محمدعلیشاه (۱ تیر ۱۲۵۱ – ۱۶ فروردین ۱۳۰۴) ششمین پادشاه ایران قاجاری ازدودمان قاجار بود. او در ۲۸ دی ۱۲۸۵ خورشیدی به سلطنت رسید و تا ۲۵ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی که مجبور به برکناری شد، حکومت کرد.[۱] محمدعلیشاه از مخالفانمشروطه بود کهمجلس شورای ملی رابه توپ بست و آزادیخواهان را به قتل رساند. پس از حمله به مجلس، دوره موسوماستبداد صغیر آغاز گردید. او پس ازفتح تهران توسط مشروطه خواهان به رهبریسردار اسعد بختیاری بهسفارت روسیه در تهران پناهنده شد و با فشارهای داخلی و خارجی مجبور به ترک ایران شد. مشروطهخواهان پس از وی پسر خردسالشاحمدشاه را به سلطنت انتخاب کردند. محمدعلی شاه وابستگی زیادی بهدولت روسیه داشت. در دوره پادشاهی او سوء قصدی علیه او شد که نافرجام ماند.
محمدعلیشاه در سال ۱۳۰۴ درایتالیا درگذشت و او را در کربلا به خاک سپردند.
او پیش از رسیدن به سلطنت، به دلیل ترس از احتمال نزدیکی مشروطهخواهان به عمویشظلالسلطان و نصب وی به سلطنت از مشروطهخواهان حمایت میکرد. او تحت تعلیم و تربیت آموزگارروسی خود،سرگئی مارکوویچ شابشال (ملقب به ادیبالسلطان) زبان و فرهنگ روسی را آموخت. شابشال نفوذ زیادی برمحمدعلی میرزا داشت و او را علاقهمند بهروسیه کرد. درانقلاب مشروطه تصویری ازمحمدعلی میرزا با لباس قزاقی به دست مردم افتاد که موجب رنجش مشروطهخواهان و مردم شد.[۲]
از جمله عوامل اختلاف بین شاه و مشروطه خواهان طرح اتهامزنا وفحشا از سوی برخی مشروطه خواهان به مادر شاه،تاجالملوک، (دختر امیرکبیر و همسر مظفرالدین شاه) بود. بهخصوصسید محمدرضا مساوات شیرازی تا جایی پیش رفت که طوماری تهیه کرد و شاه را زنازاده نامید.[۵]
طرح قتل محمدعلی شاه هنگامی صورت گرفت که همکاری محمدعلی شاه با مشروطیت در اوج خود بود. نه تنها رهبران مشروطه بدین واقعیت اذعان دارند، بلکه سفیر انگلیس (و نه سفیر روس که شائبه حمایت از شاه را ایجاد کند) مینویسد: «با توجه به اینکه در مدت اخیر رفتار خلاف مشروطی از شاه دیده نشد، این سوءقصد خلاف انتظار بود.»
در حالی که پیش از ظهر جمعه ۱۵ محرم ۱۳۲۶/۸ اسفند ۱۲۸۶ نمایندگان مجلس با شاه دیدار و گفتگو داشتند، بعدازظهر همان روز هنگامی که شاه برای گردش بهدوشان تپه میرفت، در حین عبور از خیابان باغ وحش تهران مورد سوء قصد قرار گرفت و دو نارنجک به سوی کالسکه او پرتاب شد. چند تن کشته و زخمی شدند اما شاه جان سالم به در برد. کسروی هم میگوید: "نقشه این کار را حیدر عمواوغلی کشیده و بمب را نیز او ساخته بود".
یحیی دولتآبادی در این باره مینویسد:ساعتی پیش از این واقعه، نگارنده در منزل خود با یکی از ناطقین تندرو ملت نشسته شخص مزبور میگوید احتمال میرود صدایی بلند شود و پس از وقوع واقعه معلوم میشود او هم از توطئه مسبوق بوده است."طرح قتل محمدعلی شاه هنگامی صورت گرفت که همکاری محمدعلی شاه با مشروطیت در اوج خود بود.محمدعلی شاه در اوایل محرم در مورد مشروطهخواه بودنش برای علمای نجف تلگرافی مخابره میکند. آنها نیز در نیمه محرم تلگرافی مبنی بر امتنان از مساعدت شاه با مشروطه ارسال میدارند، اقدام دیگر محمدعلی شاه درست روز قبل از ترورش صورت میگیرد. او با صدور دستخطی از وکلای مجلس شورای ملی قدردانی و اعلام میکند روز افتتاح مجلس درعمارت جدید رسماً در آنجا حاضر خواهد شد. پس از قرائت دستخط شاه همه وکلای مجلس شورای ملی یکدفعه زندهباد اعلیحضرت میگویند و هیاتی را انتخاب کردند که برای عرض تشکر به حضور شاه برسند. تقیزاده و امام جمعه خویی هم در زمره منتخبان بودند. شاه نیز با مهربانی آنها را پذیرفت و گفتگوهای دوستانهای صورت گرفت. محمدعلیشاه خواهان شناسایی و مجازات مرتکبان این عمل بود، اما اقدامی جدی در این خصوص صورت نگرفت تا جایی که شاه نامهای گلایهآمیز بهمجلس شورای ملی ارسال کرد.[۶][۷][۸]
شاه گرچه از این ترور جان سالم به در برد، اما بدبینیاش نسبت به مشروطهخواهان فزونی یافت و دیگر تا هنگام رفتن به باغشاه که به واقعه به توپ بسته شدن مجلس انجامید از کاخ سلطنتی خارج نشد. در این ترور هم مرتکبان ترور مشخص نشدند.[۸]
تصویری از محمدعلی شاه در لباس رسمی در یک روزنامه روسیزبان.
محمدعلی شاه در روز تاجگذاریاش نمایندگانمجلس شورای ملی را دعوت نکرد. همچنین زمانی که حکم سلطنت مشروطه را نزدش آوردند، از امضای آن خودداری کرد. او از امضا کردن متمّمقانون اساسی مشروطه هم خودداری کرد، ولی با اعتراضات سراسری مردم بهناچار آن را امضاء کرد، هرچند دشمنیاش بامشروطیت ادامه یافت. پس از آن به ستیز با مشروطهخواهان پرداخت و پس از چندی کش و قوس سرانجام شمشیر را از رو بسته و به کمکولادیمیر لیاخوف، دستوربه توپبستن مجلس شورای ملی را داد. در دوم تیرماه سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۳۲۶ قمری)،محمدعلیشاه قاجار پس از آن که با مشروطهخواهان و مجلس از مخالفت درآمد، مرکز فرماندهی خود را درباغشاه قرار داد، شاه با این کار میخواست از شهر بیرون رفته و در باغشاه لشکر بیاراید و به آسانی با مشروطه نبرد کند.
محمدعلیشاه دستخطی بدین شرح داد:
«جناب اشرفمشیرالسلطنه، چون هوای تهران گرم و تحملش بر ما سخت بود از اینرو به باغشاه حرکت فرمودیم، پنجشنبه ۴ جمادیالاولی، عمارت باغشاه.»
زمانی که محمدعلی شاه مشغول تدارک حمله و انهدام مجلس بود،تلگرافهایی از ایالات مختلف در همکاری با مشروطه خواهان رسیده بود. محمدعلی شاه خشمگین شد و این سخنان را گفت:
ملت غلط میکند ما را نخواهد. رعیت را چه به سرکشی، رعیت را چه به استنطاقصاحبقران، رعیت را چه به فریاد حقطلبی! رعیت غلط میکند ما را نخواهد! رعیت گوسفند و ما شبانیم! سایه ماست که آرامش میدهد، نعمت ارزانی میدارد و دفع بلا میکند! ماییم که آبرو میدهیم، ماییم که مالک ایرانیم! خون جواب آزادیست! رعیت غلط میکند اعتراض کند، غلط میکند دیوان مظالم بخواهد، غلط میکند مشروطه بخواهد، رعیت غلط میکند ما را که زینت کشوریم محکوم کند!به خدای احد و واحد قسم دستور دادهایم به قزاقها هر که نافرمانی کرد امانش ندهند، هر که فریاد مشروطهخواهی سر داد پوستش را کنده کاه پُر کنند! ما رعیت سربه زیر میخواهیم، ما رعیت بله قربانگو میخواهیم، ما رعیت کر و کور میخواهیم.[۱۰][۱۱][۱۲]
در تاریخ ۲۲ تیر ۱۲۸۸هجری خورشیدی (۲۴ جمادیالثانی ۱۳۲۷ هجری قمری برابر با ۱۳ ژوئیه ۱۹۰۹ میلادی) محمدعلیشاه بافتح تهران توسطمشروطهخواهان، بهسفارت روسیه در تهران پناهنده و در آنجا متحصن شد. نهایتاً توسط مجلس عالی[۱۳] از مقام سلطنت خلع و مجبور به ترکایران شد. مجلس عالی پسر ۱۲سالهاشاحمد را به سلطنت منصوب کرد و برای محمدعلی میرزا نیز مقرری برابر ۱۰۰ تومان در هر ماه در نظر گرفت.[۲]
نقلقولی از محمدعلیشاه، به نقل از نامه عمهاش فروغالدوله به همسر خود علیخان ظهیرالدوله:
عمهجان، مرا سرزنش نکن که به سفارت اجنبی پناهنده شدم. آمدنم از ترس نبود. دیدم این سلطنت دیگر به دردم نمیخورد. گیرم با اینها صلح کردم یا زورم رسید و همه را کشتم. باز رعیت ایران، این نوکرهای نمک به حرام، مرا دوست نخواهند داشت. تک و تنها با یک مملکت دشمن چه کنم! اگر نیامده بودم به سفارت روس، میریختند و در همان قصر سلطنتآباد مرا میکشتند و زن و اولادم را اسیر میکردند.
وی پس از مدتی با کمک روسها در صدد بازگشت و انتقامجویی و کسب مجدد قدرت برآمد که شکست خورد. وی بهاودسا دراوکراین که آنزمان بخشی از روسیه بود، بازگشت و مقرریاش از سوی دولت ایران نیز قطع شد.[۲]
محمدعلی شاه پس از خلع از سلطنت
تزار روسیه کاخی را به مدت چند سال در اودسا در اختیار محمدعلی میرزا گذاشت. پس از آنملکه جهان قصر و باغ بزرگی در اودسا خرید و آن به شکلباغهای ایرانی درست کرد. محمدعلی میرزا از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۹ میلادی کهانقلاب روسیه به اودسا رسید در آن باغ زندگی کرد.[۱۴]
وی سپس بهبندر ساوونا درایتالیا رفت و آنجا در سال ۱۳۰۴ هجری خورشیدی (سال ۱۳۴۴ هجری قمری) درگذشت. پیکرش را درکربلا دفن کردند.
شفق سرخ یکی از بلندگوهای صعودکازاک ها/کُساکها به هنگام فوت محمد علی شاه به سادگی فقط نوشت: «محمد علی میرزا پادشاه مخلوع ایران در پاریس به مرض دیابت فوت شده است.»[۱۵]
محمدعلی شاه چون بیشتر شاهان قاجار خود را باورمند به دین و باورهای اسلامی مینمایاند.[۱۶]او تعدادی از روحانیون را در دربار خود مقام داده بود و از ایشان در مقابل روحانیون مبارز و مشروطه خواه استفاده میکرد و با ایشان پیوندهای سختی داشت.[۱۶] او همچنین مردی سختخرافی بود و انجام بسیاری از کارهایش را به جای اندیشیدن و رایزنی بهفال واستخاره میسپرد.استخارههای محمدعلیشاه مشهور است و او به ویژه به یکی از علمای تهران به ناممیرزا ابوطالب زنجانی اعتقاد داشت و تمام تصمیمات خود را از قبیل عزل و نصب وزرا، سرکوب مخالفان و حتی تعیین ساعت مناسب برایختنه فرزندانش بر اساس پاسخهایی میگرفت که میرزا ابوطالب پس از استخاره به وی اعلام میداشت. همانند محمدعلی شاه، میرزا ابوطالب نیز از مخالفان مشروطه بود و با وجود آگاهی از اصول دموکراسی و پیشرفتهای کشورهای اروپایی شاه را به سرکوب آزادیخواهان تشویق میکرد.[۱۶]
با آغاز سلطنت محمدعلی شاه، مخالفتهای وی با مشروطه آغاز شد. او با همکاری سربازان روسی مجلس اول را در سهشنبه ۲۳ جمادیالاول ۱۳۲۶ ق به توپ بست و بسیاری از مشروطهخواهان را کشت یا تبعید کرد. در چنین وضعی، علمایایرانی مقیم نجف از جملهملا محمدکاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی در حمایت و هواخواهی مشروطه خواهان به ویژهسید محمد طباطبایی وسید عبدالله بهبهانی پرداختند و توانستند جنبش مشروطه و آزادیخواهی را با فعالیت خستگیناپذیری ادامه دهند. آنان اعلام کردند که همراهی با مخالفان اساس مشروطیت - هرکه باشد - تعرض به مسلمین است و در حکم محاربه با امام زمان بهشمار میآید و در فتوایی خطاب به مردم ایران، حکم خدا را«در دفع این سفاک جبار» و «دفاع از نفوس و اَعراض و اموال مسلمین را از اهم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان او را از اعلم محرمات» دانستند؛ و همراهی با مخالفان مشروطه را در تعرض به مجلس به منزلهٔ «اطاعت از یزید بن معاویه» برشمردند.
پس ازفتح تهران و روی کار آمدناحمدشاه، اغتشاشات همچنان ادامه یافت. تلاش هواداران محمدعلی شاه برای بازگرداندن وی و حمایتهای روسیه از او، به ورود قوای روس بهآذربایجان انجامید.اولتیماتوم روسیه بهایران برای تصرف شمال ایران و هشدارانگلیسها در مورد ناامنی در راههای جنوب، عاملی برای صدور تلگرافی به تاریخ ۴ ذیقعدهٔ ۱۳۲۸ ق با عنوان «وجوب موافقت با دولت و حرمت اغتشاش و جنگهای داخلی» شد که در آن طبقات ملت را به آرامش و موافقت با دولت و خودداری از جنگهای خانگی به واسطه وجود دشمنان خارجی در شمال و جنوب کشور فراخواندند و معتقد بودند که این اغتشاشات موجب استیلای کفر و از بین رفتن اسلام خواهد شد.
آخوند خراسانی در نامهای به رهبران مذهبیتبریز دستور داد ضد کفار به پا خیزند و با تحریم اجناس روسی و با آموزشی فنون جنگی، وظیفه مذهبی خویش را انجام دهند. از آنجا که برخی از روحانیون از آغاز مشروطه تا خلع محمدعلی شاه، از مشروطیت دفاع کرده بودند، در مقابل رویه روسیه، تصمیم گرفتند به طرف ایران حرکت کنند و علیه روسیه اعلان جهاد کنند. آخوند مازندرانی با عدهای از طلاب وارد بغداد شدند و با اعلامیه مردم را به مقاومت و جانبازی در راه استقلال دعوت کردند و منتظر ورود آخوند ملا محمد کاظم خراسانی ماندند تا مجتمعا به طرفایران حرکت کنند؛ ولی خبر رسید که حال آخوند به هم خورده، دچار کسالت شده و پس از بیستوچهار ساعت خبر فوت وی در ذیحجهٔ ۱۳۲۹ ق در بغداد منتشر شد و بقیه برای عزاداری بهنجف بازگشتند. شهرت یافت که مقامات خارجی یا خارجه پرستان آخوند خراسانی را مسموم کردهاند.[۱۷]
محمد علی میرزا، خسّت و لئامت و سفاهت و قساوت قلب و بی رحمی را به منتها درجه رسانیده بود… تمام خدام و رعیت را فدای خود میخواست. گویا خداوند این مخلوق را برای راحت وجود او خلق کرده است. به هر کس احتیاج پیدا میکرد با او با کامل ملایمت و مهربانی رفتار مینمود. بعد از رفع احتیاجش مثل این بود که او را هیچ نمیشناسد. با اشخاص پست و نانجیب و قطاع الطریق که اسباب صدمه و خانه خرابی مردم بودند، وثوق پیدا میکرد… اعتقاد به اشخاص رمال و فالگیر و جادوگر داشت. خود را مسلمان میدانست، به مسجد و معبد توپ میبست…
در روز عاشورا قمه و قداره به سر میزد و خون سرش را به روی و صورتش میمالید و در شب عاشورا هزار و یک عدد شمع در اتاقش روشن میکرد و شمع چهل منبر را روشن میکرد. اما احترام ماه محرم را منظور نداشته و در ایام عاشورا بود که تلگراف حمله به تبریز را مخابره کرد و حکم داد که اهل تبریز را در حالی که مشغول عزاداری بودند، قتل و اسیر و غارت نمایند.
در روز عاشورا آنقدر خون از سر جاری میکرد که به حالت غش میافتاد، اما در شب چندان مسکرات و الکلیات میآشامید که مست و لایشعر میشد. به افراد اَمرد میل داشت، چنانکه به زنان خوشگل مایل بود. زمانی که خبر به او دادند در تبریز رعیت از گرسنگی تلف میشوند و به واسطه محصوریت، علف میخورند و در اصفهان اقبال الدوله به مسجد توپ بسته است، به شکرانه این خبر آن روز را با یکی از فامیل خود که جوانی ۱۴ ساله بود، مشغول عیش و عشرت گردید…
خود را ناموس پرست وانمود میکرد، در حالتی که با محارم خود همان رفتار را مینمود که با اجنبی روا میداشت…[۱۸]
محمدعلی شاه و اعضای خانوادهاش برای تأمین هزینههای شخصی خود شماری از نسخههای خطی کتابخانه سلطنتی را در سال۱۹۰۸ فروختند کهشاهنامهٔ بزرگ ایلخانی هم جزو آنان بود.[۱۹]