Movatterモバイル変換


[0]ホーム

URL:


پرش به محتوا
ویکی‌پدیادانشنامهٔ آزاد
جستجو

رنسانس

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
«نوزایی» به اینجا تغییرمسیر دارد. برای روستایی با این نام،نوزایی (سیرجان) را ببینید.
رنسانس
"The School of Athens" by Raphael
موضوعات
مناطق
تابلوی شام آخر اثرلئوناردو داوینچی

رُنِسانس (بهفرانسوی:Renaissance)دورهٔ نوزایی یادورهٔ نوزایش، دوره‌ای از تاریخ و یک جنبش فرهنگیاروپایی است که قرن‌های ۱۵ و ۱۶ میلادی را پوشش می‌دهد. این دوره، گذار ازقرون وسطی بهمدرنیته را نشان می‌دهد و با تلاش برای احیا و پیشی گرفتن از ایده‌ها و دستاوردهایدوران باستان کلاسیک مشخص می‌شود. رنسانس که با تغییرات اجتماعی بزرگی در بیشتر زمینه‌ها و رشته‌ها، از جملههنر،معماری،سیاست،ادبیات،اکتشاف وعلم همراه بود، ابتدا درجمهوری فلورانس متمرکز بود و سپس به بقیه ایتالیا و بعداً در سراسر اروپا گسترش یافت. اصطلاح rinascita (به معنی "تولد دوباره" و "نوزایش") برای اولین بار در کتاب"زندگی برجسته‌ترین هنرمندان، پیکرتراشان و معماران" (حدود ۱۵۵۰م) اثرجورجو وازاری پدیدار شد، در حالی که واژه فرانسوی معادل آن، Renaissance، در دهه ۱۸۳۰ به عنوان اصطلاح این دوره درانگلیسی پذیرفته شد. رنسانس، جنبشفرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی ازانقلاب علمی،اصلاحات مذهبی و پیشرفتهنری در اروپا شد. دوران نوزایش، دورانِ گذار بینقرون وسطیٰ ودوران جدید است. نخستین بار، واژهٔ رنسانس را فرانسوی‌ها در سدهٔ ۱۶ میلادی به‌کار بردند. آغاز دورهٔ نوزایش را در سدهٔ ۱۴ میلادی در شمالایتالیا می‌دانند. این جنبش در سدهٔ ۱۵ میلادی، شمالاروپا را نیز فراگرفت. رنسانس، یک تحول ۳۰۰ساله است که ازفلورانس درایتالیا آغاز شد و بهعصر روشنگری در اروپا انجامید.

نخستین بار آن دسته که دوران قرون وسطی را ادوار مُظلِم و دوران فِترَت می‌خواندند و معتقد بودند این‌بار در دورهٔ جدید روح بشری از قید بردگی رهایی یافته است، بر این دوره و عهد نویش، نام رنسانس، به‌معنای عهدِ تجدیدِ حیاتِ علم و ادب بشری نهادند. تجدید حیات از آن جهت بود که معتقد بودند افراد، در قرن پانزدهم بعد از دوران فترت، که همان قرون وسطی است، دنبالهٔ تمدن‌هایروم ویونان را گرفته‌اند. ضمناً در همین دوران رنسانس بود که اعصار قبلی را قرون وسطی نام نهادند. از این لحاظ است که اکثراً دورهٔ رنسانس را مقدمه و بدایت اعصار، آغاز و شروع اعصار «جدید» می‌شمردند. رنسانس معرف دوران جدیدی در اندیشه و احساس مردمان بود و بر اثر این تحول بود که بالمآل اروپا و تأسیسات آن دگرگون شد. برای نخستین بار در قرن پانزدهم در ایتالیا بود که طرز تفکر و تلقی دنیوی پدید آمد. ایتالیا محیطی فراهم آورده بود که در آن بسیاری از جنبه‌های شخصیّت انسان می‌توانست به نحو تمام و کمال رشد و نمو نماید. در این سرزمین مفهوم جدیدی از نوع انسان پدید آمد. اینجا دنیا را آنقدر هیجان‌آور دیدند که گفتند لزومی ندارد به فکر عُقبی و آخرت باشیم. دیگر بسیار جای شک و شبهه بود که زندگی آرام، بی‌دغدغه و در گوشهٔ انزوا به مراتب از لذات زندگی، محشور بودن با مردم و زندگی پر دغدغهٔ فعّال بهتر و بالاتر باشد. دیگر دشوار بود همانند قرون وسطی تصور کنند که کشیش برتری بر مردم عادی داشته‌باشد یا سرانجام مردم در برابر میزان عدل و حساب پُرمخافتی( ترس و خوف) قرار گیرند. اینکه اراده و کیاست بشری می‌تواند مایهٔ گمراهی شود، در نظر رنسانسی‌های ایتالیایی عقیده‌ای ملال‌انگیز می‌نمود. ظاهراً می‌گفتند که بشر موجودی ضعیف و محتاج فیض ربّ و پیداکردن طریق نجاح و ثواب است، اما از صمیم قلب این نظریه را قبول نداشتند؛ در عوض، آنچه در نظر اینان مایهٔ اعجاب می‌نمود همانا قدرت شگرف بشر، قدرت خلاقهٔ وی و قریحهٔ سرشار او برای ابتکار در موضوعی بود. به‌طور کلی آنچه آنان را در این دوره فریفته و مجذوب نمود، «بشر» به معنای اعم نبود، بلکه یک فرد بزرگ و توانا بود. در قرون وسطی تنها فرد، مورد توجه زیاد قرار گرفته‌ بود اما معتقد بودند که تمامی افراد در یک سلسلهٔ مراتب جای دارند و هر فردی در یک اجتماع، مقام خاص خود را دارد و در رأس این سلسلهٔ مراتبکلیسا قرار دارد. اما در دوران رنسانس فردیت از این قید آزاد گردید و جلال و حشمت خاص خود را یافت، او تمامی موانع و قید و بندها را کنار زده، روحش آزاد و میدان اندیشه‌اش باز شده، مقدرات خود را به کف گرفته، و ارزش خود را پیدا کرده‌ بود و، در یک‌ کلام، پی‌ برده بود که چه قوایی در طبیعت وی نهفته و نیز توفیق یافت این قوا را به منصه ظهور برساند. این توجه و علاقه‌ای را که در دوران رنسانس به جنبه‌های مختلف حیات بشری نشان دادند می‌توان از مجسمه‌ها، معماری‌ها و موسیقی ها، و بالاتر از همه اسلوب نقاشان رنسانس استنباط نمود؛ یعنی نقاشی کمتر سمبولیک شد، کمتر معرف حقایق و واقعیات کلی شد، و نقاش بیشتر در صدد برآمد واقعیات را آنگونه که به چشم می‌آید و دیده می‌شود ترسیم کند. برای نمونه هر جارافائل تصویرمریم عذرا را کشیده است گویی تقلید از زنان جوان ایتالیا کرده، و هیکل‌های نیرومندی که به‌دستمیکل‌آنجلو (میکل‌آنژ) ترسیم شده‌اند گویی آسمان (لاهوت) و زمین (ناسوت) را به هم ارتباط داده‌اند.[۱]

رنسانس بیش از هرچیز دیگر حاصل نگرش جدید به انسان است. انسان‌گرایی رنسانس باعث شد مردم به انسان و ارزش‌های او ایمان بیاورند و این با تأکید تعصب‌وار بر فطرت گناهان انسان در تضاد بود. اکنون برخلاف قرون وسطی، انسان موجودی بزرگ و باارزش تلقی می‌شد. یکی از شخصیّت‌های مهم رنسانسمارسیلیو فیچینو بود که می‌گفت «خودت را بشناس ای نسلِ خداگونه که در کسوت انسان ظاهر شده‌ای». شخصیت دیگرجووانی پیکو دلا میراندولا بود کهخطابه‌ای در ستایش مقام شامخ انسان نوشت. این نوع نگرش‌ها به انسان در قرون وسطی به‌هیچ‌رو قابل تصور نبود، چرا که در آن‌موقع همه‌چیز از خدا شروع و به او ختم می‌شد در حالیکه در تفکر انسان‌گراییِ رنسانس همه‌چیز از انسان آغاز می‌شد.[۲]

رنسانس در سال‌های ۱۳۰۰ میلادی در ایتالیا آغاز شد و در طول سه سده در سراسراروپا انتشار یافت. به‌ندرت در دوره‌ای چنین کوتاه ازنظر تاریخی، رخدادهای گوناگونی به وقوع می‌پیوندد؛ حال آنکه این سده‌ها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیت‌های بزرگ است. جهان امروزی نتیجهٔ همین فعالیت‌هاست، زیرا رنسانس پایه‌های اقتصادی، سیاسی، هنری و علمی تمدن‌های کنونی غرب را بنا نهاد.[۳]

دانش وهنر پیشرفت‌های عظیمی در ایتالیای سدهٔ ۱۵ و ۱۶ میلادی به‌وجود آوردند. این احیای فرهنگی به «رُنِسانس» (یعنی «نوزایش») مشهور شده است. دانشمندان، سرایندگان وفیلسوفانی ظهور کردند که با الهام گرفتن از میراث روم و یونان، با دیدگانی تازه‌تر به جهان می‌نگریستند. نقاشان به مطالعهٔکالبد انسان پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوهٔواقع‌گرایانه‌اینقاشی می‌کردند. فرمانروایان، ساخت ساختمان‌ها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. اینعقاید تازه به‌سرعت در سراسراروپا گسترش یافت.

درون‌مایه

[ویرایش]

در این نهضت بزرگ سه مسئله بارز و آشکار بود: نخست دلبستگی به زندگانی یونان و روم قدیم که در دورهٔ اعتلای خود، فرهنگی عالی برجای گذاشتند؛ دوم دلبستگی به زندگانی و خوشی در این جهان و شناختن قدر زیبایی و کمال در مقابل ارزش‌های قرون وسطاییِ توجه دائم به رستاخیز و جهان اخروی؛ سوم توجه به طبیعت و میل به‌مشاهدهٔ آثار طبیعی که در قرون وسطی بر مردم مجهول بود و سخن گفتن از آن‌ها مایهٔ طعن و ننگ.[۴]

زمینه‌ها

[ویرایش]
ایتالیا سال ۱۴۹۴م

ایدهٔ بازگشت به دوران باستان

[ویرایش]

دوران رنسانس دوران بازگشت به عصریونان و روم باستان بود، زیرا آثار باقی‌مانده از دوران باستان را نمونهٔ حقیقی هماهنگی و کمال می‌دانستند. در واقع، دوران باستانی یونان و روم پایه و اساس تجلیات روحی رنسانس می‌گردد؛ بنابراین، رنسانس به‌منزلهٔ تولد دوران قدیم در دامان دوران جدید، یا به‌منزلهٔ ظهور گذشته در اکنون تجلی می‌کند. خصیصهٔ دنیای رنسانس اینست که دنیای قرون‌وسطی را با همهٔ سنن آن به دور می‌افکند و دربارهٔ ارزش‌های سنن یونانی و رومی بازاندیشی می‌کند. پس موضوع اصلی تفکر رنسانس با دو کار در مورد گذشته شکل می‌گیرد: نخستین کار به دور افکندن جهان‌بینی قرون‌وسطایی است، و دومی شورمندی و عشق ورزیدن به دنیای کهن یونان و روم باستان و تقلید از آن. از نمونه‌های این تقلید می‌توان بدین موارد اشاره کرد:لورنتسو دِمِدیچی هر سال تولدافلاطون را جشن می‌گرفت،دانته برای نشان دادن دوزخویرژیل را به‌عنوان راهنما برگزیده بود، واراسموسسیسرون را یک قدیس می‌شمرد. حتی می‌توان گفت که رنسانس به پرستش دنیای کهن پرداخت تا خود را به‌هر قیمت از زنجیرهای قرون‌وسطی برهاند؛ بنابراین، بدعت رنسانس در انتخاب گذشتهٔ باستان است، گذشته‌ای به‌منزلهٔ راهنمای اکنون. خصیصهٔ اساسی رنسانس همانا به‌کار بردن تجارب گذشته است برای بهتر اداره کردن امور اکنون.[۵]

مهاجرت دانشمندان یونانی از قسطنطنیه به ایتالیا

[ویرایش]

در قرون وسطی زبان یونانی به‌کلی از میان رفته بود و آنچه از نویسندگان یونان می‌دانستند از راه ترجمهٔ لاتینی کتب آنان بود، حتی ترجمهٔ لاتینیادیسه، اثرلیویوس آندرونیکوس،[۶] نیز وجود نداشت؛ فقط دربیزانس (روم شرقی) بود که زبان و ادبیات یونان را می‌دانستند. اما در ۱۴۵۳قسطنطنیه، پایتخت امپراتوری روم شرقی، به‌دستمحمد فاتح، سلطانعثمانی، افتاد و دانشمندان یونانی با کتاب‌هایی که داشتند به ایتالیا مهاجرت کردند و، در نتیجه، کتاب‌های خطی استنساخ و ترجمه‌ها فراوان شد و تا ۱۵۰۰ میلادی شاهکارهای لاتین و یونانی برای تتبع و پژوهش فراهم آمد. نظر به اهمیتی که این مهاجرت در تجدید حیات ادبی و فرهنگی اروپا داشته، مؤرخان سال ۱۴۵۳ را مبدأ عصر جدید و رنسانس قرار داده‌اند.[۷]

گذشته از این، فرهنگ‌پژوهان ایتالیایی کوشش بسیار برای فراگرفتن یونانی می‌کردند، زیرا در ترجمه‌های کتب یونانی پیوسته خواننده را به اصل کتاب مراجعه می‌دادند و همین مسئله عده‌ای را به‌مطالعهٔ متن یونانی ترغیب و تحریص می‌کرد.[۸] برای نمونه،فرانچسکو پترارکا کمی یونانی نزد سفیر و نمایندهٔ روم شرقی آموخته وجووانی بوکاچو آن را به‌کفایت فراگرفته بود و، برحسب اشارهٔ پترارکا، کتاب‌هایهومر را به‌کمک معلم یونانی خود به لاتین ترجمه نمود و این کار نیز موجب رغبت به تحصیل زبان و ادبیات یونانی شد، به‌طوریکه عده‌ای را برای تعلیم زبان یونانی به ایتالیا دعوت کردند.[۹]

پیشوایان

[ویرایش]

فرانچسکو پترارکا

[ویرایش]

نخستین پیشوایی که در ایتالیا ظهور کرد فرانچسکو پترارکا (۱۳۷۴–۱۳۰۴) بود که به‌کلی با افکار قرون‌وسطی مخالفت داشت و بر این اعتقاد بود که نباید پیوسته به‌فکر رستاخیز و آخرت بود، بلکه باید از زیبایی و لذت‌های زندگانی بهره‌مند شد و از زمان حال استفاده کرد و برای پیشرفت و تعالی فرصت را غنیمت شمرد. با این عقاید، قهراً او وجه‌اشتراکی با دوران درخشان یونان و روم پیدا می‌کرد، و به‌همین جهت کوشید تا فرهنگ باستان را زنده کند و در دیوان خود و کتاب‌هایی که در ادبیات و نقد شعر و اخلاق نوشت روح گذشته را ظاهر ساخت.[۱۰]

مانوئل کریزولوراس

[ویرایش]

نخستین دانشمند بزرگی که در ایتالیا رحل اقامت افکند و زبان یونانی تدریس نمودمانوئل کریزولوراس[یادداشت ۱] (۱۴۱۵–۱۳۵۰) بود که در ۱۳۹۳ از طرف امپراتور بیزانس (روم شرقی) بهونیز فرستاده شد تا برضد ترکان کمک و یاری بجوید. در این موقع، دانشمندان و پژوهندگان ایتالیا برای یادگیری زبان یونانی او را احاطه کردند. سه سال بعد به معلمی زبان و ادبیات یونانی دردانشگاه فلورانس منصوب شد و شانزده سال در آنجا و ونیز و میلان و روم به تدریس پرداخت و شماری کتاب از یونانی به لاتین ترجمه و یکدستور زبان یونانی نیز تألیف کرد که مدت‌ها برای ایتالیاییانکتاب درسی بود. وی عدهٔ بسیاری شاگرد تربیت کرد که بعدها از بزرگان ادب به‌شمار رفتند و صاحب نفوذ زیاد شدند و زبان و ادبیات و فرهنگ یونان را در ایتالیا نشر دادند، چنان‌که با اشاعه و زنده کردن فرهنگ مذکور در ایتالیا همان خدماتی را کردند که پترارک به فرهنگ لاتین کرده بود.[۱۱]

رنسانس در ادبیات

[ویرایش]

نهضت ادبی رنسانس ایتالیا را نهضت ادبیهومانیسم یا مکتب بشردوستی نام نهادند، زیرا نویسندگانش اساس بحث را تأکید بر نوع‌دوستی بشر نهادند. آنان با علاقه و شوری فوق‌العاده به آثار دانشمندان و حکمای دوران باستان (مانند افلاطون، هومر،هوراس و سیسرون) رجوع کردند و از حدود سال ۱۴۰۰ میلادی فراگیری زبان‌های یونانی و لاتین در میان مردم ایتالیا امری معمول شد. طرفداران مکتب بشردوستی فقط علاقمند به تصنیفات ادبی بودند و قرون‌وسطی را دورهٔ فترتی بیش نمی‌دانستند، زیرا در این عهد هیچ تألیف و تصنیف ادبیِ بزرگی پدید نیامده بود.[۱۲] در تمامی ایتالیا (مهد رنسانس) شور غریبی برای پیدا کردن نسخ خطی نامعلوم مصنفان یونانی و رومی باستان چونتیتوس لیویوس و سیسرون پیدا شد. انسان‌گرایان نه فقط دنبال دانش و حکمت باستانیان رفتند، بلکه در لباس پوشیدن، صحبت کردن، رفتار و اطوار نیز از اشراف رومی تقلید کردند، از نوشتن بهایتالیایی، چنان‌که قبلاً دانته وبوکاچو کرده بودند، اجتناب نمودند، زبان لاتینی را که در کلیسای کاتولیک و حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌های آن زمان به‌کار می‌رفت و بالاتین کلاسیک تفاوت داشت و لغات جدیدی را که در لاتین کلاسیک وجود نداشت و به ضرورت وارد لاتین قرون‌وسطایی شده بودند به باد مسخره گرفتند. آنان تمامی آثار لاتینی قرون‌وسطی را وحشیانه و فاسد دانستند و فقط می‌خواستند به زبان و به اسلوب ویرژیل و سیسرون چیز بنویسند.[۱۳]

روش نویسندگان انسان‌گرای دورهٔ رنسانس همانا روشی بود که از رومیان باستان آموخته بودند. به‌موجب این روش، نویسنده می‌بایست بزرگ‌ترین دستاوردهای نیاکان خود را برشمارد و خواننده را به‌تقلید از درخشان‌ترین کارهای آنان برانگیزد. این روشی بود که رومیان باستان ازیونانیان باستان اخذ کرده بودند. به‌هر روی، اندیشهٔ سرمشق و تقلید، و روش توصیف سرمشق و برانگیختن خواننده به تقلید از او سنتی قدیم در یونان بود. حتی افلاطونِ فیلسوف این روش تقلید از سرمشق را، که تا زمان او مختص‌به شاعران و نمایشنامه‌نویسان بود، از آنِ خود ساخته و وارد نوشته‌های فلسفی خویش کرده بود؛ با این تفاوت که به‌جای پهلوانان اساطیری چونآشیل واودیسه و ورزشکاران نامدار، که در اشعار شاعران یونانی نقش سرمشق را داشتند،سقراط فیلسوف را نشانده است، و اگر با نظر دقیق در نوشته‌های افلاطون بنگریم، خواهیم دید که یکی از اغراض او در نویسندگیْ توصیف فیلسوف (تحت نام سقراط) و برانگیختن خوانندگان به تقلید از اوست. این اندیشهٔ توصیف سرمشق و تقلید از او با افول یونان به رومیان منتقل گردید و، پس از گذشت سده‌ها از تمدن درخشان روم، با زوالامپراتوری روم غربی و نضج گرفتن فرهنگ قرون‌وسطایی از یادها رفت اما در دورهٔ رنسانس دوباره زنده شد. در رنسانس، چنان‌که از معنی این اصطلاح (تولد دوبارهٔ فرهنگ یونان و روم) برمی‌آید، دانشمندان و نویسندگان و هنرمندان نخست در ایتالیا (خصوصاً فلورانس) و سپس سراسر اروپا از پایبندی به فرهنگ قرون‌وسطایی وفلسفه مدرسی روی‌برتافتند و به دورهٔ باستان (یونان و روم) توجه یافتند و دستاوردهای آن دوره را سرمشق خود قرار دادند.[۱۴] برای نمونه، ماکیاولی به کتاب‌های باستانی تیتوس لیویوس به‌ناماز پیدایش روم رجوع کرد و، با استفاده از داده‌های تاریخی آن کتاب، کتابی به‌نامگفتارهایی در باب ده کتاب نخست تیتوس لیویوس نگاشت که در آن، در آغاز هر فصل، یکی از وقایع تاریخ روم را از ده جلدِ نخستِ کتاب‌های نامبرده روایت می‌کند و آنگاه نظریات سیاسی خود را همچون ملاحظاتی بر آن واقعه بازمی‌کند.[۱۵]

رنسانس در سیاست

[ویرایش]

در دوران رنسانس، فکر «کامل بودن قدرت غیرمذهبی» جایگزین واقعیت «قدرت تقسیم‌شده و حاکمیت ناقص» قرون‌وسطایی می‌شود. به عبارت دیگر، قدرت حاکمه فقط به خود وابسته است، در حالی‌که در جامعهٔ قرون‌وسطایی امپراتور ناگزیر بود در مورد اعمالش در برابر دستگاه پاپ پاسخگو باشد.[۱۶]

رنسانس در علوم

[ویرایش]

به تعبیری، دورهٔ رنسانس دورهٔخردگرایی،ریاضیات،منطق وانسان‌مداری است. در این دورهکلیسا راهبری تحولات نوین فرهنگی را در دست می‌گیرد و یک جنبشمردم‌سالارانه به‌وجود می‌آید و پیشرفت علمی مطرح می‌شود و رنسانس به‌وجود می‌آید. در این دوره، شاهداختراعات زیادی هستیم، مانندباروت،صنعت چاپ،دریانوردی، کشفقطب‌نما، اختراعتلسکوپ و.. دوران رنسانس برای اروپاییان عصر جدیدی بود سرشار از کامیابی‌های عظیم. بسیاری از افراد باژان فرسنل موافق هستند. او در سال‌های آغازینِ سدهٔ ۱۵ میلادی چنین نوشت:

جهان چرخید. یکی از بزرگ‌ترینقاره‌های زمین، یعنیقارهٔ آمریکا، کشف شد…صنعت چاپ بذر دانش را کاشت. باروت، انقلابی در روش جنگ پدیدآورد.دست‌نوشته‌های باستانی احیا شد… این‌ها همگی گواه پیروزی عصر جدید (رنسانس) هستند.[۱۷]

مجسمهٔ «ترحم» اثرمیکل آنژ

نقش نهضت ترجمه بر رنسانس در علوم

[ویرایش]

در قرون ۱۲ و ۱۳ میلادی،نهضت ترجمهٔ کتب مسلمانان به‌طور گسترده‌ای در اروپا پدید آمد. این نهضت از پایه‌های اصلی رنسانس علمی و فکری و عامل اساسی رویکرد اروپاییان به علم و دانش بود. در این دوران، آثار مهمی درپزشکی همچون کتابطب الملکی علی بن عباس اهوازی، کتابالحاوی،دائرةالمعارف بزرگ طب، وقانونابن سینا بهعبری ولاتین ترجمه شد. موضوع دیگر مورد توجه مترجمان اروپایی، مباحث علم حساب (arithmetic) وهندسه بود. اولین آثاری که در این زمینه از عربی به لاتین ترجمه شد کتاب‌های دانشمندان یونانی بود؛ مانند چهار مقالهٔاقلیدس و پانزده مقالهٔ اصولی او و نیز کتاب الاربعهبطلمیوس (Ptolemaios). اما به‌سرعت ترجمه تألیفات و شرح‌های دانشمندان مسلمان آغاز شد. از مهم‌ترین کتاب‌های ترجمه‌شدهجبر و مقابلهٔخوارزمی بود که آغازگر علم جبر در اروپا شد. این کتاب دو بار ترجمه شد با نام‌های Algebra و Liber Algorithmi (یا کتاب خوارزمی) ترجمه شد که هم‌اکنون بعضی نسخه‌های آن در دسترس است.[۱۸]

همچنین ترجمهٔ گسترده از متون باستانی یونانی و لاتین بر اساس منابعی که درامپراتوری بیزانس موجود بود، انجام گرفت.

جامعهٔ قرون وسطی در تحول

[ویرایش]
طرح یک ماشین پرنده از داوینچی.لئوناردو دا وینچی برای طرح‌های خود به وسیلهٔ خط معکوس یادداشت‌هایی را نوشته است که فقط آن‌ها را در آینه می‌توان خواند.

جامعهٔ قرون وسطی که در سال ۱۳۰۰ در آستانهٔ رنسانس قرار گرفته بود، جامعه‌ای مشکل‌دار بود. چنان‌که چارلز جی نوئر می‌نویسد:

تمدن قرون وسطایی نقایص اساسی داشت. بحرانی که در قرن چهاردهم پدیدار شد با بحرانی که جامعهٔ روم (باستان) را در هم شکست، مقایسه شده است؛ زیرا برای پذیرفتن اصلاحات زیر بنایی انعطاف به خرج داد.[۱۹]

فئودالیسم، نظام اجتماعی قرون وسطی دیگر مؤثر نبود. ساختار سست سیاسی آن نمی‌توانست شیوه‌هایی را برای تشکیل و ادارهٔ کشورهایی که حکومت قدرتمند مرکزی داشتند و درانگلستان وفرانسه در حال شکل‌گیری بودند، فراهم آورد. به‌علاوهکلیسای کاتولیک نیز، که به جامعهٔ قرون وسطی ثبات می‌بخشید، در سال‌های پایانی قرون وسطی گرفتار مشکلات داخلی خودش بود. منظور از این مشکلات فساد مالی و اخلاقی بود که وارد سیستم و دستگاه کلیسا شده بود و رفته‌رفته می‌رفت تا جای خود را به نظام شورایی دهد که با رانت‌دهیپاپ در سال ۱۴۵۰ مجدداً کلیسا بر نظام شورایی غلبه یافت و کلیسا جشن عظیمی در همین راستا برپا نمود. بسیاری از روحانیان با استفاده از موقعیتشان برای خود قدرت‌های سیاسی کسب می‌کردند. البته عوامل دیگری همچون رونق تجارت نیز در ایجاد رنسانس دست داشته‌اند. هنگامی که سربازان ازجنگ‌های صلیبی بازمی‌گشتند با خود ادویه، ابریشم و… را می‌آوردند. رشد بازرگانی با توجه به بقیهٔ دنیا برانگیخت و جامعه‌ای که روزگاری بسته و محدود بود، شروع به بازشدن و توسعه نمود.[۲۰]

انسان‌گرایان و فرهنگ

[ویرایش]
سیسرون: فیلسوف و سیاستمدار و سخنور اهلجمهوری روم

در رنسانس، بیش از هرچیز به بارآوری و آفرینندگی انسان توجه می‌شود. از دید انسان‌گرایان دوران رنسانس، آدمی موجودی آزاد شمرده می‌شود و به حیات اخروی خویش نمی‌اندیشد و باید از یوغ بندگیی که جهان‌بینی قرون‌وسطایی بر گردنش نهاده بود آزاد شود.[۱۶]در سدهٔ پانزدهم، در سراسر اروپا وخاورمیانه، محققان قفسه‌های غبار گرفتهٔ ساختمان‌های قدیمی را جستجو کردند و دست‌نوشته‌هاییونانی ورومی را پیدا کردند. در نتیجه، نوشته‌های باقی‌مانده از نویسندگان کلاسیک از جملهافلاطون،سیسرون،سوفوکل وپلوتارک به دوران رنسانس رسید. محققان با حمایت افراد توانگر کارشان را به‌خوبی انجام دادند و در سال ۱۵۰۰ آن‌ها تقریباً تمام دست‌نوشته‌هایی را که امروز موجود است، یافتند. مطالعهٔ این آثار، دانش نو نام گرفت.[۲۱] در آن زمان ضمن احیای علاقه به نوشته‌های کلاسیک، به ارزش‌های فردی نیز توجه شد. این گرایشانسان‌گرایی نام گرفت؛ زیرا طرفداران آن به جای موضوعات روحانی و الهی بیش از هر چیز مسائل انسانی را در نظر گرفتند. انسان‌گرایی نیز مثل خود رنسانس ازایتالیا ظهور کرد. دو عامل سبب ظهور انسان‌گرایی شد؛ یکی وجود بقایایامپراتوری روم و دیگری آوارگان امپراتوری درهَم‌شکستهٔ بیزانس.[۲۲]ویل دورانت در این باره می‌گوید:

دانشمندان بیزانسی قسطنطنیه را ترک کردند و در واقع به‌عنوان حامل جوانهٔ آثار کلاسیک عمل کردند، به این ترتیب ایتالیا سال به سال یونان را بهتر و بیش‌تر می‌شناخت.[۲۳]

فرانچسکو گیچیاردینی
مارتین لوتر کشیش آلمانی و مترجم انجیل به زبان آلمانی

عامل دیگر گسترشصنعت چاپ بود که عملاً باعث می‌شد دسترسی به کتب راحت‌تر شود، در نتیجه سرعت دانش کلاسیک و اندیشه‌های انسان‌گرایی را به‌طور چشمگیری افزایش داد.[۲۴] علاوه بر این‌ها در دورهٔ رنسانس خواندن کتاب مانند قرون وسطی تنها به روحانیون محدود نبود. زن و مرد، فروشندگان، اشراف و… می‌توانستند بخوانند. در واقع در اواسط سدهٔ شانزدهم، نیمی از مردملندن سوادخواندن و نوشتن داشتند، میزان سواد در سایر شهرهای اروپا نیز مانند لندن بود.[۲۵]

فلورانس به‌دلیل حمایت‌هایخانوادهٔ مدیچی‌ها[۲۶] بسیار در هنر و فرهنگ پیشرفت کرد.لورنزو[۲۷] نوادهٔ قدرتمندکوزمو و حاکم مستبد فلورانس نسبت به هنر بسیار سخاوتمند بود. او دانشسرایی درپیزا (تحت سلطهٔ فلورانس) برای جوانان فلورانسی تأسیس کرد.[۲۸]علاوه بر این‌ها در دورهٔ انسان‌گرایی انتقاداتی نیز به کلیسا وارد شد.اراسموس[۲۹] و سایر منتقدان کلیسا معتقد بودند که آیین بسیار سطحی‌شدهٔ مذهبی نیازهای معنوی اعضای کلیسا را برآورده نمی‌سازد.[۳۰]

فرانچسکو گیچیاردینی[۳۱] در کتاب «تاریخ ایتالیا» در سال ۱۵۶۱ نوشت:

پاپ‌ها که قدرت جهانی پیدا کرده بودند، دستورهای الهی و رستگاری روحشان را از یاد بردند… هدف آن‌ها دیگر زندگی مقدس و پاک، گسترش مسیحیت و عمل نیک در قبال همسایگان نبود. آن‌ها به جمع‌آوری سپاه، انباشتن ثروت، بدعت‌گذاری و خلق شیوه‌های جدید برای کسب پول از هر جایی علاقه‌مند شده بودند.[۳۲]

مارتین لوترنود و پنج فرضیه‌اش را به درب کلیسای همهٔ قدیسان درویتنبرگ نصب می‌کند و شکایت‌های لوتر از سوءاستفاده‌هایکلیسای کاتولیک از قدرت، منجر بهاصلاحات و پدید آمدن مذهبپروتستان شد.[۳۳]

تقسیم‌بندی رنسانس

[ویرایش]
نمایی ازفلورانس تولدگاه رنسانس

درتاریخ هنر معمولاً دوران رنسانس را به این مراحل، بخش می‌کنند:[۳۴]

  • آغازین (حدود ۱۳۰۰ - حدود ۱۴۲۰)
  • پیشین (حدود ۱۴۲۰- حدود ۱۵۰۰)
  • پسین یااوج (حدود ۱۵۰۰ - حدود ۱۶۲۷)

بازرگانی

[ویرایش]
نمایی از شهرونیز

رنسانس عهد شکوفاییتجارت بود و در این دوران اروپا در کل ثروتمند بود. بعضی از تجارت‌های دوران رنسانس جنبهٔ بین‌المللی داشتند و درآمد حاصل از آن به اندازه‌ای بود که منجر به تکامل روش‌های مدیریت مالی شد.[۳۵] جامعهٔ دوران رنسانس متشکل از سه طبقه بود: طبقهٔ بالایی یا حاکم،طبقهٔ متوسط یا تجّار و طبقهٔ پایینی یا کارگر.اشراف طبقهٔ بالا هنوز هم بیش‌ترین قدرت سیاسی را داشتند وصاحب املاک وسیعی بودند و افراد طبقهٔ پایین مورد سوءاستفادهٔ و خراج‌گیری آن‌ها قرار می‌گرفتند.[۳۶] افکار انسان‌گرایان نیز مخالف ثروت و ماده‌گرایی نبود.

به‌طوری‌کهلئوناردوبرونی می‌گوید:

ما باید از دارایی‌هایمان لذت ببریم و از آن‌ها برای راحتی و معاشمان استفاده کنیم. ما نباید در استفاده از آنچه فراهم آورده‌ایم، پرهیز کنیم و تشنه لب بر سر چشمه بمانیم.[۳۷]

یکی از سودمندترین مشاغل دوران رنسانس خرید و فروش بود. مواد خام یک منطقه با سود به تولیدکنندگان مناطق دیگر فروخته می‌شد و با فروش کالاهای ساخته‌شده سود بیشتری حاصل می‌شد.[۳۸]با وجود رشد صنعت، رنسانس دورهٔانقلاب صنعتی نبود. بسیاری از محصولات اروپایی را کارگرانی تولید می‌کردند که به‌تنهایی یا در گروه‌های کوچک کار می‌کردند.[۳۸]اغلب کالاهایی که دادوستد می‌شدند، دست‌ساز بودند وتولید انبوه به وسیلهٔ ماشین سیصد سال بعد از آن مرسوم شد.[۳۹]ونیز وجنوآ[۴۰] هر دو از موقعیتسوق‌الجیشی مناسبی برخوردار بودند و در دوران رنسانس مرکز تجارت مدیترانه‌ای بودند.[۴۱]

درشمال اروپا نیز خریدوفروش مواد غذایی شاه (از جمله شاه‌ماهی، نمک، سود) از جمله فعالیت‌های پر سود اقتصادی بود. این بازرگانان برای مقابله بادزدان دریایی و کنترل این بازرگانی پرسود، اتحادیه‌ای[۴۲] را پدیدآوردند. مراکز مدیریت این اتحادیه در شهرهای لوبک و هامبورگ قرار داشت.[۴۳]

تجارت امروزی بیش از تخصصی شدن مشاغل، مرهون رنسانس است. برای مثال،شرکت‌های سهامی امروزی از دوران رنسانس به وجود آمده‌اند. یکی از اولین شرکت‌ها، شرکت انگلیسی موسکوی[۴۴] بود که در سال ۱۵۳۳ برای تجارت باروسیه تأسیس شد. موسکوی و سایر شرکت‌ها، مثل شرکت‌های سهامی امروزی برای افزایش سرمایه، سهامشان را تحت عنوان بورس می‌فروختند. به علاوه صرافان دورهٔ رنسانس، بسیاری از کارهای بانکداران امروزی را از جمله پرداخت بهره و تأمین سپرده انجام می‌دادند.[۴۵]

یاکوب (جاکوب) فوگر

در اوایل دوران رنسانس، مهم‌ترین بانکداران که آن‌ها را بانکداران لومبارد[۴۶] می‌نامیدند ساکن شمال ایتالیا بودند که مرکزشان در فلورانس بود که هشتاد شرکت مالی داشت. در قرن پانزدهم، شرکت مدیچی به‌تنهایی شانزده شعبه تأسیس کرد.[۴۷]ویل دورانت در این باره می‌گوید:

هشتاد بانک واقع در فلورانس سرمایهٔ سپرده‌شان را به کار می‌انداختند. چک‌ها را پرداخت می‌کردند و نامه‌های اعتباری صادر می‌کردند. فلورانس از قرن سیزدهم تا پانزدهم مرکز مالی اروپا بود.[۴۸]

همچنین یکی از موفق‌ترین بانکداری‌های غیرِایتالیایی متعلق به فوگرهای آلمانی بود. آن‌ها ابتدا با فروش البسه مشهور شدند. سپس با راهنمایی‌هاییاکوب فوگر به اوج سعادت رسیدند.[۴۹]

گسترش

[ویرایش]
فلورا اثریان ماتسیس نقاش عهد رنسانس

درسدهٔ پانزدهم رنسانس از زادگاهش درفلورانس و ایتالیا به سایر بخش‌های اروپا گسترش پیدا کرد و مدتی پس از آن، به تمام اروپا راه یافت. اختراعچاپ فشاری توسط مخترع آلمانییوهانس گوتنبرگ این امکان را فراهم کرد که ایده‌های نوین به‌سرعت انتقال پیدا کنند. با گسترش بیشتر، اندیشه‌های رنسانسی متنوع‌تر شده و دستخوش تغییراتی شدند تا با فرهنگ محلی وفق پیدا کند. در سدهٔ ۲۰، محققان رنسانس را به جنبش‌های محلی و ملی تقسیم‌بندی کردند.

انگلستان

[ویرایش]

در انگلستان، سدهٔ شانزدهم، آغازی بر رنسانس انگلیسی بود؛ با آثارویلیام شکسپیر،کریستوفر مارلو،ادموند اسپنسر،تامس مور،فرانسیس بیکن،فیلیپ سیدنی و غیره. هنرمندان و معماران بزرگی، نظیراینیگو جونز، هم با معرفی معماری و هنری ایتالیایی به انگلستان در گسترش رنسانس در آن کشور تأثیرگذار بودند. این موضوع در حیطهٔ موسیقی توسط افرادی نظیرتوماس تالیس،جان تاورنر وویلیام برد راه خود را پیدا کرد.

فرانسه

[ویرایش]

واژهٔ رنسانس یک کلمهٔ فرانسوی است، به معنی «تولد دوباره». این کلمه اولین بار در سدهٔ ۱۸ مورد استفاده قرار گرفت، بعدها با استفاده آن در کتاب Histoire de France (تاریخ فرانسه) اثرژول میشله (۱۷۹۸–۱۸۷۴) که در سال ۱۸۵۵، به‌صورت گسترده‌ای رواج پیدا کرد.[۵۰][۵۱]

رنسانس ایتالیایی در سال ۱۴۹۵ به فرانسه رسید، زمانی که شاهشارل هشتم به ایتالیا حمله کرد. یکی از دلایل گسترشسکولاریسم ناتوانی کلیسا در یاری رساندن در برابرمرگ سیاه بود.فرانسوای یکم هنرمندان ایتالیایی نظیرلئوناردو دا وینچی را به کشور خود دعوت کرد و با هزینه‌های زیاد، کاخ‌های مجللی ساخت. نویسندگانی مانندفرانسوا رابله،پی‌یر دو رونسار،یواخیم دو بله ومیشل دو مونتنی و نقاشانی نظیرژان کلو و موسیقی‌دانانی چونژان موتو نیز از روح رنسانس الهام گرفتند.

در ۱۵۳۳،کاترین مدیچیِ ۱۴ساله که متولدفلورانس و فرزندلورنزو د مدیچی و مادلین دو لا تور دآورژن بود، با آنری دوم، پسر دوم شاه فرانسوای اول و ملکه کلود ازدواج کرد. اگرچه کاترین مدیچی برای نقشش در جنگ‌های مذهبی فرانسه معروف و بدنام شد، او تأثیر مستقیمی در ورود هنر، علوم و موسیقی فلورانسی به دربار فرانسه داشت. (هنر و موسیقی، شامل نوعی رقص که در رنسانس ایتالیایی ریشه دارد و بعدها تکامل پیدا کرد وباله نام گرفت).

انقلاب‌های فکری عصر رنسانس

[ویرایش]

تحولات و دگرگونی‌های فکری گوناگونی در عصر رنسانس به وقوع پیوست که از نظر اهمیت و شدت تأثیرگذاری به موارد زیر می‌توان اشاره کرد و آن‌ها را پایه‌های اساسی شکل‌گیری عصر رنسانس دانست.

انقلاب فکریکوپرنیک

[ویرایش]
نیکلاس کوپرنیک،ستاره‌شناسلهستانی

کوپرنیکنظریهٔ زمین‌مرکزی را مردود شمرد و به‌جای زمین،خورشیدمرکزی یا خورشیدمحوری را قرارداد. با این نظر زمین دیگر مرکز جهان و انسان نیز دیگر اشرف مخلوقات نبود. این نخستین بحران وجدان انسان غربی بود؛ زیرا انسان موجودی بود در کیهانِ بیکران.[۵۲]

انقلاب فکری بزرگی بود زیرا هم با اصول پذیرفته‌شدهٔ نجوم بطلمیوسی در تعارض بود و هم با متنکتاب مقدس. در سال ۱۵۱۴ کوپرنیک دست نوشته کوتاهی را بین دوستان خود توزیع کرد که در آن دیدگاه‌هایش را دربارهٔ فرضیه خورشیدمرکزی به اختصار بیان کرده بود.

نوشتهٔ کوتاه کوپرنیک با استقبال زیادی روبرو شد و او را در جمع دانشمندان اروپایی نام‌آور گردانید اما کوپرنیک هنوز نظریه‌اش را قابل‌عرضه در محافل علمی نمی‌دانست و سال‌های بعد را صرف تحقیقات دقیق و جمع‌آوری شواهد و مدارک کرد تا به آن اعتبار بیشتری بخشد.

در سال ۱۵۳۳ شهرت کوپرنیک به جایی رسیده بود که آلبرت ویدمانشتات منشی پاپکلمنت هفتم یک رشته سخنرانی دربارهٔ نظریهٔ او برای پاپ و گروهی از کاردینال‌ها درواتیکان ترتیب داد. در ۱۵۳۶ که تحقیقات کوپرنیک به اتمام رسید دیگر در اروپا دانشمندی نبود که دربارهٔ نظریهٔ انقلابی او چیزی نشنیده باشد و بسیاری در گوشه و کنار قاره خواستار انتشار آن بودند. او حتی در کلیسا نیز حامیان پرنفوذی داشت؛ کاردینال نیکلاس فون شونبرگ در نامه‌ای خطاب به کوپرنیک نوشت: «... ای مرد فاضل امیدوارم که تقاضای مرا بی‌جا ندانی ولی مؤکداً از تو استدعا می‌کنم که کشف خود در باب کائنات را در معرض قضاوت دیگر نخبگان جهان قرار دهی و ضمناً در اولین فرصت ممکن شرحی از نظریهٔ خود را همراه با جداول و هرچه که به آن مربوط است برای من ارسال داری…» این نامهٔ تشویق‌آمیز اگرچه برای کوپرنیک بسیار ارزشمند بود ولی کافی نبود تا او را به انتشار نظریهٔ انقلابی‌اش متقاعد کند.

وی همچنان به تکمیل تحقیقات خود ادامه داد تا سال ۱۵۳۹ که باریاضیدانی به نامگئورگ یواخیم رتیکوس آشنا گردید و او را به شاگردی پذیرفت. این دو با هم نظریهٔ جدید را مطالعه کردند. پس از دو سال رتیکوس با استفاده از اصول تئوری کوپرنیک کتاب ناراتیو پریما را دربارهٔ حرکت زمین نوشت و در ۱۵۴۲ به نام کوپرنیک بخشی از پژوهش او در مثلثات را منتشر کرد. در برابر اصرار شدید رتیکوس بالاخره کوپرنیک پذیرفت که شرح کاملی دربارهٔ نظریه خود فراهم کند و آن را به نورنبرگ بفرستد تا با نظارت او به چاپ رسد. سرانجام کتاب در ۱۵۴۳ منتشر شد.

انقلاب فکریگالیله

[ویرایش]
گالیلئو گالیلهستاره‌شناس وفیزیک‌دانایتالیایی

شاخص‌ترین متفکر رنسانسگالیله است. وی مفهومی تازه از حقایق طبیعت را اعلام کرد که بنیادهای تعالیم کلیسا را متزلزل کرد و فیزیک را مستقل از الهیات ساخت.

گالیله می‌گفت:

حقیقت طبیعت همواره در برابر چشم‌های ماست. این حقیقت چیزی نیست که یک بار به انبیای بنی اسرائیل و حضرت مسیح وحی شده باشد. حقیقت طبیعت همواره در برابر چشمان ماست. اما برای فهم این حقیقت باید با زبان ریاضی آشنا بود. زبان این حقیقت اشکال هندسی یعنی دایره و بیضوی و مثلث و امثالهم است؛ که در کتاب مقدس سخنی از ریاضی و هندسه به میان نیامده است.

گالیله علمفیزیک را سکولار کرد و آن را از الهیات مستقل دانست. تکیه‌گاه علم فیزیک از آن پس خرد انسان بود.[۵۳]

گالیله قانون آونگ را کشف کرده بود. قانون آونگ گالیله امروزه همچنان در امور گوناگون به کار می‌رود مثلاً برای اندازه‌گیری حرکات ستارگان یا مهار روند کار ساعت‌ها از این قانون استفاده می‌کنند. آزمایش‌های او دربارهٔ آونگ آغاز فیزیک دینامیک جدید بود. واکنشی که قوانین حرکت و نیروهایی را که باعث حرکت می‌شوند در بر می‌گیرد. گالیله در سال ۱۵۸۸ دردانشگاه پیزا مدرک دکتری (استادی) گرفت و در همان‌جا برای تدریس ریاضیات باقی‌ماند.

گالیلئو گالیله در ۲۵سالگی دومین کشف بزرگ علمی خود را به انجام رسانید؛ کشفی که باعث از بین رفتن یک نظریهٔ به‌جاماندهٔ دو هزار ساله شد و دشمنان زیادی را برایش آفرید. در دوران گالیله بخش بسیاری از علوم بر اساس فرضیه‌هایارسطو، فیلسوف بزرگ یونانی که در سدهٔ ۴ پیش از میلاد می‌زیست بنا شده بود و آثار او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامی علوم به‌شمار می‌آمد؛ هر کس که به یکی از قانون‌ها و قواعد ارسطو شک می‌کرد انسان کامل و عاقلی به‌شمار نمی‌آمد. یکی از قواعدی که ارسطو بیان کرده بود این ادعا بود که اجسام سنگین، تندتر از اجسام سبک سقوط می‌کنند. گالیله ادعا می‌کرد که این قاعده اشتباه است به‌طوری‌که گفته می‌شود او برای اثبات این خطا از استادان هم دانشگاهی خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترین طبقه برج مایل پیزا بروند گالیله دو گلوله توپ یکی به جرم ۵ کیلو و دیگری به جرم نیم کیلو با خود برداشت و از فراز برج پیزا هر دو گلوله را به‌طور هم‌زمان به پایین رها کرد در کمال شگفتی تمام حاضران در صحنه مشاهده کردند که هر دو گلوله به‌طور هم‌زمان به زمین رسیدند. گالیله به این ترتیب یک قانون فیزیکی مهم را کشف کرد: سرعت سقوط اجسام به جرم آن‌ها بستگی ندارد.

بعدها این اصل که به قانونسقوط آزاد یااصل هم‌ارزی معروف شد، اساس فیزیک مدرن را بنا نهاد.آلبرت اینشتین، تئوری معروف خودنسبیت عام را بر پایهٔ درستی همین اصل نگاشته است.

گالیله همچنان موفق به ساختن یک نوع دوربین (تلسکوپ) گردید ولی این دستگاه قدرت زیادی نداشت اما مطلب مهم این بود که اصل اختراع کشف شده بود و ساختن دوربین قوی‌تر فقط کار فنی بود. این دوربین به رئیس حکومت «ونیز» تقدیم شد و در کنار ناقوس سن مارک گذاشته شد، سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربین قرار گرفتند و همگی دچار حیرت و تعجب شدند چون آن‌ها خروج مؤمنین را از کلیسای مجاور و کشتی‌هایی را که در دورترین نقاط افق در حرکت بودند مشاهده نمودند ولی گالیله فوراً دوربین را به طرف آسمان متوجه ساخت مشاهدهٔ مناظری که تا آن زمان هیچ چشمی قادر به تماشای آن نبود شور و شعفی فراوان در گالیله به وجود آورد گالیله مشاهده نمود که ماه برخلاف گفته ارسطو که آن را کره‌ای صاف و صیقلی می‌دانست پوشیده از کوه‌ها و دره‌هایی است که نور خورشید برجستگی‌های آن‌ها را مشخص تر می‌سازد به علاوه ملاحظه نمود که چهار قمر کوچک به دور سیارهٔ مشتری در حرکت هستند و بالاخره لکه‌های خورشید را به چشم دید دانشمند بزرگ در سال ۱۶۱۰ تمام این نتایج را در جزوه‌ای به نام «کتاب قاصد» آسمان انتشار داد که موجب تحسین و تمجید بسیار گشت ولی انتشار کتاب قاصد آسمان فقط تحسین و تمجید همراه نداشت، بلکه جمعی از مردم بر او اعتراض کردند و از او می‌پرسیدند چرا تعداد سیارات را ۷ نمی‌داند و حال آنکه تعداد فلزات ۷ است و شمعدان معبد ۷ شاخه دارد و در کله آدمی ۷ سوراخ موجود است گالیله در جواب تمام سؤالات فقط گفت با چشم خود در دوربین نگاه کنید تا از شما رفع اشتباه شود.

مشاهدات و پژوهش‌های گالیله او را به این وادی رهنمون کرد که فرضیه‌های علمی را که بر اساس آن‌ها زمین در مرکزیت عالم قرار داشت و خورشید و ستارگان به دور آن می‌گشتند مردود می‌شمرد. نزدیک به نیم سده پیش از آن کوپرنیک اثر بزرگ خود را که طی آن ثابت کرد خورشید در مرکز دستگاه ستاره‌ای ماست و زمین و سیاره‌ها به دور آن می‌گردند، در معرض اذهان عموم قرار داده بود.

انقلاب فکریدکارت

[ویرایش]
رنه دکارتریاضیدان وفیلسوففرانسوی

سومین انقلاب فکری را رنه دکارت به راه انداخت. او خرد آدمی را به‌جایکتاب مقدس و سنت پاپ و کلیسا و فرمانروا نشاند. با این کار دکارت سوژه بزرگی آفرید.[۵۴]

در اروپای غربی، فلسفهٔ دکارت خرافات را از میان برداشت و عصر «اندیشه‌های روشن و متمایز» آغاز شد. دیگر همه چیز را با محک عقل می‌سنجیدند حتی محتویات کتاب مقدس. روزگار ایمان جایش را به روزگار خرد داد. روش دکارت برای پژوهش طبعیت روشقیاسی واستنتاجی بود.

نیوتن منحیث وارث دستاوردهای گالیله وکپلر پا به عرصه می‌گذارد، قانون گالیله دربارهٔ سقوط آزاد اجسام و قوانین کپلر را در قانونگرانش یگانه کرد، روش نیوتن روش تحلیلی واستقرایی بود.

در دوران دکارت، بزرگ‌ترین مانع در برابر مردم عادی برای اندیشیدن، این خرافهٔ تحمیل‌شدهٔ کلیسا بود که جز کسی که همهٔ صفحاتفلسفه مَدرَسی را آموخته باشد، نمی‌تواند به پرسش‌های فلسفی بیندیشد. در نتیجه مردم نیاز داشتند که یاد بگیرند که دربارهٔ این ستون‌های جهل شک کنند، پیش از آن که تفکر فلسفی جدیدی را برپا کنند. این هدفی است که کتابتأملات در فلسفه اولی[۵۵] دکارت در برابر خود قرار داده است.

شکاک‌گرایان به شک و تردید معروف بودند، و همه می‌دانستند که تفکر و اندیشه ایشان، نمی‌توانست فلسفه مثبتی برای زندگی «مطمئن» به بار آورد. از سوی دیگر، جستجو برای یقین، مترادف با قبول اصول منظم کلیسا، و فلاسفه اش یعنی فلاسفه مدرسی بود. با این همه دکارت، «شک برای یقین» را گسترش داد، که برای عموم هم گیرا بود؛ و در نتیجه آن مبانی تقسیم‌بندی روحانی متخصص و فرد عادی لائیک نیز به لرزه می‌افتاد.او می‌نویسد:

نه آن که از شک‌گرایان تقلید کنم، که تنها برای خودِ شک شک می‌کنند، و همیشه می‌خواهند که برکنار از قطعیت بمانند، در برابر، هدف من رسیدن به یقین بود، و کنار زدن زمین و شن روان، تا که به تخته سنگ یا خاک رس برسم.

از این روی در مقایسه با شکِ شک‌گرایان، که شاید تنها برای عده‌ای روشنفکر جذاب بود، نوع شک دکارت، توان آن را داشت که عمومی‌تر شود. دکارت بسیار محتاط است، تا قواعد رفتاری و اخلاقی را پیش از تأمل اندیشمندانه[۵۶] معین کند. همهٔ راهنماهای لازم برای فرد لائیک، برای چنین راهپیماییِ فلسفی مهم هستند، تا از سرگردانی اجتناب شود. پس از شرایط اولیه پیش‌فرض گرفتن در کتابگفتار در روش است که او حرکت مورد نظرش را در کتاب تأملات[۵۵] توصیف می‌کند.

در کتاب تأملات او نخست دربارهٔ حواس شک می‌کند. اما حرکت مهم او، در گام دوم که شک کردن به خدا است، «آیا خدایی وجود دارد …؟» و حتی شک می‌کند که آیا خدا فریب‌کار است، وقتی می‌نویسد:

... من باید بیازمایم که آیا خدا وجود دارد، و اگر هست، این که آیا می‌تواند فریب‌کار باشد یا نه.

در عصری کهدکارت در آن زندگی می‌کرد، این بزرگ‌ترین گناه بود که به وجود خدا شک شود، تا چه رسد به آن که دربارهٔ خدا به‌مثابهٔ فریبکار فکر شود.فرانسیس بیکن، پدرتجربه‌گرایی و هم‌دورهٔ دکارت، کار را برای خود آسان کرده بود، با گفتن آنکه فلسفه بایستی فقط بر روی استدلال تکیه کند، در صورتی‌که الهیات از طریق اعتقاد قابل‌شناخت است، و به این صورت بیکن از رویارویی باکلیسا اجتناب کرده بود. در مقایسه، دِکارت، از سوی دیگر، هدف خود را دقیقاً بر روی ممنوع‌ترین شک جامعه خود می‌گذارد، یعنی برای جامعه، اندیشه مستقل را به‌روشنی در برابر عموم به نمایش می‌گذارد. بسیاری از منتقدان، به نتیجه‌گیری خدامنشانهٔ دکارت دربارهٔ اعتقاد، و نیز به عملکرد و کوشش‌های وی برای سازش کلیسا و علم اشاره می‌کنند، و این‌ها را به‌عنوان دلیل بر ناصادق بودن دکارت در حرکت بالا در رابطه با شک در وجود خدا می‌دانند. چه منتقدان درست گویند و چه نه، و صرف‌نظر از نتیجه‌گیری خود دکارت از بحثی که طرح کرده است، و با این که درک خودش اساساً محافظه‌کارانه بوده است، این واقعیت انکارناپذیر است که برخورد دکارت در شک و حتی مشاهدهٔ خدا به‌عنوان فریبکار، اعتقادات مذهبی زمان خود را به‌طور جدی تهدید و به لرزه درآورده است. وقتی عامهٔ مردم چنین برخوردی با خدا را جایز بشمارند، در عمل این حرکت می‌تواند به کفر انجامد، صرف‌نظر از آنکه جواب‌های مقابل بحث اولیه هر قدر هم قانع‌کننده باشند. در واقع این طرح فکری، دقیقاً نطفهٔ انقلاب دکارتی بود، گرچه این تحول از طریق شاید یک محافظه‌کار آغاز شد، یعنی خود شخص دکارت! جرئت به شک دربارهٔ باورهای غالب در جامعه، همان قدر برای تشویق اندیشه مستقل لازم بود، که به رسمیت شناختن برابری ظرفیت استدلال در انسان‌ها.

رویدادهای مهم در تاریخ رنسانس

[ویرایش]
رویدادهای تاریخی
سالرُخداد
حدود سال ۱۳۰۷دانته نوشتنکمدی الهی را آغاز می‌کند.[۵۷]
دانته آلیگیری
سال ۱۳۴۱مجلس سنای روم بهپترارک لقب شاعر دربار می‌دهد.[۵۸]
پترارک
سال ۱۳۴۸بوکاچیو نوشتندکامرون را آغاز می‌کند.[۵۹]
پرتره توسط رافائلو مورگن، حدود سال ۱۸۲۲
حدود سال ۱۳۴۹پترارکسونات‌هایش را درترانه‌ها گردآوری می‌کند.[۶۰]
سال ۱۳۸۰ونیز،جنوآ را شکست می‌دهد.[۶۱]
حدود سال ۱۳۸۷چاوسر داستان‌های کانتربری را آغاز می‌کند.
چاوسر
سال ۱۳۹۷خانواده مدیچی درفلورانس بانکی را تأسیس کرده و شروع به اندوختن ثروت کلانی می‌کنند.[۶۲]
سال ۱۴۰۱اتحادیه صنفی بازرگانان پشم فلورانس، مسابقه‌ای را برای طرح جدید برای درهای باپتیستری، کلیسایی درفلورانس، راه می‌اندازند ولورنتسو گیبرتی برنده می‌شود وفیلیپو برونلسکی نایب قهرمان مأیوس، مشغول مطالعه ویرانه‌هایروم باستان می‌شود.[۶۳]
لورنتسو گیبرتی
سال ۱۴۱۹فیلیپو برونلسکی بیمارستان فاندلینگ (کودک بی سرپرست) درفلورانس را طراحی کرده کهنخستین بنای معماری رنسانس به‌شمار می‌رود. در سال بعد او گنبدی بدیع و بزرگ را برایکلیسای جامع فلورانس طراحی می‌کند.
فیلیپو برونلسکی
سال ۱۴۲۱پرنس هنری دریانورد، برای یافتن راه دریایی هند از طریق آفریقا کشتی‌های پرتغالی را به جنوب می‌فرستد.
سال ۱۴۳۰دوناتلو، مجسمه‌ساز بزرگ فلورانسی، مجسمه پر نفوذ و مؤثر خودداوود را به پایان می‌رساند.[۶۴]
دوناتلو
سال ۱۴۳۴کوزیمو دمدیچی حاکمفلورانس می‌شود.[۶۵]
کوزیمو د مدیچی
سال ۱۴۳۹فرهنگستان افلاطونی پایه‌گذاری می‌شود؛ اولین سپاه آماده در فرانسه تشکیل می‌شود.
سال ۱۴۴۱تجارت برده‌های آفریقایی آغاز می‌شود.
حدود سال ۱۴۵۰چاپ اختراع می‌شود ویوهانس گوتنبرگآلمانی، کارگر چاپخانه، نخستین کتب چاپ شده به وسیله حروف متحرک دراروپا را منتشر می‌کند.
یوهانس گوتنبرگ اولین مخترع ماشینچاپ و کلاً صنعت آن دراروپا
سال ۱۴۵۰اتحاد سیاسی میان جمهوری‌هایفلورانس،میلان وناپل، موجب برقراری ثبات در ایتالیای عهد رنسانس می‌گردد.
سال ۱۴۵۲لورنتسو گیبرتی، سری دوم از درهای کلیسای باپتیستری فلورانس را به پایان می‌رساند.میکل آنژ آن‌ها را «دروازه‌های بهشت» می‌نامد..
سال ۱۴۵۳قسطنطنیه به دست ترک‌هایعثمانی می‌افتد و دانشمندانبیزانس به همراه آوارگان یونانی زبان بهایتالیا می‌گریزند و نسخه‌های خطی کلاسیک با ارزشی را با خود می‌برند.
سال ۱۴۶۱لویی یازدهم پادشاهفرانسه می‌شود.
لویی یازدهم
سال ۱۴۶۹لورنتزوی مدیچی حاکمفلورانس می‌شود.[۶۶]
لورنتزوی مدیچی حاکمفلورانس.
سال ۱۴۷۹فردیناند و ایزابلا سلطنت‌هایآرگون وکاستیل را متحد می‌کنند تااسپانیا به وجود آید.
سال ۱۴۸۳ترجمهٔآثار افلاطون که توسط فیچینو صورت گرفته منتشر می‌شود.
سال ۱۴۸۵هنری هفتم، اولین پادشاه تئودورها به سلطنتانگلستان می‌رسد.
سال ۱۴۸۶پیکو خطابه‌ای در مورد شٲنانسان می‌نویسد.
سال ۱۴۹۲کریستوف کلمب که سفر دریایی‌اش ازاسپانیا آغاز کرده، بهآمریکا می‌رسد.
چهره کریستف کلمب اثر رافائل تخدو
سال ۱۴۹۴آلبرشت دورر هنرمندآلمانی برای نخستین بار از فلورانس دیدن می‌کند.[۶۷]
سال ۱۴۹۵–۱۴۹۷لئوناردو دا وینچی تابلویشام آخر را نقاشی می‌کند.
پرتره‌ای از لئوناردو دا وینچی در دوران جوانی
حدود سال ۱۴۹۷جان کابوت سفر دریایی‌اش را ازانگلستان آغاز می‌کند و جزیرهٔ نیوفاوندلند ونوا اسکوشیا را کشف می‌نماید.
سال ۱۴۹۸واسکو دوگامای پرتغالی از راه دریا با دور زدن آفریقا به هند می‌رسد.
سال ۱۴۹۸جیرولامو ساونارولا راهب با نفوذفلورانس، پس از چهار سال فرمانروایی، اعدام می‌شود.[۶۸]
جیرولامو ساونارولا توسط Fra Bartolomeo, حدود ۱۴۹۸
سال ۱۴۹۹میکل آنژ مجسمهٔسوگ مریم را به پایان می‌رساند.
میکل‌آنژ، از مارچلو ونتوسی
سال ۱۵۰۴میکل آنژمجسمهٔ داوود را به پایان می‌رساند.[۶۹]
سال ۱۵۰۴لئوناردو دا وینچی،تابلوی مونالیزا که تصویر همسر یک مقام فلورانسی است را نقاشی می‌نماید.[۷۰]
سال ۱۵۰۷اولین نقشه‌ای که سرزمین جدید را به صورت یک قارهٔ مجزا تحت عنوانآمریکا نشان می‌دهد، پدید می‌آید.
سال ۱۵۰۹اراسموسدر ستایش دیوانگی را منتشر می‌کند.[۷۱]
دسیدریوس اراسموس در سال ۱۵۲۳ نقاشی شده توسطهانس هلباین پسر
سال ۱۵۱۲میکل آنژ نقاشی سقفکلیسای سیستین درواتیکانرم را پس از چهار سال به پایان می‌رساند.[۷۲]
سال ۱۵۱۳ماکیاولیکتاب شهریار (The Prince) را می‌نویسد.[۷۳]
پرترهماکیاولی ازسانتی دی تیتو
سال ۱۵۱۷مارتین لوتر نود و پنجمین فرضیه‌اش را تهیه می‌کند و با اعتراضات خویش، آغازگرجنبش اصلاح دینی می‌گردد.[۷۴]
مارتین لوتر اثرلوکاس کراناخ
سال ۱۵۱۹لئوناردو دا وینچی درفرانسه و در کاخی کهفرانسوای اول پادشاه فرانسه به او داده بود، از دنیا می‌رود.[۷۵]
سال ۱۵۲۱مارتین لوتر توسط کلیسایکاتولیک تکفیر می‌شود؛[۷۶]هرنان کورتز برآزتک‌ها چیره می‌گردد.
هرنان کورتز
سال ۱۵۲۲سفرماژلان اولین گردش به دور زمین را از طریق دریا تکمیل می‌کند.[۷۷]
ماژلان
سال ۱۵۳۰کالج فرانسه بنیان‌گذاری می‌شود.
سال ۱۵۳۳فرانسیسکو پیزارو براینکاها فاتح می‌شود.
فرانسیسکو پیزارو
سال ۱۵۳۴کارتیه بهخلیج سنت لورنس را کشف می‌کند وکانادا را برایفرانسه مطالبه می‌کند.
سال ۱۵۴۳کتابگردش اجرام آسمانی نوشتهٔکوپرنیک که در آن ادعا می‌کند خورشید مرکزمنظومه شمسی می‌باشد، نه زمین[۷۸] ودر باب ساختمان بدن انسان نوشتهٔوزالیوس منتشر می‌شود.[۷۹]
کوپرنیک
سال ۱۵۴۵گیرولامو کاردانو،اولین کتاب جبر امروزی را تحت عنوانهنر بزرگ منتشر می‌کند.
سال ۱۵۶۴گالیلئو گالیله در شهرپیزایایتالیا وویلیام شکسپیر در شهراستراتفوردانگلیس متولد می‌شود.
گالیله
سال ۱۵۶۹اولین نقشه‌هایی که در آن‌ها از نقشه‌کشی مرکاتور استفاده شده بود منتشر می‌شود.
سال ۱۵۸۲تقویم گریگوری ابداع می‌شود.
سال ۱۵۸۶سیمون استیونرقم اعشاری را ابداع می‌کند.
سیمون استیون
سال ۱۵۸۷اولین نمایش نامهٔکریستوفر مارلو،تیمور لنگ بزرگ، روی پرده می‌آید.
کریستوفر مارلو
سال ۱۵۸۸انگلیسی‌ها آرمادای اسپانیایی را شکست می‌دهند.
حدود سال ۱۵۸۹شکسپیر نمایش‌نامه‌نویسی را با نوشتن سه قسمتهنری ششم آغاز می‌کند.
پرتره تأیید نشدهویلیام شکسپیر
سال ۱۵۹۰میکروسکوپ مرکب درمیدل‌بورخ شهری در جنوبهلند اختراع می‌شود.[۸۰]
سال ۱۵۹۱گالیلهدر باب حرکت را می‌نویسد وفرانسوا ویت زبانی را برایجبر معرفی می‌کند.
فرانسوا ویت
سال ۱۵۹۶رنه دکارت در شهرلاهه، از توابع ایالت تورنفرانسه متولد می‌شود.[۸۱]
رنه دکارت
حدود سال ۱۶۰۰شکسپیر،هملت را می‌نویسد؛[۸۲]کمپانی هند شرقی بریتانیا پایه‌گذاری می‌شود.[۸۳]
سال ۱۶۰۲کمپانی هند شرقی هلند پایه‌گذاری می‌شود.
سال ۱۶۰۵اولین قسمتدون کیشوت[۸۴] اثرسروانتس منتشر می‌شود و سرفرانسیس بیکنارزش و ترقیات علوم را می‌نویسد.[۸۵]
تصویر چاپ نخستِ بخش اولِ کتاب، چاپ ۱۶۰۵ میلادی
سال ۱۶۰۷انگلیسی‌ها درویرجینیا ساکن می‌شوند.
سال ۱۶۰۸تلسکوپ اختراع می‌شود.
سال ۱۶۰۹ تا ۱۶۱۰کپلرستاره‌شناسی نوین را منتشر می‌کند.[۸۶]گالیله یکتلسکوپ می‌سازد و سطح ماه را مشاهده می‌کند، چهار قمرمشتری را کشف می‌کند و در مورد سیارهٔزهره تحقیق می‌کند.[۸۷]
کپلر
سال ۱۶۱۵دومین قسمتدون کیشوت نوشتهٔسروانتس منتشر می‌شود.
سروانتس
سال ۱۶۲۰سرفرانسیس بیکنارغنون نو را می‌نویسد.[۸۸]
فرانسیس بیکن
سال ۱۶۳۲ تا ۱۶۳۳گالیله محاوره دربارهٔ دو منظومهٔ بزرگ جهان را منتشر می‌کند کهکلیسا آن را بدعت‌گذاری قلمداد می‌کند. گالیله آشکارا پیروی از مکتبکوپرنیک را انکار می‌کند.[۸۹]
سال ۱۶۳۷دکارتگفتار در روش را منتشر می‌کند. او با کشف رابطهٔ بینجبر وهندسه و ابداع مفهومدستگاه مختصات انقلابی بسیار بزرگ درریاضیات پدیدمی‌آورد و روشی را پایه‌گذاری می‌کند که بههندسه تحلیلی موسوم است.[۹۰]

نگارخانه

[ویرایش]

جستارهای وابسته

[ویرایش]

یادداشت‌ها

[ویرایش]
  1. Manuel Chrysoloras

پانویس

[ویرایش]
  1. روزول پالمر، رابرت (۱۳۸۶).تاریخ جهان نو. ترجمهٔابوالقاسم طاهری. تهران: امیر کبیر. ص. ۹۷–۱۰۲.
  2. دنیای سوفی. ترجمهٔ شرمین نظربیگی. به کوششیوستین گردر. انتشارات آتیسا. ص. ۱۵۲.
  3. رنسانس (کتاب)، ص۹
  4. عیسی صدیق (۱۳۴۷).تاریخ فرهنگ اروپا از آغاز تا زمان حاضر. ص. ۸۸.
  5. ماکیاولی و اندیشه رنسانس. به کوششرامین جهانبگلو.نشر مرکز. ص. ۲۵–۲۷.
  6. عیسی صدیق (۱۳۴۷).تاریخ فرهنگ اروپا از آغاز تا زمان حاضر. ص. ۲۸.
  7. عیسی صدیق (۱۳۴۷).تاریخ فرهنگ اروپا از آغاز تا زمان حاضر. ص. ۹۳–۹۴.
  8. عیسی صدیق (۱۳۴۷).تاریخ فرهنگ اروپا از آغاز تا زمان حاضر. ص. ۹۲.
  9. عیسی صدیق (۱۳۴۷).تاریخ فرهنگ اروپا از آغاز تا زمان حاضر. ص. ۹۳.
  10. عیسی صدیق (۱۳۴۷).تاریخ فرهنگ اروپا از آغاز تا زمان حاضر. ص. ۹۱–۹۲.
  11. عیسی صدیق (۱۳۴۷).تاریخ فرهنگ اروپا از آغاز تا زمان حاضر. ص. ۹۴.
  12. روزول پالمر، رابرت (۱۳۸۶).تاریخ جهان نو. ترجمهٔ ابوالقاسم طاهری. تهران: امیر کبیر. ص. ۱۰۲.
  13. روزول پالمر، رابرت (۱۳۸۶).تاریخ جهان نو. ترجمهٔابوالقاسم طاهری. تهران: امیر کبیر. ص. ۱۰۳.
  14. نیکولو ماکیاولی.گفتارهایی در باب ده کتاب نخست تیتوس لیویوس. ترجمهٔمحمد حسن لطفی.انتشارات خوارزمی. صص. ۱۳ و ۱۴.
  15. نیکولو ماکیاولی.گفتارهایی در باب ده کتاب نخست تیتوس لیویوس. ترجمهٔمحمد حسن لطفی.انتشارات خوارزمی. صص. ۱۳.
  16. ۱۶٫۰۱۶٫۱ماکیاولی و اندیشه رنسانس. به کوششرامین جهانبگلو.نشر مرکز. ص. ۲۳.
  17. Quited in Peter Burke,The Renaissance. London: Longman, 1964, p.1
  18. حسین‌زاده شانه چی حسن؛ اروپا، تعاملات فرهنگی و نهضت ترجمه علوم اسلامی؛ مشکوة؛ پاییز و زمستان ۱۳۷۷ - شماره ۶۰ و ۶۱(۲۵ صفحه - از ۳۹ تا ۶۳)
  19. Charles G. Nauert ,The Age of the Renaissance and Reformation. Washington ,DC: University Press of America ,1977,p.1
  20. رنسانس، صفحهٔ ۱۰
  21. رنسانس، صفحهٔ ۱۳
  22. رنسانس، صفحهٔ ۱۴
  23. Will Durant,The Story of Civilization ,vol.4,The Age of Faith.New York:Simon and Schuster,1950,p.443.
  24. رنسانس، صفحه‌های ۱۴ و ۱۵
  25. رنسانس، صفحهٔ ۱۶
  26. Medici
  27. Lorenzo de Medici
  28. رنسانس، صفحهٔ ۲۲
  29. Desiderus Erasmus
  30. رنسانس صفحهٔ ۲۹
  31. Francesco Guicciardini
  32. Quoted in Burke,The Renaissance, p.۲۸.
  33. رنسانس، صفحهٔ ۳۱
  34. پاکباز، رویین،دائرةالمعارف هنر، انتشاراتفرهنگ معاصر، چاپ پنجم، تهران ۱۳۸۵، ص ۲۶۱،شابک‎۹۶۴−۵۵۴۵−۴۱−۲
  35. رنسانس صفحهٔ ۳۳، بالا صفحه
  36. رنسانس صفحهٔ ۳۳، پایین صفحه
  37. کتاب انسان گرایی لئوناردو برونی
  38. ۳۸٫۰۳۸٫۱رنسانس صفحهٔ ۳۷
  39. رنسانس صفحهٔ ۳۸
  40. Genoa
  41. رنسانس صفحهٔ ۳۹ و ۴۰
  42. Hanseatic League
  43. رنسانس صفحه‌های ۴۱ و ۴۲
  44. Muscovy
  45. رنسانس صفحهٔ ۴۵
  46. Lombard bankers
  47. رنسانس صفحهٔ ۴۷
  48. Will Durant,The Story of Civilization,vol.5,The Renaissance.New York: Simon and Schuster,1953,pp.70-71
  49. رنسانس صفحه‌های ۴۸ و ۴۹
  50. Michelet, Jules.History of France, trans. G.H. Smith (New York: D. Appleton, 1847)
  51. Vincent Cronin (June 30, 2011).The Florentine Renaissance. Random House.ISBN 978-1-4464-6654-4.
  52. تاریخ فلسفه غرب، صفحه ۱۷۵–۱۷۳
  53. سیر حکمت در اروپا، صفحه ۱۵۷–۱۴۹
  54. رنه دکارت، تأمل اندیشمندانه دربارهٔ فلسفه اولی، متن انگلیسی، ص ۶۶ تا ۷۸
  55. ۵۵٫۰۵۵٫۱Meditations of First Philosophy
  56. mediations
  57. مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا. «Divine Comedy». دردانشنامهٔ ویکی‌پدیای انگلیسی، بازبینی‌شده در ۱۴ مارس ۲۰۱۰ (میلادی).
  58. J.H. Plumb (۱۹۶۱)، «Chapter XI by Morris Bishop "Petrarch"»،The Italian Renaissance، American Heritage، ص. ۱۶۴،شابک ۰-۶۱۸-۱۲۷۳۸-۰
  59. Durant, William James (۱۳۸۲)، «رنسانس The Renaissance (The Story of Civilization V)»،تاریخ تمدن (The Story of Civilization)، ترجمهٔ صفدر تقی‌زاده، ابوطالب صارمی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص. ۳۳،شابک ۰-۶۱۸-۱۲۷۳۸-۰
  60. Corrick, James A. (۱۳۸۰)، «رویدادهای مهم در تاریخ رنسانس»،The Renaissance، ترجمهٔ آزیتا یاسایی، تهران: ققنوس، ص. ۶،شابک ۹۶۴-۳۱۱-۳۲۳-X
  61. Durant, William James (۱۳۸۲)، «رنسانس The Renaissance (The Story of Civilization V)»،تاریخ تمدن (The Story of Civilization)، ترجمهٔ صفدر تقی‌زاده، ابوطالب صارمی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص. ۲۴،شابک ۰-۶۱۸-۱۲۷۳۸-۰
  62. مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا. «Medici Bank». دردانشنامهٔ ویکی‌پدیای انگلیسی، بازبینی‌شده در ۱۴ مارس ۲۰۱۰ (میلادی).
  63. Durant, William James (۱۳۸۲)، «رنسانس The Renaissance (The Story of Civilization V)»،تاریخ تمدن (The Story of Civilization)، ترجمهٔ صفدر تقی‌زاده، ابوطالب صارمی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص. ۱۰۳،شابک ۰-۶۱۸-۱۲۷۳۸-۰
  64. Durant, William James (۱۳۸۲)، «رنسانس The Renaissance (The Story of Civilization V)»،تاریخ تمدن (The Story of Civilization)، ترجمهٔ صفدر تقی‌زاده، ابوطالب صارمی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص. ۱۰۶،شابک ۰-۶۱۸-۱۲۷۳۸-۰
  65. Durant, William James (۱۳۸۲)، «رنسانس The Renaissance (The Story of Civilization V)»،تاریخ تمدن (The Story of Civilization)، ترجمهٔ صفدر تقی‌زاده، ابوطالب صارمی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص. ۸۵،شابک ۰-۶۱۸-۱۲۷۳۸-۰
  66. Gozzoli
  67. تاریخ هنر/ه. و. جانسن. ص ۳۸۸
  68. Britannica Online Encyclopedia
  69. Michelangelo by Diane Stanley
  70. Lisa di Antonio Maria
  71. اراسموس. در ستایش از دیوانگی. ترجمه حسن صفاری. تهران: نشر فرزان روز، ۱۳۷۶
  72. Michelangelo (XL Series) by Frank Zollner, Christof Thoenes, and Thomas Popper, Taschen Publisher, 2007
  73. عالم عبدالرحمن. تاریخ فلسفه سیاسی در غرب. تهران:مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۵
  74. مجموعهٔ آثار انتقادی لوتر، وایمار ۱۸۸۳ میلادی
  75. لئوناردو دا وینچی، بزرگ‌ترین نابغه جهان، هربی برنان
  76. مباحث لوتر بین سال‌های ۱۵۳۵ و ۱۵۴۵ میلادی در دانشگاه ویتنبرگ، ۱۸۹۵ میلادی
  77. Rodriguez de Fonseca
  78. رونان، کالین / تاریخ علم کمبریج / ترجمه: حسن افشار /نشر مرکز / چاپ سوم: ۱۳۸۲
  79. زندگی نامهٔ مشهورترین دانشمندان و مخترعان، زهرا رضایی، نشر کتاب درنا
  80. Measuring the Universe: Cosmic Dimensions from Aristarchus to Halley Page 65, by Albert Van Helden
  81. John R. Gribbin, Science, A History (1543-2001), 2002
  82. محمود اعتمادزاده (م.ا. به آذین)، از روی ترجمه فرانسهٔ ایو بونفوا(Yves Bonnefoy)
  83. From Trade to Colonization: Historical Dynamics of the East India Companies
  84. [Don Quixote by Miguel de Cervantes Saavedra]
  85. ویل دورانت، تاریخ فلسفه
  86. Carl B. Boyer, A history of mathematics, page 50, 1991
  87. Venus." Britannica Student Library. Ultimate Reference Suite
  88. ویل دورانت، تاریخ فلسفه، (در مورد عقاید)
  89. رنسانس، صفحه‌های ۷ و ۸
  90. B.L. Van der Waerden, A History of Algebra, from Al-Khwārizmī to Emmy Noether, 1985

منابع

[ویرایش]
درویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔرنسانس موجود است.
بر پایه موضوع
بر پایه منطقه
فهرست‌ها
همچنین ببینید
دوره‌هایتاریخ اروپا
اروپای پیشاتاریخ
اروپای دوران قدیم
سده‌های میانه
اروپای مدرن ابتدایی
دوران مدرن
دوران معاصر
قرون وسطی
هنر دوران باستان پسین • هنر و معماری ابتدای مسیحیت • هنر قبطی • هنر اتیوپی • هنر دورهٔ مهاجرت • هنر انگلو-ساکسون • هنر هونیک • هنر اینسولار • هنر لمباردها • هنر ویزیگوتیک • تصویر اهداکننده • هنر پیکت • هنر مستعربی • هنر رپوبلاسیون • هنر وایکینگ • هنر بیزانسی • دوران آیکونوکلاست • هنر مقدونی • هنر پالایولوگی • هنر ایتالو-بیزانتین • هنر فرانک‌ها • هنر مروونژی • هنر کارولنژی • هنر پره-رومانِسک • هنر اوتونی • هنر رمانسک • هنر موزان • هنر رمانسک اسپانیایی • هنر نورمن‌ها • فرهنگ نورمن-عرب-بیزانسی • اوپوس انگلیکانوم • هنر گوتیک • هنر گوتیک در میلان • گوتیک بین‌المللی • هنر گوتیک بین‌المللی در ایتالیا • مدرسه لوکزه • هنر جنگ‌های صلیبی • مدرسه مسکو • مدرسه نووگورود • مدرسه ولادیمیر-سوزدال • دویچنتو • مدرسه سیه‌نا • هنر مودخار • کارتوگرافی قرون وسطی • مدرسه ایتالیایی • مدرسه ماژورکان • مپا موندی
سده‌های ۱۴ تا ۱۸
گوتیک بین‌المللی • رنسانس(چهارده‌ام تا پانزدهم) • تکلف‌گرایی(منریسم)(شانزدهم) • باروک -کلاسیسیسم(هفدهم) • روکوکو -نوکلاسیسیسم -رمانتیسیسم -کاراواجیستی(هژدهم)
سدهٔ ۱۹
واقع‌گرایی(رئالیسم) • مکتب باربیزون • پیشارافائلی‌ها • هنر آکادمیک • دریافتگری(امپرسیونیسم) • پسادریافتگری(پست‌امپرسیونیسم) • نودریافتگری(نئوامپرسیونیسم) • تفکیک‌گری(دیویزیونیسم) • نقطه‌چینی(پوانتیلیسم) • نبی‌ها • ترکیب‌گری(سنتتیسم) • نمادگرایی(سمبلیسم) • مکتب هادسون ریور • مجزاگری(کلویزونیسم)
سدهٔ ۲۰
آینده‌گری(فوتوریسم) • تابشگری(ریونیسم) • حجم‌گرایی(کوبیسم) • اُرفیسم • ناب‌گرایی(پوریسم) • هیجان‌نمایی(اکسپرسیونیسم) • هیجان‌نمایی انتزاعی • نوهیجان‌نمایی • دادائیسم • انجمن هنرمندان جدید مونیخ • سوارکار آبی • دَوَران‌گری(ورتیسیسم) • بروکه • فوویسم • مکتب اَشکَن • نوفوویسم • هنر نو(آرت نوو) • باوهاوس • د استایل • آرت دکو • هنر دیدگانی(آپ آرت) • مکتب واقع‌گرایی خیالی وین • هنر عامه(پاپ آرت) • واقع‌گرایی عکس‌وار (فوتورئالیسم) • راست‌خط‌کاری(پرسیژنیسم) • والاگرایی(سوپره‌ماتیسم) • فراواقع‌گرایی(سورئالیسم) • نوواقع‌گرایی(نُوُ رئالیسم) • واقع‌گرایی اجتماعی • انتزاع پسانقاشانه • ساده‌گرایی • هنر چیدمان • انتزاع تغزلی • رنگ‌افشانی (تاشیسم) • نقاشی کنشی • کبرا • فلوکسوس • حرف‌گری(لتِریسم) • بین‌الملل موقعیت‌گرا • هنر مفهومی • هنر زمینی • هنر اجرایی • هنر ویدئویی • نودادا • هنر بیرونی • لوبرو • هنر رسانه جدید • هنرمندان جوان بریتانیایی • هنر دستگاهی • هنر فمینیستی • هنر ارتباطی • هنر بازی‌های ویدئویی
سدهٔ ۲۱
مقالات مرتبط
تاریخ
تکنیک‌ها
سبک‌ها
و مکتب‌ها
آرت دکو • اپ آرت • اسپاسیالیسم • استاکیسم • هیجان‌نمایی • هیجان‌نمایی انتزاعی • المانتاریسم • دریافتگری • انتزاع-آفرینش • انتزاع پسانقاشانه • انجمن تئوسوفی • ارفیسم • باوهاوس • بدوی‌گرایی • هنر عامه • پسادریافتگری • نقطه‌چینی • کلاژ • مجله توفان • ساخت‌گری • چیدمان • اتوماسیون • دادائیسم • د استایل • واقع‌گرایی سوسیالیستی • نمادگرایی • سوارکار آبی • سوپره‌ماتیسم • فراواقع‌گرایی • فتومونتاژ • آینده‌گری • فوویسم • گروه کبرا • ساده‌گرایی • کوبیسم • پوریسم • بروکه • مکتب اشکن • نوهیجان‌نمایی • نودریافتگری • نئو پلاستیسیسم • نوکلاسیسیسم • نبی‌ها • نقاشی کنشی • نقاشی متافیزیکی • موقعیت‌گرایان بین‌الملل • فوتورئالیسم • ورتیسم • وریسم • هنر اجرا • هنر انتزاعی • هنر زمینی • هنر خام • هنر زننده • هنر فاسد • هنر گوتیک جدید • هنر فولکلور • هنر محیطی • هنر مفهومی
هنر در ایران
جای‌ها
رویدادها
بنیان‌ها
تاریخچه
فرهنگ
فلسفه
دین
حقوق
یکپارچه‌سازی
معاصر
منابع تاریخی
انواع
منابع
سازمان‌ها و مراکز
مفاهیم
روش‌شناسی و مکاتب
کشور
سایر
مرتبط
برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=رنسانس&oldid=43028793»
رده‌ها:
رده‌های پنهان:

[8]ページ先頭

©2009-2025 Movatter.jp