دینشناسی،دینپژوهی یامطالعات دینی (بهانگلیسی:Religious studies)رشته دانشگاهی است که به مطالعه باورهایادیان،آداب و رسوم وتاریخ پیدایش و رشد آنها میپردازد. این رشته ادیان مختلف را از این حیث که یک دین هستند توصیف تفسیر و مقایسه میکند. قضاوت در مورد درستی یا نادرستی آموزههای دینی در حیطه این رشته نیست اگرچه ممکن است برخینویسندگان نظرات تحلیلی خود را نیز بیان کنند. تفاوت آن بارشته الهیات آن است که در الهیات کوشش میشود وجوهماورائی و متعالی ادیان مطالعه شود اما در این رشته باورها و آداب و رسوم دینی به عنوان یک پدیده خارجی و بدون نگاه از منظر یک دین خاص مطالعه میشود.[۱]
برخی نیز معتقدند دین پژوهی نام یک رشتهعلمی خاص نیست، بلکه عنوانی است عام برای مجموعه ای از رشتهها و شاخههای علمی و معرفتی، که همگی دربارهٔ دین بحث میکنند و هر یک از منظری خاص به بررسی ابعاد دین میپردازند. دین پژوهی، دانشهایی چونفلسفه دین،پدیدارشناسی دین،روانشناسی دین،جامعهشناسی دین و مانند آن را در بر میگیرد.[۲]
عنوان دین پژوهی تقریباً از دهه ۶۰ میلادی به خصوص درآمریکا برای اشاره به یک رشته دانشگاهی مستقل در حوزهعلوم انسانی (بهانگلیسی:Humanities) بکار میرود. پیش از رواج این اصطلاح، عناوینی همچونادیان همسنجشی یاتطبیقی (بهانگلیسی:Comparative Religion) نیز بکار برده میشدند.
زادگاه این رشته، همانند سایر رشتههای نوین علوم انسانیاروپاست. مکس مولر (به انگلیسی:Max Muller)آلمانی کسی بود که اولین کرسی استادی با عنوان ادیان تطبیقی دردانشگاه آکسفورد به افتخار وی افتتاح شد. عنوان اخیر در واقع معادل انگلیسی ای بود که در قبال اصطلاح آلمانی Religionswissenschaft که معنای لغوی آنعلم ادیان (بهانگلیسی:The Science of Religions) است برابر نهاده شده بود. از مکس مولر کتابی با همین عنوان بهزبان انگلیسی به جای ماندهاست که به عنوان نخستین متنکلاسیک این رشته از آن یاد میشود.
یکی از مهمترین نکاتی که دربارهٔ این رشته باید مد نظر داشت تفاوت جوهری آن با رشتهای همچونالهیات مسیحی (بهانگلیسی:Theology) یاکلام اسلامی است. رویکرد رشتههای اخیر به مطالعه پدیدههای دینی، رویکردیمومنانه (بهانگلیسی:confessional) یادرون دینی است. به این معنا کهتفاسیر،تبیینها،نظریات و روشها همگی در خدمت هدفی واحد قرار میگیرند. این هدف عبارت است از حمایت از حقانیت دستهای از گزارههای دینی که با قرائت متکلم یا الهی دان فرضی، یا مکتب کلامی یا الهیاتی خاص، سازگار هستند.
در مقابل، دسته دیگری از گزارهها که با قرائت یادشده ناسازگار تلقی میشوند، با بکارگیری روشهای مختلف، رد میشوند. در مقابل، چنین گفته میشود که دینشناسی در تحلیل پدیدههای دینی نسبت به حقانیت یا بطلان آنها بیطرف بوده و اصولاً با رویکردیغیرمومنانه (بهانگلیسی:non-confessional) یابرون دینی به آنها مینگرد. لازم است ذکر شود که رویکرد غیرمومنانه یا برون دینی منطقاً متفاوت با رویکرد ضد دینی است که هدف آن اثبات بطلان باورهای دینی است.
به عبارت دیگر، در این رشته تلاش بر آن است که فارغ از تعصبات دینی و ایمانی و اساساً با رویکردی همدلانه به تحلیل پدیدههای دینی درفرهنگهای مختلف دست زد. ابطال یا اثبات باورهای دینی و مبانی آنها خارج از حوزه بررسی این دانش قرار میگیرد هرچند ممکن است نتایج تحقیق دربارهٔ باور یا باورهایی خاص بهطور غیرمستقیم منجر به ابطال برداشت مومنانه از آنها باشد.
محقق علم ادیان تلاش میکند که باورها، تعصبات و تمایلات دینی خود را به اصطلاح در پرانتز قرار دهد (اپوخه) و تا حد امکان مانع از تأثیرگذاری آنها بر روند تحقیقش شود. به تعبیر سادهتر، هدف آن است که تحقیق تا حد امکانعینی باشد. در این زمینه باید توجه داشت که محققان این رشته، همانند سایر رشتههای علوم انسانی، بر این واقعیت اعتراف دارند که هیچکس نمیتواند به کل از بندِ منظرِجهان شناختی خاص خود رها گردد و این پیش زمینهها همواره، هرچند بهطور غیرمستقیم، در تحقیق تأثیرگذار خواهند بود. به عبارت دیگر، عینیت خالص هرگز دست یافتنی نیست. در عین حال، تفاوت اساسی میان رویکرد درون دینی و برون دینی قابل انکار نیست. اولی، طبق تعریف، مجموعهای از گزارههای خاص دینی را از آغاز تا پایان ملازم و راهنمایِ جریانِ تحقیق قرار میدهد و در صدد اثبات یا ابطال باورهای خاصی است در حالیکه دومی - در عین پذیرش اینکه تمام محققان التزامات دینی (یا ضد دینی) خاصی دارند - خواستار دور نگه داشتن آنها از جریان تحقیق تا حد امکان است.این تفاوت در هیچ جا بیشتر از کتابها و مقالاتی که ثمره این دو رویکرد متفاوت هستند قابل مشاهده نیست.
دینشناسی از جمله رشتههایی در حوزه علوم انسانی است که از نظرروششناسیهویتیترکیبی دارد. به عبارت دیگر، محقق علم ادیان از طیف وسیعی از روشهای متداول در حوزهعلوم انسانی، کمی و کیفی، برای شناخت پدیده مورد بحث، یعنی دین در جلوهها و نسخههای مختلف آن، استفاده میکند. این روشها میتواند شامل روشهایجامعه شناختی،روانشناختی، تاریخی-انتقادی، پدیدارشناختی، تحلیلی،ادبی-انتقادی، و غیره باشد. به همین دلیل، هویت این رشته به عنوان یک واحد منسجم و مجزا از سایر رشتههای علوم انسانی نه بر اساسروش تحقیق بلکه بر اساس موضوع و غایت تحقیق شکل میگیرد. دینشناسی از این جهت شباهت تامی به رشتهمردمشناسی (بهانگلیسی:Anthropology) دارد. از این دو رشته گاه به عنوان دو خواهر یاد میشود. شباهت تا آنجاست که امکانِ تفکیکِ نظریِ تحقیقاتمردم شناسانه ای که با موضوع دین انجام میپذیرند از تحقیقات مشابه که توسط محققان دینشناسی صورت میگیرند وجود ندارد. این همپوشانی به خصوص با زیرشاخهای از رشته مردمشناسی که درایالات متحده با عنوانانسانشناسی فرهنگی (Cultural Anthropology) شناخته میشود بیشتر است. به همین دلیل، دانشجویان رشته دینشناسی در آمریکا بهطور استاندارد با برخی از مهمترین کتابهای مردمشناسی آشنایی دارند و ملزم به مطالعه و بحث و تحقیق درباب آنها میباشند.
این مطلب کاملاً بر خلاف رشتههایی همچون جامعهشناسی وروانشناسی است که یکپارچگی و وحدت آنها، علاوه بر موضوع و غایت، بر مبنای استفاده از روش تحقیقی واحد نیز تحقق میپذیرد. باید اضافه کرد که رویکردهای روش شناسانه در دینشناسی، و البته مردمشناسی فرهنگی، غالباً از نوع کیفی (Qualitative) و غیرتجربی هستند بر خلاف جامعهشناسی و روانشناسی که در دنیای آکادمیک غربی به شدت به تحقیقات کمی و تجربی تمایل دارند. بر همین اساس، طبیعی است که دو رشته اخیر غالباً در دانشگاهها جزو زیرگروهعلوم اجتماعی تقسیمبندی میشوند به این معنا که ادعا میشود از نظر روشی اساساً باعلم تجربی مانند فیزیک و شیمی همانندی دارند. این در حالی است که در رشتههایی همچون تاریخ،مردمشناسی، انسانشناسی فرهنگی، نه چنین ادعایی وجود دارد و نه ایدهآلِ حرکت به سوی علم تجربی محرک محققان است.[۳]