مظاهر مصفا | |
|---|---|
| زادهٔ | ۱ شهریور ۱۳۱۱[۱] |
| درگذشت | ۸ آبان ۱۳۹۸ (۸۷ سال) |
| مدفن | بُنِسا، تفرش، مرکزی، ایران |
| ملیت | ایران |
| پیشه(ها) | استاددانشگاه،شاعر، ادیب، ومصحح متون کهن |
| آثار | پاسداران سخن، تصحیحدیوانهایسنایی،سعدالدین نزاری قهستانی (حکیم نزاری)، وسعدی |
| سبک | قصیده |
| همسر | امیربانو کریمی |
| فرزندان | علی کیمیا گلزار امیراسماعیل |
| والدین | اسماعیل مصفا |
مُظاهر مُصفّا (۱ شهریور ۱۳۱۱ – ۸ آبان ۱۳۹۸)استاددانشگاه،مصحح متون، وشاعر معاصرایران بود. او سالیان زیادی بهعنوان استاد تمام رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی دردانشگاه تهران خدمت کرد. وی در سال ۱۳۸۴ به دستورعمید زنجانی رئیس وقت دانشگاه تهران کنار گذاشته شد و پس از آن مدتی استاد تماموقت دورههایدکترایدانشگاه آزاد اسلامی بود.[۲]
مُظاهر مصفا، فرزند اسماعیل مصفا، در ۱ شهریور ۱۳۱۱ دراراک در خانوادهای بافرهنگ از اهالیتفرش چشم به جهان گشود. هنگامیکه تنها ۴۰ روز از تولدش میگذشت خانوادهاش بهقم نقلمکان کردند. پدر وی در ادارهٔ «سجل-احوال» (سازمان ثبت احوال) کار میکرد.
وی فرزند اسماعیل مصفا و برادرزادهحسینعلی خان نکیسا (نکیسای تفرشی) خواننده سرشناس دورهقاجاریان ورضاشاه) و نوه حاج ملا رجبعلی تفرشی (تعزیهخوان پرآوازه در دربار ناصری وتکیه دولت و همچنینمؤذن ویژهمحمدعلیشاه قاجار) است. برادر بزرگتر وی ابوالفضل مصفا (مصفی) فرهنگی دارای مدرک (دکتری زبان و ادبیات فارسی) بودند، و خواهر او خانم مصفا (مادرفؤاد حجازی،آهنگساز) از استادان زبان و ادبیات فارسی هستند. او در جوانی باامیربانو کریمی (استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران)، دخترامیری فیروزکوهی (شاعر سرشناس معاصر)، ازدواج کرد. این زوج، صاحب فرزندانی شدند:علی مصفا (بازیگر سینما و تلویزیون و همسرلیلا حاتمی)، کیمیا مصفا، گلزار مصفا دارای مدرک دکتری زبان و ادبیات فارسی، امیراسماعیل مصفا دارای مدرک دکتریفیزیک و استادیار فیزیکدانشگاه صنعتی شریف (متخصص در زمینهٔنظریه ریسمان).[۲]
از دیگر سوابق علمی و اجرایی او میتوان به ریاست فرهنگ قم، قبل از انقلاب، ریاستپردیس فارابی دانشگاه تهران (پردیس قم) و تدریس در دبیرستانهای تهران، ریاست انتشارات و مدیریتمجلهٔ آموزش و پرورش، دانشیاریدانشگاه شیراز[۲] و ریاست دبیرخانهٔ مرکزی دانشگاه شیراز اشاره کرد.[۳]
مصفا دوران تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهٔ حکیم نظامی قم سپری کرد و سپس دوران متوسطه را دردارالفنون گذراند و بهدانشسرای عالی رفت و به تحصیل در رشتهٔ ادبیات مشغول شد. او تحصیلات خود را در رشتهٔزبان و ادبیات فارسی تا درجهٔ دکتری از دانشگاه تهران ادامه داد و پایاننامهٔ خود با عنوان «تحولقصیده در ایران» را زیر نظربدیعالزمان فروزانفر نوشت.[۲] همزمان با ادامهٔ تحصیل، به استخداموزارت آموزش و پرورش درآمد و مدتی هم رئیس ادارهٔ فرهنگ قم بود و چندی هم ریاست مدرسهٔ عالی قضایی قم را بر عهده داشت.
در هنگام پژوهش در جایگاه دانشجوی دکتری، مظاهر مصفا بر سر موضوع پایاننامهاش با استاد خود بدیعالزمان فروزانفر جدل لفظی پیدا کرد، زیرا شعر گفتن مصفا در ستایشمحمد مصدق باعث شد بدیعالزمان فروزانفر با او قهر کند و دریافت مدرک دکتری مظاهر مصفا ۹ سال عقب بیفتد.[۲]
مظاهر مصفا یکی از قصیدهسرایان شاخص ایرانی بعد ازملکالشعرا بهار است. وی در کشورهایافغانستان وهند و دیگر کشورهای فارسیزبان نیز آوازه دارد. قصیدهٔ «هیچِ» او یکی از شعرهای اوست کهغلامحسین یوسفی در کتابچشمهٔ روشن به بررسی آن پرداخته وصلاح الصاوی (شاعر و سخنسنجمصری) در کتابالعدمیّة فی شعر آن را ترجمه، نقد و بررسی کردهاست. تاکنون چند مجموعه شعر از او بهچاپ رسیده که از آن جمله:ده فریاد،سی سخن،نسخه اقدم،توفان خشم،سپیدنامه،مهر دلبند هستند. همچنین تصحیحات وی بر دیوانابوتراب فرقتی کاشانی،مجمعالفصحاءرضاقلیخان هدایت،نزاری قُهستانی،سنایی،سعدی،نظیری نیشابوری وجوامعالحکایاتمحمد عوفی منتشر شدهاند.[۳]
شعار «یا مرگ یا مصدق» که درانقلاب ۱۳۵۷ ایران سر داده میشد برگرفته ازبیتی از یکی شعرهای مظاهر مصفا بود که در آن سروده بود: «آزادگان به راهت، از جان خود گذشتند/ با خون خود نوشتند، یا مرگ یا مصدق».[۲]
در ۲۷ آبان ۹۹ خیابان یاس در محدودهخیابان کلاهدوز (دولت) بنام مظاهر مصفا تغییر نام یافت.[۴]

مظاهر مصفا در بخشی از فیلمسیمای زنی در دوردست ساختۀ پسرشعلی مصفا بازی کرده است.[۵]
مجموعه آثار چاپ شده مظاهر مصفا
شعر:
نوشتهها:
شعر «هیچ» سروده مظاهر مصفا:
| مردی ز شهرِ هرگزم از روزگارِ هیچ | جان از نتاجِ هرگز و تن از تبارِ هیچ | |
| از شهر بی کرانهٔ هرگز رسیدهام | تا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ | |
| از کوره راه هرگز و هیچم مسافری | در دست خون هرگز و در پای خار هیچ | |
| در دل امید سرد و به سر آرزوی خام | در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ | |
| در کام حرف بوک و به لب قصّهٔ مگر | بر جبهه نقش کاش و به چهرهنگار هیچ | |
| دنبال آب زندگی از چشمه سار مرگ | جویای نخل مردمی از جویبار هیچ | |
| دست از کنار شسته نشسته میان موج | پا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ | |
| اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل | فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ | |
| خون ریخته ز دیده شب و روز و ماه و سال | در پای شغل هرگز و در راه کار هیچ | |
| دیوانهٔ خردور و فرزانهٔ جهول | عقل آفرین دشت جنون هوشیار هیچ | |
| با عزّ اقتدار و به پا بند ذلّ و ضعف | با حکم اختیار و به دست اختیار هیچ | |
| هم خود کتاب عبرت و هم اعتبارجوی | از دفتر زمانهٔ بیاعتبار هیچ | |
| چندی عبث نهاده قدم در ره خیال | یکچند خیره کوفته سر بر جدار هیچ | |
| عمری فشانده اشک هنر زیر پای خلق | یعنی که کرده گوهر خود را نثار هیچ | |
| قاف آرزوی باطلم از دشت پرغراب | سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ | |
| ناآمده نتاجی ام از پشت هول و وهم | نابافته نسیجی ام از پود و تار هیچ | |
| گم کرده راه پیکی ام از شهر بی نشان | پیغام پر زپوچ رسانم به یار هیچ | |
| خاموش قصه گویم و گویای اخرسم | بی پای بادپویم در رهگذار هیچ | |
| گویایی سکوتم و بیتابی درنگ | تمکین بیقراری ام و بیقرار هیچ | |
| صرّاف سرنوشتم و سنجم بهای خاک | نقّاد بادسنجم و گیرم عیار هیچ | |
| بیع و شرای خونم و بیّاع داغ و درد | بازارگان مرگم و گوهرشمار هیچ | |
| جنس همه زیانم و سودای هیچ سود | سوداگر خیالم و سرمایهدار هیچ | |
| سیم سپید سوختهام در شرار پوچ | زرّ امید باختهام در قمار هیچ | |
| گنجینهٔ دریغم و ویرانهٔ فسوس | اندوهگین بیهده افسوس خوار هیچ | |
| آیای بی جوابم امّای بیدلیل | گفتار پوچ گونه و پنداروار هیچ | |
| ناپایدار کوهم و برجای مانده سیل | گردون نورد گردم و گردون سپار هیچ | |
| گردنده روزگارم و چرخنده آسمان | لیل و نهار سازم و لیل ونهار هیچ | |
| پرگار سرنگونم و عمری به پای سر | بر گرد خویش دور زده در مدار هیچ | |
| عزلت نشین خانهٔ بی آسمانه ام | محنت گزین بی در و پیکر حصار هیچ | |
| سرمست هوشیاری و هشیار مستی ام | بر لب شراب هرگز و در سر خمار هیچ | |
| اندیشهٔ محالم و سودای باطلم | معنی تراز صورت و صورت نگار هیچ | |
| در وادی فریبم و لب تشنهٔ سراب | در خانهٔ دروغم و چشم انتظار هیچ | |
| آزادهٔ اسیرم و گریان خندهروی | گریان ز چشم خنده بر این روزگار هیچ | |
| بدنامی حیاتم و بر صفحهٔ زمان | با خون خود نگاشتهام یادگار هیچ | |
| صلح آزمای جنگم و پیکارجوی صلح | بی هم نبرد هرگز و چابکسوار هیچ | |
| تیر هلاک یافتهام از شغاد کید | خطّ امان گرفته از اسفندیار هیچ | |
| بر دوش خویش کشتهٔ خود را کشیدهام | تا ظلم گاه معدلت از کارزار هیچ | |
| محکوم بی گناهم و معصوم بیپناه | مظلوم بی تظلّم و مصلوب دار هیچ | |
| دردم ازین که تافتهام از امید سرد | داغم ازین که سوختهام در شرار هیچ | |
| کس خواستار هرگز، هرگز شنیدهاید؟ | یا هیچ دیدهاید کسی دوستار هیچ | |
| آن هیچکس که هرگز نشنیدهای منم | هم دوستار هرگز و هم خواستار هیچ |