
ساختار شهری چیدمانکاربری اراضی درمناطق شهری است؛ به عبارت دیگر، نحوه تعیین کاربری اراضی یک شهر.[۱]برنامه ریزان شهری،اقتصاددانان وجغرافیدانان مدلهای متعددی را توسعه دادهاند که توضیح میدهد که در آن انواع مختلف افراد و مشاغل در محیط شهری وجود دارند. ساختار شهری میتواند بهساختار فضایی شهری نیز اشاره داشته باشد که به چیدمان فضایعمومی و خصوصی در شهرها و میزان اتصال و دسترسی میپردازد.
این مدل اولین مدلی بود که توزیع گروههای اجتماعی را در مناطق شهری توضیح داد. این مدل بر اساس یک شهر واحد،شیکاگو، توسط جامعهشناسی به نامارنست برگس[۲] و در سال ۱۹۲۴ میلادی ایجاد شد. بر اساس این مدل، یکشهر از یک نقطه مرکزی در یک سری حلقههایمتحدالمرکز به سمت بیرون رشد میکند. داخلیترین حلقه نشان دهندهمنطقه و ناحیه تجاری مرکزی است. اطراف آن توسط حلقه دوم، منطقه انتقال، که شامل صنعت و مسکن با کیفیت پایینتر است، احاطه شدهاست. حلقه سوم شامل مسکن برای طبقه کارگر است و منطقه خانههای مستقل کارگری نامیده میشود. حلقه چهارم دارای خانههای جدیدتر و بزرگتر است که معمولاً توسططبقه متوسط اشغال میشود. این حلقه را منطقه اقامتگاههای بهتر مینامند. بیرونیترین حلقه منطقهرفت و آمد نامیده میشود. این منطقه نشاندهنده افرادی است که درحومههای مسکونی زندگی میکنند و برای کار روزانه به مرکز رفت و آمد میکنند.
نظریه دوم ساختار شهری در سال ۱۹۳۹ میلادی توسط اقتصاددانی به نام هومر هویت (Homer Hoyt) ارائه شد.[۳] مدل او، مدل بخشی، پیشنهاد کرد که یک شهر به «جای حلقهها» در «بخشهایی» توسعه مییابد. مناطق خاصی از یک شهر برای فعالیتهای مختلف جذابیت بیشتری دارند، چه به صورت تصادفی و چه به دلایل جغرافیایی و محیطی. همانطور که شهر رشد میکند و این فعالیتها شکوفا میشوند و به بیرون گسترش مییابند، آنها این کار را در یک گوه انجام میدهند و به بخشی از شهر تبدیل میشوند. به عنوان مثال، اگر منطقه ای برای مسکن با درآمد بالا راه اندازی شود، هر گونه توسعه جدید در آن منطقه از لبه بیرونی گسترش مییابد.
این نظریه تا حدی فقط یک اصلاح در مدل متحدالمرکز است تا یک بیان مجددی رادیکال و متفاوت. هویت و برگس هر دو ادعا کردند کهشیکاگو از مدل آنها حمایت میکند. برگس ادعا کرد که منطقه تجاری مرکزی شیکاگو توسط یک سری حلقهها احاطه شدهاست که تنها توسطدریاچه میشیگان شکسته شدهاست. هویت استدلال کرد که بهترین مسکن در شمال از ناحیه تجاری مرکزی در امتداد دریاچه میشیگان توسعه یافتهاست، در حالی که صنعت در امتداد خطوط ریلی اصلی و جادههای جنوب، جنوب غربی و شمال غربی قرار دارد.
کلگری، آلبرتا تقریباً با مدل بخشی Hoyt مطابقت دارد.
چانسی هریس (Chauncy Harris) و ادوارد اولمن (Edward Ullman) جغرافیدانان مدل چند هسته ای را در سال ۱۹۴۵ میلادی توسعه دادند.[۴] بر اساس این مدل، یک شهر شامل بیش از یک مرکز است که فعالیتها حول آن میچرخد. برخی از فعالیتها جذب گرههای خاصی میشوند در حالی که برخی دیگر سعی میکنند از آنها اجتناب کنند. به عنوان مثال، یک گره دانشگاهی ممکن است ساکنان تحصیل کرده، پیتزافروشیها و کتابفروشیها را جذب کند، در حالی که یک فرودگاه ممکن است هتلها و انبارها را جذب کند. کسب و کارهای دیگر نیز ممکن است خوشه (دسته)هایی تشکیل دهند که گاهی به صورت محلی به عنوان «مثلثهای آهنی» برای تعمیر خودرو یامناطق سرخ برای روسپیگری یا مناطق هنری شناخته میشوند. فعالیتهای ناسازگار از خوشهبندی در یک منطقه جلوگیری میکند و توضیح میدهد که چرا صنایع سنگین و مسکنهای پردرآمد به ندرت در یک محله وجود دارند.