شُمال یااَپاختَر، یکی از چهار جهت اصلی است که درنقشهها بهطور قراردادی معمولاً به سوی بالا است. شمال نقطه مقابلجنوب است و °۹۰ باخاور وباختر اختلاف زاویه دارد و خود در زاویه °۰ جای دارد.
نقش صفحهقطبنما که در آن شمال سرخرنگ نشان داده شده.
شمال واژهای عربی و فارسی آن اَپاختَر یا گاهی هودَر است.[۱][۲] در زبانپارسی میانه، خشکیهای شمال غربیکره زمین را وُروبَرشت و خشکیهای شمال شرقی را وُروژَرشت مینامیدند.[۳][۴] دربُندَهِش آمده که برای هر جهت اصلی یک سپاهبد گمارده شده و سپاهبد شمال،ستاره هفتاورنگ (محتملاًنگهبان شمال) است.[۵]
واژه آپاختر درپارسی نوین به باختر تبدیل شده و امروزه تنها برای اشاره بهغرب به کار میرود، اما در گذشته، واژهی باختر به معنای شمال[۶] و حتی شرق نیز به کار میرفته است.[۷][۸]ابوریحان بیرونی حتی معنای واژهی اپاختر را «جنوب» دانسته که به باورکریستنسن وویلهلم آیلِرز به خطا رفته است.[۹][۱۰]
در بهکارگیری واژهی «باختر» در ادبیات فارسیِ آغازین، نوعی ابهام و آشفتگی وجود دارد. این واژه بهندرت در معنای اصلیِ خود، یعنی«شمال» (برای نمونه درتاریخ سیستان، ص ۲۳؛شاهنامه، چاپ مسکو، ج ۵، ص ۱۵۷، بیت ۱۲۷۱؛ ج ۹، ص ۱۹۵، بیت ۳۱۳۱؛ ص ۲۰۴، بیت ۳۲۷۱) بهکار رفته است، و غالباً به معنی«شرق» آمده است (درمقدمهیشاهنامهی ابومنصوری درهزارهی فردوسی، تهران ۱۳۲۳ش، ص ۱۳۹؛شاهنامه، ج ۳، ص ۱۹۷، بیت ۳۰۰۸؛ ج ۵، ص ۲۸۵، بیت ۸۳۲؛ ج ۷، ص ۸۴، بیت ۱۴۲۱)، و گاه نیز به معنی«غرب» (شاهنامه، ج ۱، ص ۱۸، بیت ۷۸؛ ج ۶، ص ۱۷۷، بیت ۱۹۱؛ ص ۱۸۸، بیت ۳۷۶؛ ج ۷، ص ۲۲۴، بیت ۸۹؛ ص ۲۳۲، بیت ۲۳۲ و موارد دیگر). نمونهای یگانه راابوریحان بیرونی (الآثار الباقیه، ص ۲۱۷، سطر ۷۲) نقل کرده است که در آن، بنا به گفتهی منبعش زادویه، واژهی اباختر (بهصورتِ نگارشیِ «افاختر») به معنی «جنوب» آمده است. این بهاحتمال زیاد خطا است، چه از سوی بیرونی و چه از سوی نویسندهی منبعِ او. گوناگونیِ کاربردهای یادشده را شاید بتوان ناشی از تفاوت در سنتهای ادبی و جغرافیایی دانست. پس از آنکه نواحیِ شمالیِ ایران دیگر با نام اباختر خوانده نشد و واژهی «خراسان» در آغاز دورهی اسلامی بهعنوان نامِ استانهای شرقی به کار رفت، واژهی باختر رفتهرفته برای «شرق» به کار رفت، و سپس در دورههای بعدی، برای «غرب».[۷]