یوجین گِلَدِستون اونیل (بهانگلیسی:Eugene Gladstone O'Neill) (زاده ۱۶ اکتبر ۱۸۸۸ – درگذشته ۲۷ نوامبر ۱۹۵۳)نمایشنامه نویس برجستهٔآمریکایی بود که برندهٔجایزهٔ ادبی نوبل در سال ۱۹۳۶ میلادی شد.
خانواده اونیل ایرلندی بودند که به آمریکا مهاجرت کرده بودند؛ یوجین یکی از فرزندان این خانواده در سال ۱۸۸۸ در هتلی در برادوی، که منطقهای از شهر نیویورک و مرکز فعالیتهای هنری و تماشاخانه مهم آمریکاست، متولد شد. پدرشهنرپیشه نمایشنامههای ساده و مردم پسند و در حد خود بازیگری سرشناس بود. وی درتروپ گروه نمایشی و سیار خود، اجرایی نمایشی از داستان کنت مونت کریستو به صحنه آورد که خود در آن نقش اصلی را بازی میکرد. این نمایش با استقبال فراوانی روبه رو شد و در بیشتر شهرهای آمریکا بر روی صحنه رفت و بدین ترتیب سالهای اولیه یوجین در سفر و خانه به دوشی گذشت. موقعیت ناپایدار خانواده سبب گردید که او را از هفت تا سیزده سالگی به مدارس شبانهروزی بسپارند و به طوری که دربارهاش نوشتهاند، او و برادرشادموند از آغاز زندگی خود تا جوانی باتئاتر، انزوا،سفر، خیال پردازی دمساز و عجین شده بودند. یوجین که به قول خودش پیوسته در جستجوی (شناخت شخصیت انسان) و معنای زندگی بوده، از سالهای ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۲ در نقاط دوردست و خطرناک به سیر و سفر پرداخته، به مشاغل عجیبی چون جاشویی کشتیهای قارهپیما، استخراج طلا از معادنهندوراس درآمریکای لاتین و … خبرنگاری روزنامهها دست یازیدهاست.
ابتلای او بهبیماری سل؛ به چنین ماجراجوییها و تکاپوهای فیلسوفانه پایان داد. وی در دوران اقامت نسبتاً طولانی در آسایشگاه معلولین در ایالتکنتیکت، به خواندن و نوشتن پرداخت و چند نمایشنامهای که در سال ۱۹۱۴ به نام تشنگی انتشار داده، محصول خواندن و نوشتن در همین دوره است. پس از ترخیص از بیمارستان اونیل در سمینار نمایشنامهنویسی پروفسورجرج پییرس بیکر شرکت کرد. این کلاسها به نام کارگاه نمایشنامهنویس چهل و هفت به مدت یک سال تشکیل گردید. البته اونیل در سال ۱۹۰۷ دو سال پیش از نخستین ازدواج و شروع سیر و سفر، دردانشگاه پرینستون ثبت نام کرده بود، به خیال خود، برای همیشه تحصیلات رسمی را ترک گفته بود… چنین به نظر میرسد که سمینار درس پروفسور بیکر، که نمایشنامهشناس و نقدگر دانشمند و متبحری بهشمار میآید، برای اونیل بسیار بهره داشته، زیرا نمایشنامههایی که او پس از طی این دوره آموزشی نوشته، از انسجام، عمق، پختگی و سبک، شیوه و ترفندهای زیرکانه و زبردستانه تری برخوردار شدهاست: نمایشنامههایی که چهارجایزه پولیترز و سرانجام در سال ۱۹۳۶جایزه ادبی نوبل را نصیب او کردهاند. برای مطالعه بیشتر و بهتر زندگی اونیل میتوان به یکی از آثارش به نامسفر دراز روز در شب که نمایانگر زندگی شخصی و خانوادگی اوست مراجعه کرد. اونیل سه بار ازدواج کرده بود و هنگامی که یوجین پسر دوم و ثمره اولین ازدواج او، دست به خودکشی زد، وی نیز به نوشتن این نمایشنامه سرگذشت نگارانه، دست یازید و هنگام نوشتن آن، به قول همسر سومش؛ همیشه در حال گریستن بود. در سال ۱۹۵۳، اونیل پس از نوشتن بیش از سی نمایشنامه، در زمستان سرد شهربوستون در گذشت.
اونیل در همه مکاتب، سبکها و گونههایادبی-نمایشی، طبع آزمایی کرده و با موفقیت و استقبال و تحسین منتقدان روبرو شدهاست. به طوری که اسکار کارگیل و ژوزف وودکراچ او را بزرگترین نمایشنامهنویس آمریکایی و یکی از چند نمایشنامهنویس بزرگ جهان، بهشمار آوردند، و برخی نیز آثار او را با آثارسوفوکل وویلیام شکسپیر مقایسه کردهاند، و چند تن نیز چوناریک بنتلی بر آثار او خرده گرفتهاند. اما همگی به اهمیت و عظمت نمایشنامهگوریل پشمالو به عنوان یکی از چندتراژدی نوگرای بزرگ در ادبیات نمایشی جهان، اذعان داشته و بیان عمیق و اسلوب استادانه تصنیف این تراژدی را بسیار ستودهاند.