کلارستاق از چهار دهستان تشکیل میشود؛بخش جلگهای کلارستاق در کنار خط ساحلی شاملچالوس و هچیرود،دهستان بیرون بشم در کنار دره چالوس در مرکز منطقه،دهستان کوهستان در جنوب وکلاردشت در غرب تا جنوب غربی که مجموعاً شامل ۱۲۰ سکونتگاه میشوند.[۱]
از میان اینهاکلاردشت به خاطر آب و هوای خوب و خنک ییلاقیاش در تابستان مشهور است که باعث جذب بخشهای قشلاقی و دیگر مناطق به خود میشود. رود اصلی کلاردشتسردابرود است که از قلهحصارچال سرازیر شده و به سوی شمال شرقی جریان مییابد و حوضهٔ کلاردشت و سپس شالیزارهای دشتهای قشلاق را آبیاری کرده و سپس درروستای سردابرود به دریای مازندران میریزد. در بخش غربی کلارستاق،نمکابرود قرار دارد کهپلنگابرود واسپیرود نیز به آن میریزد.[۲]
مرکز اداری بخش شمالی کلارستاق شهرچالوس، مرکز بیرون بشم و کوهستانمرزن آباد، و مرکز کلاردشتحسنکیف است.
واژهٔ طبریکِلا رِستاق (به انگلیسی:Kelārestāq) برابر فارسی «روستای قلعه» (= «قلعهروستا») است.[۳]کلارستاق نام ناحیهای تاریخی درطبرستان ورستمدار بود که از رودنمکآبرود در غرب تا رودچالوس در شرق امتداد داشت و بهترتیب از بخشهایلنگا وکجور جدا میشد. نخستین بار در قرن هشتماولیاءالله آملی در کتابتاریخ رویان از کلارستاق بهعنوان ناحیهای آباد دررستمدارطبرستان یاد کردهاست. در آن زمان منطقه تحت فرماننصیرالدوله شهریار، حاکمرستمدار، قرار داشت. او با لشکرکشی بهگیلان،گرجیان،دیلمان واشکور، موجب رونق و آبادانی رستمدار شد و قلمرو او تا تیمجان رودسر گسترش یافت.[۴] واژهٔکِلار (Kelār) در گذر زمان به صورتهایکَلاک (Kalāk = قلعه) وکَلات (Kalāt = قلعه) دگرگون شدهاست. این واژه درزبان مازندرانی بهشکلهایکِلا (Kelā = قلعه)،کَلا (Kalā = قلعه) وکُلا (Kolā = قلعه)، و درزبان گیلکی وزبان تاتی بهشکلکلایه (Kalāye = قلعه) رایج است. همهٔ این صورتها به مفهوم «دژ» یا «آبادی مجهز به جایگاه دفاعی» اشاره دارند. این نام در بسیاری از روستاهایمازندران (ازرامسر تاگرگان)، همچنین در روستاهایی در شرقگیلان و بخشهای شمالیقزوین از جملهالموت بهکار رفتهاست.[۵]
نامکِلار، از ریشههایهندواروپایی واژهی "klar" مشتق شده که در زبانهایآلمانی وانگلیسی به معنی «روشن» و «پاک» است.[۶][۷] بنابراین، «کلارستاق» را میتوان بهطور استعاری به «روستای روشن» یا «منطقه پاک» تعبیر کرد. این معنای استعاری میتواند نمایانگر ویژگیهایطبیعت منطقه، مانند چشمانداز باز، نور فراوان و هوای پاکیزهاش باشد.
↑یوسفیان، علی اصغر (۱۳۹۱).آن سوی نامواژگان: واژهشناسی تاریخی اماکن دو سوی البرز در حوزههای زبان تبری مازندران، گلستان، گیلان شرقی، البرز (تالقان)، تهران (قصران داخل)، ... انتشارات پارپیرار. ص. ۳۳۵–۳۳۶.
↑یوسفیان، علی اصغر (۱۳۹۱).آن سوی نامواژگان: واژهشناسی تاریخی اماکن دو سوی البرز در حوزههای زبان تبری مازندران، گلستان، گیلان شرقی، البرز (تالقان)، تهران (قصران داخل)، ... انتشارات پارپیرار. ص. ۳۳۳.
↑Oxford English Dictionary, entry "clear", etymology section. Oxford University Press.
↑Kluge, Friedrich.Etymologisches Wörterbuch der deutschen Sprache. Walter de Gruyter, Berlin/New York, 2002.