فمینیسم (بهفرانسوی:Féminisme) گسترهای ازجنبشهای سیاسی،ایدئولوژیها وجنبشهای اجتماعی است که به دنبال تعریف، برقراری و دستیابی بهحقوق برابر جنسیتی در مسائلسیاسی،اقتصادی، شخصی واجتماعیِ زنان است.[۱][۲][۳][۴] فمینیستها بر این باورند کهجوامع، دیدگاه مردان را در اولویت قرار میدهند و با زنان در این جوامع به صورت منصفانهای رفتار نمیشود.[۵] تلاشها برای تغییر این وضعیت شامل مبارزه با کلیشههای جنسیتی و تلاش برای فراهمآوری موقعیتهای تحصیلی و شغلی برابر با مردان برای زنان است.
برخی از محققان، فمینیسم را محرک اصلیتغییرات اجتماعی برای حقوق زنان در طول تاریخ میدانند؛ این موضوع به خصوص درغرب پررنگتر است؛ جایی که این جنبش را تا حد زیادی زمینهساز دستیابی به حق رای زنان،زبان فراگیر،حقوق باروری (شامل دسترسی بهراههای پیشگیری از بارداری وسقط جنین قانونی)، حق امضای قرارداد ومالکیت میشناسند.[۸] با وجود اینکه تمرکز اصلی فمینیسم بر روی حقوق زنان است، برخی فمینیستها مانندبل هوکس محدودیت در آزادیهای مردان را بخشی از اهداف خود میدانند؛ زیرا باور دارند مردان نیز از نقشهای سنتی جنسیتی آسیب میبینند.[۹]نظریه فمینیست، که از دل جنبشهای فمینیستی برخاسته، به دنبال درک ماهیت نابرابری جنسیتی با استفاده از تجزیه و تحلیل نقش اجتماعی زنان و تجربه زندگی آنان است.[۱۰][۱۱]
تاریخجنبشهای برابریخواهانه در ایران به اواخر دورهقاجاریه بازمیگردد. حقوق زنان در ایران با انطباق این کشور با ارزشهای غربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دستخوش تغییراتی شد و رو به بهبود نهاد. در طول قرن بیستم، جنبشهایسکولار،لیبرال،ناسیونالیست وچپگرا معمولاً حقوق زنان را به عنوان بخشی از دغدغههای خود مطرح میکردند، اما واکنشی که بنیادگران و محافظهکاران مذهبی از خود نشان دادند تا به امروز مانع اصلی بهبود حقوق زنان در ایران بوده است. از زمانانقلاب ۱۳۵۷، فمینیسم در دیدنظام حاکم بر ایران برابر با «بیعفتی» در نظر گرفته میشود. اما سیاستهای جمهوری اسلامی، به صورت ناخواسته منجر به افزایش آگاهی جنسیتی در میان مردم ایران شده است.[۱۲]
گفته میشودسوسیالیست وفیلسوف فرانسویشارل فوریه نخستین (در سال ۱۸۳۷) کسی بود که کلمه فمینیسم (féminisme در فرانسوی) را به کار برد.[۱۳] کلمه مذکور درفرانسه وهلند به سال ۱۸۷۲،[۱۴] دربریتانیا در دهه ۹۰ قرن ۱۹ و درآمریکا به سال ۱۹۱۰ برای اولین مرتبه پدیدار شد.[۱۵][۱۶]فرهنگ انگلیسی آکسفورد سال ۱۸۵۲ را به عنوان نخستین سالی که «فمینیست»[۱۷] و سال ۱۸۹۵ را اولین سالی که «فمینیسم» استفاده شد، میداند.[۱۸] بسته به اتفاقات تاریخی، فرهنگ و کشور، فمینیستها اهداف و انگیزههای گوناگونی داشتهاند. بیشتر مورخان فمینیست غربی معتقدند که باید همه جنبشهای تاریخی که برای حقوق زنان به مبارزه برخاستهاند را به عنوان جنبشهای فمینیستی به حساب آورد، حتی اگر آن افراد از این واژه برای جنبش خودشان استفاده نکرده باشند.[۱۹][۲۰][۲۱][۲۲][۲۳][۲۴] دیگر مورخان معتقدند که این کلمه تنها مناسب جنبشهای امروزی فمینیستی است و باید جنبشهای گذشته را «نیا-فمینیستی» به حساب آورد.[۲۵]
تاریخ جنبش فمینیستی غربی به چهار موج تقسیم میشود.[۲۶][۲۷][۲۸]موج اول تلاش زنان برای دستیابی به حق رای در قرون ۱۹ و ۲۰ را شامل میشود.موج دوم را مربوط بهجنبش آزادیبخش زنان میدانند. این جنبش در دهه ۶۰ میلادیقرن بیستم شروع شد و هدف آن برقراریبرابری اجتماعی و قانونی بود.موج سوم مربوط به جنبشی است که حدوداً در ۱۹۹۲ آغاز شد. تمرکز این موج بر فردیت و تفاوتها بود.[۲۹] در نهایتموج چهارم به سال ۲۰۱۲ شروع شد. موج چهارم فمینیسم با استفاده ازرسانههای اجتماعی در پی مبارزه با آزار جنسی،خشونت علیه زنان وفرهنگ تجاوز برآمد. این موج بیشتر برای هشتگ «من هم» (Me Too) شناخته شده است.[۳۰]
تظاهرات فمینیستی در اعتصابات جهانی زنان در آرژانتین
اولین موج فمینیسم مربوط به قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ است. در ایالات متحده و بریتانیا، تمرکز اصلی این موج بر حقوق برابر برای زنان و مردان در قراردادهای قانونی، ازدواج، حضانت و مالکیت بود. نخستین ماده قانونی در ربط با این موضوع،مصوبه حضانت اطفال ۱۸۳۹ در بریتانیا بود که با استناد به دکترین سالهای حساس (یعنی زمانی که بچه چهار سال یا کمتر دارد)، برای نخستین بار به زنان حق حضانت کودکانشان را داد.[۳۱][۳۲][۳۳] قوانین دیگر در بریتانیا، شاملمصوبه دارایی زنان متأهل ۱۸۷۰ میشود. این قانون که با مصوبه دیگری به همین نام در ۱۸۸۲ گسترش پیدا کرد، به زنان متأهل این حق را داد که مالک قانونی پولی که خودشان به دست آوردهاند، باشند. این قانون تا سال ۱۸۹۷ در بیشتر قلمروهای بریتانیا به تصویب رسید.[۳۴] با پایان قرن ۱۹، فعالان حقوق زنان تمرکز اصلی خود را بر به دست آوردن قدرت سیاسی، به خصوصحق رای، قرار دادند؛ با این وجود برخی از فمینیستها برای حقوق جنسی،زایمان واقتصادی زنان نیز فعالیت میکردند.[۳۵]
حق رای زنان (که شامل حق نامزدی برای حضور در پارلمان هم میشد) نخستین بار در اواخر قرن ۱۹ در مستعمرات بریتانیا دراسترالزی داده شد. مستعمرات خودمختار چوننیوزیلند در ۱۸۹۳،استرالیای جنوبی در ۱۸۹۵ واسترالیا در ۱۹۰۲ به زنان این حق را دادند که در انتخابات به عنوان رایدهنده یا نامزد شرکت کنند.[۳۶][۳۷]
در بریتانیا، مطابقمصوبه نمایندگی مردم ۱۹۱۸ به زنان بالای ۳۰ سال که صاحب دارایی و املاک بودند، حق رای داده شد. این قانون در ۱۹۲۸ گسترش پیدا کرد و همه زنان بالای ۲۱ سال را شامل شد.[۳۸]املین پنکهرست برجستهترین فعال حقوق زنان در انگلیس بود که نشریهتایم با توضیح «او برای زنان عصر ما اندیشهای شکل داد؛ او جامعه را به سمت مسیری جدید و بدون بازگشت رهنمون ساخت» نام او را درفهرست ۱۰۰ فرد مهم قرن بیستم قرار داد.[۳۹] در آمریکالوکرشیا مات،الیزابت کدی استانتون وسوزان آنتونی برای دستیابی زنان به حق رای فعالیت میکردند؛ آنها همچنین پیش از این برایلغو بردهداری در آن کشور مبارزه کرده بودند. این زنان تحتتاثیر عقاید مذهبیکوئیکرها بودند؛ مطابق این جنبش مذهبی، زنان و مردان در سایه خدا برابرند.[۴۰] موج اول فمینیسم در ایالات متحده بامتمم نوزدهمقانون اساسی ایالات متحده آمریکا که به زنان در همه ایالات حق رای داد، به پایان رسید. عبارتموج اول همزمان با آغازموج دوم در ربط با این دوره از فعالیتهای فمینیستی به کار برده شد.[۳۵][۴۱][۴۲][۴۳][۴۴]
در اواخر حکومتدودمان چینگ برچین و در جریان جنبشهایی برای اصلاحات ماننداصلاحات صدروزه، فمینیستهای چینی خواستار آزادی زنان از نقشهای سنتی و جداسازی جنسیتیِنئوکنفوسیانیسم شدند.[۴۵][۴۶][۴۷] بعدها، زمانی کهحزب کمونیست چین به قدرت رسید، دولت این کشور تلاش کرد تا حضور زنان درنیروی کار این کشور را افزایش دهد و ادعا کرد که انقلاب با موفقیت موفق به آزادسازی زنان شده است.[۴۸]
بنا به گفته نَوَر الحسن جولی، فمینیسم عربی نزدیکی زیادی باملیگرایی عربی داشته است. در سال ۱۸۹۹،قاسم امین که او را «پدر» فمینیسم عربی میدانند، از اصلاحات اجتماعی و قانونی به سود زنان گفت.[۴۹] او پیوندهایی میان نقش زنان در جامعه مصر و ملیگرایی مصری ترسیم کرد که منجر به تأسیسدانشگاه قاهره و حرکتی ملی شد.[۵۰] در سال ۱۹۲۳،هدا شعراوی اتحادیه فمینیستی مصر را تأسیس کرد و خود رئیس آن شد؛ موضوعی که او را به یکی از نمادهای حقوق زنان عرب تبدیل ساخت.[۵۰]
مقاله شارلوت پرینگز گیلمان در Atlanta Constitution دربارهٔ فمینیسم
اعطای حق رای بهزنان در فرانسه تا زماندولت موقت جمهوری فرانسه در ۲۱ آوریل ۱۹۴۴ طول کشید. مجمع ملی الجزایر در ۲۴ مارس سال ۱۹۴۴ به زنان حق مشمولیت اعطا کرد، اما تنها با اصلاحیهای کهفرنان گرنیه به آن افزود،زنان الجزایری به عنوان شهروند کاملفرانسه به رسمیت شناخته شدند؛ نتیجتاً به حق رای هم دست پیدا کردند. پس از انتخابات نوامبر ۱۹۴۶ در فرانسه، روبرت وردیه، جامعهشناس، عنوان کرد که زنان به صورت استواری رای ندادند و خود را به طبقات مختلف اجتماعی تقسیم کردند؛ همانگونه که مردان به این طبقات تقسیم کردهاند. دردوره رشد موالید پس از جنگ جهانی دوم، از اهمیت فمینیسم کاسته شد. دو جنگ جهانی به صورت موقتی باعث رهایی برخی از زنان شده بودند، اما در دوره پس از جنگ، ارزشهای محافظهکارانه جایگاه خود را پس گرفتند.[۵۳]
در میانههای قرن بیستم، هنوز بسیاری ازحقوق اساسی از زنان دریغ میشد. درسوئیس، اعطای حق رای در انتخابات فدرالی به زنان در سال ۱۹۷۱ رخ داد؛[۵۴] پیش از آن یک رفراندوم به تاریخ ۱۹۵۹ برگزار شده بود و ۶۷٪ مردان سوئیسی در آن با رای دادن زنان مخالفت کرده بودند. در ۱۹۹۱، کانتوناپنزل اینرهودن آخرینکانتون (واحد اداری نیمه مستقل) سوئیس بود که حق رای به زنان در مسائل محلی را اعطا کرد، آن هم پس از اینکهدادگاه عالی فدرال آن کشور، آن را مجبور به این کار کرد.[۵۵] درلیختناشتاین پس یک همهپرسی در ۱۹۸۴، زنان صاحب حق رای شدند. پیش از آن، سه رفراندوم دیگر به ترتیب در سالهای ۱۹۶۸، ۱۹۷۱ و ۱۹۷۳ برگزار شده بود که در هیچکدام با حق رای زنان موافقت نشده بود.
از دیگر فعالیتهای فمینیستها، تلاش برای انجام اصلاحات درقوانین خانواده که به شوهر حق کنترل زن را میداد، بود. اگرچه قانون سرپناه (قانونی در بریتانیا و آمریکا که حقوق قانونی زن را به شوهرش میداد) تا قرن بیستم در ایالات متحده و انگلستان لغو شده بود، اما هنوز در بسیاری ازکشورهای اروپا زنان متأهل از حقوق قانونی بسیار کمی برخوردار بودند. به عنوان مثال، در فرانسه تا سال ۱۹۶۵ زنان متأهل برای کار کردن نیاز به اجازه شوهر داشتند.[۵۶][۵۷] فمینیستها همچنین در پی لغو قوانین «معافیت زناشویی» که شوهران را از محاکمه به دلیلتجاوز به همسرانشان معاف میکرد، بودند.[۵۸] پیش از این فمینیستهای موج اول چونویکتوریا وودهال،ولترین دو سلیر والیزابت کلارک ولستنهولم المی برای لغو این قوانین تلاش کرده بودند، اما موفق نشده بودند؛[۵۹][۶۰] این قوانین یک قرن پس از آن در بیشترکشورهای غربی لغو شده است، اما هنوز در بسیاری ازکشورهای جهان وجود دارد.[۶۱]
املین پنکهرست خانهاش را در نیویورک فروخت و پس از آن به سفر در بریتانیا و ایالات متحده پرداخت تا برای حق رای زنان مبارزه کند.
فیلسوف فرانسویسیمون دو بووار در سال ۱۹۴۹ کتابجنسدوم (Le Deuxième Sexe) را منتشر کرد که در آن یک راهحلمارکسیستی و یک دیدگاهاگزیستانسیالیستی بر بسیاری از دغدغههای فمینیسم ارائه کرد.[۶۲] او به بیان احساس فمینیستها در ربط با وجود ناعدالتی میپردازد.
موج دوم فمینیسم در اوایل دهه شصت در قرن ۲۰ آغاز شد[۶۳] و تا امروز هم ادامه دارد؛ نتیجتاً موج دوم و موج سوم به صورت همزمان به راه خود ادامه میدهند. در موج دوم، فمینیسم برابری را در مسائلی فراتر از حق رای جستجو میکند و در پی پایان دادن بهتبعیضهای جنسیتی است.[۳۵] این موج نابرابریهای سیاسی و فرهنگی را بهطور پیوسته به هم مرتبط میداند و زنان را تشویق میکند که بخشهای زندگی شخصیشان را عمیقاً سیاسی و بازتابدهنده یک ساختار قدرت جنسیتزده بدانند. کارول هانیش، فعالیت فمینیست، شعار «شخصی سیاسی است» را به کار برد و این شعار با موج دوم فمینیسم پیوند خورده است.[۶][۶۴]
مشخصه موج دوم و سوم در چین بررسی مجدد نقش زنان در انقلاب کمونیستی و سایر جنبشهای اصلاحاتی است. همچنین این امواج منجر به بحثهایی در ربط با این موضوع که آیا حق برابری جنسی در چین کاملاً به دست آمده است یا نه شده است.[۴۸]
در سال ۱۹۵۶، رئیسجمهورمصرجمال عبدالناصر از «فمینیسم دولتی» پرده برداشت. او هرگونه تبعیض علیه زنان را ممنوع اعلام کرد و به آنان حق رای داد، اما فعالیت سیاسی از سوی فعالان فمینیست را ممنوع اعلام کرد.[۶۵] در زمانریاست جمهوریانور سادات، همسر اوجهان سادات به صورت عمومی برای حقوق بیشتر برای زنان فعالیت میکرد، اما در آن زمان جامعه مصر و سیاست دولت آن کشور به سویاسلامگرایی و محافظهکاری پیش میرفت.[۶۶] با این حال برخی از فعالان یک جنبش جدید فمینیستی را پیشنهاد دادند:فمینیسم اسلامی. مطابق گفته فمینیستهای اسلامی، زنان میتوانند در محدوده قوانین اسلام به برابری دست پیدا کنند.[۶۷]
درآمریکای لاتین انقلاباتی صورت پذیرفت که همچنین بر جایگاه زنان هم در آن کشورها تأثیر گذاشت. یک نمونه از آن انقلاب نیکاراگوئه بود که ایدئولوژی فمینیستی آن باعث شد تا سطح رفاه زنان افزایش پیدا کند، اما این انقلاب موفق نشد که یک تغییر اجتماعی و ایدئولوژیک ایجاد کند.[۶۸]
بل هوکس، نویسنده، فعال اجتماعی و فمینیست
در سال ۱۹۶۳بتی فریدان کتابرازوری زنانه را منتشر کرد که نقش مهمی در رساندن صدای نارضایتی زنان آمریکایی داشت. این کتاب را معمولاً جرقه اصلی در آغازموج دوم فمینیسم در ایالات متحده میدانند.[۶۹] پس از ده سال از آغاز موج دوم، نیمی از نیروی کار در جهان اول را زنان تشکیل میدادند.[۷۰]
من این را خطاب به همه زنان، به خصوص زنان هم نسل خودم مینویسم: بگذارید انتخاب شدن توماس، همانگونه که به من یادآوری کرد، به شما هم یادآوری کند که تا پایان مبارزه هنوز راه درازی باقی است. بگذارید نادیده گرفته شدن تجربه یک زن شما را عصبانی کند. آن خشم را به یک قدرت سیاسی تبدیل کنید. به آن رای ندهید، مگر آنها برای ما کاری کنند. با آنها رابطه جنسی نداشته باشید، سر یک میز غذا نخورید، به آنها اهمیتی ندهید، تا زمانی که آزادی ما برای کنترل تنها و زندگیمان برایشان اولویت داشته باشد. من فمینیست پستفمینیسمی نیستم. منموج سوم هستم.[۷۳]
دستگیریِ یکسافراجت در لندن ۱۹۱۴ میلادی. سافروجتها برای بدستآوردنِ حقِ رأی برای زنان بهم پیوسته بودند.
موج سوم فمینیسم همچنین تلاش کرد تا از تعریف موج دوم در ربط بازنانگی فاصله بگیرد یا آن را به چالش بکشد؛ فمینیستهای موج سومی معتقد بودند که تعریف موج دوم بیش از حد به تجارب زنان سفیدپوست و طبقه متوسط-بالا اهمیت میداد. تمرکز موج سوم معمولاً بر «خردهسیاستها» بود و الگوی موج دوم در ربط با اینکه چه چیزی برای زنان خوب است، یا نیست، را به زیر سؤال برد. موج سوم فمینیسم در تلاش بود که برداشتیپسا-ساختارگرایانه از جنسیت داشته باشد.[۳۵][۷۵][۷۶][۷۷] رهبران فمینیستی غیرسفید پوست مانندبل هوکس،گلوریا آنزالدوا،چلا ساندوال،چری ماراگو،آدری لرد،ماکسین هونگ کینگستون و بسیاری دیگر تلاش کردند تا در چهارچوب فمینیسم فضایی برای مسائل مرتبط با نژاد ایجاد کنند.[۷۶][۷۸][۷۹] موج سوم فمینیسم همچنین منجر به بحثهایی میان فمینیسیتهایی که معتقد بودندتفاوتهای روانشناختی مهمی میان جنسیتها وجود دارد و فمینیستهایی که معقتدند بودند هیچ تفاوت روانشناختی میان جنسیتها وجود ندارد و نقشهای جنسیتی فقط به دلیل شرایط اجتماعی هستند، شد.[۸۰]
فرضیه دیدگاه یا تئوری استندپوینت فرضیهای است که عنوان میکند جایگاه اجتماعی یک شخص بر دانستههای او تأثیرگذار شد. این دیدگاه استدلال میکند که تحقیقات و نظریات زنان و جنبش فمینیسم را بیاهمیت به حساب میآورند و علم سنتی را بیطرفانه نمیبیند.[۸۱] از دهه ۱۹۸۰، فمینیستهای نقطهنظری بر این موضوع پافشاری میکنند که جنبش فمینیسم باید برمسائل جهانی (مانند تجاوز،زنای محارم، تنفروشی) و مسائلی که در فرهنگهای مختلف وجود دارد (مانندختنه زنان در بخشهایی از جوامع آفریقایی و عرب یاسقف شیشهای درکشورهای توسعهیافته که مانع از پیشرفت زنان میشود) تمرکز کند تا درک کند که چگونه نابرابری جنسیتی با نژادپرستی،همجنسگراهراسی،تبعیض طبقاتی واستعمارگری در «ماتریس سلطه» درآمیخته است.[۸۲][۸۳] فرضیه دیدگاه ریشه در تفکرات مارکسیستی مبنی بر اینکه طبقات ستمدیده به اطلاعاتی دسترسی دارند که در دسترس افراد متعلق به طبقات بالاتر نیست، دارد.[۸۴]
موج چهارم فمینیسم در سال ۲۰۱۲ و زمانی که توجهات نسبت به این جنبش مجدداً اوج گرفت، آغاز شد. این موج با استفاده ازشبکههای اجتماعی در پیوند است.[۸۵] بنا به گفته محقق فمینیسم پرودنس چمبرلین، تمرکز موج چهارم بر عدالت برای زنان و مخالفت باآزار جنسی وخشونت علیه زنان است. مشخصه آن، بنا به گفته چمبرلین، این است که «نمیتواند باور کند برخی رفتارها هنوز هم میتوانند وجود داشته باشند.»[۸۶]
عکسی از تظاهرات زنان در سال ۱۹۳۵ در فرانسه، در جنبش اعطای حق رای به زنان. زنان فرانسوی تا سال ۱۹۴۴ حق رای نداشتند.
عبارت «پستفمینیسم» (پسا فمینیسم) برای توصیف گسترهای از دیدگاهها دربارهٔ فمینیسم از دهه ۱۹۸۰ مورد استفاده قرار گرفته است. پُستفمینیستها، ضدفمینیسم نیستند اما معتقدند که زنان به اهداف موج دوم دست پیدا کردهاند؛ آنها منتقد اهداف موج سوم و چهارم فمینیسم هستند. این عبارت اولین بار برای توصیف ضدیت با موج دوم به کار رفت اما در حال حاضر به گستره وسیعی از نظریاتی که نسبت به گفتمانهای پیشین فمینیسم، شامل موج دوم، انتقاد میکنند به کار میرود.[۹۲] دیگر پستفمینیستها میگویند که فمینیسم دیگر برای جامعه امروز موضوعیتی ندارد.[۹۳] آملیا جونز نوشته است که مطالب پستفمینیستی دهه ۸۰ و ۹۰ موج دوم فمینیسم را به عنوان جنبشی یکپارچه به تصویر کشیدند.[۹۴] بنا به گفته دروتی چان، نوعی «روایت سرزنشی» در زیر نام پستفمینیسم پنهان شده است، آنها فمینیستها را به دلیل اینکه «هنوز در یک جامعه پستفمینیستی، جایی که (تا همین حالا)برابری جنسیتی به دست آمده است، هنوز به دنبال برابری هستند تخریب میکنند.» بنا به گفته چان، «خیلی از فمینیستها از طرقی که از گفتمان حقوق و برابری علیه آنها استفاده میشود، ابراز گله کردهاند.»[۹۵]
رز کوهن، یکی از فعالان حق رای زنان، در سال ۱۹۳۷ توسطاستالین در جریانپاکسازی بزرگ، دو ماه پس از اعدام شوهرش اعدام شد.
از اواخرقرن نوزدهم، تعدادی از فمینیستها باسوسیالیسم در یک جبهه قرار گرفتند، حال آنکه دیگران سوسیالیسم را به دلیل «اهمیت کافی بهحقوق زنان ندادن»، بهنقد کشیدهاند.آگوست ببل، از فعالانحزب سوسیال دموکرات آلمان (SPD)، اثری به نامDie Frau und der Sozialismus منتشر کرد که در آن، از ارتباط میان برابری میان جنسیتها وبرابری اجتماعی گفت. در ۱۹۰۷،کنفرانس بینالمللی زنان سوسیالیست در شهراشتوتگارت برگزار شد و در آن کنفرانس، حق رای به عنوان ابزاری برایمبارزه طبقاتی توصیف شد.کلارا زتکین، از اعضای حزب سوسیال دموکرات، خواستار اعطای حق رای به زنان شد تا «نظمی سوسیالیستی» برپا شود زیرا آن را «تنها نظمی که میتواند راهحلی رادیکال برای مسئله زنان ارائه کند» میدانست.[۹۶][۹۷]
از جمله فمینیستهایایرلندی در اوایلقرن بیستمکنستانس مارکیویتش، یکانقلابی جمهوریخواه،سافرجت و سوسیالیست، بود. او در سال ۱۹۱۸ به اولین زنی بدل شد که به عنوان نماینده بهمجلس عوام بریتانیا راه پیدا کرد. با این حال، در پی پیروی از سین فین، حاضر نشد وارد مجلس عوام بریتانیا شود.[۱۰۰] او در سال ۱۹۲۱ درمجمع دوم ایرلند مجدداً انتخاب شد و به پارلمان راه یافت.[۱۰۱] به علاوه، مارکیویتش یکی از فرماندهانارتش شهروندان ایرلندی بود که جیمز کونالی، سوسیالیستی که فمینیست هم بود، در جریانقیام عید پاک در ۱۹۱۶ آن را رهبری کرده بود.[۱۰۲]
فاشیسم دیدگاههای مبهم و دوگانهای در ربط با فمینیسم دارد. یکی از خواستههایی که درمانیفست فاشیسم در ۱۹۱۹ مطرح شد، گسترش حق رای به تمام شهروندانایتالیایی، شامل زنان ۱۸ ساله یا بیشتر (و حق نامزدی در انتخابات برای شهروندان بالای ۲۵ سال) بود. هرچند این خواسته تنها در سال ۱۹۴۶، چندی پس از شکست و سقوط فاشیسم به دست آمد. گروههای فاشیستی زنانه چون fasci femminilli جنبشهای دستیابی به این اهداف را رهبری میکردند و تنها بخشی از خواستههای آنان در ۱۹۲۵ تحت فشار موئتلفان محافظهکارتربنیتو موسولینی تحقق پیدا کرد.[۱۰۳][۱۰۴]
بنا به گفته سیپریان بلامیرس، اگرچه فمینیستها جزو آن دسته از کسانی بودند که با قدرتگیریآدولف هیتلر مخالفت کردند، اما فمینیسم رابطه پیچیدهای با جنبشنازی داشت. نازیها با وجود اینکه مفاهیم سنتی جوامعپدرسالارانه و نقش زنان در آن را تبلیغ میکردند، مدعی بودند که برابری زنان و مردان در موقعیت کاری را قبول دارند.[۱۰۵] موسولینی و هیتلر هر دو از مخالفت خودشان با فمینیسم را ابراز داشتند[۱۰۵] و پس از اینکهحزب نازی در ۱۹۳۳ قدرت را درآلمان در دست گرفت، شروع به گرفتن حقوق سیاسی و فرصتهای اقتصادی که فمینیستها در دوره پیش ازجنگ جهانی اول و تا حدودی در دهه ۱۹۲۰ برای آن مبارزه کرده بودند، کرد.[۹۷] بنا به گفته نویسندگان کتابتاریخ زنان در غرب، در عمل یک جامعه فاشیستی یک جامعه سلسلهمراتبی است و بر نیروی رجولیت مردان تأکید دارد، درحالی که زنان در تابعیت آنان قرار دارند.[۹۷] بلامیرس همچنین اضافه میکند کهنئوفاشیسم از دهه ۱۹۶۰ دیدگاه خصمانهای نسبت به فمینیسم داشته و از زنان میخواهد که «نقشهای سنتیشان را بپذیرند.»[۱۰۵]
جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا (۶۸–۱۹۵۵) و فمینیسم بهطور متقابل بر یکدیگر اثر گذاشتند. بسیاری از فمینیستهای غربی تئوریها و ادبیات جنبش برابری نژادی آمریکا را پذیرفتند و میان حقوق زنان و حقوق غیرسفیدپوستان ایالات متحده موازاتی را رسم کردند.[۱۰۶] با وجود ارتباطاتی که میان دو جنبش وجود داشت، در طول دهههای ۱۹۶۰ و ۷۰ تنشهایی میان آن دو ایجاد شد زیرا برخی از زنان غیرسفیدپوست فمینیسم را جنبشی مخصوصسفیدپوستان،دگرجنسگرایان وطبقه متوسط میدانستند که مسائل نژادی و جنسیتی را درک نمیکند و به آن اهمیت نمیدهد.[۱۰۷] به صورت مشابهی، برخی از زنان فمینیست بر این نکات تأکید میورزیدند که جنبش حقوق مدنی دارای عناصرهمجنسگراهراسانه وجنسیتزده است و به نگرانیهای آن دسته از زنانی که در اقلیت هستند به اندازه کافی اهمیت نمیدهد.[۱۰۶][۱۰۸][۱۰۹] این انتقادات باعث ظهور تئوریهای اجتماعی فمینیستی جدیدی در ربط باسیاستهای هویتی و اشتراکات میاننژادپرستی،تبعیض طبقاتی و تبعیض جنسیتی شد؛ همچنین تفکرات فمینیستی جدیدی چونفمینیسم سیاه وفمینیسم چیکانا (مربوط بهمکزیکیان آمریکا) شد و تأثیرات شایانی برلزبین فمینیسم و هوست کوئیرهای رنگپوست شد.[۱۱۰][۱۱۱][۱۱۲]
تئوری فمینیستینئولیبرالیسم را به دلیل تأثیر منفی که بر جمعیتنیروی کار زنان در سطح جهانی، به خصوص درجنوب جهانی، داشته مورد نقد قرار میدهد. فرضیات و اهداف مردانه کماکان در تفکراتاقتصادی وژئوپولیتیکی غالب است[۱۱۳]: 177 و تجارب زنان در کشورهای غیرصنعتی معمولاً اثر منفی سیاستهای مدرنسازی را نشان میدهد و این ادعا کهتوسعه به سود همه است را رد میکند.[۱۱۳]: 175
بنا به پردازندگان تئوری نئولیبرالیسم، افزایش حضور زنان در نیروی کار منجر به افزایش پیشرفت اقتصادی میشود اما منتقدان فمینیست به این نکته اشاره کردهاند که افزایش حضور زنان به تنهایی منجر به دستیابی به برابری در روابط جنسیتی نمیشود.[۱۱۴]: 186–98 نئولیبرالیسم موفق نشده است که مشکلات مهم مانند کاهش پرداختی در «نیروی کار زنانهسازی شده»، ساختاری کهمردان ومردانگی را در اولویت قرار میدهد و سیاسیسازی نقش تابع زنان در خانواده و محل کار بپردازد.[۱۱۳]: 176 «زنانهسازی کار» به طبقهبندی مفهومی شرایط کاری رو به وخامت و کمارزشسازی شده دارد که مطلوب، مهم وامن و امان نیست.[۱۱۳]: 179 کارفرمایان در جنوب جهانی پیشفرضهایی نسبت به نیروی کار زنانه دارد و به دنبال استخدام کسانی هستند که آنها را افرادی قانع و مطیع میبینند که حاضرنددستمزد پایین را بپذیرند.[۱۱۳]: 180 ساختارهای اجتماعی در ربط با نیروی کار زنانهسازی شده نقش مهمی در این موضوع بازی کرده است و کارفرمایان اغلب بر ایدههایی که زنان را «حقوقبگیرانی دست دوم» که شایسته «آموزش و ترفیع نیستند» میدانند پافشاری میکنند تا «پرداختی کم آنان را توجیه کنند.»[۱۱۴]: 189
جنبش فمینیسم با ایجاد تغییراتی بر جوامع غربی تأثیرگذار بوده که این تأثیرات شامل حق رای زنان، دسترسی بیشتر به حق تحصیل، کاهش فاصله دستمزد با مردان، حق به جریان انداختن پروسهطلاق، حق زنان جهت تصمیمگیری در مورد بارداری (شامل دسترسی بهراههای پیشگیری وسقط جنین) و حق مالکیت بوده است.[۸]
کشورهای قرمز رنگ کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان را امضا نکردهاند. کشورهای زرد رنگ آن را امضا کردهاند، اما به جریان نیانداختهاند.
از دهه ۱۹۶۰ تاکنون، کارزارهای در ربط با حقوق زنان[۱۱۵] در آمریکا و بریتانیا با واکنشهای مختلفی روبرو شده است.[۱۱۶] سایر کشورهایاتحادیه اقتصادی اروپا توافق کردهاند که از وجود نداشتن قوانین تبعیضآمیز جنسیتی در جوامع اروپایی، اطمینان حاصل کنند.
از دهه ۱۹۶۰ تاکنون، کارزارهای در ربط با حقوق زنان[۱۱۵] در آمریکا و بریتانیا با واکنشهای مختلفی روبرو شده است.[۱۱۷] سایر کشورهایاتحادیه اقتصادی اروپا توافق کردهاند که از وجود نداشتن قوانین تبعیضآمیز جنسیتی در جوامع اروپایی، اطمینان حاصل کنند.
برخی از کارزهای فمینیستی همچنین به ایجاد اصلاحات در مورد رفتارها در برابرآزار جنسی کودکان یاری رساندهاند. به عنوان مثال، دیدگاهی که دختران نوجوان را مسئول رابطه جنسی مردان با آنها میدانست، امروزه جای خود را به این داده که مردان، از آنجا که بزرگسال هستند، مسئولیت رفتار خودشان را برعهده دارند.[۱۱۸]
در ایالات متحده آمریکا،سازمان ملی زنان (NOW) از سال ۱۹۶۶ جهت دستیابی به حقوق برابر برای زنان آغاز به کار کرد. از جمله فعالیتهای این سازمان، تلاش برای تصویبمتمم حقوق برابر که به تصویب رسانده نشد،[۱۱۹] بوده است؛ با وجود عدم تصویب آن، برخی از ایالاتها خودشان به صورت جداگانه آن را به جریان انداختهاند. در ربط باحقوق باروری، دادگاهرو در برابروید حکم داد که زنان حق دارند به تنهایی دربارهٔ ادامه بارداری یا سقط جنین، تصمیم بگیرند. افزایش دسترسی زنان غربی بهراههای مطمئن پیشگیری از بارداری امکان تنظیم خانواده و حضور در مشاغل حرفهای را به آنان داده است. این جنبش در دهه ۱۹۱۰ به رهبریمارگارت سنگر در آمریکا وماری استوپس در بریتانیا آغاز شد. در ۳ دهه پایانی قرن ۲۰، زنان غربی از طریق به دست آوردن این حق، به آزادی جدیدی دست پیدا کردهاند که به زنان این امکان را داد که برای زندگی بزرگسالیشان تصمیمگیری کنند و راه را برای حضور همزمان آنان در خانواده و مشاغل هموار کرد.[۱۲۰]
تقسیم کار در خانه با افزایش حضور زنان در مشاغل در طی قرن ۲۰ تحت تأثیر واقع شد. آرلی راسل هاشچایلد، یک جامعهشناس، در تحقیقات خود به این نتیجه رسید در صورتی که مرد و زن هر دو شاغل باشند، معمولاً وقتی که در محل کار سپری میکنند، یکسان است؛ اما باز هم زنان باید وقت بیشتری را صرف کار در خانه کنند،[۱۲۱][۱۲۲] هرچند کثی یانگ استدلال کرد که در برخی موارد زنان خودشان مانع از مشارکت برابر مردان در کار در خانه و فرزندپروری میشوند.[۱۲۳] جودیث کی. براون مینویسد: «زمانی که فعالیتهای لازم برای امرار معاش این مشخصهها را دارند، زنان معمولاً کار بیشتری انجام میدهند: شاغل نیازی ندارد از خانه دور باشد، وظایف نسبتاً خسته کننده هستند، نیازی به دقت زیادی ندارند و شغل خطرناکی نیست، میتواند با وجود وقفه صورت پذیرد و پس از تعلیق شدن، به سادگی از سر گرفته شود.»[۱۲۴]
دانش نظری حقوق فمینیستی یکی از شاخههایدانش نظری حقوق است که هدف آن آنالیز و برررسی رابطه میان زنان وقانون است. دانش نظری حقوق فمینیستی مسائل مربوط به سوگیری قانونی و اجتماعی علیه زنان و علیه افزایش حقوق قانونی آنها را مورد بررسی قرار میدهد.[۱۲۶]
دانش نظری حقوق فمینیستی نشانگر واکنشی بهرویکرد فلسفی حقوقدانان امروزی که معمولاً قانون را به عنوان پروسهای که میتواند منجر به از بین بردن جنسیتزدگی جامعه شود میدانند، است. حقوقدانان فمینیست بر این نظر هستند که این قوانین نمیتوانند منافع قانونی زنان یا آسیبی که ممکن است تجربه کنند را به خوبی درک نمایند، چه برسد به اینکه بتوانند آن را مرتفع سازند.[۱۲۷]
لوس ایریگاره والن سیکسو نخستین کسانی بودند که تأثیر زبانهایی که به لحاظ دستوری میان جنسیتها فرق میگذارند، را متذکر شدند.[۱۲۸] مدافعانزبان فراگیر، یعنی زبانی فاقد جنسیت دستوری باشد و به عنوان مثال، زنان و مردان را باضمیری یکسان خطاب کند، از این میگویند که زبانهایی که دارای جنسیت دستوری هستند، مانندانگلیسی، معمولاً بر برتری مردان دلالت دارند و نشانگر عدم برابری در جامعه هستند.[۱۲۹] بنا بهThe Handbook of English Linguistics، ضمایر مذکر و عناوین مشاغل که بنا به جنسیتشان مشخص میشوند (مانند waiter و waitress، هر دو به معنی «پیشخدمت») نمونهای از آن است که «زبان انگلیسی بهطور قراردادی مردان را به صورت پیشفرض به عنوان نمونه اولیه گونه انسان در نظر میگرفته است.»[۱۳۰]
اعضای مؤسس سازمان فمینیستی «زنان دیوار» در اورشلیم. زنان دیوار یک سازمان فمینیستی اسرائیلی است.
لغتنامهوبستر، ضمیر they را با توصیف «یکی از کلماتی که بیشترین جستجو را داشته» به عنوان ضمیری که فاقد جنسیت است و میتواند به جای she و he به کار رود، به عنوان کلمه سال ۲۰۱۹ انتخاب کرد.[۱۳۱]
الهیات فمینیستی جنبشی است که به دنبال بازبینی سنتها، اعمال، نوشتههای مقدس مذهبی و الهیات از دیدی فمینیستی است. از اهداف الهیات فمینیستی این است که نقش زنان را در میان روحانیون و مقامات دینی افزایش دهد، تصویر مردانهای که از خدا ارائه شده را بازبینی کند، جایگاهی در ربط با شغل و مادری برای زنان تعیین کند و دربارهٔ تصویر زنان در متون مقدس ادیان پژوهش کند.[۱۳۲]
فمینیسم مسیحی یکی از شاخههای الهیات فمینیستی است که به دنبال تفسیر و برداشتی از مسیحیت است که برابری زنان و مردان را به رسمیت میشناسد و بر آن است که این تفسیر برای درک کامل از مسیحیت ضروری است. هرچند فمینیستهای مسیحی باورهای یکسانی ندارند، بیشترشان قبول دارند که خدا بر پایه جنسیت تبعیض قائل نمیشود. آنها در مسائلی مانند ورود زنان به مراتب دینی، سلطه مردان بر و بالانسی در فرزندپروری در ازدواج مسیحی، ادعای نقص اخلاقی زنان و جایگاه پایینتر زنان نسبت به مردان، و رفتار کلی کلیسا با زنان فعال هستند.[۱۳۳][۱۳۴]
فمینیسم اسلامی به دنبال حقوق زنان، برابری جنسیتی وعدالت اجتماعی در چارچوب اسلامی است. فمینیستهای مسلمان به دنبال این هستند که آموزههای برابری عمیق درقرآن را پر رنگ کنند و برداشتهای پدرسالارانه اسلامی از آموزههای قرآن،حدیث وشریعت را بازبینی کرده تا جامعهای دارای عدالت و برابری بیشتر پایهریزی کنند.[۱۳۵] اگرچه این جنبش ریشه دراسلام دارد، اما رهبرانش از گفتمانهایسکولار و فمینیستی غربی پیروی میکنند و فمینیسم اسلامی را بخشی از جنبش جهانی فمینیسم میدانند.[۱۳۶]
فمینیسم بودایی جنبشی است که به دنبال بهبود جایگاه دینی، قانونی واجتماعی زنان دربودیسم است. این یکی از ابعاد الهیات فمینیستی است که در پی پیشرفت و درک برابری زن و مرد از دید اخلاقی، اجتماعی، روانی و در رهبری از دیدی بودایی است.[۱۳۷]
فمینیسم یهودی جنبشی است که به دنبال بهبود جایگاه دینی، قانونی و اجتماعیزنان در یهودیت است تا فرصتهای جدیدی برای زنان در تجارب دینی و رهبری زنان یهودی ایجاد کند. از مهمترین دغدغههای نخستین فمینیستهای یهودی محرومیت از حضور در نیایش تمام مردانه «مینیان»، عدم پذیرش زنان به عنوان شاهد و عدم توانایی آنان در آغاز پروسهطلاق بود.[۱۳۸] بسیاری از زنان یهودی در طول تاریخ به رهبران جنبشهای فمینیستی تبدیل شدند.[۱۳۹]
«زنان مسلمان - تزارها، بیگها و خانها حقتان را از شما میگیرند.» یک پوستر چاپ شوروی در باکو، ۱۹۲۱
ویکای دیانی نام دین جدیدی است به مرکزیت آموزههای فمینیستی. این دین برپایه مادرسالاری مساواتخواهانه بنا شده است و خدا در آن مؤنث است. سوزانا پوداپست در دهه ۱۹۷۰ ویکای دیانی را در ایالات متحده تأسیس کرد.[۱۴۰]
فمینیستهای بیخدا و سکولار ادیان را با دیدی فمینیستی نقد میکنند و باور دارند که بسیاری از ادیان قوانینی جهت سرکوب زنان دارند و مضامین و المانهایزنستیزانه در نوشتههای دینیشان دیده میشود.[۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳]
پدرسالاری نظامی اجتماعی است که مطابق آن، جامعه حول محور حاکمیت مردان بنا شده است. در این نظام اجتماعی، زنان، کودکان و داراییهای خانواده کنترل و سلطه دارند. پدرسالاری بر پایه تابعیت زنان شکل گرفته است.[۱۴۴] بیشتر اشکال فمینیسم پدرسالاری را یکی از نظامهای اجتماعی ناعادلانه میدانند که زنان را سرکوب میکند.کارول پیتمن میگوید که تمایز پدرسالارانه میان «مردانگی و زنانگی تفاوت سیاسی میان آزادی و انقیاد است.»[۱۴۵] درتئوری فمینیستی، معمولاً مفهوم پدرسالاری شامل همه مکانیزمهای اجتماعی که نتیجه آن به کنترل مردان بر زنان است، میشود. تئوری فمینیستی پدرسالاری را برساخته اجتماع میداند و معتقد است که میشود با آنالیز انتقادی و آشکارسازی مظاهرش، بر آن غلبه کرد.[۱۴۶] برخیفمینیستهای تندرو معتقدند که چون پدرسالاری عمیقاً در جامعه ریشه دوانده، تنها راه غلبه بر آن این است که زنان از مردان جدا شوند. این نوع از فمینیسم را «فمینیسم جداییخواه» یا بعضاً «فمینیسم لزبین» هم لقب دادهاند.[۱۴۷] البته دیگر فمینیستها آن را «مردستیز» میدانند و از آن انتقاد کردهاند.[۱۴۸][۱۴۹][۱۵۰]
تئوری فمینیست به ساختار اجتماعیمردانگی و تأثیر آن در دستیابی به برابر جنسی هم پرداخته است. ساختار اجتماعی مردانگی از دید فمینیسم مشکلساز است زیرا مردان را با خشونت پیوند میدهد و پدرسالاری و روابط نابرابر جنسیتی را تقویت میکند.[۷۷][۱۵۱] فرهنگهای پدرسالارانه برای «محدود کردن اشکال مردانگی» در دسترس مردان و نتیجتاً محدود کردن انتخابهای زندگی آنان مورد انتقاد قرار گرفتهاند.[۱۵۲] برخی از فمینیستها در مسائل مرتبط با مردان هم فعال هستند و موضوعاتی نظیر تجاوز به مردان و انتظارات اجتماعی منفی از مردان را پیش کشیدهاند.[۱۵۳][۱۵۴][۱۵۵]
شرکت مردان در جنبشهای فمینیستی از سوی فمینیستها تشویق شده است و از دید آنها برای دستیابی به پایبندی کامل جامعه به برابری جنسی اهمیت دارد.[۹][۱۵۶][۱۵۷] بسیاری از مردان فمینیست یا مردان حامی فمینیسم در مسائلی مانند حقوق زنان، تئوری فمینیست و مطالعات مردانگی فعال هستند. با این همه برخی استدلال میکنند که با وجود اینکه فعالیتهای فمینیستی توسط مردان لازم است، اما به دلیل تأثیرات شدید اجتماعی پدرسالارانه بر روابط جنسیتی مشکلساز است.[۱۵۸] امروزه در مواردی نظیر تئوری فمینیست و تئوری مردانگی توافق بر این است که زنان و مردان باید برای دستیابی به اهداف بزرگتر فمینیسم همکاری کنند.[۱۵۲] گفته شده است که بخش بزرگی از این خواسته با پذیرفتنعاملیت زنان قابل دستیابی است.[۱۵۹]
تحقیقات مربوط به جنسیت در ربط با معماری و مفهومیسازی آن، باعث شده است تا فمینیسم راه خود را به معماری نوین هم باز کند. پیوش ماثور عبارت «Archigenderic» (ترکیب دو کلمه معماری و جنسیت) را ابداع کرده و مدعی است که «طرحهای معماری پیوند انکار ناپذیری با تعریف و قاعدهمند کردن نقشها، مسئولیتها، حقوق و محدودیتهای جنسیتی دارد.» هدف ماثور از طرح این موضوع بررسی «مفهوم معماری از بعد جنسیتی و مفهوم جنسیت بعد معماری» است.[۱۶۰]
دلورس هایدن در کتابانقلاب بزرگ درونی توضیح میدهد که «از دست رفتن سنت زنانههای» منجر به «بازتعریف کار خانگی و نیازهای مسکن زنان و خانوادههایشان شده است و معماران و شهرسازان را مجبور کرده است که تأثیراتی که طراحی مسکن بر زندگی خانواده میگذارد را مجدداً بررسی کنند» شده است.[۱۶۱] خانه ریتفلد شرودر نمونهای است که نشان میدهد که زندگی نوین خانواده نیازمند معماری جدیدی است.[۱۶۲]
فعالان فمینیست همچنین گسترهای از «مشاغل فمینیستی» هم برپا کردهاند که شامل مواردی چون کتابفروشیهای فمینیستی، اتحادیههای اعتباری فمینیستی، مطبوعات فمینیستی، کاتالوگهای سفارش پستی فمینیستی، رستورانهای فمینیستی و غیره میشود. این مشاغل به عنوان بخشی از امواج دوم و سوم فمینیسم در دهههای ۱۹۷۰، ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ رونق پیدا کردند.[۱۶۳][۱۶۴] کارآفرینان فمینیست همچنین سازمانهایی چون «اتحادیه اقتصادی فمینیستی» را نیز تأسیس کردند. ۳ هدف عمده از ایجاد مشاغل فمینیستی وجود دارد: گسترش فمینیسم از طریق کار، ایجاد فضایی عمومی برای زنان و فمینیستها، ایجاد شغل برای زنان با هدف جلوگیری از وابستگی اقتصادی آنان به مردان.[۱۶۵] مشاغل فمینیستی هنوز هم وجود دارند اما تعدادشان از سال ۲۰۰۰ تا کنون کاهش پیدا کرده است.[۱۶۵]
جنبش هنری فمینیستی همزمان با توسعه کلی جنبش فمینیسم و معمولاً با استفاده از تاکتیکهای خودسازماندهی نظیر تشکیل گروههای آگاهیافزایی در دهه ۱۹۶۰ آغاز شده و در دهه ۱۹۷۰ به شکوفایی رسید.[۱۶۶] جرمی استریک، مدیر موزه هنرهای معاصر لس آنجلس جنبش هنری فمینیستی را «موثرترین جنبش جهانی در دوره پس از جنگ جهانی» توصیف کرد و پگی فلان میگوید که این جنبش «در چهار دهه گذشته گستردهترین تحول هنری را ایجاد کرده است.»[۱۶۶] جودی شیکاگو، هنرمند فمینیستی که در دهه ۱۹۷۰ میهمانی شام را خلق کرد، در سال ۲۰۰۹ گفت «هنوز هم عقبماندگی سازمانی و اصرار بر روایتی مردانه و اروپا محور وجود دارد. ما تلاش میکنیم آینده را تغیر دهیم: که دخترها و پسرها بتوانند درک کنند هنر زنها استثنا نیست — این یک بخش معمولی تاریخ هنر است.»[۱۶۷] سایبرفمینیسم و پستهیومن رویکرد فمینیستی جدیدی را ایجاد کردهاند که به صدای شیوههایی که «زنان هنرمند معاصر با جنسیت، شبکههای اجتماعی و مفهوم تجسم برخورد میکنند» تبدیل شده است.[۱۶۸]
از جمله نتایج جنبش فمینیست شامل ادبیات فمینیستی داستانی، ادبیات فمینیستی غیرداستانی و ادبیات منظوم فمینیستی نام برد که باعث افزایش علاقه نسبت به نوشتههای زنان شده است. این ضمناً در پاسخ به تصوری که بر آن است حضور زنان در زمینههای مطالعاتی بیسابقه بوده است، باعث یک بازنگری کلی دربارهٔ مشارکتهای تاریخی و دانشگاهی زنان شد.[۱۶۹] رابطه نزدیکی میان ادبیات فمینیست و کنشگری فمینیستی وجود دارد و نوشتههای فمینیستی در هر دوره در نقش صدای نگرانیها و ایدههای فمینیستی ظاهر شدند.
بخش اعظم پژوهشهای اولیه فمینیستی صرف کشف و احیای متونی گردید که توسط زنان نوشته شدهاند. در پژوهشهای ادبی فمینیستی غربی، مطالعاتی چونمادران رمان (۱۹۸۶) از دیل اسپندر و ظهور زن رماننویس (۱۹۸۶) از جین اسپنسر که بر اینکه زنان همیشه مشغول خلق آثار نوشتاری بودند اصرار داشتند، تأثیر بیسابقهای از خود به جا گذاشتند.
بهطور موازی با افزایش علاقه پژوهشگران به این موضوع، خیلی از چاپخانه نیز به سراغ نوشتههایی از خود رفتند که برای مدتها چاپ نشده بود. ویراگو پرس فهرست بزرگی از رمانهای چاپ شده در قرون ۱۹ و ۲۰ را در ۱۹۷۵ مجدداً چاپ و عرض کرده و به یکی از نخستین انتشاراتهای تجاری تبدیل شد که به پروژه احیا میپیوندد.[۱۷۰] در دهه ۱۹۸۰، پاندورا پرس که اثر اسپندر را هم چاپ کرده بود، کتابی جامع دربارهٔ رمانهای قرن ۱۸ که توسط زنان نوشته شده بودند را به چاپ رساند. در سالهای اخیر، بروادویو پرس به چاپ رمانهای سدههای ۱۸ و ۱۹ که بسیاریشان تاکنون چاپشان متوقف شده بود، ادامه میدهد و انتشارات دانشگاه کنتاکی رمانهای قدیمی نوشته زنان را منتشر میکند.
برخی از آثار ادبی به نوشتههای کلیدی فمینیستی تبدیل شدند. احقاق حقوق زنان (۱۷۹۲) از مری ولستونکرافت یکی از قدیمیترین نوشتههای فلسفی فمینیستی است. اتاقی از آن خود (۱۹۲۹) از ویرجینیا وولف به این نکته پرداخت که سنت ادبی تحت سلطه مردان است و باید فضایی ادبی برای زنان نویسنده در آن باز شود.
علاقه گسترده به نوشتههای زنان به ارزیابی کلی و گسترش معیارهای ادبی مربوط است. علاقه به ادبیات پسااستعماری، ادبیات دگرباشان، آثار نویسندگان رنگینپوست و آثار فرهنگی گروههایی که بهطور تاریخی به حاشیه رانده شده بودند منجر شده در آنچه که «ادبیات» خوانده میشود، تجدید نظر شده و آثاری چون نوشتههای کودکان، ژورنالها، نامهها، سفرنامهها و موارد دیگر که تاکنون «ادبی» به حساب نمیآمدند، درحال حاضر مورد توجه پژوهشگران قرار بگیرند.[۱۶۹][۱۷۱][۱۷۲] بیشتر ژانرها و زیرژانرها هدف چنین بررسیهایی بودند و نتیجتاً مطالعات ادبی وارد قلمروهای جدیدی چون ادبیات گوتی و علمی تخیلی زنانه گردیده است.[۱۷۳]
بنا به گفته الیس رائه هلفورد، گونههای علمی تخیلی و فانتزی اهمیت به سزایی برای انتقال تفکرات فمینیستی دارند، به خصوص که پلی میان نظریه و واقعیت هستند.[۱۷۴] ادبیات علمی تخیلی زنانه گاهی در سطوح دانشگاهی به جهت بررسی ساختارهای اجتماعی در درک جنسیت، تدریس میشوند.[۱۷۵] مهمترین نوشتههای این نوع شامل دست چپ تاریکی (۱۹۶۹) از اورسولا لو گویین، مرد مؤنث (۱۹۷۰) از جوانا روس، خویشاوندی (۱۹۷۹) از اکتاویا باتلر و سرگذشت ندیمه (۱۹۸۵) از مارگارت اتوود میشود.
ادبیات فمینیستی غیرداستانی نقش مهمی در رساندن صدای نگرانیها در ربط با تجارب زندگی زنان داشته است. به عنوان مثال، میدانم چرا پرنده در قفس میخواند از مایا آنجلو شدید تأثیرگذار بود، زیرا نوع به خصوصی از نژادپرستی و جنسیتزدگی که زنان سیاهپوستی که در ایالات متحده رشد پیدا میکنند با آن روبرو هستند را بازنمایاند.[۱۷۶] به علاوه، بسیاری از جنبشهای فمینیستی شعر را به عنوان وسیلهای که میتوانند از طریق آن اندیشههای فمینیستی را به مخاطبان عمومی بنمایانند، سودمند یافتهاند.[۱۷۷]
اهمیت دیگری که نوشتههای زنان دارد، این است که میتواند توسط فمینیستها، درحالی که نشانگر قدرت و تأثیری که زنان در جوامع گذشته داشتهاند است، برای صحبت در ربط با وضعیت زندگی زنان در گذشته مورد استفاده قرار بگیرد.[۱۷۸] یکی از مهمترین شخصیتها در این رابطه هروثسویثا (۹۳۵–۱۰۰۱) است. او نخستین زن شاعر آلمانی و نخستین تاریخنگار زن بود و آثارش یکی از محدود نوشتههایی است که دربارهٔ زندگی زنان در قرون وسطی از دید یک زن سخن رانده است.[۱۷۹][۱۸۰].
موسیقی زنان به آن موسیقی گفته میشود که توسط زنان، برای زنان یا دربارهٔ زنان ساخته شده باشد.[۱۸۱] این ژانر به عنوان تجلی موسیقایی موج دوم فمینیسم،[۱۸۲] در کنار جنبشهای کارگری، حقوق مدنی و صلحطلبانه، شکل گرفت.[۱۸۳] جنبش مذکور توسط لزبینهایی چون کریس ویلیامسون، مگ کریستیان، مارجی آدام، فعالان سیاهپوست آمریکایی چون برنیس جانسون ریگون و گروهش سوئیت هانی در راک و فعالان صلحطلب چون هالی نییر آغاز شد.[۱۸۳] این همچنین به صنعت بزرگتر موسیقی زنان نیز اشاره دارد که در آن علاوه بر خوانندگان، زنان نقشهایی چون موزیسینهای استودیو، تهیهکننده، مهندس صدا، تکنسین، طراح جلد، عرضهکننده، بازاریاب و هماهنگکننده فستیوالها را هم عهدهدار هستند.[۱۸۱]
بیلی هالیدی، خواننده جاز و ترانهنویس آمریکایی، نیویورک، ۱۹۴۷
در دهه ۱۹۸۰ در جریان موسیقیشناسی جدید،[۱۸۴] فمینیسم به یکی از دلمشغلههای موسیقیشناسانها تبدیل شد. پیش از آن، موسیقیشناسان در دهه ۱۹۷۰ شروع به کشف زنانی که در زمینههایی آهنگسازی استعداد کرده بودند و مفاهیمی چون اثر برجسته، نابغگی، ژانر و دورهبندی را از دیدی فمینیستی مورد بررسی قرار دادند. به بیانی دیگر، سؤالی مبنی بر اینکه زنان موسیقیدان چگونه در تاریخ سنتی موسیقی قرار میگیرند، پرسیده میشد.[۱۸۴] در جریان دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ که موسیقیشناسانی چون سوزان مککلاری، مارسیا سیترون و روث سولی دلایل فرهنگی که باعث به حاشیهراندهشدن زنان میشدند را مورد بررسی قرار داد، این گرایشها ادامه پیدا کرد. مضامینی که مورد بررسی قرار گرفتند شامل موسیقی به عنوان گفتمانی مردانه، حرفهایگری، برخورد با موسیقی زنان، بررسی مکانهای تولید موسیقی، نسبت ثروت و تحصیلات زنان، مطالعات موسیقی عامه در ربط با هویت زنان، اندیشههای پدرسالارانه در آنالیز موسیقی و مفاهیمی چون «جنسیت و تفاوت» میشود.[۱۸۴]
با وجود اینکه درهای صنعت موسیقی از مدتها پیش بر روی زنان برای مشاغلی چون خوانندگی باز بوده است، کمتر پیش میآید که زنان به جایگاههایی چون رهبری ارکستر برسند.[۱۸۵] در موسیقی عامه نیز زنان زیادی به عنوان خواننده فعالیت میکنند اما زنان کمی وجود دارند که پشت دستگاه صداآمیزی مینشینند و تهیهکنندگی را برعهده میگیرند.[۱۸۶]
بر اساس یک نقل قول قدیمی منسوب بهآکسفام، زنان که تقریباً نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند «حدود دو سوم از کارهای دنیا را انجام داده، تنها ده درصد از درآمد جهانی را به دست میآورند، و کمتر از یک درصد از دارایی جهان را در اختیار دارند». گرچه صحت این آمار بر اساس دادههای جدید زیر سؤال رفته است، ولی همچنان سهم زنان از درآمد جهانی بیشتر از ۲۳٫۵٪ تا ۳۶٪ برآورد نمیشود.[۱۸۷] این موضوع نشان میدهد که بیشتر کار آنها بی مواجب و اغلب در ارتباط با وظایف خانهداری مانند به دنیا آوردن و پرورش کودکان، نظافت و حفظ خانوار، نگهداری از سالمندان و بیماران است. علاوه بر کارهای روزمره خانگی، همچنین بسیاری از زنان کارهای خارج از خانه را تقریباً با دستمزد پایین انجام میدهند.[۱۸۸] از یک میلیارد بیسواد در سطح جهان، دو سوم آنها زنان هستند و بیش از ۵۳٪ از کودکان محروم ازآموزش ابتدایی را دختران تشکیل میدهند، اگرچه این وضعیت رو به بهبود است، چنانکه بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۸ تعداد کودکانی که تحصیل بازماندند از ۱۱۵ به ۶۷ میلیون نفر کاهش یافت.[۱۸۹]
نظریه فمینیست گسترش فمینیسم به حوزههای نظری یا فلسفی است. این ورود به رشتههای مختلفی از جمله انسانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد، مطالعات زنان، نقد ادبی، تاریخ هنر، روانکاوی و فلسفه را شامل میشود. نظریه فمینیست به دنبال درک نابرابری جنسیتی است بر سیاستهای جنسیتی، روابط قدرت و جنسیت تمرکز دارد.[۱۹۰][۱۹۱][۱۹۲][۱۹۳][۱۹۴][۱۹۵] ضمن نقد این روابط اجتماعی و سیاسی، تمرکز اصلی آن بیشتر بر ارتقا حقوق و منافع زنان است. موضوعات بررسیشده در نظریه فمینیست شامل تبعیض، کلیشهسازی، شیءانگاری (به ویژه شیءانگاری جنسی)، سرکوب و مردسالاری است.[۱۰][۱۱] در زمینه نقد ادبی، ایلین شوالتر معتقد است توسعه نظریه فمینیسم سه مرحله دارد. او اولین مورد را «نقد فمینیستی» مینامد که در آن خواننده فمینیست آثار مردان را میخواند و ایدئولوژیهای پشت پدیدههای ادبی را بررسی میکند. شوالتر دومی «نقد زنانه» (از فرانسوی la gynocritique) نام داده که در آن نویسنده زن است و دربارهٔ مسائل پیش روی زنان مینویسد. آخرین مرحله نیز «نظریه جنسیت» است و در آن تأثیرات ادبی نظام جنسیت بررسی میشود.[۱۹۶]
فمینیسمِ لیبرال یافمینیسمِ اصلاحطلب یکی از شناخته شدهترین گرایشهای اندیشه فمینیستی است، چهره معتدل یا رسمی فمینیسم را نشان میدهد و به تبیین جایگاه زنان بر اساس حقوق برابر و موانع مصنوعی در برابر مشارکت زنان در عرصه عمومی که فراسوی خانواده و خانهداری واقع شده میپردازد.فمینیستهای لیبرال، در تبیین نابرابری جنسی به مواردی همچونتقسیم کار جنسی، جدایی عرصه عمومی و خصوصی (که مردان بیشتر در عرصه نخستین و زنان عرصه دوم جای دارند)، و فرایند اجتماعی کردن کودکان بگونهای که بتوانند در بزرگسالی نقشی متناسب با جنسیت شان ایفا کنند، اکتفا میکنند.
به نظر فمینیستهای لیبرال، نظاملیبرالیستی با برخورداری از نهادها و حقوق معین قانونی اش بیش از هر جامعه دیگری اجازه آزادی و برابری فردی میدهد؛ اما حتی اینجا هم فرصتهای برابر، بانژادپرستی و تبعیض جنسی مخدوش میگردد. تبعیض جنسی مثل نژادپرستی انسانها را در قالب شخصیتی انعطافناپذیر محبوس و اجتماع را از شکوفایی استعداد اعضای آن محروم میکند، از آنجا که زنان را دست کم میگیرد از شکوفایی گرامیترین ارزشهای فرهنگی جلوگیری میکند.
لیبرالها معتقدند به بیشتر انسانها میتوان آموزش داد تا منطقی بودن انتقاد فمینیسمی از روابط تبعیضآمیز اجتماعی را درک کنند.برنامههایفمینیسم لیبرال برای از میان برداشتن نابرابری جنسی عبارتند از:
بسیج امکانات سیاسی و قانونی که در حال حاضر برای تغییر وضع در دسترساند.
تأمین فرصتهای برابر اقتصادی.
اصلاح نهادهای خانواده، مدرسه، و رسانههای همگانی.
در مجموع،تمرکز فمینیسم لیبرال بر اصلاح جامعه است، نه تغییر انقلابی آن.
مبانی و چارچوب نظریفمینیسم مارکسیستی برآمده از آراءمارکس وانگلس است. کتاب «منشأ خانواده،مالکیت خصوصی و دولت» انگلس، منبعِ کلاسیکِ فمینیستهای مارکسیست است. بسیاری از دادههای انسان شناسانه این رویکرد بر اساس نظریات مورگان طرحریزی شده است. افرادی همچوناگوست ببل،کلارا زتکین،الکساندرا کولنتای، ایولین رید، و لیز واگل، صاحب نظران اصلی فمینیسم مارکسیستی بهشمار میآیند.
این گرایش از اندیشه فمینیستی بر اساس الگوی تحلیلی اندیشه مارکسیستی به تبیین چرایی موقعیت تحت ستم زنان میپردازد و پس از آن توضیح میدهد که برای تغییر این وضعیت چگونه باید مبارزه کرد. معتقدین به فمینیسم مارکسیستی بر این نظرند که اساس ستمی که بر زنان روا میرود ناشی از مالکیت خصوصی، تقسیم کار جنسیتی و در آخر نظام خانواده مردسالار است. از دیگر سو، نظام سرمایهداری را عامل اصلی بازتولید این نابرابری میدانند. به بیان دیگر، دشمن اصلی فمینیستهای مارکسیست،نظام طبقاتی (اقتصادی) است که زنان را در موقعیت فرودست جای داده است. استراتژی پیشنهادی فمینیستهای مارکسیست برای تغییر وضعیت موجود و رفع نابرابریهای جنسیتی، تلاش برای تحقق انقلاب سوسیالیستی و تأسیس جامعه کمونیستی است که تحت لوای آن موقعیت زنان با مردان برابر خواهد شد.
بدین ترتیب، جنبش فمینیستی باید بر زنان کارگر متمرکز باشد و مبارزه اصلی خود رامبارزه طبقاتی بداند. حوزه عمل فمینیستهای مارکسیست، عرصه عمومی است، و بیشتر بر طبقات فرودست جامعه تمرکز دارد. فمینیستهای مارکسیست تلاش دارند تا زنانِ کارگر را به جمع نیروهای خواهان انقلاب سوسیالیستی ملحق کنند.
یکی از اصلیترین تفاوتهای فمینیسم رادیکال با گرایشهای فمینیستی متقدم بر آن، نشات نگرفتنش از دستگاههای دیگر اندیشه است، دستگاههایی که فمینیستهای رادیکال «مردانه» تلقی میکنند. فمینیسم رادیکال به زنانگی ارزش مثبتی بخشیده و زنان را به مثابه طبقهای فرودست در برابر مردان قلمداد میکند. شاید بتوان گفت عمدهترین مفهوم در این جریان فمینیستی «ستم جنسی» به عنوان کهنترین و شدیدترین شکل نابرابری است، ستمی که زنان به واسطه زن بودن خود متحمل آن میشوند. البته فمینیستهای رادیکال تنها به نقد ستمی که بر زنان روا داشته میشود اکتفا نمیکند بلکه پیشتر رفته و تمامی اشکال سلطه و سرکوب را ناشی از تفوق مردانه اعلام میدارد.
فمینیسم رادیکال به رغم شباهت روش شناختی با جریانهای سوسیالیستی – مارکسیستی، از منتقدان جدی آنان بهشمار میرود. آنان به جای مسئله «کار و تولید»، بر احساسات جنسی و جامعهپذیری زنان تأکید میکنند و اعلام میدارند که هر زنی، فارغ از طبقه، نژاد،گروه سنی و… منافع مشترکی با دیگر زنان دارد. توالی منطقی چنین تفکری، تلقی مردان به عنوان یک گروه دشمن و جدایی طلبی جنسیتی است؛ امری که خود به نقد «ناهمجنس گرایی» نیز منتهی میشود.[۱۹۷]رادیکالها اگرچه سلطه طلبی مردانه را نه امری ذاتی، بلکه ساختاری اجتماعی تلقی میکنند، اما از آن جا که ستم جنسی را عمیقاً تثبیت شده میدانند از مدلی انقلابی برایتغییر اجتماعی دفاع میکنند.ازوالری سولاناس میتوان به عنوان مشهورترین چهرهٔ فمینیست رادیکال نام برد. وی مؤسس انجمنی به نامانجمن تکهتکه کردن مردان بود و پس از ترور ناموفق هنرمند مطرح،اندی وارهول، به شهرت رسید.[۱۹۸]
اصطلاح «روان کاوی» برگرفته از نظریه ای است کهفروید در سه مقاله دربارهٔ نظریهٔ جنسی از آن استفاده کرد و رشد زنانگی را بر اساس «رشک ورزی به آلت نرینه» در دختر، و رشد مردانگی را بر حسب «عقدهٔادیپ» به مثابهٔ نفی مادر دانست. با نقدهایی که فمینیستها، به خصوص موج دومیها، به فروید وارد آوردند و نظریات روانکاوانهٔ او را دارای سوگیری جنسیتی دانستند، نظریههایروان کاوی جدیدی شکل گرفتند که به نظریههای جنسیت معروف شدند.
فمینیستها از نظریات روان کاوانهٔ فروید برای توضیح این مسئله استفاده کردند که چطور آموزشهایدوران کودکی بر ناخودآگاه انسان اثر گذاشته و در دوران بزرگسالی سر باز میکند.نانسی چودوروف، کارول گیلیکان،کیت میلت وژولیت میچل را میتوان جزء فمینیستهای روانکاو به حساب آورد. بهطور مثال {چودوروف} به نقش مادر در به آغوش کشیدن فرزند و هویت یابی جنسی فرزند از طریق مادر اشاره میکند و توضیح میدهد که چرا پسران زودتر مستقل شده و دختران علاقهمند به برقراری ارتباطهای عاطفی هستند.
ژاک لاکان، یکی دیگر از مفسران روش فروید و از تأثیرگذاران بر فمینیسم روانکاوانه است که عدم برخورداری ازآلت تناسلی را نمادی فرهنگی میداند و از تعبیراتزیست شناختی فروید فاصله میگیرد. او در عین حال بر رابطهٔ هویت یابی جنسی ویادگیری زبان تأکید میکند. ایریگاری، یکی از شاگردان و منتقدان لاکان است و در کنارهلن سیکسو از بانیان مکتب «نوشتار زنانه» شمرده میشود. مکتبی که میخواهد از موضع بدن زنان بنویسد و زنانه نوشتن را ترویج دهد.
در نتیجه مجادلات میان فمینیستهای رادیکال و فمینیستهای مارکسیست، بر سر علتِ فرودستی زنان و چگونگی تغییر وضعیت در دهه ۱۹۷۰ رایج بود؛ نظریههای جدیدی شکل گرفتند که بهفمینیسم سوسیالیستی شهرت یافتند. ژولیت میشل، هایدی هارتمن، و آلیسون جگر از جمله صاحب نظران اصلی این گرایش نظری هستند. مقاله «ازدواج ناموفق فمینیسم و مارکسیسم»، اثر هایدی هارتمن، از جمله آثار کلاسیک این جریان فکری است.
مسئله اصلی فمینیستهای سوسیالیست توضیح چگونگی ترکیب نظامسرمایهداری و نظام مردسالاری است. به بیان دیگر، آنها معتقدند که برای تحلیل وضعیت فرودستی زنان و همچنین طراحی استراتژی مبارزاتی برای تغییر وضعیت نباید صرفاً نگاهی تک بعدی داشت (صرفاً طبقاتی مانند مارکسیستها یا صرفاً روانکاوانه مانند برخی رادیکالها)؛ بلکه باید مجموعهای از شرایط و علل را در ایجاد موقعیت فرودست زنان بررسی کرد.
از این رو، فمینیستهای سوسیالیست، معتقدند که برای تغییر وضعیت موجود در جهت رسیدن به جامعه برابر باید مبارزهای «همزمان» با نظام مردسالاری و سرمایهداری صورت پذیرد. بدین ترتیب، فضای عمل و حوزه مبارزه از نظر فمینیستهای سوسیالیست محدود به کارخانهها نیست، بلکه مجموعه حوزههای عمومی و خصوصی که زنان در آنها مورد تبعیض قرار دارند، مکانی برای مبارزه است. در واقع، شیوه عمل فمینیستهای سوسیالیست، شیوه چند جانبه است.
بهطور کلی، نظریه فمینیستی هدف اصلی اش درک نابرابری جنسیتی و تمرکز بر سیاستهای جنسیت، روابط قدرت و تمایلات جنسی است.
فمینیستهای لیبرال بر لزوم برابری در عرصهٔ عمومی تأکید میکنند. فمینیستهای مارکسیست نظامسرمایهداری را عامل اصلی تبعیض جنسیتی برمیشمارند.فمینیستهای رادیکال، مردسالاری درحوزهٔ عمومی و خصوصی را زیر سؤال میبرند و از نظریات روان کاوانه برای تفسیر نابرابری سود میبرند و فمینیستهای سوسیالیست مردسالاری و سرمایهداری را با هم نقد میکنند و راهکار ارائه میدهند. فمینیسم سیاه، اکوفمینیسم، فمینیسم پسااستعماری و پستفمینیسم نیز نمونههایی از دیگر انواع فمینیسم است که در موج سوم فمینیسم پا به عرصهٔ وجود گذاشتهاند.
فمینیسم گفتمانی است مشتمل بر جنبشها، نظریهها و فلسفههای گوناگون که هدف غایی آن به مبارزه طلبیدن نظم موجود و احقاق حقوق زنان برای یک زندگی بهتر است. در حقیقت شاید بتوان گفتآرمان فمینیستها در طول مبارزهٔ تاریخی خود، تبدیل جهان به جای بهتری برای زندگی زنان است. با این حال متأثر از شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دیگر متغیرهای اثربخش، تلاش فمینیستها با فراز و فرودهای بسیاری همراه بوده است که این موضوع را به خوبی میتوان در دغدغهها و خواستههای این گروه طی مقاطع مختلف مشاهده کرد.
زنان ایرانی درمبارزات مشروطیت فعالانه شرکت داشتند و از حدود سال ۱۲۸۵ سازمانهای زنان شکل گرفتند و درمشروطه خواهی شرکت کردند. اما این جنبش ملی زنان، یک خرده جنبش و بخشی از جنبش بزرگ ملی ایران با هدف استقلال کشور و اجرای قانون اساسی بود. مشارکت زنان در این وقایع سیاسی خودجوش بود و از احساسات ملیگرایانه جدید آنها و تمایلِ به رسمیت شناخته شدن نیرو میگرفت.[۲۰۰] برای تحلیل جریانات فعال زنان دردورهٔ مشروطه، چند نکته را باید در نظر گرفت. نکتهٔ اول، بررسی تحولات اجتماعی سالهای پیش از مشروطه، یعنی از ابتدایدورهٔ قاجار. نکتهٔ دوم، آشکار کردن این مسئله که تحول وضعیت زنان، بهویژه از زمان مشروطه به بعد، به مقدار زیادی متأثر از جریان مدرنیته و جریان فمینیسم بود. بخش دیگرِ بحث مسائل زنان را نیز باید دراعزام دانشجو به خارج و همچنین جریاناتروزنامهنگاری و پرداختن به مسائل زنان برای بررسی بیشتر از سوی جامعه دانست.[۲۰۱][۲۰۲]
تشکّلهای زنان درانقلاب مشروطیت که در دوره اوّل انقلاب مشروطیت درایران در دفاع از انقلاب مشروطیت و احقاق حق برابری و رفعستم بر زنان بهوجود آمدند متنوع و بیشمار بودند.[۲۰۳]
در جریان تحولات سیاسیانقلاب مشروطهفعالیت بیرونی زنان بیشتر شد. انجمنهای خصوصی و سازمانهای مخفی ایجاد شدند، در تظاهراتها شرکت کردند و به اقدامات غیرخشونتآمیز پرداختند.[۲۰۴] هرچند که سرانجام درقانون اساسی مشروطه (۱۲۸۵ خورشیدی) بسیاری از حقوق زنان همچون قوانینازدواج،طلاق، سرپرستی فرزند و… نادیده گرفته شد و زنان را در کنار مهجوران و مجرمان ازحق رأی محروم کرده بود.[۲۰۵]
در دورهٔقاجار نگرش زنان به وضعیت خود، پذیرش سرنوشت و تسلیم در برابر شرایطِ موجود بود. بهدختران از کوچکی ساکت نشستن و تحرک کم، سؤال نکردن و اطاعت کردن از مردان -حتی برادر کوچکتر خود- آموزش داده میشد. این الگویجامعهپذیری تا دورههای بعد نیز ادامه یافت.[۲۰۵] در این دوران، هیچ گروه اجتماعیای نمیتوانست از حقوق و منافع خود دفاع کند که باجداسازی جنسیتی شدیدی که در این دوران وجود داشت*،[۲۰۶] در مورد زنان شدیدتر میشد زیرا آنها هم با این محدودیتهای شدید مواجه بودند و هم از ارتباط و تأثیر متقابل با «محیط بیرون از خانه» محروم بودند.[۲۰۴]
تنها معدودی از این زنانِ طرفدار مشروطیت، هوادارحقوق زنان بودند اما نخستین زنانی که درجنبش حقوق زنان ایران شرکت کردند یا خودشان از مشروطهخواهان و فعالان جنبش ملی دهه ۱۲۸۰ بودند (مانندصدیقه دولتآبادی وبانو امیر صحی ماهسلطان) یا از خانوادههایروشنفکرملیگرا بودند (مانندمحترم اسکندری). بعد از سرد شدن تب مشروطهخواهی، «انبوه زنان بیسواد به اندرونیهای سابق خود بازگشتند» و تنها زنان تحصیلکرده و روشنفکر جنبش حقوق زنان را پی گرفتند.[۲۰۰]
در این زمان مردان مشروطهخواه روشنفکری همچونمیرزاده عشقی،ملکالشعرا بهار،ایرج میرزا و… نیز از جنبش نوخاسته حقوق زنان حمایت میکردند به ویژه در حق تحصیل و کنار گذاشتنحجاب. مثلاً در ۱۲ مرداد ۱۲۹۰ محمدتقیوکیلالرعایا، نماینده مجلس نخستین بار در ایران برابری زن و مرد را در مجلس شورا مطرح کرده و خواستار حق رأی برای زنان شد که مجلس را شوکه کرد و با مخالفت یکی از روحانیان مجلس مواجه شد.[۲۰۰]هرچند که این حمایتها نتوانست نتیجه چندانی داشته باشد، اما درمقایسه با حمایت از خواستههای زنان در جریانانقلاب ۱۳۵۷ قابل توجهتر بود.[۲۰۸]
روی هم رفته، هر چند مشروطیت بهرهمند از حضور اجتماعی زنان بود اما نتایج قابل اعتنایی برای زنان نداشت. پیروزی انقلاب مشروطه عملاً هیچ موفقیت ویژهای را برای زنان بههمراه نداشت. امتیازات و حقوق زنان نسبت به گذشته تغییری نکرد. قانون اساسی مشروطه حق و حقوق خاصی برای زنان در نظر نگرفت. این امر خودبهخود زنان را به واکنش واداشت. از این زمان به بعد با نامهای مختلفی از انجمنها و جمعیتهای زنانه طرفدارحقوق زنان، نظیرانجمن مخدرات وطن وجمعیت نسوان وطنخواه و … برخورد میکنیم.[۲۰۹]
زنان ایران در ۱۳۴۱ خورشیدی -برای نخستینبار در تاریخِ خود- بهپای صندوقهای رأی میروند
از سال ۱۳۳۸ خورشیدی و بعد از سخنرانیشاه در جلسههیئت وزیران، مسئله دادن حق رأی به زنان از سویحکومت پهلوی، به بحث داغ نشریات، مجلس و رادیو و تلویزیون تبدیل شد. رسانههای جمعی تبلیغ میکردند که شاه جسورانه و یکتنه از دادن حق رأی به زنان در برابر مخالفان حمایت میکند. سرانجام در آخرین اقدام، در روز چهارم بهمن سال ۱۳۴۱ خورشیدی، سازمان زناناعتصاب عمومی یکروزهای را اعلام کرد. این اعتصاب از حمایت کامل دولت برخوردار بود و شرکتکنندگان در آن فقط کارمندان دولت بودند. دو روز بعد از اعتصاب، یعنی در روز ششم بهمن، رفراندومی برای کسب حمایت مردم از فرمان شش مادهای شاه معروف به انقلاب سفید، برگزار شد.[۲۰۹]در چهارچوبانقلاب سفید در ۶ بهمن ۱۳۴۱ خورشیدی،قانون انتخابات اصلاح شد و دستآوردِ اصل پنجمِانقلاب شاهومردم، شرکت زنان در انتخابات در شرایط حقوقیِ مساوی با مردان بود، چه برای انتخاب شدن و چه برای انتخاب کردن. در پیِ این اصل، زنان چون مردان توانستند درتعیین سرنوشت خود برای نخستینبار نقش مهمی بازی کنند وحق رأی بهدست آورند.[نیازمند منبع]قانون حمایت خانواده در پی دادن حقّ انتخاب و حقّ شرکت درمجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ فروردین ۱۳۴۲ خورشیدی تصویب شد. این قانونطلاق یک طرفه را لغو میکرد.چندهمسری بهسختی انجام میگرفت. زنها حقّ درخواست طلاق بهدست آوردند و برای سرپرستی کودک نیز مادر دارای حق شد و کودک پس از طلاق یا درگذشت پدر به مادر سپرده میشد.[۲۱۰]
زنان ایران پس از اجرای اصل پنجم توانستند در امور ملّی مشارکت و همراهی کنند و به مقاماتی چون وزارت، سفارت، نمایندگی دومجلس سنا و شورای ملّی، استادی دانشگاهها، قضاوت، وکالت دادگستری، حضور در شهرداریها، مدیریت شرکتها و مقامات کلیدی دیگر برسند.[۲۱۱]
به اعتقادمحمدرضا پهلوی بررسی شمار شرکت کنندگان در انتخابات پارلمانی و نسبت آنها به جمعیت فعّال ایران (بر اساس آمار حکومت وقت) نشان داده است که تا چه اندازه حسّ مشارکت عمومی در مردم برانگیخته شده بود. بر اساس آمار انتخابات دوره بیستویکم تا بیستوچهارم قانونگذاری بهترتیب ۲۶٪ و ۴۱٪ و ۴۴٬۵٪ افزایش را نشان داد و شمار آرا در چهار دورهٔ پیشین ۱٬۶۷۴٬۴۰۰ بود و در آخرین دورهٔ انتخابات پیش از سال ۱۳۵۷ به ۵٬۱۰۳٬۶۸۳ رسید.[۲۱۲]
با تحقق یافتن اصل پنجم، انتقادها و مخالفتهایی جدّی بهویژه از سوی روحانیت مطرح شد و تأثیرات این اصل بر زنان و جامعه را از زاویهای دیگر جُستند.
در هنگام مشروطه و پس از آن، جامعهٔ مذهبی خود را از جریان مدرنسازی کنار میکشید و دغدغهٔ اصلی آن اصلاحات اجتماعی در لوای عمل بهاحکام دینی بود؛ بنابراین با وجود فعالیت زنان تحصیلکردهٔ مُتدین در این جنبش،مطالبات زنانه به معنای مُدرن آن مطرح نبود. زنان مُتدین فعال در مقطع اولجنبش مشروطه خود را عضوی ازجامعه میدانستند و دغدغهٔ آنها دغدغهٔ عمومی جامعه بود. ازاینرونگاه جنسیتی برای آنها معنا نداشت، بلکهدین، اولویت اصلی آنها بود.[۲۰۱]
بر اساس نظرسنجی سال ۲۰۱۴ از Ipsos که در ۱۵ کشور توسعهیافته انجام شده بود، ۵۳٪ پاسخدهندگان خود را فمینیست اعلام کردند؛ حال آنکه ۸۷٪ اعلام کردند که «باید با زنان و مردان بسته به تواناییهای آنها برابر رفتار شود.» اما تنها ۵۵٪ زنان معتقد بودند که با آنها به صورت برابر با مردان رفتار میشود و آزادی رسیدن به رویاهایشان را دارند.[۲۱۴] در کنار هم گذاشتن این نظرسنجیها نشان داد که باید میان «هویت فمینیستی» و موافقت با «رفتارها و باورهای فمینیستی» تمایز قائل شد.[۲۱۵]
در یک نظرسنجی مربوط به سال ۲۰۱۵، تنها ۱۸٪ آمریکاییها خودشان را فمینیست اعلام کردند. با این وجود، ۸۵٪ عنوان داشتند که به «برابری برای زنان» معتقدند. با وجود موافقان برابری جنسیتی درصد بالایی را تشکیل میدادند، ۵۲٪ اعلام کردند که فمینیست نیستند، ۲۶٪ گفتند که «تردید دارم» و ۴٪ پاسخی ندادند.[۲۱۶] تحقیقات جامعهشناختی نشان میدهد که در آمریکا، افزایش سطح تحصیل سبب حمایت بیشتر از مسائل فمینیستی میشود. همچنین، حمایت از فمینیسم میان لیبرالها نسبت به محافظهکاران بیشتر است.[۲۱۷][۲۱۸]
بر اساس چند نظرسنجی مختلف، تنها ۷٪ بریتانیاییها خود را فمینیست میدانند، درحالی که ۸۳٪ عنوان کردند از فرصتهای برابر برای زنان حمایت میکنند – درصد حمایت از این موضوع در میان مردان (۸۶٪) نسبت به زنان (۸۱٪) بیشتر بود.[۲۱۹][۲۲۰]
گروههای مختلف به فمینیسم واکنش نشان دادهاند و زنان و مردان هر دو در میان موافقان و مخالفان این گروهها حضور داشتهاند. در میان دانشجویان آمریکایی، تعداد کسانی که از فمینیسم حمایت میکنند، نسبت به فمینیستها، چه در میان زنان و چه در میان مردان، بیشتر است.[۲۲۱][۲۲۲][۲۲۳] رسانههای آمریکا بیشتر فمینیسم را به صورت منفی و فمینیستها را «بیگانه با کار و فعالیتهای روزمره زنان عادی» نشان میدهند.[۲۲۴][۲۲۵] اما تحقیقات اخیر نشان داده زمانی که مردم با فمینیستها و دربارهٔ فمینیسم صحبت میکنند، دید مثبتتری نسبت به این جنبش پیدا میکنند.[۲۲۶]
حمایت از فمینیسم به گونهای است که فرد از ارزشهای این جنبش حمایت میکند، اما خود را فمینیست نمیداند. این کلمه معمولاً به مردانی که به صورت فعال از فمینیسم حمایت میکنند، اشاره میکند. فعالیتهای مردان حامی فمینیسم معمولاً شامل فعالیتهایی از قبیل جنبشهای ضدخشونت با همکاری پسران و مردان جوان در مدارس و مشاوره دادن به مردانی که مرتکب خشونت شدهاند، میشود. همچنین مردان حامی فمینیسم به کارهایی نظیر مراقبت از سلامت مردان، فعالیت علیه پورنوگرافی و تلاش برای تصویب قانونی علیه آن، تحصیلات مردان و آموزشهای مربوط به برابر جنسیتی در مدارس هم میپردازند. فمینیستها و زنان نیز معمولاً به حامیان فمینیسم در این موضوع یاری میرسانند.[۲۲۷][۲۲۸]
مخالفت با فمینیسم میتواند مخالفت با کلیت این جنبش یا بخشهایی از آن باشد.[۲۲۹] در قرن ۱۹، تمرکز مخالفت با فمینیسم بر روی مخالفت با اعطای حق رای به زنان بود. بعدها، مخالفان ورود زنان به موسساتآموزش عالی بر این نکته پافشاری میکردند که تحصیل حاوی بار فیزیکی زیادی است که زنان نمیتوانند از پس آن برآیند. دیگر مخالفان فمینیسم با مسائلی چون استخدام زنان به عنوان نیروی کار، حق آنان در پیوستن به اتحادیهها، عضویت در هیئت ژوری یا کنترل آنها بر روی بارداری و جنسیت خود مخالفت میکردند.[۲۳۰]
برخی مردم به این دلیل با فمینیسم مخالفت میکنند که آن را در تضاد با ارزشهای سنتی یا باورهای دینی خود میبینند. این مخالفان فمینیسم، به عنوان مثال، معتقدند که پذیرش اجتماعی طلاق و پذیرش اجتماعی ازدواج نکردن اشتباه و آسیبزا است. آنها بر این نظرند که «مردان و زنان به صورت پایهای متفاوتند و نقشهای سنتی که در جامعه ایفا میکنند باید حفظ شود.»[۲۳۱][۲۳۲][۲۳۳] در بین این گروه، افرادی هم مخالف استفاده حضور زنان در کارگاهها، مناصب سیاسی و پروسه رایگیری و همینطور کاهش چیرگی مردان بر خانواده هستند.[۲۳۴][۲۳۵]
نویسندگانی چونکامیل پالیا،کریستینا هوف سومرز،جین بتکه الشتین،الیزابت فاکس-جنویز،لیزا لوسیل اونز[۲۳۶] ودفنه پاتای با وجود اینکه خود را فمینیست میدانند، با بخشهایی از فمینیسم مخالفت کردهاند. آنها، به عنوان مثال، میگویند که فمینیسم معمولاً بامردبیزاریهمزاد پنداری میکند یا حقوق زنان را بالاتر از حقوق مردان قرار میدهد. آنها فمینیسم افراطی را هم برای مردان و هم برای زنان آسیبزا به حساب میآورند.[۲۳۷] دفنه پاتای و نورتا کورتژ معتقدند که اطلاق لفظ «مخالف فمینیسم» به این دسته، جهت ساکت کردن مباحثات دانشگاهی در ربط با فمینیسم است.[۲۳۸][۲۳۹] لیزا لوسیل اونز معتقد است دادن برخی حقوق به زنان به صورت انحصاری، «مردسالارانه» است زیرا باعث میشود زنان از انجام وظایف اخلاقی خود محروم شوند.[۱۵۹]
اومانیسم سکولار جنبشی اخلاقی است که به دنبال مخالفت با اصول غیرمنطقی، شبهعلم و خرافات است. اومانیستهای مخالف فمینیسم این پرسش را مطرح میکنند که «چرا فمینیسم (تحتاللفظی: زنگرایی) آری، اما اومانیسم (انسانگرایی) نه؟» اما برخی از اومانیستها هم این استدلال را پیش میکشند که اهداف اومانیسم و فمینیسم تا حد زیادی یکسان هستند و تمایز تنها در انگیزههاست. به عنوان مثال، یک اومانیست ممکن است حق سقطجنین را در چارچوب اخلاقی سودمند ببیند، به جای اینکه انگیزه یک زن در دستیابی به آن را در نظر گرفته باشد. نتیجتاً، ممکن است کسی اومانیست باشد اما فمینیسم نباشد؛ با این حال این دلیل نمیشود که جنبشهای اومانیسم فمینیستی وجود نداشته باشند.[۲۴۰][۲۴۱] اومانیستها در نیا-فمینیسم دردوران رنسانس نقش مهمی بازی کردند؛ چنانکه اومانیستها بودند که «زنان تحصیل کرده» را با وجود پایههای مردسالارانه جامعه به اشخاص محترمی تبدیل کردند.[۲۴۲]
↑Gamble, Sarah (2006) [1998]. "Introduction". In Gamble, Sarah (ed.).The Routledge Companion to Feminism and Postfeminism. London and New York: Routledge. p. vii.
↑Goldstein, Leslie F. (1982). "Early Feminist Themes in French Utopian Socialism: The St. -Simonians and Fourier".Journal of the History of Ideas.43 (1): 91–108.doi:10.2307/2709162.JSTOR2709162.
↑Dutch feminist pioneerMina Kruseman in a letter to Alexandre Dumas – in: Maria Grever, Strijd tegen de stilte. Johanna Naber (1859–1941) en de vrouwenstem in geschiedenis (Hilversum 1994)شابک۹۰−۶۵۵۰−۳۹۵−۱, p. 31
↑Offen, Karen (1987). "Sur l'origine des mots 'féminisme' et 'féministe'".Revue d'Histoire Moderne et Contemporaine.34 (3): 492–96.doi:10.3406/rhmc.1987.1421.JSTOR20529317.
↑"feminist".Oxford English Dictionary (3rd ed.).Oxford University Press. 2012.An advocate or supporter of the rights and equality of women. 1852:De Bow's Review ('Our attention has happened to fall upon Mrs. E. O. Smith, who is, we are informed, among the most moderate of the feminist reformers!')
↑Kinnaird, Joan; Astell, Mary (1983)."Inspired by ideas (1668–1731)". In Spender, Dale (ed.).There's always been a women's movement. London: Pandora Press. pp. 29–.
↑Krolokke, Charlotte; Sorensen, Anne Scott (2005). "Three Waves of Feminism: From Suffragettes to Grrls".Gender Communication Theories and Analyses: From Silence to Performance. Sage. p. 24.ISBN978-0-7619-2918-5.
↑Ko, Dorothy; Haboush, JaHyun Kim; Piggott, Joan R. (2003).Women and Confucian cultures in premodern China, Korea, and Japan. University of California Press.ISBN978-0-520-23138-2.
↑Ma, Yuxin (2010).Women journalists and feminism in China, 1898–1937. Cambria Press.ISBN978-1-60497-660-1.
↑Palczewski, Catherine Helen (1995-10-01). "Voltairine de Cleyre: Sexual Slavery and Sexual Pleasure in the Nineteenth Century".NWSA Journal.7 (3): 54–68 [60].ISSN1040-0656.JSTOR4316402.
↑Crowell, Nancy A.; Burgess, Ann W. (1997).Understanding Violence Against Women. p. 127.
↑Bergoffen, Debra (16 August 2010) [17 August 2004]."Simone de Beauvoir". Metaphysics Research Lab, CSLI, Stanford University. Retrieved4 December 2011.
↑Feliciano, Steve (19 June 2013)."The Riot Grrrl Movement". New York Public Library.The emergence of the Riot Grrrl movement began in the early 1990s, when a group of women in Olympia, Washington, held a meeting to discuss how to address sexism in the punk scene. The women decided they wanted to start a 'girl riot' against a society they felt offered no validation of women's experiences. And thus the Riot Grrrl movement was born.
↑Harding, Sandra (2003).The Feminist Standpoint Theory Reader: Intellectual and Political Controversies. London: Routledge. pp. 1–16, 67–80.ISBN978-0-415-94501-1.
↑Jones, Amelia (1994). "Postfeminism, Feminist Pleasures, and Embodied Theories of Art". In Frueh, Joana; Langer, Cassandra L.; Raven, Arlene (eds.).New Feminist Criticism: Art, Identity, Action. New York: HarperCollins. pp. 16–41, 20.
↑Chunn, D. (2007). "Take it easy girls": Feminism, equality, and social change in the media. In D. Chunn, S. Boyd, & H. Lessard (Eds.), Reaction and resistance: Feminism, law, and social change (pp. 31). Vancouver, BC: UBC Press.
↑Badia, Gilbert (1994).Zetkin. Femminista senza frontiere. University of Michigan. p. 320.ISBN978-88-85378-53-7.
↑Bunbury, Turtle."Dorothea Findlater – One Hundred Years On". Retrieved5 January 2016.Perhaps the most awkward arrest Wheeler made was Countess Markievicz, his wife's first cousin.
↑Hägg, Göran (2008).Mussolini: En studie i makt [A study in power](به سوئدی). Stockholm: Norstedt.ISBN978-91-1-301949-9.
↑Manditch-Prottas, Zachary (2019). "Meeting at the Watchtower: Eldridge Cleaver, James Baldwin's No Name in the Street, and Racializing Homophobic Vernacular".African American Review.52 (2): 179–195.doi:10.1353/afa.2019.0027.ISSN1945-6182.
↑Garner, Bryan, ed. (2014).Black's Law Dictionary (10th ed.). St. Paul, Minn.: Thomson Reuters. p. 985.ISBN978-0-314-61300-4.Feminist jurisprudence examines … the history of legal and social biases against women, the elimination of those biases in modern law, and the enhancement of women's legal rights and recognition [status] in society.
↑Plaskow, Judith (2003). "Jewish Feminist Thought". In Frank, Daniel H. (ed.).History of Jewish philosophy. Leaman, Oliver. London: Routledge.ISBN978-0-415-32469-4.
↑Wisdom's Feast: Sophia in Study and Celebration, p. 9, Susan Cole, Marian Ronan, Hal Taussig. 1996
↑Gaylor, Annie Laurie,Woe to the Women: The Bible Tells Me So, Freedom From Religion Foundation, Inc. (1 July 1981)شابک۱−۸۷۷۷۳۳−۰۲−۴
↑Ali, Ayaan HirsiThe Caged Virgin: A Muslim Woman's Cry for Reason, Free Press 2004,شابک۹۷۸−۰−۷۴۳۲−۸۸۳۳−۰
↑Miles, Rosalind,Who cooked the Last Supper?,Random House Digital, Inc. , 2001,شابک۰−۶۰۹−۸۰۶۹۵−۵
↑Encyclopedia of sex and gender. Detroit, Mich.: Macmillan Reference. 2007.
↑Pateman, Carole (1988).The Sexual Contract, Stanford: Stanford University Press, p. 207.
↑Tickner, Ann J. (2001)."Patriarchy".Routledge Encyclopedia of International Political Economy: Entries PZ. Taylor & Francis. pp. 1197–98.ISBN978-0-415-24352-0.
↑Uviller, Rena K. (1978). "Fathers' Rights and Feminism: The Maternal Presumption Revisited".Harv. Women's L.J.: 107.
↑Shanley, Mary (January 1995). "Unwed fathers' rights, adoption, and sex equality: Gender-neutrality and the perpetuation of patriarchy".Columbia Law Review.95 (1): 60–103.doi:10.2307/1123127.JSTOR1123127.
↑Levit, Nancy (1996). "Feminism for Men: Legal Ideology and the Construction of Maleness".UCLA Law Review.43 (4).SSRN1297365.
↑Mathur, Piyush (1998). "The archigenderic territories: Mansfield park and a handful of dust".Women's Writing.5 (1): 71–81.doi:10.1080/09699089800200034.
↑Dolores Hayden,The Grand Domestic Revolution: A History of Feminist Designs for American Homes, Neighborhoods, and Cities, MIT Press, 1981. p. 3
↑Friedman, Alice T. , "Family Matters: The Schroder House, by Gerrit Rietveld and Truus Schröder,"Yale University Press, 2006. p. 81.
↑Buck, Claire, ed. (1992).The Bloomsbury Guide to Women's Literature. Prentice Hall. p. vix.
↑Salzman, Paul (2000). "Introduction".Early Modern Women's Writing. Oxford UP. pp. ix–x.
↑Term coined by Ellen Moers inLiterary Women: The Great Writers (New York: Doubleday, 1976). See also Juliann E. Fleenor, ed. ,The Female Gothic (Montreal: Eden Press, 1983) and Gary Kelly, ed. ,Varieties of Female Gothic 6 Vols. (London: Pickering & Chatto, 2002).
↑Zajko, Vanda; Leonard, Miriam (2006).Laughing with Medusa: classical myth and feminist thought. Oxford: Oxford University Press. p. 445.ISBN978-0-19-927438-3.
↑Brabeck, M. and Brown, L. (With Christian, L. , Espin, O. , Hare-Mustin, R. , Kaplan, A. , Kaschak, E. , Miller, D. , Phillips, E. , Ferns, T. , and Van Ormer, A.). (1997). Feminist theory and psychological practice. In J. Worell and N. Johnson (Eds.) Shaping the future of feminist psychology: Education, research, and practice (pp.15–35). Washington, D.C. : American Psychological Association.
↑Florence, Penny; Foster, Nicola (2001).Differential aesthetics: art practices, philosophy and feminist understandings. Aldershot, Hants, England: Ashgate. p. 360.ISBN978-0-7546-1493-7.
↑در این دوره در خانهها و خیابانهاجدایی جنسیتی وجود داشت که تادوره پهلوی نیز ادامه یافت به ویژه درمیان طبقات پایینتر جامعه: در خانهها اندرونی و بیرونی مجزا بود، زنان از میهمانان زن و مردان از میهمانان مرد پذیرایی میکردند. در خیابانهای پرجمعیت مانندلالهزار،شاه آباد وامیریه نیز در ساعتهای پرجمعیت عصر زنان باید از یک پیادهرو عبور میکردند و مردان از پیادهرویی دیگر. زنانی که میخواستند برای کاری به سمت دیگر خیابان بروند باید از پاسبان اجازه میگرفتند و تحت نظر او بهسرعت حرکت میکردند. ساناساریان، ص ۳۰
↑Harnois, Catherine E. (October 2012). "Sociological Research on Feminism and the Women's Movement: Ideology, Identity, and Practice".Sociology Compass.6 (10): 823–832.doi:10.1111/j.1751-9020.2012.00484.x.
↑Harnois, Catherine E. (23 November 2015). "Race, Ethnicity, Sexuality, and Women's Political Consciousness of Gender".Social Psychology Quarterly.78 (4): 365–386.doi:10.1177/0190272515607844.
↑Harnois, Catherine E. (15 November 2016). "Intersectional Masculinities and Gendered Political Consciousness: How Do Race, Ethnicity and Sexuality Shape Men's Awareness of Gender Inequality and Support for Gender Activism?".Sex Roles.77 (3–4): 141–154.doi:10.1007/s11199-016-0702-2.
↑Burn, Shawn Meghan; Aboud, Roger; Moyles, Carey (2000). "The Relationship Between Gender Social Identity and Support for Feminism".Sex Roles.42 (11/12): 1081–89.doi:10.1023/A:1007044802798.
↑Renzetti, Claire M. (1987). "New wave or second stage? Attitudes of college women toward feminism".Sex Roles.16 (5–6): 265–77.doi:10.1007/BF00289954.
↑Lukas, Carrie (2006), "Marriage: happier ever after", inLukas, Carrie (ed.),The politically incorrect guide to women, sex, and feminism, Washington, DC Lanham, Maryland: Regency Publishing, p. 75,ISBN978-1-59698-003-7,Feminists' assault on marriage also has played a role in devaluing marriage. Radical feminists view marriage as a cruel trap for women, perpetuating patriarchy, and keeping women subservient to men. They lament the roles that women and men tend to assume in traditional marriages, believing that women get the worse deal from the marriage contract.
↑Kassian, Mary (2005), "Introduction: the tsunami of feminism", in Kassian, Mary (ed.),The feministmystique mistake: the radical impact of feminism on church and culture (2nd ed.), Wheaton, Illinois:Crossway Books, p. 10,ISBN978-1-58134-570-4,The feminist assault on traditional gender roles and families began in earnest in the 1960s and increasingly turned radical in the 1970s.
↑Schlafly, Phyllis (1977). "Understanding the difference". InSchlafly, Phyllis (ed.).The power of the positive woman. New Rochelle, New York: Arlington House. p. 12.ISBN978-0-87000-373-8.The second dogma of the women's liberationists is that, of all the injustices perpetuated upon women through the centuries, the most oppressive is the cruel fact that women have babies and men do not. Within the confines of the women's liberationist ideology, therefore, the abolition of this overriding inequality of women becomes the primary goal. This goal must be achieved at any at all costs – to the woman herself, to the baby, to the family, and to society. Women must be made equal to men in their abilitynot to become pregnant andnot to be expected to care for babies they may bring into the world.
↑al-Qaradawi, Yusuf (2008), "Women and family in Islamist discourses: 'When Islam prohibits something, it closes all the avenues of approach to it'", inCalvert, John (ed.),Islamism: a documentary and reference guide, Westport, Conn: Greenwood Press, p. 62,ISBN978-0-313-33856-4,Islamists are aggrieved at the support of ostensibly Muslim governments for the 'alleged' legal emancipation of women, including granting women the right to vote and hold public office, in addition to limited rights to initiate divorce. Although many Muslim women take pride in the fact that they now perform jobs and enter professions once reserved for men, for most Islamists female employment and legal emancipation are dangerous trends that lead to the dissolution of traditional gender roles associated with the extended family.
↑Patai, Daphne (2003), "Policing the academy:'Anti-feminist intellectual harassment'", inPatai, Daphne; Koertge, Noretta (eds.),Professing feminism: education and indoctrination in women's studies, Lanham, Maryland: Lexington Books, pp. 278–79,ISBN978-0-7391-0455-2,...the book [Antifeminism in the Academy by Clark, Vévéet al] attempts to extend an already dubious concept – hostile environment harassment – to encompass a whole new range of thought and behavior. Delineating the many types of alleged anti-feminist practices perpetrated in colleges, universities, and publishing houses around the country, contributors to this book propose in all seriousness that measures be taken against a new and pervasive kind of offense: 'antifeminst intellectual harassment.'
↑Danowitz Sagaria, Mary Ann (January 1999). "Review: Reviewed Work:Antifeminism in the Academy by Vévé Clark, Shirley Nelson Garner, Margaret Higonnet, Ketu H. Katrak".The Journal of Higher Education.70 (1): 110–12.doi:10.2307/2649121.JSTOR2649121.
↑Doran, Tatiana; West, Robin (June 1998). "Feminism or Humanism?".The Yale Law Journal.107 (8): 2661.doi:10.2307/797353.JSTOR797353.
Mathur, Piyush (1998). "The archigenderic territories: Mansfield park and a handful of dust".Women's Writing.5 (1): 71–81.doi:10.1080/09699089800200034.