Movatterモバイル変換


[0]ホーム

URL:


پرش به محتوا
ویکی‌پدیادانشنامهٔ آزاد
جستجو

کوروش بزرگ

این یک مقالهٔ برگزیده است. برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید.
بررسی‌شده
صفحه نیمه‌حفاظت‌شده
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

وضعیت نسخهٔ صفحه

این یک نسخهٔ بررسی‌شده از صفحه است

ایننسخهٔ پایداری است که در۱۳ اکتبر ۲۰۲۵بررسی شده استتغییر در حال انتظار نیازمند بازبینی هستند.

«کوروش» به اینجا تغییرمسیر دارد. برای دیگر کاربردها،کوروش (ابهام‌زدایی) را ببینید.
شاهنشاه
کوروش بزرگ
𐎤𐎢𐎽𐎢𐏁
شاهنشاه
شاه چهارگوشه جهان
نقاشی ازسنگ‌نگاره انسان بالدار درپاسارگاد که کوروش را باتاج هم‌هم نمایش می‌دهد.
نخستین شاهنشاههخامنشی
سلطنت۵۵۹–۵۲۹ پ. م
پیشینتشکیل شاهنشاهی پارس
جانشینکمبوجیه دوم
شاه پارس
سلطنت۵۵۹–۵۲۹ پ. م
پیشینکمبوجیه یکم
جانشینکمبوجیه دوم
شاه ماد
سلطنت۵۴۹–۵۲۹ پ. م
پیشینایشتوویگو
جانشینکمبوجیه دوم
شاه لیدیه
سلطنت۵۴۷–۵۲۹ پ. م
پیشینکرزوس
جانشینکمبوجیه دوم
شاه بابل
سلطنت۵۳۹–۵۲۹ پ. م
پیشینبلشاصر
جانشینکمبوجیه دوم
زاده۶۰۰ پ. م[۱]
انشان،پارس
درگذشتهدسامبر ۵۳۰ پ. م[۱]
آرامگاه
شهبانوکاساندان
فرزندانکمبوجیه
بردیا
آتوسا
آرتیستون
به گفتهمحمد داندامایفرکسانا[۱]
خاندانهخامنشیان
پدرکمبوجیه یکم
مادرماندانا
نبردهای کوروش بزرگ
جنگ به عنوان یک ساتراپ
  • حمله به اردوگاه آشوری‌ها

جنگ با امپراتوری ماد

جنگ با امپراتوری لیدیه

جنگ با امپراتوری بابل

دیگر جنگ ها

کوروش (بهپارسی باستان:𐎤𐎢𐎽𐎢𐏁؛نویسه‌گردانی: Kuruš؛زبان یونانی باستان:Κῦρος؛ نویسه‌گردانی: Kûros؛ حدود ۶۰۰ – ۵۳۰ پ. م) که با نام‌هایکوروش دوّم،کوروش بزرگ، وکوروش کبیر نیز شناخته می‌شود، بنیان‌گذار و نخستینشاهنشاهشاهنشاهی هخامنشی بود که در میانهٔ سال‌های ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد بر نواحی گسترده‌ای ازآسیا، حکومت کرد.

کوروش، نخست علیهایشتوویگو، شاهِماد، به جنگ برخاست و سپس به پایتخت حکومت ماد درهگمتانه یورش برد و با کمک‌هایی که از درون سپاه ماد به او شد، هگمتانه را فتح کرد. سپسکرزوس، شاهلیدیه را شکست داد و به‌سویسارد لشکر کشید و پس از دو هفته، شهر سارد، به اشغال نیروهای ایرانی درآمد. کوروش مسئولیت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و خود بهاکباتان بازگشت و به‌سویپارت،زرنگ،هرات،خوارزم،باکتریا،سغد،گندار،ثته‌گوش واَرَخواتیش لشکر کشید.

در بهار سال ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش آهنگ تسخیرشهر بابل را کرد و وارد جنگ باامپراتوری بابل نو شد. هفده روز پس از سقوط بابل، در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد، خود کوروش وارد پایتخت شد. تصرف بابل نقطهٔ عطفی بود که باعث ایجاد امپراتوری بزرگی در آسیای مرکزی و غربی شد و زمینهٔ بازگشتیهودیان تبعیدی به میهن‌شان درسرزمین اسرائیل (کنعان) را فراهم کرد. کوروش همچنین دستور داد کهپرستش‌گاه اورشلیم را بازسازی کنند و ظروف و اشیای طلایی و نقره‌ای را کهنبوکدنصر دوم، شاه بابل، از اورشلیم ربوده بود، را به یهودیان برگرداند.استوانهٔ کوروش پس از شکست دادننبونعید و تصرف بابل، نوشته شده و به منزلهٔ سند و شاهد تاریخی پرارزشی است. تنها منبع موثق کهنی که غیرمستقیم به مرگ کوروش اشاره می‌کند، دو لوح و سند گلی یافت‌شده در بابل است که نشان می‌دهند کوروش در فاصلهٔ بین ۱۲ تا ۳۱ اوت ۵۳۰ پیش از میلاد درگذشته است یا حداقل، خبر مرگ وی و برتخت‌نشینیکمبوجیه دوم در این تاریخ به بابل رسیده است.

پیش از سال ۵۵۰ پیش از میلاد، پارس‌ها نقش به سزایی در تحولات دنیا بازی نمی‌کردند، اما در این سال پیروزی‌ها و فتوحات کوروش بر پادشاهان همسایه آغاز گردید. کوروش یک نظامی نابغه بود، به طوری که بین سال‌های ۵۵۰ تا ۵۳۹ پیش از میلاد با فرماندهی موفق لشکریانش، پیروزی‌های متعددی کسب کرد. گستردگی پهنهٔ حکومت کوروش تا سال ۵۳۹ پیش از میلاد از شرق، رود سند در هندوستان تا غرب،آسیای کوچک بود. این قلمرو حکومتی ۳۲۰۰ کیلومتر طول داشت.

منابع زندگی کوروش

مقاله‌های اصلی:منابع زندگانی کوروش بزرگ ومنبع‌شناسی تاریخ ماد و هخامنشی
رویدادنامه نبونعید.

مهم‌ترین منابع کلاسیکیونانی برای زندگانی کوروش،هرودوت (حدود ۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد)،کسنوفون (حدود سال‌های ۴۳۰ تا ۳۴۵ پیش از میلاد) وکتسیاس (سال‌های ۴۱۵ تا ۳۹۸ پیش از میلاد در ایران) است. مهم‌ترین منابع شرقی،رویدادنامه معروف نبونعید، شاهکلدانی است که از کوروش شکست خورد و گزارش خود کوروش،استوانه کوروش است.[۲]

در میان منابع کهن یونانی موجود که دربارهٔ کوروش هخامنشی سخن گفته‌اند، مهم‌ترین آن‌هاهرودوت،کتسیاس وکسنوفون هستند. با بررسی این نوشته‌ها مشخص می‌شود که در روزگاران پس از مرگ بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی، جاذبه‌ها و دافعه‌های شخصیت وی، مانند مردان بزرگ تاریخ، سرگذشت او را نزدایرانیان در هاله‌ای از ابهام روایات گوناگون و متناقض فرو برده بود. به نظر می‌رسد، می‌توان گزارش‌های ایرانی دربارهٔ کوروش را به ۳ دسته تقسیم کرد: روایت دوستداران، روایت مخالفان، روایت میانه‌روها.[۳] از میان ۳ مورخ مشهور یونانی، گزنفون به تبعیت ازکوروش جوان، روایت دوستداران کوروش بزرگ را گزارش کرد؛ کتسیاس به پیروی از فضای حاکم بر درباراردشیر دوم، روایت مخالفان کوروش را نقل نمود؛ و هرودوت تحت تأثیر طبع معتدل و شخصیت معقولداریوش بزرگ - که تا روزگاراردشیر یکم هخامنشی نیز تداوم یافت - روایت میانه‌روها را دربارهٔ کوروش در بیان آورد.[۳]

هرودوت

مقاله‌های اصلی:هرودوت وتاریخ هرودوت

از میان منابع کهن، نوشته‌هایهرودوت تا حدودی قابل اعتماد است و پژوهش‌های نوینباستان‌شناسی هم در پاره‌ای از موارد، گفته‌های او را تأیید می‌کنند.[۴] مورخان معاصر، معتقدند که هرودوت همواره مسائل مهم تاریخی را با افسانه‌پردازی آمیخته است. هرودوت دوران کودکی و رشد کوروش را بر اساس افسانه‌های عامیانه و غیرواقعی نقل می‌کند.[۵] هرودوت، صفاتی کاملاً منفی به کوروش نسبت می‌دهد و این صفات، گاه حتی جنبه غالب به خود می‌گیرند. گرچه تصویر سنتی، جنبه‌های مثبت شاه را مخدوش نمی‌سازد و بر آن اثری ندارند. کوروش نیز گاه ممکن بوده سختگیر و بی‌مدارا، تندخو و آتشین‌مزاج شود. عاقبت کار او نیز، تصویری از اندیشهٔ هرودوت دربارهٔ فرمانروایی توسعه‌طلب است که وقتی از حد خود فراتر رفته، قادر به تحقق اهداف خود نگشته است. منتهی هرودوت، به رغم احتیاط‌های خود نسبت به برخی سنت‌های شفاهی دربارهٔ کوروش (مثل آنهایی که منشأ ایرانی دارند)، نتوانسته دربارهٔ جذابیت شخصیت پادشاه پارس، مقاومت کند.[۶]

کسنوفون

مقاله‌های اصلی:گزنفون وکوروش‌نامه

دربارهٔکسنوفون و کتاب او، «سیرت کوروش» (یا کوروش‌نامه) باید گفت که سرشت تخیلی و تصور کتاب او تا مدت‌ها، مورد قبول خاورشناس‌ها بوده است؛ اما این کتاب، امروزه در شمار آثار ویژهٔ ادبی طبقه‌بندی شده است. این کتاب، گرچه بازتاب مشاهدات شخصی کسنوفون در مقام نویسنده (سرباز و شاهد عینی سبک زندگانی پارسی‌ها) است، و گرچه ممکن بوده بعضی اطلاعات دربارهٔ پارسی‌ها را در میان خوانندگان خود بدیهی فرض کرده باشد، اما هرگونه سنجش و ارزیابی کوروش‌نامه، به عنوان کتابی تاریخی، پذیرفتنی نیست. در گذشته، بر منش یونانی این کتاب به درستی، تأکید شده و آن را با «آیینه‌های شاهزادگان» قیاس کرده‌اند که حاصل مباحثات دربارهٔ دولت آرمانی (و سیاستمدار آرمانی) بوده که در سدهٔ چهارم پیش از میلاد، درهلاس مقبولیت و محبوبیت عام زیادی داشته است. با وجود این، دانشمندان پسین‌تر، این تصویر را مرتبط با حماسه سنتی ایران وفولکلور ایرانی دانسته‌اند. گرچه دانش امروزی ما، اهمیت نسبی این دو عنصر را می‌تواند تمایز دهد، روشن است که کسنوفون، خواستار ترسیم چهره‌ای جذاب از کوروش بوده است.[۶] بسیاری از تارخ‌نگارها معتقدند که کوروش‌نامه، منبع موثقی برای تاریخ‌نگاری نیست. این اثر را به عنوان یک رمان تاریخی، تاریخ رمانتیک، رساله آموزشی یا یک رمان تربیتی مورد بررسی قرار گرفته است. اما نمی‌توان آن را به یک ژانر خاص در ادبیات یونان باستان منتسب کرد. برخی معتقدند کسنوفون از یک رساله پیشین از آنتیستنس دربارهٔ زندگی کوروش الهام گرفته است. اینکه آیا کوروش‌نامه به عنوان منبعی برای تاریخ ایران قابل استفاده است یا خیر، همچنان مورد بحث است. محققان کلاسیک اشاره می‌کنند که تعدادی از «حقایق» ذکرشده در این اثر اشتباه هستند.[۷]

کتسیاس

کتسیاس پزشکی یونانی بوده که میان سال‌های ۴۱۵ تا ۳۹۸ پیش از میلاد، به عنوان پزشکپروشات همسرداریوش دوم واردشیر دوم پادشاههخامنشی در دربار ایران زیسته است و ۲۳ جلد کتاب تحت عنوان «پارسیان» نگاشته است که اصل آن از بین رفته است.[۸]

به عقیدهٔاشمیت، گرچه بخش عمدهٔ منبع اصلی نوشته‌های کتسیاس دربارهٔپارسی‌ها (کتاب پرسیکا) را در دست نداریم، اما کسانی همچوننیکولاس دمشقی، همچنین مورخان پس از کسنوفون، شاملآلیان،آثنئیوس،فالرون دمتریوسی،پلوتارک،پلینی،استفانوس بیزانسی،استرابو،جان تیتز وسودا از او نقل کرده‌اند. گرچه قسمت کوچکی از آثار او در این آثار پراکنده به چشم می‌خورد، ولی می‌توان با قاطعیت گفت که او، «یکی از پدران رمان‌نویسی تاریخ» است.[۹]

دیاکونوف معتقد است که نوشته‌های کتسیاس جنبهٔ داستان‌سرایی و تفریح انگیز دارند و تقریباً در تمامی مواردی که هرودوت و کتسیاس دربارهٔ واقعهٔ یکسانی صحبت کرده‌اند، گفته‌های آنان بسیار با هم اختلاف دارند در مواردی که بتوان این اختلاف‌ها را از روی منابع دیگر بررسی کرد، گفته‌های کتسیاس نادرست است.[۱۰] جعفری دهقی، روایاتی که ازژوستین و نیکولاس دمشقی به نقل از کتسیاس ارائه می‌دهد، را زاییدهٔ مقاصد سیاسی و تبلیغاتی می‌داند.[۵] کتسیاس ادعا می‌کند که از سالنامه‌های رسمی ایرانی و مشاهدات شخصی‌اش به عنوان پزشک دربار در نوشتن کتابش استفاده کرده است، ولی بررسی‌های بیشتر نشان داده که وی حتی به زبان‌های شرقی آشنا هم نبوده است. اگر کتسیاس از سالنامه‌های رسمی استفاده می‌کرد، ممکن نبود آنچه را که نمی‌داند، نداند؛ ولی در عوض چیزهایی را «می‌داند» که وجود آن‌ها در سالنامه‌های رسمی، محال محض است. با این حال، نمی‌توانیم تماماً از نوشته‌های کتسیاس صرفنظر کنیم زیرا وی زمان درازی را در ایران هخامنشی به‌سر برد و با هخامنشیان رابطهٔ زیادی داشت و روایات زیادی را شنیده است و گاهی در بین مطالب بی‌ارزشی که نقل می‌کند، یک نام یا روایتی یافت می‌شود که محال است خود او جعل کرده باشد.[۱۱]

منابع یهودی

اندوه یهودی‌ها از ویرانی اورشلیم. فرمان کوروش، داریوش و اردشیر به بازسازی معبد

در خلال فتح بابل، کوروش منشور خود در خصوص آزادی‌های اجتماعی و دینی را اعلام کرد.بنی‌اسرائیل نیز مشمول چنین قانونی شد و کوروش آن‌ها را مخیر کرد که در بابل بمانند یا به سرزمین کنعان در ساحل مدیترانه بازگردند. در خصوص آنان که به کنعان بازگشتند، کوروش تمهیداتی را برای بازسازی هیکل یامعبد سلیمان فراهم آورد و استقرار آنان را در آن منطقه تسهیل کرد. این رفتار برای یهودیان، که نقطهٔ مقابل رفتار اسارت‌بار بابلیان بود، کوروش را به قهرمانی برایقوم یهود بدل ساخت که جایگاه ویژه‌ای در متون دینی آنان یافت. در شماری از کتب انبیا از کتبعهد عتیق، نام کوروش به‌عنوان منجی برده‌شده و گاه اقدام او در جهت آزادسازی یهود از اسارت، به‌عنوان یک مأموریت خودآگاه یا ناخودآگاه الهی تلقی شده است. نمونه‌ای از این یادکرد را می‌توان درکتاب دوم تواریخ ایام (۲۲:۳۶–۲۳)، کتابعزرا (۱، ۴:۳–۵، ۵:۱۳–۱۷، ۶:۳، ۱۴) کتاباشعیا (۲۸:۴۴، ۱:۴۵ به بعد، ۱:۴۶–۲، ۴۷) و کتابدانیال (۲۱:۱، ۶:۲۹، ۱:۱۰) بازجست.[۱۲]

به اعتقادویزه‌هوفر، نبایستی منابع یهود (کتاب دوم تواریخ،کتاب عزرا وکتاب اشعیاء نبی) را به منزلهٔ سند تاریخی محسوب کنیم. چرا که یهودیان، همچون کسنوفون، روایتگر تصویرگر شخصیتی نیک، از کوروش بودند. از نظر او، این نوشتارها، نویدبخش یا توصیف‌گر «نقطه عطف الهی و لاهوتی» برایبنی اسرائیل هستند. کوروش، همچون «ابزار عمل تاریخییهوه» ظاهر می‌شود، که به دوران تبعید آنان پایان می‌بخشد و دوران تازه‌ای را شروع می‌کند. حتی خاورشناسان، تردید دارند که آیا کوروش، به راستی فرمان بازگشت یهودیان تبعیدی به موطن خود و بازسازی معبد هیکل و استقرار مجدد کیش یهود در اورشلیم را صادر کرده است، یا اینکه این یک فرض پیش‌بینی‌گرایانه از جانب یهودیان بود که از جانب خدا، منجی فرستاده شود و این کردارها را انجام دهد.[۶]

کتاب عزرا که در نیمهٔ سدهٔ پنجم پیش از میلاد به نگارش درآمده، دارای سندی بهزبان آرامی (۶: ۳–۵) یعنی زبان اداری دورهٔ هخامنشی دربارهٔ فرمان کوروش برای بازسازی معبد اورشلیم است. در چند جایکتاب دانیال (باب ۸) هم به نام کوروش اشاره شده است. اما اهمیت گزارش‌های تاریخی آن کتاب که در حدود ۱۶۷ تا ۱۶۳ پیش از میلاد نوشته شده، مورد تردید است.[۱۳]

اسناد رسمی

مقالهٔ اصلی:اسناد بابلی و مصری در دوره هخامنشی
همچنین ببینید:ایرانیان در بابل هخامنشی

حدود شش هزار اسناد قانونی، اقتصادی و دیوانسالاری از اسناد شخصی و بایگانی معبد بابلی‌ها در دوران هخامنشیان پیدا شد که تاکنون منتشر گشتند. این اسناد بازبان اکدی و لهجه پساایلامی، بر روی الواح گلی مکتوب شده‌اند. این اسناد شامل متون قرار، گرونامه، قرارداد برای فروش و کرایه زمین و خانه‌ها، رسید پرداخت مالیات، بایگانی اقدامات دربار و … هستند. پانصد مورد از این اسناد، نامه‌های اداری یا شخصی هستند. اکثر این متون متعلق به دوران‌های پادشاهی کوروش، کمبوجیه و داریوش یکم هستند. همچنین، حدود بیست سند در مناطقاکباتان،پرسپولیس، هومدشو (در مجاورت پرسپولیس)،شوش و دیگر شهرهای غربی و جنوب غرب ایران کشف شد. این اسناد، نماینگر شرح معاملات تاجرانبابلی در ایران هستند یا در چند مورد محدود، بابلی‌هایی هستند که در آنجا سکونت گزیدند.[۱۴]

منابع پسین‌تر

موسی خورنی چندین بار در تاریخ خود، از کوروش نام می‌برد. او می‌نویسد: «او (تیگران) کوروش را یاری کرد تا سیطره مادها را براندازد». خورنی در کتاب دوم، لشکرکشی کوروش علیه لیدیه را آورده است.[۱۵]

نام، تبار و خانواده

نام

مقالهٔ اصلی:ریشه نام کوروش
نوشتهٔ حکاکی شده بهزبان پارسی باستان،عیلامی وزبان اکدی بر ستونپاسارگاد «من کوروش، شاه هخامنشی هستم»

نام کوروش در منابع مختلف به صورت‌های گوناگونی ذکر شده است. درسنگ‌نبشته‌های هخامنشی که به خط وزبان پارسی باستان نگاشته شده‌اند، به صورت «کورو» یا «کوروش» (بهپارسی باستان:𐎤𐎢𐎽𐎢𐏁) و در صیغهٔ مضافٌ‌الیه «کورائوش» خوانده می‌شد. در نسخهٔعیلامی سنگ‌نبشته‌ها «کوراش» و در متوناکدی «کورِش» نوشته شده است. این نام درتورات به صورت «کورُش» و «کورِش» ضبط شده. درزبان یونانی آن را «کورُس» می‌گفته‌اند که همین نام با اندکی اختلاف در اروپا «سایروس» یا «سیروس» خوانده می‌شود.[۱۶] از مورخان سده‌های اسلامی،ابوالفرج بن عبری در کتاب «مختصر الدول» وابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه عن القرون الخالیه» نام این شاه را «کورُش»،مسعودی در «مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر» «کورُس»،طبری در «تاریخ الرسل و الملوک» وعزالدین ابن اثیر در «الکامل فی التاریخ» «کِیرُش» وحمزه اصفهانی نیز در «تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا» «کوروش» نوشته‌اند.[۱۷]مسعودی وابن خلدون، نام وی را «کورش» ضبط کرده‌اند. در تفسیرهای قرآن، به تاسی از عهد عتیق، نام وی را «کورِش» ضبط شده است.[۱۸]سمعانی شعری عربی را به نقل از یک شاعر ایرانی نقل کرده است:[۱۸]

و بیت‌المقدس المعمور بیتورثناه عن المتقدمینا
بناه کورش آلبانی المعالیبامر الله خیر الآمرینا

کهن‌ترین دیدگاه‌ها دربارهٔ معنی نام کوروش را در آثار کتسیاس، پلوتارک و استرابو می‌توان یافت که هیچ پایهٔ علمی ندارند، ولی از لحاظ قدمت شایان توجه است.[۱۹] کتسیاس و پلوتارک، نام کوروش را به‌معنی «خورشید» دانسته‌اند. به روایت کتسیاس (پرسیکا، بند ۴۹)، پس از پادشاهی داریوش دوم، همسرش «پسر دیگری برایش آورد و او را کوروش به‌معنی خورشید نامید». پلوتارک (ذیل «اردشیر»، فصل ۱، بند ۲) نیز دربارهٔ کوروش، پسر دوم داریوش دوم، چنین می‌نویسد: «کوروش نامش را از کوروش قدیم گرفت که، چنان‌که می‌گویند، از خورشید نام گرفت؛ زیرا Κύρος واژه‌ایپارسی برای «خورشید» است. واژهٔ «خورشید» درفارسی باستان باید -hvar* بوده باشد، از ایرانی آغازین xvar*؛ که قابل مقایسه با -hvar درزبان اوستایی و svar درسانسکریت است.[۱۹]

بنابر یک نظریه، کوروش، نامی پارسی است که می‌تواند مرتبط با Kúru- ایرانی باستان که در رزم‌نامه ملیهندی‌ها، ذکر شده، باشد. اما این نظریه، هنوز مورد مناقشه است.[۱۶] نظریهٔ دیگر، تفسیر این نام به معنی «خوارکننده دشمن در مشاجره» که مشتقی از ریشههندواروپایی وهندوایرانی kaũ-* به معنی «خوار کردن، پست کردن»، است، اما رضایی باغ‌بیدی، این تئوری را رد کرده است. به گفته او، کلمه kaũ-*، یک مشتق هم در زبان‌های ایرانی (از باستان تا امروزی) نداشته است.[۲۰]ووتر هنکلمن معتقد است که کوروش، نامیایلامی است که کوتاه‌شده از «خداینام+فعل» است. به معنی «خدای [نامعلوم] نگهداری کرد/حمایت ارزانی داشت». نظریه هنکلمن، بر اساس سخناسترابو است که گفته «کوروش قبل از آنکه شاه شود، با نام (ایرانی قدیم) «آگراداتس» خوانده می‌شد. از نظر او، عیلامی بودن نام «کوروش»، دلیلی بر عیلامی تباری شخص کوروش نیست، چرا که در کتیبه بایگانی «آکروپل» شوش (اوایل قرن ششم پ. م)، به خوبی نماینگر فرمانروایی کوروش بر مردمی بود که خود را «پارسی» می‌دانستند، در حالی که اثری از «انشان» به چشم نمی‌خورد. هنکلمن دلیل تغییر نام (و برگزیدن نام عیلامی به جای نام پارسی) را از استوانه‌اش «شاه [شهر] انشان» استناد می‌کند که در آن کوروش تبارش را تاچیش‌پیش می‌رساند تا با ادعای مشابه نبونعید (که در استوانه «سیپار» به کار برده است) مقابله کند. از نظر او، انشان نامی بود که برای بابلی‌ها، اسمی مشهورتر بود. از همین‌رو، او خود را پادشاه انشان معرفی کرد تا به خودش (به عنوان فرمانروای نخستین امپراتوری جهان) سابقه‌ای داده باشد،[۲۱] یان تاورنیر نیز معتقد است که کوروش نامی عیلامی به معنی «حمایت بخشیده شده» است.[۲۲] استرابون آورده است: «اسم این شاه در ابتدا آگراداتس بود و بعد او اسم خود را تغییر داد و نام رود «کُر» را که در نزدیکی تخت جمشید جاری است را اتخاذ کرد».[۲۳] رضایی باغ‌بیدی، با سخن استرابو مخالف است؛ از نظر او، سستی نظر استرابو از آنجا روشن می‌گردد که پیش از کوروش بزرگ، پدربزرگش نیز به همین نام خوانده می‌شد.[۱۹] باستانی پاریزی هم، هم‌نظر با باغ بیدی نوشته است که قسمت دوم روایت استرابون مشکوک است زیرا قاعدتاً باید نام رود کر از کوروش گرفته شده باشد، نه بالعکس.[۲۴]

تبار

هخامنش
نیای بزرگ
چیش‌پیش
شاه انشان و پارس
آریارمنه
شاه پارس
کوروش یکم
آرشامه
شاه پارس
کمبوجیه یکم
شاه انشان
ویشتاسپ
شاهزاده
کوروش بزرگ
شاه ایران
داریوش بزرگ
شاه ایران
کمبوجیه دوم
شاه ایران
بردیا
شاهزاده
آرتیستون
شاهدخت
آتوسا
شاهدخت
پارمیدا
شاهدخت
تندیس یادبود کوروش بزرگ در پارک المپیک شهرسیدنی،استرالیا

نیای کوروش برای چندین نسل بر قبایل پارس حکمرانی می‌کرده‌اند که از حکاکی‌ها و گزارش‌های تاریخ معاصر کوروش هویدا است. در سنگ‌نبشتهٔ کوروش در پاسارگاد آمده است: «من کوروش شاه هستم، شاه هخامنشی»، «کوروش، شاه بزرگ، شاه هخامنشی» یا «کوروش، شاه بزرگ، پسرکمبوجیه، شاه هخامنشی». در حکاکی‌های شهر بابل ازاور این‌گونه شروع می‌کند: «کوروش، شاه تمام جهان، شاه سرزمینانشان، پسر کمبوجیه، شاه سرزمین انشان»[۱] و دراستوانهٔ کوروش، کوروش خودش را «فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ شهر انشان، نوادهٔ کوروش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان نواده چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، از خانواده‌ای که همیشه پادشاه بوده است» معرفی کرده است.[۱][۲۵]

در منابع کلاسیک یونانی (هرودوت،کسنوفون،دیودوروس)، کوروش فرزندکمبوجیه اول وماندانا است. بدین ترتیب فرزندشان (کوروش) نوهایشتوویگو، شاه ماد، است. تاریخ‌دان‌هایی چونکامرون،پیانکوف ووایس‌باخ این گزارش را صحیح و قابل اعتماد می‌دانند. اماوالتر هینتس این گزارش را مشکوک می‌داند و می‌گوید که کوروش زمانی که به پانزده سالگی رسید، ایشتوویگو هنوز به تاج و تخت ماد دست نیافته بود. بدین ترتیب می‌توان ادعا کرد که کوروش نمی‌توانسته نواده ایشتوویگو باشد.[۲۶]بریان می‌گوید که پیوند خانوادگی کوروش و ایشتوویگو محل تردید است. چون این ادعا می‌تواند توجیه ایدئولوژیکیهلنی از قدرت کوروش در ماد و حتی در لیدیا باشد. این بن‌مایه‌ای است که آن را نزد هرودوت بازمی‌یابیم، وقتی که می‌کوشد نخستین تماس کوروش واحمس و سپس علل فتحمصر به دست کمبوجیه را توجیه کند؛ که در بیشتر موارد توجیهات دودمانی‌ای مطرح است که پس از وقوع رویدادها ابداع شده است.[۲۷] برخی دیگر اعتقاد دارند رواج این روایت ریشه‌های سیاسی داشته است و هدفش این بوده که از بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی، مردی نیمه‌مادی بسازد تا مادها را با فرمانروایی پارس‌ها آشتی دهد و اصولاً رابطه‌ای بین ماندانا دخترآستیاگ و کوروش قائل نیستند و آن را افسانه می‌دانند.[۲۸][۲۹] از نظر اشمیت هم، داستان ازدواج ماندانا و کمبوجیه اول و به دنبال آن، تولد کوروش، که توسط هرودوت روایت شده، هیچ هدفی جز انعقاد ارتباط خانوادگی بین کوروش و آستیاگ نداشته است. او معتقد است که ازدواج این دو نفر، از نظر تاریخی، مشکوک است.[۳۰]فرای می‌گوید که تولد کوروش با افسانه‌های دینی هندواروپایی درآمیخته است.[۳۱]

خانواده

سیسرون به استناددینون، گزارش می‌دهد که کوروش در چهل سالگی شاه شد و ۳۰ سال سلطنت کرد. از آنجا که مرگ او در ۵۳۰ قبل از میلاد مسیح روی داد، در حدود سال ۶۰۰ پیش از میلاد به دنیا آمده و در ۵۵۹ پیش از میلاد جانشین پدرش به عنوان شاه پارس شده است. هرودوت می‌گوید که کوروش باکاساندان، شاهزادهٔ هخامنشی ازدواج کرد و ۲ پسر به‌نام‌های کمبوجیهٔ دوم و بردیا داشت و صاحب سه دختر بود که ۲ تن آن‌ها آتوسا، آرتیستونه نام داشتند و سومی بر پایه نظرمحمد داندامایف احتمالاً رکسانا بود.[۱]

کودکی و نوجوانی

مقالهٔ اصلی:افسانه زایش کوروش بزرگ
نگارهایشتوویگو،پادشاه ماد، در حال فرمان دادن و گسیل داشتنهارپاگ برای کشتن کوروش خردسال

دربارهٔ کودکی و جوانی کوروش و سال‌های اولیهٔ زندگی او روایات متعددی وجود می‌دارد؛ اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آن‌ها دربارهٔ ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه است. هرودوت در مورد دستیابی کوروش به قدرت، چهار داستان نقل می‌کند.[۳۲] ولی فقط یکی از آن‌ها را معتبر می‌داند که این داستان هم از نظرداندامایف دارای عنصرهایفولکلور است.[۱] طبق نظرکسنوفون از قرن پنجم تا چهارم پیش از میلاد مسیح یک سلسله داستان‌های متفاوت دربارهٔ کوروش نقل می‌شده است.[۳۲]

بنا به گفتهٔ هرودوت،آستیاگ (پدربزرگ کوروش) شبی در خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که کشورماد و تمامآسیا را غرق کرد.مغها خواب وی را چنین تعبیر کردند که فرزند دخترش روزی بر تمام آسیا چیره خواهد شد. از این روی، وی دخترشماندانا را به یکی از بزرگان پارس به زناشویی داد. پس از تولد نوه‌اش، وی خواب دیگری دید که تاکی از بدن ماندانا روییده و تمام آسیا را فراگرفته است پس او فرزند دخترش را به یکی از بستگانش به نامهارپاگ سپرد و دستور داد که کودک را نابود کند. هارپاگ، کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به نام میترادات (مهرداد) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نامسِپاکو از موضوع باخبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و به جای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده به دنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. چوپان نظر همسرش را پذیرفت و جسد مردهٔ فرزندش را به مأموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت. هارپاگ هم جسد پسر چوپان را با اسمی دیگر در مقبرهٔ شاهی دفن کرد.[۳۳]

نقاشیدوران کودکی کوروش اثرسباستیانو ریچی

سال‌ها بعد هنگامی که کوروش ده ساله شده بود و با کودکان بازی می‌کرد، آن کودکان وی را به عنوان پادشاه برگزیدند. وی در میان بازی، دستور داد یکی از کودکان را تنبیه کنند. پدر آن پسر به نام آرتمبارس نزد آستیاگ شکایت کرد و اظهار داشت که یکی از بردگان وی فرزند درباریان را چوب زده است. کوروش را نزد آستیاگ فرستادند تا تنبیه شود. شاه با مشاهدهٔ کوروش و شباهت وی با افراد خانواده، چنین سوءظن برد که مبادا او کوروش نوهٔ خودش باشد. شاه چوپان را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید شکنجه خواهد شد و وی حقیقت را بیان داشت. پس از آن، شاه هارپاگ را احضار کرد و از وی پرسید: «طفل دخترم را که به تو سپرده بودم، چگونه کشتی؟» هارپاگ با دیدن چوپان پاسخ داد که: «پس از آنکه طفل را به خانه بردم، خواستم طوری رفتار کنم که امر تو اجرا شده باشد و قاتل پسر دخترت هم نباشم.» او گفت حالا که طفل زنده مانده، باید خدا را شکر کرد و ضیافتی داد و از هارپاگ خواست به این میهمانی بیاید و فرزندش را هم همراه بیاورد. پس از آن هارپاگ را به بی رحمانه‌ترین شکل تنبیه کرد، بدین ترتیب که او را برای صرف شام دعوت نمود و بدون آنکه وی خبردار شود گوشت بدن فرزند هارپاگ را به عنوان غذا، به خورد پدر داد. مدتی بعد آستیاگ بار دیگر به جادوگران و کاهنان روی آورد و از آن‌ها سؤال کرد که آیا هنوز باید از آن خطر از جانب نواده‌اش بترسد یا خیر؟ آن‌ها پاسخ دادند که رؤیای شاه هم‌اکنون تعبیر شده است برای آنکه کوروش هنگامی که با کودکان دیگر بازی می‌کرد به عنوان شاه انتخاب شد؛ بنابراین دیگر نیاز نیست از وی بترسد. پس از آن آستیاگ آرام گرفت و نواده‌اش را به پارس نزد پدر و مادرش فرستاد.[۳۴]

تقریباً همهٔ جماعات متمدن از همان دوره‌های اولیه در اشعار و افسانه‌ها، قهرمانانی از قبیل شاهان و بنیان‌گذاران مذاهب و سلسله‌های سلطنتی و به‌طورکلی قهرمانان ملی خود را ستوده‌اند. شباهت بهت‌آور و گاه یکسان بودن این افسانه‌ها در میان اقوام مختلف که اغلب از هم فاصله‌های زیادی دارند، از دیر باز معلوم بوده و در سبک و روال این نوع افسانه‌های ولادت معمولاً شباهت‌هایی به چشم می‌خورد.[۳۵] داستان هرودوت از تولد کوروش، نه‌تنها همانندهایی در داستان‌های تولد شخصیت‌های تاریخی دیگر مانند حکایت کودکیموسی و کودکیسارگن بزرگ (بنیان‌گذار بابل) دارد، بلکه دربارهٔ دودمان‌های شاهی در تاریخ ایران نیز نظیر چنین داستان‌هایی موجود است که داستان کوروش اولین آنهاست. داستان زادن و جوانیاردشیر بابکان نخستین پادشاه دودمانساسانی نیز همانند داستان کوروش‌است.[۳۶]

جنگ با مادها

همچنین ببینید:طغیان پارسی،نبرد هیربا، ونبرد مرز پارس
قدرت‌های سیاسیخاورمیانه پیش ازخیزش پارس‌ها

اسناد موجود از منابع میخیمیانرودان حکایت از آن دارند که کوروش پس از به تخت‌نشینی در پارس، بابابل روابط سیاسی برقرار کرد تا از جانب غرب، خیالش آسوده باشد و احتمالاً هم‌زمان توجه خود را به شرق و شمال ایران نیز معطوف کرده‌بود. کوروش برای رهایی از یوغ مادها لشکرکشی خود را با حمله به دژ مادی پاسارگاد آغاز کرد و به گفتهٔ هرودوت، تنها سه طایفه از شش طایفهٔ ساکن پارس، به شورش او پیوستند اما از قرار معلوم، وی تعدادی از نجبای مادی را به‌طرف خود کشید.[۳۷] در این شورش، نبرد سختی درگرفت،نیکولاس دمشقی گزارش می‌دهد که در ابتدا اوضاع جنگ اصلاً به سود سپاه کوروش نبوده و پارس‌ها از برابر مادها که ار نظر تعداد سپاهیان، وضع بهتری داشتند گریخته بودند. زنان پارسی با دیدن مردانی که در حال فرار بودند بر آنان بانگ زدند که «آیا می‌خواهید دوباره به همان جایی بروید که از آن‌جا به‌دنیا آمده‌اید؟» این رفتار زن‌ها باعث شد مردان با سرسختی بیش‌تری بجنگند و فائق آیند.[۳۸]

کوروش احتمالاً توانسته است ظرف دو سال بعدی، کلیهٔ نیروهای مادی را از پارس بیرون کند. به گفتهٔ هرودوت، هنگامی که آستیاگ شنید که کوروش برای جنگ آماده می‌شود، قاصدی را نزد وی فرستاد و او را به دربار احضار نمود. کوروش پاسخ داد خیلی زودتر از آنچه انتظار می‌رود در آنجا حاضر خواهم شد. این عدم اطاعت کوروش از آستیاگ نشان یک طغیان بود.[۳۹] آستیاگ در سال ۵۵۰ پیش از میلاد همهٔ نیروهای کمکی خود را از شمال و شرق ایران برای لشکرکشی نهایی فراخواند.رویدادنامهٔ نبونعید گزارش می‌دهد: «آستیاگ سپاه خود را به‌کار گرفت و به‌سوی کوروش، شاه انزان، تاخت تا او را از پای درآورد».[۴۰]

شکست آستیاگ از کوروش (کوروش و هارپاگ در مرکز و آستیاگ در سمت چپ نگاره به‌تصویر کشیده شده‌اند)، نقاشی از قرن ۱۸ میلادی،موزه هنرهای زیبای بوستون.

هارپاگ فرماندهی سپاهیان ماد را برعهده داشت و بنابر روایت هرودوت، هارپاگ که آستیاگ شدیداً او را تنبیه کرده بود، تصمیم گرفت که از شاه انتقام بگیرد. رویدادنامهٔ نبونعید می‌نویسد: «سپاه آستیاگ در میان جنگ سرکشی کرد.»[۳۷] بخشی از سپاهیان مادی به کوروش پیوستند و بقیه، راه فرار پیش گرفتند و آستیاگ برای دفاع از پایتختش هگمتانه، شخصاً فرماندهی باقی‌ماندهٔ سپاهش را برعهده گرفت اما ناچار شد از برابر کوروش به دژ شهر پناه برد و شهر تسلیم کوروش شد.[۴۱] رویدادنامهٔ نبونعید گزارش می‌دهد که «آستیاگ اسیر شد و مادها او را تسلیم کوروش کردند». کوروش با وی رفتاری جوانمردانه داشت و زندگی آخرین شاه ماد را بدو بخشید و او را به هیرکانیا تبعید کرد و خود کوروش «زر و سیم و همهٔ گنجینه را از هگمتانه برداشت و به انزان برد». او پس از پیروزی سال ۵۵۰ پیش از میلاد بر مادها، به بخش بزرگی از ایران دست یافت اما به حریم خاندان‌های حاکم تعدی نکرد بلکه صرفاً آن‌ها را دست‌نشاندهٔ پارس کرد. وی سپس به سمت غرب آمد و در آوریل ۴۷۰ پیش از میلاد به منطقهٔمیان‌رودان وارد شد تا سرزمین‌هایی که مادها در جنگ با آشورها از آن خود کرده بودند را مطیع خود کند. «او بر شاه آن‌جا پیروز شد، گنجینه‌اش را از آن خود کرد و نیروهای خود را بر آن‌جا گمارد».[۴۲]

کوروش پس از تسخیر ماد، رسماً خود را فرمانروای ماد خواند و لقب شاهان ماد را به خود اختصاص داد، اما در عمل سرزمین ماد توسط یک فرماندار پارسی اداره می‌شد. پارس‌ها سیستم ادارهٔ کشور را از مادها به عاریت گرفتند که خود آن‌ها نیز بسیاری از شیوه‌های آن را از آسوری‌ها به عاریت گرفته بودند. درون حیطه و قلمرو امپراتوری هخامنشی، سرزمین ماد، دقیقاً پس از خود پارس رتبهٔ دوم را داشت؛ بنابراین یونانیان، یهودیان، مصری‌ها و سایر مردمان دنیای قدیم، سقوط ماد را در حقیقت جانشینی کوروش به جای آستیاگ می‌دانستند و پارسی‌ها را مادی می‌دانستند و تاریخ پارس را توالی و دنباله تاریخ ماد تلقی می‌کردند. هر چند هرودوت در بخش‌های پژوهشی کارهایش، با کمال دقت بین آداب و رسوم مادها و پارس‌ها تفاوت قائل می‌شود، ولی در فصولی که به افسانه‌ها و داستان‌ها می‌پردازد، شیوه‌های این دو را با یکدیگر مخلوط می‌کند و درهم می‌آمیزد.تئوگنیس وسیمونیدس و سایر شاعران یونانی نیز پارسی‌ها را اهل ماد خواندند. منابع مصری و نیز سایر منابع نیز پارسی‌ها را مادی خوانده‌اند.[۴۳] به گفتهبیکرمن، بعد از فتح ماد به دست پارس‌ها، هر جایی که خارجی‌ها (یعنی هرودوت) سخن از مادها آورده، منظورش همان پارس‌ها بوده است. درکتاب دانیال (۸:۳) قوچ دو شاخ نمادی از ماد و پارس است.[۴۴]

فروپاشی فرمانروایی لیدیه

همچنین ببینید:نبرد پتریا،نبرد تیمبرا، ومحاصره سارد
موقعیتلیدیه و مرز آن باماد

پس از فتح همدان توسط کوروش و اسیر شدن آستیاگ، شوهرخواهرکرزوس شاهلیدیه، وی بسیار نگران بود که رقیب تازه‌ای پیدا کند و کوروش به سرزمین‌های به ارث رسیده از ماد قناعت نکند و آهنگ گرفتن سراسر آسیای صغیر را داشته باشد. از این‌روی تصمیم گرفت که نگذارد رقیب تازه‌نفس قوی گردد و برای اطمینان خاطر، از چند پیشگوی مشهور یک سؤال آزمایشی را پرسید که پاسخش را تنها خود می‌دانست و درصورتی که غیبگوها پاسخ صحیحی دادند، نتیجهٔ جنگ را از آن‌ها بپرسد. از میان پیشگوها، فقط پیشگویمعبد دلفی به نخستین پرسش وی پاسخ صحیحی داد و کرزوس معبد مذکور را غرق در گنجینه‌ای از زر کرد و با اطمینان کامل از درستی بی چون و چرای پیشگویی معبد دلفی، پرسید که آیا می‌تواند وارد جنگ با کوروش شود؟ پاسخ مشهود پیشگو این بود: «در جنگ بین کرزوس و کوروش، فرمانروایی بزرگی فرو خواهد پاشید». اینکه منظور از «فرمانروایی بزرگ» خود لیدیه بود، از ذهن وی نگذشت و از این پاسخ خشنود شد و سرگرم تجهیز خود برای لشکرکشی علیهٔ کوروش شد. وی فرستادگانی بهمصر وبابل فرستاد و از آن‌ها خواست علیهٔ کوروش با وی متحد شوند و هردوی آن‌ها که از بزرگ شدن دولت هخامنشی نگران بودند، این اتحاد را پذیرفتند و وعده کردند که در سال آینده به او کمک کنند.[۴۵] در این هنگام، یکی از فرستادگان کرزوس به وی خیانت کرده و نزد کوروش آمد و بدو اطلاع داد که کرزوس در حال تدارک نیرو برای جنگ با توست. کوروش فوراً مقدمات جنگ را آماده کرد و تشخیص داد که نباید به دشمن فرصت دهد و او باید حمله را آغاز کند.[۴۶]

در بهار سال ۵۴۵ پیش از میلاد کرزوس با سپاه خود راه شرق را در پیش گرفت و از رود هالیس (قزل‌ایرماق) گذشت و کاپادوکیه را تسخیر کرد. در این فاصله ماه اکتبر فرا رسید و کوروش از ماد و از راهارمنستان خود را به منطقهٔ پتریا رساند و نبرد سختی بین طرفین درگرفت که بی‌نتیجه پایان یافت. روز بعد کرزوس چون دید تعداد نیروهایش از نیروهای کوروش کمتر است، ترجیح داد که به‌طرف پایتختشسارد عقب نشیند، زیرا تصور می‌کرد که زمستان در پیش است و کوروش به‌واسطهٔ سختی زمان و اینکه از مرکز ایران دور است و دولت بابل را در پشت سرش دارد، هرگز به سارد حمله نمی‌کند و او می‌تواند در بهار سال آینده با رسیدن نیروهای متحدش، سپاهی به‌مراتب بهتر را تشکیل دهد. کوروش آن‌قدر صبر کرد تا مطمئن شد که سربازهای اجیرشدهٔ یونانی از اقامتگاه‌های زمستانی خود مرخص شده‌اند. سپس با دولت بابل وارد مذاکره شد و پیمان صلح بانبونعید منعقد کرد. به این ترتیب از جانب پشت سر مطمئن شد و به ناگهان و با وجود فصل سرما در نوامبر ۵۴۵ پیش از میلاد به سوی سارد لشکر کشید. کرزوس با شنیدن این خبر شگفت‌زده شد زیرا گمان نمی‌کرد حریفش در زمستان وارد جنگ شود. متحدان وی دور بودند و زودتر از بهار متصور نبود که کمکی به وی برسد، سپاهیان اجیرشده را هم مرخص کرده بود و چاره‌ای جز استفاده از سواره‌نظام نداشت.[۲۸] سواره‌نظام لیدیه یکی از سواره‌نظام‌های ممتاز بود و برای این منظور، کرزوس سپاهش را در طرف شرقی سارد در دشتی به نام هرموس آراست زیرا این دشت وسیع برای عملیات سواره‌نظام مناسب بود. کوروش برای فلج کردن سواره‌نظام لیدیه، تاکتیک هوشمندانه‌ای را بکار بست، چون اسب از بو و هیکل شتر رَم می‌کند، وی در جلوی صف لشگرش قطاری از شتر را آراست. اسب‌های لیدیه‌ای‌ها از بوی شتر رَم کردند و آشفتگی زیادی در صفوف سپاه ایجاد کردند و سواران نیز ناگزیر پایین آمدند و پیاده جنگیدند. سرانجام ایرانیان پیروز شدند و لیدیه‌ای‌ها به درون دژ عقب نشستند. کوروش بی‌درنگ دستور حمله به دژ را داد زیرا باستان‌شناسان در سارد تعداد زیادی نوک نیزهٔ پارسی یافته‌اند. حمله با شکست روبه‌رو شد و ایرانیان مجبور شدند خود را برای محاصره‌ای آماده کنند که در فصل زمستان بسیار دشوار بود زیرا شهر سارد از نظر آذوقه مشکلی نداشت و به راحتی تسلیم نمی‌شد.[۴۷][۴۸]

«کرزوس بر خرمن آتش»، نگاره‌ای بر گلدان در حدود سال ۵۰۰ پیش از میلاد، کشف درایتالیا، نگهداری درموزهٔ لوور

دو هفته از محاصره بی‌نتیجه سپری شد. آن‌گاه کوروش در میان سپاهیان اعلام کرد که به نخستین کسی که از بارو بالا برود، پاداش بزرگی خواهد داد. در این میان یکی از ایرانیان ساحل‌نشیندریای مازندران متوجه شد که قسمت جنوبی دژ که پشت به کوهستان بود، بی‌نگهبان است. علاوه بر این او دیده بود که چگونه یک سپاهی لیدیه‌ای از این سوی شیب به بالا خزیده است تا کلاه‌خودش را که از سرش افتاده بود بردارد. اینک این ایرانی شهامت به خرج داده بود تا از دیوار جنوبی بالا رود و به دنبالش دیگران نیز از این اقدام سرمشق گرفتند و به دنبالش از دیوار بالا رفتند و به این ترتیب دژ سارد در نوامبر ۵۴۵ پیش از میلاد تسخیر شد.[۴۷]

به نوشتهٔ هرودوت و برخی مورخان دیگر، کوروش پس از تسخیر سارد دستور داد تا کرزوس و ۱۴ نفر دیگر از بزرگان لیدی را دستگیر کرده و بسوزانند اما بر اثر استغاثه کرزوس، باران جاری شد و آتش را خاموش کرد و کوروش هم که تحت تأثیر سخنان او قرار گرفته بود وی را بخشید. اما بعضی محققان جدید معتقدند با توجه به اعتقادات مذهبی پارسیان باستان در مورد قداست آتش، احتمالاً اصل قضیه به این صورت بوده که کرزوس برای مرگ شرافتمندانه تصمیم به خودسوزی گرفته ولی کوروش به‌موقع از خودکشی کرزوس جلوگیری کرده است.[۴۹][۵۰] به گفته شاپور شهبازی این غیرمحتمل است که کوروش کرزوس را بر روی توده هیزم گذاشته باشد، چرا که در سنت پارسی‌ها (به جز موردی که فرد شورشی باشد)، به خاطر آلوده کردن آتش، به صراحت ممنوع شده است.[۵۱] کوروش به هنگام ترک سارد در پایان نوامبر سال ۵۴۵ پیش از میلاد، کرزوس را با خود به هگمتانه به تبعید برد و پنج سال پس از سقوط سارد، سراسر آسیای صغیر ضمیمهٔ شاهنشاهی هخامنشی شد.

تسخیر شرق ایران و ایلام

درفش هخامنشیان در دورهٔ کوروش[۵۲]

توالی تاریخی جنگ‌های کوروش، پس از فتحآسیای صغیر مبهم باقی مانده است. کوروش مسئولیت فتح شهرهایآئونیان را در ساحلدریای اژه و بقیهٔ آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و بهاکباتان برگشت تا مقدمات تسخیربابل،باختر، سرزمینسکاها و بالأخرهمصر را فراهم نماید.[۵۳][۵۴] اینکه چرا کوروش منتظر پایان کارها در آسیای کوچک نشده و با شتاب به درون ایران بازگشته، می‌تواند ناشی از این باشد که نبرد کوروش با کرزوس بی‌موقع بود و حمله از طرف پادشاه لیدیه صورت گرفت زیرا پس از انقراض دولت ماد، اوضاع ثابتی بر ایران حاکم نبوده و او می‌بایست به امور شرقی رسیدگی می‌کرد. مورخان یونانی دربارهٔ جنگ‌های کوروش در قسمت‌های شرقی ایران سکوت کرده‌اند و به جز هرودوت که آن هم به‌طور مختصر به این جنگ‌ها اشاره می‌کند، دیگران مطلبی ننوشته‌اند.داریوش نامساتراپ‌های تحت فرمان امپراتوری هخامنشی را در سنگ‌نبشته‌هایبیستون،تخت جمشید ونقش رستم ذکر می‌کند که نام سرزمین‌های شرقی ایران نیز در میان آنان است.[۵۵] در بند ششم سنگ‌نبشتهٔ داریوش در بیستون، وی به نام بیست و دو سرزمین اشاره می‌کند که امپراتوری او را تشکیل می‌دهند و چون در زمان نوشتن این سنگ‌نبشته، فقط سه سال از فرمانروایی داریوش می‌گذشت و این مدت هم صرف فرونشاندن شورش‌ها شده بود، می‌بایست این سرزمین‌ها در دوره‌های قبل به امپراتوری هخامنشی افزوده شده باشند؛ دوران پادشاهی کمبوجیه کوتاه بود و او تنها توانسته بود مصر را فتح کند. پس بی‌گمان این سرزمین‌ها را که در سنگ‌نبشتهٔ بیستون از آن‌ها به‌عنوان بخشی از پادشاهی هخامنشی نام برده شده، باید کمابیش همان سرزمین‌هایی بدانیم که به‌دست کوروش به امپراتوری هخامنشی افزوده شده بودند.[۵۶] این ایالات شامل «پارت»، «زرنگ»، «هرات»، «خوارزم»، «باکتریا»، «سغد»، «گندار»، «ثه‌تَگوش» و «اَرَخواتیش» است.[۵۵]

پارس‌هاپارت، هیرکانی و احتمالاًارمنستان که همگی جزئی از قلمرو سابق پادشاهی ماد در ۵۴۹–۵۴۸ پیش از میلاد بودند را تصرف کردند. به گفتهٔ کسنوفون، هیرکانی داوطلبانه حاکمیت کوروش بر خود را پذیرفت. همان‌طور که در موردایلام والتر هینتس وران زادوک با هم اختلاف نظر دارند که ایلام توسط پارس‌ها بعد از سقوط بابل در ۵۳۹ پیش از میلاد گرفته شد. با این وجود براساس یکی از متون پیشگویی بابلی، «شاه ایلام حمله خواهد کرد و از تخت پادشاهی بیرون خواهد کرد»، پادشاه بابل کسی که «خاندان هارران را تأسیس کرد». این شاه ایلام به عنوان کوروش دوم و شاه بابل به عنوان نبونعید شناخته شده است. ایلام باید قبل از حمله کوروش به بابل فتح شده باشد.[۱]

شهر مهاجرنشین مستحکم شدهٔ «سایرس‌چتا» (یعنی شهر کوروش) یا همانسایروپولیس درسغد، گواهی فعالیت کوروش در آن ناحیه است.پلینیوس گزارش می‌دهد که کوروش، شهر کپیسا در شمالافغانستان را ویران کرد وآریان حملهٔ او به سرزمین‌هایهند (ظاهراًگندهارا) و فرمانبرداری مردم آریاسپائی در امتداد مرز جنوبی درانگیانا را گزارش داد. به استناد گزارش هرودوت وبروسوس حملهٔ او به سرزمین‌هایآسیای میانه بعد از شکست دادن لیدیه در ۵۴۷ پیش از میلاد و پس از فتح بابل در ۵۳۹ پیش از میلاد رخ داده است.[۱]

فتح بابل

همچنین ببینید:نبرد اوپیس
گسترهٔ شاهنشاهی هخامنشی در دوران کوروش بزرگ

در بابل ده‌ها هزار نفر از جوامع خارجی وجود داشتند و در میان آن‌ها تعداد زیادی یهودی نیز وجود داشت که به اجبار و فشار شاه کلدانی از کشورهای خودشان رانده شده بودند. این مردمان هرگز امید به بازگشت به میهن خود را از دست نداده بودند. اینها همگی آماده بودند تا به دشمننبونعید کمک کنند و بدین ترتیب پارسیان را ناجی خود تلقی می‌کردند. کشمکش‌های اجتماعی از یک سو، نارضایتی کشاورزان، صنعتگران، اشراف و نجبا (کارمندان، کاهنان، بازرگانان و غیره) از سوی دیگر باعث شده بود که زیربنای اجتماع ویران شود.[۵۷] شاه بابل که ده سال از پایتخت دور بود و درتیما سکونت داشت، تجارت پُرسودکندر را به انحصار خویش درآورده بود وخدای سین را بهمردوک ترجیح می‌داد که این امر موجب خشم و نارضایتی کاهنان را فراهم آورده بود.[۵۰] کشاورزان و صنعتگران که قسمت عمدهٔ جمعیت کشور را تشکیل می‌دادند، نسبت به فعالیت‌های نبونعید در زمینهٔ آماده شدن برای جنگ، بی‌تفاوت بودند و میل داشتند فرمانروایان قدیمی را، بی‌دردسر و زحمت با فرمانروایان جدید تعویض نمایند، ارتش بابل بر اثر جنگ‌های متعدد درعربستان خسته و فرسوده شده بود و مشکل می‌توان انتظار داشت که چنین ارتشی توانایی آن را داشته باشد تا با سپاهیان دشمن که هم از نظر تعداد و هم از نظر تجهیزات برتر بودند، بجنگد و در برابر آن‌ها بایستد. بدین ترتیب بابل فاقد توانایی و قدرت لازم برای مقابلهٔ مؤثر در برابر سپاهیان کوروش بود. هنگامی که کوروش به بین‌النهرین حمله‌ور شد، کاهنان او را نمایندهٔ خدای مردوک دانسته، به وی خوش‌آمد گفتند و پیامبران یهودی اعلام داشتند که وی نجات‌دهندهٔ قوم آنان است و سایر طبقات خارجی نیز وی را به عنوان آزادکنندهٔ خود دانستند.[۵۷]

بابل از استحکامات طبیعی برخوردار بود؛ چنان‌که در غرب رودفرات، در شرق روددجله و در جنوبخلیج فارس آن را احاطه می‌کردند و برای محصور بودن بابل در شمال،نبوکدنصر دوم، فاتحاورشلیم، از سر احتیاط یکدیوار مادی ساخته بود که می‌توان آن را نمونهٔ بابلیدیوار چین دانست. این دیوار در نقطه‌ای که فاصلهٔ بین دجله و فرات به حداقل می‌رسد، بنا شد. سازندهٔ دیوار، نبوکدنصر، می‌نویسد: «برای اینکه فشار آب آسیبی به دیوار نزند، رویهٔ بیرونی آن را با آجر و ملات قیر استحکام بخشیده‌ام». کسنوفون که در سال ۴۰۱ پیش از میلاد این بنا را دیده‌بود، ضخامت آن را ۲۰ پا و بلندی‌اش را ۱۰۰ پا تخمین می‌زند.[۵۸]

کوروش با سپاه خود از میانگوتیوم به‌طرف جنوب حرکت کرد و ازرود سیروان گذشت و در آغاز سال ۵۳۹ پیش از میلاد به شهراُوپیس، دژ شرقی دیوار مادی رسید و اُوپیس محاصره و به آتش کشیده شد. ایرانیان از سر دوراندیشی، ازکرکوک، قیر وقطران همراه خود آورده بودند. در نبردهایی خونین، اُپیس به تصرف درآمد و سپاه نبونعید شکست خورد. در روز دهم اکتبر شهرسیپار نیز سقوط کرد و دژ غربی دیوار مادی نیز بدون درگیری تسلیم سپاه کوروش شد.[۵۹] بدین ترتیب کوروش در جنوب دیوار مادی با گذشتن از دجله، همهٔ استحکامات دفاعی نبوکدنصر را دُور زد و دو روز بعد، دوازدهم اکتبر، هم‌زمان با جشن سال نوی تقویم بابلی،گئوبروه با سپاه خود وارد بابل شد و بدون جنگ و تلفات، شهر را تصرف کرد و مطابق با دستور کوروش، بلافاصله نظم سختگیرانه‌ای در بابل وضع شد. «سپرهای نیروهایگوتیوم، دروازه‌هایاسانگیلا را احاطه کردند. هیچ عبادتی دچار وقفه نشد. نه در اسانگیلا و نه در دیگر معابد هیچ مراسمی از قلم نیفتاد.»[۶۰]

از خلال گزارش‌ها چنین استنباط می‌شود که کوروش می‌خواسته به هر نحوی که شده دل کاهنان را به‌دست‌آورد، تا به کمک آن‌ها مردم را به‌سوی خود جلب کند. از الواح برجای‌مانده به خط میخی که بی‌درنگ، از صبح روز بعد به‌نام کوروش تاریخ خورده‌اند، چنین برمی‌آید که تغییر حکومت بدون دردسر انجام پذیرفته است. این اسناد بابلی گواه ادامهٔ بی‌دردسر زندگی روزمره در پایتخت تسخیر شده هستند.[۶۱]

پس از فتح بابل

نقاشییهودیان در نزد کوروش بزرگ، اثرژان فوکه در سال ۱۴۷۰ میلادی. کوروش نزد یهودیان جایگاه قهرمانانه و ویژه‌ای دارد.

هفده روز پس از سقوط بابل، در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد، خود کوروش وارد پایتخت شد و همچون یک رهایی‌بخش مورد استقبال قرار گرفت. رویدادنامهٔ نبونعید در این‌باره گزارش می‌دهد: «شاخه‌های نی پیش پای او گسترانده شد. شهر غرق صلح و آرامش بود. کوروش برای سراسر سرزمین‌های بابل صلح را بشارت داده بود.»[۶۱]

برترین قدرت اجرایی در بابل متعلق به ساتراپ پارسی است. اولین حکمران شهر بابل، فرماندهٔ کوروش،اوگبارو بود که بر کل میانرودان تسلط داشت. مرگ اوگبارو ۳ هفته بعد از فتح بابل اتفاق افتاد. در ۵۳۸ پیش از میلاد کوروش، پسرش کمبوجیه را به عنوان شاه بابل منصوب کرد تا بر سایر امپراتوری تسلط داشته باشد. مدت حکمرانی کمبوجیه، در حقیقت محدودتر از آن بود که به نظر می‌رسد: او تنها شاه بابل و بخش شمالی (کشور بابل) بود درحالی که مرکز و جنوب بابل در دستان کوروش و نمایندگانش بود. علاوه بر این کمبوجیه بیش از ۹ ماه حکمرانی نکرد. در ۵۳۷ پیش از میلاد، به دلایلی نامشخص، کوروش او را از سمتش عزل کرد.[۶۲]

کوروش حکمرانی بابل را به بابلی زاده، «نبوئَه بولیت» داد. او کسی بود که قبل از پیروزی پارس‌ها بر بابل، منصبی در حکومت نبونعید داشت. در ۵۳۵، کوروش استان مجزایی شامل میانرودان و نواحی غرب فرات (فنیقیه،سوریه،فلسطین) تشکیل داد و گوبارو را ساتراپ پارسی آنجا گماشت. گوبارو حداقل تا ۵۲۵ در آنجا حکمران بود.[۶۲]

تصرف بابل نقطهٔ عطفی بود که باعث ایجاد تعادل بین قدرت‌های درگیر در آسیای غربی شد و به‌دنبال آن سلطهٔ بیشتر ایرانیان را بر شهرهای سوریه و فلسطین و نیز سواحلفنیقیه در پی داشت که پیش از این در حوزهٔ قدرت بابل قرار داشت.[۶۳]اقدام تعیین‌کنندهٔ کوروش که سبب خشنودی کاهنان شد این بود که همهٔ بت‌هایی را که نبونعید به‌زور به بابل آورده بود را به جاهای خود بازگرداند.[۶۴] پیامد دیگر تصرف بابل، بازگشت یهودیان تبعیدی در بابل، به میهن خود بود.[۶۳] در سال ۵۳۸ پیش از میلاد، کوروش اجازهٔ بازگشت این یهودیان به فلسطین را داد و شخصی به‌نام «شش بازار» که رهبر یهودیان در اسارت بود را به‌عنوان فرماندار منطقهٔیهودیه منصوب کرد.[۶۵] همچنین دستور داد که معبد اورشلیم را بازسازی کنند: «در خصوص خانهٔ خدا در اورشلیم: معبد باید ساخته شود، به طول ۶۰ آرش و به بلندی ۶۰ آرش، با سه لایه از سنگ‌های مکعب و بر روی آن لایه‌ای از دیرک. مخارج را خزانهٔ دربار سوریه پرداخت می‌کند. همچنین باید اشیای زرین و سیمین خانهٔ خدا را که نبوکدنصر از معبد اورشلیم برداشته و به بابل برده است، بازگردانده شود».[۶۶] و میثرَداته [مهرداد]، خزانه‌دار مادی کوروش در بابل، از سوی کوروش فرمان یافت تا ظروف و اشیای زرین و سیمین را که نبوکدنصر در سال ۵۸۷ پیش از میلاد از اورشلیم ربوده بود، تحویل دهد. تعداد این قطعات به بیش از پنج هزار عدد می‌رسیده است.[۶۷] احتمالاً انگیزهٔ کوروش از اسکان دوبارهٔ یهودیان درسرزمین اسرائیل، ایجاد یکساتراپی (ایالت) حائل بین ایران و مصر بود اما نتیجهٔ آن، تجدید اسکان و نوسازی در اسرائیل شد.[۵۴] مدارک باستان‌شناختی بسیاری در دست‌است که نشان می‌دهد پس از بازسازی معبد اورشلیم، یک رشته پایگاه‌های مرزی ازخلیج ایسوس تا سواحل فلسطین، بازسازی و ایجاد شد و دژهایی بر سر راه مصر درصیدا و اورشلیم و دیگر شهرهای این منطقه ساخته شد تا پایگاه مناسبی برای حمله به مصر باشد.[۶۳]

نبرد با ماساگت‌ها و مرگ

مقالهٔ اصلی:مرگ کوروش بزرگ

احتمالاً کوروش مقدمات امر را برای تسخیر مصر فراهم کرده بود و اقدامات وی بود که باعث شد در سال‌های بعد، ایرانیان مصر را تسخیر کنند.[۵۴] ولی ابتدا تصمیم گرفت مرزهای شمال شرقی امپراتوری‌اش را از تاخت و تاز اقوام چادرنشینماساگت‌ها در امان بدارد. این تاخت و تازها زیان‌ها و صدمات چشمگیری بر ایرانیان شهرنشینی که آمیخته امپراتوری هخامنشی شده بودند وارد کرده بود.[۶۸]

بردن سر کوروش نزد تومیرس، اثرپیتر پل روبنس

هرودوت می‌گوید که کوروش با حیله به یکی از اردوگاه‌های ماساگت حمله‌ور شد و بسیاری ساکنان آنجا را کشت؛ ولی پس از این جریان، قسمت اعظم نیروهای ماساگت تحت فرماندهی ملکهتهم‌رییش، شکست سنگینی بر ایرانیان وارد آوردند و کوروش کشته شد.[۶۹] ماساگت‌ها سر بریده کوروش را در کیسه‌ای انداختند و آن کیسه پر از خون شده بود. هرودوت می‌نویسد این نبرد شدیدترین نبردهایی است که «بربر» ها در آن شرکت جسته‌اند.[۷۰] البته هردوت می‌گوید که دربارهٔ مرگ کوروش حکایات زیادی وجود دارد و روایتی که من ذکر کردم به حقیقت نزدیک‌تر است. در نتیجه معلوم می‌شود که خود هرودوت هم از صحت این روایت مطمئن نبوده است.[۷۱] بنابر گزارش مورخان یونانی، کوروش در جنگ باماساگتها ۲۰۰ هزار مرد جنگی را از دست داد که اغراق آشکاری است.[۱][۷۰][۷۲]

از نگاه داندامایف داستان‌های روایت شده توسط مورخان یونانی بیشتر از آنکه شرح یک رویداد واقعی باشند، رنگ و بوی یک رمان را دارند.[۷۳] اگرچه حقیقت دقیق مرگ کوروش را نمی‌دانیم، اما مشخص است که او در پاسارگاد دفن شده است. این حقیقت ممکن است گفته‌های هرودوت را دروغ جلوه دهد اما ممکن است جنازهٔ کوروش از دشمن پس گرفته شده و به پایتخت آورده شده باشد.[۱]ریچارد فرای می‌گوید احتمالاً داستان هرودوت ساختگی است، اما گرفتن آسیای میانه توسط کوروش صحیح است زیرا دورترین شهری که درسغد وجود دارد، سایرس‌چَتا (سایروپولیس) نام دارد که گستردگی فتوحات شرقی او را ثابت می‌کند.[۲۵] کتسیاس می‌گوید که کمبوجیه باگاپاتس – یکی از درباریان – را همراه جسد کوروش به مراسم دفن فرستاده است.[۱][۷۴]

انتقال جسد کوروش، یکی دیگر از نشانه‌های نادرست بودن جنگ کوروش با ماساگت‌هاست؛ زیرا اگر ملکه تهم‌رییش، کوروش را کشته و سر او را بریده باشد، چگونه هخامنشیان توانسته‌اند با سپاهی شکست‌خورده جسد را از آنان پس بگیرند و آن را به درون قسمت‌های داخلی ایران وارد کنند؟[۷۲]

در دوازدهم اوت سالِ ۵۳۰ پیش از میلاد، زنی بابلی به نام «بورسیپا» زمینی را در نزدیکی دروازهٔ سنگ‌براق به نام یکی از خویشاوندانش کرد. تاریخ این لوح گلی که بهخط میخی اکدی نوشته شده بود، «نهمین سال کورش، شاه کشورها» را نشان می‌داد. در سی و یکم همین سال در پایتخت بابل، مردی بابلیالاغش را فروخت. تاریخ این لوح مربوط به سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه، شاه کشورهاست. این دو سند که در ظاهر اهمیت چندانی ندارند، در واقع نشان می‌دهند که مرگ کوروش در فاصلهٔ بین ۱۲ تا ۳۱ اوت سال ۵۳۰ پیش از میلاد بوده است یا حداقل، خبر مرگ وی و برتخت‌نشینی کمبوجیه در این تاریخ به بابل رسیده است.[۷۵] ولی اخیراً سندی از کیش در بابل منتشر شده که مورخ نوزدهم ماه ارخسمنه در سال نهم سلطنتِ کوروش است که برابر با ۴ دسامبر سال ۵۳۰ قبل از میلاد می‌شود. پس اینطور به نظر می‌رسد که جنگ با ماساگت‌ها در اواخر سال ۵۳۰ قبل از میلاد رخ داده باشد.[۱] بنابر گزارش هرودوت، کمبوجیه به اردوی جنگ علیه ماساگت‌ها پیوست اما پس از چندی، پیش از نبرد قطعی که طی آن کوروش به قتل رسید، به عنوان جانشین تاج و تخت به ایران برگردانده شد.[۷۶]

میراث کوروش

در سال ۱۹۷۱ میلادی ایران ۲۵۰۰ اُمین سال سلطنت کوروش راجشن گرفت.[۲۵]

کوروش، فقط تنها فاتح و مدیر بزرگ نبود؛ بلکه در ذهن مردم پارسی، او همان جایگاهی داشت کهرمولوس و رموس برای رومی‌ها وموسی برای بنی اسرائیل داشت. چگونگی تحویل کوروش نوزاد به چوپان و پرورش او، یادآور رها کردن موسی در نیزار در مصر و به زیر کشیدن پدربزرگ دیکتاتورش، توسط او (موسی) است که در متون افسانه‌ای و اساطیری دیگر هم بازتاب یافته است.[۲۵]

هیچ شکی نیست که حماسه کوروش ابتدا در میان پارسی‌ها رشد کرد و اکنون در میان یونانیان درک شده است. احساسات احترام یا ابهت کوروش که در بین پارسیان وجود داشت، به یونانی‌ها منتقل گشت و این اتفاقی نیست که کسنوفون، کوروش را به عنوان فرمانروای آرمانی برگزید. او می‌خواست، برای تدریس پندهای آرمانی خویش، به شنوندگان یونانی‌اش به کوروش متوسل گردد. به‌طور خلاصه، نقش کوروش در طول تاریخ به عنوان مرد بزرگی که بنیان‌گذار امپراتوری بود، باقی ماند.[۲۵]

کوروش بدون شک، نه تنها نابغه هدایتگری بود که امپراتور بزرگ را بنیان گذاشت، بلکه بنیان‌گذار فرهنگ و تمدن شهری هخامنشی نیز بود. از آنجا که پارسی‌هاشوونیست (متعصب میهن‌پرست) نبودند، کوروش به سرعت فراگیری از ملت‌های مغلوب را آموخت. او نه تنها مادها را آرام کرد، بلکه آن‌ها را با پارسی‌ها متحد کرد و یک نوع پادشاهی دوجنبه‌ای از مادها و پارس‌ها به وجود آورد. کوروش سنت‌های پادشاهی را از مادی‌ها وام گرفت. آن‌ها کسانی بودند که بر یک امپراتوری حکمرانی می‌کردند، در حالی که پارسی‌ها، فقط متحدشان بودند. یک مادی، احتمالاً به عنوان یک مشاور شاه هخامنشی، به عنوان نوعی رئیس وزیران عمل می‌کرد. بنا بر نقش برجسته متاخرتر در پرسپولیس، پایتخت شاهان هخامنشی از زمان داریوش، یک مادی، مکرراً با پادشاه بزرگ، دیده می‌شود. ایلامیان، ساکنان بومی پارس، همان گونه که می‌توان در این نقش برجسته دید، آموزگاران پارسی‌ها در زمینه‌های بسیاری بودند، برای مثال، لباس ایلامی‌ها بر تن پارسی‌ها و خراجگزاران ایلامی در نقش‌برجسته سنگی پرسپولیس دیده می‌شود.[۲۵]

همچنین به نظر می‌رسد که نوآوری جدیدی در حکومت و فرمانروایی، ولی بیش از آن تمایل به وام‌گیری، ترکیب با شایستگی به منظور تطبیق موارد وام گرفته شده با امپراتوری جدید است.[۲۵]

شخصیت کوروش

مقالهٔ اصلی:دیدگاه‌ها دربارهٔ کوروش بزرگ
تصویر آرامگاه کوروش بر پشت اسکناس ۵۰ ریالیشاهنشاهی پهلوی، به سال ۱۹۴۴ میلادی

کوروش در نزد بابلیان، برگزیدهٔ مردوک، در نزد یهودیان، مسح شدهٔ خداوند بود و به‌نظر نمی‌رسد که مادها او را سروری بیگانه فرض کرده‌باشند. هرودوت می‌گوید که پارسیان از او چونان یک پدر سخن می‌گفتند، زیرا وی مهربان بود و از آنچه برای ایرانیان نیکو بود، کوتاهی نمی‌کرد؛ در عین حال هرودوت وی را مردی زود خشم می‌داند.[۷۷]داندامایف می‌گوید «کوروش محبوبترین شاه پارس و بنیان‌گذار یک امپراتوری جهانی بود».[۷۸]«به نظر می‌رسد کوروش به سنت و ادیان سرزمین‌های فتح شده احترام می‌گذاشت. پارسی‌ها او را پدر، روحانیان بابل او را برگزیدهمردوک، یهودی‌ها او رامسیح فرستاده شده از جانبیهوه و یونانیان او را فاتحی بزرگ و سیاستمداری باهوش می‌دانستند. کسنوفون در کورش نامه او را حکمرانی آرمانی و ایدئال توصیف می‌کند».[۱]

والتر هینتس، می‌گوید: «کوروش سه امپراتوری را ساقط کرده بود: ماد، لیدیه و بابل. آیندگان فراموش نکردند که کوروش هیچ‌کدام از سه فرمانروا، نه آستیاگ، نه کرزوس و نه نبونعید را نکشت، بلکه به تبعید آن‌ها بسنده کرد و حتی برای آن‌ها زندگی شاهانه‌ای فراهم آورد. این رفتار در جهان باستان بی‌سابقه بود و تا زمان کوروش هرگز اتفاق نیفتاده بود».[۶۱]

اگر سیمایکیخسرو درشاهنامهفردوسی یاکی‌گشتاسب در در نوشته‌های پهلویاوستا را بازتابی از شخصیت کوروش بزرگ بدانیم، یا شاید فتح بابل و ظهور او در ۵۳۹ پیش از میلاد را همان ظهور زرتشت پیامبر بگیریم، آنگاه جایگاه او در اندیشهٔ ایرانی‌ها آشکار می‌شود. در واقع، بر پایهٔ گزارشهرودوت (کتاب سوم، ۸۹) می‌دانیم که پارسی‌ها او را «پدر» می‌خواندند؛ زیرا او بود که پارس‌ها را از جایگاه ناشناخته به پایگاهی بلند در جهان رسانید و از اینرو، آنها موجودیت خود در تاریخ و شهرت خویش در جهان را مدیون کوروش هستند. او بود که شهرها و بناهای بسیار ساخت و در آبادی ایران کوشید و سرانجام جان خود را در دفاع از این سرزمین از دست داد. او پارسی‌ها و مادی‌ها و دیگر ایرانی‌های را چنان سازمان داد که به صورت ارتش شکست‌ناپذیری درآمدند و بر کشورها و پایتخت‌های پرشکوه مغربِ آسیا استیلا یافتند و فرمانروایی را از چنگ سامی‌ها درآوردند. نبوغ نظامی او در جنگ با پادشاه لیدی (هم‌پیمان با بابل و اسپارت و مصر در علیه کوروش) و همچنین با بابل پیدا است. او در جنگ با لیدی، موقعیت حساس زمانی و ضرورت حمله فوری را تشخیص داد و سرعتی باورنکردی در زمستان تا پایتخت آن کشور تاخت و به دشمن مجال تقویت نداد. با همین روش در جنگ با دولت بابل با صبر و شکیبایی مسیر دجله را برگرداند و آنگاه به بابل وارد شد.[۷۹]

کوروش در شهر بابل، طبق فرمانی که به زبان خود ایشان صادر کرد، صلح و آرامش را در آنجا اعلام کرد و قوم‌های زندانی را رها ساخت. او نه تنها به بافت اجتماعی و فرهنگی سرزمین‌های تسخیر شده آسیبی نرساند، بلکه در جاهایی چون ماد، لیدی، بابل، صیدا و یهودیه، افرادی را از خود آن مردم بر خودشان گماشت. رفتار او با یهودیانی که از اسارت بابلی رهانید و فرمان بازگرداندن ثروت‌های تاراج رفته آنها و دستور بازسازی معبد ازگیلا و ازیدا در بابل و معبد سلیمان در اورشلیم و سیاست او در برابر پیروان مردوک و سین و روحانیان پرستشگاه آپولو در مگنزیا نمونه‌هایی هستند که از آداب‌دانی او، و عاقلانه‌ترین سیاستی بود که در آن روزگار می‌توانست وجود داشته باشد. رفتار او با شکست خوردگان و دشمنان سابق خود همچون آستیاگ، کرزوس و نبونعید و همچنین سوگواری او و دربار پارس برای کشته شدن پسر پادشاه بابل، نمونه‌های دیگری از جوانمردانی و آداب‌دانی او است.[۸۰]

مری بویس می‌نویسد که به رغم اینکه در دوره ساسانی، کوروش ظاهراً هنوز در سرودها و آوازهای مردمی ایران به یاد آورده می‌شد، نام او برای سنت رسمی مذهبی ناشناخته ماند.[۸۱]

کوروش از دیدگاه یهود

مقالهٔ اصلی:کوروش بزرگ در کتاب مقدس عهد عتیق
خیابان کوروش دراورشلیم
نقاشی کوروش بزرگ توسط شارل تیکسی، پاریس، ۱۸۵۲. میلادی

یهودیان بابل از جمله کسانی بودند که تحت ستم و اسارت نبوکدنصر دوم (بخت نصر)، پادشاه بابل می‌زیستند. نبوکدنصر در حمله به اورشلیم، بسیاری از یهودیان را کشته، سرزمینشان را ویران کرده و دارایی‌های آنها را به بابل آورده بود (کتاب مقدس، تواریخ ایام ۲، ۳۶: ۱–۲۲). ارمیای نبی جزء روحانیون یهودی بود که امید و پیشگویی‌اش دربارهٔ آزادی قوم یهود در کتاب مقدس (ارمیا، ۱: ۵) منعکس گشته است. چون کوروش ظهور کرد و شهرتش همه جا پیچید، یهودیان به آزادی خویشتند امیدوار گشتند. در کتاب اشعیای نبی (۳۴–۴۰، ۲۶–۲۸، ۴۵: ۱–۷) که احتمالاً در سال‌های ۵۴۷ تا ۵۳۹ پیش از میلاد نگاشته شده، پیشگویی‌ها و ستایش از کوروش دیده می‌شود. در این نوشته‌ها، یهوه کوروش را به عنوان «مسیح خویش» خوانده و او را در پیروزی‌هایش یاری می‌رساند. بخشی از فرمان کوروش دربارهٔ آزادی یهودیان و دستور بازسازی معبد اورشلیم، بازگرداندن جام‌های زرین و سیمین که نبوکدنصر از اورشلیم به غارت برد در کتاب تواریخ ایام (۳۰: ۱۳–۲۲) و کتاب عزرا (۱؛۲: ۶۴–۷۰؛ ۳؛ ۵: ۱۳–۱۷) به روشنی آمده است.[۸۲]

کوروش جایگاه ویژه‌ای در تاریخیهود دارد. در تورات واژهعبری «ماشیاح» به معنای مسیح یا منجی، تنها برای کوروش بزرگ استفاده شده و از او دست‌کم ۲۳ بار، و با احترام زیاد یاد شده است.[۸۳] در منابععهد عتیق، با عنوان «مسیح خداوند» خطاب شده و به او «همهٔ پادشاهی‌های روی زمین» داده شده است. در کتاب عزرا و اشعیای نبی، از وی چنین یاد شده است: «او شبان من است و رضایت خاطر مرا فراهم خواهد کرد.»[۸۴] نام او دررسالت اشعیای ثانی، درکتاب عزرا و در انتهایکتاب دوم تواریخ و درکتاب دانیال (۱:۲۱; ۶:۲۹; ۱۰:۱) ذکر شده است. در این پاراگراف‌ها او، هم به عنوان کسی که مقدر شده تا اسرائیل را حفظ نماید و عملیات مشخصی را از طرف خدای اسرائیل (اشعیای ثانی) برای آن به انجام رساند و هم به عنوان شخصی که فرمان و قانونش پایه و اساسی شد برای برگشت به زایون و برپاسازی معبد ویران شدهٔ عزرا، ظاهر شده است. ظاهراً موفقیت‌های کوروش، خصوصاً آماده‌سازی‌ها و اقداماتی که نشان می‌داد جنگ بین او و بابل به تأخیر می‌افتد، در قسمتی از مسئولیت اشعیای ثانی برای نبوت مطلق او در آزادسازی و رستگاری قریب‌الوقوع اسرائیل و تخریب احتمالی بابل بود. امیدهای پیغمبر به وضوح در بخش ۴۵:۱–۱۳ بیان شده‌اند. «خدا رو به تدهین شده‌اش [کوروش] نمود. کسی که در گذشته به او کمک نمود و در آینده نیز در ادامه فعالیت‌هایش به او کمک خواهد نمود». «من قبل از تو خواهم رفت و کوه‌ها را صاف می‌کنم، درهای برنزی را خُرد خواهم نمود و ستون‌های آهنی را به تکه‌های ریز خرد می‌کنم». کوروش بر آن است کهاورشلیم را بازسازی نماید و جامعهٔ تبعیدشده را دوباره بازگرداند. در حالی‌که او هنوز خدای اسرائیل را نمی‌شناسد: «من تو را با اسم صدا می‌زنم، با نام و تَبارت صدا می‌زنم، با اینکه تو مرا نمی‌شناسی» او در نهایت چنین خواهد کرد، بنا بر کمک بزرگی که از او دریافت خواهد نمود. این نبوت همان‌طور که قبل از این اتفاق تحویل شد، احساسات و امیدهای پیامبر را که منتظر تسخیر بابل و تنبیه آن است، نمایان می‌کند.[۸۵] در بسیاری از شهرهای بزرگاسرائیل به دلیل جایگاه کوروش در تاریخ یهودیان، خیابانی به نام او نامگذاری شده است که نمادی از رابطهٔ کهن یهودیان و ایرانیان است.[۸۶]

در تلمود،یزدگرد یکم ساسانی را به سبب خوش‌رفتاری اش، «کوروش نو» می‌خواندند.[۸۷] در حالی که یک سند کلیسایی نستوری مورخ ۵۴۴،خسرو یکم را «کوروش نو» نامیده است.[۸۸] کوروش برای یهودیان، به صورت چهره برجسته‌ای در نوشته‌های آنها، ازکتاب اشعیا تاتلمود و ازمیدراش تا متونفارسیهود، باقی مانده است.[۸۸]

متون فارسیهود

مقاله‌های اصلی:ادبیات فارسیهود،عزرانامه، واردشیرنامه

با نگاهی کلی به نام کوروش در ادبیات فارسیهود، می‌توان شخصیت کوروش را در چهار اثر ادبی پیگیری کرد:[۸۹]

  1. قصهٔ دانیال: اثری به نثر که در قرن دوازدهم هجری نگاشته شده و احتمالاً برداشتی از کتاب دانیال در عهد عتیق یا ترجمه‌ای از نسخهٔ گمشدهٔ کتاب دانیال از عبری به آرامی بوده است.
  2. دانیال‌نامه: اثری به نظم از شاعر فارسیهود،خواجه بخارایی (قرن هفدهم میلادی) که نسخه‌های معدودی از آن در دست است.
  3. اردشیرنامه: اثری از شاعر فارسیهودشاهین شیرازی (اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم میلادی) است. در این کتاب داستان ملکه استر با شاه اردشیر و داستان افسانه‌آمیز ایرانی دیگری در هم آمیخته شده است که حکایت فرزند دیگر شاه اردشیر از ملکه وشتی است. در کنار داستان استر و فرزندش کوروش، شاعر از فرزند دیگر شاه اردشیر از وشتی، به نام شیرو، و عشق او با یک پریزاد سخن می‌گوید.
  4. عزرانامه: اثر دیگر شاهین شیرازی است که در اکثر نسخه‌ها در دنبالهٔ اردشیرنامه آمده است.

در کتاب اردشیرنامه و عزرانامه، کوروش حاصل ازدواجاستر واردشیر است.[۹۰][۹۱] در عزرانامه، کوروش به صورت شخصیتی برجسته و در قامت یک پیامبر و شاه اسرائیل توصیف شده است و از عدالت، صداقت، و شجاعت بینظیرش در بین شاهان دنیا گفته شده است.

دین کوروش

مقالهٔ اصلی:دین کوروش

ذوالقرنین

مقالهٔ اصلی:کوروش بزرگ در قرآن
پیکره انسان بالدار
نقش‌برجستهٔ انسان بالدار درپاسارگاد

نقش‌برجستهٔ انسان بالدار یکی از ستون‌های بازمانده از کاخ بارعام در پاسارگاد است که روزگاری روبروی دو درگاه تالار مسقف ستون‌دار قرار داشتند.[۹۲]ابوالکلام آزاد با تفسیر آیات ۸۲ تا ۹۵سوره کهف دلایلی آورده است که ذوالقرنین موصوف، کوروش هخامنشی می‌باشد.[۹۳][۹۴]علامه طباطبایی دربارهٔ ذوالقرنین دانستن کوروش چنین نوشته است که «هر چند بعضی از جوانبش خالی از اعتراضاتی نیست، بلکه از هر گفتار دیگری انطباقش با آیات قرآنی روشن‌تر و قابل قبول‌تر است.» درتفسیر نمونه از نظریهٔ انطباق کوروش با ذوالقرنین به عنوان نظریهٔ برتر یاد شده است و بر تأیید این نظریه درتفسیر من هدی القرآن،تفسیر الفرقان وتفسیر المنیر اشاره شده است. در تفسیر المنیر با قاطعیت، ذوالقرنین، همان کوروش دانسته شده که دو طرف جهان را گشت و احتمالاً به خاطر شجاعتش به ذوالقرنین ملقب شد.[۹۵]

در سوره کهف (آیات ۸۳ تا ۹۸) از ذوالقرنین (دارنده دو شاخ) به صورت پادشاهی آرمانی، نیرومند و دادگر سخن رفته است ک به یاری خداوند در همه جا - غرب و شرق- بر مردمان گوناگون پیروز شد و در شمال به درخواست ساکنان آنجا، برای جلوگیری از هجوم قبایل یاجوج و ماجوج سد استواری می‌سازد. ابوالکلام آزاد استدلال کرده که کوروش، پیروزمند و دادگر بود. در عهد عتیق (عزرا ۵؛ ۶: ۱–۱۵، دانیال باب ۵: ۳۱؛ باب ۶: ۱؛ باب ۹: ۱۱، کتاب حجی، کتاب زکریا) به قوچ دو شاخ دار، که به گمان او همان کوروش است، اشاره شده است. و مجسمه ای (که در نقش بالدار کوروش) وی را با دو شاخ نشان می‌دهد. اما علیرضا شاپور شهبازی این استدلال را بی‌پایه دانست و بر این نظریه تأکید کرد که اسکندر به جهت کلاه شیرمانند شاخدارش که بر سکه‌های او دیده می‌شود، ذوالقرنین می‌گفتند نه کوروش را.[۹۶]

با اینکه شهبازی نادرستی پاره‌ای از استدلال‌های ابوالکلام آزاد را روشن ساخته، ولی می‌دانیم که پیش از اسکندر (که خود را با دو شاخ نمایانده)، این کوروش بوده که در دشت مرغاب با چهار بال گشاده و دو شاخ، خود را نقش کرده بود و نوشته‌هایی بر بالای این نقش وجود داشت که جهانگردان اروپایی چنین نقل کرده‌اند: «من، کوروش، شاه هخامنشی». لشکرکشی ذوالقرنین در قرآن به شمال و ساختن سدی دربرابر تهاجمات یاجوج و ماجوج (آنگونه که آزاد آن را تعبیر به رفتن کوروش به قفقاز و ساختن سد دانسته) همان گونه که شهبازی استدلال می‌کند، نمی‌توان به رفتن کوروش به قفقاز مربوط دانست؛ زیرا کوروش نه به قفقاز تاخته بود و نه سدی در آنجا برپا کرده بود. به نظر می‌رسد که لشکرکشی ذوالقرنین به شمال را (آنگونه که قرآن آن را آخرین لشکرکشی او دانسته بود) باید به لشکرکشی تاریخی کوروش و البته آخرین لشکرکشی اش به شمال شرقی یعنی وَرا رود (ماوراءالنهر) برای جلوگیری از تهاجمات سکاها و ماساگت‌ها مربوط دانست و کوروش در آنجا بود که بر پایه پژوهش‌های جدید، دژها و باروهایی ساخت که تاریخ‌نگارهای باستانی از آنها یاد کرده‌اند.[۹۶]

نقش‌برجستهٔ انسان بالدار

همچنین ببینید:تاج هم‌هم

علیرضا شاپور شهبازی انتسابنقش‌برجستهٔ انسان بالدار را به ذوالقرنین نادرست می‌داند. او بر این باور است این نقش‌برجسته نمی‌تواند تصویر کوروش باشد، به دلیل آنکه در هنر جهان باستان نمونه‌ها و همانندهایی دارد.[۹۷] والتر هینتس، این نگاره را رب‌النوع فنیقی و روح نگهبان کاخ کوروش می‌داند.[۹۸] در ایجاد این نقش از هنر و فرهنگ‌های ملل مختلف آن روز الهام گرفته شده است. از جمله تاج به نامهِم‌هِم که پیشینه‌ای مصری دارد.[۹۹][۱۰۰]دیوید استروناخ معتقد است که بالهای این نقش‌برجسته ریشه‌ای آشوری[۱۰۱][۱۰۲] و لباس آن ریشه‌ای ایلامی دارد.[۸۸][۱۰۳]

کوروش در هنر و ادبیات جهان

... چه سنگدلانه بود،
خونریزیِ تهم‌رییش، وقتی به کوروش گفت:
«به خون تشنه بود، و به خون فرو بُردمت»
.[۱۰۴]

دانته
پورگاتوریو
XII,55-57

نخستین بار که کوروش در ادبیات بومی کشورهای اروپایی ظاهر شد، به دشواری می‌توان گفت ظهورش به شکل واقعه‌ای دلنشین بوده است.تهم‌رییش خشمگین، ملکه ماساگت‌ها کینهٔ جویانه سر کوروش را برای انتقام مرگ پسرش برید و در توبره‌ای پر از خون فروکرد. در اینجا دانته بی‌مقدمه و توضیح بیشتر، به این ملکه مشهور اشاره می‌کند. پیداست که در آن زمان همگان با این داستان آشنا بوده‌اند.[۱۰۵]

کسنوفون گزارش می‌کند که همسر یکی از دشمنان کوروش،پانته‌آ نام داشت و به‌دست وی اسیر شد ولی با وجود تمام زیبایی‌اش، کوروش به او دست‌درازی نکرد. این داستان در ابتدای قرن شانزدهم در آثار شاعر ایتالیاییماتئو باندلو و نویسندهٔ انگلیسی،ویلیام پینتر و همچنیندرام‌نویس آلمانی،هانس زاکس با اشعاری چنین مفهومی را به تصویر کشیده‌اند.پیر منفره، خالقکوروش پیروز در سال ۱۶۲۸ وآنتوان دانشه (کوروش ۱۷۰۶) جوانی کوروش را با روشی بسیار مثال زدنی تشریح کرده‌اند.گسترده‌ترینرمان نوشته‌شده در مورد شاهنشاه ایران، کتابآرتامن یا کورش بزرگ (بهفرانسوی:Artamène ou le Grand Cyrus) است که شامل ۱۳٫۰۰۰ صفحه بوده و توسط نویسندهٔ فرانسوی،مادلن دو سکودری به رشتهٔ تحریر درآمده است.شاعر آلمانی،کریستوف ماتین ویلند برای به‌دست آوردن امتیاز از پادشاهپروس، در اثر خود به‌نامآئینه طلایی (بهآلمانی:Goldenen Spiegel)، حکومتفریدریش دوم را پادشاهی جدید کوروش نامید.[۱۰۶]

اسکندر مقدونی در مقابل مقبره کوروش، نقاشی پیر هنری د والنسینز

از زمان تأکید بر اهمیت و ارزش مذهبی پادشاه، در شمار زیادی از نگاره‌نماها با موضوع کوروش درکلیساها و صومعه‌ها، به‌صورت گسترده‌ای روبرو هستیم. برای نمونه آثار ویترای صومعه ابسدورف شهراویلتسن درنیدرزاکسنآلمان را می‌توان نام برد. نوشته‌های کنت لوسنا که بر پایهٔ تعالیم کسنوفون از کوروش بود، برای شارل لو تمرر، دوکبورگوین، به صورت چهار فرش دیواری درآمد که هم‌اکنون این آثار در کلیسای نوتردام شهربون کشورفرانسه نگهداری می‌شوند.نقاش آمریکاییبنجامین وست، تابلویی را برایجرج سوم پادشاهی متحده کشید که نگاره‌ای تأثیرگرفته از کسنوفون و بخشش شاهارمنستان توسط کوروش است.پرترهٔ نقاش ایتالیایی،جووانی بندتو کاتیلونه، نمایی از کوروش شیرخوار و سگ ماده‌ای را به تصویر کشیده است و دیگر نقاش اهل ایتالیا،پیترو دا کورتونا تابلویی به‌نامنجابت کوروش در برابر پانته‌آی زیبا دارد.[۱۰۶]

از قرن هفدهم میلادی، شخصیت کوروش گزینهٔ رایجی در موضوعاپراها شد، از جملهآنتونیو برتالی که در سال ۱۶۶۱ میلادی قطعهٔ رشد کوروش دوم (بهایتالیایی:Il Ciro crescente) را ساخت.فرانچسکو کاوالی در سال ۱۶۵۴ در اپرانامه‌ای از جی سی سورنتینو بخشکوروش دوم (بهایتالیایی:Il Ciro) را گنجاند. از شعرهای پیترو پاریاتی اپراهایی همچونکوروش (بهایتالیایی:Ciro) در سال ۱۷۰۹ توسطتوماسو آلبینونی وکوروش در بابل (بهایتالیایی:Ciro in Babilonia) در سال ۱۷۱۶ توسطآنتونیو لوتی ساخته و پرداخته شدند. از اپرانامهٔ شاعر معروفپیترو متاستازیو، در سال ۱۷۳۷ میلادیبالداساره گالوپی و ۱۷۴۴نیکولو جوملی قطعهٔشناخت کوروش (بهایتالیایی:Ciro riconosciuto) را ساختند،یوهان آدولف هاسه در سال ۱۷۵۱ میلادی،شناخت کوروش را عرضه کرد وجواکینو روسینی نیز در سال ۱۸۱۲ اپرایکوروش در بابل (بهایتالیایی:Ciro in Babilonia) را با متنی از اف. آونتی بروی صحنه آورد.[۱۰۶]

مایکل اچ هارت نویسندهٔ کتابصد، کوروش را به عنوان هشتاد و هفتمین انسان اثرگذار در تاریخ جهان معرفی کرده است.[۱۰۷]

تأثیر کوروش در ایالات متحدهٔ آمریکا

توماس جفرسون در بخشی از نامه‌اش به نوه‌اش فرانسیس اپس نوشته است: «به تو توصیه می‌کنم به‌طور منظم به درس‌آموزی از تاریخ و ادبیات در هر دو زبان [یونانی و لاتین] بپردازی. در یونانی اول از همه باکوروش‌نامه شروع کن».[۱۰۸] جفرسون در نامه‌ای دیگر به دوست ایتالیایی خود، فیلیپ مازی، درخواست ترجمه‌ای تازه از آن کتاب به زبان ایتالیایی می‌کند. وجود دست‌کم ۴ چاپ مختلف از کوروش‌نامه در کتابخانه شخصی جفرسون به ثبت رسیده است و جفرسون در یکی از آن‌ها با خط خود دست به مقایسه ترجمه دو نسخه از کتاب زده است. اینکه چرا کوروش و کوروش‌نامه در جهان فکری توماس جفرسون برای تأسیس آمریکایی سکولار و دموکرات جایگاهی ویژه دارند به زمانه زندگی او و تلقی او از نظام سیاسی ایدئال بازمی‌گردد.[۱۰۸]

در آمریکا علاوه بر جفرسون،جان آدامز هم به کوروش‌نامه به دیده کتابی تعلیمی می‌نگریسته است. اکنون از طریق دست‌نوشته‌هایجان کنسی آدامز ۱۸ ساله می‌توانیم دریابیم که چگونه پدرش جان آدامز او را در دوره مطالعه برای آمادگی حضور در مشاغل دولتی پیش از همه به خواندن کوروش‌نامه کسنوفون مکلف کرده است.[۱۰۸]

تجربهٔ کوروش هخامنشی در اتخاذ سیاست رواداری مذهبی و عدم تحمیل دین رسمی که در کوروش‌نامه منعکس است الگویی را پیشاروی جفرسون گذاشت از حکومتی که در عین گستردگی پهنه خود و وجود بحران‌های پیش‌رو، آزادی عقیده‌ها را تضمین می‌کند. به نظر می‌رسید اگر کوروش موفق شده است در جهان باستان با آن درجه از توحش و وجود فرقه‌های بدوی دینی که در نزاعی بی‌پایان با یکدیگر به سر می‌بردند، بی‌طرفی حکومت را در مقیاسی به گستردگی امپراتوری هخامنشی تضمین کند، این کار در جهان مدرن نیز قابل تکرار است. در زمان مکتوب کردن منشور آزادی مذهبی جفرسون، یعنی ۱۱۲ سال پیش از آنکه اصل استوانهٔ کوروش به وسیلهٔهرمزد رسام، باستانشناس آشوری‌تبار اهل بریتانیا از دل خاک بیرون آورده شود و محافل تاریخی از وجود لوحی متضمن احیای حقوق اقلیت‌های مذهبی در دوره حکمرانی او باخبر شوند، رواداری کوروش از طریق منابع یونانی و لاتین به دوران مدرن رسیده بود. تأثیرپذیری توماس جفرسون از این وجه حکمرانی شماری از پادشاهان هخامنشی در یادداشت‌هایی که وی بر حاشیه کتاب «رساله در باب آداب و روح ملت‌ها» اثر ولتر، فیلسوف سیاسی عصر روشنگری در فرانسه نوشته است نیز به چشم می‌خورد و دیده می‌شود که عدم تحمیل دین رسمی و رواداری مذهبی داریوش یکم که در امتداد پادشاهی کوروش هخامنشی بوده نظر وی را جلب کرده است.[۱۰۸]

ریچارد نلسون فرای، ایران‌شناس آمریکایی، در سال‌های واپسین عمر خود سرگرم پروژه‌ای تحقیقی بود که تأثیر کوروش بزرگ را بر پدران بنیان‌گذار آمریکا بررسی می‌کرد.[۱۰۸]

کوروش در روایات شفاهی ایران

مقالهٔ اصلی:ادبیات کهن ایران

بنابه گزارش روایی مورخان یونانی، آخرین پادشاه ماد، آستیاگ خوابی می‌بیند که آبی و سپس تاکی از شکم دختر او ماندانا که همسر کمبوجیهٔ اول پارسی است بیرون می‌آید و همهٔ جهان را فرا می‌گیرد. ماندانا باردار است و چون فرزند را به دنیا می‌آورد که کوروش بزرگ آینده است آستیاگ دستور می‌دهد او را به هارپاگ از سران ملازمانش بسپارند تا او را از میان بردارد. کوروش را خانوادهٔ شبانی می‌پروراند و چون مسئله آشکار می‌شود، هارپاگ کفارهٔ این گناه را بسیار سخت می‌پردازد.[۱۰۹]

همانندی‌هایی از این داستان کوروش را در داستانکیخسرو درشاهنامه می‌یابیم. پدربزرگ تورانی اوافراسیاب نیز قصد نابود کردن او را دارد. به پیران دستور می‌دهد که او را به شبانان بسپارد و به سخنی دیگر، هارپاگ روایت هرودوت پیران شاهنامه است. با همهٔ اختلاف در جزئیات، همانندی‌ها را در داستان هرودوت و شاهنامه می‌توان چنین طبقه‌بندی کرد:[۱۱۰] افراسیاب همان آستیاگ است؛ کیخسرو همان کوروش است، پیران همان هارپاگ و جنگ تاریخی کوروش با آستیاگ و پناه گرفتن او در کاخ شاهی اکباتان و تسلیم شدنش برای این‌که خانواده‌اش شکنجه نشوند همانندی دارد با پایان کار افراسیاب که به کاخ گنگ دژ پناه می‌برد و سپس در دریایچیچست ناپدید می‌گردد و کیخسرو دستور شکنجهٔگرسیوز برادر افراسیاب را می‌دهد و افراسیاب تاب شنیدن فغان برادر ندارد و خود را تسلیم می‌کند. پایان زندگی کوروش نیز آن‌چنان‌که کسنوفون نقل می‌کند و وصیت‌های او، صحنه‌های روزهای پایانی کیخسرو را در شاهنامه به یاد می‌آورد.[۱۰۹]

کوروش در کتاب‌های زرتشتی و اسلامی

مقالهٔ اصلی:بهمن (شاهنامه)
حملهٔ بهمن پسر اسفندیار بهسیستان و شکستفرامرز پسر رستم در کتابمجمع التواریخ نوشتهحافظ ابرو - حدود ۱۴۲۵ میلادی
محل نگهداریموزه متروپولیتن نیویورک

یارشاطر می‌نویسد که نام‌های کوروش،داریوش وخشایارشا درخدای‌نامه و به تبع آن، درشاهنامه فردوسی هم نیست. در تاریخ ملی ایرانی‌ها (چه شاهنامه فردوسی و چه تاریخ‌هایی کهطبری وثعالبی نوشته‌اند) هیچ اشاره‌ای به شاه‌هایماد وهخامنشی نشده است. به نظر یارشاطر علت خالی بودن شاهنامه و تاریخ ملی از ذکر شاهان ماد و پارس و داستانها و روایات جنوب و مغرب ایران این است که این روایات در دورهٔاشکانیان به تدریج جای به داستانها و روایاتی سپرد که هستهٔ اصلی آن از قوم اوستایی (کیانی) برخاسته بود و اشکانیان خود وارث آن شدند و آیین زرتشت آنها را در خود پذیرفته و پشتیبانی مذهبی بخشیده بود و دور از انتظار نیست که ایرانیانی که در دوره‌های اسلامی گذشته‌گان خود راگبر ومجوس وکافر خواندند، در دوره‌های کهن‌تری گذشتگان غیرزرتشتی خود را اهریمنی و دیوپرست و بددین خوانده و فرهنگ و روایات آنان را مردود شمرده و زوال آنها را سرعت بخشیده باشند، به طوری که وقتیساسانیان به حکومت رسیدند، ایرانیان از تاریخ خود کم و بیش همان را می‌شناختند که بعدها در خدای‌نامه‌ها مندرج شد و شاهنامه نمایشگر آن است.[۱۱۱]

ابن بلخی از کوروش همچون کسی که یهودیان را آزاد ساخت وآخرین پادشاه آشور را شکست داد یاد کرده است. نام کوروش به صورت کرش ذکر شده است، ولی یقین آن است که این نام باید همان کوروش باشد.حمزه اصفهانی از کوروش یاد می‌کند و او را با «بهمن» یکی می‌شمرد و می‌نویسد که یهودیان می‌پندارند که بهمن به زبان ایشان همان کوروش است.مسعودی نیز می‌نویسد که نام کوروش برای یهودیان شناخته شده بود، ولی ایرانیان او را بهمن می‌نامند. دقیقترین تبارنامه هخامنشیان راابوریحان بیرونی به دست می‌دهد. اگر این تبارنامه را به دقت دنبال کنیم، می‌بینیم که او نام‌هایکیانی را با نام‌های هخامنشیان برابر دانسته است. بیرونی در اینجا می‌کوشد که کیانیان را به هخامنشیان پیوند دهد و یک تبارنامه دقیق از هخامنشیان تهیه کند.[۱۱۲]ابوریحان بیرونی پیشنهاد می‌کند کهکی‌قباد پس ازاسرحدون (شناخته شده با نام زَو بن تهماسب) حکومت کرد وکی‌کاووس همانبخت النصر بود و نسل سوم بعد از کی‌قباد است؛ کورِش همانکی‌خسرو است که جانشین کوروش (شناخته شده به عنوانلهراسب) گشته است.[۱۱۳] به گفته احمدی، بهمن، شخصیتِ اسطوره‌ای ایرانی، برخی از یادمان‌های تاریخی کوروش را به خود جذب کرده است: «گویند وی (=بمهن) به دوران پادشاهی خود باقی‌ماندهٔ بنی اسرائیل را [از بابل] به بیت‌المقدس پس فرستاد»؛ و فرمان به‌آباد نمودن بیت‌المقدس داد»؛ «اسرائیلیان چنین پندارند که بهمن در کتاب‌های اخبار آن‌ها به زبان ایشان، همان کوروش است».[۱۱۴]

بهمن پسر اسفندیار، شاه کیانی اسطوره‌ای ایران است. نام این شاه در اوستا نیامده، ولی به عنوان یکی از پادشاهان دردینکرد،بندهشن وبهمن‌یشت آمده است. منابع مختلفیعربی،پهلوی وفارسی نو نام او به صورت وهمن (در بندهشن)، بهمن (در شاهنامه فردوسی؛ مروج الذهب مسعودی؛دینوری)، اردشیر بهمن (در بهمن‌یشت؛ تاریخ طبری؛ تاریخ ابن‌اثیر)، کی‌اردشیر (در حمزه اصفهانی)، کی‌بهمن با لقب «درازدست» (به عربی: طویل‌الید) آورده‌اند. این لقب (درازدست) برایاردشیر یکم هخامنشی (حکومت ۴۶۵ تا ۴۲۵ پیش از میلادی) در منابع یونانی به صورت Macrocheir و در منابع لاتین به صورت Longimanus مشهور شده است. در منابع مورخینی چون طبری و مسعودی، آمده است که مادرش ازبنی اسرائیل با نام کوچک آستوریا (یعنیاستر درعهد عتیق) است. طبری و مسعودی و بیشتر دیگر منابع تاریخی (یعنی دینوری و ابن‌بلخی)، به زیر کشیدن بخت‌النصر (نبوکدنصر) و بازگشت فرزندان اسرائیل را به وطنشان را به بهمن نسبت داده‌اند؛ و برخی همچون مسعودی و ابن‌بلخی، اضافه کرده‌اند که بهمن این وظیفه را به کوروش (یعنی کوروش بزرگ) محول کرد تا به سرانجام رساند.[۱۱۵]

ابن بلخی گوید: «و مادر این کی‌رش دختر یکی بود از انبیاء بنی اسرائیل. مادر او را «اشین» گفتندی و برادر مادرش او را توریة آموخته بود و سخت دانا و عاقل بود و بیت‌المقدس را آبادان کرد به فرمان بهمن و هر چه از مال و چارپایان و اسباب بنی‌اسرائیل در خزانه و در دست کسان بخت‌النصر در خزانه بهمن مانده بود بایشان داد و بعضی از اهل تواریخ گفته‌اند کی در کتابی از آن پیغمبر بنی اسرائیل یافته‌اند که ایزد عزوجل وحی فرستاد بهمن را کی من ترا گزیدم… و این توفیق یافت و نام او در کتاب کوروش است».[۱۱۶]

حمدالله مستوفی نیز گوید: «در کتب بنی اسرائیل نام او (بهمن بن اسفندیار) کوروش ملک آمده است».[۱۱۶]

مسعودی گوید: «گفته شده است که مادر کوروش از بنی‌اسرائیل بود و دانیال کوچک، دائی او محسوب می‌شد».[۱۱۶]

ابن‌اثیر آورده است: «آنگاه کی‌رش به سلطنت رسید که ۱۳ ساله بود و تورات را می‌دانست و به زبان و خط یهودی آشنا بود و سخنان دانیال و امثال او را درک می‌کرد… او دانیال را منصب قضا داد و آنچه که بخت‌النصر به غنیمت از بیت‌المقدس آورده بود، بازگرداند و بیت‌المقدس را آبادان نمود».[۱۱۶]

میرخواند نوشته است: «بهمن در زمان سلطنت خود پسر بخت‌النصر را از ولایات بابل معزول کرد و کوروش را که از اولاد لهراسب بود و مادرش دختر یکی از فرزندان بنی اسرائیل بود بر آن دیار والی گردانید، امر فرمود که اسیران بنی اسرائیل را به سرزمین بیت‌المقدس فرستد و هر کس را که ایشان خواهند بر ایشان والی گرداند».[۱۱۶]

خواندمیر اقدام کوروش را در آزاد کردن بنی اسرائیل به توصیه مادر می‌داند و گوید: «در متون الاخبار مسطور است که یکی از ملوک همدان کوروش نام از والده خود که از جمله سبایای بنی اسرائیل بود، بعد از وقایع مذکور، کیفیت عظم‌شان و رفعت مکان بیت‌المقدس و مسجدالاقصی را شنید و بر چگونگی احوال اسرائیلیان مطلع شده با اموال بی‌قیاس و سی‌هزار نفر از استادان بنا و سایر هنرپیشگان به بیت‌المقدس شتافت و همت بر تعمیر آن بلده و ارتفاع آن گماشت».[۱۱۶]

یحیی بن عبدالطیف قزوینی گوید: «بهمین ولایت بسیار در حکم آورد و پسر بخت النصر را از بابل معزول کرد و کیرش از اسباط (نوادگان) جاماسب بن لهراسب (را) که مادرش از یکی از انبیای بنی اسرائیل بود به عوض بفرستاد و بفرمود تا جمله بنی اسرائیل را به بیت‌المقدس آورد و کسی که ایشان خواهند بر سر ایشان گمارد، و کی‌رش ایشان را جمع کرد و دانیال پیغمبر علیه السلام را به اتفاق ایشان ریاست بنی‌اسرائیل و ملکی شام داد و ایشان‌را باز به مقام خویش گسیل کرد… و مادر بهمن از اولاد طالوت بود».[۱۱۶]

آرامگاه کوروش بزرگ

مقالهٔ اصلی:آرامگاه کوروش بزرگ
آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد

آرامگاه کوروش بزرگ در فاصلهٔ حدود یک کیلومتری جنوب غربی کاخ‌های پاسارگاد قرار داد. این اثر در سال ۲۰۰۴ میلادی به عنوان زیر مجموعهٔ پاسارگاد تحت شمارهٔ ۱۱۰۶ درمیراث جهانی یونسکو ثبت شده است.[۱۱۷] آرامگاه کوروش بر روی سکوی مرتفعی قرار گرفته که این سکو خود نیز از قطعات تراشیده شدهٔ سنگ تشکیل شده است. بر بالای سکو اتاق مخصوص دفن جسد قرار دارد. این اتاق ۲٫۱۰ متر پهنا، ۳٫۱۷ متر طول و ۲٫۱۰ متر ارتفاع دارد. مدخل آن ورودی کوچک و باریکی است. آرامگاه به وسیلهٔ سنگ‌های شیروانی مانند سه‌گوش پوشیده می‌شود، ارتفاع کامل ساختمان حدود ۱۱ متر است.[۷۸] ارتفاع کلی بنا اندکی بیش از ۱۱ متر است. سکوی اول که پلهٔ اول را تشکیل می‌دهد، ۱۶۵ سانتیمتر ارتفاع دارد، اما حدود ۶۰ سانتیمتر آن در اصل نتراشیده و پنهان بوده است، یعنی این هم مانند پلکان دوم و سوم دقیقاً ۱۰۵ سانتیمتر ارتفاع داشته است. پلکان چهارم و پنجم و ششم هر یک ۵۷٫۵ سانتیمتر ارتفاع دارند. پهنای سکوها نیم متر است و سطح سکوی ششمین که قاعدهٔ اتاق آرامگاه را تشکیل می‌دهد، حدود ۶٫۴۰ متر در ۵٫۳۵ متر است.[۱۱۸]

آرامگاه کوروش که به‌احتمال زیاد پیش از مرگش و به فرمان خودش ساخته شده‌بود، در همهٔ دوران هخامنشی مقدس به‌شمار می‌رفت و به خوبی از آن نگهداری می‌کردند.[۱۱۹] در دورهٔ اسلامی، این بنا به «مشهد مادر سلیمان» معروف بود و نخستین شخصی که دریافتمشهد مادر سلیمان، آرامگاه کوروش بزرگ است،رابرت کرپورتر جهانگرد و دیپلمات انگلیسی بود که در سال ۱۸۱۸ میلادی از پاسارگاد دیدن کرده بود.[۱۲۰]

بناها و کاخ‌ها

همچنین ببینید:پاسارگاد
کاخ اختصاصی کوروش بزرگ درپاسارگاد.

عمدهٔ بناهایی که توسط کوروش ساخته‌شده، در محوطهٔپاسارگاد قرار دارد. آرامگاه کورش بزرگ که ساختهٔ خود او بود، چنان ارتباطی از نظر طراحی نقشه و کاربرد نما پردازی در میانباغ بزرگ پاسارگاد با کاخ‌های دروازه، اختصاصی و بار نشان می‌دهد که مشخص می‌شود طراح همهٔ آن‌ها، یک نفر بوده و آن کاخ‌ها هم نتیجهٔ سلیقهٔ کورش بزرگ بوده‌اند. کتیبه‌های سه زبانهٔ عیلامی، پارسی و اکدی بر روی جرزها و درگاه‌های آن سه کاخ، تأیید دیگری‌است که این کاخ‌ها توسط کوروش ساخته شده‌اند.[۱۲۱]

بدنهٔ اصلی کاخ‌های پادشاهی کوروش در پاسارگاد، از سالن‌های ستون‌دار تشکیل شده است.تالار عمومی (کاخ S) حدوداً در سال ۵۳۹ پیش از میلاد ساخته شده بود. تالار ستون‌دار آن دو ردیف چهار ستونی دارد و کاخ مسکونی کوروش (کاخ P) بین سال‌های ۵۳۰ تا ۵۳۵ پیش از میلاد بنا شده است. سالن ستون‌دار این کاخ پنج ردیف ستون و در هر ردیف شش ستون دارد، و سرسرای آن در جنوب شرقی به ابعاد ۷۵٫۵×۹٫۳ متر است.[۱۲۲]

کاخ دروازه در حدود شرقی محوطهٔ اصلی قرار دارد و شامل یک تالار ستون‌دار با نقشهٔ چهار ضلعی و ابعاد ۲۵٫۵×۲۸٫۵ متر است و ۸ ردیف ستون دارد.[۱۲۳]

کوشک‌های A و B که در شرق و جنوب باغ شاهی قرار دارند، احتمالاً دو ورودی بهباغ سلطنتی بوده‌اند. از این دو، کوشک B بهتر حفظ شده است که این کوشک با ابعاد ۱۱٫۷×۱۰٫۱ متر از یک سکوی چهارضلعی از سنگ‌های آراسته تشکیل شده است.[۱۲۴]

دیوار نبشته‌ها

سه کتیبه کوچک از کوروش بزرگ به زبان‌های فارسی باستان، ایلامی و اکدی به دست آمده است که بخش‌هایی از آن آسیب دیده بود.[۱۲۵]

دو گونه کتیبه‌های سه زبانه کوروش (CMa, CMc) روی سه بنای جایگاه اصلی پاسارگاد (یا در نسخه‌های متعدد نوشته شده) به دست آمده است.[۱۲۶]

نخستین بنا (CMa) رواقی است مشرف به جایگاه که «درِ R» نام دارد. این رواق نقش برجسته‌ای دارد که فرشته‌ای بالدار را نشان می‌دهد. این اثر تا اواخر قرن گذشته به عنوان نمونه‌ای از کتیبه‌های CMa برپا بوده است. اگر در نظر بگیریم که سازندگان پاسارگاد بر ایجاد تقارن در کارهای تزئینی و به ویژه کتیبه‌ها، ارجحیت قائل بوده‌اند، احتمال دارد که سابق بر این حداقل هشت نسخه از این کتیبه روی بنا وجود داشته باشد.[۱۲۶]

در قصر «S» که اغلب آن را «تالار بار» می‌نامند و «قصر P» که احتمالاً به عنوان محل سکونت کوروش استفاده می‌شد نیز نزدیک به بیست نسخه از CMa موجود بوده که تنها دو تای آن‌ها تا روزگار ما، در هر قصری یک نسخه، حفظ شده است، دو تا نیز در «قصر S» تا قرن نوزدهم موجود بوده است.[۱۲۶]

استوانهٔ کوروش

مقالهٔ اصلی:استوانه کوروش
استوانه کوروش درموزهٔ بریتانیا

تنها سند نسبتاً مفصلی که از کوروش برجای مانده، استوانه‌ای به طول ۲۲٫۵ سانتی‌متر و عرض ۱۱ سانتی‌متر از جنس خاک رس با نوشته‌ای ۴۵ سطری به زبان بابلی است که امروزه با شمارهٔ ۹۰۹۲۰ در اتاق ۵۲ بخش ایران باستانموزهٔ بریتانیا نگهداری می‌شود.[۱۲۷] تکهٔ اصلی این استوانه در سال ۱۸۷۹ میلادی توسطهرمزد رسام در حفاری معبد مردوک در بابل پیدا شد، این تکه حاوی ۳۵ خط بود. تکهٔ دوم که شامل خط‌های ۳۶ تا ۴۵ می‌شود، در سال ۱۹۷۵ میلادی در کلکسیون بابلدانشگاه ییل یافت شد و به استوانهٔ اصلی پیوست گردید.[۱۲۸]

این استوانه پس از شکست دادن نبونعید و تصرف بابل، نوشته شده و به منزلهٔ سند و شاهد تاریخی پرارزشی است. با این همه، به کمک آن نمی‌توان به تصویر درستی از پدیدآورندهٔ آن دست یافت، چون در این نبشته به همه‌چیز از چشم کاهنان بابلی نگریسته شده است. این متن ماهیتاً یک بیانیهٔ سیاسی نیست و نبشتهٔ پایِ بناست که به‌عنوان پی دیوارهای بابل برای یادبود بازسازی‌های کوروش در آنجا گذاشته‌شده است.[۱۲۸] اما این نبشته نشان می‌دهد که کوروش چگونه در بابل بی‌درنگ برنامهٔ ساختمانی گسترده‌ای را به اجرا درآورد؛ مثلاً باروی درونی و بیرونی شهر بابل را بازسازی و مرمت کرد و درگاه‌هایی از جنس برنز بر دروازه‌های شهر ساخت.[۱۲۹]

کوروش پس از معرفی خود و دودمانش و شرح مختصری از فتح بابل، می‌گوید که تمام دستاوردهایش را با کمک و رضایت مردوک به انجام رسانده است. وی سپس بیان می‌کند که چگونه آرامش و صلح را برای مردم بابل، سومر و دیگر کشورها به ارمغان آورده و پیکر خدایانی که نبونعید از نیایشگاه‌های مختلف برداشته و در بابل گردآوری کرده بوده را به نیایشگاه‌های اصلی آن‌ها برگردانده است. پس از آن، کوروش می‌گوید که چگونه نیایشگاه‌های ویران‌شده را از نو ساخته و مردمی را که اسیر پادشاه‌های بابل بودند را به میهن‌شان بازگردانده است.[۱۲۸][۱۳۰][۱۳۱]

در سال ۱۹۷۱ میلادی،سازمان ملل متحد استوانهٔ کوروش را به همهٔ زبان‌های رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این استوانه در مقر سازمان ملل در فضای بین تالار اصلیشورای امنیت و تالار قیومت در شهرنیویورک قرار داده شد. در این مکان، نمونه‌ای از آثار فرهنگی کشورهای گوناگون وجود دارد.[۱۰۷][۱۳۲]

جانشین

کوروش از تنها همسر خودکاساندان، دو پسر به نام‌هایکمبوجیه وبردیا داشت که کمبوجیه را پیش از لشکرکشی به شرق، به‌عنوان ولیعهد خود انتخاب کرد.[۶۴] کمبوجیه به‌واسطهٔ انتصابش به‌عنوان «شاه بابل»، عملاً به‌عنوان جانشین تعیین شده بود و کوروش، امور این مملکت را به او واگذار کرد. احتمالاً کمبوجیه پس از مرگ پدرش، به مرزهای شمال شرقی سامان داد و در پاییز سال ۵۲۸ پیش از میلاد، حمله به مصر را آغاز کرد و توانست آنجا را فتح کند.[۱۳۳]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ۱٫۰۰۱٫۰۱۱٫۰۲۱٫۰۳۱٫۰۴۱٫۰۵۱٫۰۶۱٫۰۷۱٫۰۸۱٫۰۹۱٫۱۰۱٫۱۱۱٫۱۲۱٫۱۳Dandamayev,Cyrus II The Great,516–521.
  2. Cuyler Young,Cyrus the Great, 8:‎374–375.
  3. ۳٫۰۳٫۱زرینکوب،کورش و ذولقرنین،۸۶.
  4. دیاکونوف،تاریخ ماد،۱۹.
  5. ۵٫۰۵٫۱جعفری دهقی،بازشناسی منابع تاریخ،۳۸.
  6. ۶٫۰۶٫۱۶٫۲ویزه‌هوفر،ایران باستان،۷۰.
  7. Sancisi-Weerdenburg,Cyropaedia,512-514.
  8. Traver،From Polis to Empire،115.
  9. Schmitt،CTESIAS،441-446.
  10. دیاکونوف،تاریخ ماد،۲۸.
  11. دیاکونوف،تاریخ ماد،۲۷.
  12. پاکتچی،آشنایی با شخصیت کورش در منابع اسلامی،۱۱۹–۱۲۰.
  13. قدرت دیزجی،شخصیت کورش، داریوش و خشایارشا،۷۹.
  14. Dandamayev,Babylonian and Egyptian documents,457–461.
  15. دریایی،تاریخ ملی یا تاریخ کیانی،۶۶.
  16. ۱۶٫۰۱۶٫۱Schmitt,CYRUS i. The Name.
  17. پیرنیا،ایران باستان،۲۱۶.
  18. ۱۸٫۰۱۸٫۱صفایی،کورش یا کوروش،۵۴-۵۵.
  19. ۱۹٫۰۱۹٫۱۱۹٫۲رضایی باغ‌بیدی،کورش و ذولقرنین،۶۴.
  20. رضایی باغ‌بیدی،کورش و ذولقرنین،۶۵–۶۶.
  21. هنکلمن،آیا کوروش پارسی بود؟،106-107.
  22. Tavernier،Iranica in the Achaemenid Period،528.
  23. باستانی پاریزی،کورش در روایات ایرانی،185.
  24. باستانی پاریزی،کورش در روایات ایرانی،۱۸۵.
  25. ۲۵٫۰۲۵٫۱۲۵٫۲۲۵٫۳۲۵٫۴۲۵٫۵۲۵٫۶Frye,Cyrus II,831–832.
  26. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۱۵–۱۶.
  27. بریان،امپراتوری هخامنشی،۳۸–۳۹.
  28. ۲۸٫۰۲۸٫۱Ballmann,Cyrus, King of Persia.
  29. The Columbia Encyclopedia.
  30. Schmitt,MANDANE.
  31. فرای،تاریخ باستانی ایران،136.
  32. ۳۲٫۰۳۲٫۱داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۱۶.
  33. پیرنیا،ایران باستان،۲۳۴–۲۳۵.
  34. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۱۶–۱۸.
  35. Rank,Myth of the Birth,28.
  36. فرای،میراث باستانی ایران،۱۲۹.
  37. ۳۷٫۰۳۷٫۱کوک،تاریخ ایران کمبریج،۲۴۸.
  38. هینتس،داریوش و ایرانیان،۹۴.
  39. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۲۳.
  40. Smith,Babylonian Historical Texts,111.
  41. هینتس،داریوش و ایرانیان،۹۵.
  42. هینتس،داریوش و ایرانیان،۹۶.
  43. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۲۸.
  44. Bickerman,PERSIA.
  45. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۳۲.
  46. پیرنیا،ایران باستان،۲۷۵.
  47. ۴۷٫۰۴۷٫۱هینتس،داریوش و ایرانیان،۹۸.
  48. پیرنیا،ایران باستان،۲۷۷.
  49. Pedley,Ancient literary sources,5.
  50. ۵۰٫۰۵۰٫۱هینتس،داریوش و ایرانیان،۱۰۰.
  51. Shapur Shahbazi,CROESUS,401-402.
  52. Shahbazi,DERAFŠ.
  53. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۴۳.
  54. ۵۴٫۰۵۴٫۱۵۴٫۲The Columbia Encyclopedia,Cyrus the Great.
  55. ۵۵٫۰۵۵٫۱پیرنیا،ایران باستان،۳۷۴.
  56. مالوان،تاریخ ایران کمبریج،۴۷۲.
  57. ۵۷٫۰۵۷٫۱داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۵۹.
  58. هینتس،داریوش و ایرانیان،۱۰۱.
  59. هینتس،داریوش و ایرانیان،۱۰۴.
  60. Borger,Orientalia,440.
  61. ۶۱٫۰۶۱٫۱۶۱٫۲هینتس،داریوش و ایرانیان،۱۰۵.
  62. ۶۲٫۰۶۲٫۱Dandamayev,History of Babylonia, 3:‎326-334.
  63. ۶۳٫۰۶۳٫۱۶۳٫۲مالوان،تاریخ ایران کمبریج،۴۸۵.
  64. ۶۴٫۰۶۴٫۱هینتس،داریوش و ایرانیان،۱۰۸.
  65. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۸۴.
  66. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۸۵.
  67. هینتس،داریوش و ایرانیان،۱۱۳.
  68. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۸۹.
  69. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۹۰.
  70. ۷۰٫۰۷۰٫۱داندامایف،ایران در دوران هخامنشی،۱۵۱.
  71. پیرنیا،ایران باستان،۴۵۲.
  72. ۷۲٫۰۷۲٫۱هینتس،داریوش و ایرانیان،۴۴۴.
  73. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۹۱.
  74. داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۹۱و۹۲.
  75. هینتس،داریوش و ایرانیان،۸۷.
  76. داندامایف،ایرانیان در بابل هخامنشی،110-111.
  77. کوک،تاریخ ایران کمبریج،۲۵۱.
  78. ۷۸٫۰۷۸٫۱داندامایف،تاریخ سیاسی هخامنشیان،۹۲.
  79. قدرت دیزجی،شخصیت کورش، داریوش و خشایارشا،۶۹-۷۰.
  80. قدرت دیزجی،شخصیت کورش، داریوش و خشایارشا،70-71.
  81. بویس، «دین کوروش بزرگ»،تاریخ هخامنشیان،61.
  82. قدرت دیزجی،شخصیت کورش، داریوش و خشایارشا،78-79.
  83. رام،کوروش کبیر، منجی یهودیان.
  84. مالوان،تاریخ ایران کمبریج،۴۹۵.
  85. Rappaport,CYRUS,350–351.
  86. فتاحی،جایگاه کوروش در اسرائیل.
  87. Shapur Shahbazi,Yazdegerd I.
  88. ۸۸٫۰۸۸٫۱۸۸٫۲دریایی،تاریخ ملی یا تاریخ کیانی،۶۵-۶۶.
  89. Pirnazar،Cyrus in Judeo-Persian Literature،113.
  90. Netzer،ʿEzrā-Nāma،131.
  91. Netzer،Ardašīr-Nama،385.
  92. مالوان،تاریخ ایران کمبریج،۴۶۵–۴۶۶.
  93. پورپیران،کوروش کبیر و ذوالقرنین،۷۴.
  94. شهبازی،پاسارگاد،۶۵.
  95. یزدان‌پرست،ذوالقرنین یا کوروش،۱۳۱.
  96. ۹۶٫۰۹۶٫۱قدرت دیزجی،شخصیت کورش، داریوش و خشایارشا،79-80.
  97. شهبازی،پاسارگاد،۶۸.
  98. هینتس،داریوش و ایرانیان،88.
  99. Soudavar،Mithraic societies،232.
  100. Briant،From Cyrus to Alexander،89.
  101. Davaran،Continuity in Iranian identity،18.
  102. Mozaffari,World heritage in Iran,37.
  103. Mallowan،Cyrus the Great،392.
  104. سانسیسی وردنبورخ، «ریشه سنت‌های اروپایی»،تاریخ هخامنشیان،۶۳.
  105. سانسیسی وردنبورخ، «ریشه سنت‌های اروپایی»،تاریخ هخامنشیان،۶۳–۶۴.
  106. ۱۰۶٫۰۱۰۶٫۱۱۰۶٫۲Moormann,Kyros II,409–411.
  107. ۱۰۷٫۰۱۰۷٫۱,Influential People,28.
  108. ۱۰۸٫۰۱۰۸٫۱۱۰۸٫۲۱۰۸٫۳۱۰۸٫۴زارعی،تاثیر کوروش بر توماس جفرسون و بنیان‌های آمریکای مدرن.
  109. ۱۰۹٫۰۱۰۹٫۱آموزگار،تاریخ واقعی و تاریخ روایی،۱۴-۱۵.
  110. خالقی مطلق،کیخسرو و کوروش،۱۶۲۵.
  111. یارشاطر،چرا در شاهنامه از پادشاهان ماد و هخامنشی ذکری نیست؟،۱۹۱-۲۱۳.
  112. دریایی،تاریخ ملی یا تاریخ کیانی،۶۶.
  113. Skjærvø،KAYĀNIĀN xiii.
  114. احمدی،جایگاه آتوسا در تاریخ و اساطیر ایران،۵۵.
  115. Khaleghi-Motlagh،Bahman, Son of Esfandīār،489-490.
  116. ۱۱۶٫۰۱۱۶٫۱۱۱۶٫۲۱۱۶٫۳۱۱۶٫۴۱۱۶٫۵۱۱۶٫۶باستانی پاریزی،کورش در روایات ایرانی،۱۷۹-۱۸۰.
  117. ,Pasargadae.
  118. Zournatzi,CYRUS v. The Tomb of Cyrus,522–524.
  119. شهبازی،پاسارگاد،۳۰.
  120. شهبازی،پاسارگاد،۱۲۳.
  121. شهبازی،راهنمای جامع پاسارگاد،۲۸.
  122. شهبازی،راهنمای جامع پاسارگاد،۴۹.
  123. شهبازی،راهنمای جامع پاسارگاد،۵۶.
  124. شهبازی،راهنمای جامع پاسارگاد،۷۲.
  125. جعفری دهقی،بازشناسی منابع و مآخذ تاریخ ایران باستان،۸۳.
  126. ۱۲۶٫۰۱۲۶٫۱۱۲۶٫۲لکوک،کتبیه‌های هخامنشی،۸۱-۸۲.
  127. ,Cyrus Cylinder.
  128. ۱۲۸٫۰۱۲۸٫۱۱۲۸٫۲Dandamayev,The Cyrus cylinder,521–522.
  129. هینتس،داریوش و ایرانیان،۱۰۷.
  130. Finkel,Translation Cyrus Cylinder.
  131. Razmjou,Translation Cyrus Cylinder.
  132. Ghista,Socio-Economic Democracy,262.
  133. کوک،تاریخ ایران کمبریج،۲۵۲.

منابع

برای مطالعه بیشتر

پیوند به بیرون

کوروش بزرگدرپروژه‌های خواهر ویکی‌پدیا
زندگی
کورش
خانواده
جنگ‌ها
مرتبط
§ مدعیان یا غاصبان تخت را نشان می‌دهد.
خانواده
وابسته
شاه شاهان
شاهنشاهی هخامنشیان
ساتراپ‌هایاسپاردا
ساتراپ‌هایفریگیه هلسپونت
ساتراپ‌هایکاپادوکیه
حاکمان یونانی شهرهایآسیای کوچک
خاندانلیکیه
خاندانکاریا
پادشاهانمقدونیه
شاهان صور
شاهان صیدا
ساتراپ‌هایارمنستان
ساتراپ‌هایمصر
ساتراپ‌هایباختریش
ساتراپ‌هایماد
ساتراپ‌هایکیلیکیه
ساتراپ‌هایبابیروش
از سال ۳۳۰ پ. م در بیشتر مناطق،حاکمان هلنی جایگزین حاکمان هخامنشی شدند.
عمومی
کتابخانه‌های ملی
نهادهای پژوهش هنری
واژه‌نامه‌های زندگی‌نامه‌ای
سایر
برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=کوروش_بزرگ&oldid=42855421»
رده‌ها:
رده‌های پنهان:

[8]ページ先頭

©2009-2025 Movatter.jp