شعر موج سوم یاشعر دههٔ شصت گونهای ازشعر نو فارسی است که اولین بار در دیماه ۱۳۶۶ توسطفرامرز سلیمانی اعلام موجودیت کرد.
در دوران در تلاطمهایانقلاب ۱۳۵۷ ایران شعر شعاری و همچنین شعر ذهنگرای سالهای قبل دیگر محلی از اعراب نداشتند؛ زیرا آنگونه شعارها در کوچه و خیابانها جریان داشتند. به همین دلیل شاعران پس ازانقلاب، که بعدها به شاعران دههٔ شصت شناخته شدند، به این فکر افتادند که راهی پیدا کنند تا بتوانند دوباره با مخاطب ارتباط پیدا کنند. تلاشهایی در این زمینه توسطمیرزاآقا عسگری،فرشته ساری،سیدعلی صالحی،شمس لنگرودی،مسعود احمدی و چند تن دیگر انجام شد.[۱]
در دیماه ۱۳۶۶فرامرز سلیمانی طی مقالهٔ بحثبرانگیز خود دردنیای سخن نوشت: «موج سومی در شعر امروزایران به تلاطم درآمدهاست.» او در بیان تاریخچه و شناسنامهٔ این سبک یا شیوهٔ شعری موج اول را محصولنیما و شعر «افسانه» و کار شاگردانش میدانست و موج دوم را تجربههای تازهٔ دوران پرجنبوجوش دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ قلمداد میکرد. بنا بر این تعریف، «موج سوم» فرزندانقلاب وجنگ و تحولات اخیر جامعهٔ ایران بود. از دید موج سومیها، تحولات جامعه نسلی تازه و روحیهای نو خلق کرده بود و شاعر این نسل، عصر جدید را در شعر خود منعکس میکرد.[۲]
منتقدین «موج سوم» معتقدند که مبدأ تاریخی و نقطهٔ آغاز زمانی به عنوان انگیزه و علت مادی حرکت این شیوهٔ جدید روشن و دقیق نیست. به بیان دیگر، موج سومیها موج اول و دوم را در بستر تحولات شعری و تجربیات ادبی شاعران قرن اخیر (اولنیما و بعد شاعران دو دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰) و نقطهٔ شروع خود را با ملاکی تاریخی و اجتماعی (انقلاب وجنگ) تعریف میکنند. به عبارت دیگر از آنجا که در برخورد با این سه موج، گاه تحول شعری و گاهی تحولات اجتماعی مبنای کار قرار میگیرد، این امر بحث موج سوم را مغشوش و از هم گسیخته میسازد.[۳]
توضیحات مدافعین «موج سوم» در این مورد از آنچه که در بالا ذکر شد فراتر نمیرود.فرامرز سلیمانی در مصاحبهای بافصل گرگان تکرار میکند که شعر موج سوم «شعر انقلاب است که از سال ۱۳۵۷ پاگرفته» و منحصر به دههٔ ۶۰ نیست. موج دوم را اینبار در محدودهٔ زمانی مشخصی یعنی از چندسالی قبل از دههٔ ۴۰ تا چندسالی به پایان دههٔ پنجاه در یک دورهٔ بیستوپنجسالهٔ «سمبولیسم» میخواند و آنگاه دو چهره برای شعر معاصر ترسیم میکند: «یکی شعری با لحن تند و صریح و آشکار و عصبی اجتماعی و سیاسی، و دیگری شعری که به لحظههای ناب با کلامی مجرد میپرداخت و تجربههای روزانه را کوشش داشت به شکل تجربهای مانا درآورد.» بدین ترتیب او موجب سوم را اینبار در بستر تحولات شعری و ادامهٔ تجربیات «شعر موج نو»، «شعر حجم» و «شعر ناب» قرار میدهد بدون اینکه حرف خود را دربارهٔ «منشأ وجودی» موج سوم و «دو رویداد تاریخی و اجتماعی ده سال اخیر - یعنیانقلاب وجنگ» پس بگیرد.[۴]
منوچهر آتشی در اواخر دههٔ ۳۰ با «آهنگ دیگر» در شعر معاصر به تجربهای تازه دست میزند. او با کشف و شهود در طبیعت جنوبی و وحشی به نوعی خشونت غریزی در شعر دست مییابد. اما آنچه خشونت شعریآتشی را از عنصر خشونت آشفته و غیرمنسجم برخی از شاعران قبل و بعد از خودش (مثلاً ازنصرت رحمانی یاکیومرث منشیزاده) متمایز میکند بهجز حضور «جنوب»، لحنحماسی آن است.[۵]
شعرهایآتشی در دهههای ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ شعرکویر است و عناصر طبیعی این کویرحماسه و خشونت را با هم میآمیزند.[۶]
گذشته از آن، عشق و امید و آرزو نیز خود را به این طبیعت جنوبی غرق میکند و احساس تنها در مثلث خشونت-حماسه-جنوب چهره نشان میدهد.[۷]
اما عناصر شعریآتشی در شعر شاعران جوان و «شهری» موج سومی دقت و تشخص توصیفها و تصویرپردازیهای او را ندارد و از فضای روستایی-بومی کویر فاصله میگیرند. این امر هنگام مقایسهٔ تمهای مشترک و مشابه بهروشنی به چشم میخورد.[۸]
سوررئالیسمی که در شعراحمدرضا احمدی موج میزند از یک گیجی و آشفتگی گاه تعمدی برخوردار است. او سعی میکند تا در ورای یک «ضدفرم»، یک شکل ذهنی و برونی آشفته و چندپارهٔ دنیای احساسی تازه خلق کند. در نقد شعر اورضا براهنی نوشته بود: «شعراحمدی مثل آوازی است که بچهای وحشتزده در کوچهای تاریک سر دادهاست. کلمات او گاهی مفاهیمی شاد دارند ولی از لحن آواز میتوان فهمید که بچهای وحشتزده آن را میخواند.» (طلا در مس، ص۶۱۸) بچهای با احساسی دوگانه که حرفهایش را جویده و شتابان میزند. این «اسکیزوفرنی» حاکم بر شعراحمدرضا احمدی هرگز با تعمق نقد و بررسی نشدهاست.
امروز بیش از بیست سال از شروع تجربههای او، در بعدی جهانی،منتقدین هنربعد از دوران مدرن را با خصوصیتی به ناماسکیزوفرنی هنری متمایز میکنند. عنصر «اسکیزوفرنی» آنگونه که امروز اغلب منتقدین هنری غرب در نظر دارند بر اساس مطالعاتژاک لکان بنا شدهاست. برخلافعلم پزشکی امروز که بیماریاسکیزوفرنی را بیماری «اختلال فکر» میداند،لکان آن را بیماری زبان و «اختلال زبان» میشناسد که بخشی از تجربهٔ کسب توانایی ارتباط انسانهاست.لکان در تحلیلزبانشناسانهای از «تضاد اودیپوس» آن را نه در رقابت جنسی فرد با پدرش برای به دست آوردن توجه و عشق مادر، بلکه در مقابل حیطهٔ اقتدار پدر در حوزهٔ عملکرد زبانی میداند. بنابرایناسکیزوفرنی حاصل عدم توفیق نوزاد در حوزهٔ زبان و توانایی ارتباط است. (شاید بیدلیل نیست که در شعراحمدرضا احمدی نیز معمولاً مادر مرکزیت دارد؛ حتی پس از مرگش حاضر و زندهاست درحالی که پدر همیشه با خاطرههایی یاد میشود که گویی قرنها مدفون است.)[۹]
موج سومیها میگویند برای شعر گفتن فرصت کم است: «فرصت نه بدان میزان است که از بالا بر این پهنهٔ بیکران بنگری و به تأملی دراز بنشینی که موج میآید و از سرت میگذرد و فریادت به خاموشی میگراید.» یا در جای دیگر مینویسند: «شاعر معاصر نو و تازه و پرطراوت است. تازگی، تحول، حرکت و شتاب موجوار از مشخصات دوران معاصر است» یا اینکه «شاعر امروز سراپا عریان به دیدار جهان میشتابد و کشف هستی را با ابهام و ایهام خیال و کلام بر عهده دارد. شتاب زمان او را نیز به شتاب وامیدارد.» این «موج شتابزده لحظههای زندگی امروز» بهشدت از کلاماحمدرضا احمدی متأثر است گو اینکه گاه باایجاز بیشتری چهره نشان میدهد:
«آشفته از خیال یک لانه
خونی پر از ستاره و نرگس
آکنده از
تصویر برج»
برای شاعران موج سوم هم انگار «فرصت بازگشت نیست که در روشنایی برای بازی با واژهها احوالپرسی کنند» این آشفتگی و شتاب به رغم آنکه تمامی ابعاد شعراسکیزوفرنی را در خود ندارد از بعضی خصوصیات که در بالا برشمردهایم بیبهره نیست. مثلاً هنگامی که «آوا» و ارزشهای آوایی «دلالت» و استفادهٔ طبیعی نشانهها را تحت سلطهٔ خود میگیرد:
«در راه که میآمدم
به بنفشههای بیاعتبار بهار
سلام کردم
با بنفشی گرم و عمیق
دست دادم...»
و یا هنگامی که تصویرهای شتابان و بریده تجربهٔ اسکیزوفرنیک زمان و هویت شخصی را رقم میزنند:
«سلام!
بامداد ازل
نخستین تن
اولین آغاز
جوانب من
یکسره خالیست
صبحانه با منی
تا به شام آخر
من
شکل هیچ چهرهای نیستم.»
و یا زمان که بیانسورئالیستی شاعر موج سومی با طرح «دنیای غیرواقعی» دربرشهای کوتاه و هذیانی تصویر و احساس جهانشمولتر را در ورای خود نقاشی میکند:
«اینک سرسام بر چهچههٔ نور
در اقلیم آینههای بیضیشکل
جنین روز در زهدان ساعت زوزه میکشد»
شاید شاعر موج سومی به اقتضای زمانه یا جهانی که پیرامون خود میبیند یا میسازد به این شتاب و آشفتگی و عدم تداوم در زبان و زمان نیازمند است یا شاید به قولگیورگ لوکاچ از «طبیعت پارهپارهٔ ساختار جهان» و بینظمی روزگارش آگاه است و «آن را به دنیای فرمها» منتقل میکند تا ساختمان شعر او آینهٔ واقعیتی شود که او را میبیند. هرچه که هست در انعکاس شعر او، در کوتاهی و سرعت پرداختنش تصویر شعراحمدرضا احمدی سایه میافکند:
«آتش بزن
دیدارها
خاکستریست!»
سلیمانی شعرمحمدحسین مدل را جزو «موج سوم» میداند. او از ویژگیهای شعرمدل را خیال وایجاز او در حرکتهای تازهٔ پسانیمایی میداند. همچنین معتقد است او آلودهٔ تفکر و تصمیم نیست بلکه در زبان و شعر تجربه میشود و در خویشتن خود راه میپیماید و سپری میشود و تکیه و آبروی او تنها در تن اوست و «شاعر از جمع تنان و بسیاران امروز است که آشکارا و پنهان رؤیا را ارج مینهند.»[۱۳]
از دیگر شاعران شعر موج سوم میتوان به شاعران زیر اشاره کرد:هوشنگ رئوف،[۱۴]تقی خاوری،[۱۵]محمدعلی فرشته حکمت[۱۶]
|ماه= صرفنظر شد (کمک)|ماه= صرفنظر شد (کمک);تاریخ وارد شده در|تاریخ بایگانی= را بررسی کنید (کمک)