رمانهایجنگ و صلح وآنا کارنینا که همواره در بین بهترین رمانهای جهان هستند، آثار تولستویاند. او در روسیه هواداران بسیاری دارد و سکۀ طلای یادبود برای بزرگداشت وی ضرب شده است. تولستوی در زمان زندگی خود در جهان سرشناس، ولی سادهزیست بود.
تولستویها یک خانواده معروف از اشراف قدیمی روس بودند که نسب خود را به یک نجیبزاده اسطورهای به نام ایندریس که توسط پیوتر تولستوی توصیف شده بود که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو پسرش لیتوینوس "از نمک، از سرزمین سزار" به چرنیگوف رسیدند، ردیابی کردند. (لیتوینوس) و زیمونتن (یا زیگمونت) و یک دروژینا متشکل از ۳۰۰۰ نفر. در حالی که کلمه "Nemec" برای مدت طولانی فقط برای توصیف آلمانیها استفاده میشد، در آن زمان به هر خارجی که روسی صحبت نمیکرد (از کلمه nemoy به معنای لال) گفته میشد. سپس ایندریس با نام لئونتی و پسرانش کنستانتین و فئودور بهارتدکس شرقی گرویدند. نوه کنستانتین آندری خاریتونوویچ پس از نقل مکان از چرنیگوف به مسکو توسط واسیلی دوم مسکو به تالستی (ترجمه شده بهعنوان چاق) ملقب شد.
به دلیل نامهای مشرکانه و این واقعیت که چرنیگوف در آن زمان توسط دمتریوس اول استارشی اداره میشد، برخی از محققان به این نتیجه رسیدند که آنها لیتوانیایی بودند که از دوک نشین بزرگلیتوانی آمده بودند. در همان زمان، هیچ نامی از ایندریس در اسناد قرن ۱۴ تا ۱۶ یافت نشد، در حالی که تواریخچرنیهیف که توسط پیوتر تولستوی بهعنوان مرجع استفاده میشد، گم شدند. اولین اعضای مستند خانواده تولستوی نیز در قرن هفدهم زندگی میکردند، بنابراین خود پیوتر تولستوی بهطور کلی بنیانگذار خانه اشرافی در نظر گرفته میشود وپتر کبیر به او عنوان کنت اعطا کرد.
تولستوی نهم سپتامبر ۱۸۲۸ میلادی در خانوادهای از بزرگان و با پیشینهٔ بسیار کهن دریاسنایا پالیانا (۱۶۰کیلومتری جنوبمسکو از تابع شهر تولا) زاده شد. پدر او، کنت گراف نیکلای ایلیچ تولستوی (بهروسی:Граф Никола́й Ильи́ч Толсто́й) و مادرش، شاهزاده خانم ماریا نیکلایونا والکونسکایا (بهروسی:Княгиня Мари́я Никола́евна Волко́нская) بود. مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و پس از آن سرپرست او عمهاش تاتیانا بود. او در سال ۱۸۴۴م. در رشتهٔ زبانهای شرقی دردانشگاه قازان نامنویسی کرد، ولی پس از سه سال، در تاریخ ۱۸۴۶م. از آن رشته به رشتهحقوق رفت[۲] تا با کسب دانشوکالت به زندگی نابسامان ۳۵۰ نفرکشاورز روزمزد، که پس از مرگ پدر و مادرش به او واگذار شده بودند، رسیدگی کند و با بهبود کشاورزی خود به رنج آنان پایان دهد.[۳]
او در سال ۱۸۴۷ میلادی دانشکده حقوق را رها میکند و به زادگاهش بازمیگردد. سال ۱۸۵۱ تولستوی در ارتش نامنویسی میکند و به مأموریتقفقاز که در آن زمان تازه به دست روسها افتاده بود میرود. در تابستان همان سال، اثر خودکودکی را مینویسد. این داستان سال بعد درمجلهمعاصر، چاپ میشود.[۴]
تولستوی هنگام خدمت در ارتشتزار، نوشتن به صورت حرفهای را آغاز میکند. بودن در جنگ، دستمایه پایهای برایرمانها وداستانها در دسترس او میگذارد و با نگاه جستوجوگرش میان مردم و دور و برش، نوشتههایش را پربارتر میکند. در ۱۸۵۴ به سواستوپُل رفته و به سپاهکریمه میپیوندند. در این زمان او به درجهستوانی رسیده و به دفاع از میهن میپردازد. نتیجه این دوران را درحکایتهای سواستوپُل که حاوی سه داستان خواندنی ست منعکس میکند.[۵]
تولستوی در این داستانها تلاش کرده با بهرهگیری از دریافتهای خود که در جنگ تجربه کرده، چهرهای دیگر از آن را نشان دهد. وی جنگ را پشت مراسم رسمی به نمایش میگذارد. در سال ۱۸۵۶ از ارتش کنارهگیری میکند و به زادگاه خود بازمیگردد. پس از آن سفری ششماهه را به کشورهایفرانسه،انگلستان،آلمان،ایتالیا وسوییس آغاز میکند تا با شیوه زندگی،فرهنگ وباورهای مردم این کشورها آشنا شود. در سال ۱۸۵۸ میلادی داستانسه مرگ را منتشر میکند و در سال ۱۸۵۹ دبستانی برای کودکان و دهقان زادگان یاسنایا پالیانا میسازد.[۶]
لئو با نگاه ویژهای که بهآموزش و پرورش کودکان و نوجوانان داشت، در سال ۱۸۵۷ پنج سال از کشورهایاروپای غربی و با چهرههای سرشناس اروپا مانند:چارلز دیکنز،ایوان تورگنیف،فریدریش فروبل وآدلف دیستروِگ، دیدار کرد. پس از بازگشت به کشورش، براساس تجارب نو آموخته، دست به یک رشته نوآوریهای آموزشی زد و در همین راستا به پیروی ازژان ژاک روسو، به پایهریزیدبستان درروستاها پرداخت. تولستوی از سال۱۸۵۵ پیدرپی در زادگاه خود یاسنایا پالیانا،مسکو وسنپترزبورگ زندگی میکرد. لئو در نامهای به یکی از خویشاوندانش که سرپرستی کارهای دربار و پیشکاری زمینهایتزار روسیه را بر دوش داشت، چنین نوشتهاست:
«هرگاه به مدرسه پا میگذارم، با دیدن چهرههای آلوده و تکیده، موهای ژولیده و برق چشمانِ این کودکان بینوا، دستخوش ناآرامی و بیزاری میشوم و همان حالتی بهمن دست میدهد که بارها از دیدن شرابخواران مست، بر من مستولی شدهاست. ای خدای بزرگ! چگونه میتوانم آنها را نجات دهم؟ نمیدانم به کدام یک کمک کنم. من آموزش و پرورش را تنها برای تودهها میخواهم و نه کسی دیگر، مگر بتوانمپوشکینها ولومونوسفهای آینده را از غرق شدن رهایی بخشم.»[نیازمند منبع]
تولستوی هیچگاه با کودکان برخورد جداگانه نداشت و دانشآموزان برتر را از دیگران جدا نکرد تا درخورِ توان و آمادگی هر کودک، آموزش مناسب را به آنها ارزانی دارد.
پس از اینکه مدارس از سوی اداره سلطنتی تزار تعطیل شد، تولستوی به فعالیتهای فرهنگی و اهداف تربیتیِ مورد علاقهاش ادامه داد. او با انتشار کتابهای سرگرمکننده با ترکیبی ازعلوم طبیعی وانسانی، همچنین داستانهای آموزشی بهویژه داستانهایازوپ، کودکان را با ارزشهای اخلاقی، اجتماعی و معنوی آشنا نمود. میلیونها کودک روسی تا دهه دوم قرن بیستم با آموزش الفبای تولستوی، سال اول دبستان را آغاز نمودند. با اتخاذ این روش، تولستوی توانست در جنبش اصلاحات آموزشی و ایجاد مدارس آزاد به گونه سامرهیل (Summerhill )، مؤثر واقع شود.
در سال ۱۹۰۷ میلادی (۱۲۸۶ خورشیدی)استیون بونسال گزارشگر معروف روزنامهنیویورک تایمز به روسیه سفر کرد و با لئو تولستوی دیداری داشت.
پس از بازگشت به آمریکا، از طریق دوستی باتوماس ادیسون، سفارش یک دستگاه ضبط صدایگرامافون (فونوگراف) داد تا برای تولستوی بفرستد.
ادیسون در ژانویه ۱۹۰۸ دستگاه را به تولستوی هدیه کرد و از او درخواست کرد صدای خود را به زبانهای مختلف روی استوانههای مومی ضبط کرده و برای او بفرستند.
تولستوی از ادیسون تشکر کرد و علاوه بر اجابت درخواست وی و ضبط صدای خود به زبانهایانگلیسی،آلمانی،فرانسوی وروسی، که تعدای از آنها موجود است، گاهی به جای نامهنگاری با دوستان یا برای ثبت افکار و نظراتش، صدای خود را ضبط میکرد.[۷]
با وجودی که تعداد زیادی از این استوانههای مومی از بین رفتند، اما تعداد کمی باقی ماندهاند و بدین طریق، صدای تولستوی در ۲ الی ۳ سال پایانی زندگی پرثمرش، ماندگار شد.[۸]
تولستوی در سال۱۸۶۲ با دختر هجده سالهای با تبارِآلمانی، به نامسوفیا تولستایا (۱۸۴۴ -۱۹۱۹)، ازدواج کرد و رمانهای جاودانهای به نامجنگ و صلح وآنا کارنینا را نوشته و منتشر ساخت. پشتیبانی همسر جوانش از کارهای ادبی تولستوی که به روایتی ۱۴۰۰ صفحه از پیشنویسجنگ و صلح را بیش از هفت بار پاکنویس کردهاست، بسیار ارزشمند است. پیوند این دو عاشقانه، ولی پرتنش بود. دفترچه یادداشتی که تولستوی در دوران پیش از زناشویی داستان زندگی خود را در آن مینوشت به دست سوفیا افتاد. در این دفترچه یادداشت گزارش خوشگذرانیها و هوسرانیهای تولستوی نوشته شده بود. بازتاب این نوشتهها بر سوفیا سنگین بود بگونهای که مینویسد این دورانزننده و ناخوشایند و زندگی او در آن زماننپذیرفتنی است. غرق شدن تولستوی در مسایل فلسفی در سالهای آینده نیز دردسرهای فراوانی برای این دو به همراه داشت. آنها با یکدیگر ۱۳ فرزند داشتند که ۴ تا از آنها در کودکی مردند.[۳]
جنگ و صلح (بهروسی:Война и мир) رمانی طولانی است که در آن بیش از ۵۸۰ شخصیت به خوبی بازگو شدهاند. سه سال پیش نسخهٔ کوتاه شدهای از این رمان به زبان انگلیسی منتشر شد. در این نسخه ۶۰۰ صفحه از نسخهٔ اصلی که ۱۵۰۰ صفحه داشت، حذف شدهاست. این حذف شامل بحثهای فلسفی کتاب است که به یکدستی داستان آسیبی نمیزند. دلیل این کارها ارائه یک نسخه گیرا و پرشور از کتاب است که به فراخور جوانان امروزی نیز باشد. شاهکار تولستوی،جنگ و صلح، یکی از برترین منابع پژوهش و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم روسیه است. همچنین حماسهٔ ایستادگی روسها را در برابر حملهٔناپلئون بازگو میکند. منتقدان آن را یکی از بزرگترین رمانهای جهان و فراتر از آن یک رمان در بردارنده دیدگاههای فلسفی نویسنده دربارهٔ زندگی و تاریخ میدانند.[۳]
تولستوی در پایان ۳۴ سالگی نوشتن رمانجنگ و صلح را آغاز کرد که شش سال زمان بُرد. این رمان واقعیتهای درون جامعه روسیه را در قرن نوزدهم به خوبی روشن میکند. دورانی که تولستوی برای رمان خود برگزید، زمان جنگهایناپلئون بود و اوج داستان حمله ناپلئون به روسیه، آتشسوزی مسکو و عقبنشینی و نابودی ارتش مهاجم وی را گزارش میکند.
به گفته تولستویآنا کارنینا اولین رمان واقعی او و یک داستان حماسی منثور است. این رمان داستانی پرفراز و فرود از عشق و سرخوردگی و شکست دارد. نسخهٔ بازنویسی شدهای ازآنا کارنینا ازاچ وینترز، نویسندهٔ جوان آمریکایی برداشتی امروزی از این کتاب است. در این روایت، در کنار رویدادها و بازیگران رمان اصلی بازیگران تخیلی امروزی نیز هستند.[۳]
وی در دفتر خاطراتش در میانه سال۱۸۵۰ چنین مینویسد:
«چیزی در درونم زبانه میکشد که بیش از نیکی دلبستهٔ آنم: شکوه و بزرگی.»[نیازمند منبع]
تولستوی، در اوج سرشناسی، دچار سرگشتگی و ناامید از بهبود وضعیت جامعه شد و در مرز نابودی فکری و شکست روانی قرار گرفت. او بهعنوان عضوی از اداره کل آمار و سرشماری در مسکو در سال ۱۸۸۲ میلادی با فقر روزافزون کارگران که در برابر محرومیت روستاییان گستردهتر بود، آشنا شد. با بازتاب پذیرفتن از این رخداد تلخ، برای کمکرسانی به کشاورزان و پیشگیری از مهاجرت گروهی آنان به شهرها، دست به ایجاد سازمانی زد که پشتیبانی از روستاییانی که محصولاتشان بهدنبال پیشامدها و آفتهای طبیعی آسیب دیده بود، در دستور کار خود گذاشت. او خود نیز با ترک سیگار و الکل و کنارهگیری از سرگرمیهای ویژه مانند شکار جانوران، همدردی خود را نشان داد و اعتراف کرد:
از جمله کارهای اجتماعی تولستوی، پشتیبانی از زندانیان سیاسی، دینی و سربازان فراری بود. از سال ۱۸۸۱ میلادی به بعد، با بررسیها و پژوهشهای بیشتر در زمینه دینهای گوناگون، گرایش و وابستگیهای دینی وی نیز بیشتر شد و از همین رو به ترجمه دوبارهٔانجیل به زبان روسی دست زد.
اشتهار تولستوی هرچه بیشتر در خارج از روسیه وسعت مییافت، به همان نسبت نیز در داخل روسیه مورد طعن و لعن و انزجار دستگاههای دولتی و مراجع ارتودوکس قرار میگرفت. نوشتههایش پیش از انتشار توقیف و شایعه روانی بودن او به سرعت پراکنده میشد. پلیس تزاری کوچکترین حرکت وی را زیر نظر گرفته بود. هنگامی که به پشتیبانی از مریدانش برخاست و برای آزادی آنها از بازداشت، تمام مسئولیتها را که بهعنوان مدرک جرم مطرح بودند به عهده گرفت، به او گفتند:
«جناب کنت، جاه و جلال شما به قدری بزرگ است که زندانهای ما گنجایش آن را ندارد!»[نیازمند منبع]
تصویری از بیست سالگی تولستوی، در سال ۱۸۴۸ میلادیتصویری از هشتاد سالگی تولستوی، در سال ۱۹۰۸ میلادیتصویری از تولستوی در اتاق مطالعهاش، در سال ۱۹۰۸ میلادیتصویری از اتاق خواب تولستوی که از سال ۱۹۱۰ میلادی آنجا را ترک کرد
انتشار رمانرستاخیز بهانهای بود در دست مرجع عالیکلیسای ارتدکس، تا در تاریخ ۱۹۰۱ میلادی به دلایل زیر، تولستوی را بهعنوان مرتد معرفی نماید:
تکذیب وحدت تثلیث مقدس در وجود خدای واحد.
تکذیب بکارت مریم مقدس، قبل و بعد از تولد مسیح.
تکذیب رستاخیز مسیح، و ضدیت با مظهر لاهوتی–ناسوتیِ مسیح پسر خدا.
تکذیب وقوع معجزه در مراسمعشای ربانی. (تولستوی، معجزه را بهطور عام و اعجازِ تبدیل نان به تنِ مسیح را بهطور خاص نفی کردهاست)
تولستوی، مبارزات سوسیالیستها را نیز در جهت برقراریدیکتاتوری پرولتاریا، مردود دانسته و بهعنوان پرچمدار انساندوستی و مخالف با جنگ و خونریزی شناخته شدهاست. آثار او نیز، جادهصافکنانقلاب ۱۹۰۵ روسیه نام گرفتهاست.
علاوه بر فشارهای حکومت، سختگیریهای پلیس تزاری و ضبط پیشنویس رمانهایش در سال ۱۹۰۸، مشکلات خانوادگی هم مزید بر آن شد. تولستوی، در آخرین روزهای حیات خود، بهاتفاق پزشکِ خانوادگی و دختر کوچکش، همسر خود را ترک و بهسوی جنوب روسیه سفر کرد. این آخرین سفر تولستوی در تاریخ بیستم نوامبر ۱۹۱۰ در ایستگاه راهآهن آستاپوفو به پایان رسید. دو روز بعد، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
رستاخیز، ترجمه های:سروش حبیبی،نشر نیلوفر/ محمد مجلسی،نشر دنیای نو، تهران ۱۳۸۳ / پرویز شهدی،نشر مجید، ۱۳۹۵/ علی اصغر حکمت،انتشارات نگاه، چاپ دوم، ۱۳۹۸/ محمد علی شیرازی
↑Толстой С. М. «Толстой и Толстые». Очерки из истории рода = „Tolstoï et les Tolstoï“. Essais de histoire de la famille / Пер. с фр. Н. И. Азаровой. — М. : Сов. Россия, 1990. — 228 с.
↑Бурнашева Н. И. Комментарии. «Севастополь в декабре месяце» // Толстой Л. Н. Полн. собр. соч. : в 100 т. — Худ. произведения: в 18 т / Подг. текста и комм. Н. И. Бурнашевой; ред. тома Л. Д. Громова-Опульская. — М. : Наука, 2002. — Т. II. — С. 393—394. —ISBN 5-02-022757-9.
↑ابراهیمی ترکمان، ابوذر و شفیعی، فرزانه؛راه رفتن با کفشهای تولستوی؛ انتشارات علمی فرهنگی، تهران؛ ۱۳۹۲؛ صص ۱۲–۱۱؛ شابک ۲-۳۸۹-۱۲۱-۶۰۰-۹۷۸