ویل کیملیکا | |
|---|---|
کیملیکا در سال ۲۰۰۸ | |
| زادهٔ | ۱۹۶۲ (۶۲–۶۳ سال) |
| تحصیلات |
|
| آثار برجسته | "باغ وحش: نظریه سیاسی حقوق حیوانات" (تولید مشترک باسو دونالدسون، 2013) |
| همسر | سو دونالدسون |
| دوره | فلسفه معاصر |
| حیطه | فلسفه غرب |
| مکتب | لیبرالیسم اجتماعی |
| محل کار | |
| استاد راهنما | جرالد کوهن |
| دانشجویان دکترا | امید پیرو شعبانی |
علایق اصلی | |
ایدههای چشمگیر |
|
| وبگاه | |
ویلیام کیملیکا (انگلیسی:Will Kymlicka) (زادهٔ ۱۹۶۰)[۱]فیلسوف سیاسیکانادایی است که بهدلیل کارش در موردچندگانگی فرهنگی واخلاق جانوری شناختهشده است. او در حال حاضراستادفلسفه و دارنده کرسی پژوهش درفلسفه سیاسی، دردانشگاه کویینز در کینگستون کانادا، و استاد مدعو در برنامه مطالعات ناسیونالیسم دردانشگاه اروپای مرکزی دربوداپست مجارستان است. او برای بیش از ۲۰ سال، سبک زندگیوگان داشتهاست و با نویسنده کانادایی و فعالحقوق حیواناتسو دونالدسون ازدواج کردهاست.[۲][۳]
کیملیکا در سال ۱۹۸۴، مدرکلیسانس خود را در فلسفه ومطالعات سیاسی، ازدانشگاه کویینز، و در سال ۱۹۸۷، مدرکدکترای خود را در فلسفه ازدانشگاه آکسفورد، و به سرپرستیجرالد کوهن دریافت کرد. او مطالب زیادی در موردچندگانگی فرهنگی وفلسفه سیاسی نوشتهاست، و چندین کتاب از او به زبانهای دیگر از جمله زبان فارسی ترجمه شدهاست.کیملیکا کرسیهای استادی را در دانشگاههای مختلف کانادا و دیگر کشورها داشتهاست. و همچنین بهعنوان مشاور دردولت کانادا کار کردهاست.[۴]
یکی از دغدغههای اصلیکیملیکا ارائه چارچوبیلیبرال برای رفتار عادلانه با گروههای اقلیت است، که آن را به دو دسته اصلی تقسیم میکند: گروههایچند قومیتی یامهاجر، و اقلیتهای ملی (مانندکبکیهای کانادایی، یامائوریهاینیوزلند. او معیارهایی را برای اقلیتهای ملی فهرست میکند:
با این معیارها، دو «گروه اقلیتی» در کانادا،مردم بومی و کبکیها هستند.کیملیکا استدلال میکند که چنین گروههای اقلیتی بهدلیل ماهیت نقش و تاریخ منحصربهفردشان در میان جمعیت ملی، مستحق حقوق ویژهای از سوی دولت هستند.
گروههای چندقومیتی از حقوق ویژه کمتری بهره بردهاند. آنها داوطلبانه به عرصههای دولتی ورود میکنند و مسئولیتیکپارچهسازی اجتماعی با هنجارهای ملت جدید خود را دارند. این بدان معنا نیست که آنها از هیچ حقوقی برخوردار نیستند؛ کیملیکا استدلال میکند که همه اقلیتهای فرهنگی حق انتخاب زندگی خود را دارند، آنها حتی از همان سطح از حقوق که گروههای اقلیت از آن برخوردار هستند محرومند. کیملیکا موارد استثناء مختلفی مانند مشکلات پناهندگان، خواه مهاجرتکرده از جنگ و یا فقر، و گروههای اقلیت مانند آفریقایی-آمریکاییها (در آمریکا) را قائل است، و بیان میکند که نیازهای آنها در رابطه با گروههای فرهنگی-حقوقی، باید بر مبنای خاصی در نظر گرفته شود.
کیملیکا در کتابشهروندی چندفرهنگی (۱۹۹۵) بیان میکند که حقوق گروههای خاص با لیبرالیسم همخوانی دارد، و در موقعیتهای خاص، باید بهطور آشکار مطالبه شود. او سه مورد از حقوق خاص را تعریف میکند:حقوق نمایندگی گروه ویژه (مانند سیاستهای اقدام مثبت در سیاست)،حقوق خودگردانی، وحقوق چندقومیتی (مانند سیاست معافیتسیکها از پوشیدن کلاه ایمنی برای رانندگی با موتورسیکلت).
تمایزی کهکیملیکا قائل میشود (و برای دفاعش از حقوق گروههای خاص برای اقلیتها بسیار مهم است)، بین حمایت خارجی و محدودیتهای داخلی است.کیملیکا تبیین میکند که ممکن است حمایتهای خارجی برای ترویج برابری موجه باشد (اما این گروهها نباید اجازه ظلم یا استثمار را بدهند، مانندآپارتاید درآفریقای جنوبی). محدودیتهای داخلی را تا آنجا که استقلال یک فرد را محدود کند، نمیتوان از منظر لیبرال توجیه کرد. هرچند ممکن است در موارد خاصی، محدودیتهایی برای اقلیتهای ملی قائل شوند.
برایان بری بیان میکند که دیدگاههای کیملیکا به هیچ وجه لیبرال نیستند، به این معنا که ماهیتجهانیگرایی ندارند، ونسبیگرایی فرهنگی را دامن میزنند. اوکیملیکا را متهم میکند که بین لیبرالیسم بهمثابه خودمختاری، و لیبرالیسم از منظر تساهل، انتخاب دشوار است، و همچنین ادعا میکند که خواستههای حقوق فرهنگی با برابری رفتار، ناسازگار هستند.[۵]یانگ کیم مقایسه جالبی از دو دیدگاه خود در موردچندفرهنگی و محدودیتهای لیبرالیسم ارائه میدهد.[۶]
انتقاد لیبرال استاندارد، که بیان میکند حقوق گروهی مشکلساز است، اغراقآمیز یا سادهسازی شدهاست؛ زیرا اغلب افراد را بهعنوان حاملان هویتهای گروهی، و نه عوامل اجتماعی خودمختار در نظر میگیرد. مشکل واقعی اقلیتها و اینکه چگونه باید در دموکراسیهای لیبرال به آنها نگریست بسیار پیچیدهاست. بین حقوق گروهی خوب، حقوق گروهی بد و حقوق گروهی غیرقابل تحمل تمایز وجود دارد.
کتابباغ وحش (Zoopolis) نوشتهسو دونالدسون و با همکاری کیملیکا، به بررسی وضعیتحقوق حیوانات میپردازد. دونالدسون و کیملیکا معتقدند کهپایان بهرهکشی از جانوران برای چالشهای اخلاقی و عملی، زندگی منصفانه و سازنده با حیوانات دیگر کافی نیست.
دونالدسون وکیملیکا پیشنهاد میکنند که حیوانات را باید از طریق سه دسته مشخص کرد، که در راستای تعیین ماهیت قوانین و سیاستهایی است که باید از آن حیوانات محافظت کند. بهحیوانات اهلی باید نوعی شهروندی تعدیلشده داده شود، که در آن منافع آنها در نظر گرفته شود. دونالدسون و کیملیکا از پایان استفاده خود از بهرهکشی از حیوانات دفاع میکنند و ازگیاهخواری حمایت میکنند، آنهاانقراضگرایی حیواناتی که در حال حاضر توسط انسانها پرورش مییابند را رد میکنند. باید به حیوانات وحشی حق حاکمیت بر قلمرو اعطا شود، تا بتوانند زندگی خود را حفظ کنند. دونالدسون و کیملیکا از برخی اشکال مداخله برای کاهشرنج حیوانات وحشی حمایت میکنند، و بیان میکنند که باید اقدامات بیشتری برای حفظ جانوران وحشی برای ادامه زندگیشان صورت پذیرد. با «حیوانات لیمینال» (آن دسته از جانوران که اهلی نیستند اما در مناطق شهری، حومهای یا صنعتی زندگی میکنند، مانند موش، کبوتر و حشرات)، باید بهعنوان ساکنان جوامع انسانی رفتار شود.[۷]