کلاسیکگرایی[۱] یاکلاسیسیسم (بهانگلیسی:Classicism)جنبش هنری و فرهنگی ویژهٔ نیمهٔ دومقرن هفدهم در اروپاست. این جنبش مبتنی بر آفرینش آثار هنری و ادبی با الهام ازهنر باستانیونان وروم، و بازگشت به اصول و ارزشهایزیباییشناسی آنان است.
این جنبش تعریف دقیقی ندارد و در دانشنامههای مختلف از آن تعاریف گوناگون ذکر شده است.[۲]بهطور کلی کلاسیسیسم عبارت است از عقیده طرفداران تقلید از نویسندگان و هنرمندانیونان باستان یاروم، و نویسندگانقرن هفدهمفرانسه است. این مکتب در مقابلباروک ورمانتیسم قرار میگیرد.[۳]
کلمهکلاسیک صفتی است که ریشه آن واژه لاتینیکلاسیکوس (classicus) و به معنی درجه اول است. به تدریج این واژه برای سخن گفتن از نویسندگان درجه اول جامعه استفاده شد، یعنی کسانی که نوشتههای آنها در کلاسهای درس تدریس میشد.[۴]وقتی این کلمه را بهطور دقیق استعمال کنند و از آن اراده اصطلاح ادبی خاصی را نکرده باشند به معنی اثری است که به عنوان نمونه و مظهر کامل مورد قبول همگان باشد و وقتی نویسندگان کلاسیک یاهنر کلاسیک گفته میشود، مقصود نویسندگان یا هنری است که تمام ادوار آنها را پسندیده و نمونه شناختهاند.[۵]
بهطور کلی نیمهٔ دومقرن شانزدهم، دورهای بود که در آن برای نخستین بار آیین ادبی جامعی برای خلق آثار ادبی به وجود آمد. این آیین و قواعد که دارای اصولی بودند که حتی تا پایانقرن هجدهم نیز ارزش و اعتبار خود را از دست نداد، در آغازقرن هفدهم مایهٔ ایجاد مکتب کلاسیسیسم گردید.[نیازمند منبع]
صفتکلاسیک برای اولین بار در دورهٔرنسانس برای تعیین نویسندگان درجه اول به کار برده شد، ولی در واقع اینرمانتیکها بودند که با مشخص کردن حدود و ویژگیهای جنبش هنری-فرهنگیشان، معنای امروزی واژهٔ کلاسیک را به آن بخشیدند.[۶]
کلاسیسیسم با شروع رنسانس درایتالیا ظهور کرد. پس از مدتی شهرهای مختلف ایتالیا به خصوص شهرفلورانس به مهدهایی برای گردهمآیی هنرمندانیاومانیست چونمیکل آنژ،رافائل وبرونِلِسکی به منظور تحقیق، جمعآوری و تقلید از آثار یونانیان و رومیان باستان گشت. این سبک به تدریج میان هنرمندان و نویسندگان متداول شد به طوری که در نیمهٔ دوم قرن هفدهم به یک جنبش بزرگ تبدیل شد که درفرانسه در دورهٔ سلطنتلویی چهاردهم و با پشتیبانیریشولیو به اوج خود رسید و در مقابل جنبشباروک قرار گرفت.[۷]
کلاسیسیسم را میتوان مکتب سنتگرایی در ادبیات و هنر به ویژه تقلید از نویسندگان یونان وروم باستان دانست. از دیدگاه کلاسیکها، هنر اصلی شاعر و نویسنده این است که اصول و قواعدی را که پیشینیان در آثار خود آوردهاند، بهطور کامل رعایت کند تا اثر او بتواند صفت زیبا به خود بگیرد.[نیازمند منبع]
کلاسیسیسم در درجهٔ اول به دنبال آفرینش ایدهآل و کمال زیبایی و دلنوازی با الهام از هنر باستانیان است. در واقع کلاسیسیکها به دنبال ایجاد ایدهآل تعادل، توازن، تقارن، همآهنگی و هارمونی، ظرافت و رعنایی، منطق، روشنی، واقعگرایی و نزاکت در آثار خود هستند.باید توجه داشت که کلاسیسیسم برخلاف سبک همعصر خود،باروک و بعدهارمانتیسیسم که مبتنی بر احساسات و خیالات هستند، بر پایهٔ عقل و منطق استوار است. همچنین کلاسیسیسم به زنده کردن عادات و رسوم باستانیان و تطابق دادن آنها با عقاید مسیحی و قوانین کلیسا میپردازد.[۶][۷]
کلاسیکها، با دیدی وحدتگرا به دنبال نظم و سادگی هستند که در واقع به اثر لیاقت ادبی یا هنری میبخشند. کلاسیسیسم استقرار، ثبات، ژرفی و عمومیت را برتری میدهد و میکوشد حقایق عمومی را که منتظره هستند و باعث غافلگیری مردم نمیشوند بنماید؛ بنابراین به جلوهٔ ایدهآل حقیقت و زیبایی میپردازد. همچنین به دنبال ایجاد وحدت و یکدستی در اثر است.
روشنی و گویایی آثار کلاسیک از ویژگیهای مهم آنهاست، به طوری که خطوط، سبک و ویژگیهای ظاهری اثر باید به گونهای باشند که به تنهایی توجه بیننده را به خود جلب نکنند و او بتواند به عمق اثر دست یابد؛ بنابراین دکور و آراستگی تنها وسیلهای برای دلانگیز و زیبا ساختن فضا است، و اهمیت عمق به مراتب بیشتر میباشد.[۸]
هنرمند کلاسیک معتقد است که همه چیز گفته شده است ولی هیچ چیز کاملاً درک نشده است، بنابراین، حقایق باید در هر دوره تکرار شوند؛ بنابراین کلاسیکها تقلید از هنرمندان پیشین یونان و روم را عار نمیدانند و آثار آنان را در خور تعمق و تفکر میدانند و معتقدند که این آثار چیزهای تازهای برای خوانندگان خود دارند.
ارسطو، فیلسوف یونانی در کتاببوطیقا، هنر را تقلید از طبیعت میداند و معتقد است که تفاوت هنرها در نوع تقلید است. همچنینگتشد نقاد آلمانی میگوید: «طبیعت انسان و قدرت ذهن او همان است که دو هزار سال پیش بوده است، بنابراین راه التذاذ شعری هم باید همان باشد که باستانیان به درستی انتخاب کردهاند».[نیازمند منبع]
نقاشان و مجسمهسازان کلاسیک ایتالیایی دورهٔرنسانس و با الهام از سبک آنان، نقاشان و مجسمهسازان فرانسوی، با حمایتفرهنگستان فرانسه اغلب موضوعاتی باستانی انتخاب میکنند و به نمایش ارزشهایی چون شجاعت، قهرمانی، شرافت، خلوص و خوبی میپردازند. همچنین، بسیار ازتئاتر الهام میگیرند. برای اولین بار نقاشان ازپرسپکتیو استفاده میکنند و سعی میشود اثر ساده و به دور از جزئیات و معما باشد. اغلب از رنگهای زیاد و مرغوب استفاده میشود و خطوط اشیاء و اجسام و نیز مجسمهها معمولاً صاف و موازی هستند، و برخلاف سبکباروک منحنی در آن کمتر دیده میشود. از دیگر خصوصیات آثار کلاسیک هارمونی، نظم و منطق میتوان نامبرد.
از مهمترین نقاشان کلاسیک میتواننیکولا پوسن (بهفرانسوی:Nicolas Poussin) وشارل لوبرَن (بهفرانسوی:Charles Le Brun) را نام برد.از مجسمهسازان معروف نیز که اغلب ایتالیایی بودند میتوانمیکل آنژ ودوناتلو را نام برد. تندیسداوود میکل آنژ که به خوبیهارمونی حرکات را نمایش میدهد از معروفترین آثاردورهٔ کلاسیک است.
این نوعادبیات موافق عقل و استدلال و منطق است و تخیل در آن همیشه محدود و مرتب است. همچنین معتدل و میانهرو است. این نوع ادبیات ساده، زیبا و روان است و دارای قهرمان غیرعادی نیست بلکه افراد برجسته و نماینده یک گروه در آن قرار دارد. کلاسیک ورمانتیک(رمانسیسم) با یکدیگر متعارض و مختلف اند، ولی پیوند ناگسستنی دارند. قانون وحدت سهگانه (وحدت موضوع، وحدت زمان و وحدت مکان) از اصول فراموش نشدنی متون کلاسیک است. درمتون کلاسیک خواننده معمولاً با روند تعادل اولیه- عدم تعادل- رخداد و سپس تعادل ثانویه روبه رو است. نظرگاه متون کلاسیک معمولاً دانای کل است و این نوع متون به مسائل و همه امور جنبهٔ قطعیت میبخشند. دانای کل خدای متن است و هرچه او میگوید واقعیت مطلق شمرده میشود. در متون کلاسیک با پایان بسته و خوش روبرو هستیم و توجه به بیان حوادث و اتفاقات بیرونی بر بیان دغدغههای درونی و فردی ارجحیت دارد.[۱۱]
اوج این آثار ازیونان باستان آغاز شد و در قرن شانزدهم و هفدهم به اوج و شکوفایی رسید. در کشورهایانگلستان،فرانسه وآلمان در این قرن سخنور داشت.
قوانین مربوط به نزاکت باید رعایت شوند، به طوری بینندگان دچار شوک نشوند. بهطور مثال نمایش خشونت یا رابطهٔ فیزیکی در صحنه مجاز نیست، و درصورت لزوم باید در بین پردهها انجام گیرد. البته چند استثنای مشهور چون مرگدون ژوآنِمولیر،فدر، واورست درآندروماکِراسین نیز وجود دارد.
نمایشنامه باید سازنده و آموزنده باشد.
تأثیرات در این مکتب باید موافق با اصول عقلی باشد.
قهرمانان و نشانهها باید دارای صفات نیکو باشند.[۱۴][۱۵]
نمایشنامه باید در عین تقلید از پیشینیان تازگی داشته باشد و در بینندگان تأثیر کند.
البته اهمیت این قوانین درتراژدی بسیار بیشتر بود، به طوری که در صورت عدم رعایت این قوانین، به خصوص دو قانون اول صفت کلاسیک به اثر تعلق نمیگرفت. به این ترتیب،شکسپیر که این قوانین را دائماً زیر پا میگذاشت کلاسیک محسوب نمیشود،[نیازمند منبع] در حالی کهمولیر اغلب یک نمایشنامهنویس کلاسیک شمرده میشود، هرچندکمدیهای او به شدت تحت تأثیرباروک قرار دارد.
از بزرگترین نمایشنامهنویسان کلاسیک میتوانژان راسین و سپسپییر کورنی را نام برد.ویکتور هوگو از اولین نمایشنامهنویسان فرانسوی بود که این اصول را شکست.
موضوعاتتراژدیهای کلاسیکافسانه ای یااسطوره ای یا تاریخی و شخصیتهای آنها قهرمان هستند. این شخصیتها همگی انسانهای عالیمقام، همچون پادشاه و درباریان و نجبای بلندمرتبه هستند.
تراژدیهای کلاسیک دارای سبکی سنگین هستند و بهنظم نوشته میشوند ووزن آنها ۱۲تایی میباشد.
با وجود این که اغلب تراژدیها به تلخی به پایان میرسند، ولی پایان غمگین از ویژگیهای اصلی تراژدی نیست و برخی از تراژدیها همچونسیدکورنی پایانی خوش دارند. طبق قوانینارسطو تراژدیها باید در بینندگان هراس و حس ترحم ایجاد کنند.
از آنجا که در دورهٔ کلاسیککمدی گونهای فرعی محسوب میشد، قوانین مشخصی برای آن تعیین نشد. مولیر برای بخشیدن حالتی نجیب و باوقار به کمدی اغلب قوانین تراژدی را بر روی نمایشنامههایش اعمال کرد و به همین علت کلاسیکترین کمدینویس این دوره محسوب میشود.
برخلاف تراژدی که کشمکشهای درونی شخصیتهای عالیمقام و نجبا را به تصویر میکشد، کمدی به توصیف ماجراهایی که در طبقات اجتماعی متوسط یا پایین (تاجران،بورژوازی، پیشخدمتان،...) رخ میدهد میپردازد و هدف اصلی آن نمایاندن نقصهای جامعه است. به این منظور کمدینویسان دورهٔ کلاسیک از سبکی عامیانه استفاده میکردند.کمدی براساس خنده و به منظور سرگرمی اجرا میشود و معمولاً با پایانی خوش همراه است. با این وجود استثناهایی چوندون ژوآن مولیر دارای پایانی تلخ هستند.
با وجود این که نوشتنرمان درقرن هفدهم رواج زیادی نداشت و اغلب رمانها توسط نویسندههایی ناشناس منتشر میشدند، نوآوریهای جدیدی در این زمینه دیده میشود. رمانهای کلاسیک، اغلب تحت تأثیر جریانهایپرسیوزیته نیز در این عصر تحولات زیادی میکند. از رمانهای کلاسیک معروف میتوان آثارمادام دو لافایت (بهفرانسوی:Madame de La Fayette) بهویژهدوشیزهٔ کلِو (بهفرانسوی:La Princesse de Clèves) را نام برد.[۱۶][۱۷]