صائب تبریزی | |
|---|---|
سردیس صائب تبریزی در آرامگاهش | |
| نام اصلی | میرزا محمّدعلی صائب تبریزی |
| زاده | ۱۰۰۰ (هجری قمری) اصفهان[۱][۲][۳][۴][۵] یاتبریز،[۶]ایران صفوی |
| درگذشته | ۱۰۸۷ (هجری قمری) اصفهان،ایران صفوی |
| آرامگاه | آرامگاه صائب تبریزی،عباسآباد،اصفهان |
| نام(های) دیگر | ملک الشعرایی |
| لقب | ملک الکلام |
| پیشه | شاعر |
| ملیت | ایرانی |
| سبک(های) نوشتاری | سبک اصفهانی |
| والدین | عبدالرحیم تبریزی اصفهانی[۷] |
میرزا محمدعلی صائب تبریزی اصفهانی[۱] (زادهٔ ۱۰۰۰هجری قمری — درگذشتهٔ ۱۰۸۷ هجری قمری) بزرگترینغزلسرای سده یازدهم هجری و نامدارترین شاعر زمانصفویه بود. او در دربار صفوی به عنوانملک الشعرایی رسید و به او شاه شاعرسبک هندی میگویند. او در جوانی به هندوستان ومکه مسافرت کرد و حدود ۷ سال در هندوستان ماند و پس از بازگشت از هندوستان به دربار صفوی راه یافت.

میرزا محمّدعلی صائب فرزند عبدالرحیم تبریزی اصفهانی[۷] در سال ۱۰۰۰ هجری قمری دراصفهان[۸] یاتبریز[۶] زاده شد. پدر او تاجری معتبر بود. عمویش، شمسالدین تبریزی معروف بهشیرینقلم، از خوشنویسان برجستهٔ روزگار خود بهشمار میرفت و به احتمال بسیار صائب که خط خوشی داشت، نزد ویخوشنویسی آموخته بود.[۹] خانوادهٔ صائب جزو هزار خانواری بودند که به دستورشاه عباس اول صفوی ازتبریز کوچ کرده و در محله عباسآباداصفهان ساکن شدند،[۱۰] این مردم را تبارزه (تبریزیهای) اصفهان مینامیدند.
صائب دراصفهان به آموختن علوم عصر پرداخت. او در جوانی بهحج رفت و در بازگشت بهمشهد سفر کرد.
صائب در سال ۱۰۳۴ ه.ق از اصفهان عازمهندوستان شد و از آنجا بههرات وکابل رفت. حکمرانکابل، خواجه احسنالله مشهور به (ظفرخان)، که خود شاعر و ادیب بود، مقدم صائب را گرامی داشت. ظفرخان پس از مدتی به خاطر جلوس شاه جهان، عازمدکن شد و صائب را نیز به همراه خود برد.
در سال ۱۰۴۲ ه.ق صائب بهایران بازگشت و دراصفهان اقامت گزید.شاه عباس دوم صفوی به او مقامملکالشعرایی داد. صائب هشتاد و هفت سال زندگی کرد و دراصفهان دیده از جهان فروبست. درگذشت او در سال ۱۰۸۶ یا ۱۰۸۷ ه.ق بوده است.[۱۱]
آرامگاه او دراصفهان، در محلهٔعباسآباد (تبریزیها، تبارزه)[۱۲] در محلی است که در زمان حیات او معروف به تکیه میرزا صائب بود. مقبرهٔ صائب در باغچهای در اصفهان در خیابانی که به نام او نامگذاری شده است (خیابان صائب)، قرار دارد.
صائب شاعری کثیرالشعر بود، شمار اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بیست هزار بیت گفتهاند. آثار صائب جز سه چهار هزار بیتقصیده و یکمثنوی کوتاه و ناقص به نامقندهارنامه و دو سه قطعه، همگیغزل است. افزون بر فارسی وی هفده غزل بهترکی آذربایجانی نیز دارد.[۱۳]
صائب سبکی را به کمال رساند که چند سده پس از اوسبک هندی نامیده شد.[۱۱] اواسلوب معادله یا «مدعا مثل» را بیش از دیگر شاعران همروزگارش به کار برده است. نازکی خیال و لطافت اندیشه و مضمونسازیهای ظریف و معنیهای بیگانه و باریک در شعر وی دیده میشود. ابیات غزل وی، استقلال معنایی دارند و در یک غزل از چندین موضوع سخن گفته است.
صائب را شاعرتکبیتها نیز گفتهاند. از بیتهای مشهور اوست:
| پاکان ستم ز جور فلک بیشتر کشند | گندم چو پاک گشت خورَد زخم آسیا | |
| همچو کاغذباد گردون هر سبکمغزی که یافت | در تماشاگاه دوران میپراند بیشتر | |
| اظهار عجز نزد ستم پیشه ابلهیست | اشک کباب موجب طغیان آتش است | |
| به فکر معنی نازک چو مو شدم باریک | چه غم ز مویشکافان خردهبین دارم | |
| پر در مقام تجربت دوستان مباش | صائب غریب و بیکس و بییار میشوی | |
| کلید قفل اجابت زبان خاموش است | قبول نیست دعا، تا دعا توانی کرد |
نازکخیالی در تصویر صائب سوی چمن چو آب روان شو که غنچهها چون ماهیان تشنه دهان باز کردهاند (صائب، صیادان معنی: ۶۴)
آثار[۱۴]
مرآت الجمال - ابیاتی در وصف معشوق است
آرایش نگار - ابیاتی مربوط به آینه و شانه
میخانه - اشعاری در باب می و میخانه
واجب الحفظ - برگزیدهٔ غزلهایش
صائب تبریزی در غزلیات خود به مولد (محل ولادت)[۱۵] خود اشاره کرده است:[۱۶][۱۷]
| ز خاک پاک تبریز است صائب، مولد پاکم | از آن با عشقباز شمس تبریزی سخن دارم |
| صائب از خاک پاک تبریزست | هستسعدی گر از گل شیراز |
مدرس تبریزی در ریحانة الادب، صائب راتبریزی الاصل واصفهانی المولد و المنشأ و المدفن معرفی میکند.[۱۸] در اشعار او از اصفهان به عنوان وطن یاد شده است:
| صائب از هند مجو عشرت اصفاهان را | فیض صبح وطن از شام غریبان مطلب |
او همچنین خاستگاه شعر خود را اصفهان میداند:
| به جای لعل و گوهر از زمین اصفهان صائب | به ملک هند خواهد برد این اشعار رنگین را |
| دل آزاده از طول امل بسیار میپیچد | که مصحف بر خود از شیرازه زنار میپیچد | |
| کدامین بیادب زد حلقه بر این در گلستان را | که هر شاخ گلی بر خویشتن چون مار میپیچد | |
| حجاب آب و گل گردیده سنگ راه یکتایی | وگرنه رشته تسبیح بر زنار میپیچد | |
| به این بی ناخنی چون میخراشم سینه خود را | صدای تیشه فرهاد در کهسار میپیچد | |
| نمیدانم چه میریزد ز کلک نامه پردازم | که هر سطری به خود از درد چون طومار میپیچد | |
| از این بستانسرا با دست خالی میرود بیرون | سبکدستی که بر هر دامنی چون خار میپیچد | |
| به دور چشم او انگشت زنهاری است هر مژگان | که از بیمار بد خو روز و شب غمخوار میپیچد | |
| مخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد | که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار میپیچد |
| آب خضر و می شبانه یکیست | مستی و عمر جاودانه یکیست | |
| بر دل ماست چشم، خوبان را | صد کماندار را نشانه یکیست | |
| پیش آن چشمهای خوابآلود | نالهٔ عاشق و فسانه یکیست | |
| پلهٔ دین و کفر چون میزان | دو نماید، ولی زبانه یکیست | |
| گر هزار است بلبل این باغ | همه را نغمه و ترانه یکیست | |
| پیش مرغ شکستهپر صائب | قفس و باغ و آشیانه یکیست |
صائب در وصف شهرش اصفهان ابیاتی زیادی سروده:
به جای لعل و گوهر از زمین اصفهان صائب
به ملک هند خواهد برد این اشعار رنگین را
زنده میگردند از گفتار او دلمردگان
کلک صائب اصفهان را زنده رود دیگرست
خامه صائب ز بس شیرین زبانی پیشه کرد
سرمه زار اصفهان را شکرستان کرده است
درین غزل به تأمل نگاه کن صائب
که بهترین غزلهای اصفهان من است
یاد بغداد و طواف مرقد شاه نجف
از دل صائب حضور اصفهان را میبرد
اصفهان چشم جهان گر نیست صائب از چه رو
سرمه نتوانست از خاک صفاهان بگذرد؟
آنچه از آب و گل مازندران بر ما گذشت
گرد و خاک اصفهان را توتیا خواهیم کرد!
هر نمازی کز صراحی در صفاهان فوت شد
بی هوای ابر در اشرف قضا خواهیم کرد
| مین دل محزونیله بیر تازه قربانیز هله | زخم تیر غمزه مستینله بیجانیز هله | |
| اولمادان غم چکمه ریز دور زمانیندان سنین | ناله و آه ائتمه ده دل ایندی حیرانیز هله | |
| لطف ائدرسن، گر چه سن اغیاره هر دم دوستیم | روز و شب بیز فرقتینله زار و نالانیز هله | |
| عید وصلینه مشرف اولمادان اغیار دون | دستینی بوس ائیله دیک بیز اونلا شادانیز هله | |
| دام دوزخ ایچره اغیار اولماسین اصلاً خلاص | صائبا بیز جنت دلداره مهمانیز هله |