فرگشتگرایی یاتطورگرایی، نخستین نظریه کلاسیک درانسانشناسی دانشگاهی میباشد که در قرن نوزده و تا اوایل قرن بیستم میلادی، نظریه مسلط درعلوم انسانی بهطور عام و در انسانشناسی بهطور خاص بهشمار میرفت.[۱]
این نظریه سرچشمه خود را ازعلوم زیستی از یک سو و ازالهیات از سوی دیگر میگرفت.[۱]
محور اساسی تکاملگرایی بر این اصل استوار است که هر پدیده فرهنگی را باید حاصل زنجیرهای طولانی از تغییرات آن در طول یک خط زمانی و مکانی در نظر گرفت. این تغییرات به باورتطورگرایان، عمدتاً به دلیل نیاز به انطباق پدیده با محیط برای بقاء انجام میپذیرد و هر پدیده یا موجودی که بهتر بتواند این انطباق را انجام دهد، از شانس بقای بیشتری برخوردار خواهد بود.[۱]
نظریه اصالت تطوّر Evolutionnism (تطورگرائی) یکی از نظریات فلسفی باستانی است که قدمت آن بهفلسفه یونان (امپدوکلس وارسطو) و فلسفه دوره اسلامی (اخوان صفا وابن خلدون) میرسد و در دورانهای اخیر به عنوان یک نظریه علمی مطرح شدهاست.اخیراًدانشمندان نشو و نمایموجودات زنده را با توسل به قانون تنازع بقا و قانونانتخاب طبیعی (داروین) توجیه و تعلیل کردهاند، یا تغییرات تدریجی و آرام آرام حیوانات را به تأثیر محیط ووراثت (لامارک) نسبت دادهاند. یا قانون تطور را قانونی عام و کلی و محیط بر تمام موجودات ازابر ومه گرفته تاخورشید وستارگان، و از انواع موجودات شیمیائی گرفته تا انواع موجوداتزنده، و از اعضای بدن گرفته تا صفاتاخلاقی وعقلی و مؤسساتاجتماعی (هربرت اسپنسر)، میدانند. بنا بر این تطور در نظر این دانشمندان به معنی تنوع توأم باتکامل است.[۲]
امروزه هر چند تطورگرائی در قالبنوفرگشتگرایی وانسانشناسی محیطشناختی حفظ شدهاست اما تغییراتی اساسی در رویکرد آن مشاهده میشود که مهمترین آنها پرهیز ازجبرگرایی وداروینیسم اجتماعی، اهمیت دادن هر چه بیشتر به فرایندهای مبادله با محیط، چند خطی دیدن و لحاظ نمودن ساختارهای ژنتیک و بسیار خرد از یک سو وزیستبومها و ساختارهای کلان از دیگر سو میباشد.[۱]
مهمترین نمایندگان تاریخی فرگشتگرایی پس ازداروین در حوزهعلوم طبیعی، در انسانشناسیجیمز فریزر وادوارد برنت تایلور در بریتانیا وامیل دورکیم ومارسل موس در فرانسه میباشند. در آمریکا این مکتب ابتدا با آثارهنری لوئیس مورگان پدیدار گشت.[۱]