
نثر فارسی (فارسی دری) آن گونهای از سخن نوشتاری فارسی است که در ایران دورهٔ اسلامی پا گرفت و رفتهرفته در برخی سرزمینهای غیرفارسیزبان، ازترکستان تاآسیای صغیر، هم گسترش یافت و در آنجا سدهها پایدار ماند.[۱] امروز، نگارش و نشر نثر فارسی تنها در سه کشور ایران و افغانستان و تاجیکستان، به دوخط عربی وخط سیریلیک، عمومیت دارد.
اگرچه زمان آغازنثر فارسی دری بهدرستی دانسته نیست، نشانههایی هست که آن را تا نیمهٔ دوم سدهٔ اول هجری تا نیمهٔ نخست سدهٔ دوم هجری میکشاند، و ضمناً نشان میدهد که نگارشِ نثرِ فارسی در دورهٔ اسلامی پیش از رواج خط عربی برای فارسینویسی آغاز شده است. یکی از این نشانهها پارهای است از نامهای خصوصی بهخط عبری کهاورل اشتاین در آغاز سدهٔ بیستم بدان دست یافت و ظاهراً از سالهای ۹۹-۱۰۰ هجری است. دیگر سه کتیبهٔ کوتاه فارسی، باز هم بهخط عبری، است که محتمل است از سال ۱۳۵ هجری باشد. همچنین، بخشی از ترجمهٔ یکنسطوری اززبور پهلوی، بهخط سریانی، در دست است که از دو سدهٔ نخست مینماید.[۲]
در متون کهن، از آثار دیگری نیز نام بردهاند که البته به دست ما نرسیدهاند. چنانکهابوریحان بیرونی درآثار الباقیه نوشته است،بهآفرید، یکی از رهبران دینی در دو سدهٔ نخست، دربارهٔ آیین خود نوشتهای پدیدآورده بود که بهفارسی بوده است. همچنین،ابن ابیاصیبعه در کتابعیون الأنباء فی طبقات الأطباء نوشته است کهابوحاتم بلخی کتابالسموم ازشاناق، پزشک هندی، را با همراهی یک هندی به فارسی برگردانده است.ذبیحالله صفا این برگردان را از سالهای پایانی سدهٔ دوم دانسته است. نوشتههای دیگری نیز بودهاند که تفسیری برقرآن (ازابوعلی جُبّائی)،المعالجة البقراطیه (ازاحمد بن محمد طبری)، کتابی در لغت (از ابوحفص سغدی، شاید همان سرایندهٔآهوی کوهی)، آثاری درعروض (ازیوسف عروضی وابوالعلای شوشتری) وخجستهنامه (ازبهرامی سرخسی) از آن دستاند.[۳]
در فارسی، نثر در برابرنظم[۴] یاشعر[۵] قرار میگیرد که اغلب در یک معنا بهکار میروند.[۶] تمایز بین «نظم» و «شعر» ریشه در منطق دارد.[۷] قول به «شعر منظوم» و «شعر منثور» نیز متأخر است.[۸]
محمدتقی بهار در مقدمهی جلد دومسبکشناسی نثر دریِ بعد از اسلام را به شش طبقه تقسیم میکند:[۹]
۱- دورهٔ سامانی (۳۰۰ تا ۴۵۰ هجری)
۲- دورهٔ غزنوی و سلجوقی اول (۴۵۰ تا ۵۵۰ هجری)
۳- دورهٔ سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان. نثر فنی (۵۵۰ تا ۶۰۰ هجری)
۴- دورهٔ سبک عراقی و نثر صنعتی (۶۰۰ تا ۱۲۰۰ هجری)
۵- دورهٔ بازگشت ادبی (۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰ هجری)
۶- دورهٔ سادهنویسی (۱۳۰۰ هجری تا امروز)
در دورهٔ سامانی، نثر فارسی ساده و موجز و بیصنعت و مرسل بوده و لغات فارسی بر لغات عربی میچربیده است. نمونهٔ کامل چنین اثریتاریخنامه طبری بلعمی وحدود العالم است.
در دورهٔ غزنوی و سلجوقی اول نثر عربی در فارسی اثر کرد و جملات طولانی شد و لغات عربی رو به زیادی گذاشت. نمونهٔ این دورهتاریخ بیهقی وکلیله و دمنه است.
در دورهٔ سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان موازنه و سجع و تکلفات و صنایع بدیعیه در نثر زیاد شد. نمونهٔ آنمقامات حمیدی ومرزباننامه است.
در دورهٔ نثر صنعتی تکلفات بدیعی بیشتر شد و لغات عربی مشکل و اصطلاحات علمی نیز فزونی یافت و نثر را مشکل و فهم آن را دشوار کرد. نمونهٔ چنین نثرینفثةالمصدور والتوسل الی الترسل ولبابالالباب وجوامع الحکایات وترجمه تاریخ یمینی (تألیفجرفادقانی) وتاریخ جهانگشای وتاریخ وصاف است.
در دورهٔبازگشت ادبی تقلید از نثر زیبای گلستان سعدی و نثر خوارزمی و نثر بیهقی رواج یافت و نمونهٔ آنمنشآت قائم مقام ونشاط اصفهانی وناسخالتواریخ و مؤلفات هدایت ونامه دانشوران است.
در دورهٔ سادهنویسی نثر ساده و فصیح رواج یافت. نمونههای آن عبارتند از رسالههای ملکم و ترجمهٔسرگذشت حاجی بابای اصفهانی و کتاب احمد طالبوف و سایر تألیفات او و کتابسیاحتنامه ابراهیمبیگ و افسانههایکنت وسه تفنگدار ترجمهٔمحمدطاهر میرزا.[۱۰]
نمونههای آغازین نثر فارسی بهخط عربی، همه، از روزگار فرمانرواییسامانیان، بهویژه نیمهٔ دوم سدهٔ چهارم، به دست ما رسیدهاند، اما کهنترین نمونه بخشی از یک رساله درفقه حنفی است که گوییابوالقاسم سمرقندی (درگذشته به سال ۳۴۲ هجری قمری) در نیمهٔ نخست سدهٔ چهارم آن را پدیدآورده است. این پارهٔ بازمانده چنین آغاز میشود:
اما بعد وصیت میکنم شما را و خویشتن را، نخست به ترسیدن از خدای —عز و جل— و جهدکردن در گزاردن فرمانهای وی و پرهیزکردن از نهیهای وی و صبرکردن بر حکمهای وی و رضادادن به قضاهای وی و شکرکردن بر نعمتهای وی و آراستن و آمادهگشتن مر مرگ را، و نگریت [= نگرید] تا بر حکم حق —سبحانه و تعالی— اعتراض نکنیت [= نکنید] و بر خلق او تکبر نکنیت [= نکنید].[۱۱]
این بخش نیازمند گسترش است میتوانیدبا افزودن به آن کمک کنید. |
نثر فارسی کهن را ازنظر صورت در سه دسته گنجاندهاند:نثر ساده یا مرسل،نثر بینابین،نثر فنی یا مصنوع. برخی پژوهشگران ازنثر موزون هم سخن راندهاند.[۱۲]
این بخش نیازمند گسترش است میتوانیدبا افزودن به آن کمک کنید. |
این بخش نیازمند گسترش است میتوانیدبا افزودن به آن کمک کنید. |
خواجه عبدالله انصاری معروف به پیرهرات، در قرن پنجم هجری در هرات به دنیا آمد. در جوانی علوم دینی وادبی را فرا گرفت. وی به دو زبان فارسی و عربی شعر سروده است و از پیشگامان نثرمسجع محسوب میشود. کتابهای او به شرح زیر است:
الهینامه،زادالعارفین،مناجاتنامه،رساله دل و جان، رسالهٔ هفت نثار، قلندرنامه،محبت نامه،طبقات الصوفیه،کنزالسالکین، کشف الاسرار، صد میدان و رباعیات.
نثر نیایشها و مناجات وی، دارای سجع و آهنگ، لطافت، دلنشینی و سادگی است و از ویژگیهای آن، سرشار بودن از مضامینعرفانی است.[۱۳]
نفیسی نخستین اثر مدونی که از نثر فارسی مانده راشاهنامه ابومنصوری میداند که مربوط به اوسطقرن چهارم هجری میباشد. به عقیده وی پیش از آن تنها نشانهای که از نثر فارسی داریم منحصرست به بعضی جملهها که مؤلفین ایرانی یا عرب در کتابهای تازی نقل کردهاند که البته برای نمودن سبک نثر قرن اول و دوم و سوم بلیغ نیست و به همین جهت ذکری از نثر سیصد سال از آغاز دوره بعد از اسلام ادبیات ایران نمیتوان کرد. همچنین وی اوج نثر فارسی را نیز در زماننوح بن نصر سامانی ذکر کرده است.[۱۴]
این بخش نیازمند گسترش است میتوانیدبا افزودن به آن کمک کنید. |
نثر فارسی معاصر، دارای چهار دوره، از نظر تحول و دگرگونی است. این چهار دوره، عبارتند از:
قائم مقام فراهانیاثر وی با ناممنشآت قائم مقام یامنشآت، مشهور و دارای ارزش ادبی است.
میرزا رضی
یکی از نثرنویسان آغاز کار سلسلهقاجاریه میرزا رضی منشی الممالک، فرزند میرزا شفیع آذربایجانی است. میرزا رضی از خانوادهای برخاسته، که از عقاید صوفیگری پیروی میکردهاند، ولی این امر او و پدر وی را از رسیدن به مقامات عالیه دولتی بازنداشته است. میرزا شفیعمستوفی نادرشاه بود و میرزا رضی پس از فوت پدر در دولتکریم خان زند و پس از او در دربارآغا محمدخان قاجار منصب استیفا داشت و رسائل و نامهها و فرمانهای عمده را به عربی، فارسی و ترکی جغتایی تحریر میکرد و چون نوبت پادشاهی بهفتحعلی شاه رسید در دربار او عزت و احترام بیشتری یافت و مشهور است که به هنگام سلام هم لوله قرطاس و هم خنجر الماس به کمر میزده است.
میرزا رضی به ترکی و گاهی به فارسی و عربی شعر میسرود و "بنده"تخلص میکرد.رضا قلی خان هدایت دوقصیده فارسی او را در مجمع الفصحاء ضبط کرده است.
صاحب ترجمه به سال ۱۲۲۲ ه.ق به بیماری سل در تهران درگذشت و در نجف دفن شد. وی هنگام مرگ شصت و پنج سال داشت.
میرزا رضی وقایع جنگ فرانسه و اتریش و روس (۱۸۰۵ م) را که از لسان اروپایی به ترکی ترجمه شده بود، برای مطالعه فتحعلی شاه، به زبان پارسی ترجمه کرده است. رساله «عشق و روح» و «حسن و دل» نیز از منشآت اوست و از مشاهیر مکتوبات وی نامه مفصلی است که از قول فتحعلی شاه بهناپلئون اول نگاشته و تمام آن در «زنبیل» فرهاد میرزا معتمدالدوله چاپ شده است.
او را تاریخی است به نام "زینةالتواریخ" که به فرمان خاقان کبیر نگاشته. تاریخ مزبور تألیف دسته جمعی است که گذشته از میرزا رضی، که مؤلف اصلی بوده، معتمد الدوله نشاط وعبدالرزاق بیگ دنبلی، متخلص به مفتون، و شخصی به نام میرزا عبدالرحیم اشتهاردی در تحریر آن دست داشتهاند.
فاضل خان
میرزا محمد از طایفه بایندر ترکمان، روز چهاردهم ذیحجهً سال ۱۱۹۸ ه.ق درگروس به دنیا آمد. در شانزده سالگی یتیم ماند و به عسرت بزرگ شد. چندی پس از مرگ پدر، بهعراق و جاهای دیگر سفر کرد و خط و انشایی فراهم آورد. سپس به تهران آمد و به وسیلهفتحعلی خان صبا به دربار راه یافت و جزو غلامان خاص درآمد و به فرمان شاه تحت نظر و تربیت صبا مشغول تحصیل شد؛ و در پنج سال چنان معلوماتی از علوم زمان بدست آورد که شاه چون فضایل او را دید لقب " فاضل خان " به او داد و به سمتجارچی باشی، یعنی رئیس و سرکرده منادیان دربار، منصوب شد. او چند سال جزو منشیان مخصوص شاه کار میکرد و در سفر و حضر ملتزم رکاب بود و چون بیانی خوب داشت، قصایدی را که فتحعلی خان ملک الشعراء و دیگران در مدح شاه میسرودند حفظ و روایت میکرد و بدین مناسبت تخلص شعری خود را نیز " راوی " قرار داد.
در روز آدینه، ۲۴ رجب سال ۱۲۴۴ ه.ق (۳۰ ژانویه ۱۸۲۹ م) واقعه ناگوار قتلگریبایدوف، سفیر روس در تهران پیش آمد و هفت ماه بعد شاهزادهخسرومیرزا، یکی از پسران کهتر عباس میرزا نایب السلطنه، با هیئتی برای عذرخواهی مأمور دربار روسیه شد. فاضل خان هم جزو این هیئت بود.
هیئت نمایندگی خسرو میرزا در راه قفقاز بهپوشکین، شاعر نامی روس، برخورد که با ارتش ژنرال پاسکویچ به میدان جنگ باعثمانی میرفت.
پوشکین شرح این ملاقات را در سفرنامهارزروم چنین آورده است:
«عجله داشتم که هر چه زودتر بهتفلیس برسم… منتظر شاهزاده ایران بودند. در نزدیکی ده کازبیک (قاضی بیگ) با چند دستگاه کالسکه برخوردیم و راه چون تنگ بود، بند آمد. در آن میان که وسائط نقلیه از کنار هم رد میشدند، افسر نگهبان به ما گفت که وی شاعر دربار ایران را بدرقه میکند و به خواهش من مرا به فاضل خان معرفی کرد. به کمک مترجم خواستم به تعارفات پرآب و تاب شرقی بپردازم. اما چقدر شرمنده شدم وقتی که فاضل خان شیرینکاری نابجای مرا با فروتنی ساده و مودبانهای پاسخ داد و اظهار امیدواری کرد که باز درپترسبورگ مرا ببیند و تاسف خورد که آشنایی ما طولانی نبود. ناچار شدم این لحن شوخی پر افاده خود را عوض کرده، با عبارات معموله اروپایی با او سخن گویم. این پیش آمد باید برای ما روسها درس عبرتی باشد که شوخی و مسخرگی را کنار بگذاریم و من خود از این پس دربارهٔ کسی از روی کلاه پوستی و سر انگشتان خضاب کرده اش قضاوت نخواهم کرد.»
فاضل خان زمانی هم به وزارت همدان منصوب گشت، و چون در آنجا وامدار شد و به وی سخت گذشت به تهران بازگشت و دوباره جزو منشیان مخصوص درآمد. در زمان سلطنت محمد شاه هم چندی به همین سمت باقی بود تا عزلت گزید و «از حضرت سلطان راتبه یافت» و سر انجام در سال ۱۲۵۳ یا ۱۲۵۴ ه.ق بر اثر بیماری شدید چند ماهه در تهران درگذشت.
صاحب دیوان
میرزا تقی علیآبادی، پسر میرزا زکی، مستوفی الممالک آغا محمد خان، در علیآباد (شاهی) به دنیا آمد. مردی بود فاضل و کار آزموده و صاحب قلم. چون در محل روزگار بر او سخت گرفته بود و کارش رونقی نداشت، از مازندران به تهران آمد و به وسیله فتحعلی خان صبا به دربار فتحعلی شاه معرفی و ابتدا به سمت منشی مخصوص مشغول کار شد؛ و پس از سه سال به ریاست بیوتات سلطنتی منصوب گردید. او مورد اعتماد شاه بود و پیغامها و رسائل محرمانه شاه به وسیله وی ابلاغ میشد. چند سال بعد به وزارت زنجان منصوب شد و ده سال در آنجا ماند و پس از ده سال به امر شاه به تهران بازگشت و چندی بعد لقب "صاحبدیوان" یافت. اما چهار سال بعد (۱۲۴۸ ه.ق) به جرم اینکه دهی را بی فرمان پادشاه منشور کرده و بهسیورغال مردی داده بود، معزول شد و میرزا تقی نوایی مازندرانی به جای وی منشی الممالک شد.
بعد از جلوس محمد شاه به سال ۱۲۵۰ ه. ق، علیآبادی در شوال آن سال مأمور شد از شاهزاده محمد قلی میرزا ملک آرا، فرماندارمازندران، که به تهران احضار شده و بیم آن میرفت که سرکشی کند، استقبال نماید. او مأموریت خود را به خوبی انجام داد و بعد مأمورشیراز شد. در آنجا باوصال شیرازی الفت یافت و پس از سه سال به علت بیماری با اجازه شاه به تهران بازگشت و چندی نگذشت که دچار سکته و خانهنشین شد و به فلج پا و نابینایی گرفتار بود تا در جمادی الثانی سال ۱۲۵۶ ه.ق درگذشت.
صاحب دیوان در شمار چند تن نویسنده طراز اول صدر حکومت قاجاریه است. قائم مقام در منشآتش از او به احترام نام میبرد و در نویسندگی به استادیش میستاید.
صاحب ترجمه شعر هم میسرود و "صاحب" یا "صاحبدیوان" تخلص میکرد. اشعارش تعریفی ندارد. دو نسخه از دیوان او در کتابخانهمدرسه سپهسالار تهران موجود است.
{{cite web}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)نام سخنهای من از نظم و نثر/ چیست سوی دانا؟ سِحرِ حلال
شعری و نثره را به بلندی و مرتبت/ با شعر و نثر بنده نباشد برابری