این یک نسخهٔ بررسیشده از صفحه است
| طاهر بن حسین | |||||
|---|---|---|---|---|---|
| ذوالیمینین | |||||
فلوس طاهر بن حسین | |||||
| نخستین حاکمطاهریان | |||||
| سلطنت | ۲۰۷–۲۰۵ هجری قمری / ۸۲۱–۸۲۲ میلادی | ||||
| جانشین | طلحه بن طاهر | ||||
| زاده | ۱۵۹ هجری قمری / ۷۷۵ میلادی پوشنگ | ||||
| درگذشته | ۲۰۷ هجری قمری / ۸۲۲ میلادی مرو | ||||
| فرزند(ان) | عبدالله وطلحه | ||||
| |||||
| دودمان | طاهریان | ||||
| پدر | حسین بن مصعب | ||||
ابوالطَیّب طاهر بن حسین (۱۵۹–۲۰۷ هجری قمری / ۷۷۵–۸۲۲ میلادی) ملقب بهطاهر ذوالیمینین، یکی از سردارانایرانیتبارمأمون،خلیفهٔعباسی، بود که سلسلهٔطاهریان را درخراسان بنیان نهاد.
در ابتدا، وی مانند پدران خود در خدمت عباسیان درآمد و از سمت آنان برپوشنگ امارت یافت. او سپهسالار مأمون، در جریانجنگ وی با خلیفهٔ وقت، یعنیامین، بود. وی درنبرد ری باعلی بن عیسی، سردار امین، توانست بر وی غلبه کند. سپس در سلسله جنگهایی سرزمینهایخلافت را تحت سلطهٔ مأمون درآورد و بامحاصره و فتح بغداد و قتل امین، راه را برای خلافت رسمی مأمون بر سرزمینهای اسلامی هموار کرد.
طاهر همچنین به فرمان مأمون، مأموریت سرکوب شورشنصر بن شبث در غرب خلافت را بر عهده گرفت، که در این راه ناکام ماند. او سپس، از جانب مأمون به مناصب مهمی در بغداد از جمله ریاست شرطه گماشته شد و پس از طی مدتی، با تلاشهای مستمر و همچنین سوابق خدماتش، امارتخراسان و سرزمینهای شرقی خلافت عباسی را به دست آورد. وی در شرق به سرکوبخوارج پرداخت و تا حدودی آنان را عقب راند. طاهر پس از مدتی و در نتیجهٔ شرایط موجود، با حذف نام خلیفه از سکه و خطبهٔنماز جمعه، اعلام استقلال کرد؛ اما پس از مدتی کوتاه به مرگ طبیعی وفات یافت یا ترور شد. بدین ترتیب، نخستینسلسلهٔ نیمه مستقل ایرانی پس از اسلام با نامطاهریان در شرق خلافت اسلامی شکل گرفت و نیم قرن دوام یافت.
گفته میشود که او دارای کفایت و توانایی زیادی در امر حکومت و نظارت بر کارگزارانش بود و همچنین به شعر وادبیات عرب و شعرا و دانشمندان علاقه داشت و آنان را مورد حمایت قرار میداد؛ چنانکه فرزندان و نوادگانش نیز بر طریق او رفتند. همچنین توانایی او در استعمال و نگارشزبان عربی زبانزد بود و اثری از او در اثبات این امر به یادگار مانده است.
منابع مربوط مربوط به عهد طاهریان را میتوان به چند گروه تقسیم کرد.
منابع معاصر با موضوع بحث که به صورت مستقیم در سیر برخی از حوادث حضور داشتند یا با فاصلهٔ زمانی کمی به روایت آنان پرداختهاند را میتوان به چند دسته تقسیم کرد که شامل تاریخهای عمومی و محلی میشود.
تاریخهای عمومی سده سوم ه.ق با توجه به دورهٔ حکومت طاهریان، از منابع معاصر و اولیه بهشمار میآیند و به علت نزدیکی با جریان حوادث، حاوی اطلاعات مفیدی در این زمینه هستند.
منابعی نیز برای مطالعهٔ این عصر موجودند که در قرون بعدی تألیف شدهاند، اما حاوی اطلاعات مفیدی پیرامون موضوعات مختلف از جمله عباسیان و سرداران و امیرانشان همچون طاهر بن حسین میباشند.
پیرامون نسب طاهر میان مورخان مباحث بسیاری شکل گرفته و نظرات گوناگونی مطرح شده است، که بر اساس آن نسب طاهر به یکی از دو شکل ذیل است: طاهر بن حسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان[۱۷] یا طاهر بن حسین بن مصعب بن زریق بن اسعد بن زادان.[۱۸] طاهریان دارایتبارایرانی بودند و لقب خزاعی را به سبب این که ازموالیقبیلهٔخزاعه بودند، به دست آوردهاند.[۱۹] به همین سبب، نسب خود را به قبیلهٔ خزاعه که در دوران دعوت پیامبر از قبایل بزرگمکه بودند، میرساندند. عدهای از راویان و مورخان از یک سو وطاهریان نیز از سویی دیگر خاندان طاهری را منسوب بهرستم، پهلوان ایرانی ومنوچهر، پادشاه ایرانی میدانستند.[۲۰] مورخان بر این عقیدهاند که علت این نسب سازیها، اهمیت نسب و ریشه هر خاندان در آن دوره بوده است، که طاهریان و بهطور ویژه طاهر با تلاشهای هوادارانشان، توانستند از این راه حمایت و دوستی خاندانهای محلی را جلب کنند و از این طریق نفوذ و قدرت خویش را افزایش دهند.[۲۱]
بر اساس روایاتی که مطرح شده استرزیق، جد طاهر، از موالیطلحه بن عبدالله خزاعی معروف به طلحه الطلحات بوده که این شخص امارتسیستان را در اواخر سدهٔ اول ه.ق/ هفتم م یا اوایل حکومت عباسیان، بر عهده داشته است.[۲۲]مصعب، نیای طاهر، نیز در آغازجنبش عباسیان به آنان پیوست و به عنوان دبیر در خدمت یکی ازداعیان عباسی به نامسلیمان بن کثیر خزاعی درآمده است.[۲۳] پس از پیروزی عباسیان، مصعب به پاداش خدمات خود و خاندانش از سوی عباسیان، امارتهرات وپوشنگ را عهدهدار گردید.[۲۴] در سال ۱۶۰ ه.ق/ ۷۷۶ م که مصادف با خلافتمهدی عباسی بود، در نواحی تحت حکومت مصعب، شورشی به رهبرییوسف بن ابراهیم ثقفی صورت گرفت که به سبب آن مصعب از قلمرو خود رانده شد.[۲۵] اما در دورهٔهارون الرشید و به فرمان او، حکومت پوشنگ بهحسین، پدر طاهر، واگذار گردید.[۲۶] پس از پدر نیز، طاهر عهدهدار این سمت گشت.[۲۷]
در باب لقب ذوالیمینین، که طاهر در تاریخ بدان ملقب است، سخنان متفاوتی بیان شده است. ذوالیمینین در لغت به معنای (آنکه دو دست راست دارد یا شخصی که دو دستش بهطور یکسان از او پیروی کنند) میباشد.[۲۸] بهطور خلاصه در اکثر موارد، مهارت طاهر در فنون نظامی و توانایی او در ادارهٔ امور حکومت و دارا بودن جایگاه والا در نزد مأمون را از دلایل این نامگذاری میدانند.[۲۹] روایات پیرامون برگزیدن این لقب برای طاهر فراوان است. عادت طاهر در استفاده از شمشیر با دو دست را علت ملقب شدن او به ذوالیمینین میدانند.[۳۰] یکی دیگر از دلایل را، ضربت کاری طاهر با دو دست بر سر یکی از سربازان لشکر علی بن عیسی درنبرد ری میدانند که سر را به همراه کلاهخودش شکافت و آوازهاش موجب گشت، تا مأمون لقب موردنظر را به طاهر بدهد.[۳۱] یکی از دلایل ذکر شده را، دو نیم کردن یکی از سربازان دشمن توسط طاهر با استفاده از دست چپ یا دو دست، در جریان جنگ با لشکرعلی بن عیسی میدانند.[۳۲] همچنین از دیگر دلایل این لقبگذاری را قتل علی بن عیسی به دست طاهر میدانند، در حالی که طاهر با دو دست شمشیر میزد.[۳۳] دلیل دیگر را نیز دلیری و چابکی طاهر در جریان همین جنگ میدانند.[۳۴] از دیگر دلایل این نامگذاری را، اعطای این لقب توسطمأمون به طاهر پس از دریافت خبر پیروزی وی بر علی بن عیسی نام میبرند.[۳۵] همچنین، میگویند مأمون در هنگام اعزام طاهر برای جنگ با علی بن عیسی به او گفت: دست راست تو دست راست من است و دست چپ تو دست راست توست و هرکه را امان دهی از جانب من ایمن است، که معتقدند این رویداد یکی دیگر از دلایل ملقب شدن طاهر به ذوالیمینین است.[۳۶] علاوه بر آن گفته میشود که علت ملقب شدن طاهر به ذوالیمینین، نگارش نامهای است که در آن بیان کرده «سر علی بن عیسی در دست راست من است و انگشتری او در انگشت چپ من»[۳۷] در بیان علتی دیگر نیز میگویند که طاهر اولین شخصی بوده که باعلی بن موسیالرضا بیعت کرد، بدین گونه که با دست چپ خویش به بیعت با علی بن موسیالرضا اقدام نمود و در جواب چرایی این کار، در بیعت بودن دست راست خویش با مأمون را بیان کرد و به همین سبب ملقب به ذوالیمینین گشت؛ که البته این روایت، از نظر زمانی و مکانی دارای اشکالاتی میباشد.[۳۸] عدهای دیگر این لقب را ناشی از کفایت و لیاقت طاهر در ادارهٔ امور حکومت میدانند.[۳۹] و نیز، این لقب را به علت دارا بودن دو شایستگی توسط وی میداند که شامل شایستگیرزیق، نیای طاهر در امور حکومت و شایستگی طاهر در دستگاه مأمون بوده است.[۴۰] در بیان یکی دیگر از علتها که احتمال آن را نیز کمتر دانستهاند گردیزی گفته «هنگامی که مأمون طاهر را پیش علی بن عیسی میفرستاد فضل بن سهل آن ساعت خروج را اختیار کرد و طالع بنهاد و دو ستارهٔ یمانی یکیسهیل و دیگرشعرای یمانی اندر وسط السما یافت، بدین سبب او را ذوالیمینین نام کرد.»[۴۱]
طاهر در سال ۱۵۹ ه.ق / ۷۷۵ م در پوشنگ دیده به جهان گشود.[۴۲] ایام کودکی را به همراه پدر در بغداد گذرانید.[۴۳] طاهر، دوران نوجوانی و بالندگی خود را در پوشنگ طی کرد.[۴۴] او در جوانی از سمتعلی بن عیسی بن ماهان، والی خراسان، عهدهدار حکومت پوشنگ گردید.[۴۵] طاهر در این دوران، نخستین فعالیتهای جدی خود در زمینه خدمت بهعباسیان و تثبیت موقعیت سیاسی خویش را آغاز کرد.خراسان و سرزمینهای اطراف آن در این زمان محل تاخت و تاز و غارتخوارج شده بود و آنان در این نواحی سر به شورش برداشته بودند. طاهر با شدت و قاطعیت تمام به سرکوب خوارج همت گماشت و با انجام اعمال خشونتآمیز، هیبت او بر این سرزمینها سایه انداخت و آرامش نسبی بر سراسرخراسان بزرگ حکمفرما گشت.[۴۶] به عنوان مثال، طاهر به تلافی قتل ۳۰ کودک به همراه معلمشان توسطحمزه بن عبدالله الشاری در نزدیکی پوشنگ، اقدام به قتلعام تمامی ساکنان یک روستا، که پیروفرقهٔ حمزیه بودند، کرد؛ در حالی که آنان نقش فعالی در روند جنگ با وی نداشتند.[۴۷] همچنین او به همراهعبدالرحمان نیشابوری، در جهت جلوگیری از پیشروی حمزه خارجی از جنوب تلاش کردند.[۴۸] در ادامه فعالیتهای طاهر و ایفای نقش او، در جریان سرکوب شورشرافع بن لیث بود، که در طی آن طاهر بههرثمه بن اعین و مأمون که مأمور سرکوب اینشورش بودند، پیوست و آنان را یاری کرد.[۴۹] البته روایتی مطرح است که طاهر در ابتدا از هواخواهان رافع بوده و با او متحد گشته است، اما پس از برکناری علی بن عیسی توسط هارونالرشید و ارسال هرثمه بن اعین از سمت هارون جهت سرکوب خوارج، طاهر تغییر جبهه داده است.[۵۰]

هارون الرشید در دوران حکومت خویش، به منظور تحکیم قدرت خلافت و پیشگیری از هرگونه مشکلات احتمالی در روند انتقال قدرت، سلسله تمهیداتی را در نظر گرفت و بر اساس آن نظام جانشینی پیچیدهای را طراحی کرد. بدین ترتیب، بنا شد امین، پسر ارشد هارون، پس از وی به خلافت برسد و مأمون نیز به عنوان جانشین امین منصوب گردد و قاسم، فرزند دیگر هارون، جانشین مأمون باشد. تمام این تصمیمات تبدیل به عهدنامهای گشت که برکعبه آویخته شد و به ایالات فرستاده شد.[۵۱]
سرزمینهایی را که هارون به هریک از پسرانش بخشید، که بدین شرح است:[۵۲]
اما پس از مرگ هارون، امین با سلسله اقداماتی مأمون را تحت فشار قرار داد و مدتی پس از عزل قاسم، مأمون را از جانشینی عزل کرد و فرزند خود موسی را با لقب الناطق بالحق به عنوان جانشین خویش اعلام کرد، که نامش در خطبه جایگزین نام مأمون شد. مأمون نیز در اقدامی متقابل هرگونه ارتباط با بغداد را قطع کرد و از فرمانهای امین سرپیچی کرد و به ستیزی آشکار با وی پرداخت که نتیجهٔ آن، درگیری نظامی میان دو برادر بود.[۵۳]
پس از مرگ هارون الرشید و آشکار شدن اختلاف و درگیری میان مأمون و امین بر سر خلافت، طاهر عهدهدار وظایف سنگین تری از سمت مأمون گشت و به کنشگری فعال و عنصری مهم در روند تصاحب قدرت توسط مأمون تبدیل گشت.[۵۴] امین در سال ۱۹۵ ه.ق علی بن عیسی را در راس سپاهی به جنگ با مأمون و دستگیری او گسیل کرد.[۵۵] مأمون نیز پس از مشورت بافضل بن سهل، وزیر خود، طاهر را به فرماندهی بخشی از لشکر خود منصوب کرد و او را به جنگ با علی بن عیسی فرستاد.[۵۶]
طاهر در سال ۱۹۵ ه.ق/ ۱۱–۸۱۰ م برای جنگ با علی بن عیسی به سمتری حرکت و بر آن تسلط پیدا کرد و خود را مهیای نبرد با علی نمود.[۵۷] در طی مدتی که طاهر مشغول به تجهیز و آمادهسازی لشکر خویش در ری بود، از اطراف و به خصوص خراسان، برای او کمکهای زیادی ارسال شد.[۵۸] او سپس پادگانهایی را در راهها مستقر ساخت و در همهجا دیدهبان قرار داد و به اطراف جاسوسانی را برای کسب اطلاعات و وصول اخبار گسیل کرد.[۵۹]
پس از آن، طاهر به گزینش آرایش سپاهیان و تاکتیک خود برای نبرد پیشرو پرداخت. فرماندهان او پیشنهاد کردند که در شهر ری مستقر شوند، تا در صورت طولانی گشتن جنگ از نظر آذوقه دچار مشکل نشوند، از سرمای هوا نیز مصون باشند و بتوانند در صورت لزوم منتظر کمک از سوی خراسان بمانند. اما طاهر پیشنهاد آنان را نپذیرفت و بیان داشت که سنگر گرفتن در شهر، ناتوان پنداشتن خود میباشد و موجب تمایل عامهٔ مردم به سمت دشمن میگردد؛ زیرا قدرت دشمن افزون جلوه میکند و در نتیجه مشکلی بزرگ از جانب مردم شهر متوجه خودشان میشود. پس، طاهر پیشنهاد داد که در صورت شکست به شهر پناه بیاورند، که این نظر مورد قبول فرماندهان قرار گرفت و او به همراه لشکرش در سال ۱۹۵ ه.ق/ ۸۱۱ م از شهر خارج شد و در قسطانه یا قسطاطنیه یا قلوصه اردو زدند.[۶۰] تعداد سپاهیان طاهر را از ۳۸۰۰ تا ۲۰۰۰۰ تن بیان کردهاند، که اکثریت آنان را خراسانیان تشکیل میدادند.[۶۱] طاهر در طی مدتی که به آمادهسازی سپاه اشتغال داشت به تقویت روحیه و تهییج آنان میپرداخت و سعی میکرد، تا آنان را برای جنگ مهیا نماید. به همین سبب از تعلل در جنگ اجتناب میورزید تا روحیهٔ سپاهیان خودی از مشاهدهٔ فزونی لشکر علی بن عیسی تضعیف نگردد و دشمنان نیز بیپروا نگردند. اما، تعدادی از سپاهیان طاهر با مشاهدهٔ سپاه عظیم علی بن عیسی، به علی پیوستند. همچنین، او با تلاش مداوم و شبانهروزی به تجهیز سپاهیان خویش میپرداخت و لحظهای قرار و توقف نداشت. طاهر به علت تعداد زیاد لشکریان دشمن و قلت لشکرش به اتخاذ آرایشی در جنگ پرداخت که به روایت خود او خارجیگونه بود و بر اساس آن سپاهیانش را به دستههای چهارگوش تقسیم کرد و هفتصد تن ازخوارزمیان را در قلب سپاه جای داد. او برای پیروزی در نبرد، از روشهای دیگر نیز بهره گرفت. احمد بن هشام را مأمور ساخت تا عهدنامهای را که علی به فرمان هارون و در پایان حکومت خویش بر خراسان از مردم و برای مأمون اخذ کرده بود، بر سر نیزه کند و پیمانشکنی علی را برای سپاهیان به تصویر بکشد، تا در لشکر علی، ایجاد بینظمیکرده و جبههٔ او را تضعیف نماید.[۶۲] طاهر همچنین به سپاهش تأکید میکرد که با درندهخویی خوارج بر دشمن بتازند.[۶۳] علاوه بر آن سپاهیان را تشویق میکرد تا سعی نمایند یکی از پرچمداران دشمن را به عقب برانند و عقیده داشت که عقبنشینی یکی از آنان موجب عقبنشینی سایر پرچمداران خواهد گشت، که این راهکار مؤثر واقع شد و یکی از دلایل پیروزی طاهر در میدان نبرد بود.[۶۴] بر طبق روایات، در لشکر طاهر سردارانی همچون داوود سیاه، میکاییل، سبسل، الرستمی و محمد بن مصعب حضور داشتند.[۶۵]
علی بن عیسی در سال ۱۹۵ ه.ق/ ۸۱۱ م به همراه سپاهی که تعدادش را ۴۰۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰ تن ذکر کردهاند به سمت ری به راه افتاد.[۶۶] امین نیز تا دروازهٔ خراسان یانهروان به همراه لشکر آمد و سخنان و نصایحی را برای لشکریان ایراد کرد و با خراسانیان نیز به خوبی برخورد و سپس آنان را روانه کرد.[۶۷] سپاه علی، بسیار کامل و آراسته بود و علاوه بر آن در مسیر لشکرکشی از سوی حاکمان محلی نیز مورد حمایت قرار میگرفت، بهطوریکه به دستور امینابودلف عجلی وهلال بن عبدالله حضرمی، علی را یاری میدادند.[۶۸] علی نیز نامه و هدایایی برای حاکماندیلم وطبرستان ارسال و از آنان درخواست یاری و اخلال در کار لشکر خراسان را طلب کرد.[۶۹] او عقیده داشت که سپاهیان طاهر با مشاهدهٔ لشکر وی پا به فرار خواهند گذاشت، که چنین اتفاقی رخ نداد و علی بهناچار به توانمندی طاهر اعتراف کرد.[۷۰] علی آرایش جنگی خود را اینگونه برگزید، که ده پرچم برای سپاه تعیین کرد که در زیر هر پرچم هزار نفر قرار داشتند و به اندازهٔ مسافت یک تیر رها شده با یکدیگر فاصله داشتند. زرهپوشان را پیشاپیش لشکر خود قرار داد و مقرر کرد هنگامی که گروه اولین پرچم از جنگ فرسوده گشتند، گروه بعدی جای آنان را بگیرند، تا بدین ترتیب همواره افراد تازهنفس به نبرد با لشکریان طاهر بپردازند. او سپس نیزهداران را پیشاپیش پرچمداران مستقر ساخت و خود به همراه یارانش در قلب لشکر جای گرفت.[۷۱] علی به سربازانش توصیه کرد که به سرعت بر لشکریان خراسان بتازند، زیرا موجب عقبنشینی آنان میگردد.[۷۲] وی، به حدی به توانایی خود و پیروزیاش اطمینان داشت که زنجیری نقرهای همراه خود داشت، تا به وسیلهٔ آن مأمون را دربند کند.[۷۳]
پس از گفتارها و اعمال معمول قبل از جنگ، نبرد میان دو لشکر آغاز شد و به زودی شدت گرفت.[۷۴] طاهر در اثنای نبرد نیز به تهییج سپاهیان خویش میپرداخت و آنان را در جهت شکست دشمن راهنمایی میکرد.[۷۵] جنگ ادامه داشت تا زمانی که علی بن عیسی در جریان جنگ، بر اثر تیر یا ضربت داوود سیاه از اسب سرنگون گشت و کشته شد و با مرگ او، سپاهیان امین همگی راه فرار در پیش گرفتند.[۷۶] البته به روایتی علی بن عیسی در همدان از طاهر شکست یافت.[۷۷] عدهٔ زیادی از لشکریان امین تسلیم طاهر گشتند و غنایم و ثروت بسیاری از جمله هفتصد کیسه هزاردرهمی به چنگ طاهر افتاد. طاهر به شکرانه این پیروزی نماز شکر به جای آورد و نامهای در اعلام پیروزی خود برای مأمون یا فضل بن سهل ارسال کرد.[۷۸] مردم نیز از شنیدن خبر پیروزی وی سراسر سرور شده و مأمون را تحت عنوان خلیفه تهنیت گفتند.[۷۹]
مأمون،هرثمه را به همراه سپاهی برای یاری طاهر گسیل کرد، اما با توجه به تأخیر آنان در پیوستن به طاهر و دریافت گزارشهایی مبنی بر شورش سپاهیان در خراسان علیه مأمون، ممکن است که این لشکر رغبت زیادی برای جنگ را دارا نبوده است.[۸۰] مأمون پس از این پیروزی در خطبهای خطاب به مردم وعدهٔ اجرای حق و رعایت حال آنان را داد.[۸۱] در سمتی دیگر، امین نیز پس از شنیدن خبر شکست لشکر علی، بسیار مضطرب و پریشان گشت و سپاهی دیگر را برای جلوگیری از پیشروی طاهر مهیا و اعزام کرد.[۸۲]

طاهر، پس از این پیروزی در نبرد ری، به مقابله با لشکرهایی که به صورت پیاپی از سمت امین گسیل میگشتند، پرداخت[۸۳] و به پیشروی به سمتعراق ادامه داد. وی درهمدان با یکی از سرداران امین، به نامعبدالرحمن بن جبله ابناوی، روبرو گشت و پس از جنگی سخت با آنان و محاصره چند ماهه همدان، وی را از پای درآورد و لشکرش را وادار به هزیمت کرد.[۸۴] پس از این واقعه، طاهر شهرها را یکی پس از دیگری با جنگهای پراکنده یا روشهای دیگر فتح کرد.[۸۵] در ادامه، پس از نبردی که بامحمد بن یزید مهلبی، از سواران جنگاورعرب، و لشکرش در نزدیکیاهواز رخ داد، طاهر و سپاهش موفق به کشتن محمد و شکست لشکرش گشتند و پس از فتحاهواز به سمت بغداد، مقر خلافت امین، به راه افتادند.[۸۶] طاهر در راه رسیدن به بغداد، به مناطق مختلف مانند عراق،حجاز ویمن نماینده ارسال میکرد و برای مأمون به جمعآوریبیعت میپرداخت.[۸۷] اگرچه عدهای این اقدام را پس از فتح بغداد و در زمان حکمرانی طاهر بر بغداد میدانند.[۸۸] از سمت دیگر هرثمه بن اعین نیز به دستور مأمون با سپاهی از سمتنهروان به بغداد حرکت کرد و برای یاری طاهر در فتح بغداد، به او پیوست.[۸۹]
طاهر و هرثمه به وسیلهٔ لشکریانی که در اختیار داشتند، در سال ۱۹۷ ه.ق/۸۱۲ م، به محاصرهٔ اطراف بغداد مشغول گشتند و با شدت بخشیدن به این محاصره، فشار را بر لشکریان امین افزون کردند.[۹۰] خزانهٔ امین نیز در آغاز سال ۱۹۷ ه.ق/ ۸۱۲ م خالی و این امر موجب خلل در صفوف یاران او شد. به همین دلیل امین هرآنچه از جامههای طلا و نقره در اختیار داشت، به لشکریان میبخشید تا در امر ترمیم و استحکام دروازههای بغداد بکوشند.[۹۱]
یکی از عوامل ایجاد هرج و مرج، واگذاری تمامی امور به وزیران و مشاورانی مانندفضل بن ربیع از سوی امین بود، در حالی که خود از امور کناره گرفته بود و به تفریح و معاشرت با زنان و جمعآوری ثروت و طرب مشغول بود. امین در کنار ویژگیهای برجسته همچون نسبهاشمی از سمت پدر و مادر و همچنین تربیت شایسته و توان جسمی، در امور حکومت و تصمیمگیریها ناتوان و سستعنصر بود، که همین امر موجب میگشت تا صلاحیت خلافت از وی سلب شود. به علت وجود چنین ضعفهایی در امین، مخصوصاً در هنگام نبرد با طاهر، اطرافیانش که به آیندهاش امیدی نداشتند و تدریجاً از اطرافش پراکنده میگشتند.[۹۲]
در سمت دیگر جبهه، طاهر نیز، با بهکارگیری حربههای مختلف بر وضعیت آشفتهٔ بغداد دامن میزد، بهطوریکه مقدمات محاصره و فتح این شهر بزرگ و مهم برای او میسر گشت. طاهر در آغاز سال ۱۹۷ ه.ق/ ۸۱۲ م، با همراهی سردارانی چون هرثمه وزهیر بن المسیب به محاصرهٔ بغداد اقدام کرد و هریک از سرداران خویش را مسئول فتح قسمتی از این شهر کرد. سپس با جمعآوری دستگاههای نابودکنندهٔ حصار، به شهر حمله برد و بغداد را آماج حملهٔمنجنیقها وعرادهها کرد، بهطوریکه خسارت و ویرانی فوقالعادهای بر جای گذاشت و با جدیت خود در این زمینه، وحشت را بر ساکنان این شهر حاکم گرداند.[۹۳] طاهر از روشهای دیگری نیز در این راه بهره میجست، از جمله این که برای جذب یا تسلیم گشتن بزرگان و اطرافیان امین، اموال و املاکشان را مصادره میکرد و آنان را به بیعت با مأمون فرا میخواند، که این روش بسیار مؤثر واقع گشت و صاحبمنصبان که آیندهٔ نبرد و در نتیجهٔ آن، پیروزی طاهر را پیش روی خود میدیدند، از اطراف امین پراکنده میشدند.[۹۴]
این جنگ، تلفات فراوانی از دو طرف درگیر به جای گذاشت و حتی هرثمه نیز در جریان یکی از حملات اسیر گشت که با یاری سربازانش رهایی یافت و مورد سرزنش طاهر قرار گرفت.[۹۵] طرفداران امین، علیالخصوصعیاران که به دفاع از مظلومان همقسم بودند، به وسیلهٔ سلاحهای مختصر خود که مشتمل برسپری از حصیرقیراندود،شمشیر،گرز وفلاخن بود به دفاع سرسختانه از او میپرداختند و بسیار در این راه پایداری میکردند. اگرچه سرانجام، آنان نیز به غارت اموال مردم و ستم بر آنان روی آوردند. مردم نیز با سخت گشتن شرایط حیات در شهر، به بهانههای مختلف همچونحج از شهر میگریختند و به اطراف پناه میبردند.[۹۶] طاهر برای سختتر کردن شرایط به نابود ساختن و به آتش کشیدن منازل روی آورد که نتیجهای در پی نداشت و سپس نظارت خود را بر ورود و خروج آذوقه و خواربار شدید ساخت، بهطوریکه شرایط حاکم، دفاع از شهر را بسیار سخت کرد و موجبات سقوط آن را فراهم کرد.[۹۷]
محاصرهٔ بغداد تا سال ۱۹۸ ه.ق/ ۸۱۳ م، به صورت فرسایشی به درازا کشید، تا در محرم همین سال، طاهر بر شدت حملات خود افزود و محلات را یکی پس از دیگری فتح کرد و به لشکر دستور داد که برای فتح نهایی بغداد، حمله را آغاز نمایند و سرانجام بغداد، در همین زمان فتح گردید.[۹۸] یاران امین نیز با مشاهدهٔ این وضعیت، پراکنده گشتند و به طاهر پناه میبردند. در طی این درگیری بسیاری از افراد دو طرف درگیر کشته شدند و فقط کسانی که به اردوی طاهر میپیوستند، در امان بودند. طاهر با ورود به بغداد اعلام کرد که کسانی که در خانهٔ خود ساکن باشند، در امان هستند.[۹۹] امین با تعدادی از یاران خویش درمدینهالمنصور مورد محاصره قرار گرفت و در فکر تسلیم شدن به هرثمه بود، اما یارانش پیشنهاد کردند که محاصره را شکسته و به جانب شام یاجزیره بگریزد و پس از تجدید قوا به مقابله با طاهر بپردازد، که مورد پذیرش امین قرار گرفت. اما طاهر با اطلاع از این تصمیم، با نگارش نامهای به یاران امین، آنان را به واسطهٔ اموال و املاکشان تهدید کرد، که در نتیجهٔ آن افرادی مانند سلیمان بن منصور، محمد بن عیسی وسندی بن شاهک، دچار وحشت گشتند و با آوردن عذر و بهانه امین را از این تصمیم منصرف کردند و او را نسبت به تسلیم شدن به طاهر خوشبین ساختند. امین نیز در نامهای با تحکم و آمرانه از طاهر خواست که او را به نزد مأمون ببرد تا او تصمیم نهایی را بگیرد. اما طاهر که به پیروزی خود و سرانجام امین واقف بود، با بیتوجهی برخورد کرد و گفت که باید تسلیم حکم او گردد. البته روایت دیگری هم موجود است، که امین این پیشنهاد را نپذیرفت.[۱۰۰] امین نیز از اهداف و امیال طاهر مطلع بود و تصمیم او را پیشبینی میکرد و از جهتی به علت وجود شایستگیهای متعدد، متمایل بود که او را در خدمت داشته باشد، اما اینگونه نشد.[۱۰۱]
امین پس از ناامیدی از جانب طاهر، به هرثمه بن اعین روی آورد. در نظر امین، هرثمه بهترین شخص برای تسلیم گشتن بود. او هرثمه را ازموالی و خدمتگزاران خود و پدرش میدانست و به وفاداریاش نیز اطمینان داشت و در اثر شرایط پیش آمده، شناخت و اعتمادش نسبت به او فزونی یافته بود؛ بنابراین در نامهای از هرثمه درخواست کمک و امان کرد.[۱۰۲] هرثمه نیز این رویداد را افتخاری برای خود میدانست، زیرا به سبب آن میتوانست به پیروزی بزرگی در برابر طاهر نائل آید. هرثمه همچنین تحت تأثیر غیرت و تعصب عربی خویش، مخالف هرگونه اقدام خراسانیان دربارهٔ امین بود؛ به همین سبب با امین پیمان بست، که او را از هر گزندی محفوظ دارد و به درگاه مأمون گسیل نماید. حتی در صورت نیاز،شفاعت امین را در نزد مأمون کند و در صورت مخالفت مأمون با او درگیر گردد. تعهداتی که هرثمه پیشنهاد کرد، خوشایند امین واقع گشت و با قبول آن، تصمیمات لازم برای تسلیم شدن به هرثمه اتخاذ گشت.[۱۰۳] اما در طرف دیگر، طاهر از وصول این خبر ناراحت و خشمگین شد و از آنجا که قصد نداشت، تا امتیازات و پیروزی نهایی را برای هرثمه گذاشته یا او را شریک خود نماید، تصمیم گرفت مانع این اتفاق گردد. هرثمه با اطلاع از مخالفت طاهر، مجلسی از بزرگان بغداد تشکیل داد، که در طی آن به طاهر یادآور شدند، که امین هرگز تسلیم وی نمیگردد؛ اما انگشتری، عصا و ردای خلافت را برای طاهر خواهد فرستاد، که مورد موافقتش واقع شد و مخالفتی با تسلیم امین به هرثمه نکرد. اما، یکی از سران دربار امین کههرش نام داشت، از توطئهٔ موجود پرده برداشت که بر اساس آن امین به همراه نشانههای خلافت، تسلیم هرثمه خواهد گشت. طاهر نیز با توجه به عدم اعتماد نسبت به امین و هرثمه، در صدد محبوس یا مقتول ساختن امین برآمد و به همین منظور به وسیلهٔ افرادش، کاخ امین و مادرش را تحت نظر گرفت و دستورهای لازم در جهت جلوگیری از پیوستن امین به هرثمه را به سپاهیان ابلاغ کرد.[۱۰۴]
پنج شب مانده ازمحرم سال ۱۹۸ ه.ق/ ۸۱۳ م، امین با وجود اخطار هرثمه به او دربارهٔ تأمین امنیتش و توصیه به تسلیم گشتنش در روز بعد، برای محافظت از جانش، به علت جایز ندانستن هرگونه تعلل و تأخیر، از کاخ خود بیرون آمد و به اخطار هرثمه بیتوجهی کرد. امین بر قایقی که برای او در کناردجله آماده کردهبودند و هرثمه خود با آن به استقبال امین آمده بود، سوار شد. هرثمه در مواجهه با امین، اظهار اطاعت و بندگی کرد.[۱۰۵] مسیری طی نشده بود که سپاهیان طاهر از کمینگاه خویش خارج شدند و به سوی قایق، سنگ و تیر پرتاب کردند. در ادامه افرادی به زیر قایق رفتند و آن را واژگون ساختند. یکی از یاران هرثمه او را نجات داد و امین نیز با شنا، خود را به کنار آب رساند. پیش از اسارت امین، یکی از یارانش که احمد بن سلام نام داشت را اسیر کردند، که پس از پرسش از او دربارهٔ امین، وی اظهار بیاطلاعی کرد. سرانجام امین اسیر گشت و توسط محمد بن حمید طاهری شناسایی شد. این خبر به اطلاع طاهر رسید، که او نیز بلافاصله دستور قتل امین را به قریش دندانی،حاجب خویش، ابلاغ کرد. بدین ترتیب امین در اسارت کشته شد.[۱۰۶]
بدن امین در باغ مونسه دفن گردید و سرش به همراه فتحنامهای توسط قاصدی به نزد مأمون در مرو، فرستاده شد.[۱۰۷] البته پیش از آن، سر امین را به یکی از سرداران هرثمه نشان دادند، تا سپاهیانش و طرفداران امین، کار را پایان یافته بیابند.[۱۰۸] هرثمه در برابر مرگ امین هیچگونه واکنشی نشان نداد، که البته پژوهشگران معتقدند، هرثمه قادر به انجام هیچ عکسالعملی در مقابل طاهر نبود.[۱۰۹] نکتهٔ قابل توجهی که میتوان بدان اشاره کرد رقابت شدید طاهر با هرثمه، سردار عرب، میباشد که از نشانههای آن میتوان به ارسال این دو سردار توسط مأمون از دو مسیر مجزا به بغداد، همچنین ماجرای امان خواستن امین از هرثمه و پیشدستی طاهر در قتل امین و تشریح اقدامات هرثمه و خیانت او به زعم طاهر، در نامهای که برای فتح بغداد به مأمون نگارش کرده بود، اشاره کرد.[۱۱۰]
خبر در روز دوازدهمصفر سال ۱۹۸ ه.ق/ ۸۱۳ م، به مأمون رسید که موجب خوشحالی او گشت و سجدهٔ شکر به جای آورد و به قاصد انعام فراوان داد. اگرچه روایات در باب عکسالعمل مأمون و فضل بن سهل در این زمینه، متفاوت و متناقض است و گروهی ناراحتی و عدهای دیگر خوشحالی مأمون و فضل از این واقعه را بیان میدارند.[۱۱۱] طاهر از این امر خوشحال گشت و به ذکر اشعاری پرداخت وعبدالله بن طاهر نیز به اقدام پدر مباهات کرد. طاهر، سر امین را برای تسلیم گشتن مردم، در معرض دید عموم قرار داد و همه را امان داد. او در جمعه وارد بغداد شد و در طی خطبهای بلیغ به همراه استناد فراوان بهآیاتقرآن، پیروزی خود را از جانب خداوند دانست، که خلافت را بر عهدهٔ مأمون گذاشته و بار آن را بر دوش او قرار داده است و سپس مردم را به اطاعت و اتحاد فراخواند.[۱۱۲]
پس از فتح بغداد، شورشی در میان سپاهیان طاهر به علت عدم دریافت مقرری شکل گرفت، که با تصمیم طاهر و اطلاع شورشیان از عزم راسخ طاهر برای سرکوبشان، آنان اظهار ندامت کردند و شورش خاموش گشت.[۱۱۳]
فتح بغداد در سال ۱۹۸ ه.ق/ ۸۱۳ م، همانگونه که آغازگر خلافت مأمون و قدرتگیری ایرانیان در مناصب متعدد بود، بسترساز ایجاد اولین اختلاف جدی میان طاهر و فضل بن سهل شد، که در نتیجهٔ آن مشکلاتی گریبانگیر عباسیان گشت و تا مدتها آنان را به خود مشغول نگه داشت.[۱۱۴] فضل بن سهل دبیر سیاستمدار مأمون و شخصیت ارشد در میان ایرانیها در دربار عباسیان بود. فضل کوشید حق مأمون را در خلافت محفوظ نگه دارد و از او در مقابل برادر و اطرافیانش حمایت کند.[۱۱۵] مورخان برای اختلافات میان فضل و طاهر دلایل مختلفی را ذکر کردهاند و تعدادی از این علتها، که مورد تأیید اکثر مورخان میباشد، بدین شرح است: طاهر پس از فتح بغداد علیرغم درخواست مأمون و فضل مبنی بر فرستادن امین به نزد آنان، او را به قتل رساند و این امر موجب ایجاد کدورت میان طرفین گشت.[۱۱۶] همچنین قبل از این واقعه و به دنبال پیروزی طاهر بر علی بن عیسی در سال ۱۹۵ ه.ق/ ۱۱–۸۱۰ م، وی نامهٔ پیروزی را برای فضل بن سهل ارسال کرد و برای اولین بار وی را امیر خطاب نکرد، که موجب ناراحتی فضل گردید.[۱۱۷] پس از فتح بغداد در سال ۱۹۸ ه.ق/ ۸۱۳ م نیز، به عللی که در سطور گذشته ذکر شد و همچنین به علت ترس فضل از قدرتگیری طاهر و ناراحتی از بعضی اقدامات خودسرانهٔ وی در بغداد، وی به اقداماتی علیه طاهر دست زد.[۱۱۸] هدف فضل دور کردن دو فرمانده ارشد سپاه، یعنی طاهر بن حسین و هرثمة بن اعین، ازعراق و در انحصار درآوردن حکومت بود.[۱۱۹]
در نتیجهٔ اقدامات فضل بن سهل، مأمون امارت سرزمینهای عراق،جبال،اهواز،یمن،حجاز را بهحسن بن سهل، برادر فضل، واگذار کرد و با بخشیدن امارت سرزمینهایموصل،جزیره،شام ومغرب به طاهر، وی را مأمور سرکوب شورشنصر بن شبث (۱۹۹ ه.ق تا ۲۰۹ ه.ق/ ۸۲۴ م) در آن دیار کرد.[۱۲۰] طاهر، با وجود نارضایتی از تصمیم خلیفه، به آن سمت حرکت کرد و مقر خود را دررقه قرار داد و از ۱۹۹ ه.ق تا ۲۰۴ ه.ق در آنجا بود.[۱۲۱] دور کردن طاهر و هرثمه از عراق و بیکفایتی حسن بن سهل در ادارهٔ امور، موجب گسترش ناآرامیها در آنجا شد؛ اما مأمون از این شورشها که ضد حکومتش بود خبر نداشت؛ زیرا وی درمرو بود وفضل بن سهل مانع رسیدن اخبار بغداد به او بود و کارها را از او مخفی میکرد. خلیفه لقب جدید ذوالریاستین به معنای رئیس کشوری و لشکری را به عنوان پاداش به وزیرش، فضل بن سهل، هدیه کرد. این ویژگی دلالت بر نفوذی گسترده دارد، که این مرد ایرانی به آن رسید. در کنار این ویژگی، فضل از امارت هم بهرهمند بود. او نخستین وزیری بود که لقب گرفت و همچنین امارت و ادارهٔ حکومت به او تفویض شد.[۱۲۲] با عزیمت طاهر، مردم بغداد و چندین ایالت عراق به علت نارضایتی از حکومت حسن بن سهل و برتریعجمان بر عرب در دستگاه خلافت مأمون، دست به شورش زدند (۱۹۹ ه.ق/ ۸۱۴ م) و کار آنان تا حدود زیادی بالا گرفت، تا سرانجام توسط هرثمه بن اعین سرکوب گشتند.[۱۲۳]
طاهر برای به نمایش گذاشتن نارضایتی اش از خلیفه، در انجام مأموریت خود که سرکوب شورش نصر بن شبث بود، سستی ورزید و اقدامی جدی در این زمینه انجام نداد و فقط به محاصرهٔ نصر در قلعهای بسنده کرد، تا سرانجام به دستور مأمون، فرزند طاهر،عبدالله، مأمور سرکوب شورش گردید و طاهر در سال ۲۰۴ ه.ق به عراق مراجعت کرد.[۱۲۴] البته در طولانی شدن روند ده ساله سرکوب نصر، باید به نقش حسن بن سهل نیز اشاره کرد، که به علت اختلاف با طاهر، از ارسال هرگونه کمک و پشتیبانی برای وی خودداری کرد و وی را به حال خود واگذاشت.[۱۲۵] به هر صورت، در اثر اقدام فضل بن سهل، طاهر چندین سال از صحنهٔ سیاست دور گشت و نقش جدی و فعال خود را بهطور موقت از دست داد.[۱۲۶] البته برای بهبود روابط میان طاهر و فضل تلاشهایی نیز صورت گرفت که بیاثر بودند و اختلافات تا مرگ فضل در سال ۲۰۲ ه.ق پابرجا بود.[۱۲۷]
در دوران اقامت طاهر در رقه، بغداد و سرزمینهای مجاور آن در نابسامانی و آشوب ناشی از نارضایتی خاندان بنی عباس و اعراب از سلطهٔ فضل بن سهل ایرانی بر امور حکومت به سر میبرد.[۱۲۸] همچنین مسئلهٔ ولایتعهدیعلی بن موسیالرضا، امام هشتمشیعه، بر دامنهٔ نارضایتی خاندان بنی عباس از مأمون افزوده بود.[۱۲۹] آنان در واکنش به این اقدام مأمون،ابراهیم بن مهدی، عموی مأمون، را به خلافت انتخاب و با او بیعت کردند.[۱۳۰] به علت وخامت اوضاع، مأمون به سوی بغداد حرکت کرد و بنابر برخی روایات نقشهٔ قتل فضل بن سهل (۲۰۲ ه.ق/ ۸۱۸ م) و علی بن موسیالرضا را طراحی و عملی کرد، تا به مخالفتها علیه خود پایان دهد.[۱۳۱] مأمون پس از انجام این اعمال، با نگارش نامهای در صدد دلجویی از مردم بغداد و خاندان بنی عباس برآمد. اما با بیتوجهی آنان، به سمت بغداد حرکت کرد و طاهر را نیز همراه با سپاهیانش برای افزایش شوکت و قدرت خود از رقه فراخواند.[۱۳۲] طاهر به سرعت حرکت کرد و خود را درنهروان به مأمون رساند و در سال ۲۰۴ ه.ق / ۸۱۹ م به اتفاق یکدیگر وارد بغداد شدند.[۱۳۳] این حادثه آغازگر روابط حسنه میان طاهر و خلیفه گشت. در همین دوران به پیشنهاد طاهر، بار دیگر مأمون، جامهٔ سبزعلوی را کنار گذاشت و جامهٔ سیاه بنی عباس را به تن کرد و بدین ترتیب پیوند خود را با این خاندان تجدید کرد.[۱۳۴]
مأمون پس از ورود به بغداد، به علت نیاز به شخصی مقتدر برای مهار ناآرامیها و برقراری امنیت، طاهر را به ریاستشرطهٔ بغداد برگزید، که سرآغاز قدرتگیری دوبارهٔ طاهر بود.[۱۳۵] پس از آن امارت تمامی ولایتهای خلافت عباسی از بغداد تا نواحی دورافتادهٔ مشرق، علاوه بر حکومت شام که از گذشته در اختیار طاهر بود، به وی اهدا گشت.[۱۳۶] وی همچنین مسئولیت نظارت بر امور دیوانها را عهدهدار گشت و علاوه بر آن به عنوان مسئول جمعآوری خراجسواد عراق که منطقهای سرسبز و پر رونق بود، منصوب شد.[۱۳۷] علاوه بر این، طاهر، در مقام فرماندهی سپاه نیز ابقا گشت.[۱۳۸] در این دوره، طاهر از قدرت زیادی برخوردار بود و بر اکثر نقاط خلافت نظارت داشت.[۱۳۹] همچنین در همین دوره روابط مابین طاهر و خلیفه تا حد زیادی بهبود یافت، بهطوریکه طاهر در محفلهای خصوصی مأمون حضور داشت و رابطهٔ صمیمی با خلیفه برقرار کرده بود.[۱۴۰]
طاهر در مدت اقامتش در بغداد به ساخت ابنیه پرداخت و امارت باشکوهی به نام حریم طاهری بنا کرد، که پس از وی نیز محل اقامت اعضای خاندان طاهری و از شهرت زیادی برخوردار بود.[۱۴۱] علاوه بر آن محلی به نام خندق طاهر در بغداد توسط طاهر ساخته شد و به نام او خوانده میشد.[۱۴۲] همچنین مسجدی را نیز در بغداد بنا کرد و عمارتهای متعددی به دستور وی در بغداد برپا گشت.[۱۴۳] خاندان طاهریان نیز بعدها از طریق املاک، زمینها و مناصبی که به طاهر یا پسران وی واگذار شده بود، به ثروت و نفوذ زیادی دست یافتند و علاوه بر درآمد حاصل از مالیات خراسان بزرگ، هر ساله مبالغ هنگفتی از محل داراییهایشان در عراق، نصیبشان میگشت.[۱۴۴]

مورخان برای واگذاری خراسان و قلمرو شرقی خلافت به طاهر، دلایل متعددی را ذکر کردهاند، که در ادامه، آن دسته از دلایل که مورد اتفاق اکثر مورخان میباشند، بیان میگردد. زمینههای واگذاری خراسان به طاهر، از دو زاویه مورد بررسی قرار میگیرد، که در سمتی مأمون و در سمت دیگر طاهر قرار دارد. آنچه موجب گشت تا مأمون امارت خراسان را به طاهر واگذار کند، معلول تفکرات سیاسی و احساسی وی میباشد. به عبارتی پس از قتل فضل بن سهل و علی بن موسی الرضا، احتمال شورش لشکریان و مردم خراسان تا حد زیادی قوت گرفت، زیرا شخصیتهای نامبرده از محبوبیت بالایی در میان مردم برخوردار بودند.[۱۴۵] طاهر و خاندانش نیز در میان عامهٔ مردم خراسان و اشراف و حکام محلی آن دیار دارای محبوبیت و نفوذ بالایی بودند. به همین علت، مأمون، طاهر را به امارت آن دیار برگزید، تا با استفاده از محبوبیت وی بر نارضایتی مردم و لشکریان فائق آید.[۱۴۶] همچنین مأمون، به علت دسیسه چینیهای طاهر و اطرافیانش، از عملکرد والی خراسان،غسان بن عباد، رضایت نداشت.[۱۴۷] علاوه بر آن، آزادی عمل افرادی مانندعبدالرحمان نیشابوری در جمعآوری سپاه ضد خوارج بدون اجازهٔ حاکم و حملاتترکان و خوارج نیز به تشویش خاطر مأمون در زمینهٔ ولایات شرقی میافزود.[۱۴۸] البته کدورت و رنجش خاطری از جانب مأمون متوجه طاهر گشته بود، که سعایت و دسیسه چینی درباریان و اهالی حرم علیه طاهر و یادآوری قتل امین توسط او را از عوامل آن میدانند. در سمتی دیگر نیز، طاهر برای دست یافتن به امارت خراسان، به اقدامات وسیعی روی آورد. در وهلهٔ اول طاهر تلاش زیادی میکرد، که تا حد ممکن از مأمون و مرکز خلافت وی، بغداد، فاصله گیرد؛ زیرا سرگذشت حامیان قبلی عباسیان مانندابومسلم را به خوبی میدانست و سعی داشت تا با توجه به ناراحتی مأمون از قتل برادر به دست خود، تا حد ممکن فاصلهٔ میان خود و مأمون را افزایش دهد و خود را از خشم وی در امان بدارد.[۱۴۹] همچنین وی پس از خدماتی که به خلافت عباسیان کرده بود، تحقق خواستهٔ خویش مبنی بر حاکمیت بر ایالتهای شرقی را حق مسلم خویش میدانست و تلاش زیادی میکرد تا بدان دست یابد.[۱۵۰] البته، عدهای نیز سخن از دلتنگی طاهر نسبت به وطن خویش، خراسان، را به میان آوردهاند و آن را از دلایل کوشش طاهر برای نیل به امارت خراسان دانستهاند.[۱۵۱] سرانجام به علت تمایل مأمون برای واگذاری خراسان به طاهر و همچنین تلاش بیوقفهٔ طاهر و اطرافیانش، به خصوص وزیر مأمون،احمد بن ابیخالد احول، حکومت خراسان بزرگ و ایالات شرقی در سال ۲۰۵ ه.ق / ۸۲۱ م به طاهر واگذار شد.[۱۵۲]
طاهر پس از دریافت امارت خراسان و سرزمینهای شرقی خلافت از جانب مأمون در سال ۲۰۵ ه.ق/ ۸۲۱ م، خارج از بغداد اردوی خود را برپا کرد و به آمادهسازی مقدمات سفر خود به خراسان پرداخت و فرزندش،طلحه را پیش از حرکت خود، به عنوان جانشین، راهیمرو کرد.[۱۵۳] سرزمینهایی که با حکم مأمون به طاهر واگذار گشتند تمامی نواحی شرقی تاحلوان را در بر میگرفت، شامل:خراسان،سیستان،کرمان،قومس،طبرستان،رویان وری.[۱۵۴] وی سرانجام، در پایان توقف چند ماهه پیرامون بغداد و با کسب آمادگی کامل، پس از وصول خبر شورش عبدالرحمان نیشابوری، به سمت خراسان حرکت کرد.[۱۵۵] بنابر روایتی، طاهر در مدت آمادهسازی اردوی خود، مبالغی را بهطور ماهیانه از سمت مأمون دریافت میکرد که در پایان، مجموع مبالغ دریافت شده، ده میلیوندرهم بوده است.[۱۵۶] وی پس از مدتی به خراسان رسید و در مرو، مقر شرقی حکومت سیاسی عباسیان در دورههای پیشین، اقامت گزید.[۱۵۷] بنابر گزارشها، خراسان در آستانهٔ ورود طاهر، محل تاخت و تاز خوارج به رهبریحمزه بن عبدالله الشاری بوده است.[۱۵۸] عبدالرحمان نیشابوری با مشاهدهٔ ضعف حکومت، بدون اجازهٔ حاکم خراسان، اقدام به جمعآوری نیرو برای مقابله با خوارج کرد، که به نوعی، طغیان در برابر خلیفه تلقی میگشت.[۱۵۹]
پس از ورود طاهر به خراسان، به علت هیبت و آوازهای که وی در نبرد با خوارج در گذشته به دست آورده بود و شدت عمل وی در سرکوبی شورش آنان، خوارج در خراسان آرام گرفتند و عبدالرحمان نیز به گوشهای رفته و ساکت گشت.[۱۶۰] اما مشکل خوارج همچنان ادامه یافت و در تمامی ایالات به خصوص سیستان موجب زحمت برای طاهر گشتند.[۱۶۱] اگرچه او به اعزام پیاپی نیرو برای سرکوب آنان میپرداخت، اما وسعت قلمرو وی و کمبود نیرو، مانع از کامیابی کامل وی در این امر میگشت، که به همین علت از سوی مأمون، متهم به کمکاری در این زمینه شد و مورد عتاب او قرار گرفت و طاهر نیز به درشتی و با قاطعیت پاسخ وی را داد و این امر موجب تیره گشتن مجدد روابط مابین طاهر و خلیفه گردید.[۱۶۲]
مسئلهٔ خوارج و عدم کامیابی کامل طاهر در کنترل و سرکوب تحرکات آنان یا امری دیگر، موجب ایجاد تنش میان او و مأمون گردید.[۱۶۳] مأمون، به خاطر نگرانی خاطری که از زمان بخشیدن حکومت خراسان، نسبت به طاهر داشت و همچنین در اثر سعایت دشمنان طاهر در نزد وی، پس از بروز مجدد تنش در روابطش با او، اقدام به بخشیدن کنیزکی به وی به قصد مسموم کردنش کرد، اما با اطلاع طاهر از این موضوع و ارسال پیامی حاوی ابراز وفاداری و عدم پیمانشکنی به مأمون، خاطر وی از جانب طاهر آسوده گشت.[۱۶۴]
طاهر که مترصد فرصتی مناسب برای اعلاماستقلال بود، تنش موجود را دستاویزی قرار داد و یک سال و شش ماه پس از حکومت خود بر خراسان، در سال ۲۰۷ ه.ق/ ۸۲۲ م با حذف نام خلیفه از خطبهٔنماز جمعه، استقلال حکومت خود را اعلام کرد.[۱۶۵] طاهر با جایگزین کردن جملهٔ «خدایا نیکو دار تمام پیروان محمد (ص) بدانچه نیکو داشتهای بدان برگزیدگان خود را» به جای «خدایا بندهٔ خویش و خلیفت خویش، عبدالله مأمون را نیکو دار» در خطبهٔ نماز جمعه، اعلام استقلال کرد.[۱۶۶] برخی معتقدند این حرکت، از قبل برنامهریزی شده بود زیرا طاهر به مدت چند هفته، این نوع از خطبهخوانی را تکرار کرد، تا بر این مسئله تأکید نماید.[۱۶۷] همچنین طاهر پس از اعلام استقلال، به نام یکی از علویان کهقاسم بن علی نام داشت، خطبه خواند تا بدین ترتیب، رویگردانی خود از بنیعباس و گرایش به علویان را به نمایش بگذارد.[۱۶۸] گرچه منابع معتقدند که این اقدام طاهر، نوعی اقدام سیاسی همانند بیعت مأمون با علی بن موسیالرضا بود، تا بدین وسیله از محبوبیت و پایگاه اجتماعی علویان برای تحکیم قدرت خویش بهرهبرداری نماید.[۱۶۹] از دیگر علائم اعلام استقلال را، حذف نام خلیفه از سکههای دورهٔ طاهر که ذوالیمینین بر روی آنها ضرب گشته بود (۲۰۶ ه.ق/ ۸۲۱ م)، میدانند.[۱۷۰]
| ۱۵۹ | تولد طاهر | |
| ۱۸۱ | دریافت امارت پوشنگ | |
| ۱۹۵ | برگزیده شدن به عنوان سپهسالار لشکر مأمون | |
| ۱۹۵ | نبرد ری | |
| ۱۹۵ | آغاز اختلافات با فضل بن سهل | |
| ۱۹۸ | فتح بغداد | |
| ۱۹۸ | اعزام به رقه برای سرکوب شورش نصر بن شبث | |
| ۲۰۴ | تجدید قدرت طاهر در قالب رییس شرطه بغداد، امور دیوانها و خراج سواد عراق | |
| ۲۰۵ | دریافت امارت خراسان | |
| ۲۰۶ | حذف نام خلیفه از سکهها | |
| ۲۰۷ | حذف نام خلیفه از خطبه و اعلام استقلال | |
| ۲۰۷ | وفات طاهر |
طاهر در همان شبی که نام مأمون را از خطبه حذف کرد یا مدت کوتاهی پس از آن در سال ۲۰۷ ه.ق/ ۸۲۲ م، درگذشت.[۱۷۱] عدهای مرگ وی را ناشی از تبی شدید و ناگهانی میدانند که بر وی عارض گشت.[۱۷۲] اما مرگ طاهر پس از مدت کوتاهی که از اعلام استقلال وی میگذشت، احتمال ترور و مسمومیتش را تا حد زیادی تقویت کرد و زمینهساز بحثهای طولانی به همراه نظرات گوناگون پیرامون این موضوع گشت.[۱۷۳] در شکلگیری این واقعه، دو شخصیت مأمون و احمد بن ابی خالد بسیار در معرض اتهام قراردارند و مورخان، دلایلی را نیز برای مظنون بودن به آنان ذکر کردهاند.[۱۷۴] مأمون به علت اختلافاتی که با طاهر داشته و سابقهٔ اقدامی نافرجام در جهت ترور طاهر توسط کنیزکی که به وی اهدا کردهبود و همچنین اعلام استقلال طاهر، ظاهراً دارای انگیزهٔ کافی برای قتل وی بوده است.[۱۷۵]
نامهٔ تندی که طاهر در جواب مأمون نسبت به کمکاری وی در زمینهٔ سرکوب خوارج، نگارش و برای او ارسال کرد، خشم مأمون را برانگیخت، چنانکه او پیش از اعلام استقلال طاهر، کنیزی را با هدف مسموم ساختن او، به مرو گسیل داشت، اما طاهر از نیت کنیز آگاهی یافت. طاهر موهای سر خویش را تراشید و سپس قرآنی را مقابل خویش قرار داد و کنیز را احضار نمود و سپس به او گفت: «ما فرستادهٔ امیرالمؤمنین یعنی سم را قبول کردیم ولی تو را قبول نکردیم» کنیز این مطلب را به استحضار مأمون رساند و مأمون نیز به اطرافیان خود گفت: «تراشیدن سر و نشستن بر روی فرش سفید نشان از اطاعت طاهر است و قرآن گشوده، یادآوری عهد و پیمان میان ماست و مراد وی از شمشیر نیز نشان جنگ در صورت پیمانشکنی است» مأمون سپس به اطرافیان خود گفت که دیگر حرف طاهر را نزنند که این سخن، نشانگر سعایتها و توطئههای مداوم در دربار خلیفه، علیه طاهر میباشد.[۱۷۶]
احمد بن ابی خالد نیز به سبب نقش مؤثری که در اهدای حکومت خراسان به طاهر داشت و اطلاع مأمون از توطئههای وی در جهت قدرتگیری طاهر، پس از اعلام استقلال طاهر درصدد تجدید جایگاه خویش در نزد خلیفه و جبران اشتباهش برآمد و اقدام به مسمومیت طاهر، (بنا بر روایتی از طریق عسل یاکامخ) کرده است.[۱۷۷] روایت میشود که این عمل از سوی جاسوسان و عمال خلیفه و احمد که در مقر خلافت طاهر حضور داشته و دارای دستورها مشخصی در صورت طغیان وی بودهاند، انجام پذیرفته است.[۱۷۸] مشهور است که آخرین جملهٔ طاهر قبل از مرگ بدین شرح بوده است: در مرگ نیز مردی باید.[۱۷۹]
در خصوص شیوهٔ حکمرانی طاهر، وی بر تمام مسائل حکومت نظارت داشته و با کفایت و تدبیر، به حل و فصل مشکلات میپرداخته و از اعمال و تصمیمات وی در ادارهٔ امور مملکت، به نیکی یاد گشته است.[۱۸۰] به سبب همین نظارتهای مستمر و منش شخصیتی خاص وی، تمام مسائل طبق نظر وی انجام میپذیرفت و شیرازهٔ امور از دست وی خارج نمیگشت.[۱۸۱] یکی از اقدامات طاهر، که موجب انتقاداتی از وی شد، اهدای بعضی از مناصب حساس به تعدادی از دوستانش بود.[۱۸۲] اینان معمولاً در مناصبی که دریافت میکردند، دارای هیچ گونه تجربه و تخصصی نبودند و بیم آن میرفت که خسارات جبرانناپذیری بر حکومت وارد آورند؛ اما طاهر در پاسخ به مخالفان، نظارت مستمر خود بر همهٔ امور را یادآوری میکرد و بیان میکرد که تصمیم گیرندهٔ اصلی اوست و آنان دارای مناصبی ظاهری هستند، که در واقع نیز اینگونه بود و صلابت و اقتدار طاهر همراه با کفایت او بر همهٔ امور سایه افکنده بود و حکومت را در مسیری که وی میخواست به پیش میبرد.[۱۸۳] علت این اقدام طاهر را نیز، احساس دینی میدانند که به دوستانش داشت و معتقد بود، آنان که در قدرتگیری وی حریص بودهاند، حال مستحق الطاف او هستند.[۱۸۴] او به فرزند خود نیز توصیه میکرد که مراعات حال نزدیکان و حامیان خود و بزرگان را بکند و آنان را مورد الطاف خود قراردهد.[۱۸۵]

طاهر همچنین به دستگیری از فقرا و مستمندان میپرداخت و سعی میکرد تا نیازهایشان را برطرف سازد.[۱۸۶] او حتی در نامهٔ خویش نیز، انجام این اعمال را به فرزندش توصیه کرد.[۱۸۷] همچنین طاهر و جانشینانش به حمایت از روستاییان میپرداختند و به دلایلی از حقوق آنان دفاع میکردند.[۱۸۸] اوکاریزهای بسیار در خراسان حفر کرد و هنوز پس از گذشت قرنها، یادگار آن روزگار میان مردم خراسان است، چنانکه در آن ایام، بهترین کاریزهای خراسانی را «قناط طاهری» میخواندند. روایت سنتی در میان مردم خراسان، تا روزگار قرن نهم متداول بود که مردم این دیار، طاهر را به نام «طاهرِ آبشناس» میخواندند.[۱۸۹]
طاهر در طی مدتی که بر ایالات شرقی حکومت میکرد، انتصابات متعددی را انجام داد. بعضی از این انتصابات، به علت موقعیت برجستهٔ آن منصب یا دلیل واگذاری آن به شخصی خاص، دارای اهمیت ویژهای بودند که در ادامه، به مهمترین مصادیق آن اشاره میگردد.
انتصابات مهم وی عبارت بودند از:[۱۹۰]
علاوه بر موارد بالا در جایی دیگر چند تن از خدمتگزاران طاهر که ظاهراً از فرهیختگان زمانه بودند را به همراه منصبشان اینگونه شرح دادهاند:[۱۹۱]
پیرامون شخصیت طاهر، در طول دوران حیاتش، مطالب فراوانی بیان گشته است. طاهر در ادارهٔ امور حکومت، با جدیت و دقت فراوان عمل میکرد و در مقابل خطای کارگزارانش، واکنشهای قاطع نشان میداد.[۱۹۶] وی از هرگونه شوخی بیهوده و یاوهگویی دوری میجست و اطرافیانش را نیز از خیرهسری نهی میکرد.[۱۹۷] او همچنین به علم و هنر علاقه داشت و در تشویق عالمان و نوازش شاعران میکوشید و هدایای فراوانی را به آنان اعطا میکرد، که به همین علت و همچنین پیوندهای قومی و قبیلهای، از سوی برخی از آنان مورد ستایش و تمجید قرار میگرفت.[۱۹۸] اگرچه به علت خدمت بهعباسیان، از سوی برخی شاعرانعجم یاعرب و همچنینشیعه، مورد هجو نیز قرار میگرفت و بعضی از آنان، نقص طاهر در یک چشمش را که ظاهراً معلول حادثهای در کودکی یا یادگار یکی از جنگهایش بوده را، دستمایهٔ تمسخر وی قرار میدادند.[۱۹۹]
او بهزبان فارسی سخن میگفت، که آن را ناشی از تبارایرانی وی میدانند.[۲۰۰] علاوه بر آن، طاهر در نگارش بهزبان عربی مهارت کامل داشت و دارای نثری شیوا بود و قدرت نگارشش بهزبان عربی زبانزد خاص و عام بود، که میتوان نمود آن را در نامهٔ مشهوری که برای فرزندشعبدالله، حاکمرقه نوشت، مشاهده کرد.[۲۰۱] همچنین میتوان از نامهای که به مناسبت پیروزی برعلی بن عیسی برایفضل بن سهل به رشتهٔ تحریر درآورد یا گزارش فتح بغداد که بهمأمون ارسال کرد، نام برد.[۲۰۲] درونمایهٔ نامهٔ مشهور طاهر، یادآوری مسایل اخلاقی، شیوههای صحیح حکمرانی و توصیههایی در باب مسائل مختلف حکومت و روش زندگی بود، که پس از اطلاع مردم از محتوای آن، همگان زبان به تحسین طاهر گشودند و به گفتگو پیرامون مطالب نامه پرداختند و مأمون آن را برای تمامی عاملان خود فرستاد.[۲۰۳] بعضی از اشعار طاهر در کتبی نظیر:نهایه الارب فی فنون الادب و دراغانی آمده است.[۲۰۴]
پس از انتصاب عبدالله به حکومترقه و عزم او برای حرکت به آن سرزمین، طاهر نامهای برای وی به نگارش درآورد که مشتمل بر پند و اندرزهای فراوان، نکات اخلاقی و امور حکمرانی بود.[۲۰۵] این نامه در نزد ادیبان و مورخان مشهور است و پندهایی در آن موجود است که منتسب به پادشاهان بزرگ ایران همچوناردشیر وانوشیروان میباشد. این نامه پس از گذر مدتی از زمان نگارش، میان مردم پراکنده شد و آن را مطالعه کردند و در همین راستا، گزارش آن بهمأمون نیز رسید. او نامه را درخواست کرد و پس از خواندن نامه برای وی، اینچنین گفت:
| « | ابوطیب از کارهای دین و دنیا و تدبیر و رای و سیاست و اصلاح ملک و مردم و پاسبانی کشور و پادشاهی و پیروی از فرمانها و کارهای شاهان چیزی فرونگذاشت و بنیان آن را استوار کرد.[۲۰۶] | » |
به فرمان مأمون، نسخههایی از این نامه تهیه و به کارگزارانش ارسال شد، تا اندرزهای موجود در آن را بکار بندند و بر طبق آن عمل کنند.[۲۰۷]
بنابر روایات، نام طاهر به علت شهرتی که در عهدمأمون دارا بود و از سرداران نامدار سپاه مأمون به حساب میآمد، بر روی برخی از سکههای اینخلیفه، ضرب شده است. از جمله این سکهها میتوان به درهمهای ضرب محمدیه در سالهای ۱۹۵ قمری- ۱۹۶ قمری اشاره نمود. در بعضی از آن سکهها که در سال ۱۹۵ قمری ضرب شدند، به صورت «طاهر» آمده است؛ اما در برخی دیگر از درهمها که در این سال ضرب شدند و همچنین تمامی درهمهای ضرب محمدیه که به سال ۱۹۶ قمری ضرب گشتند، به شکل «طاهر بن الحسین» آمدهاند. علاوه بر آن، دینارهایی نیز با نام طاهر ضرب گشتند، که نوعی از آن، محصول ضرابخانهای نامعلوم در سال ۱۹۸ قمری میباشد و نوعی دیگر نیز دینارهای ضرب شده درمصر هستند، که در سال ۲۰۰ قمری - ۲۰۶ قمری، ضرب گشتهاند. بر این دینارها نیز «طاهر» ضرب شده است.[۲۰۸]
| نوع سکه | سال ضرب | مکان ضرب | تشریح سکه |
|---|---|---|---|
| درهم مأمون با نام طاهر بن حسین و فضل بن سهل | ۱۹۶ قمری | محمدیه | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بالمحمدیه سنه ست و تسعین و مائه/ متن پشت: لله، محمد رسولالله، مما امر به عبدالله عبدالله المأمون امیرالمؤمنین، الفضل، محمد رسولالله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
| دینار مأمون با واژهٔ المغرب و با نام طاهر بن حسین و ساری | ۲۰۳ قمری | مصر | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، المغرب، محمد رسولالله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله/ متن پشت: الله، طاهر، محمد رسولالله، الساری، بسم الله، ضرب هذا الدینار بمصر سنه ثلاث و مئتین |
بنا بر گزارشها،طاهریان سکههای طلا ضرب نمیکردند و سکههایی که در دورهٔ طاهر و فرزندش،طلحه، ضرب شده، از جنسنقره (درهم) ومس (فلس) بودند و سکههای فرمانروایان پس از آنان نیز از جنس مس بوده است. در دورهٔ طاهری در خراسان ارزش هر دینارعباسی را برابر با ۱۵ درهم ذکر کردهاند. در دوران حکومت طاهر، بر درهمها و فلسها غالباً، لقب او که «ذوالیمینین» بود، به تنهایی ضرب میگشت و در اغلب موارد نیز نام یکی از حکام محلی نیز بر روی سکهها ضرب میشد، که میتوان برای نمونه به درهمهای ضربهرات در سال ۲۰۶ قمری که مضروب به نامشکر بن ابراهیم، حاکم هرات، بودند، اشاره کرد.یحیی بن اسد سامانی نیز پس از روی کار آمدن طاهریان تابعیت آنان را پذیرفت، که به همین دلیل در پیرامون برخی از فلسهای خود که دربنکث ضرب شده و بدون تاریخ میباشند، و نیز فلسهایی دیگر که در سال ۲۱۴ قمری ضرب کرده و فلسهایی که در سال ۲۳۳ قمری ضرب نموده، نامطاهر بن عبدالله را آورده است. پس از او نیزنصر بن احمد سامانی بر برخی از فلسهای ضربشاش به سال ۲۵۵ قمری، ناممحمد بن طاهر را ضرب کرده است.[۲۱۰]
| حاکم | توضیحات ضرب سکه |
|---|---|
| طاهر بن حسین | درهم ضربسمرقند در سال ۲۰۵ و ۲۰۶ قمری «ذوالیمینین» / درهم ضرب محمدیه در سال ۲۰۶ قمری، گاهی فقط «ذوالیمینین»، گاهی «ذوالیمینین» و اسحاق بن یحیی/ درهم ضرب هرات در سال ۲۰۶ قمری «ذوالیمینین» و شکر بن ابراهیم/ درهم ضربزرنج در سال ۲۰۷ قمری «ذوالیمینین اعزه الله» و «ابن الغوسی» که این سکه را به اشتباه تعدادی همچونفروغی، ضرببلخ دانستهاند/ فلس ضربمرو در سال ۲۰۶ قمری- ۲۰۷ قمری |
اکثر سکههای طاهری، به ویژه سکههای طلحه، درسمرقند ضرب شدهاند. اگرچه نمونههای مضروب محمدیه وزرنج نیز کم نیستند. سکههای ضرابخانههای دیگر، به جز نمونهٔ ضرب هرات در سال ۲۰۶ قمری، نادر میباشند. نام ضرابخانههایی که در ادامه ذکر میشوند در سکههای طاهریان دیده شده است:بخارا،بست،خوارزم، زرنج، سمرقند،سیستان، شاش، محمدیه،مرو،نیشابور و هرات.[۲۱۲]
| نوع سکه | سال ضرب | مکان ضرب | تشریح سکه |
|---|---|---|---|
| فلس | ۲۰۶ قمری | مرو | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله امر بضربه بمرو طاهر بن الحسین فی سنه ست و مائتین/ متن پشت: محمد رسولالله، صلی الله علیه و سلم |
| فلس | ۲۰۷ قمری | مرو | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله بضربه بمرو طاهر بن الحسین فی سنه سبع و مائتین/ متن پشت: محمد رسولالله، صلی الله علیه و سلم |
| درهم | ۲۰۵ قمری | سمرقند | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، المشرق، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بسمرقند سنه خمس و مائتین/ متن پشت: لله، محمد رسولالله، ذوالیمینین، العلاء، محمد رسولالله ارساله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
| درهم | ۲۰۶ قمری | سمرقند | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، المشرق، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بسمرقند سنه ست و مائتین/ متن پشت: لله، محمد رسولالله، ذوالیمینین، العلاء، محمد رسولالله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
| درهم با نام اسحاق بن یحیی | ۲۰۶ قمری | محمدیه | متن رو: اسحاق، لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بن یحیی، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بالمحمدیه سنه ست و مائتین/ متن پشت: ذو، محمد رسولالله، الیمینین، محمد رسولالله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
| درهم با نام مأمون و محمد بن حمید طاهری | ۲۰۶ قمری | محمدیه | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بالمحمدیه سنه ست و مائتین، محمد بن حمید الطاهری/ متن پشت: الامام المأمون، محمد رسولالله، ذوالیمینین، محمد رسولالله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
| درهم با نام مأمون و محمد بن حمید طاهری | ۲۰۶ قمری | نیشابور | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بنیسابور سنه ست و مائتین/ متن پشت: محمد بن حمید، محمد رسولالله، الامام المأمون، ذوالیمینین، الطاهری، محمد رسولالله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
| درهم با نام شکر بن ابراهیم | ۲۰۶ قمری | هرات | متن رو: الشکر، لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بن ابراهیم، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بمدینه هرات سنه ست و مائتین/ متن پشت: ذو: رسولالله، الیمینین، محمد رسولالله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
| درهم با نام ابن غوسی | ۲۰۷ قمری | زرنج | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الدرهم بمدینه زرنج سنه سبع و مائتین/ متن پشت: ذوالیمینین اعزه الله، محمد رسولالله، ابن الغوسی، محمد رسولالله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
اقدامات سیاسی طاهر در اواخر دورهٔ حیاتش و نتایج این اقدامات پس از مرگ او، منجر به ایجاد تحولی عظیم و بدیع در شرقخلافتاسلامی گردید که حاصل آن همچون یادگاری از طاهر بن حسین برجای ماند و در قالب حکومت نیمه مستقلطاهریان، درخراسان و قلمرو شرقی خلافت، سر برآورد. اما پس از طاهر، تمامی فرزندان و نوادگانش به علت عدم دارا بودن تمام توانایی و ظرفیتهای او در حکومت و سیاست، نسبت به خلیفه مطیع و وفادار ماندند و بر طبق سیاستهای بغداد حرکت کردند و فقط میتوان گفت به سبب موروثی ماندن حکومت خراسان در بینشان و آزادی عمل قابل توجه در امورحکومت خراسان، نیمهمستقل نامیده شدند؛ که آن نیز به سبب همکاری آنان با خلفا و مدارای بغداد و حتی روابط صمیمی و دوستانه به علل متفاوت با آنان بود. نمود آن نیز نفوذ خاندان طاهری در مناصب مهم در مرکز خلافت، یعنی بغداد، و تداوم آن حتی تا مدتها پس از سقوط حکومتشان در خراسان، مشهود بود. خلفای بغداد در طی نیم قرن تسلط طاهریان بر خراسان، آنان را تأیید و ابقا کردند که دلایل آن بدین شرح است: قدرت بعضی از طاهریان همچونعبدالله بن طاهر که فرماندهی لشکری قدرتمند در غرب را بر عهده داشت و مشغول سرکوب شورشی در آن ناحیه بود، هم به علت واهمه از عکسالعمل او در برابر اقدامی علیه طاهریان و هم به سبب خدمتی که بدان مشغول بود، مورد تأیید بود. در قدم بعدی، خلفای مستقر در بغداد بر این امر واقف بودند که امکان مدیریت و تسلط کامل بر سرزمینهای وسیع شرقی، از طریق نظارت مرکز ممکن نیست و ارسال پیاپی لشکر بدانجا نیز، علاوه بر بیفایده بودن، موجب فشاری بر خلافت میگردید که به همین علت حکومتطاهریان را بر نواحی شرقی تأیید میکردند، زیرا آنان از نفوذ و محبوبیت محلی برخوردار بودند و توانایی اعادهٔ قدرت و امنیت بر آن نواحی را داشتند و علاوه بر آن بیش از دیگران مورد وثوق و اعتماد بودند و وفاداری خود را به دفعات و در طی شورشها و حوادث متعدد ثابت کرده بودند. علیالخصوص شورش سپاهیان و همچنین برادر طاهر،حسن، پس از وفات طاهر، موجب گشت که مأمون با وجود عصیان شخص طاهر، حکومت فرزند وی را تأیید کند و حتیاحمد بن ابی خالد را برای کمک به او و ایجاد ثبات در آن ناحیه گسیل دارد، که مأمون به علت نفوذ خاندان طاهری و واهمه از وقوع ناآرامیهای بعدی، حسن را عفو کرد و پس از آن نیز همواره میان آنان و خلفا روابط دوستانه برقرار باشد. علاوه بر آن، در همان زمان و در شرق خلافت مانندآذربایجان، کسانی همچونبابک فعالیت داشتند و آن نواحی وضعیت خوبی نداشت وحمزه نیز همچنان به تاخت و تاز در نواحی شرقی میپرداخت که این امر خلیفه را قانع میساخت که با ستیز با طاهریان، آرامش پایداری که آنان در حوزهٔ حکومتشان برقرار ساخته بودند را دچار دگرگونی و اختلال ننماید. بهطور کلی میتوان گفت که استقلال به صورت کامل فقط در پایان عمر طاهر دارای معنا بود و آن هم به علت شخصیت او و پشتوانههایش بود و پس از آن میان نوادگان او و خلفا روابطی متأثر از احساس محبت، احترام، ترس و نیاز برقرار بود که در قالب خادم و مخدوم، میتوان آن را بیان کرد و در چارچوب نیازهای هریک از دوطرف به یکدیگر در گذر زمان، به شرح و تفسیرش پرداخت.[۲۱۴]
به هر صورت، پس از مرگ طاهر، مأمون با وجود طغیان او، حکومت نواحی شرقی را به پسران وی واگذار کرد، زیرا قصد داشت تا شورش سپاهیان طاهر، که بر اثر مرگ وی شکل گرفته بود را آرام نماید و همچنین به نفوذ خاندان ایشان در آن نواحی واقف بود و به تجربه دریافته بود که فقط ایرانیان توانایی ادارهٔ ایالات مختلف و حل مسائل داخلی ایران را دارند و به سبب اطلاع از شایستگی افراد این خاندان در ادارهٔ امور آن نواحی، حکومتشان را بر مناطق شرقی تأیید کرد و این واقعه آغازگر، حکومت ۵۰ سالهٔ طاهریان، به عنوان نخستین حکومت نیمه مستقل ایرانی گشت.[۲۱۵]
پس از مرگ طاهر، فرزندان و نوادگانش در نتیجهٔ دلایل فوق و بهطور کلی مشتمل بر ناتوانی مرکز خلافت در نظارت مستقیم بر خراسان و لیاقت و حسن رفتار طاهریان میباشد، به حکمرانی در شرق پرداختند. اینان به دلیل حمایت همیشگی از سنتهایعربی و مذهب رسمیتسنن و مبارزه با یاغیان، مورد تأیید خلفا بودند و بر طبق سیاستهای کلی خلافت پیش میرفتند، اما دارای حکومتی موروثی بودند و مهمتر از آن، استقلال تقریبی سیاسی و مالی آنان، بر نقش استقلالگستر آنان میافزود و علاوه بر آن، در همان دوره نیز دربغداد دارای نفوذ و مناصب کلیدی بودند. بهطور خلاصه، میراث طاهر، حکومتی نیمهمستقل ،امارت استکفا، بود که توسط حکامی اداره میگشت که بهطور کلی نسبت به خلفا وفادار بودند، اما در سیاستهای داخلی و مالی خود، استقلال داشتند و بر پایه آن، به آبادانی و ادارهٔ صحیح آن نواحی پرداختند، شعرا و دانشمندان را مورد نوازش قرار دادند و حتی خود نیز در طریق آنان آمدند، شورشها و بدعتها را سرکوب کردند و اقتصاد و تجارت را بهبود بخشیدند و در یک جمله، با تأیید خلفا اما در قالب حاکمانی با گسترهٔ اقدامات وسیع و استقلال کافی به حکمرانی پرداختند و همچنان نفوذ خود را در پایتخت نیز حتی تا سالیان دراز بعد از سقوط حکومتشان در نواحی شرقی به دستیعقوب لیث، حفظ کردند. اما تکامل میراث طاهر و نوادگانش به وسیلهٔ کارگزاران یا دشمنانشان همچونسامانیان وصفاریان انجام پذیرفت، که طریق آنان را در برپایی حکومتهایی با رنگ استقلالطلبی پیمودند و در طی سالیان طولانی، به تدریج با افزودن بر دامنهٔ اختیارات و استقلالشان، به برپایی حکومتهایی حقیقتاً مستقل نائل آمدند.[۲۱۶]
| زریق یارزیق | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| مصعب | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| احمد | علی | حسین | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| حسن | محمد | طاهر ذوالیمینین | ابراهیم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| محمد | حسن | عبدالله | طلحه | علی | حسین | اسمعیل | طاهر | اسحق | محمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| علی | عبدالعزیز | احمد | سلیمان | طلحه | طاهر | حسین | مصعب | عبیدالله | محمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| علی | مطهر | عبدالله | حسین | محمد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| طاهر | احمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||