این یک نسخهٔ بررسیشده از صفحه است
عارف قزوینی | |
|---|---|
تصویر رنگیشده عارف در سال ۱۲۸۸ ه.خ[۱] | |
| نام اصلی | ابوالقاسم عارف قزوینی |
| زاده | ۱۲۵۹ قزوین،ایران |
| درگذشته | ۱ بهمن ۱۳۱۲ (۵۲–۵۳ سال) همدان،ایران سرطان ریه |
| آرامگاه | آرامگاه بوعلیسینا، همدان |
| لقب | شاعر ملی ایران[۲] |
| سبک(های) نوشتاری | سراینده تصنیفهای میهنی در دوره مشروطه |
| والدین | ملاهادی وکیل |
| امضا | |
ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹ ه.خ – ۱ بهمن ۱۳۱۲ ه.خ) شاعر، موسیقیدان وتصنیفساز ایرانی دورانقاجار وپهلوی بود. او بهخاطر سرودن تصنیفها وغزلهای سیاسی، میهنی و عاشقانهاش شناخته میشود. اعتبار واردکردنِ مفاهیم سیاسی در تصنیف، به عارف داده میشود و از او با لقب «شاعر ملی ایران» یاد میشود. تصنیفهای عارف، به سرعت بین مردم رواج مییافتند و منتقدان معتقدند که عارف از طریق اشعارش روی جامعهٔ ایران که درگیرانقلاب مشروطه بود، تأثیری کتمانناپذیر داشته است.
عارف درقزوین زاده شد و سرودن شعر را از نوجوانی آغاز کرد. در همان دوران بهتهران رفت و هم با دربار قاجار آشنا شد و هم باجنبش مشروطه ایران. عارف شروع به سرودن تصنیفهایی با مضامین سیاسی کرد که در نوع خود نوآوری داشت و به سرعت میان مردم محبوب میشدند. عارف کنسرتهای متعددی در ایران برگزار کرد و زمانی کهرضاخان در پی براندازی حکومت قاجار بود از وی حمایت کرد، اگر چه بعدها اختناق سیاسی حکومت رضاشاه گریبان او را هم گرفت و به همدان رفت یا تبعید شد. او سالهای پایانی عمرش را به سختی گذراند و در نهایت از عوارض سرطان ریه که به حنجرهاش هم سرایت کرده بود، در همدان درگذشت.
عارف دهها تصنیف و غزل سروده که بسیاری از آنها توسط خوانندگان سرشناسی همچونقمرالملوک وزیری،عبدالله دوامی،غلامحسین بنان،الهه، ومحمدرضا شجریان بازخوانی شدهاند. از عارف هیچ اثر صوتی ضبطشدهای بر جای نمانده است اما بر اساس آنچه معاصرانش روایت کردهاند، صدایی گرم و قوی داشته و ازتحریر پرهیز میکرده است. سبک شعری وی نسبتاً ساده است و اشعارش عموماً یا محتوای عاشقانه دارند یا محتوای سیاسی و میهنپرستانه. عارف مورد نقد ادبای معاصر خودش بود، و او نیز بسیاری از ادبای همعصرش را نکوهش میکرد. از مهمترین تصنیفهایی که همزمان با تحولات دورهٔ مشروطه وجنگ جهانی اول سروده است، میتوان به «از خون جوانان وطن لاله دمیده» و «گریه کن» (که پس از مرگ کلنلمحمدتقی پسیان آن را سرود) اشاره کرد.
ابوالقاسم عارف قزوینی در سال ۱۳۰۰ه.ق (معادل ۱۲۵۹ه.خ) درقزوین متولد شد.[۳][الف] محل تولد وی محلهٔ «پنبهریسه» در قزوین ذکر شده است.[۵] پدرش «ملا هادی وکیل» بود که در قزوین به وکالت اشتغال داشت.[۶] نام مادرش خانمناز بود و عارف سومین پسر آنها بود. نیاکان عارف از طایفهٔمراغیانرودبار محمدزمان خان بودند[۷]و دو نسل قبل از عارف،زرتشتی بودند.[۸]
عارفصرف و نحوعربی وفارسی را در قزوین فراگرفت وخط شکسته ونستعلیق را بسیار خوب مینوشت.[۹]موسیقی را ظرف ۱۴ ماه نزد میرزا صادق خرازی آموخت.[۱۰][ب] مدتی به اصرار پدر در پای منبرمیرزا حسین واعظ، یکی از وعاظ قزوین، بهنوحهخوانی پرداخت وعمامه میبست؛ ولی پس از مرگ پدر عمامه از سر برداشت و ترکِروضهخوانی کرد.[۱۲]
عارف دو برادر بزرگتر داشت.[۱۳] به گفتهٔ خود عارف، پدر و مادرش مدام مشاجره داشتند و این باعث شده بود که وی و برادرانش زندگی سختی داشته باشند.[۱۴] عارف نسبت به پدرش دیدگاهی منفی داشت و وی را فردی خائن و کمخِرد میدانست.[۱۵] دلخوری و کینهٔ عارف از پدرش چنان بود که وقتی پدرش درگذشت، عارف تمام وصیتهای پدرش را برعکس عمل کرد؛ برخلاف میل پدرش، پیکرش را برای دفن به کربلا نبُرد، و آن بخش از اراضی موروثی پدرش را که وصیت کرده بود صَرف روضهخوانی شود، تبدیل به باغ انگور کرد تاشرابگیری در آنها انجام شود.[۱۶] با این حال، وی ذکر میکند که پدرش در این که عارفخوشنویسی وموسیقی یاد بگیرد، کوتاهی نکرده بود.[۱۷]

عارف در ۱۷ سالگی به دختری با نام «خانمبالا» علاقه پیدا کرد و پنهانی با اوازدواج کرد.تصنیف «دیدم صنمی» را عارف در وصف او سرود. پس از اینکه خانوادهٔ دختر مطلع شدند، فشارها بر عارف زیاد شد و او به ناچار بهرشت رفت و پس از بازگشت با وجودعشق بسیار، آن دختر راطلاق داد و تا آخر عمر دیگر ازدواج نکرد.[۱۸]

در سال ۱۳۱۶ ه.ق (۱۲۷۷ ه.خ) عارف بهتهران رفت و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگانقاجار آشنا شد، از جملهموثقالدوله مغرور میرزا (که پدر شوهر یکی از دخترانمظفرالدین شاه بود) ومیرزا علیاصغر خان اتابک کهصدر اعظم دربار بود.[۱۹] پس از آن کهمظفرالدینشاه صدای عارف را شنید، تصمیم گرفت برای وی مقرری تعیین کند، اما عارف که منتقد دربار بود، به بهانهٔ سرکشی به املاک خود در قزوین، تهران را ترک کرد و از گرفتن مقرری پرهیز کرد.[۲۰]
در سالهای منتهی به ۱۳۲۳ ه.ق (۱۲۸۴ ه.خ) که جنبش مشروطه در ایران در شرف پیروزی بود، عارف هم در حمایت از این جنبش اشعاری سرود که نزد مردم و مشروطهخواهان شهرت پیدا کرد.[۲۱] با تداوم جنبش مشروطه، عارف هم به سرودن اشعار سیاسی ادامه داد و این اشعار نه تنها در ایران، که درترکیه،افغانستان وعراق هم شهرت مییافتند.[۲۲]
در سال ۱۳۳۳ ه.ق و در خلال جنگ جهانی اول، زمانی کهمستوفی الممالکنخستوزیر ایران بود، علیرغم اعلام بیطرفی ایران در جنگ، ارتشروسیه به ایران وارد شد و تا نزدیکی تهران پیشروی کرد.احمدشاه در آن زمان تصمیم گرفت که پایتخت را ازتهران بهاصفهان انتقال دهد (اگر چه بعداً این تصمیم عملی نشد)؛ برخی از سیاسیون هم در واکنش به این تصمیم از تهران بهقم رفتند و «کمیتهٔ دفاع ملی» را تشکیل دادند که مورد ضرب و شتم نیروهای روس قرار گرفت. در سال ۱۳۳۵ ه.ق این گروه از سیاسیون بهکرمانشاه رفتند و یک کابینهٔ مستقل از حکومت مرکزی تشکیل دادند کهنظام السلطنه مافی رئیس این دولت مستقل بود. عارف نیز به همراه ایشان بهقصر شیرین رفت. در آن زمان یکی از دوستان عارف به نام عبدالرحیم خان خودکشی کرد که این اتفاق بر عارف اثر عمیقی گذاشت و وضع روحی وی را چنان به هم ریخت که مدتی برای مداوا بهبغداد فرستاده شد.[۲۳] نهایتاً عارف در سال ۱۲۹۸ ه.خ همراه با جمعی از سیاسیون از جملهمیرزاده عشقی،رضاعلی دیوانبیگی وحسن مدرس بهاستانبول سفر کرد.[۲۴]
در سال ۱۳۳۸ ه.ق (۱۲۹۷ ه.خ) عارف به تهران بازگشت.[۲۵] پس از بازگشت، وی به اجرای کنسرتهایی در تهران پرداخت و سال بعد، به دعوت دوستشمحمدتقی پسیان که رئیسژاندارمریخراسان بود، به مشهد رفت و درباغ ملی مشهد نیز کنسرتهایی برگزار کرد. عارف مانند قبل، در کنسرتهایش اشعاری انتقادی نسبت به دربار قاجار اجرا میکرد.[۲۶]ایرج میرزا، شاعر ایرانی که خود از شاهزادگان قاجار بود، از این اشعار عارف که در آن به حکومت قاجار کنایه زده میشد منزجر شد، لذا اثری با عنوان «عارفنامه» سرود که حاوی چندصد بیت شعر بود و در آن به انتقاد از عارف و هجو عارف پرداخت و وی را «عارفنما» لقب داد. «عارفنامه» در آن زمان نزد مخالفان عارف شهرت یافت.[۲۷]
در سال ۱۳۳۹ ه.ق (۱۲۹۹ ه.خ)سید ضیاءالدین طباطبایی به نخستوزیری ایران منسوب شد، ولی پس از سه ماه دولت وی سقوط کرد و خودش از ایران متواری شد. پس از اوقوام السلطنه به نخستوزیری منسوب شد. قوامالسلطنه خود در زمان دولت طباطبایی به زندان افتاده بود، و حال که وی نخستوزیر بود، طرفدارانش به شدت از ضیاءالدین بد میگفتند و او را خائن برمیشمردند. عارف که از طرفداران طباطبایی بود، در این زمان با سرودن اشعاری از وی حمایت و به قوام السطنه حمله کرد، که تصنیف «ای دست حق» از آن جمله است.[۲۸] در سال ۱۳۴۰ ه.ق (۱۳۰۰ ه.خ)، قوامالسلطنه دستور داد که محمدتقی پسیان را (که در دستگیری و زندانی شدن قوامالسلطنه در دوران نخستوزیری ضیاءالدین نقش داشت) به قتل برسانند. این رویداد، زمینهساز آن شد که عارف چند شعر دربارهٔ محمدتقیخان پسیان بسراید، از جمله «زنده به خونخواهیات هزار سیاوش»، «به من مگو که مکن گریه، گریه کار من است»، و «میانهٔ سر و همسر، کسی که از سر خویش …».[۲۹]
پس از دورهای کوتاه که در آن دولت چندبار تغییر کرد، در سال ۱۳۰۲ ه.خرضاخان سردار سپه به نخستوزیری منسوب شد. احمدشاه در آن زمان در سفر اروپا بود و رضاخان این فرصت را مغتنم شمرد و حکومت قاجار را برانداخت و حکومتجمهوری به جایش تشکیل داد. عارف که سلطنت قاجار را عامل بدبختی ایران میدانست و مدافع حکومت جمهوری بود، در این زمان به حمایت از رضاخان تصنیفهایی ساخت و اجرا کرد. از جمله، وی کنسرتی در «تئاتر باقر اُف» که پرازدحام هم بود، تصنیفهای «خون چو سرچشمهٔ آب حیات است» و «روی دلکش موی دیجور» و «رحم این خدای دادگر کردی نکردی» و غزلیات «به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد» و «سوی بلبل دم گل باد صبا خواهد برد» را اجرا کرد.[۳۰]
اما این حکومت جمهوری دیرپا نبود. در فروردین ۱۳۰۳ ه.خ، یکی از اعضای مجلس بهسید حسن مدرس سیلی زد که منجر به قیام مردم تهران به سمت مجلس شد. نهایتاً پس از زدوخوردهایی که روی داد، قرار شد که بحث جمهوریت کنار گذاشته شود. رضاخان هم که از طریق جمهوریت به نتیجه نرسیده بود، در سال ۱۳۰۵ ه.خ به عنوان نخستین شاهسلسلهٔ پهلوی تاجگذاری کرد. رضاشاه برای آن که بتواند کنترل مملکت را به دست بگیرد، بسیاری از آزادیهای سیاسی را سلب کرد، روزنامهها را سانسور کرد و از تشکیل اجتماعات جلوگیری کرد. این محدودیتها بر عارف هم تأثیر گذاشت؛ وی از اجرای کنسرت و سرودن اشعار سیاسی منع شد، و دیوان اشعارش هم که به تازگی دربرلین منتشر شده بود، در ایران توقیف و از نشر آن جلوگیری شد.[۳۱] اگر چه عارف از حکومت جمهوری که رضاخان پایه ریخت حمایت کرده بود و با سلطنت قاجار مخالف بود، اما رضاشاه نسبت به عارف رابطهٔ خوبی نداشت. یکی از دلایل این امر آن بود که رضاخان که در کابینهٔ سید ضیاءالدین طباطبایی وزیر جنگ بود، بعداً از مخالفان سید ضیاءالدین شد و از حمایت عارف از سید ضیاءالدین (چنانکه بالاتر ذکر شد) دل خوشی نداشت. دوم این که حمایت عارف ازمورگان شوستر هم از نظر رضاشاه «حمایت از اجنبی» و امری ناپسند قلمداد میشد. سوم آن که رضاشاه افرادی که جایگاه مردمی داشتند را پس از به سلطنت رسیدن، از بین بُرد یا خانهنشین کرد تا تهدیدی برای حکومت خودش نباشند. نتیجه آن که عارف بههمدان رفت.[۳۲]

سفر عارف به همدان در سال ۱۳۰۶ ه.خ را برخی به عنوان یک «تبعید» توصیف کردهاند. از جمله،عبدالحسین سپنتا که در دو سفر مختلف در همدان از عارف دیدار کرده بود، هر دو بار عارف را «در تبعید» گزارش کرده است.[پ] ومشفق همدانی هم درخاطرات نیمقرن روزنامهنگاری از لفظ تبعید برای وصف حال عارف استفاده کرده است.[۳۴] با این حال،سعید پورعظیمی چنین استنباط میکند که این سفر به اجبار حکومت نبود و خواستهٔ خودِ عارف بود.[۳۵] محمود بدیع، فرزند بدیعالحکما، هم چنین نوشته که «عارف را کسی تبعید نکرد، بلکه خودِ عارف خودش را تبعید نمود» و گفته که عارف به درخواست پدرش در سال ۱۳۰۶ ه.خ به همدان رفت.[۳۶] عارف پیش از آن در سال ۱۳۰۱ ه.خ هم در خلال سفرش بهکردستان به همدان رفته بود. در این سفر، عارفدره مرادبیگ را دیده بود و مجذوب آن شده بود و راجع به آن برایبدیعالحکما مطلبی نوشته بود.[۳۷] سفر بعدی وی به همدان نیز مستقیم نبود. عارف که در سفر سال ۱۳۰۱ ه.خ بهمالاریا مبتلا شده بود و با طبابتبدیعالحکما شفا یافته بود، وقتی در ۱۴ یا ۱۵ خرداد ۱۳۰۵ ه.خ از تهران بهبروجرد رفت، باز ناتندرست بود و از همین رو، در فروردین ۱۳۰۶ ه.خ دعوت بدیعالحکما برای سفر به همدان را پذیرفت.[۳۸]
در همدان، عارف زندگی سختی داشت چرا که سرمایهای نداشت و منبع درآمدش که کنسرتها باشد را هم از دست داده بود. اگر چه یکی از دوستان عارف توانست برایش از سوی دولت مقرری تعیین کند، اما این مقرری هم در طول زمان کاهش یافت و زندگی عارف در اواخر عمرش با مضیقه همراه بود.[۳۹] با این حال، در این دوره اشخاص مشهوری به دیدن عارف در همدان آمدند، از جملهرابیندرانات تاگور،دینشاه ایرانی،احمد کسروی،محمدعلی جمالزاده،وحید دستگردی وقمرالملوک وزیری.[۴۰]


عارف باقیماندهٔ عمر را در خانهای اجارهای در یک قلعهٔ کوچک دردره مرادبیگ با یک خدمتکار با نام جیران خانم[ت] و دو سگش زندگی کرد؛ پس از آن هم به خانهای در خیابان بینالنهرین همدان زندگی کرد.[۴۴][۴۵] عارف دربارهٔ روزهای تنهایی خود میگوید:
حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذراندهٔ زندگانی است؛ که تازه دانستهام تنها دوستان من این دوتا سگ هستند که معنی وفا و محبت و دوستی را در آنها دریافتهام.[۴۶]
در ۵ اردیبهشت ۱۳۰۵ ه.خ، یکی از سگهای عارف را مسموم کردند، و بعد شایع شد که وی نعش سگ را مخفیانه در امامزادهدهکرد دفن کرده است. این باعث شد که مردم برآشوبند و قصد کشتن او را بکنند. یکی از دوستان عارف به مدت دو ماه او را در قلعهای پناه داد و بالاخره عارف مجبور شد با حالت ضعف و بیماری ازبروجرد بهاراک بگریزد.[۴۷]
در سال ۱۳۰۸ ه.خ، عارف بابِ مکاتبه را بازرتشتیان هند (پارسیان هند) باز کرد. زرتشتیان هند یک نفر را به همدان فرستادند تا از عارف تقاضا کنند که به هند برود و در آنجا با رفاه زندگی کند. آنها هزینههای زندگی عارف را نیز متقبل شدند، اما وی این دعوت را نپذیرفت.[۴۸] عارف به گفتهٔ خودش در اثر مصرف زیاد الکل هم دچار بیماری بود.[۴۹] در این دوره او از هیچکسی کمک قبول نمیکرد[۵۰] و حتی ارث پدری را به برادرانش بخشیده بود.[۵۱] در سال ۱۳۱۰ ه.خ هم کهقمرالملوک وزیری در همدان کنسرت داشت،نیرالدوله هدایایی شامل یک گلدان نقره به قمر داد و قمر هم عارف را به روی صحنه فراخواند و همهٔ هدایا را به او بخشید، اما عارف هدایا را به دانشآموزان نیازمند همدانی بخشید و گلدان را نیز بهآرامگاه بوعلیسینا اهدا کرد.[۵۲]
عارف که بیماری قلبی داشت، تا پایان عمر در همدان ماند.[۵۳] وی در اثر استفاده ازتریاک، بهبرونشیت هم دچار بود و در پایان عمر، بهسرطان ریه نیز دچار شد که بهحلق او نیز سرایت کرد.[۵۴] شدت بیماری ریهٔ عارف به حدی بود که دیگر توانایی آواز خواندن نداشت.[۵۵] عارف در حوالی ساعت دوازده نیمهشبِ ۳۰ دیماه ۱۳۱۲ ه.خ (یا شاید در ساعت آغازین بامداد یکشنبه۱ بهمن) درگذشت.[۵۶] پیکر او درآرامگاه بوعلیسینا به خاک سپرده شد.[۵۷][۵۸] از آنجا که عارف سگ داشت و بادهگساری میکرد، روایاتی از دفن جنازهٔ سگ به همراه او در قبرش نقل شده است. آنچه مستند است آن است که ابتدا کسی حاضر نشد برای اونماز میت بخواند ولی در نهایتسید نصرالله بنیصدر نماز میت بر او خواند. دفن او در آرامگاه بوعلیسینا هم مخالفانی داشت و ابتدا قرار بود موقت باشد. بعداً در سال ۱۳۳۰ ه.خ کههوشنگ سیحون طرح بازسازی آرامگاه بوعلیسینا را پیش میبرد، استخوانهای عارف نیز پیدا شد و مزار وی را به مقابل در ورودی مقبرهٔ بوعلی منتقل کردند.[۵۹]
عارف در میان شاعران معاصرش، رتبهٔ درجه اولی ندارد و حتی بین منتقدان سیاسی هم جایگاه برتری ندارد، اما در این که او به عنوان یک شاعر معترض انقلابی، صاحب سبک بود اتفاق نظر وجود دارد.[۶۰] در این بخش، سبک هنری وی شرح داده شده و به تأثیرات هنری و اجتماعی وی اشاره شده است.
هیچ نسخهٔضبطشدهای از صدای عارف وجود ندارد؛ بنابراین، تمام آنچه راجع به صدا و خوانندگی عارف میدانیم بر اساس نوشتههای معاصران اوست.علینقی وزیری گفته که صدای عارف «گرم و پر از احساس بود» و عارف را خوانندهای پرشور توصیف کرده است.محمدعلی جمالزاده در یکی از خاطراتش به خوانندگی عارف اشاره کرده و گفته است که وی صدای بلندی داشت که وقتی اوج میگرفت «شیشههای پنجره اتاق میلرزید».جواد بدیعزاده هم صدای عارف را «مایهدار و گرم و لطیف» توصیف کرده است. عارف معتقد بود که تصنیفها باید به سادگی با آواز خوانده شوند و باتحریر مخالف بود، چنانکهعبدالله دوامی در یک خاطره تعریف میکند که وقتی او تصنیفی از عارف را با تحریر خواند، عارف به وی عتاب کرد.[۶۱]

از نظرقالب شعر، آثار عارف به صورتغزل، چند بندی،مثنوی،قصیده،تک بیت ورباعی سروده شدهاند. در گزارشی که در وبگاهگنجور منتشر شده چنین آمده که بر اساس تعداد ابیات، قالب غزل بین اشعار عارف بیشترین رواج را دارد، طول شعرهای وی هم عموماً حدود ۹ بیت است، و حدود ۳۱٪ از کل ابیاتی که عارف سروده، در تصنیفهای او هستند.[۶۲] تصنیفهای عارف عموماً یا فرم معمول تصنیف را دارند یا فرم یک غزل-تصنیف دارند. ساختار تصنیفهای وی مشابهقصیده است که در بند ابتدایی آن به زمینهچینی میپردازد و در بندهای بعدی پیام اصلی را ابلاغ میکند. اما گاهی نیز پیام اصلی از همان ابتدای تصنیف طرح میشود، مثل تصنیف «ننگ آن خانه».[۶۳]
عارف بر نقشعلیاکبر شیدا (که بنیانگذار تصنیفسازی نوین در موسیقی ایران بود) در شکلگیری تصنیف اشاره کرده و به تأثیر وی بر سبک خودش اذعان کرده است.[۶۴] عارف خود را قادر بهنثرنویسی نمیدانست، و آثاری که به نثر نوشته عموماً از اسلوبی ساده برخوردارند.[۶۵] اما سادگی، جزء ویژگیهای اشعار وی نیز هست. عارف در شعرهایش از کلمههای ثقیل، ترکیبهای عربی، وجناسها و کنایه معمولاً پرهیز کرده است. احتمال دارد که استعداد عارف در موسیقی به انتخاب واژگان در شعرهایش کمک کرده باشد.[۶۶] عارف خود به اشعارسعدی وحافظ بسیار علاقه داشت و از آنجا که به خوشنویسی مسلط بود، اشعار این شعرا را به خط خوش مینوشت.[۶۷]
روحالله خالقی نوشته که منتقدان عارف نیز مایهٔ شعری وی را ناکافی میدانستند. همچنین، وی اشاره کرده که برخی از تصنیفهای عارف از نظر وزن مشکل دارند، چنانکه که نیاز به ضمهٔ اضافه میشود یا وسط یک کلمه، وزن بریده میشود.[۶۸] عارف ازترنم لغوی نظیر «امان» و «جانم» و «طبیبم» هم در تصنیفهایش زیاد استفاده کرده که خالقی آن را نشانهٔ ضعف شاعر میداند.[۶۹] اما از سوی دیگر، کیوان آقامحسنی اشاره کرده که این سبک تغزلی که در آن شعر در خدمت ملودی است، و کاربرد ترنم لغوی به این منظور، در اواخر قاجار و دورهٔ عارف رایج بوده است.[۷۰] خود عارف هم در شعرهایش نسبت به خود نقد میکند. به عقیدهٔ صادق رضازادهٔ شفق، عارف دشمنی بزرگتر از خودش نداشته است. برای نمونه، عارف خیالپردازیهایش را عالم بدبختی خودش مینامد:[۷۱]
| جان میکنم چو کوهکن از تیشهٔ خیال | بدبختی از برای خود ایجاد میکنم |
آثار عارف، عمدتاً یا محتوای سیاسی ووطنپرستانه دارند یا محتوای عاشقانه.[ث][۷۴] تمام تصنیفهای عاشقانهٔ عارف که فاقد محتوای سیاسی هستند را وی در جوانی و حدود ۲۰ سالگی سروده است.[۷۵] اشعار سیاسی تا پیش از عارف مرسوم نبودند، اما گوش مردم به اشعار عاشقانه آشنا بود. عارف هم گاهی اشعار سیاسی را در قالبی عاشقانه مینوشت که در آن وطن معشوق بود و ملت عاشقان بودند.[۷۶] موفقیت و شهرت وی در این امر باعث شد که به وی لقب «شاعر ملی ایران» را بدهند.[۷۷] عارف اولین موسیقیدان ایرانی بود که محتواهای سیاسی و اجتماعی را به شکل تصنیف ارائه کرد، و در زمینهٔ تصنیفهای سیاسی وی صاحب سبک دانسته میشود.[۷۸] البته روحالله خالقی ذکر میکند که دیگر شاعران همدورهٔ عارف نیز شعرهایی با مضمون سیاسی میسرودند که در تصنیفها به کار میرفت اما چون خودشانآهنگساز تصنیف نبودند، نمیشد آنان را مانند عارفتصنیفساز دانست. وی همچنین اشاره میکند که یکی دو تصنیف با مضمون سیاسی پیش از عارف ساخته شده و رواج پیدا کرده بود.[۷۹] با این حال، عموماً از عارف با عنوان «مخترع تصنیف ملی» یاد میشود.[۸۰]
اغلب شعرها و تصنیفهای عارف حزنانگیزند. این حس ناشی از شرایط زمانهٔ عارف است و در خلقیات شخصی خودش هم نمایانگر بود، چنانکه وی کمتر خنده و مزاح میکرد.[۸۱]
در زمان خود عارف، تصنیفهای عارف و دیگر تصنیفهای انقلابی همچنین به وفور در انجمنهای انقلابیون و به خصوص در تئاتر گراند هتل درلالهزار اجرا میشدند.[۸۲] پس از عارف، کمترین شاعری به آهنگسازی تصنیفهای خودش میپرداخت، اما ازمحمدعلی امیرجاهد به عنوان یک نمونهٔ استثنا که مانند عارف تصنیفسازی میکرد، یاد میشود.[۸۳] عارف بر بسیاری از هنرمندان همعصر و متأخر خویش نیز اثرگذار بود، از جملهمحمدتقی بهار که گفته «کسی که مرا به سرود اشعار میهنی و انقلابی تشویق کرد، عارف بود».[۸۴] به گفتهٔروحالله خالقی، تصنیفهای عارف دهانبهدهان میگشتند و به سرعت از شهری به شهر دیگر گسترش مییافتند، و در اعتلای سطح فرهنگ جامعه مؤثر بودند.[۸۵] خالقی خود بعدها باتنظیم تصنیفهای شیدا و عارف برایارکستر در حفظ این آثار نقشی بسزا ایفا کرد.[۸۶] عارف خود نیز تا سال ۱۳۰۳ ه.خ تصنیفهایش را در کنسرت اجرا میکرد، اما پس از آن تا پایان عمرش، از صحنهٔ موسیقی کناره گرفت؛ اماقمرالملوک وزیری در آن سالها به اجرای تصنیفهای عارف پرداخت و آنها را نزد شنوندگان ایرانی زنده نگاه داشت.[۸۷]
عارف در زمانی که رضاخان (سردار سپه) به دنبال جایگزینی سلطنت قاجار با یک حکومت جمهوری بود، کنسرتی به اسمکنسرت جمهوری اجرا کرد که تأثیرات اجتماعی مهمی داشت، چنانکهعینالسلطنه در خاطراتش نوشته بود «اگر با تحریکات انگلیس و قشون سردار سپه ایران جمهوری نشود، محققاً با تصنیف عارف خواهد شد». بخشی از تأثیرات عارف ناشی از آن بود که او در دورهای تصنیف میساخت که آثارش به سرعت از طریقروزنامه منتشر میشدند و با اجرایکنسرت هم میتوانست شمار بیشتری از مخاطبان را برای آثارش به دست آورد؛ این رسانهها برای اولین بار در ایران فاصلهٔ بین هنرمند و مخاطبش را بسیار کم کرده بودند. اگر چه موسیقیدانان دیگری، از جملهدرویشخان هم در این دوره کنسرتهای بسیار میدادند، اما هیچکدام دامنهٔ نفوذ عارف را نداشتند.یحیی ریحان مینویسد که «عارف تنها شاعری بود که هر وقت از کوچه و بازار عبور میکرد، مردم برای او دست میزدند و او را تجلیل مینمودند».[۸۸]رسام ارژنگی واحمد کسروی نیز هر دو نوشتهاند که سرعت انتشار ترانههای عارف بیسابقه بود و قشرهای مختلف مردم، آنها را حفظ بودند و میخواندند.سعید نفیسی هم گفته که «هیچ سخنی مانند سخن او به این زودی در دلها راه نیافته و این همه بر سر زبانها نگشته است.»[۸۹]ادوارد براون، مشرقشناس بریتانیایی هم در مورد عارف نوشته که او مورد توجه و تحسین بسیار از سوی مردم بود.[۹۰]
عارف روی نسل بعدی موسیقیدانان ایران هم تأثیر داشت. وی نخستین استاد آوازرضاقلیمیرزا ظلی بود.[۹۱] ظلی در دورهٔ نوجوانی و درگیلان با عارف آشنا شد.[۹۲]عبدالله طالع همدانی نیز در دورهای که عارف در همدان میزیست، از تأثیر عارف بهره برد. وی در همان دوره شروع به تصنیفسازی کرد و اولین تصنیفش مورد توجه عارف قرار گرفت. طالع همدانی ومحمدعلی امیرجاهد از معدود تصنیفسازان پس از عارف هستند که همچون او، هم شعر و هم آهنگ تصنیفها را خودشان میساختند.[۹۳] یک نمود دیگر از تأثیر عارف روی نسلهای بعدی موسیقیدانان نیز شکلگیری گروهی به نام او (گروه عارف) توسطپرویز مشکاتیان در سال ۱۳۵۶ ه.خ است. این گروه برخی از آهنگهای عارف از جمله تصنیف «از خون جوانان وطن» را نیز اجرا و منتشر کرد، و با انتشار این تصنیفهای انقلابی در حول و حوشانقلاب ۱۳۵۷ ایران به نقش سیاسی این تصنیفها تداوم بخشید.[۹۴]
دو ویژگی کلیدی شخصیت و دیدگاههای عارف عبارت بودند از روحیهٔ انقلابی ومیهنپرستی.[۹۵] شدتِ میهنپرستی عارف تا جایی بود که روابط شخصی او را تحت تأثیر قرار میداد، چنانکه اگر با کسی خصومت داشت وی را «اجنبیپرست» و «خائن» مینامید، و اگر کسی مورد تمجید او بود به وی صفت «پاکخونی» و «ایراننژادی» میداد.[۹۶] در ستایشِ رضازاده شفق، عارف پا را فراتر گذاشته و وی را باادوارد براون مقایسه میکند که «تا کنون در ایران نظیر نداشته»؛ این در حالی است که در سالهای پایانی عمر عارف، رضازاده شفق نسبت به او اعتنایی نداشت.[۹۷][۹۸][۹۹]
عارف به نقد و هجو بسیاری از معاصران خودش میپرداخت. البته این نوع از هجو در آن دوره، در ادبیات ایران رواج داشت (چنانکهمحمدتقی بهار به هجووحید دستگردی میپرداخت، وحید به هجومیرزاده عشقی، و عشقی به هجو بهار و وحید وسید حسن مدرس). با این حال، او در هجو دیگران به اعتقادات سیاسی آنان طعنه میزد و خصومتهای شخصی را وارد نمیکرد. به علاوه، اطلاق لقب «شاعر ملی» به او باعث شده بود که خودش مورد تعرض بسیاری از ادیبان قرار بگیرد.[۱۰۰] عارف به تصنیفهای معاصر دورهٔ خودش هم به شدت نقد داشت و آنها را مبتذل و مایهٔ تمسخر میدانست، البته به جز تصنیفهای علیاکبر شیدا. با این حال، روحالله خالقی این دیدگاه عارف را افراطی قلمداد کرده و نوشته که عارف احتمالاً برای اینکه ارزش خود را بیشتر کند، فقط به نمونههای مبتذل تصنیف که پیش از او رواج داشتند اشاره کرده است.[۱۰۱] نقد عارف به شاعران محدود نبود، و هنرمندانی که به هستهٔ قدرت نزدیک بودند یا بدان علاقه داشتند را نیز نکوهش میکرد. عارف دربارهٔکمالالملک گفته بود که «جای تأسف است که این مرد، صورت اعیان و اشراف را که سبب بدبختی این ملت و خرابی مملکت بودهاند ساخته، (اما) یک اثری از بزرگان حقیقی مملکت ندارد.»[۱۰۲]
در نتیجهٔ این اختلافات، عارف خود را منزوی مییافت. او در خودزندگینامهاش مینویسند: «آخر این چه بدبختی است که دامنگیر من شده است؟ فرمانفرما با من بد، سلیمانمیرزا هم بد، تقیزاده هم بد، نصرتالدوله بد، ملکالشعرا هم بد، مرتجع و آزادیخواه هر دو دشمن».[۱۰۳]جواد بدیعزاده هم مینویسد که کمتر پیش میآمد عارف در مجلسی باشد که از خوانندگان همعصرش کسی دیگر هم در آن جمع باشد.[۱۰۴]
با این حال، چند نفر بودند که عارف نسبت به آنها عموماً فقط دیدگاهی حاکی از ارادت و احترام داشت. یکی از آناناحمد کسروی بود که عارف هم در نوشتههایش راجع به او و هم در نامههایی که به دیگران نوشته و در آن از کسروی یادکرده، همواره لحنی حاکی از ارادت به کار برده است.[۱۰۵] به همین جهت شعر «شیفته افکار» را برای سید احمد کسروی، نویسنده کتابشهریاران گمنام سرود:[۱۰۶]
| به تو ام شیفته از هر نظر افکار تو کرد | دیده نادیده، مرا تشنه دیدار تو کرد | |
| آنچه از خامه پندار پدیدآوردی | شد یقین، نسخ یقین، همه پندار تو کرد | |
... | ||
دیگری کلنل محمدتقی پسیان که عارف به وی ارادت بسیاری داشت و پس از کشته شدنِ پسیان، عارف چندین شعر راجع به وی نوشت و تا پایان عمر خود را در سوگ کلنل توصیف میکرد و میگفت «خبر مرگ کلنل استخوانهای مرا خُرد کرد».[۱۰۷] عارف با رضازاده شفق هم رابطهٔ دوستی نزدیکی داشت، و بسیاری از نوشتههایی که از عارف به جا مانده حاصل آن بود که شفق بهطور مستمر عارف را به نوشتن تشویق میکرد.[۱۰۸]
عارف همچنین در نوشتههایشرضاشاه را ستایش کرده و از جمله در اینباره مطالبی در نامههایش به دیگران نوشته بود.[۱۰۹] با این حال، وی منتقد کسانی بود که برای خوشآمد حکومت پهلوی، جنبشهای انقلابی و آزادیخواهانهٔ دیگر را کمرنگ جلوه میدادند.[۱۱۰] همچنان که پیشتر شرح آن رفت، رضاشاه هم نسبت به عارف دید خوشی نداشت.[۱۱۱] اختناق سیاسی که توسط حکومت پهلوی ایجاد شد، عارف را هم میگزید.[۱۱۲] نتیجه آن که عارف از حمایتش از رضاخان عمیقاً پشیمان شد.[۱۱۳]
بسیاری از هنرمندان معاصر عارف و پس از آن، تصنیفهای عارف را بازخوانی کردهاند. در زمان فعالیت عارف، وقتی که خود از ضبط تصنیفهایش سر باز زد، خوانندگان دیگری به نامهایافتخار خانم، امجد خانم، زری خانم و حاجی محمدخان[ج] تصنیفهای وی را بازخوانی کردند تا روی صفحهٔ گرامافون ضبط شود.[۱۱۵] در دورهٔ بعدی نیز که ضبط آثار موسیقی ایرانی درتفلیس انجام شد،عبدالله دوامی دو تصنیف «هنگام می» و «از کفم رها» را خواند و ضبط کرد.[۱۱۶] در سالهای پایانی عمر عارف که او دیگر کنسرت برگزار نمیکرد، قمرالملوک وزیری تصانیف عارف را بارها اجرا کرد و در زنده نگهداشتن آنها نقش داشت.[۱۱۷] همچنین وزیری چند تصنیف دیگر عارف از جمله «گریه کن» را برای ضبط روی صفحه بازخوانی کرد.[۱۱۸] در برنامهٔگلهای جاویدان نیز تصانیف عارف بارها اجرا شدند، از جمله توسطغلامحسین بنان.[۱۱۹] تصنیفهای مشهورتر عارف مثلاز خون جوانان وطن لاله دمیده بارها توسط خوانندگان مختلف بازخوانی شدهاند.
در مجموعهٔ تلویزیونیشهریار (۱۳۸۶) که دربارهٔسید محمدحسین شهریار است و به کارگردانیکمال تبریزی ساخته شد، عارف قزوینی نیز در داستان حضور دارد واحمد آقالو نقش وی را اجرا کرده است.[۱۲۰]
در فیلمنرگس مست (۱۳۹۸) کهسید جلالالدین دری نویسنده و کارگردانش بود، عارف قزوینی یکی از نقشهای اصلی داستان است ومهدی پاکدل نقش وی را اجرا کرده است. این فیلم به زندگی چهار شاعر و تصنیفساز ایرانی (موسیو خاچیک،افتخارالسلطنه، عارف قزوینی، وعلی اکبر شیدا) میپردازد.[۱۲۱]

از عارف دهها تصنیف و شعر باقی مانده است که بسیاری از آنها از رویدادهای دورهٔ زندگی عارف الهام گرفتهاند. از عارف چند نامه نیز برجای مانده است، از جمله نامههایی که برایصادق رضازاده شفق و دیگر دوستانش نوشته است. در این بخش، برخی از این اشعار معرفی شدهاند و زمینهٔ سرایش آنها ذکر شده است، و چند بیت از هر شعر نیز نقل شده است.
اگرچه با رواجگرامافون به ایران، نمایندگان شرکتپولیفون به عارف پیشنهاد کرده بودند که بهآلمان برود و در ازای ضبطصفحه به وی مبلغی پرداخته شود، اما عارف این پیشنهاد را نپذیرفت چرا که گرفتن پول را کاری حقیر و در حدمطربی میدانست. (عارف بعداً از این تصمیم خود پشیمان شد) در نتیجه، نسخهٔ ضبطشده از تصنیفهای عارف با صدای خودش موجود نیست.[۱۲۲] اما از نوشتههایروحالله خالقی در کتابسرگذشت موسیقی ایران میدانیم که از بیش از ۲۰ تصنیفی که عارف ساخته، یازده مورد درآواز دشتی یاافشاری بودهاند.[۱۲۳] عارف بانتنویسی آشنا نبود و آنچه از تصانیفش که به نت موجود است حاصل تلاشعبدالله دوامی وابراهیم منصوری است.[۱۲۴] عارف همچنین فقداننتنویسی را یکی از نقاط ضعف موسیقی ایرانی (در زمان خودش) قلمداد کرده که به حفظ آثار موسیقی ضربه میزند.[۱۲۵] در بسیاری از اجراهای تصنیفهایش، عارف راشکرالله قهرمانی با نواختنتار همراهی میکرد.[۱۲۶]
شمار تصنیفهای عارف تا ۲۹ عدد ذکر شده است.[۱۲۷] در زیر، برخی از مهمترین آنها آمدهاند و توضیحاتی در موردشان ذکر شده است.
عارف نوشته که این تصنیف را در ۱۳۱۵ ه.ق حدوداً وقتی ۱۸ ساله بوده و قبل از آن که به تهران برود سروده است. عارف تصنیف عاشقانهٔ «دیدم صنمی» را دررشت و به عشق یکارمنیزاده سروده است. تصنیف دردستگاه شور ساخته شده و اجرایسیما بینا از این اثر معروف است.[۱۲۸]
| دیدم صنمی، سرو قدی، روی چو ماهی | الهی تو گواهی، خدایا تو گواهی | |
| افکنده به رخسارِ چو مَه زلف سیاهی | الهی تو گواهی، خدایا تو گواهی | |
... | ||
این شعر را عارف در سال ۱۳۲۶ ه.ق (۱۲۹۱ ه.خ) سرود، زمانی کهمحمدعلی شاه مجلس ایران را به توپ بست.[۱۲۹]
| ز زلف بر رخ همچون قمر نقاب انداخت | فغان که هاله به رخسار آفتاب انداخت | |
... | ||
| رها نکرد دل از زلف خود به استبداد | گرفت و گفت تو مشروطهای، طناب انداخت | |
به توپ بستن مجلس توسطمحمدعلی شاه منجر به آن شد که مشروطهخواهان در شهرهای مختلف ایران قیام کنند و با رهبریعلیقلیخان سردار اسعد وصمصامالسلطنه ومحمدولیخان تنکابنی، تهران را به تصرف درآوردند. این شعر را عارف پس از فرار محمدعلی شاه به سفارت روسیه سرود.[۱۳۰]
| پیام دوشم از پیر مِیفروش آمد | بنوش باده که ملت کنون به هوش آمد | |
| هزار پرده ز ایران درید استبداد | هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد | |
... | ||
در سال ۱۳۲۶ ه.ق در زمان ورود مشروطهخواهان به ایران، عارف این تصنیف را در یک بند و در دستگاه شور سرود. یکی از اجراهای معروف «آمان» را محمدرضا شجریان انجام داده که در آن تغییراتی در شعر داده و چند بیت را نخوانده و به جایش چند بیت دیگر که در تصنیف نیست را خوانده است.[۱۳۱]
| ای آمان از فراقت آمان | مُردم از اشتیاقت آمان | |
| از که گیرم سراغت آمان | آمان، آمان، آمان، آمان | |
... | ||
این تصنیف که از مشهورترین آثار عارف است، اشاره به کشتهشدگان جنبش مشروطه دارد.[۱۳۲] خود عارف گفته که آن را به یادحیدرخان عمواوغلی سروده است.[۱۳۳] حیدر عمو اوغلی کسی بود که زمانی که عارف برای معالجه به بغداد فرستاده شده بود، از عارف مراقبت کرد و به وی منزل داد.[۱۳۴]مایهٔ تصنیف در آوازدشتی ساخته شده است.[۱۳۵]
| هنگام می و فصلِ گل و گشتِ چمن شد | دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد | |
| از ابر کَرَم خطهٔری رَشکِ خُتَن شد | دلتنگْ چو من مرغ قفس بهر وطن شد | |
| از خون جوانان وطن لاله دمیده | از ماتمِ سروِ قدشان سروْ خمیده | |
| در سایهٔ گل، بلبل از این غصه خزیده | گل نیز چو من در غمشان جامه دریده | |
... | ||
این تصنیف را بسیاری از خوانندگان بازخوانی کردهاند.الهه در سال ۱۳۴۰ ه.خ این اثر را در برنامهٔگلهای رنگارنگ اجرا کرد.[۱۳۶]محمدرضا شجریان چند اجرای مختلف از آن انجام داد، که شامل اجرایی با همکاریگروه شیدا ومحمدرضا لطفی در سال ۱۳۵۱ ه.خ و اجرایی دیگر با تنظیمفرامرز پایور و به همراهیگروه پایور در سال ۱۳۵۸ ه.خ بود، که دومی در آلبومراز دل منتشر شد.
عارف در مورد سرایش این تصنیف عاشقانه، فقط یک توضیح داده است: «در گرگانهرودتالش، ۱۳۲۷ ه.ق»، تصنیف در آوازافشاری است و پس از نشرش توسط عارف، با صدایالهه،عبدالله دوامی ونصرالله ناصحپور بازخوانی شد.[۱۳۷]
| نکنم اگر چاره دل هرجایی را | نتوانم و تن ندهم رسوایی را | |
| نرود مرا از سر سودایت بیرون | اگر بکوبی تو سر سودایی را | |
... | ||
در سال ۱۳۲۸ ه.ق، زمانی که محمدعلی شاه به تحریک روسها واردگموش تپه شده بود، عارف این تصنیف را در آوازابوعطا و در ۶ بند ساخت. عمدهٔ شعر حالتی عاشقانه و غیر سیاسی دارد، اگر چه در یک بیت از آن عارف میگوید «همتی ای خلق، گر ایرانپرستید / از چه در این مرحله ایمن نشستید».[۱۳۸]
| دل هوس سبزه و صحرا ندارد | میل به گلگشت و تماشا ندارد | |
| دل سر همراهی با ما ندارد | خون شود این دل که شکیبا ندارد | |
... | ||
در سال ۱۳۲۸ ه.ق عضدالملک که نایبالسلطنه بود، درگذشت و ابوالقاسم ناصرالملک همدانی به عنوان نایبالسلطنه انتخاب شد. در آن زمان دولت برای اصلاح امور کشور به استخدام مستشاران آمریکایی روی آورد که مورد مخالفت دولت روسیه قرار گرفت. چون مجلس ایران به مخالفت روسیه اعتنا نکرد، لذا ناصرالملک مجلس را منحل کرد و مستشاران آمریکایی از ایران اخراج شدند. این ضربه به بنیان مشروطه، الهامبخش عارف برای سرودن تصنیف «گریه را …» بود. این تصنیف چنان شهرت یافت که ناصرالملک به شهربانی دستور دستگیری عارف را داد، اما عارف از طریق دوستانی که در حکومت داشت از آن باخبر شد و تهران را ترک کرد و دستگیر نشد.[۱۳۹]
| گریه را به مستی بهانه کردم | شکوهها ز دست زمانه کردم | |
| آستین چو از چشم برگرفتم | جوی خون به دامان روانه کردم | |
... | ||
| شد چو ناصرالملک مملکتدار | خانه ماند و اغیار لیس فیالدار | |
| زین سپس حریفان خدا نگهدار | من دگر به میخانه خانه کردم | |
... | ||
این تصنیف را عارف در همان دورهای سرود که مستشاران آمریکایی به ایران آمدند و سپس از ایران اخراج شدند. محتوای شعر مشخصاً بهمورگان شوستر اشاره میکند که از مستشاران آمریکایی در ایران بود.[۱۴۰]
| ننگ ان خانه که مهمان ز سر خوان برود | جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود | |
| گر رود شوستر از ایران، رود ایران بر باد | ای جوانان! مگذارید که ایران برود | |
... | ||
این تصنیف را عارف در سال ۱۳۲۹ ه.ق و جایی بینقم واصفهان، و در آواز افشاری ساخته است. جدایی عارف از دوستشعلیمحمد معمارباشی (معمار معروف دورهٔ قاجاریه) زمینهٔ سرایش این تصنیف بود. رضازادهٔ شفق نسخهای از این تصنیف را به همراه ترجمهٔترکی آن دراستانبول منتشر کرد که آن نسخه نیز مورد توجه قرار گرفت. تصنیف «از کفم رها» را خوانندگان دیگری از جمله عبدالله دوامی (با تاردرویشخان) و محمدرضا شجریان و سیما بینا اجرا کردهاند. شناختهشدهترین ابیات تصنیف در ادامه آمدهاند، اما کل تصنیف ۱۴ بیت دارد و هر کدام از خوانندگان تنها بخشی از آن را خواندهاند. اینکه عارف خود چگونه این تصنیف را میخوانده مشخص نیست و احتمال دارد که خودش هم متنِ تصنیف را دو یا سه پاره میکرده یا به صورت بندهای جداگانه میخوانده است.[۱۴۱]
| از کفم رها (جانم) شد قرار دل | نیست دست من (خدا) اختیار دل | |
| دل به هر کجا (جانم) رفت و برنگشت | دیده شد سفید (خدا) زانتظار دل | |
| عمر شد حرام (جانم) باختم تمام | آبرو و نام (خدا) در قمار دل |
این غزل را عارف در پایان دورهای کهناصرالملک هنوز نایبالسلطنه بود سرود، زمانی که احمدشاه تاجگذاری نکرده بود. در این غزل، عارف بهمحمد ولی خان سپهدار نیز اشارهای انتقادی کرده است. شعر آن را عارف در خلالی نمایشی در تهران خواند، و در پایان نمایش گماشتگان محمد ولی خان سپهدار به عارف قزوینی کتک مفصلی زدند چنانکه عارف تا دو ماه در بستر بیماری بود.[۱۴۲]
| ز خواب غلفت هر دیدهای که بیدار است | بدین گناه اگر کور شد سزاوار است | |
... | ||
| بگو به عقل منه پا به آستانهٔ عشق | که عشق در صف دیوانگان «سپهدار» است | |
... | ||
این قصیده را عارف در دورهای سرود که در استانبول بود. در آن زمان برخی از سیاسیون که از ایران متواری شده بودند قصد داشتند که در پاریس فعالیتهای سیاسی کنند، وسلیمان نظیف که مدیر روزنامهٔحادثات بود، به شدت از این مسئله انتقاد کرده بود و به دستاندرکارانش هتاکی کرده بود. عارف در این قصیده به نظیف انتقاد کرده و به وی تذکر میدهد که «ادیب باید طرز ادب نگه دارد».[۱۴۳]
| ز من بگو به سلیمان نظیفِ تیره ضمیر | که ای برونِ تو چون شیر و اندرون چون قیر | |
| برون ز کُرد شود اولیاء؟ معاذالله! | تنور میشود از چوب ساخت؟ گوش مگیر | |
| ز تُرک غیر از خریت ندید کس زینهار | چو کُرد تُرک شود خر بیار و معرکه گیر | |
... | ||
| ادیب باید که طرز ادب نگه دارد | نه هرچه لایق ریشش بود کند تحریر | |
| ترا جسارت توهین به دولت ایران | نبود این همه، بیعرضه گر نبود سفیر | |
به گفتهٔ حائری، عارف این شعر را زمانی که در استانبول بود سروده و احتمالاً برخاسته از احساسش نسبت به «زیبارویان آن دیار» بوده است.[۱۴۴] مایهٔ تصنیف در آواز دشتی است و عارف آن را در سال ۱۳۳۸ ه.ق سروده است. خودش زمینهٔ سرایش تصنیف را چنین توصیف کرده است: «یک صباح در خیابان «پرا» ی (اپرای) استانبول: دختر پریشان زلف! عارف مبهوت!». در خوانش تصنیف، قسمت «به به به» به صورت «به به و به» خوانده میشود که این «و» یکترنم است که در بیتهای بعدی هم خوانده میشود؛ مثلاً مصراع سوم تصنیف هم به صورت «آفتاب از چه طرف سرزده امروز (و) که سر» خوانده میشود.[۱۴۵]
| شانه بر زلف پریشان زدهای، به به به | دست بر منظرهٔ جان زدهای، به به به | |
| آفتاب از چه طرف سرزده امروز که سر | به من بیسروسامان زدهای، به به به | |
... | ||
این شعر را عارف در زمان سکونتش در استانبول سروده و در آن به دربدری خود و پریشانی وضع ایران اشاره کرده است.[۱۴۶]
| هر وقت زآشیانهٔ خود یاد میکنم | نفرین به خانوادهٔ صیاد میکنم | |
| یاد در غم اسارت، جان میدهم به باد | یا جان خویش از قفس آزاد میکنم | |
... | ||
این شعر را عارف در زمان بازگشتش از استانبول به ایران سروده است. در این شعر، عارف اشارهای هم به سید محمدرضا برازجانی معروف به «مساوات» کرده است:چون خوب بود «مساوات» برنمیگردیدکه مشت ما بر بیگانه کرد بازآمد[۱۴۷]
| به کوی میکده هر کس که رفت، بازآمد | ز قید هستی این نشئه بینیاز آمد | |
| هزار شُکر که ایران چو کبکِ زخمی، باز | برون ز پنجهٔ شاهین و شاهباز آمد | |
... | ||
| چه خوب بود «مساوات» برنمیگردید | که مشت ما بر بیانه کرد بازآمد | |
... | ||
در سال ۱۳۳۸ ه.ق و پس از بازگشت از استانبول، زمانی که عارف از تهران برای سفری خارج شده بود و در بیابانی نزدیکمورچه خورت دراستان اصفهان بود، تصنیف در بیات ترک و در دو بند سروده شده است. اوجِ تصنیف در گوشهٔشکسته و فِیلی اجرا میشود. برای عارف مهم بود که تصنیفهایش برای عموم مردم قابل اجرا باشند، و بیشتر تصنیفهای عارفبازه صوتی کوچکی دارند، اما این تصنیف از این جهت مستثنی است و گسترهٔ صوتی بزرگتری دارد.[۱۴۸] بعدتر نیز وی این اثر را در سال ۱۳۴۳ ه.ق در تهران و در خلال نمایش نهضت جمهوری ایران اجرا کرد.[۱۴۹]
| رحم ای خدای دادگر کردی نکردی | ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی | |
| از این سپس میدان شاهان جهان را | گر از حلب تا کاشمر کردی نکردی | |
... | ||
| ملک کیانی را قجر چون دستخوش کرد | کوتاه اگر دست قجر کردی نکردی | |
| با مجلش شورا ز عارف گو جز این کار | فراد اگر کار دگر کردی نکردی | |
این تصنیف را عارف در سوگمحمدتقی پسیان سرود. در این شعر، وی پسیان را میستاید و از میهنپرستی وی ذکر به میان میآورد.[۱۵۰]
| زنده به خونخواهیات هزار سیاووش | گردد از آن قطره خون که از تو زند جوش | |
| عشق به ایران به خون کشیدت و این خون | کی کند ایرانی اصیل فراموش | |
... | ||
این تصنیف را هم عارف در سوگ محمدتقی پسیان سرود. پسیان که درجهٔکلنل داشت، در این شعر با همین لقبش مورد اشاره قرار گرفته است.[۱۵۲] این کار که با نام «تصنیف کلنل» هم شناخته میشود، در سال ۱۲۹۸ ه.خ ساخته شده است.[۱۵۳]
| به من مگو که نکن گریه، گریه کار من است | کسی که باعث این کار گشته یار من است | |
| متاع گریه به بازار عشقْ رایج و اشک | برای آبرو و قدر و اعتبار من است | |
... | ||
| تدارک سفر مرگ دید عارف و گفت | در این سفر «کلنل» چشمانتظار من است | |
این تصنیف را عارف در حمایت از حکومت جمهوری سرود که رضاخان پایه گذاشت. در این شعر، وی به ستایش حکومت جمهوری میپردازد و بابت رهایی از سلطنت قاجار شادمانی میکند.[۱۵۴] عارف این اثر را دردستگاه ماهور اجرا کرد.[۱۵۵]
| به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد | زدیم تیشه بر این ریشه، هر چه بادا باد | |
... | ||
| به زور بازوی جمهور بوده کز ضحاک | گرفت دادِ دل خلق، کاوهٔ حداد | |
| پس از مصیبت قاجار، عید جمهوری | یقین بدان بوَد امروز، بهترین اعیاد | |
... | ||
| به یک نگاه اروپا بباخت خود را شاه | در این قمارِ کلا، تاج و تخت از کف داد | |
| خرابه کشور ما را هر آن که باعث شد | کزین سپس شود آباد، خانهاش آباد | |
... | ||
این اثر را عارف در ستایش رضاخان و بابت برپایی حکومت جمهوری و سرنگونی سلطنت قاجار سرود. در این شعر به رضاخان با لقب «سردار سپه» اشاره شده است.[۱۵۶] عارف این تصنیف را دربیات ترک اجرا کرد.[۱۵۷]
| سوی بلبل، دمِ گل، باد صبا خواهد برد | خبر مقدم گل تا همهجا خواهد برد | |
... | ||
| سر بازارِ جنون، عشق، شه ایران را | در اروپا چه خوش انگشتنما خواهد برد | |
... | ||
| باد «سردارِ سپه» زنده در ایران عارف | کشور رو به فنا را به بقا خواهد برد | |
اینمثنوی را عارف در سالهای پایانی عمرش درهمدان سروده است و در آن به فقر خودش اشاره میکند و برخی از وسایل زندگی را که دیگران از جملهبدیعالحکما (دکتر بدیع) به وی داده بودند نام میبرد.[۱۵۸]
| بوَد رختخوابم ز «حاجی وکیل» | که خصمش زبون باد و عمرش طویل | |
| اگر پهن فرشم به ایوان بوَد | سپاسم ز الطاف «کیوان» بود | |
| اگر میز و هم یک دوتا صندلی است | ز «دکتر بدیع» است، از بنده نیست | |
... | ||
عارف این شعر را در شصتسالگی و زمانی سرود که او و جمعی دیگر از ادبای ایرانی در تقدیر ازادوارد براون مقالههای نوشتند و سرودههایی منتشر کردند. براون در تدوین، نشر و احیای آثار ادبی ایران و شناساندنشان به انگلیسیزبانان جهان فعالیتهای بسیاری کرده بود.[۱۵۹]
| به سال شصتم عمرم نوید جشن رسید | بمان که بعد صد و بیست سال خواهی دید | |
... | ||
| به لوح خاطر ایرانیان به نام «براون» | نوشته با خطر برجسته السعید سعید | |
... | ||
عارف را نخستین کسی میدانند که در ایران کنسرت برگزار کرد.[۱۶۰] عارف بیش از ۲۰ کنسرت برگزار کرده اما تنها راجع به بخشی از آنها مستندات وجود دارد.[۱۶۱] در اوج فعالیتش، عارف سالی ۲ تا ۳ کنسرت برگزار میکرد که منبع اصلی درآمدش نیز محسوب میشد.[۱۶۲] برای نوازندگان همراهش، اجرا با عارف نوعی افتخار محسوب میشد و بدون چشمداشت مالی با او همکاری میکردند. از این میان، نوازندهٔ محبوب عارفشکرالله قهرمانی بود که عارف شیفتهٔ تارنوازی او بود.[۱۶۳]حسینخان اسماعیلزاده هم به عنوان نوازندهٔکمانچه در کنسرتهای عارف مشارکت میکرد.[۱۶۴]
نخستین کنسرت عارف روز ۲۹ مرداد ۱۲۸۸ ه.خ (۳ شعبان ۱۳۲۷ ه.ق) یعنی ۲۰ روز پس از اعدامشیخ فضلالله نوری در خانهٔعلی ظهیرالدوله و به همتانجمن اخوت برگزار شد. در این کنسرت خیریه که درآمدش به حریقزدگانبازار تهران داده شد، عارف تصنیف «ای امان از فراقت امان» را خواند و همچنین غزلی را خواند که در آن از مرگ شیخ اظهار شادمانی کرده بود.[۱۶۵] دومین کنسرت عارف در سال ۱۲۸۸ ه.خ (معادلرجب ۱۳۲۷ ه.ق) در سینما فاروس (خیابان لالهزار) برگزار شد و در این کنسرت،رضا محجوبی ومرتضی محجوبی (که در آن زمان ۱۰ سال داشت) برای عارف نوازندگی کردند.[۱۶۶]
سومین کنسرت عارف در تابستان ۱۲۹۰ ه.خ (۱۳۲۹ ه.ق) درپارک امینالدوله تهران برگزار شد. این کنسرت به مناسبت شکست قوایمحمدعلی شاه از مشروطهخواهان برگزار شد وعلینقی وزیری، شکرالله قهرمانی ورکنالدین مختاری همراه عارف در آن اجرا کردند. عارف در این کنسرت شش تصنیف اجرا کرد.[۱۶۷] چهارمین کنسرت وی پس از اخراجمورگان شوستر از ایران بود، که در آن تصنیف «ننگ آن خانه» را چند شب متوالی با همراهیشکرالله قهرمانی اجرا کرد.[۱۶۸]
یکی از کنسرتهای پرماجرای عارف در خرداد ۱۲۹۳ ه.خ (رجب ۱۳۳۲ ه.ق) بود که به مقصود جمعآوری اعانه برای تأسیسمدرسه احمدیه در پارک ظلالسلطان برگزار شد. در این کنسرت وی چند تصنیف خواند، از جمله تصنیف «ز خواب غلفت هر دیدهای بیدار است» که بیتی از آن به هوادارانمحمدولی خان تنکابنی (مشهور به «سپهسالار») خوش نیامد و بابت آن به عارف کتک مفصلی زدند. خبر این ماجرا در تهران پیچید و باعث شهرت بیشتر عارف شد. ظاهراً این قضیه ناشی از یک سوء تفاهم بود و هدف عارف کنایهزدن به محمدولی خان نبود، چنانکه بعداً محمدولی خان از عارف عذرخواهی کرد و حتی خانهای در نزدیکیپیچ شمیران به عارف کرایه داد بدون آن که از او اجاره بگیرد. پس از مدتی که عارف تصمیم گرفت از تهران دور شود هم محمدولی خان خانهٔ دیگری در منطقهٔزرگنده برای عارف مهیا کرد.[۱۶۹]
کنسرت بعدی عارف در ۱۵ آبان ۱۲۹۴ ه.خ (۲۶ ذیحجهٔ ۱۳۳۳ ه.ق) در نمایشخانهٔ «باقر اُف» درگراند هتل برگزار شد. پس از آن عارف کنسرت دیگری در ۲۸ شهریور ۱۲۹۸ ه.خ (۲۴ ذیحجهٔ ۱۳۳۷ قمری) دوباره در گراند هتل برگزار کرد که تصنیف «هر وقت ز آشیانهٔ خود یاد میکنم» را در آن اجرا کرد. در همان سال، عارف کنسرت دیگری هم دراصفهان برگزار کرد که جمعیت بزرگی ازبختیاریها در آن شرکت کردند. سرداراسعد بختیاری نیز در این کنسرت حاضر بود و یک ساعت طلا برای عارف روی سن فرستاد؛ عارف ساعت را به پادوی نمایش بخشید که این کار باعث شد اسعد بختیاری با عصبانیت کنسرت را ترک کند.[۱۷۰]
یکی دیگر از کنسرتهای جنجالبرانگیز عارف در مرداد ۱۳۰۰ ه.خ (۱۳۳۹ ه.ق) بود. این کنسرت درباغ ملی مشهد و برای تأمین مخارج احداثآرامگاه فردوسی برگزار شد و بیش از ۱٫۰۰۰ نفر در آن شرکت کردند.مشیر همایون شهردار در آن شب پیانو مینواخت و خاطراتی از آن کنسرت نقل کرده از جمله این که عارف با سگش به این کنسرت رفت و سگ عارف پای پیانو دراز کشید و زمانی که پیانو نواخته میشد سگ عارف هم زوزه میکشید. در این کنسرت تصنیف «رحم ای خدای دادگر کردی نکردی» اجرا شد و همچنین تصنیف «سپاه عشق تو ملک وجود ویران کرد» که بیت آخرش باعث خشمایرج میرزا شد.[۱۷۱] در ۲۲ اسفند همان سال (۱۳ رجب ۱۳۴۰ ه.ق) هم عارف کنسرتی در گراند هتل برگزار کرد که از جمله در آن تصنیف «گریه کن» را در رثای محمدتقی پسیان خواند.[۱۷۲]
دو سال بعد در ۱۹ فروردین ۱۳۰۲ ه.خ (۲۲ شعبان ۱۳۴۱ ه.ق) عارف کنسرت دیگری در گراند هتل داشت. عارف در نوشتههایش اشاره کرده که به اجرای این کنسرت رغبتی نداشت و به دلایل ثانویه، از جمله برای تأمین مخارج چاپ دیوان اشعارش در برلین، تن به این کنسرت داد. در روزنامهٔشفق سرخ (که رضازادهٔ شفق آن را اداره میکرد) هم نوشته شد که عارف برای «آخرین بار» قبول کرده که کنسرتی اجرا کند.[۱۷۳] اما این آخرین کنسرت عارف نبود که هیچ، کنسرت بعدی عارف مهمترین کنسرت او شد. در ۲۱ اسفند ۱۳۰۲ ه.خ (۵ شعبان ۱۳۴۲ ه.ق)، عارف کنسرتی به نام کنسرت جمهوری در گراند هتل برگزار کرد که عدهای از برجستگان آزادیخواه سیاسی عضو هیئت برگزارکنندگان آن بودند، از جملهسید جلیل اردبیلی،اسماعیل یکانی،علی دشتی و محمود سپاسی. برای این کنسرت در روزنامهها تبلیغ فراوان میشد که در آن به زوال حکومت قاجار اشاره میشد. شاهزادگان قاجار در این کنسرت شرکت نکردند و حتی تهمت زدند که سپهسالار (رضاخان) هزینههای زیادی برای این کنسرت کرده است. از جمله تصنیفهایی که در این کنسرت اجرا شد، «مارش جمهوری» است (با مطلع «روی دلکش موی دیجور»). گزارشروزنامهٔناهید نشان میدهد که جمعیتی عظیم در این کنسرت پرهیجان حضور داشتند. تصنیف «مارش جمهوری» به صعود رضاخان به قدرت کمک کرد، اگر چه پس از قدرت گرفتن وی به عنوان رضاشاه، کسی جرئت نداشت که از جمهوریت سخن براند.[۱۷۴]
آخرین کنسرت عارف در ۲۷ و ۳۰ اسفند ۱۳۰۳ ه.خ (شعبان ۱۳۴۳ ه.ق) درتبریز برگزار شد. در آن زمانپانترکها در تلاش بودند کهآذربایجان از ایران مستقل شود. عارف در تبریز و در جمع بزرگی از آذریزبانان، در این کنسرت به فارسی آواز خواند که یکی از اشعارش شامل این بیت بود: «زبان تُرک از برای از قفا کشیدن است / صلاحْ پای این زبان ز مملکت بریدن است». وی همچنین تصنیف دیگری اجرا کرد شامل بیت «چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم / من این آتش خریدارش به جانم تا که جان دارم». این کنسرت را عاملی برای تشویق آذربایجانیهای ایران به حفظ تمامیت ارضی ایران دانستهاند.[۱۷۵]

چندین منبع به زندگی و آثار عارف پرداختهاند که برخی از مهمترینشان در این بخش ذکر شدهاند.
عبدالرحمن سیفآزاد، روزنامهنگار ایرانی، از دوستان نزدیک عارف بود. خودش مدعی بود که عارف قزوینی که «سگش را از همه بیشتر دوست میداشت» به سیفآزاد گفته بوده که او را از سگش هم بیشتر دوست میداشته.[۱۷۶] سیفآزاد در سال ۱۳۰۳ ه.خ کتابدیوان عارف را دربرلین منتشر کرد؛ این کتاب حاوی اشعاری بود کهصادق رضازاده شفق (معروف به «شفق») گردآوری کرده بود و افزون بر آن، شصت و چهار صفحه تصنیفهای عارف را نیز شامل میشد.[۱۷۷] این کتاب شامل یک خود زندگینامه از عارف نیز هست. عارف این خود زندگینامه را در تاریخ ۲۹ رمضان ۱۳۴۱ ه.ق (حدوداً ۱۰ سال پیش از مرگش) به پایان برده است.[۱۷۸] آن خودزندگینامه در ابتدا به صورت تصاویر دست خط خود عارف منتشر میشد که برخی قسمتهایش ناخوانا بود. بعداًمحمدعلی سپانلو و مهدی اخوت از یکسو، و مهدی نورمحمدی از سویی دیگر اقدام به چاپ نسخههایی ازدیوان عارف کردند که در آن متن خودزندگینامهٔ عارف به صورت تایپشده آمده بود، اما در این بین برخی از بخشهای آن خودزندگینامه هم دستکاری شده بود.[۱۷۹]
سیدهادی حائری در سال ۱۳۲۱ ه.خ اثری به عنوان جلد دومدیوان عارف منتشر کرد و سپس کتابی به نامکلیات عارف نیز تدوین و منتشر کرد.[۱۸۰] حائری مدعی است کهکلیات عارف را بعداً به سیفآزاد داده تا منتشر کند و بابتش حقالتألیفی به حائری داده شود، اما سیفآزاد در آن اثر دست برده، موضوعات متفرقهای به آن افزوده، ترتیب و طبقهبندی اشعار عارف را در هم ریخته، و نهایتاً اثر را بدون ذکر نام حائری منتشر کرده و به حائری هم حق تألیف نداده است.[۱۸۱] حائری بعداً در سال ۱۳۶۴ ه.خ کتاب به اسمعارف قزوینی، شاعر ملی منتشر کرد که در آن شرحی از زندگی عارف ارائه کرد و خودزندگینامه عارف را نیز در آن گنجاند. اما مهدی بهخیال به اشعاری که حائری گردآوری و منتشر کرده نقدهایی وارد کرده است و معتقد است که حائری در متن شعرهای عارف دست برده است.[۱۸۲]
نتنویسی تصنیفهای عارف اولین بار در مجموعهای به نامردیف آوازی و تصنیفهای قدیمی به همتفرامرز پایور انجام شد که توسطمؤسسه فرهنگی-هنری ماهور در سال ۱۳۷۵ ه.خ منتشر شد.[۱۸۳] در سال ۱۳۸۳ همارشد تهماسبی مجموعهای نسبتاً کامل از تصنیفهای عارف را همراه با نتنویسی منتشر کرد.[۱۸۴]سعید پورعظیمی پژوهشگرادبیات فارسی، تحقیقات دکترایش دردانشگاه خوارزمی را که زیر نظرتقی پورنامداریان ومسعود جعفری جزی انجام داده بود، در سال ۱۳۹۷ ه.خ در قالب پایاننامهای با عنوانتصحیح دیوان عارف قزوینی و تحقیق در احوال وی منتشر کرد.[۱۸۵] این پایاننامه برندهٔجایزه فتحالله مجتبایی شد.[۱۸۶] وی این اثر را بعداً در قالب یک کتاب نیز منتشر کرد.[۱۸۷] پورعظیمی چند مقاله هم دربارهٔ عارف و آثارش منتشر کرده است.