رُمانتیکگرایی یارُمانتیسم (بهفرانسوی:Romantisme) یارمانتیسیسم یارمانتیسیزم (بهانگلیسی:Romanticism) واکنشی بهعقلگرایی و جنبشی هنری، ادبی و فکری در پایان سده هجدهم دراروپا بود که در سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۸۵۰ به اوج خود رسید. مشخصه اصلی رمانتیسم، تأکید بر احساس وفردگرایی و ستایش گذشته وطبیعت بود. شکلگیری این جنبش تا حد زیادی واکنش بهانقلاب صنعتی،[۱] هنجارهای اجتماعی و سیاسیآریستوکراتیک درعصر روشنگری و توجیه عقلانی طبیعت بر اساسعلم بود، که در واقع همگی عناصرمدرنیته هستند.[۲] این جنبش بیش از همه در قالبهنرهای تجسمی،موسیقی وادبیات جلوهگر شد اما برتاریخنگاری،[۳] آموزش، شطرنج، علوم اجتماعی و علوم طبیعی[۴] نیز تأثیر مهمی گذاشت. تأثیر چشمگیر و پیچیده رمانتیسم بر سیاست نیز انکارنشدنی است کمااینکه متفکران رمانتیک برلیبرالیسم،رادیکالیسم،محافظهکاری وملیگرایی و نازیسم اثر مهمی گذاشتند.[۵]
جنبش رمانتیسم، احساسات شدید را منبعی اصیل برای تجربه زیباییشناسانه میدانست و بر احساساتی از قبیل ترس، وحشت و حیرت تمرکز داشت، بهخصوص در مواجهه با زیبایی متعالی و زیبایی طبیعت.[۶][۷] رمانتیسم،هنر فولکلور و عرف باستان را به جایگاهی والا و اصیل بالا کشید و خودانگیختگی را نیز خصوصیتی مطلوب معرفی کرد. برخلافخردگرایی وکلاسیسیسم درعصر روشنگری، رمانتیسم گرایش بهقرون وسطی و عناصر هنری و روایی منتسب به آن دوره را احیا کرد تا راهی برای فرار ازرشد جمعیت،گسترش بیرویه شهر و پیامدهایانقلاب صنعتی فراهم کند.
هرچند جنبش رمانتیسم درجنبش طوفان و طغیان آلمان ریشه داشت که شهود و احساس را بهخردگراییعصر روشنگری ترجیح میداد،[۸] اما رخدادها و ایدئولوژیهایانقلاب فرانسه نیز جزو عوامل اثرگذار در شکلگیری این جنبش بودند و بسیاری از پیشگامان رمانتیک، چهرههای انقلابی و سمپات باانقلاب فرانسه بودند.[۹] رمانتیسم ارزش والایی به دستاوردهای «قهرمانانه» افراد و هنرمندان میداد و این دستاوردها را مایه ارتقای کیفیت جامعه میدید. رمانتیسم همچنین تخیل فردی را مرجعی انتقادی میدانست که از مفاهیم کلاسیک قالب هنر رها میشود و فراتر میرود. در نیمه دوم سده نوزدهم،رئالیسم به عنوان قطب مخالف رمانتیسم مطرح شد. افول رمانتیسم طی این دوره، همراه با تغییرات اجتماعی و سیاسی مهمی بود.[۱۰]
رمانتیسیسم را جنبشی ضدروشنگری میدانند.برلین، بهخصوص، علاقهمند به استفاده از چنین لفظی برای اشاره به این جنبش بود. درحالیکه روشنگری نهضتی فکری بهحساب میآمد که با علم و منطق و پیشرفتهای نظامهای عقلانی بشری در فهم علوم تجربی و انسانی گره خورده بود، متفکران و هنرمندان رمانتیک، تأکید فرهنگی بر خرد را محدودکننده و سرکوبگر روح آدمی میدانستند و بر مؤلفههایی چون هنر، شور، هیجان، تخیل، مضامین معنوی، مناسک و نمادها تأکید میکردند. در میان اصحاب رمانتیک، امر خاص ارزشمندتر از امر عام بود و خاص بودن فرهنگهای بومی، تنوع و تکثر زبانهای بشری، هویتهای محلی و منحصربهفرد بودن آدمیان ستایش میشد.[۱۱]
ابتدا صفت «رمانتیک» بود که کمکم در سده هفدهم میلادی در بیشتر زبانهای اروپایی بر سر زبانها افتاد. این صفت که از کلمهٔلاتینی رومانتیکوس (بهلاتین:Romanticus) برگرفته شده بود به داستانهایی گفته میشد که به زبانهای عامیانهٔ اروپا (و نه به زبانلاتین) نوشته شده باشند، در شیوهٔ نوشتار نو باشند و از قوانین کلاسیک پیروی نکنند. در آن زمان که ادبیات [و هنر] بر پایهٔ عقلگرایی استوار بود اثر رمانتیک چیزی بود «عجیب و غریب، هوسباز و دروغپرداز». صد سال بعد، و ابتدا درانگلیسی وآلمانی، این واژه بار معنایی مثبت یافت و برای نشان دادن «زیبایی و دلانگیزی» یک اثر به کار رفت. کمی بعد در فرانسه به این مکتب نو که تازه داشت پا میگرفت نام رمانتیسیسم داده شد، برخی نیز به پیروی ازاستاندال از معادل ایتالیایی کلمه رمانتیسیسم استفاده کردند، اما هرگز توضیح بیشتری دربارهٔ آن ندادند. مادام دو استال اثری را رمانتیک میدانست که «به نحوی به داستانهای شهسواری وابسته باشد».گوته آن را در برابر واژهٔکلاسیک به کار میبرد. از منظر او رمانتیک هر چیزی بود که بیمار است و کلاسیک در برابر آن سالم است. در اروپای سده هجدهم، رمانتیسیسم به گسترهای از آثار اشاره داشت که ویژگیهای گوناگونی داشتند اما در نهایت همه بیانگر حالت روحی خاص آن دوره بودند.[۱۲]
بحث اندیشه رمانتیک را بایستی در مقولاتی چون «قرارداد اجتماعی» و «نظریه انداموار دولت» جستجو کرد که اولی در آثار افرادی چون روسو،هابز ولاک و دومی در نظریات اندیشمندانی چونهگل مشهود است.
این مکتب زاییدهٔ تمدن صنعتی و پیشرفتطبقه متوسط در سدهٔ نوزدهم میباشد. رمانتیکها به رؤیا و اندیشه خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیرطبیعی اهمیت میدادند و آنچه مینوشتند جلوههایی از جهان نا شناخته اندیشه و پندار بود.
خیال پردازان سده ۱۹ توده را آنگونه که بودند تصور نمیکردند بلکه آنگونه که میخواستند باشد تجسم میساختند؛ بنابراین رمانتیسیسم در برابرواقعگرایی بود.
آنها برعکسکلاسیسیستها به خرد نمیپرداختند، بلکه به فرمان احساس و اندیشه گوش میدادند.
البته رمانتیکها کاوش عقلی را یکسره بیهوده نمیدانستند، بلکه معتقد بودند که عقل فقط نمایندهٔ جزئی از استعدادهای انسان است؛ بنابراین اغلب آنها برای درک تمامیت عالم به نگرشهایزیباییشناسی و شهودی روی میآوردند و اعتقادشان این بود که بینش عقلی از درک هستی ناتوان است.
ژان ژاک روسو از مهمترین متفکران رمانتیک میگوید: «در نهایت، عقل راهی را در پیش میگیرد که قلب حکم میکند».
هنرمند رمانتیک توده را دشمن میداند و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است به دامان خیالها و اندیشههای خویش پناه میبرد و به دورانهای باستانی و سدههای میانه و روزگار کودکی و سرزمین آرزوها و تنهایی بازمیگردد.
رمانتیسیسم فریاد خشم و اعتراض ضد بندگی انسان، کشاکشهایسرمایهداری و برگرداندن به شهرهای کارگری و ضد صنعتگران سرمایهدار است.
بنیان رمانتیسیسم باایدئالیسم (Idealism) نزدیکی دارد و هنرمند رمانتیک زندگی و اجتماع را زاییدهٔ اندیشه میداند و دگرگونیهای توده را (بر خلاف واقع گرایان) وابسته به دگرگونیهای اندیشه بشری میداند.
سوم ماه می فرانسیسکو گویاخانواده کارلوس چهارم، رنگ و روغن روی بوم، موزه پرادو مادرید، فرانسیسکو گویانابودیسدوم و گموراه، ۱۸۵۲، جان مارتینمرگ لئوناردو دا وینچی، ۱۸۱۸، ژان-اوگوست دومینینگ انگر
فرانسیسکو گویا نابغه هنری عصر رمانتیسیسم در اسپانیا است. در آثار او نوعی حال و هوای شادیآورروکوکوی پسین را میبینیم. یکی از آثار او نقاشیکارلوس چهارم است که از نظرروانشناسی به طرزی شگفتیآور امروزی است.بزرگترین اثر اوپرده سوم ماه می است. این پرده اعدام گروهی مبارزانی را نشان میدهد که علیه نیروهای فرانسوی برخاسته بودند. او به شیوه مخصوص رمانتیکی این پرده را به تصویر درآورده تا حقیقتی شاعرانه را بیان کند. گویا تصویری را آفرید که به نمادی هولناک در دنیای جدید مبدل شده است.
تئودور ژریکو خالق اثر مشهورکلک مدوسا با وجود عمر کوتاهش یکی از پیشگامان حرکت رمانتیسیسم است. این تابلو که در اندازههایی بزرگتر از اندازمان نمایش اولیه توجه بسیاری را به خود جلب کرد و آثار آن را میتوان در کارهای دیگر نقاشان این سبک همچوناوژن دولاکروا وویلیام ترنر دید. تلاش این تابلو در نشان دادن یک حقیقت ناخوشایند، واقعه برجستهای در سبک نوظهور رمانتیک در نقاشی فرانسه بود. تصویر اشخاص (مثلاً ساختار عضلانی دقیق شخصی که پرچمی را برای کشتی نجات تکان میدهد) کلاسیک هستند اما واقعی بودن حس ناامیدی در افراد و حالت احساسی کمپوزیسیون این اثر را از طبقه آثار کلاسیک خارج میکند.[۱۳]
در سدهٔ نوزدهمانسانگرایانی مانند شاعر ومقالهنویس انگلیسیمتیو آرنولد (بهانگلیسی:Matthew Arnold) (۱۸۲۲–۱۸۸۸) واژهٔ فرهنگ را برای ارجاع به آرمانهای پالایششده برای افراد بشر که به بهترین نحو در جهان اندیشیده و گفته شده است به کار برد. این مفهوم از فرهنگ با مفهوم آلمانی بیلدونگ (بهآلمانی:Bildung) قابل مقایسه است: «... فرهنگ جستجوی کمال مطلق از طریق ابزارهای فهم دربارهٔ همهٔ چیزهایی است که به انسان بستگی دارد؛ بهترین چیزی که در جهان اندیشیده و گفته شده است".[۱۵]
در عمل، فرهنگ به یک آرمان ممتاز ونخبهگرایانه بازمیگشت و با فعالیتهایی مانندهنر،موسیقی کلاسیک وآشپزی اشرافی همراه بود.[۱۶]از آنجا که این اشکال فعالیتها با زندگی شهری عجین شده بود، فرهنگ باتمدن (City از ریشهٔ لاتین Civitas) بازشناسی میشد. منظر دیگر جنبشرومانتیک دربردارندهٔ علاقه بهفولکلور یاموسیقی محلی بود که به بازشناسی فرهنگ غیر نخبگان انجامید. این تمایز اغلب به عنوان چیزی تلقی میشد که فرهنگ عالی را که عمدتاً به گروه اجتماعی حاکم مربوط است از فرهنگ پست جدا میکند. به عبارت دیگر، ایدهٔ فرهنگ که در اروپای سدهٔ هیجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم توسعه یافت نابرابریهایی را در جوامع اروپایی منعکس میکند.[۱۷]
ماتیو آرنولد فرهنگ را در مقابلآنارشی یا هرجومرج قرار میدهد. دیگر اروپاییان پیرو فیلسوفانی نظیرتوماس هابز وژان ژاک روسو فرهنگ را در مقابل وضعیت طبیعی قرار میدهند. هابز و روسو معتقدند کهبومیان آمریکا که سرزمینشان به وسیلهاروپاییانتسخیر شد، از سدههای ۱۶ به بعد در وضعیت طبیعی به سر میبردند؛ این تضاد در مقایسهٔ «متمدن» و «غیرمتمدن» مطرح شده است. براساس این اندیشه ما میتوانیم برخی کشورها و ملتها را نسبت به دیگران به عنوان متمدنتر و برخی از مردم را فرهنگیتر تلقی کنیم. این تقابل به نظریهٔداروینیسم اجتماعیهربرت اسپنسر ونظریهٔ تحول فرهنگیلوییس هنری مورگان انجامید. همچنانکه برخی منتقدان بحث کردهاند که تمایز میان فرهنگهای عالی و پست ناشی از مجادله میان نخبگان و غیر نخبگان اروپایی است، برخی دیگر از آنان استدلال میکنند که تمایز میان متمدن و غیرمتمدن چیزی جز مجادله میان قدرتهایاستعماری اروپایی ومستعمراتشان نیست. دیگر منتقدان سدهٔ نوزدهم پیروژان ژاک روسو این تمایز را میان فرهنگ عالی و پست پذیرفتهاند اما همچنین پالایش و پیچیدگی فرهنگ عالی را در نظر گرفتهاند. آنها این تغییرات را به عنوان توسعهٔ غیرطبیعی، ابهامآفرین و انحراف از وضعیت طبیعی مردم میدانند. این منتقدانموسیقی محلی (چنانچه توسططبقهٔ کارگر ساخته شده باشد) را بیان راستین شکل طبیعی زندگی میشناسند، در حالی کهموسیقی کلاسیک در مقایسه با طبیعت و زندگی خالص، سطحی و منحط به نظر میرسد. به همین سیاق، این دیدگاه، اغلب مردم متکی بهفطرت را مردمی غیر اهلی تصویر میکند که به شکلی اصیل و غیر مصنوعی ساده و سالم زندگی میکنند و به وسیلهٔ سیستمسرمایهداری بهشدت طبقاتی غرب دچار انحطاط نشدهاند.
در سال ۱۸۷۰ادوارد تایلور (۱۹۱۷–۱۸۳۲) این اندیشههای مبتنی بر فرهنگ عالی در برابر پست را برای طرحتئوری تحول مذهب به کار برد. براساس این تئوری،مذهب از شکلچندخدایی بهیکتاپرستی متحول میشود.[۱۸] او در ادامهٔ مطالعات خود فرهنگ را به عنوان مجموعهٔ گوناگونی از فعالیتهای مشخصکنندهٔ انواع اجتماعات انسانی بازتعریف کرد. این دیدگاه راه را برای درک مدرن از فرهنگ هموار کرد.
فیلسوف آلمانیایمانوئل کانت (۱۸۰۴–۱۷۲۴) تعریفیفردگرایانه را از «روشنگری»، شبیه به مفهوم بیلدونگ ارائه داد: «روشنگری خروج انسان از نابالغی خودانگیخته است»[۱۹] او بحث کرد که این نابالغی از فقدان فهم و درک ما ناشی نمیشود، بلکه از نبود شوق اندیشیدن مستقل سرچشمه میگیرد. برخلاف این جبن فکری، کانت بر: شجاعت خردمند بودن (بهآلمانی:Sapere aude) اصرار داشت. در واکنش به کانت،پژوهشگران آلمانی مانندیوهان گاتفرید هردر (۱۸۰۳–۱۷۴۴) معتقد بودند که آفرینشگری انسان که ضرورتاًپیشبینیناپذیر و در اشکالی فوقالعاده گوناگون رخ مینماید، همانند عقلانیت بشری حائز اهمیت است. افزون بر این، هِردر شکلی جمعی از بیلدونگ را پیشنهاد کرد: «برای هردر، بیلدونگ کلیت تجربیاتی بود که یک هویت منسجم و احساس سرنوشت مشترک را برای مردم به وجود میآورد».[۲۰]
در ۱۷۹۵زبانشناس وفیلسوف بزرگ،ویلهلم فون هومبولت (۱۸۳۵–۱۷۶۷) همگان را به نوعی ازانسانشناسی فراخواند که میتوانست علایقکانت وهردر را درهم آمیزد. دردوران رومانتیک پژوهشگران آلمانی بهویژه آنانی که با جنبشهایناسیونالیستی سروکار داشتند — مانند مبارزه و ستیز ناسیونالیستها برای خلق «آلمان» ورای شاهنشینهای گوناگون و مبارزاتملیگرایان از طریق اقلیتهای قومی علیهامپراطوری اتریش - مجارستان — عقیدهای گستردهتر از فرهنگ را به عنوان «دیدگاهی جهانی» ترویج کردند. بر مبنای اینمکتب فکری هرگروه قومی یک دیدگاه جهانی مشخص دارد که با دیدگاه جهانی دیگران قابلمقایسه نیست. با وجود شمولیت بیشتر نسبت به دیدگاههای پیشین، این رهیافت فرهنگی نیز همچنان اجازه میداد میان فرهنگهای «بدوی» و «متمدنانه» تمایز قایل شویم.
در ۱۸۶۰آدولف باختین (بهآلمانی:Adolf Bastian) (۱۹۰۵–۱۸۲۶) برای «یگانگی روحی بشریت» به استدلال میپرداخت. او ادعا میکرد که مقایسهای علمی از همهٔ جوامع انسانی آشکار خواهد کرد که دیدگاههای جهانی متمایز، دربردارندهٔ عناصر بنیادی یکسانی است. براساس نظر باختین، همهٔ جوامع انسانی در مجموعهای از «ایدههای اصلی» (بهآلمانی:Elementargedanken) شریکند؛ فرهنگهای متفاوت یا «ایدههای قومی» (بهآلمانی:Volkergedanken) انطباق محلی این ایدههای بنیادیاند.[۲۱] این دیدگاه راه را برای درک و فهمفرهنگ مدرن هموار کرد.فرانز بواس در این سنت پرورش یافت و هنگامی کهآلمان را به سوی ایالات متحده ترک کرد آن را با خود به این کشور آورد.
اصطلاح رمانتیسیسم منفی را «مورس پکام» در شرح بن مایههای ناهمگون و واگرای رمانتیسیسم وضع کرد و آن را در برابر رمانتیسیسم مثبت علم کرد. او در مقالهٔ «به سوی نظریهٔ رمانتیسم» (۱۹۵۱) نوشت:«... [رمانتیسیسم منفی] بیان گرایشها، نگرشها، احساسات، باورها و اندیشههای انسانی است که قوالب ثابت مکانیکی را ترک گفته اما از دیدگاه ذوات یکپارچهٔ متحرک و زنده به اتحاد دوبارهٔ اندیشه و هنر خود نرسیده است.»از این رو رمانتیک منفی گرا «دورهای از شک، یاس، انزوای اجتماعی و مذهبی و جدایی خرد از نیروی خلاق» را تجربه میکند و «هیچ نوعی از نظم و قاعده حتی از نوع شیطانیش» را درک نمیکند و این شک و یاس را در قهرمانان آثار خود منعکس میکند.
↑Casey, Christopher (October 30, 2008). ""Grecian Grandeurs and the Rude Wasting of Old Time": Britain, the Elgin Marbles, and Post-Revolutionary Hellenism". Foundations. Volume III, Number 1. Archived from the original on May 13, 2009. Retrieved 2014-05-14.
↑David Levin, History as Romantic Art: Bancroft, Prescott, and Parkman (1967).
↑Ashton Nichols, "Roaring Alligators and Burning Tygers: Poetry and Science from William Bartram to Charles Darwin," Proceedings of the American Philosophical Society 2005 149(3): 304–15.
↑The Cambridge History of Nineteenth-Century Political Thought. The Cambridge History of Political Thought. Cambridge, United Kingdom: Cambridge University Press. pp. 39–76. doi:10.1017/CHOL9780521430562.ISBN 978-0-511-97358-1. Retrieved 10 September 2017.
↑Coleman, Jon T. (2020). Nature Shock: Getting Lost in America. Yale University Press. p. 214.ISBN 978-0-300-22714-7.
↑Barnes, Barbara A. (2006). Global Extremes: Spectacles of Wilderness Adventure, Endless Frontiers, and American Dreams. Santa Cruz: University of California Press. p. 51.
↑Hamilton, Paul (2016). The Oxford Handbook of European Romanticism. Oxford: Oxford University Press. p. 170.ISBN 978-0-19-969638-3.
↑Blechman, Max (1999). Revolutionary Romanticism: A Drunken Boat Anthology. San Francisco, CA: City Lights Books. pp. 84–85.ISBN 0-87286-351-4.
↑Szabolcsi, B. (1970). "The Decline of Romanticism: End of the Century, Turn of the Century-- Introductory Sketch of an Essay". Studia Musicologica Academiae Scientiarum Hungaricae. 12 (1/4): 263–289. doi:10.2307/901360. JSTOR 901360.
↑Williams (1983), p.90. Cited in Shuker, Roy (1994). Understanding Popular Music, p.5.ISBN0-415-10723-7. argues that contemporary definitions of culture fall into three possibilities or mixture of the following three: * "a general process of intellectual, spiritual, and aesthetic development" * "a particular way of life, whether of a people, period, or a group" * "the works and practices of intellectual and especially artistic activity".
↑Immanuel Kant 1974 "Answering the Question: What is Enlightenment?" (German: "Beantwortung der Frage: Was ist Aufklärung?")Berlinische Monatsschrift, December (Berlin Monthly)
Meyer H. Abrams, 1971.The Mirror and the Lamp: Romantic Theory and the Critical Tradition (Oxford University press)
Walter Friedlaender, 1952.David to Delacroix, (Originally published in German; reprinted ۱۹۸۰)
Fritz Novotny, 1971.Painting and Sculpture in Europe, ۱۷۸۰–۱۸۸۰، (2nd edition; reissued ۱۹۸۰)
Marcel Brion, 1966.Art of the Romantic Era: Romanticism, Classicism, Realism (Originally published in French)
سیدحسینی، رضا (۱۳۷۱)،مکتبها ادبی ۱، چاپ دهم، ج. اول، تهران: مؤسسه انتشارات نگاه، ص. ۱۶۳ و ۱۶۴
رامون تریادو، خوان (۱۳۸۶).راهنمای هنر باروک. نشر ساقی.
شِرَت، ایوُن (۱۳۸۷)، فلسفهٔعلوم اجتماعی قارهای: هرمنوتیک، تبارشناسی و نظریهٔ انتقادی از یونان باستان تا قرن بیست و یکم، ترجمهٔ هادی جلیلی، تهران،نشر نی.شابک۹۷۸-۹۶۴-۱۸۵-۰۶۷-۰
کتاب موسیقی کلاسیک و رمانتیک - تألیف:هوشنگ کامکار - نشر دانشگاه هنر