نقشهگروههای قومی قفقاز (۱۸۸۷ م) پیش از ایجاد دولتهای ملی. اقوام مختلف کمابیش با هم و به صورت مختلط زندگی میکردند ولی با ایجاد دولتهای ملی همچونارمنستان،آذربایجان و…، مردم مجبور به زندگی در چارچوب دولتهایی شدند که مربوط با نژادشان بود.
دولت-ملت (بهفرانسوی:État-Nation) (به انگلیسی: nation-state) یک واحدسیاسی است که در آندولت، یک نهاد سیاسی متمرکز که برجمعیتی در داخل یکقلمرو حکومت میکند، وملت، جامعهای مبتنی بر هویت مشترک، با هم همخوانی دارند.[۱][۲][۳][۴] این مفهوم دقیقتر از مفهومکشور یادولت است، زیرا یک کشور یا دولت نیازی به داشتن یک گروه ملی یاقومی غالب ندارد.[۵][۶]ملت-دولت یا در عبارات جدیدتر دولت سیاسی[۷] نوع خاصی از دولت ویژهٔ جهانمدرن است که در آن یک دستگاه سیاسی در قلمروی سرزمینی معینی دارای حقحاکمیت است و میتواند این حق را با قدرت نظامی پشتیبانی کند. در این نوع دولت، جمعیت کشورشهروند محسوب میشوند.[۸]
دولت-ملت، شکل خاصی از دولتسازی است کهمشروعیت خود را از اعمال حاکمیت به نام یک ملت در واحد سرزمینی دارای حاکمیت کسب میکند.وبر، ملت-کشور مدرن را «ساختار سیاسی دارای حق انحصاری اعمال اقتدار مشروع در سرزمینی مشخص» تعریف کرده است. ملت-کشور پدیدهای مدرن است کهعقلانی شدن ساختارهای گوناگون اداری، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، آن را از ساختارهای سیاسی پیشین مانند امپراطوریها و حکومتهای قبیلهای متمایز میکند.[۹]
ایجاد دولت-ملتها معضلات بسیاری نیز ایجاد کرده است. آرمان نهایی ملیگرایان، تطابق کامل مرزهای کشورشان با مناطقی است که ملتشان در آن ساکن هستند؛ ولی اغلب این اتفاق نمیافتد و همپوشانیمرزهای سیاسی با مرزهای فرهنگی تا یک حدی است. سیاستهای ملیگرایانه دولتملتها باعث جنگها و درگیریهای بسیاری شده است. یک پژوهش در سال ۲۰۰۶ نشان داد اغلب جنگهای دوران مدرن به سه شکل مرتبط با دولتملت هستند: گاهی یک ملت خواستار استقلال و ایجاد دولت خود است (مثلااستقلال الجزایر)، گاهی درون یک کشور چند ملت وجود دارد که اقلیت خواهان ایجاد دولتملت مختص به خود میشوند (مانندفروپاشی اتحاد جماهیر شوروی) و گاه دو کشور همسایه با هم میجنگند چون یکی از این دو میخواهد بخشی از کشور دیگر که زبان و نژادی مشابه خودش دارد را تسخیر کند (مانندتصرف کریمه توسط روسیه).[۱۰]
با افول قدرت کلیسا در اروپای غربی، دولت-ملتهای نخستین شکل گرفتند که نتیجه امضایپیمان وستفالی در تاریخ ۱۶۴۸ بود اما نقطه اوج کار در تاریخ ۱۷۸۹ بود، که با انقلاب مردم فرانسه پادشاهی سقوط کرد و برای نخستین بار ملت-دولت و اصل شهروندی درفرانسه به میان آمد.
سرزمین یا گستره جغرافیایی با مرزهایی مشخص. در طول تاریخ سرزمین مهمترین عنصر ملت-دولت بوده است و دولتها مایل بودهاند تا آنجا که ممکن است بر گستره آن بیافزایند.
جمعیت که تا پیش ازعصر جدید در قالب ملت تعریف نشده بود و افراد مقیم در مرزهای یک کشور رعایای سلطان محسوب میشدند و خود تبلور حاکمیت و حکومت بود.
حاکمیت مفهومی قانونیست به معنای سیطره دولت در سراسر سرزمین، مشروع بودن و انحصار استفاده از زور و خشونت فیزیکی برای اعمال قوانین. حاکمیت در سیستم بینالمللی نتیجهپیمان وستفالی در اروپا بود که بعدها از طریقاستعمار و تأثیر اجتماعی و فرهنگی اروپا به سراسر جهان صادر شد.
حکومت گروهی از افراد که در چهارچوبدیوانسالاری دولت را اداره میکنند.[۱۱]
از نظرگیدنز، همهٔ دولتهای کنونی، ملت-دولت محسوب میشوند. وی معتقد است دردولتهای سنتی مفهومحاکمیت بهمراتب ضعیفتر از ملت-دولتها بود. همچنین در دولتهای سنتی مفهوم شهروندی با حقوق و وظایف مشترک شکل نمیگرفت. وی شکلگیری ملت-دولتها را با ظهورناسیونالیسم در ارتباط میداند.[۱۲]
یکپارچگی سیاسی، استقلال از قدرتهای خارجی، حاکمیت سرزمینی، برد سرزمینی بوروکراسی، مشارکت شهروندان در ادارهٔ کشور، وتوسعهٔ اقتصادی و آموزشی عواملی هستند که برای سنجش میزانتوسعهٔ سیاسی کشور مورد استفاده قرار میگیرند. در واقع، مفهوم ملت-دولت یا ملت-کشور مفهومی است که به عنوان یک نمونهٔ آرمانی به حل این گونه بحرانها در فرایند پیدایش ملت-کشور اشاره دارد. از این رو میتوان استدلال کرد که فرایند یاد شده در بسیاری از کشورهای جهان – حتی کشورهای پیشرفتهٔ اقتصادی – در مسیر تحول و دگرگونی قرار داشته است. ملت-کشور شکل خاصی از دولتسازی است که مشروعیت خود را از اعمال حاکمیت به نام یک ملت در واحد سرزمینی دارای حاکمیت کسب میکند.وبر ملت-کشور مدرن را «ساختار سیاسی دارای حق انحصاری اعمال اقتدار مشروع در سرزمینی مشخص» تعریف کرده است. ملت-کشور پدیدهای مدرن است که عقلانی شدن ساختارهای گوناگون اداری، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، آن را از ساختارهای سیاسی پیشین مانند امپراطوریها و حکومتهای قبیلهای متمایز میکند.[۱۳]
مورخان اغلب به گذشته نگاه میکنند تا منشأ یک دولت ملت خاص را بیابند. در واقع، آنها اغلب آنقدر بر اهمیت دولت ملی در دوران مدرن تأکید میکنند که تاریخ دورههای پیشین را تحریف میکنند تا بر مسئله ریشهها تأکید کنند. لنسینگ و انگلیسی استدلال میکنند که بسیاری از تاریخ قرون وسطی اروپا به گونه ای ساخته شده بود که از برندگان تاریخی پیروی کند - به ویژه دولتهای ملی که در اطراف پاریس و لندن ظهور کردند. آنها استدلال میکنند که تحولات مهمی که مستقیماً به ایجاد یک دولت ملی منجر نشدهاند نادیده گرفته میشوند:
یکی از تأثیرات این رویکرد امتیاز دادن به برندگان تاریخی بوده است، جنبههایی از اروپای قرون وسطی که در قرون بعدی مهم شد، مهمتر از همه دولت ملی… مسلماً زندهترین نوآوری فرهنگی در قرن سیزدهم، دریای مدیترانه بود که بر دربار و اداره چند زبانیفردریک دوم در پالرمو متمرکز بود… سیسیل و جنوب ایتالیا در قرنهای بعد از رنج طولانی رنج بردند. به سمت فقر و حاشیه نشینی مازاد بر مالیات فرورفته است؛ بنابراین، روایات کتابهای درسی، نه بر پالرموی قرون وسطایی، با بوروکراسیهای مسلمان و یهودی و پادشاه عرب زبان، بلکه بر برندگان تاریخی، پاریس و لندن تمرکز دارند.[۱۴]