| کَیکاووسْ کَویاوسان 𐬐𐬀𐬎𐬎𐬌 𐬎𐬯𐬀𐬥 | |
|---|---|
| کَی (کَوی) پادشاههفت کشور | |
| یازدهمین پادشاهایران | |
| سلطنت | ۱۲۰ سال (۲۵۳۲–۲۶۵۲ پس ازکیومرث) |
| پیشین | کیقباد |
| جانشین | کیخسرو |
| دومین پادشاهکیانی | |
| سلطنت | ۱۲۰ سال (۲۵۳۲–۲۶۵۲ پس از کیومرث) |
| پیشین | کیقباد |
| جانشین | کیخسرو |
| زاده | پَهلو |
| همسر(ان) | |
| فرزند(ان) | |
| خاندان | کیانیان |
| پدر | کیاپیوه (دراوستا) کیقباد (درشاهنامه) |
کَیکاووسْ یاکَیکاوُسْ (بهاوستایی: 𐬐𐬀𐬎𐬎𐬌 𐬎𐬯𐬀𐬥ت.ت. 'کَویاوسان')، دراوستا فرزند «کیاَپیوِه» است که او فرزند «کیقباد» است؛ ولی درشاهنامهٔ فردوسی و در روایتهای پسین، کیکاووس را فرزند کیقباد دانستهاند. او یکی از پادشاهان نامدارکیانی است. برخی روایتهای او بانمرود شباهت دارد. سوگنامهٔرستم وسهراب و داستانسیاوش نیز به دوران پادشاهی کیکاووس تعلق دارد. کیکاووس در داستانهایاسطورهای ایران بیشتر به عنوان مظهر و قدرتی یاد شده است که با همهٔ تسلط و شکوه، در برابر جهان، ناچیز و رفتنی است. وی صد و پنجاه سال پادشاهی کرد و پس از اوکیخسرو به پادشاهی رسید.

بنا بر باورهای ایرانیان کهن، کیکاووس بردیوان و آدمیان هفت کشور فرمانروایی مطلق مییابد. او بر سر کوه البرز هفتکاخ میسازد: یکی از زر، دو از سیم، دو از پولاد و دو از آبگینه. او از این کاخها بر همه حتی بر دیوان مازندران فرمان میراند. این هفت کاخ چنانند که هر کسی بر اثرپیری نیرویش کم شود، به کاخ او میآید و دوباره توان به او بازمیگردد و جوان میشود.

بر پایهٔ اسطورههای ایرانی کیکاووس همچونفریدون وجمشید،بیمرگ آفریده شده بود و دیوان برای این کهمرگ را بر او چیره گردانند،دیو خشم (ائشمه) را به یاری میگیرند و او را میفریبند. دیوها، کیکاووس را فریب داده و به فرمانروایی هفت کشور مغرورش میکنند آنگاه هوسپرواز به آسمان را در دل او زنده میکنند.[۵] آمده است که کیکاووس در اصرار بر پرواز از لجاجت دست برنداشت و تخت خود را بر پای چهارعقاب بست و پرواز کرد تا مرز نور و تاریکی پیش رفت و از همراهان جدا ماند. در آسمانهافرّهایزدی از سیمایش پر کشید و از آن جای بلند بر زمین سقوط کرد.
| از آن پس عقاب دلاور چهار | بیاورد و بر تخت بست استوار | |
| نشست از بر تخت کاووسشاه | که اهریمناش برده بُد دل ز راه | |
| چو شد گرسنه تیز پرّان عقاب | سوی گوشت کردند هر یک شتاب | |
| ز روی زمین تخت برداشتند | ز هامون به ابر اندر افراشتند | |
| بدان حد کهشان بود نیرو بجای | سوی گوشت کردند آهنگ و رای |
نریوسنگ، پیکاهورامزدا، میخواهد او را بکُشد که ناگاه،فرهوشیکیخسرو، که هنوز به دنیای مادی نیامده بود، در میرسد و به او میگوید: او را مکش که از اوسیاوش و از سیاوش من به وجود خواهم آمد. پس بدین طریق کیکاووس از مرگ رهایی یافت، اگرچه پس از آن میرا شد.
| شنیدم که کاووس شد بر فلک | همی رفت تا بر رسد بر مَلک | |
| دگر گفت از آن رفت بر آسمان | که تا جنگ سازد به تیر و کمان | |
| ز هر گونهای هست آواز این | نداند بجز پـُر خرد راز این | |
| پریدند بسیار و ماندند باز | چنین باشد آنکس که گیردشآز | |
| چو مرغ پرّنده نیرو نماند | غمی گشت و پرها به خوی در نشاند | |
| نگونسار گشتند ز ابر سیاه | کشان بر زمین از هوا تخت شاه | |
| سوی بیشهٔ شهر چین آمدند | بهآمل به روی زمین آمدند | |
| نکردش تباه از شگفتی جهان | همی بودنی داشت اندر نهان[۶] |
درشاهنامه در مورد نشان و پرچم کیکاووس آمده است که خیمهگاهی حریر و رنگارنگ داشت و پرچمشبنفش رنگ بود که در آن ماه زرین نقش شده بود:
| سراپرده دیبه از رنگ رنگ | بدوی اندرون خیمههای پلنگ | |
| یکی برز خورشید پیکردرفش | سرش ماه زرین غلافش بنفش | |
| چنین گفت کان توس نوذر بود | درفشش کجا پیلپیکر بود[۷] |
کیکاووس پس از آنکه فریبکوش پیل دندان را میخورد، با وجود مخالفتهای پهلوانان و بزرگان به ویژهزال، آهنگجنگ مازندران کرده تا آنجا را فتح کند. شاهمازندران ازدیو سپید کمک میخواهد. دیو سپیدجادو کرده و چشمان کیکاووس و همراهانش را تیره و نابینا میسازد و لشکر ایران پریشان و پراکنده میشود. کیکاووس در این هنگام به یاد پندهای زال و بزرگانایران میافتد و بهرستم پیغام میفرستد که او را یاری نماید. زال هم رستم را برای یاری روانهٔ مازندران میکند. رستم پس از آزمایشها و نبردهای شگفتانگیز از هفت منزل - که بههفتخان رستم معروف است - میگذرد و بر دیو سپید پیروز میگردد.
کیکاووس و همراهانش توسط رستم از چنگ دیو سپید نجات مییابند و علاج بینایی کیکاووس قطرهای از خون جگر دیو سپید بود که رستم آن را دریده و در چشمان کیکاووس چکاند تا نور و روشنی به چشمش بازگشت.
کیکاووس پس از صد و بیست سال پادشاهی، پادشاهیاش را به نوهاشکیخسرو واگذار میکند و در زمان پادشاهی کیخسرو درمیگذرد.

این یکمقالهٔ خردشاهنامه است. میتوانید باگسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. |