امارت سامانی توسط چهار برادر با نامهای:نوح،احمد،یحیی والیاس بنیان گذاشته شد. هر کدام از آنها بخشی از سرزمینهایخراسان را زیر کنترل خود داشتند و بهعنوان دستنشاندگانخلافت عباسی حکومت میکردند. سرانجام در سال ۸۹۲ میلادی،اسماعیل یکم سامانی پس از آنکهصفاریان (بعد از سرنگون کردنطاهریان) به فرارود و قلمروی سامانیان تاختند، پس از شکست دادنعمرولیث صفاری، برادریعقوب لیث، سر وی را تقدیمخلیفه کرد و تمام منطقه زیر فرمانطاهریان وصفاریان به همراه مناطق تحت حکمرانی سامانیان را به فرمان خلیفه به یک دولت یکپارچه تبدیل کرد. صفاریان تنها حکومتی بودند که با مهر و زمامداری و دستور خلیفه روی کار نیامده بودند و در اصل قسمتی از قلمروی عباسیان را در ایران به زور شمشیر پسگرفته بودند. تحولات خراسان شرایط را به گونهای رقم زد که این منطقه تحت فرمان اسماعیل درآمد و بدین ترتیب، گرچه سامانیان بهطور قانونی حاکمیت خلیفه را به رسمیت میشناختند، اما عملاً به یک دولت مستقل تبدیل شدند.
دولت سامانی بخشی ازمیاندوره ایرانی بود که منجر به پیدایش دوبارهفرهنگ ایرانی وزبان پارسی شد.[۷] در این دوران، هویت ایرانی بازسازی شد و با هویتاسلامی سازگار گردید. سامانیان به دانش و هنر علاقه زیادی نشان دادند که این مسئله در نهایت منجر به برآمدن شاعران و دانشمندانی چونرودکی،فردوسی وابن سینا شد.[۸] در همین دوران،بخارا پایتخت سامانیان به شکل رقیبی برایبغداد درآمد و از نظر شکوه تنه به تنهپایتخت عباسیان میزد.[۸]
سامانیان نسب خود را بهسامان خدا میرساندند او یکدهقان (زمیندار)ایرانیتبار بود که درخراسان بزرگ (بلخ) زندگی میکرد. برخی معتقداند که این نام یکلقب است (مانندبخار خدا) و نه یکاسم.[۹] خاستگاه دقیق سامانیان مشخص نیست؛ با این حال تواریخ نوشته شده به فارسی و عربی درقرون میانه، روستایی در نزدیکیسمرقند یابلخ را بهعنوان محل زندگی سامان خدا نام میبرند. در نخستین نوشتههایی که به سامانیان اشاره دارند آنان را از اهالیخراسان معرفی میکنند.[۱۰] برخی منابع از ادعای سامانیان مبنی بر اینکه نسب آنان بهخاندان مهران میرسد، سخن گفتهاند.[۱۰][۱۰] درظفرنامه مستوفی نیز چنین آمده است:
سن مارتن نیز آنها را از نوادگاناشکانیان دانسته.[۱۱][عدم مطابقت با منبع] در منابع دیگری آمده که امیران سامانی خود را وارثانشاهنشاهان ساسانی میدانستند.[۸][۱۲] به هر صورت، میدانیم که سامان خدا در زمان امارت اسد بن عبدالله القصری، امیر عرب خلافت در خراسان زندگی میکرد و توانست روابط خوبی با وی برقرار کند. او ابتدا یکزرتشتی بود و بعدها چوناسلام آورد و به افتخار اسد بن عبدالله، نام فرزند خود رااسد گذاشت.[۱۳] برخی از افسانههای قرون میانه از این میگویند که سامان خدا کسی بود که نسلش بهاسپهبدان باستان خراسان میرسید و در زمان پدرش حکومت خاندانشان از دست رفت، در جوانی یک شتربان بوده و با شنیدن بیت:
مهتری گر به کار شیر دَرَست
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
ازحنظله بادغیسی شاعر خراسانی، رجولیت در او به حرکت افتاد و بهعیاری مشغول شد و بعد از اندک مدتی توانست بر شهراشناس مستولی شود. در برخی از منابع، از نقش سامان خدا درقیام سیاهجامگان وابومسلم خراسانی نیز سخن به میان آمده است.[۱۴]
پس از مرگ سامان خدا، پسرش اسد جای او را گرفت. دربارهٔاسد بن سامان نیز چیز زیادی نمیدانیم؛ اما با توجه به رابطه نزدیک او با امیران خراسان، به ویژهعلی بن عیسی بن ماهان، چنین برداشت میشود که در قیام ابومسلم شرکت جسته باشد.[۱۵]نرشخی، تاریخنگار ایرانی، او را همدوره باهارونالرشید میداند و همچنین مینویسد کهمأمون شخصاً نامهای برای اسد نوشت و از او برای سرکوب شورشرافع بن لیث یاری طلبید.[۱۶] بعدها، مأمون، وی را بهمرو دعوت کرد و اسد بن سامان نیز به درگاهخلیفه رفت. اسد اندکی بعد همانجا درگذشت.[۱۶]
در دوران امارت ابن ماهان، شرایط خراسان آشفته شد و مردم بر او شوریدند. وضعیت ایران شرقی،هارونالرشید را نگران ساخت و او شخصاً راه خراسان در پیش گرفت وهرثمه بن اعین را مأمور رسیدگی به اوضاع کرد. هرثمه که ابن ماهان را مقصر نابسامانی به وجود آمده میدانست، وی را برکنار و دستگیر کرد. با این حال، در دفع شورش رافع که برسمرقند چیره شده بود ناکام ماند.طبری مینویسد که مأمون به اسد نامهای نوشت و از او خواست که به هرثمه یاری کنند و فرزندان امیر سامانی نیز رافع را راضی به صلح کردند و اوضاع آرام گردید.[۱۷] هارون اما پیش از رسیدن به منطقه، درطوس درگذشت. به گفتهابن اثیر،مأمون هم که در این سفر همراه پدرش بود، پس از رسیدن به خراسان امارت شهرهای مختلف را به فرزندان اسد بخشید و آنان را در درگاه خود گرامی داشت.[۱۸] نوح حاکم سمرقند شد، فرمانرواییفرغانه به احمد رسید، الیاس به حکومتهرات برگزیده شد وچاچ (تاشکند) هم به یحیی رسید و اینگونه تاریخ امارت سامانی آغاز شد.[۱۳]
با انتصابطاهر به عنوانامیر طاهری خراسان، در وضعیت سامانیان تغییر چندانی ایجاد نشد و وی آنان را گرامی داشت و در سمتهای گذشته ابقا نمود.[۱۹]نوح بن اسد به عنوان حاکم سمرقند، از سال ۸۱۹ تا پایان عمر خود (۸۴۱ یا ۸۴۲) بر این شهر حکومت کرد. دربارهٔ دوران او، میدانیم که دو سال پیش از مرگش شهر اسپیجاب را که پیمان خود با مسلمانان را شکسته بودند، مجدداً فتح کرد و دور آن شهر نیز دیواری کشید. از او به عنوان فاتح کاسان و اورشت، درآسیای میانه هم در منابع تاریخی یاد شده است.[۱۹] چیزی که هویداست، روابط نزدیک نوح با طاهریان است. روایت شده زمانی کهمعتصم به عبدالله بن طاهر دستور داد تا حسین بن افشین را دستگیر کند، عبدالله به نوح نامه نوشت که سپاهیانش را آماده کرده و به محض دیدن حسین، او را دستگیر کرده و ولایت او را به سرزمینهای خود ضمیمه نماید. عبدالله سپس به حسین نامه نوشت و به او گفت که نوح از امارت سمرقند عزل شده و از این پس تو حاکم آنجایی. حسین بن افشین نیز با تعداد کمی سرباز به آنجا رفت و به سادگی توسط نوح دستگیر گردید و به درگاه عبدالله بن طاهر فرستاده شد. با مرگ نوح بن اسد، امارت او بین برادرانش، احمد و یحیی، تقسیم شد.[۲۰]
یحیی بن اسد، امیر چاچ (چاچکند یاتاشکند امروزی) واسروشنه، تصویر روشنی از خود در تاریخ به یادگار نگذاشته است. دربارهٔ او آوردهاند که: «بسیار ضابط بود و در دربار خود اقدامات بسیاری صورت داده بود.» وی از ۸۱۹ تا ۸۵۵ میلادی بر امارت خود حکومت کرد و همچنین در سه یا چهار سال آخر عمر، در کنار برادرش احمد، امیرسمرقند نیز بود.[۲۱] با این حال به نظر میرسد که پس از مرگ نوح، احمد به حاکم اصلی سمرقند تبدیل گشته است و یحیی از قدرت چندانی در آنجا برخوردار نبوده. با مرگ وی در سال ۸۵۵، احمد امارت او را ضمیمه قلمروی خود کرد.
احمد بن اسد که در تاریخ با نام احمد یکم نیز مشهور است، بیش از سایر برادران عمر کرد. دربارهٔ او نسبت به سایر فرزندان اسد اطلاعات بیشتری در دست است و او را زمینهساز حکومت سامانیان بر خراسان میدانند.[۲۲] دربارهٔ احمد آمده که شریف و خوشرفتار بود و چنین پیداست که صلح و ثبات را در منطقه برقرار کرده است.[۲۲] او ابتدا حاکم فرغانه بود و در زمان مرگ و با توجه به ضمیمهکردن قلمروی برادران درگذشتهاش، سمرقند، اسروشنه و چاچ را نیز در اختیار داشت و بدین ترتیب، تقریباً تمامفرارود را زیر یک پرچم واحد یکپارچه کرده بود.[۲۳]
از میان فرزندان اسد، تنها کسی که در این سویجیحون به حکومت رسید،الیاس بود.[۲۴] به مانند سایر امرای نخستین سامانی، از او نیز اطلاعات زیادی در دست نیست. تنها آمده است که او از خود آبادیها و آثار بسیاری درهرات باقی گذاشت.[۲۱] الیاس در ۸۵۶ میلادی درگذشت و فرزندشابراهیم، به جای او به حاکمیت هرات رسید. ابراهیم همچنین توسط امیر خراسان،محمد بن طاهر، به فرماندهی سپاه خراسان منصوب شد و به فرمان او، با سپاهی به سمت سیستان و یعقوب لیث حرکت کرد. با این حال، وی در سال ۸۵۷ در نبرد پوشنگ برابر امیر صفاری شکست خورد و بهنیشابور گریخت. هرچند این تلاش وی ناموفق بود و یعقوب وی را دستگیر کرد و به عنوان گروگان به سیستان فرستاد. پس از دستگیری ابراهیم، حکومت امرای سامانی بر هرات پایان یافت و از آن پس این شهر تحت کنترل مستقیمطاهریان قرار گرفت.[۲۲][۲۵]
این بخش نیازمند گسترش است میتوانیدبا افزودن به آن کمک کنید.
احمد در سال ۸۶۵ میلادی درگذشت و حکومت را بین فرزندانش،نصر و یعقوب تقسیم نمود که چاچ به یعقوب و سمرقند و فرغانه به نصر رسید. در همین زمان، تحرکاتیعقوب لیث در سیستان و درگیری او باطاهریان، امارت طاهری را رو به زوال کشاند و این مسئله، عملاً سامانیان را مستقل کرد.
از میان رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاهخلافت پدید آمد، سرزمینهای خاوری خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که بهویژه دوری ازبغداد آن را بیدغدغهتر هم میساخت، سرزمینهای فرارود که از عهد طاهریان یا پیش از آن به سامانیان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان مرکز یک دولت قدرتمند شد و تمامخراسان وری و مدتی همجرجان (گرگان)،طبرستان وسیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه به قلمرو آنها پیوست. با آنکه پیروزی این خاندان بر گرگان، ری، طبرستان و سیستان همیشگی نبود و دوام چندانی نداشت، ولی خراسان و فرارود در بخش عمده دوره فرمانروایی آنها، از مداخله مستقیم کارگزاران خلیفه آزاد ماند و باقیمانده دنیایباستانی ایران در یک شکلاسلامی، در همه این سرزمینها، حیات تازهای یافت.
بنیانگذار حکومت مستقل سامانیان،نصر بن احمد بود. او فرصت ضعف طاهریان را غنیمت شمرد و برادرشاسماعیل را به حاکمیتبخارا فرستاد. بخارا که به دلیل نبردهای میانآفریغیان خوارزم وبخارخدایان در وضعیت نابسامانی قرار داشت، اسماعیل را به گرمی پذیرفت و او نیز ثبات را به شهر بازگرداند.[۲۵] گرچه اسماعیل حکومت بخارخدایان را منحل نکرد و آنان تا چند دهه بعد هم تحت لوای سامانیان به بخارا حکومت کردند.
یک نقشه از قلمرو دولتهای اسلامی بعد از ضعف و تجزیه خلافتهایاموی وعباسی؛ امارت سامانی با رنگ سبز پررنگ مشخص شده است.
شاهان سامانی با کوششهای خود توانستند آسایش و پیشرفت را در مرزهای شرقی ایران پدیدآورند؛ ولی البته همه آنان چنین نکردند و ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسطمرداویج زیاری برای بازگرداندن حکومت ایران به پیش از اسلام صورت گرفت و همچنین با افراطکاریهای دینی شاهان و آسیب به مشروعیت سامانی لطمه خورد. مانند نصر دوم که در اواخر زندگی خود بهمذهب اسماعیلی گروید و با این کار خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد. در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیهگاه عمده این سلسله بهشمار میرفت. با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار و با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی پدیدار شود و نیز در نتیجه جنگهای درون خاندان خود ایشان و بالاخره با گسترش قدرتآل بویه در باختر و جنوب باختری ایران آشکار شود، تحولی در نوار باختری منطقه نفوذ ایشان به دست آمد که چهره جهان اسلامی را ازسده پنجم هجری (یازدهم میلادی) به بعد کاملاً تغییر داد.
قلمرو سامانیان در سال ۹۰۰ میلادی.
مدت درازیمجاهدان مسلمان، بار جنگهای دفاعی خلافت را در مرزهایامپراتوری بیزانس بر دوش داشتند. بیزانسیها تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حملههای تابستانی» معروف شده بود در سرزمینهای آل بویه پیشروی میکردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی برای مردم امپراتوری ومذهب ارتدکس به دست نمیآمد. در فرارود و کناره درهفرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت میگرفت؛ که از این میان تنها بهره عمدهای که در نبرد سامانیان با همسایگانشان نصیب ایشان شد، گرفتنطراز (تلاس) در ۲۸۰ ق/۸۹۳ م بود. آن همسایگانقراخانیان یا ایلیکخانیان بودند که بر ترکان قَرلُق فرمانروایی داشتند. حکومت ایشان پس از انقراض دومین فرمانرواییگوکترکها به وجود آمده بود که خیلی زود پارهپاره شد و به صورت دولتهای کوچکی درآمد که روابط خود آنان نیز با یکدیگر خیلی دوستانه نبود. حکومت سامانیان در نهایت توسط همین قوم از میان رفت.
نشان سیمینمنصور یکم، ضرببخارا. روی نشان بهفارسی میانه وخط پهلوی عبارت «خْوَرَّهْ اَپزوت شاهنشاه» بهمعنای «شاهنشاهفر افزود» نوشتهشده، و پشت آن بهزبان عربی وخط کوفی ثبتشده: «لا اله الا الله، وحده لا شریک له، محمد رسولالله،المطیع الله، الملک المظفر، منصور بن نوح.»»
مؤلف کتاب جغرافیاییحدود العالم که خود در خراسان و معاصر دولت سامانی بود، وضع آنجا را چنین توصیف کرده:[۲۶]
«پادشاهیخراسان در قدیم جدا بودی، و پادشاهیماوراءالنهر جدا. اکنون هر دو یکی است و امیر خراسان در بخارا نشیند و از آن سامان است، از فرزندان بهرام (بهرام چوبینه) است و ایشان را مَلک مشرق خوانند، و اندر همه خراسان عمال او باشند، و اندر حدهای خراسان پادشاهاناند، و ایشان را ملوک اطراف خوانند.»
فرمانروایی سامانی بخشی از میاندوره ایرانی بود که به فرهنگ ایرانی و زبان پارسی جانی دوباره بخشید. در این دوران، هویت ایرانی بازسازی شد.[۲۷] شهرت آنها به خاطر انگیزهای بود که به احساسات و دانش ملی ایرانی دادند.[۲۸] شاهان و شاهزادگان سامانی خردمند و با ملاحظه بودند. بیشتر وزرای دربار سامانیان اهل ادب و تحصیلات عالی بودند. معروف است که سامانیان ازتجارت،علم وهنر حمایت میکردند. آنها به گسترشفرهنگ ایرانی و اسلامی در اعماقآسیای مرکزی کمک کردند و حتی با مناطق خاصی ازاروپا تجارت کردند. از شاخصترین دستاوردهای فرهنگی عصر سامانی میتوان به آثارفردوسیشاعر، سکههای نقره سامانی و سبکهای جدید درسرامیک اشاره کرد. سامانیان با حمایت ازرودکی،بلعمی ودقیقی، فرهنگ ایرانی را احیا کردند.معماری اسلامی و فرهنگ اسلامی ایرانی توسط سامانیان به اعماق قلب آسیای میانه گسترش یافت.[۲۹]
دوره سامانیان یکی از برجستهترین دورههای تاریخی در دوران اسلامی ایران است. این دوره از دیدگاههای مختلف دورهای انحصاری و مهم است در زمان سامانیان با حمایت سلسله ایرانی،زبان فارسی وادبیات فارسی رونق گرفت و آثار فارسی رواج یافت.[۳۰] آنها نخستین مراجعی بودند که برای نجات زبان فارسی از مرگ تدریجی رویکردی علمی و نظام مند اتخاذ کردند.[۳۱][۳۲]دربار سامانیان از آغاز قرن چهارم هجری، مهمترین نقش را در پیشرفت زبان فارسی ایفا کرد.[۳۳] این دیوان با حمایت سخنوران فارسیزبان، آنان را به خلق آثار منظوم ونثر فارسی تشویق کرد که به تدریج باعث شد که آن را به عنوان یک زبان علمی و ادبی مطرح کنند.[۳۴] شاید مهمترین حوزه فعالیتی که از حمایت سامانیان بهره میبرد، توسعه ادبیات جدید فارسی بود. شاعرانی که در آن زمان میزیستند، تا زمانی که از منافع سیاسی و مذهبی سامانیان حمایت میکردند، در واقع محترمترین افراد جامعه بودند.[۳۵] کار شعر و شاعری و نویسندگی و پژوهش در زمینههای گوناگون رونقی تمام یافت و شاعران و نویسندگان دست به ایجاد بهترین و بزرگترین اثرهای ادبی و هنری زدند[۳۶] در همان زمان بود کهفردوسی روایت پر زرق و برق خود را از شاهان ایرانی،شاهنامه آغاز کرد.[۳۷]
دوره سامانی عصر درخشش فرهنگ و هنر ایران است و به همین جهت میتوان از آن به عنوان دورهای طلایی یاد کرد. علاوه بر ظهور متفکران و اندیشمندانی چونفارابی وابوعلی سینا و اعتلای ادبیات در کلام بزرگانی چونفردوسی ورودکی، هنر نیز در این دوره خوش درخشید. جلوههای هنری متعددی در این عصر به اوج رسیدند که اگرچه نمونههایی که از گزند حوادث ایام مصون مانده و به دست ما رسیده است به لحاظ کمیت اندک است، اما به لحاظ کیفیت تنوع و گستردگی هنری این عصر را به نمایش میگذارد.[۳۸] فرمانروایان سامانی از حامیان بزرگ هنر بودند وبخارا وسمرقند را درماوراءالنهر به مراکز فرهنگی معروف تبدیل کردند. کاملترین مستندات هنر سامانی را در سرامیکهای آن میتوان یافت.[۳۹]سفالگری یکی از کهنترین هنرهایی است که از قدیم الایام تجلی باورها و اندیشههای ملل مختلف بوده است.[۴۰] سفالنیشابور در عصر سامانیان جایگاه ویژهای دارد. این سفالها به نوعی پیوند میان دو دوره از مهمترین دورههای تاریخ هنر ایران، هنر پیش و پس ازاسلام است و شامل طرحها و تصاویر نمادینی است که نزدیک به آیینها و آداب و رسوم ادیان پیش از اسلام در ایران است.[۴۱] اهمیت این سفالها به دلیل وجود کتیبههای مختلف بهخط کوفی و استفاده از پرندگان درخوشنویسی است.[۴۲]کتیبهها شاملضربالمثلهایی است که ویژگیهای اخلاقی مانندبخشندگی، برنامهریزی و خِرد را ستایش میکند.[۴۳]
دوره سامانیان یکی از برجستهترین دورههای تاریخی در دوران اسلامی ایران است. این دوره از جهات مختلفی همچون دستاوردهای علمی و فرهنگی، حکمرانی، اصول اجتماعی و اداری دوره ای انحصاری و مهم است.[۴۴]سامانیان، روابط اجتماعی را مدیریت میکردند که چگونه دوستی وصلح بین مردم برقرار کند. نظرات دشمنان خود را میشنیدند و به آنان احترام میگذاشتند و این عامل اصلی رفاه اجتماعی بود. و همچنین درجامعهدموکراسی وجود داشت.[۴۵]ثبات دولت باعث امنیت اجتماعی بالا بود و از این رو این فرصت برای بهبود وضعیت از هر نظر فراهم میشد.[۴۶]
یکی از ارکان اداری دولت سامانیان،دیوانسالاری موفق آن بود که به ۱۰ بخش تقسیم میشد. شرح آنها به ترتیب زیر است:
دیوان وزارت؛ دیوانی که در رأس تمامیدیوانها قرار داشت و توسط وزیر اداره میشد و بر مابقی بخشها نظارت میکرد.
دیوان خراج؛ امور مالی دولت سامانی را بررسی میکرد.
دیوان اشراف؛ وظیفه بازرسی در امور دیوانی را به عهده داشت که در هرولایت هم نایبی داشت تا به کارهای مربوط به این دیوان رسیدگی کند.
دیوان رسائل؛ این دستگاه که به دیوان اسرار هم مشهور بود، وظیفه داشت فرمانهای حکومتی و مکاتبات اداری را ثبت کند.
دیوان شرطه؛شرطیان حافظ نظم و امنیت شهرها بودند و احکام تخلف در مرحلهٔ ابتدایی را اجرا میکردند.
دیوان قضا؛ دیوان شرطه و قضا با یکدیگر همکاری داشتند. این دیوان نیز وظیفهٔ حل و فصل منازعات بین مردم و رساندن حق به صاحب آن را داشت. تعیین این قضات به عهدهٔ قاضیالقضات مستقر در پایتخت بود.
دیوان برید؛ وظیفه جمعآوری و گزارش اطلاعات را داشت و حافظ امنیت دولت بود.
دیوان حسبه؛ وظیفهای دینی و اجتماعی و اقتصادی داشت و در زمینهٔامر به معروف و نهی از منکر بر کار اصناف و بازاریان نظارت داشت.
دیوان سپاه؛ مسئول ثبت مشخصات و تعداد افراد هر فرمانده بود و همچنین وظیفه داشت مواجب آنها را تعیین و سلاح و اسب آنها را تأمین کند.
دیوان اوقاف؛ آّب و مملکه خاصه از دیگر دیوانهای سامانی بودند.[۴۷]
مشهور به امیر اسماعیل، بزرگترین امیر سامانی بود که موفق شدصفاریان را شکست دهد و با فتحترکستان، تمام سرزمینهایفرارود و بخشهای وسیعی از ایران، دولت سامانی را به یکامپراتوری تبدیل کرد.
آخرین بازمانده از امیران سامانی بود و برای بقای دولت سامانی تلاشهای بسیاری کرد؛ اما توسط ایلک خان شکست خورد. سرانجام توسط عربهای بیاباننشین کشته شد و با مرگ او دولت سامانی از میان رفت.
این بخش نیازمند گسترش است میتوانیدبا افزودن به آن کمک کنید.
سامانیان این امکان را فراهم آوردند تا شاعران بزرگی همچونرودکی (وفات در ۳۲۹ ق/۹۴۰–۹۴۱ م) ودقیقی (حدود ۳۲۵–۷۰ ق/۹۳۵–۸۰ م) از نخستین کسانی باشند که با گونهای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجههای محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوانزبان فارسی نو گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا امروز بر جای مانده است. در ابتدا فارسی نو با خط عربی نوشته شد و رفته رفته، واژههای عربی بیشتری به آن راه یافت.[۴۸]
↑Taagepera, Rein (1997-01-01). "Expansion and Contraction Patterns of Large Polities: Context for Russia".International Studies Quarterly.41 (3): 475–504.doi:10.1111/0020-8833.00053.JSTOR2600793.
↑Canfield L., Robert (2002).Turko-Persia in Historical Perspective. Cambridge University Press. p. 12.ISBN978-0-521-52291-5.
↑۸٫۰۸٫۱۸٫۲The History of Iran by Elton L. Daniel, pg. 74
Bosworth, C.E. (1968). "The Development of Persian Culture under the Early Ghaznavids".Iran.6: 33–44.doi:10.2307/4299599.JSTOR4299599.
Daniel, Elton. (2001)The History of Iran (The Greenwood Histories of the Modern Nations) Westport, CT: Greenwood Press.شابک۰−۳۱۳−۳۰۷۳۱−۸،شابک۹۷۸−۰−۳۱۳−۳۰۷۳۱−۷
Frye, R. N. (1975)."The Sāmānids". In Frye, R. N. (ed.).The Cambridge History of Iran, Volume 4: From the Arab Invasion to the Saljuqs. Cambridge: Cambridge University Press. pp. 136–161.ISBN978-0-521-20093-6.