تاجیکها (بهفارسی تاجیکی: Тоҷикон؛ بهانگلیسی: Tajiks) یکی از کهنترین و از بزرگترینمردمان ایرانیتبار هستند که اصالتاً ساکن منطقهٔ وسیعخراسان بزرگ وفرارود میباشند.[۱۶] تاجیکها به عنوان وارثان تمدن وزبان فارسی در این مناطق شناخته میشوند و هویت فرهنگی آنها عمیقاً با تاریخ، ادبیات، و زبان فارسی پیوند خورده است.
زبان مادری تاجیکها فارسی است.[۱۷] این زبان در کشورهای مختلف به نامهای گوناگونی شناخته میشود. این زبان در کشورافغانستان به نامفارسی دری و در کشورتاجیکستان به نامفارسی تاجیکی[پ] شناخته میشود.
تاجیکها عمدتاً در دو کشور تاجیکستان و افغانستان ساکن هستند. همچنین جوامع بزرگ تاجیک درازبکستان (بهویژه در شهرهای تاریخیبخارا وسمرقند)، بخشهایی ازپاکستان وچین[ت] نیز زندگی میکنند.
تاجیکها ریشه در اقوامآریایی شرقی مانندسغدیها،باختریها، وتخاریها دارند و سهمی اساسی در توسعه فرهنگ، هنر، و دانش در دورهٔ اسلامی و بهویژه در عصرسامانیان داشتهاند.فرهنگ تاجیکها با جشننوروز، ادبیات کلاسیک فارسی، و زندگی شهرنشینی و کشاورزی پیوند خورده است.
خاستگاه واژه تاجیک
تاجیک نام قبایل «داها» بوده،سامانیان وپارتها واشکانیان «دئی»، «تاجیک» و «دجیک» خوانده شدهاند. برخی دیگر شواهدی دارند که تاجیک نامی است کهترکها برایرانیان نهادهاند. از آنجا که ایرانیان پارسیگوی کلاهی تاج مانند بر سر مینهادند، ایشان را تاجی یا تجیگ نامیدهاند. گروهی واژه تاجیک را از «تای» استخراج کرده، هم ریشه با کلمه یونانی «تگاس» به معنای پیشوا و «ددیک» یاد کردهاند. از ریشه «تژی»زبان سکایی یادآوری گردیده است. به معنی صفت منسوب به واژه «تاج» نیز آمده است.[۱۸]
پژوهشهای اساسی دربارهٔ واژه «تاجیک» در نیمه اول قرن ۱۹ از طرف برخی دانشمندان غرب صورت گرفته است. در سال ۱۸۲۳ م. کلاپروت پژوهش پر محتوایی «در مورد مردمبخارا انجام داده بود. هرچند این پژوهش به چاپ نرسید ولی با ادامه آن ژ. سن مارتن یکی دیگر از پژوهشگران غربی طی مقاله واژه «تاجیک» را بر فارسی زبانانی اطلاق کرد که درفارس (ایران امروزی)،خراسان (افغانستان امروزی) و بخشی از ماوراءالنهر (تاجیکستان امروزی) سکونت دارند.
او مینویسد که واژه تاجیک همان نام قبایل «دئی» است کهپارتها و اشکانیان بنام «دئی»، «تاجیک» و «دجیک» خوانده میشدند. سن مارتن اضافه میکند که هرسه شکل آوایی این نام «دئی»، «تاجیک» و «دجیک» از نگاه آواشناسی قابل قبول است. پس از اینجا چنین بر میآید کهپارتها خود را تاجیک مینامیدند.
دانشمند دیگری بنام آ. برنشتام پیدایش نام تاجیک را قبل از دورانعرب دانسته و آن را منسوب بهزبان تاجیکی کهن مردمانتخارستان دانست و قدمت تاریخی آن را به هزار سال قبل از میلاد میرساند. او نام تاجیک را از ریشه «تژی»زبان سکایی میداند.
و نیز پژوهشهای تازه رابطه تنگاتنگ واژه تاجیک را با بنیاد آریائی آن ثابت کرده، آن را نام مردمانی آریایی میدانند که در سرزمین آریانای بزرگ زندگی میکردند. فرهنگنامههای پارسی دری یا کلاسیک نیز در شرح نام تاجیک اطلاعات ارزندهای دارند که ذکر برخی از آنها ارزشمند میباشد. از جمله در «فرهنگ شرفنامه منیری» آمده است که «تازیک – غیر عرب و غیر ترک» در فرهنگبرهان قاطع «تازیک و تاژیک بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد» «طایفه غیر عرب باشد»، «آن که ترک و مغول نباشد،»، در فرهنگ لغات ترکی به معنی اهل فارس نوشتهاند" غیاث اللغات،آنندراج و برخی فرهنگ نامههای دیگر شرح بیشتری برای این نام آوردهاند. در واژهنامه انگلیسی آکسفورد واژه تاجیک بمعنی «پارسی» و کسی که نه عرب و نه ترک و مغول باشد، تعریف شده است.[۱۹]
آریاییان از قدیم به مردم اجنبی «تاچیک» یا «تاژیک» میگفتهاند، چنانکهیونانیان را «بربر» و اعراب را «اعجمی» یا «عجم» مینامیدند. این لفظ در زبان فارسی دری، «تازی» تلفظ شد و رفته رفته خاص اعراب گردید، ولی در توران و ماوراءالنهر لهجه قدیم باقی و به اجانب «تاچیک» میگفتند و بعد از اختلاطترکان آلتایی با فارسیزبانان آن سامان، لفظ «تاچیک» بهمان معنی داخلزبان ترکی شد و فارسیزبانان را «تاجیک» خواندند و این کلمه بر فارسیان اطلاق گردید و ترک و تاجیک گفته شد.
در ادبیات ترکی- فارسی فاتحان دودمان تیمور و بابر، واژه تاجیک را به منشیهای فارسیزبان اطلاق میکردند. استاد محیط طباطبائی پژوهشگر و محقق ایرانی مینویسد که: «آریاییان را در جنوب سرزمین پهناور آریانای بزرگ به جهت تمایز از اقوام عرب، عجم مینامیدند به همین منوال در شمال آریانای بزرگ، قوم آریایی را به منظور تشخیص از اقوام ترک و مغول، تاجیک مینامیدند. پس تاجیک همان عجم و پارسی زبان است.»
واژه «تاجیک» در ادبیات کلاسیک فارسی کاربرد وسیع دارد و غالباً ازین واژه در برابر ترک و عرب استفاده صورت میگرفته است:
همینطور، وقتی که ما به متون چه نثر و چه نظم فارسی مراجعه میکنیم، در مییابیم که در تمامی این متنها، از روزگارسعدی به دوران ما، واژه «تاجیک» جایگزین واژه «پارسی» و «فارسیزبان» بوده است. نه کلمه «پارسی» یا «ایرانی» یا «فارسیزبان» بلکه محض کلمه «تاجیک کاربرد شده است.»
نتیجه اینکه تاجیکها اقوام آریایی هستند که درهزاره دوم پیش از میلاد مسیح در آسیای میانه و باختر (بلخ) (بلخ امروزی) زندگی میکردند. ریشه نیاکانی تاجیکها به آریاییان شرقی یعنیباختریها،سغدیها،پرنیها وداها میرسد، این بدین معناست که نیاکان تاجیکها در عهد باستان به زبان پارسی کهن یعنی زبان کهن آریایی جنوب غربی نه بلکه به زبانهای شرقی آریایایی نظیرسغدی،باختری،خوارزمی، سکایی سخن میگفتهاند. کاربرد زبان پارسی (دری) توسط تاجیکها به دوران گسترش شاهنشاهیساسانیان و متعاقباً انقراض آن بهوسیلهتازیان مسلمان برمیگردد که تعداد زیادی از پارسیها بهآسیای میانه و حتی بهچین پناه برند. عدهای از این پارسیها به حیث جنگجویان تازه مسلمان شده و برای ترویج اسلام به این منطقه وارد میشوند. نتیجه این مهاجرتهای گسترده پارسیها (مسلمان و غیر مسلمان) است که تاجیکها علاوه بر اشتراک نیاکانی آریانای-شرقی، ریشه نیاکانی پارسی نیز دارند.[۱۹]
شماری از دانشمندان پیدایش واژه تاجیک را به معنونیت آئینزرتشت نیز رسانیدهاند. ایشان میگویند که واژه «تاجیک» از «تاج» گرفته شده است. چون کهزرتشتیان کلاه تاج مانندی میپوشیدند، ایشان را «تاجی» ویا «تاجیک» میگفتند و بعداً این واژه نام مردم و قوم شده است. در هر حالت در حوزه ادبیات واژه تاجیک که صورت قدیمی تر آن «تاژیک» است به مفهوم و معنای مردم فارسیزبان بکار رفته است. چنانچه گفته آمدیم در لغت نامهدهخدا، برهان قاطع،فرهنگ معین وفرهنگ نفیسی «تاجیک» به معنای غیر عرب، غیر ترک و غیر مغولی آمده است. این واژه ابتدا از سرزمین بزرگ آریاییان از دو طرفهآمودریا برخاسته و بعداً با مهاجرتهای پی هم آریاییان به سایر وادیهای سرسبز و خوش آب و هوای آسیای مرکزی و میانه گسترش یافته و بر همه اقوامی اطلاق گردیده است که در آن دیاران زندگی داشته و بهزبان فارسی متکلم بودهاند.[۱۹]
بر اساس کاوشها و پژوهشهای باستان شناسان تاجیکان مردمان اصلی و بومی سرزمینهایآریانای کهن،خراسان بزرگ، وفرارود باستانی میباشند. ولادیمیر بارتولد خاورشناس شناخته شده روسی مینگارد: «مطالعات ما در باب تاریخآسیای میانه نشان میدهد که مردم بومی آنجاآریاییان تاجیک نژاد بودهاند.» تاجیکها نماینده یکی از کهنترین اقوامآسیای میانه هستند. ایشان قبل از ظهورترکان درین ناحیه زندگی میکردند. مراکز عمده سکونت تاجیکهاآسیای میانه،خراسان بزرگ به شمول خراسان شرقی یعنی باشندگانتاجیکستان،افغانستان وماوراء النهر میباشد.[۱۹][۲۰]
واژه تاجیک در تالیفات اهل شرق و کتابهای لغت به طرزهای گوناگون تاجیک، تاجک، تازک، تاژیک ظاهر شده است. از مؤلفان گذشته تاجیک و فارس معلوم میشود که شکل اساسی اولین و اصلی این کلمه تاجیک با مد زیرین است، شکل بی مد احتمالاً باتصرف کاتبان یا برای وزن با خواست شاعران پیدا شده است.
مغولان و ترکهای قدیمی حرف (ج) را نمیتوانستند بگویند و در حرف زدن (ج) را به (ز) تبدیل میکردند بنابرین وقتی که آنها با تاجیکان رابطه پیدا کرده این نام را یادگرفتند آن را به جای تاجیک، تازیک یا اینکه بی مد زیرین تازک گفتند. (همان اثر، ۱۳–۱۴) که برخلاف نظر بعضیها اینکه تاجیک را همان تازی که به اعراب گفته میشد به اشتباه گرفتهاند که البته هیچ نسبتی بین تاجیکها و اعراب وجود ندارد.[۲۱]
پیشینه
سردیس گلی- فرمانروای (ساتراپ)باختری،تخت سنگین، قرن سوم تا دوم پیش از میلاد
ملت تاجیک یکی از ملل کهن و اصیلآریاییتبار اند که در سرزمین پهناورایران کهن، (ایران امروزی،افغانستان،تاجیکستان،ازبکستانقزاقستان،ترکمنستان،قرقیزستانچین،پاکستان) وحتیهند زیست میکنند. این ملت در طول تاریخ ضربات مهلکی را متحمل شدهاند که از زمانچنگیزخان مغول تاتهاجم شوروی به افغانستان و درگیریهای قومی در افغانستان بخشی از این تاریخ است، بنابراین میتوان گفت کمتر ملت را سراغ داشت که به این اندازه در جریان تاریخ آسیبها را پذیرا باشند. همین که این ملت آریایی امروزه در چندین کشور پراکنده و تقسیم شدهاند نمایانگر ورود صدمات مهلک متجاوزین بر پیکره آن بوده و نشانگر توانمندی این ملت بوده است که تا امروز در هر سرزمین دارای هویت مشخص ادامه حیات دادند.
تاجیکهای افغانستان در دشت کوهدامن درشمال کابل،دره پنجشیر،بدخشان،تخار،بغلان، پیرامونهرات، صفحات شمال،غزنی،کابل، حوزهغور و غیره زندگی میکنند. اینان قومی غیر چادرنشین بودند که در پیرامون بلخ ودرهآمودریا اقامت داشتند و به وسیله یک سفیر چینی (چانک کین) که درحدود ۱۲۸ ق – م به آن نواحی سفر کرد به نام «شاهیا» شرح داده شدند. تاجیکهای در ایران درسیستان و بلوچستان، خراسان کنونی،کرمان،یزد، و در سراسر ایران زندگی میکنند. قوم تاجیک با جمعیتی زیاد درسیستان در هر دو کنارهجیحون و در خراسان متراکم تر از سایر اقوام به سر میبرند.
در آسیای میانه ازدو قبیله عمده تشکیل یافتهاند که تاجیکهای دشتی اصیل و تاجیکهای کوهستانی (پامیری). اکثر تاجیکهای دشتی در نواحی مرکزی و غربی تاجیکستان زندگی میکنند و عدهٔ قابل ملاحظه آنها درازبکستان وقرقیزستان به سرمیبردند. همچنان درچین نسل تاجیکان با موقعیت جغرافیائی پامیر،هندوکش وهیمالیا در غرب چین درآنطرف مرز داخل خاک چین در ناحیه سریلولسین کیانگ نیز زندگی میکنند. و در پاکستان تراکم بیشتر شان درچترال و بخشی نیز در مرزهای این کشور با ایران بهسر میبرند.
تعداد دقیق این ملت تا هنوز تثبیت نشده است اما به ترتیب بیشترین نفوس تاجیکان در افغانستان تاجیکستان، ازبکستان و ایران مستقر اند و سپس در سایر کشورها به میزان کمتری بهسر میبرند. به دلیل سیاستهای تبعیض آمیز و سرکوب قومی به ویژه در افغانستان و ازبکستان تاجیکان صدمات زیادی دیدهاند اما با توجه به ویژگیهای فرهنگی، تعداد بیشتر نفوس و تأثیر گذاری شان در توسعه فرهنگ و زبان فارسی این ملت تا هنوز در این سه کشور تاجیکستان، افغانستان و ازبکستان به ترتیب جایگاه بهتری دارند.[۲۲]
منشأ واژه خراسان
محدوده جغرافیایی خراسان
تاجیکهای افغانستان خودشان راافغان نمیدانند و کاربرد افغان در خود افغانستان به پشتونها اطلاق میگردد طوری که در هندوستان نیز به افغانها (پشتونها)پتان اطلاق میگردد.[۲۱] در برابر افغان به تاجیکانپارسیوان گفته میشود؛ بنابراین کشوری که از سده نوزدهم به بعد به نامافغانستان شناخته شد که تمام این حوزه جغرافیایی یا بخشهای آن در دورههای جداگانه تاریخ به نامهای مختلف یاد شده است بنابرین پژوهندگان درضمن تفحص در آثار و مدارک مربوط به قرون اولی و وسطی و قرون جدید به این واژه به عنوان نام دولت برنمیخورند نباید چنین نتیجهگیری کنند که سرزمین افغانستان سابقه تاریخی ندارد یا اینکه در آن زمان از تمدن و فرهنگ بیبهره بوده است بلکه علتهای نو بودن افغانستان به عنوان نام کشور و کاربرد واژههای دیگر در دورههای قبلی میباشد.خراسان پس از استیلای مسلمانان به سرزمین پهناوری اطلاق میگردید که تمام ساحه افغانستان کنونی را شامل میشد که البته زادگاه تاجیکان و در مجموع نژاد بزرگآریایی میباشد.[۲۱] کلمه خراسان را از دو جزء مرکب شده میدانند خور در معنی آفتاب و آسان در معنی جای وعده گفتهاند که صورتی از خورآیان بوده است یعنی محلی که آفتاب از آن بر میآید و در هر دو حال در معنی آفتاب برآمد با مطلق شرق را افاده میکند. به لفظپهلوی هرکو سرایدخراسان جای است کز وی خور آید.رودکی شاعر برجسته درین باره میگوید:
مهر دیدم بامدادان چون بتافتاز خراسان سوی خاور میشتافت
از خراسان بَر وزد طاووس وشسوی خاور میشتابد شاد وخوش
در هنگام گشوده شدن خراسان به دست مسلمانان بخش بزرگ باشندگان این سرزمین را مردمانی تشکیل میدادند که از شاخههندو اروپایی نژاد آرین بودند و بعداً به نام تاجیک شهرت یافتند (میرمحمدصدیق فرهنگ افغانستان درپنج قرن اخیرص۳۶) که قبلاً به آن پرداخته شده است. این سرزمین محل اصلی سکونت تاجیکها است. بر علاوه تاجیکها، اقوام دیگری که به حالت خانه به دوشی و بدوی مانند اجدادپشاتنه وبلوچها ونورستانیهای کنونی و عده نیز از بازماندگان مهاجمین سابقه زیست داشتند. اقوام خانه به دوش به علت سکونت در مناطق دشوارگذار از آمیزش با عناصر مهاجم و نو وارد محفوظ مانده و زبان و عرف و عادات و در مورد نورستانیها حتی دین آبائی خود را نیز برای مدت دراز حفظ کردند و در بیشتر اوقات از یک نوع آزادی محل بهرهمند بودند.در کوهستان مرکزی خراسان که به نامغورغرجستان یا مطلق جبال یاد میشد مردمان دیگری به نامهزاره ونکودری جا گرفتند که برخی پیش از هجوم مغلان به این خطه وارد گردیده و برخی از اثر لشکر کشیچنگیز خان در آن جاگزین شدند. اینان با مردم محلی که تاجیکان آمیخته با ترک بودند و امرایآل شنسب و سلاطین غوری از بینشان ظهور کردهاند آمیزش یافته زبان آنها را با مخلوطی از واژههای ترکی ومغولی قبول کردند و خودشان به نام هزاره و مسکن شان بههزاره جات شهرت یافتند. در قرن پانزدهم هزاره گان در اثر مساعی دعاتشیعه مذهب مذکور را پذیرفتند در حالی که بخش بیشتر مردم خراسان سنی مذهب بودند.در شمالهندوکش یک تعداد مردم ترکیزبان از سابق موجود بود، بعداً یک عده ازازبکانشیبانی در ضمن جنگ و جدال با دولتهایصفوی ایران ومغلی هند در آنجا سکونت اختیار نموده به تدریج از خانه به دوشی به دهنشینی گرائیدند و با مرور زمان قبایلی چند ازترکمن وقرقیز که با ایشان خویشاوندی نژادی داشتند به آنان پیوستند. در جنوب و شرق خراسان علت دیگری از باشندگان قدیمی محلی که خود راپشتون مینامند و در نزد دری زبانان بهافغان شهرت داشتند بهطور فعالتر از سابق وارد تاریخ شدند. باید گفت که کلمه افغانستان به عنوان نام رسمی کشور بار اول در ۱۸۰۱ در معاهده بین انگلیس و ایران دربارهٔ دولتدرانی به کار رفته است. اما واژه افغان به مثابه یک قوم و کتله نژادی و فرهنگی و همچنان افغانستان به عنوان محل سکونت آن در تاریخ خراسان سابقه دراز مدت دارد. تا جاییکه معلوم است واژه افغان بار نخست در سده ششم میلادی توسط منجم هندی (ورهه مهیره) درکتاب (مهارت سیمها) ذکر شده است. (هیوان تسانگ) جهانگرد معروف چینی که از سال ۶۳۹ تا ۶۴۴ میلادی درین مناطق مشغول گشت و گذار و از وجود قبایلی به نام (اپوکین) که در حدودکوههای سلیمان زیست میکردند یاد میکند.[۲۱]
غوریان (۷۸۴ میلادی – ۱۲۱۵ میلادی)، یک دودمان تاجیک[۲۳][۲۴][۲۵][۲۶][۲۷] بود که در منطقهٔغور فرمانروایی میکرد و از سال ۱۱۷۵ تا ۱۲۱۵ به یک امپراتوری تبدیل شد. آنها پس از فتح غور توسطسلطان محمود غزنوی، فرمانروایغزنویان، در سال ۱۰۱۱ بهتدریج بهاسلام سنی گرویدند. غوریان سرانجام غزنویان را شکست دادند، زمانی کهمحمد غوری با تصرف لاهور غزنویان را از واپسین پایگاهشان بیرون راند. آنها سپس بخشهای بزرگی ازهند را تسخیر کردند. با وجود عمر کوتاه امپراتوریشان، فرمانروایی آنان حاکمیت اسلامی در هند را برای سدههای بعدی تضمین کرد.
کرتیان (۱۲۴۴ میلادی – ۱۳۸۱ میلادی)، یک دودمان تاجیک[۲۸][۲۹] که پیوند نزدیکی با غوریان داشت و بر بخشهای بزرگی ازخراسان فرمانروایی میکرد. آنها در مقاطعی از تاریخ خود، خراجگزار غوریان، مغولان و تیموریان بودند. پایتخت آنهاهرات بود و بر خراسان مرکزی دربامیان حکم میراندند.
جمهوری تاجیکستان (۱۹۹۱ میلادی – اکنون)، یک دولت سکولار تاجیک که به رهبریامامعلی رحمان، جانشین جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان اداره میشود.
جنبشهای سیاسی
جنبش باسماچیها
در اواخر قرن نوزدهم،امپراتوری روسیه آغاز به گسترش قلمرو خود درآسیای مرکزی کرد در بین سالهای ۱۸۶۴ تا ۱۸۸۵ موفق به تسخیر کامل آسیای مرکزی گردید تا پیش از فتوحات روسیه، قلمروتاجیکستان امروزی توسط دولتهایامارات بخارا وخانات خوقند اداره میشد.لشکر کشی روسها، ابتدا انگیزههای اقتصادی داشت و با جنگداخلی آمریکا در سال ۱۸۶۰ مرتبط بود. آمریکا بزرگترین صادر کننده پنبه به روسیه بود ولی با آغاز جنگ داخلی در آمریکا صادرات پنبه به روسیه را قطع کردند، این روسیه را بر آن داشت که به آسیای مرکزی به عنوان منبع جایگزین برای تأمین پنبه لشکرکشی کند؛ همچنین روسیه آسیایی میانه را بازار مصرفی برای ساخت کالاهای روسی بهشمار میآورد.تزارهای روس در سال۱۸۷۰ اقوام آسیای میانه را زیر فشار گذاشتند تا ۷۰ درصد زمینهای زراعتی خود را پنبه بکارند، راهبردی که بعد توسطشوروی نیز گسترش و ادامه یافت. و این اجبار سبب ناراحتی شهروندان این خانات بود.پس از انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ در سرتاسر آسیای میانه قیامهای مردمی ضد روسها به وجود آمده بود، ریشهٔ این قیامها برمیگشت به خشونت روسها برای اجباری کردن خدمت سربازی، در سال ۱۹۱۶ زمانی که امپراتوری روسیه برای ادامهجنگ جهانی اول مسلمانان را برای خدمت در ارتش فراخواند؛ این فراخوان با مخالفت تاجیکانولایت خوقند ودرهٔ فرغانه که یک درهای همانندپنجشیر استراتژیک است، مواجه شد. روسها از قوهٔ قهریه استفاده کردند، این امر باعث شد، تا مردمفرغانه دست به تظاهرات بزرگ بزنند و به قرارگاههای نیروهای روسیه هجوم ببرند و دو پادگان این نیروها را اشغال، خلع سلاح و به کوههای فرغانه متواری شوند. این اتفاق زمانی افتاد که جنگ داخلی روسیه آغاز شده بود، جنبشهای سیاسی مسلمانان آسیای میانه با استفاده از فرصت، تلاش کردند تا یک حکومت خودمختار درشهر خوقند در درهٔ فرغانه، تشکیل دهند. بلشویکها که تازه به قدرت رسیده بودند در ۱۹۱۸ به خوقند و درهٔ فرغانه حمله کردند و در آنجا ۲۵هزار تن نیروهای مبارز ضد روسی که بیشترشان را تاجیکان تشکیل میدادند، قتلعام کردند، این قتلعام باعث حمایت گستردهٔ مردم از جنبش باسماچیها شد. در نتیجه نیروهای آزادیخواه که روسها جهت سیاهنمایی این نیروها را باسماچیها (دزدها) یاد میکردند، با جنگهای چریکی، کنترل بخش بیشتری از دره فرغانه را بهدست گرفتند.روسها از این مخالفت تاجیکان آسیای میانه بهشدت نگران بودند؛ همزمان این مخالفتها به سایر نقاط تاجیکنشین در حال گسترش بود.روسها، جهت کنترل و جلوگیری از گسترش این مخالفتها، هیئت را نزدامانالله «شاه خراسان» فرستادند و خواهان سرکوب مشترک سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی تاجیکان دو سوی رودآمو شدند.در نخستین اقدام شاه امانالله در سال ۱۹۲۳ اسم خراسان را به افغانستان تبدیل و با دعوت از استادان ترکی،زبان ازبکی را جاگزینزبان فارسی ساخت. همزمان روسها در آن سویرود آمو در سال ۱۹۲۴ کشورهای آسیایمیانه را بر اساس قومیت تقسیمبندی کردند.با إشراف کامل بر این موضوع که تاجیکان آسیای میانه از لحاظ جمعیت و جغرافیا اگر از دیگر اقوام بیشتر نبودند، کمتر هم نبودند؛ اما نسبت همان حس آزادیخواهی و مقاومت مسلحانه تاجیکان علیه روسهای متجاوز و تفاهم قبلی باامانالله، جغرافیای تاجیکان آسیایمیانه را بهازبکستان بخشیدند.این بی عدالتی روسها و انگلیسها در برابر تاجیکان ریشهای تاریخی نیز داشت.ده سال جنگ ایرانیان با روسها درگرجستان،ارمنستان وآذربایجان وپیمان گلستان در سال ۱۸۱۳ وپیمان ترکمن چای در سال ۱۸۲۸بینروسیه وایران و از دست رفتن قلمروی بزرگ فارسیزبانها به نفع روسها و حملهٔ انگلیس برخرمشهر،بوشهر و اشغالخلیج فارس، ایران را ناگزیر ساخته بود تا بامعاهده پاریس و جداییهرات از ایران در سال ۱۸۵۷ تن دهد. اینها حوادث تلخی بودند که از خاطر تاجیکان/ فارسها پاک نشده بود.اما با مخالفتهای بیامان نخبگان تاجیک و تظاهرات مردمی در شهرهای تاجیکنشین آن سوی آمو، روسها ناگزیر شدند در سال ۱۹۲۵ ولایت پامیر را به عنوان جمهوری خودمختار تاجیکستان ایجاد کنند.[۳۰]
با سفرامانالله به اروپا و برگشت آن به افغانستان و ظاهر شدن ملکه ثریا خانم امانالله، با لباس غربی، بهانهای شد به قیام مسلحانه روحانیان تحت رهبری امیرحبیبالله خان کلکانی تاجیکتبار در افغانستان، روسها همانگونه که برای توجیه سرکوبشان، مبارزان آن سوی آمو راباسماچیها «دزدان» مسما و خطاب میکردند، در این سوی آمو نیز با تفاهم با امانالله مبارزان ضد حکومت شاهی را «دزدانشمالی» نامگذاری کردند. به همین دلیل تا هنوز شاه مبارز و ستم ناپذیر «حبیبالله خان کلکانی» راپشاتین با چنین القاب ناشایسته یاد میکنند. در حالیکه این القاب سیاسی بود و هیچ گونه واقعیت نداشت.سر انجام حکومت امانالله در سال ۱۹۲۹ توسط امیر حبیبالله خان کلکانی و یارانش سرنگون شد.این اتفاق زمانی افتاد که تاجیکان درهٔ فرغانه کمابیش با روسها درگیر بودند؛ اما بسیار ضعیف شده بودند.در رأس اقتدار قرار گرفتن امیر حبیبالله خان کلکانی برای روسها همچون یک کابوس وحشت ناک بود. بلافاصله با انگلیسها تماس گرفتند و خواهان سرنگونی مشترک حکومتحبیبالله خان کلکانی شدند.ترس روسها این بود که حادثهٔ افغانستان سبب الهام بیشتر تاجیکان آسیای میانه شود؛ لذا بههر قیمت باید حبیبالله تاجیک تبار از قدرت در افغانستان عزل شود.انگلیس و روسیه توانستند حبیبالله خان را به صورت مشترک با استفاده از مقدسات اسلامی که نزد آن شاه عیار نهایت قابل حرمت بود باشصت بر نیم قرآن کریم تضمین دهند؛ اما این اعتماد منجر به اعدام ناجوان مردانهٔ او و یاران وفادارش، توسط دلقک نادر شاه غدار پشتون تبار شد.در آن سوی آمو روشنفکران و نخبگان تاجیک بهشدت به تقسیمبندی غیرمنصفانه جغرافیا توسط روسها، معترض بودند.عملیاتهای گستردهٔارتش سرخ، شکستهای زیادی به نیروهای مبارز تحت نام باسماچیها وارد کرده بود اما حوادث افغانستان، کام روسها را تلخ و خواب را از چشمانشان ربوده بود. سر انجام روسها ناگزیر شدند در سال ۱۹۲۹ با پیوستنولایت خجند که پیش از آن بخشی ازازبکستان بود به جمهوری تاجیکستان موافقت کنند. اگر حبیبالله خان در قید حیات میبود و حکومت اش یک یا دوسال ادامه مییافت، بدون شک شهرهای تاجیکنشینبخارا وسمرقند نیز به تاجیکستان ضمیمه میشدند؛ اما دریغ که مجال برای این شاه عیار داده نشد. روسها، در سال ۱۹۴۰ آخرین تیر خود را بر پیکر تاجیکان شلیک و الفبای سیریلیک را جایگزین خط فارسی ساختند.[۳۱]
بخش بزرگ مردمتاجیکستان با حملهٔ روسها به افغانستان مخالفت و تظاهرات کردند. روسها همانند گذشته تظاهرات کنندگان تاجیک را سرکوب کردند.بر علاوهٔ سرکوب تعداد زیادی نظامیان تاجیک را جهت جنگ به افغانستان فرستادند. تاجیکان نسبت کینه و عقدهای که از روسها به دل داشتند، همزمان با ورود شان به افغانستان در تلاش برقراری روابط با چریکهای مجاهدین تاجیک تبار بودند. زندانهایبگرام وپلچرخی مملو از مجاهدان اسیر تاجیک افغانستانی بودند. نسبت همتباری سربازان روس تاجیک تبار باتاجیکان افغانستان، بیشتر کارمندانتحقیق بخشزندان بگرام را تاجیکان تاجیکستانی تشکیل میدادند. این فرصت مناسب سبب شده بود تا فرماندهان تاجیک با رهاسازی بخشی از زندانیان مجاهدین تاجیک تبار بااحمد شاه مسعود ارتباط برقرار کنند و عقدههای خونگشته در گلوی خود را از این طریق به احمد شاه مسعود برسانند.یکی از عوامل اصلی که روسها در تمام نُهبار، حملات سنگین و همه جانبهٔ خود بهپنجشیر شکست میخوردند، روابط و اطلاعات دست اولی بود که احمد شاه مسعود از طریق همتباران تاجیکستانی اش از داخل رهبری ارتش روسیه، قبل از آغاز عملیات بهدست میآورد.زمان عقبنشینی روسها از افغانستان،احمد شاه مسعود با روسها پیمان عدم حمله بالای نیروهای روسی هنگام خروج از درهٔسالنگ را امضا کرد که با واکنش شدیدگلبدین حکمتیار نیز مواجه و احمدشاه مسعود را به معامله متهم کرد؛ اما واقعیت امر این بود که روسها تمام فرماندهانروس تبار خود را از مسیر هوایی تخلیه کرده بودند و تنها افسران و سربازان تاجیک،ازبک،قزاق و … در پایگاه بگرام و سایر نقاط، باقی مانده بودند که برای روسها آنچنان زنده و مرده بودن آنها مهم نبود؛ اما احمدشاه مسعود نسبت حس هم تباری و برگشت سلامت آنان نزد خانوادههایشان، برای آنها ارزش زیادی قائل بود؛ لذا تعهد سپرد و برای تمام فرماندهانش دستور جدی صادر کرده بود که به کاروان سربازان روسی آسیب نرسانند و حتی دربغلان که حکمتیار دستور حمله بالای کاروان روسها را داده بود، با مخالفت نیروهای احمد شاه مسعود مواجه شدند و اینگونه بود که کاروان روسها که در اصل تاجیکان و دیگر اقوام آن سوی آمو بودند، در سلامت کامل افغانستان را ترک کردند.[۳۱]
جمهوری اسلامی ایران نخستین کشوری بود که استقلال تاجیکستان را به رسمیت شناخت و اولین سفارتخانه را در این کشور تأسیس کرد.[۳۴] این کشور در دسامبر ۱۹۹۱ به جامعهکشورهای مستقل (CIS) پیوست و در مارس ۱۹۹۲ به عضویت سازمان ملل متحد درآمد.[۳۵]
متأسفانه استقلال تاجیکستان بلافاصله پس از اعلام آن، با چالش بزرگی روبرو شد. تنها یک سال پس از استقلال، کشور دچار یکجنگ داخلی خونین (۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷) میان نیروهای دولتی و مخالفان متحد (عمدتاً اسلامگرا و دموکرات) شد. این جنگ داخلی در سال ۱۹۹۷ با امضای پیمان صلح میان جناحهای رقیب پایان یافت و مرحله بازسازی و ثبات سیاسی آغاز شد.
پس ازفروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱،جمهوری تاجیکستان (برخلاف سایر کشورهای آسیای میانه) درگیر یکجنگ داخلی خونین (۱۹۹۲–۱۹۹۷) شد. ریشههای این جنگ در تضادهای منطقهای، قبیلهای و ایدئولوژیک بین دو ائتلاف اصلی قرار داشت.[۳۶][۳۷] جنگ عمدتاً میان جبههٔ مردمی (حامی دولت) و اپوزیسیون متحد تاجیک (UTO) در جریان بود. دولت (فراکسیون کمونیستی) متشکل از نخبگان قدیمی و قدرتمندان منطقهای از مناطقکولاب (که امامعلی رحمان نیز از آنجا برخاست) وخجند، که حامیحزب کمونیست و حفظ پیوندهای نزدیک با مسکو بودند.اپوزیسیون متحد تاجیک (UTO) که ائتلافی از ملیگرایان، روشنفکران دموکراتیک و مذهبیون (بهویژه نهضت اسلامی تاجیکستان به رهبریسید عبدالله نوری)، که پایگاه اصلی آنها در مناطق شرقی و مرکزی (غرم وبدخشان) قرار داشت.
تنشها در پی اعلام استقلال تاجیکستان، با حوادثی نظیر مخالفت با برچیدن مجسمهٔ لنین دردوشنبه، برکناری شهردار ملیگرا (اکراماف)، و تظاهرات گستردهٔ هواداران دو طرف در میدانهای شهر تشدید شد. این تظاهراتها به سرعت به درگیریهای مسلحانه و کشتار در مناطق مختلف، بهویژه درقرغانتپه (باختر امروزی) منجر شد. پس از استعفایرحمان نبیاف، حکومت جدید به رهبری امامعلی رحمان (که در شورای عالی خجند انتخاب شد) بر سر کار آمد. نیروهای حامی دولت و شبهنظامیان کولابی تحت سازماندهی فردی مانندسنگک صفراف، جبههٔ مردمی را تشکیل دادند که نقش اصلی را در سرکوب مخالفان در دوشنبه وحصار ایفا کردند و باعث آوارگی بیش از دویست هزار نفر شدند. جنگ داخلی تاجیکستان خیلی زود به یک جنگ نیابتی منطقهای تبدیل شد.روسیه (از طریق پایگاه ۲۰۱ و نیروهای مرزبانی) وازبکستان (به رهبریاسلام کریماف) قاطعانه از دولت رحمان حمایت نظامی و سیاسی کردند.ایران ودولت مجاهدین در افغانستان (به رهبریبرهانالدین ربانی واحمدشاه مسعود) از اپوزیسیون متحد تاجیک پشتیبانی میکردند.
با وجود حضور گستردهٔ نیروهای روسیه و ازبکستان (به ترتیب ۲۵ هزار و ۱۵ هزار نفر)، نیروهای اپوزیسیون به مقاومت خود ادامه دادند. برخی تحلیلها و منابع افغانستانی ادعا میکنند که روسیه و ازبکستان طرحهای پنهانی (مانند احتمال تجزیه و الحاق خجند به ازبکستان) را دنبال میکردند. احمدشاه مسعود (فرمانده تاجیک اهل افغانستان) با هماهنگی و پشتیبانی نظامی از نیروهای تاجیک مخالف، فشار قابل توجهی را بر نیروهای خارجی حامی دولت وارد کرد. حملات نیروهای وابسته به اپوزیسیون از مرز افغانستان به پایگاههای روسی (از جمله حمله به پایگاه شورآباد در ۱۹۹۳ که منجر به تلفات و اسارت سربازان روسی شد) و حمله به ولایت ازبکستان درسرخاندریا، برنامههای منطقهای روسیه و ازبکستان را با چالش جدی روبهرو ساخت. این رویدادها نقش مهمی در تغییر محاسبات آنها و تن دادن به مذاکرات داشت.
پس از شکست طرحهای خود، منابع افغانستانی ادعا میکنند که روسیه و ازبکستان در صدد انتقام از مسعود برآمده و با حمایت راهبردی ازجنرال دوستم (فرمانده ازبکتبار)، او را تشویق به جدایی از دولت ربانی و آغاز جنگ علیه مسعود در کابل کردند (از جمله چاپ پول برای جنبش دوستم). این اقدام فشار نظامی و لجستیکی مضاعفی بر مسعود وارد ساخت.
با تلاشهای دیپلماتیک و فشار منطقهای (بهویژه از سوی ایران و مسعود)، امامعلی رحمان و سید عبدالله نوری (رهبر اپوزیسیون) وارد مذاکره شدند. پس از چندین نشست (درکابل، خوستده فرخار،تهران،عشقآباد ومسکو)، سرانجام در سال ۱۹۹۷ در مسکو، تفاهمنامهٔ صلح و آشتی ملی امضا شد که به پنج سال جنگ داخلی، ۱۵۰ هزار کشته، و یک میلیون آواره پایان داد. ازبکستان تنها کشوری بود که از توافق صلح استقبال نکرد. این نارضایتی در سال ۱۹۹۸ با شورش ناکام محمود خدابردیاف (فرمانده ارتش وابسته به ازبکستان) در خجند، که توسط نیروهای تاجیک سرکوب شد، به اوج رسید. این حادثه به تیرگی شدید روابط دوشنبه و تاشکند منجر شد و تا زمان مرگ اسلام کریماف، مرزهای دو کشور کاملاً مسدود و روابط فرهنگی و اقتصادی به شدت محدود ماند.[۳۱]
درازبکستان بیشترین جمعیت شهرهایسمرقند وبخارا را تشکیل میدهند و بهشمار زیاد در ولایتهایکشکدریا وسرخاندریا در جنوب و در امتداد سرحدات شرقی ازبکستان با تاجیکستان و همچنین دردرهٔ فرغانه (در ولایتهایفرغانه ونمنگان) زندگی میکنند. در گذشته تاجیکها در مناطق وسیعتری ازآسیای میانه سکنی داشتند، ولی به سبب تهاجم گستردهٔترکان از شمال و شرق به این منطقه جابهجا شدند.امروزه تاجیکان حدود ۷۹٫۹٪ تا ۸۴٫۴٪ جمعیت تاجیکستان و بنابر منابع مختلف ۲۵٫۳٪ تا ۳۱٪[۳۸] از جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند. براساس آمار رسمی ازبکستان تاجیکها ۴٫۷٪ تا ۴٫۹٪ جمعیت کل این کشور را شاملاند. اما آمارهای غیررسمی تعداد تاجیکهای این کشور را میان ۸ تا ۱۱ میلیون (۲۵٪ تا ۳۵٪) تخمین میزنند.[۷][۸][۳۹] ولایتهایسمرقند،بخارا،سرخاندریا،قشقهدریا،نمنگان،نوایی وفرغانه از مناطق تاجیکنشین ازبکستاناند. برخلاف آمار رسمی فارسیزبانان ازبکستان (تاجیکها) ۳۰ تا ۴۰ درصد برآورد شدهاند.[۴۰][۴۱][۴۲][۴۳][۴۴][۴۵] نمایههای رسمی سرشماری کشور ازبکستان شمار تاجیکان این کشور را پیرامون ۵ درصد کل جمعیت اعلام کردهاند و این نمایهها به همین شکل بدون چون و چرا از سوی بیشتر غربیهای دانشگاهی، روزنامهنگار و نویسندگان راهنماهای مسافرتی تکرار شدهاند. در همین حال تاجیکها در سراسر ازبکستان بر این پافشاری دارند که این نمایه بیشتر به ۲۵ تا ۳۰ درصد نزدیک است و بر این که تاجیکها ۷۰ درصد باشندگان (جمعیت)سمرقند، پایتخت پیشین و دومین شهر بزرگ ازبکستان و بیش از ۹۰ درصد مردمبخارا را تشکیل میدهند تأکید میکنند. بیشتر مردم منطقهٔ کوهستانی شمالشرقیتاشکند، آنسوی سد چورووک تاجیکاند، همچنین مردم بخشهایی از درهٔ فرغانه، ولایتجیزخ،سرخاندریا وقشقهدریا. استادان دانشگاه دولتی سمرقند کل جمعیت تاجیک ازبکستان را ۶ تا ۷ میلیون نفر (۱۸٪ تا ۲۱٪) برآورد میکنند. این شمار برابر با جمعیت تاجیکان در جمهوری تاجیکستان است.[۴۶][۴۷]پانترکیسم از اواخر سدهٔ نوزدهم یکی از عناصر اصلی در جعلجمهوری بخارا بود. در تمام نقاطی که ساکنانش پارسی (تاجیک) بودند مدارس به زبانترکی جغتایی ایجاد شد و دانشآموزان تاجیک به اجبار به این مدارس میرفتند.[۴۸]
براساس آخرین سرشماریاتحاد جماهیر شوروی که در سال ۱۹۸۹ انجام شد ۴٬۲۱۵٬۳۷۲ نفر از اهالی این کشور خود را تاجیک معرفی کردهاند. از این تعداد ۳٬۱۷۲٬۴۲۰ نفر در جمهوریتاجیکستان، ۹۳۳٬۵۶۰ نفر درازبکستان، ۳۸٬۲۰۸ نفر درروسیه، ۳۳٬۵۱۸ نفر در قرقیزستان، ۲۵٬۵۱۴ نفر درقزاقستان، ۴٬۴۴۷ نفر دراوکراین، ۳٬۱۴۹ نفر درترکمنستان بودهاند.[۴۹]
بهطور کلی تاجیکهای پاکستان را میتوان به دو بخش دستهبندی کرد:تاجیکهای پامیری و تاجیکهای سواتی (پشتو زبان).
تاجیکهای پامیری
تاجیکهای پامیری زبان دردرههای گوجال، ایشکومن و یاسین در منطقهگلگت-بلتستان در شمالپاکستان و همچنین ناحیهچترال، محل زندگی بومی قابل توجهی از تاجیکهایپامیری است که به مردمانوخی معروف هستند و به زبانهای وخی و سریکالی صحبت میکنند.[۵۱]
شلمانیهای سواتی
پژوهشهای اخیر تاریخی و باستانشناسی نشان میدهد در منطقهای که اینک شمال پاکستان و شمالشرق افغانستان است، پادشاهی تاجیکتباری قبل از تشکیل امپراتوریمغول وجود داشته است که از توابعسلطنت دهلی محسوب میگردید. این سلطنت تاجیکتبار به واسطهٔ امپراتوری غوری ایجاد شده بود.شواهد کافی برای تأیید وجود جامعه قابل توجه دهگان در درهپیشاور،باجور،دیر وسوات از زمانساسانیان و پیش از آن وجود دارد. اینها بخشی از دهگانان باختری بدخشان، کنر،لغمان و مناطق مجاور آن بودند. در این راستا دهگانهای شالمانی شهرت بیشتر دارند.اینها زرتشتیانی بودند که به دستور غزنویان به اسلام گرویدند. سواتیها بعداً با شلمانیها ارتباط پیدا کردند و رئیس آنها حتی مدتها پس از پذیرش اسلام به نام «گبر» – واژهٔ تحقیرآمیزمسلمانان برایزرتشتیان، شناخته میشد.گبرها (یا زرتشتیها) سلاطین منطقهٔ دره رود پیچ درولایت کنر کنونی افغانستان در زمانسلطنت غوری بودند.آنها با دو طایفه میتراویها (میترا) و مومیالیها، یک جناح تشکیل دادند.سواتیها که به عنوان دست نشاندهگانغوری عمل میکردند، برخاستند وکابل تاکشمیر را به عنوان دست نشاندگان غوری فتح کردند و در مجموع به عنوان سوادیها (که بعداً به سواتی) معروف شدند. گفته میشود که سویدی اصطلاحی است که برگرفته شده از زبانهای باستانی خاورمیانه که منشأساسانی دارد. سویدی به ساکنان سرزمینهای حاصلخیز که توسط رودخانهها آبیاری میشوند، اطلاق میشود.سرزمینی که آنها بر آن حکومت میکردند به عنوان ایالت گبر یا سلطاننشین سواد (سوات) شناخته شد. آنها بهزبان گبری، گویش قدیمی و منقرض شدهٔ دری صحبت میکردند.دهگانان این منطقه، هر چند که اکنونپشتو زبان هستند، اما پیشتر با یکی از گویشهای زبان فارسی مانند گبری، دهگانی و لغمانی سخن میگفتند که رواج این زبانها در منطقه توسطظهیرالدین محمد بابر، بنیانگذارامپراتوری مغولی هند، ثبت شده است. اگرچه این گویشها اکنون منقرض شدهاند، اما گمان میرود که این گویشها شبیه گویشهایتاجیکی،شغنی وروشانی امروز بوده باشند.[۵۲]
تاجیکهای چین
نقشه اقوام کشور چین(تاجیکها به رنگ سبز) در غرب چین در مرز افغانستان و تاجیکستان زندگی میکنند
امیر حکومتکاشغریه که تقریباً استانسین کیانگ امروزی را در بر میگرفته تاجیکی به ناممحمد یعقوب بیگ بوده است. تاجیکان یکی از ۵۶ قومیت رسماً شناخته شده درجمهوری خلق چین هستند. این گروه با ۴۱٬۰۲۸ نفر جمعیت (سرشماری سال ۲۰۰۰) دارند. بیشتر آنها در شهرستان خودمختار تاجیکنشینتاشقُرغان در استانسینکیانگ زندگی میکنند. شهری در دروازهٔ غربی چین و در کنار قلههای مرتفع قسمت شرقی فلات پامیر که در دههٔ ۱۹۵۰ ساخته شد و بقیهٔ آنها هم در جنوبسینکیانگ پراکنده هستند.[۵۳] برخی از پژوهشها آنان را مجموعهای از چندین گروه قومی تاجیک میپندارند که منسوب به تاجیکهای تاجیکستان میباشند.
ژنتیک
هاپلوگروپ غالب پدری در میان تاجیکهای امروزی هاپلوگروپ R1a Y-DNA است. ۴۵٪ از مردان تاجیک دارای R1a (M17)، ~18% J (M172)، ~8% R2 (M124) و ~8% C (M130 و M48) هستند. تاجیکهایپنجکنت ۶۸ درصد R1a، تاجیکهایخجند ۶۴ درصد R1a به دست میآورند. فراوانی بالای هاپلوگروپ R1a در تاجیکها احتمالاً نشاندهنده یک اثر بنیانگذار قوی است. بر اساس آزمایش ژنتیکی دیگر، ۶۳ درصد از نمونههای مردتاجیکستان از تاجیکستان دارای R1a هستند.[۵۴] گفته میشود در حدود ۱۰٪ از تاجیکها مویبلوند دارند، که بیشتر در ناحیهٔزرافشان وپامیر فراوانند.[۵۵]
تاجیکها از اقوام دارای پیشینهٔ چند هزار ساله، تاریخ پربار و گهرباری هستند و در ادوار تاریخ به زبانهای گوناگون سخن میگفتند. تاجیکها در گذشته به زبانهایسغدی،خوارزمی،باختری و .. سخن میگفتند.[۵۶]زبان مردم تاجیک، که عمدتاًفارسی است، یکزبان ایرانی نو است که تاریخچهای غنی دارد و امروزه در چهار کشورآسیای مرکزی و چین تکلم میشود. این زبان نقش محوری در هویت فرهنگی تاجیکها ایفا میکند و در طول تاریخ خود با زبانهای ترکی و روسی در تعامل بوده است.
تاجیکها دومین گروه قومی بزرگ در افغانستان هستند و نقش اساسی در حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این کشور ایفا میکنند. زبان مادری آنهافارسی دری است که زبان رسمی و زبان مشترک اقوام مختلف در افغانستان است. تاجیکها بهطور سنتی در مناطق شمالی و شمال شرقی افغانستان، بهویژه دردرهٔ پَنجشیر،بدخشان،تخار،پَروان،کاپیسا،بُغلان و همچنین در مراکز شهری بزرگی مانندکابل،هرات ومزار شریف متمرکز هستند.
فارسی دری در افغانستان به فارسی در تاجیکستان و ایران بسیار نزدیک است و در افغانستان اغلب به عنوان زبان دری شناخته میشود تا از لهجههای دیگر متمایز گردد. تاجیکهای افغانستان به دلیل پراکندگی جغرافیایی در مناطق مختلف به گویشها و لهجههای گوناگونی از فارسی دری سخن میگویند. برخی از این تنوعها عبارتند از:
لهجهٔ کابلی: این لهجه در پایتخت و مناطق مرکزی نفوذ دارد و اغلب به عنوان لهجهٔ معیار و آموزشی در رسانههای افغانستان در نظر گرفته میشود.
لهجهٔ هراتی: در غرب افغانستان (نزدیک به مرز ایران) رایج است و شباهتهایی بهفارسی خراسانی (ایرانی) دارد.
لهجههای شمالی (پَنجشیری، بَدَخشانی): در شمال و شمال شرق رایج هستند و شباهتهای بیشتری به فارسی تاجیکی (بهویژه در واژگان کهنتر) دارند، اما ساختار کلی آنها فارسی دری است.
در مناطق کوهستانی و مرزی شمال شرق افغانستان نیز زبانهای ایرانیتبار دیگری تکلم میشود که با زبان فارسی (ایرانی غربی) متفاوتند. این زبانها عمدتاً درولایت بَدَخشان (که با بدخشان کوهستانی تاجیکستان مرز مشترک دارد)، بهویژه دردالان واخان رایج هستند.
فارسی تاجیکی (بهفارسی تاجیکی: форсии тоҷикӣ) زبان رسمی و ملی جمهوری تاجیکستان است.[۵۷] فارسی معیار تاجیکستان عمدتاً بر اساس لهجههای مناطق شمالی (مانندسمرقند وبخارا، که امروزه درازبکستان هستند) ودوشنبه پایهگذاری شده است. این زبان، میراث مستقیمفارسی دری (پارسی نو) و زبان ادبی دورانسامانیان است. مهمترین ویژگی متمایز فارسی تاجیکی، استفادهٔ ازخط سیریلیک است که در سال ۱۹۴۰ توسطشوروی جایگزین خط فارسی-عربی (و خط لاتین) شد.[۵۸]
فارسی تاجیکی در مناطق مختلف جمهوری، تنوع گویشی قابل توجهی دارد که از نظر آوایی و واژگانی با یکدیگر تفاوتهایی دارند. محققان روسی و تاجیک معمولاً آنها را به سه گروه اصلی تقسیم میکنند:
گویشهای شمالی: درخجند (سُغد) و مناطق شمالی رایج است. این گویشها از نظر تاریخی تحت تأثیر نزدیکترین و بیشترین ارتباط باازبکی قرار گرفتهاند و شباهتهایی به فارسی محاورهای سمرقند و بخارا دارند.
گویشهای مرکزی: در مناطق مرکزی و کوهستانی (مانندکوهستان مستچاه، کوهستان بدخشان غربی) رایج است. این گویشها اغلب برخی از ویژگیهای آوایی و دستوری کهنتر فارسی را حفظ کردهاند.
گویشهای جنوبی: در مناطقکولابحصار ووخش (که دوشنبه در آنها واقع شده) رایج هستند. لهجهٔ دوشنبه عمدتاً معیار و اداری محسوب میشود. این گویشها در مقایسه با شمالیها، تلفظهای متفاوتی برای حروف صامت دارند.
همچنین زبانهای پامیری در مناطق کوهستانی و بدخشان تاجیکستان نیز به مانند کشور افغانستان گویشوران زیادی دارد. زبانهای پامیری بقایای مستقیم زبانهایی هستند که قبل از فارسی نو در منطقه رایج بودهاند و بسیاری از ویژگیهای دستوری و آوایی کهن ایرانی (مانند وجود جنسیت دستوری در شغنی و برخی حالات صرف اسم) را حفظ کردهاند.هر یک از این زبانها در درهٔ جداگانهای رشد کردهاند و خودشان نیز ممکن است برای گویشوران درههای دیگر قابل فهم نباشند.از مهمترین زبانهای پامیری در تاجیکستان
شُغنی-رُشانی (Shughni-Roshani): پرجمعیتترین گروه زبانی در بدخشان تاجیکستان که در نواحی شغنان و رُشان تکلم میشوند.
واخی (Wakhi): در بخشهایی از کوههای پامیر و بهطور فرامرزی در واخان افغانستان، پاکستان و سینکیانگ چین تکلم میشود.
یزغُلامی (Yazghulami): در امتداد رود یزغلام، یک زبان نسبتاً منزوی است.
مهمترین نکته در موردتاجیکهای ازبکستان، اختلاف فاحش میان آمارهای رسمی و تخمینهای غیررسمی است. آمار رسمی ازبکستان (بر اساس سرشماریها یا تخمینها) معمولاً تعداد تاجیکها را بین ۱٬۵ تا ۱٬۷ میلیون نفر (حدود ۴ تا ۵ درصد از کل جمعیت ازبکستان) اعلام میکند. اما بسیاری از پژوهشگران غربی و حتی محققان روسی/شوروی سابق تخمین میزنند که تعداد واقعی فارسیزبانان در ازبکستان که هویت تاجیکی دارند یا در اصل فارسیزبان هستند اما در اسناد هویتی ازبک ثبت شدهاند میتواند بسیار بیشتر باشد و به ۸ تا ۱۱ میلیون نفر یا حتی ۲۰ تا ۲۵ درصد جمعیت کشور برسد.[۵۹]
این اختلاف گسترده ناشی از سیاستهای مرزبندی ملی در دههٔ ۱۹۲۰ است که بسیاری از فارسیزبانان شهری را مجبور کرد تا در اوراق هویتی خود، خود راازبک معرفی کنند، و همچنین عدم وجود آموزش و رسانهٔ فارسیزبان در بسیاری از مناطق بر این مسئله اثر بزرگی داشته است.[۶۰]
تاجیکها در ازبکستان بهطور سنتی در مناطق زیر متمرکز هستند:
مراکز تاریخی مثل شهرهایسمرقند وبخارا که از لحاظ تاریخی، فرهنگیترین مراکز تاجیکهای و امپراتوریهای فارسیزبان آسیای مرکزی بودهاند.
فارسیای که توسط تاجیکهای ازبکستان صحبت میشود عمدتاً در گروه گویشهای شمالی فارسی تاجیکی قرار میگیرد، اما ویژگیهای منحصر به فردی دارد:
گویشهای سمرقندی و بخارایی: این گویشها به دلیل همزیستی طولانیمدت بازبان ازبکی، بیشترین تأثیر را از این زبان پذیرفتهاند. این تأثیرات در وامگیری واژگان ازبکی در زندگی روزمره وجود دارد. همچنین تغییرات آوایی (مانند جابجایی تلفظ برخی حروف صدادار) وجود دارد. تأثیراتی در ساختار جملهبندی (اگرچه ریشهٔ فارسی حفظ شده است) نیز بوجود آمده است. گویش بخارا در واقع همان گویشی است که در زمان شوروی به عنوان پایهٔ اصلی برای ایجاد زبان معیار فارسی تاجیکی در تاجیکستان انتخاب شد، هرچند که در نهایت خط سیریلیک و واژگان روسی به آن اضافه شد.
گویشهای جنوبی (سرخاندریایی و قشقهدریایی): در استانهای جنوبی ازبکستان لهجههای تاجیکی از نظر زبانی به گویشهای تاجیکستان جنوبی (مانند حصار و کولاب) نزدیکتر هستند. این گویشها در مناطق روستایی و کوهستانی، کمتر تحت تأثیر زبان ازبکی قرار گرفته و برخی عناصر کهنتر را حفظ کردهاند.
تاجیکها مردمان شهرنشین هستند و پیشه اکثریت شان بازرگانی و تجارت میباشد. تاجیکان از گذشتههای دور اهل دانش، هنر و فرهنگ بودهاند.سمرقند اصلیترین مرکز فرهنگی تاجیکان بهشمار میرود. همچنین باشندگان بومی و بیشینهٔ جمعیتی شهرکابل را تاجیکها تشکیل میدهد.ترمذ،بخارا،هرات،بلخ،فرغانه،خجند و … از دیگر شهرهای تاجیک نشین هستند.
جشنها
در افغانستان
این جدول شامل تمام جشنها، آیینهای محلی و فصلی است که به طور خاص در میان تاجیکهای افغانستان رواج دارد را ارائه میدهد.
فهرست جشنها و مراسم سنتی تاجیکهای افغانستان (فارسیزبانان)
مردم تاجیک همچون دیگراقوام ایرانیتبار، آداب و آیین خاصی برای مراسمنوروز دارند و روز نوروز در تاجیکستان با سالشمار دهقانی تاجیکی، اول ماه فروردین و با حساب میلادی بیستویکم یا بیستودوم مارس شروع میشود که به نام «خیدیر ایام» یعنی «جشن بزرگ» معروف است. جشن نوروز در تاجیکستان، به ویژه بدخشیها، جشنی ملی و دیرینه است.تاجیکها ازنوروز بهعنوان رمز دوستی و زنده شدن کل موجودات یاد میکنند. در این ایام، دیدوبازدید از اقوام و بزرگان صورت میگیرد، به مزارها میروند و قرآن و دعا میخوانند؛ همچنین دربدخشان، مدیحهسرایی در وصف پیامبر و امامان معصوم انجام میدهند. در مقابل در شب نوروز، کنار مزار بزرگواران که در بدخشانتاجیکستان به آن «آستان» گویند، آتش روشن میکنند و مردم به زیارت مزارها میروند و سنگ آتش را سه بار میبوسند و به دیدهها میمالند. این آئین میتواند بازمانده رسمزرتشتی «فروردینگان» باشد که اکنون هم در میانزرتشتیان معمول است.
شاگون بهار مبارک
دربدخشان در شب دوم سال نو از کله و پاچه گوسفند و گندم غذای مخصوصی تهیه میکنند که به آن «باج» میگویند. تاجیکها در نخستین روز نوروز، صبحانه را با انواع غذاهای شیرین صرف میکنند که عبارت است از حلوا، شیر برنج، غوز حماچ، به این امید که تا پایان سال زندگیشان شیرین باشد. پس از صرف صبحانه پارچه سرخی را بالای در ورودی خانه میآویزند که آن را نشانه بهروزی و خوشبختی میدانند. آنگاه اثاث خانه را که از قبل تمیز کردهاند به طرزی نیکو میچینند، سپس پنجرهها را میگشایند تا نسیم نوروزی در زوایای خانه به گردش درآید. همه لباس تازه به تن میکنند و کوچکترها در حالی که غنچهای از گل سرخ در دست دارند نزد بزرگترها میروند و با گفتن «شاگون بهار مبارک» سالی خوش برایشان آرزو میکنند.[۶۱]
موسیقی
رباب
مرد تاجیک در نواختن رباب
رباب یکی از سازهای اصیل خراسان بزرگ است. گفته میشود نخستین بار درپامیربدخشان ساخته شده است. رباب ساز بومی تاجیکهای پامیری است. امروزه در کنار تاجیکهاپشتون،نورستانی،کشمیری وکالاشها و اقوامی که در رشته کوههای پامیر، هندوکش و قراقروم زندگی میکنند نیز بهطور سنتی از ساز رباب استفاده میکند.
همچنین رباب ساز ملی افغانستان است. رباب جزو سازهای رشتهای (مهتره) است و قدیمیترین آلت موسیقی اصیل افغانستان است. بهطور معمول طول این ساز حدوداً ۹۲ سانتیمتر است و دارای چهارده پرده است. رباب دارای بیست و یک سیم است که سه تار آن ملودی است و چند تار بم و تقویت کننده دارد. سیمهای تقویت کننده طنین رباب را افزایش میدهد.رباب بهوسیلهٔ مضرابی سه گوش نواخته میشود و جز سازهای زخمه ای به حساب میآید. در افغانستان سه نوع رباب وجود دارد که با نامهای رباب بم یا بزرگ، رباب میانه و رباب زیرچه یا کوچک در میان مردم معروف هستند.[۶۲]
بدخشان جغرافیای کلانی دارد و فرهنگهای رایج در آن نیز گوناگون است و این چند رنگی فرهنگی ولایتهای همجوار اش را نیز تحت تأثیر قرار داده است و یکی از آن فرهنگهای تأثیر گزارش موسیقی بدخشانی است که شاملِ دو حوزهای هنری میشود یکی موسیقی پامیری و دیگر آن موسیقی تخاری، موسیقی پامیری ریشه در موسیقی دوازده مقام دارد که شامل موسیقی نیایشی، موسیقی دف بزم و فلک خوانی میشود که در دو بدخشان افغانستان و تاجیکستان رایج است. و فلک خوانی را یکی از پُر طرفدارترین سبکهای موسیقی پامیری میدانند. سعد الله نعیم اُف یکی از موسیقیدانانِ تاجیکستان فلک خوانی را به دو نوع میداند یکی فلک خوانی دشتی و دیگری هم فلک خوانی راغی، او میگوید (فلک خوانی دشتی بدون استفاده از آلات موسیقی و بیشتر در صحرا و بیابان اجرا میشود و فریاد عنصر اصلی این سبک موسیقی است. آواز خوانان در فلک راغی که کمتر در تاجیکستان رایج است و بیشتر در افغانستان آن را دوست دارند و اجرا میکنند از نی استفاده میشود. .[۶۳]
در تاجیکستان سه نوع فلک معروف است: فلک دشتی، فلک آزاد و فلک راغی. رایجترین و مردمیترین آن فلک دشتی است که از اصالت بیشتر هم برخوردار است. فلک دشتی بدون ساز موسیقی اجرا میشود و عبارت است از همان دوبیتیها و رباعیات مردمی قدیمی که کشاورزان، مرد یا زن، به هنگام کار در مزرعه خود با صدای بلند میخواند. در منطقهاشکاشم بدخشان به این نوع فلک «فریاد» میگویند، چون فریاد، مهمترین عنصر فلک دشتی است که با لحن گریه در صدای آوازخوان اجرا میشود. فریادی که از اعماق قلب برخاسته و انتظار میرود که به گوش دور فلک برسد و خواستههای خواننده را برآورده کند.
فلکخوانهای برجسته در تاجیکستان عبارتند از رجب مد ولییف، شریف جورهیف، آدینه هاشم، گرمینج ذوقیبیکف، صفرمحمد مرادف و مهمترین آنهادولتمند خالف. در افغانستان نیز میرافکن شغنانی، کریم فلک، جوره بیککریم و رجبمحمد جورهزاده از جمله خوانندگان و نوازندگان معروف فلکخوانی بودهاند.[۶۴]
رقص قرصک پنجشیر
این رقص در بینمردم تاجیک ساکن منطقهٔپنجشیر رواج دارد که با کف زدن و یکدایره اجرا میشود. معمولاً در قرصک ده تا پانزده نفر اشتراک میکنند. یک نفر دایره میزند و دو نفر دیگر شعرگویی میکنند یارباعی میخوانند، که در آغازمقام است.[۶۵]
فروپاشیاتحاد جماهیر شوروی و جنگهای داخلی در افغانستان باعث احیایملیگرایی تاجیکان در منطقه شده است. به ویژه تاجیکستان نقطهٔ کانونی این حرکت بوده. دولت تاجیکستان با آگاهی تمام کوشیده است تا میراث امپراتوریسامانیان، نخستین حکومت تاجیک مسلط بر منطقه را پس از حملهٔتازیان دوباره زنده کند.
در سالهای ۱۹۲۴ میلادیسمرقند وبخارا دو شهر عمدهٔ تاجیکنشین با سیاستهایشوروی پیشین از تاجیکستان جدا گشته و بهازبکستان پیوست. دولت ازبکستان با سیاست فارسیستیزی خود همچنان محدودیتهای آموزشی و رسانهای سختی ضد زبان فارسی پیاده کرده است.
حذف پسوند روسی از نام خانوادگی در تاجیکستان
به گفته رستم شاهمراد، وزیر دادگستری تاجیکستان، حدود ۱۹ هزار نفر از ساکنان این کشور در ششماههٔ نخست سال ۲۰۱۴ میلادی نشانه (پسوند)روسی را ازنام خانوادگی خود حذف کردند و درزادنامه (معادلشناسنامه در ایران) خود، صاحب نامهای سنتی شدند. «اُف» و «آوا» نشانههایزبان روسی است که در انتهای نامهای مردانه و زنانهٔ شهروندان تاجیکستان وجود دارد.امام علی رحمان رئیسجمهوری تاجیکستان نیز سالها پیش نشانهٔ روسی را از نام خانوادگی خود حذف کرد.[۶۸]
↑در حالی که آمار رسمی دولت ازبکستان، کل جمعیت تاجیکها در این کشور را، در حدود ۵٪، تخمین میزند برآورد کارشناسان نشان میدهد که تاجیکها ممکن است تا ۲۵٪ -۳۰٪ از کل جمعیت کشور را تشکیل دهند.[۴][۵]
↑۷٫۰۷٫۱Karl Cordell, "Ethnicity and Democratisation in the New Europe", Routledge, 1998. p. 201: "Consequently, the number of citizens who regard themselves as Tajiks is difficult to determine. Tajikis within and outside of the republic, Samarkand State University (SamGU) academic and international commentators suggest that there may be between six and seven million Tajiks in Uzbekistan, constituting 30% of the republic's 22 million population, rather than the official figure of 4.7%(Foltz 1996;213; Carlisle 1995:88).
↑۸٫۰۸٫۱Lena Jonson (1976) "Tajikistan in the New Central Asia", I.B.Tauris, p. 108: "According to official Uzbek statistics there are slightly over 1 million Tajiks in Uzbekistan or about 3% of the population. The unofficial figure is over 6 million Tajiks. They are concentrated in the Sukhandarya, Samarqand and Bukhara regions."
↑This figure only includes Tajiks from Afghanistan. The population of people with descent from Afghanistan in Canada is 48,090 according to Canada's 2006 Census. Tajiks make up an estimated 27% of the population of Afghanistan. The Tajik population in Canada is estimated from these two figures.Ethnic origins, 2006 counts, for Canadaبایگانیشده در ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۳ توسطWayback Machine.
↑C.E. Bosworth; B.G. Fragner (1999). "TĀDJĪK".Encyclopaedia of Islam (CD-ROM Edition v. 1.0 ed.). Leiden, The Netherlands: Koninklijke Brill NV.خطای یادکرد: برچسب<ref> نامعتبر؛ نام «EofI-Tadjik» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔراهنما را مطالعه کنید.).
↑Karl Cordell, "Ethnicity and Democratisation in the New Europe", Published by Routledge, 1999. Excerpt from pg 201: "Consequently, the number of citizens who regard themselves as Tajiks is difficult to determine. Tajikis within and outside of the republic, Samarkand State University (SamGU) academic and international commentators suggest that there may be between six and seven million Tajiks in Uzbekistan, constituting 30% of the republic's 22 million population, rather than the official figure of 4.7%(Foltz 1996;213; Carlisle 1995:88).
↑Lena Jonson, "Tajikistan in the New Central Asia", Published by I.B.Tauris, 2006. pg 108: "According to official Uzbek statistics there are slightly over 1 million Tajiks in Uzbekistan or about 4% of the population. The unofficial figure is over 6 million Tajiks. They are concentrated in the Sukhandarya, Samarqand and Bukhara regions."
↑Richard Foltz, "The Tajiks of Uzbekistan",Central Asian Survey, 15(2), 213–216 (1996).
خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «IranicaDupree» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «Foltz» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> تعریف شده درون<references> با نام «CIA-tj» محتوایی ندارد. (). خطای یادکرد: برچسپ<ref> تعریف شده درون<references> با نام «ethnic» محتوایی ندارد. (). خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «Canada» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «China-AW» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «USA» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «TZ» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «UNIRAN» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «Pakistan» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «CIA-af» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «CIA-uz» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «census2002» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «EofI-Afghanistan» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «Relief» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «arlund1» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است. خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «felmy» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است.