Movatterモバイル変換


[0]ホーム

URL:


پرش به محتوا
ویکی‌پدیادانشنامهٔ آزاد
جستجو

رستم و سهراب

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پیشنهاد شده است کهرستم و تهمینه در این مقالهادغام شود. (بحث)
داستان منظوم
رستم و سهراب
نقاشی قهوه‌خانه‌ای از داستان رستم و سهراب
زبانفارسی
قالبمثنوی
از کتابشاهنامه
پدیدآورندهفردوسی
سال آفرینشسدهٔ چهارم و پنجم هجری قمری
گونه (ژانر)حماسه
موضوعجنگ،فرزندکشی
سبکخراسانی
شمار ابیات۱۰۱۴ برپایهٔویرایش خالقی مطلق
وزنمُتَقارِبِ مُثَمَّنِ مَحْذوف: فَعولُن فعولن فعولن فَعول
شخصیت‌هارستم،تهمینه،سهراب،کی‌کاوس
زال،شاه سمنگان،گردآفرید،هجیر،گودرز،گیو،زواره،گژدهم،افراسیاب،هومان،بارمان،رخش
فضاپادشاهی کیکاوس

«رستم و سهراب» یکی از داستان‌هایشاهنامه است و داستان مرگسهراب جوان را به تصویر می‌کشد که بر اثر جنگ بارستم، به دست پدر کشته می‌شود.[۱]

چاپ‌های رستم و سهراب

[ویرایش]

این داستان بارها به دست محققان چاپ شده است، ازجمله با عنوان داستانرستم وسهراب (به تصحیحمجتبی مینوی و همکاران،بنیاد شاهنامه)، غمنامهٔرستم وسهراب (حسن انوری وجعفر شعار). معتبرترین و آخرین چاپ از این داستان راجلال خالقی مطلق با همکاری محمد افشین وفایی و پژمان فیروزبخش تصحیح و شرح کرده‌اند وانتشارات سخن آن را به چاپ رسانده است.

آغازِ داستانِ «سهراب» درشاهنامهٔفردوسی (چاپِ ژول مل، جلدِ ۲)

زایش سهراب

[ویرایش]
مقالهٔ اصلی:داستان رستم و تهمینه

روزیرستم اسباب شکار را آماده کرد و همراه اسبشرخش عازم مرزهای کشورتوران شد. آن روز رستم در نزدیکی شهرسمنگان گوری شکار کرد و بعد از خوردن گور به خواب رفت. چندتن از سوارانتورانی که از آن محل می‌گذشتند، رخش را دیدند که در دشت به چرا مشغول است. از آن رو که رخش اسب بی نظیری بود، آن را گرفته و با خود به شهر سمنگان بردند. سپس رستم از خواب بیدار شد و اسب خویش را نیافت، بسیار اندوهگین شد و به ناچار با پای پیاده برای یافتن رخش عازم شهر سمنگان شد. پادشاه سمنگان وقتی شنید که رستم برای پیدا کردن اسبش به شهر او آمده است، شادمان گشته و به پیشواز رستم شتافت. شاه سمنگان رستم را به کاخ خویش دعوت کرد و به وی قول داد که به زودی رخش را یافته و برای او خواهد آورد.رستم دعوت شاه را پذیرفت و به کاخ او رفت و به خوردن می و تفریح مشغول شد تا اینکه شب فرا رسید. برای رستم خوابگاه ویژه‌ای آماده کردند، رستم به خوابگاه رفت تا قدری بیاساید. چون پاسی از شب گذشت، دختری زیبارو و خوش‌اندام به خوابگاه وارد شد. رستم بیدار شد و با تعجب به دختر نگاه کرد و سپس پرسید تو کیستی؟ دختر جواب داد که منتهمینه، دختر شاه سمنگان هستم. رستم وقتی آن همه زیبای را دید سریعموبدی را برای خواستگاری نزد شاه سمنگان فرستاد. شاه از خواسته رستم بسیار خشنود گشت و رستم و تهمینه همان شب با هم ازدواج کردند. سپس رستم مهره‌ای را که به بازوی خویش بسته بود، درآورد و به تهمینه داد و گفت اگر فرزندمان دختر بود این مهره را به گیسویش ببند و اگر پسر بود، مهره را به بازوی او ببند. فردا صبح شاه سمنگان به رستم خبر داد که رخش را یافته است. پس رستم از ستایش صادق خداحافظی کرد و همراه رخش به سویزابلستان (سیستان) رهسپار شد. نه ماه بعد تهمینه پسری به دنیا آورد که بسیار شبیه پدرش (رستم) بود و نام او راسهراب نهاد.

لشکر کشی سهراب به ایران و اسیر کردن هجیر

[ویرایش]

سهراب به سرعت رشد می‌کرد و بزرگ می‌شد به طوری که در ده سالگی چنان قوی هیکل و نیرومند شده بود که در آن نواحی کسی قدرت نبرد با او را نداشت. روزی از روزها سهراب نزد مادر رفت و از نام و نشان پدر خویش پرسید؛ و مادر به گفت که تو از دودماننریمان و فرزند رستم دستان هستی. سهراب چو این گفته شنید بسیار خشنود شد. بعد گفت من به زودی لشکری از پهلوانانتوران گرد هم خواهم آورد و بهایران حمله خواهم کرد تاکیکاووس، شاه ایران که فردی نالایق است را از تخت به زیر کشم و پدرم رستم را بر تخت پادشاهی نشانم. سپس همراه با پدرم بهتوران حمله خواهیم کرد وافراسیاب را نابود خواهیم کرد. از آن طرف جاسوسان این خبر را برای افراسیاب بردند. وقتی افراسیاب شنید که سهراب فرزند رستم است و قصد دارد برای یافتن پدر به ایران لشکر به کشد با خود فکری کرد و گفت شاید در این لشکرکشیرستم به دست پسرش سهراب کشته شود. پس بههومان وبارمان که از سرداران لشکرش بودند فرمان داد تا لشکری متشکل از دوازده هزار سرباز گرداورند و به یاری سهراب بشتابند. سپس افراسیاب به آن‌ها گفت که سهراب نباید هرگز پدرش را بشناسد تا شاید رستم پهلوان به دست پسرش کشته شود. سرداران سریع لشکری فراهم کردند و به یاری سهراب شتافتند. سهراب فرماندهی آن لشکر را به عهده گرفت و به سوی مرزایران شتافت. در مرز ایران دژ بزرگی بود که به آندژ سپید می‌گفتند وهجیر پهلوان فرمانده دژ سپید بود. هجیر وقتی لشکر تورانیان را دید که به دژ نزدیک شده‌اند خشمگین شد و به تندی زره پوشید و سوار بر اسب شد و به تنهایی به میدان جنگ رفت. سهراب که هجیر را دید سوار بر اسب شد و به سوی هجیر تاخت. سهراب بعد از کمی مبارزه هجیر را اسیر کرد و دست بسته او را نزدهومان فرستاد.

نبرد با رستم

[ویرایش]
نبرد رستم و سهراب، هنگام چاقو زدن رستم
رستم در سوگ سهراب
مجسمه رستم و سهراب در باغ ملی سبزوار

رستم دستان، پدرسهراب، در نبردی با او رویارو می‌شود و بدون آگاهی از اینکه سهراب پسرش است، پهلوی او را می‌دَرَد و چون سهراب در حال جان دادن است، نشان سهراب را می‌بیند و درمی‌یابد که او فرزندش است. پس،گودرز را سراغکاووس می‌فرستد تا از اونوشدارو بگیرد و کاووس از این کار سر باز می‌زند.[۲]ابوالقاسم انجوی شیرازی درفردوسی‌نامه ادامهٔ داستان را چنین آورده:[۳]

رستم خشمگین می‌شود و به طرف بارگاه حرکت می‌کند. خبر به کیکاووس می‌دهند که رستم خشمگین شده و به طرف تو می‌آید. کیکاووس از درِ حرمسرا فرار می‌کند و رستم وارد کاخ می‌شود؛ که می‌بیند از کاووس خبری نیست، دارو را برمی‌دارد و به طرف سهراب می‌رود اما متأسفانه دیر می‌رسد.منجّم می‌آید و می‌گوید که کار از کار گذشته است.

مرشدعباس زریری، ازنقالان شهیر شاهنامه، ادامهٔ بخشی از ادامهٔ داستان را که در شاهنامه به آن اشاره نشده است این چنین تقریر می‌کند:[۴]

رستم چون برای آوردن نوشدارو پا در رکاب شد، سهراب به هوش آمد و رستم را خواست. رستم بازگشت و دوباره گودرز را برای گرفتن نوشدارو به درگاه کاووس فرستاد: «گویند گودرز در این مرتبه نوشدارو را آورد که سهراب داعی حق را لبیک گفته بود».

اقتباس‌ها

[ویرایش]
صفحهٔ اصلی:رده:اقتباس‌های داستان رستم و سهراب

اقتباس‌های داستان رستم و سهراب فراوان بوده است.متیو آرنولد بر اساسش شعر سروده وحسین کاظم‌زاده ایرانشهر وآقا حشر کشمیری وابوالقاسم جنتی عطایی وبهرام بیضایی بر اساسشنمایشنامه نوشته‌اند وبوریس کیمیاگرف بر اساسش فیلم ساخته است.

سمفونی و اپرای رستم و سهراب در دو پرده توسطارکستر سمفونیارمنستان و گروه کر به رهبریلوریس چکناواریان اجرا در پانزدهمینجشنواره موسیقی فجر (۱۸ تا ۳۰ بهمن ۱۳۷۸ درتالار وحدت وفرهنگسرای بهمن). چکناواریان این سمفونی را با تقدیم به رئیس جمهور وقت،محمد خاتمی به ملت ایران هدیه داد.

منابع

[ویرایش]
  1. شاهنامه فردوسی. کتابهای جیبی. تهران ۱۳۶۳
  2. ابوالفضل خطیبی (۱۳۸۹).«منشأ ضربالمثل «نوشدارو بعد از مرگ سهراب»»(PDF).فرهنگ‌نویسی.۳:۲۵۳.
  3. انجوی شیرازی، معنوی گنجوی (۱۳۶۳).فردوسی‌نامه، مردم و شاهنامه. تهران قزوین.
  4. زریری، مرشدعباس (۱۳۶۹).داستان رستم و سهراب، به کوشش جلیل دوستخواه. تهران: توس.

پیوند به بیرون

[ویرایش]
دوره:پادشاهی کیکاوس از روزگارِکیان
شخصیت‌ها
جای‌ها
در نسخه‌هایشاهنامه
منابع پیش ازشاهنامه
  • -
پس ازشاهنامهٔ فردوسی
دیگر
برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=رستم_و_سهراب&oldid=41409106»
رده‌ها:
رده‌های پنهان:

[8]ページ先頭

©2009-2025 Movatter.jp