«به نظر منخلاقیت مسئلهای نیست که با درس خواندن و ورود به دانشگاه در ارتباط باشد. بسیاری از افرادی که در این عرصه کار میکنند خودشان نیز فرهنگ دارند و در این عرصه، دنیای خلاق با دنیای رسمی فرق میکند. در دنیای رسمی ارزشها بر اساس رسمیت به افراد اعطا میشود اما دنیایی فراتر از رسمیت وجود دارد که دنیای کنشگر است و فراتر از ارزشهایی است که به رسمیت شناخته میشود.»
دانشگاه، در جامعهای که توسط نظر عموم کنترل میشد، یک جزیره از آزاداندیشان بود که در آن هر نگرشی مورد بررسی قرار میگرفت ... اما وقتی از آن رفت یک نقش فعال، «مثبت» و مشارکتکننده در جامعه بازی کند در «مشکلات» جامعه غرق شد. وقتی پرسشهایی درباره بهداشت، سکس، نژاد، جنگ، ... دانشگاه را فراگرفت اهالی دانشگاه به دنبال کسب شهرت و آینده خود رفتند. هیچ کدام از اصلاحات پیشنهاد شده توسط آموزش و پرورش لیبرال قادر نیست دانشگاه را به درگیری با کل ایالات متحده بازگرداند. به علاوه افراد «درون» دانشگاه انگیزه و اشتهایشان با افراد بیرون از دانشگاه یکسان شده است.
اينها نمىخواهند يك انسان پيدا بشود، كوشش دارند كه دانشگاه اين قدر مورد توجهشان است و مورد هجومشان هست؛ و تا بتوانند نمىگذارند كه برنامههاى دانشگاه يك برنامه صحيح باشد. اگر هم از آنجا فرض كنيد يك برنامه صحيح باشد، نمىگذارند اينها اشتغال داشته باشند هر روز يك غائله درست مىكنند؛ يك بساط درست مىكنند، غائلههايى ايجاد مىكنند كه جوانهاى ما سرگرم بشوند. يك انسان جوانى كه چند ماه در اطراف دريا رفت و دو تا جوان با هم مخلوط شدند، اين ديگر نمىتواند فكر بكند كه نفت ما را وقتى مىخواهند ببرند بايد چه بكنم. اصلًا فكر اين معنى در ذهن جوانى كه فقط توجه به اين دارد كه يك شعر عاشقانه بخواند