خسرو یکم (بهپارسی میانه:𐭧𐭥𐭮𐭫𐭥𐭣𐭩ت.ت.'خُسْراوْ'؛۵۰۱ –۵۷۹ میلادی)، مشهور بهخسرو قُبادان(خسرو پسرقُباد) یااَنوشیروان دادگَر یااَنوشَهرَوان دادگَر، بیست و دومینشاهنشاه ایران و انیران ازخاندان ساسان درایرانشهر بود که از سپتامبر ۵۳۱ تا فوریهٔ ۵۷۹ میلادی پادشاهی کرد. او سومین فرزندقباد یکم بود. پادشاهی وی پس ازشاپور دوم شاهد تجدید حیات نظامی کشور و گسترش قلمرو آن بود که آغاز دومین و واپسین دوران طلایی ساسانیان بشمار میرود.
فرمانروایی خسرو با شورشهای داخلی، بهویژه از جانبمزدکیان، آغاز شد ولی وی موفق شد آنها را سرکوب و آرامش را به کشور بازگرداند. روابط ایران وروم در دورهٔ خسرو متغیر بود و این دو کشور گاهی در جنگ و گاهی در صلح به سر میبردند. در ابتدا صلحی میان آنها شکل گرفت که در این قرارداد روم مجبور به پرداخت غرامت شد، ولی پس از مدتی خسرو نبرد را از سر گرفت. در این نبردها گاهی ایران پیروز بود و ضمن این نبردها تعهدنامهها و پیمانهایی هم به امضا میرسید. خسرو پس از آن کهانطاکیه را تصرف کرد، مردم آن را به شهر جدیدی به نامبه از اندیو خسرو کوچانید و به مردم آزادیهایی بخشید. خسرو پس از دوستی با خاقان ترک، موفق شدهپتالیان را از میان ببرد و در پایان قلمروآسیای مرکزی را میان ایران وترکان تقسیم کند. خسرو درارمنستان نیز با رومیان درگیر شد و در پایان جنگ، صلح ۵۰ سالهای میان ایران و روم بسته شد؛ روم نیز متعهد به پرداخت غرامت شد. در نبرد آخری که میان ایران و روم صورت گرفت، با وجود کهنسالی خسرو، وی فرماندهی لشکریان را به عهده گرفت و در نهایت ایرانیان، انطاکیه را به تصرف خود درآوردند. پس از این شکست بود کهژوستینین یکم از فرماندهی برکنار شد و به جای اوتیبریوس برسر کار آمد. ژوستینین از در صلح با شاه ایران درآمد؛ اما پیش از صلح، خسرو در ۵۷۹ م. درگذشت. خسرو نبردی دریمن هم داشت، زمانی کهسیف بن ذی یزن به همراه نعمان به دربار خسرو رفت، خسرو سپاهی به فرماندهی وهرز به وی داد. سپاه ایران موفق شد یمن را تصرف و تا ظهوراسلام به قلمرو ایران اضافه کند.
خسرو انوشیروان اصلاحاتی در امور مالی و نظامی انجام داد. وی کشور را به چهار قسمت تقسیم کرد؛ هر قسمت زیر نظر یکسپهبد قرار داشت. سپهبدان دارای اختیارات بودند و میتوانستند افرادی را به اسم مرزبانان در کنترل خود داشته باشند. اصلاح مالیاتی در زمان قباد شروع و در دوره خسرو به اتمام رسید. در اصلاحات جدید زمینها اندازهگیری شد، افراد زیر ۲۰ و بالای ۵۰ سال و همچنین کسانی مانند روحانیون و بزرگان از پرداخت مالیات معاف شدند. خسرو مالیات را در سه قسط میگرفت. علت اصلی گرفتن مالیات این بود که مالیات را در خزانه جمعآوری کنند تا در زمان جنگ از لحاظ مالی مشکلی پیش نیاید.
خسرو فیلسوفانی که به دربار ایران پناه آورده بودند را به گرمی پذیرفت. وی نوشتههایافلاطون وارسطو را میخواند و دستور داده بود بهزبان فارسی ترجمه شود. وی چنان بهحکمت و فلسفه دل بست که او را «شاه فیلسوف افلاطونی» یا «شاگرد افلاطون» میخوانند. اندرزها و نصیحتهای خسرو به پسرشهرمز در رسالهای به نام، رسالهٔاندرز خسرو قبادان جمعآوری شده است. در دوران سلطنت خسرو میانهند،یونان و ایران ارتباط فرهنگی بود؛ در زمان خسرو کتابکلیله و دمنه،شطرنج و طبیبان هندی، از هند به ایران آمدند. خسرو بیمارستانجندیشاپور را تأسیس کرد؛ در این بیمارستان طبیبان هندی و ایرانی بسیاری فعالیت میکردند. ساختنطاق کسری یا ایوان کسری را هم به خسرو نسبت دادهاند.
انوشیروان (در پهلوی:Anōšag-ruwān، درفارسی میانه و نو:Anūshīravān / Anūšīrvān) لقبی است که بهخسرو یکم ساسانی نسبت داده میشود.دربارهٔ ریشه و معنای این لقب، دو دیدگاهِ اصلی در میان پژوهشگرانِزبانهای ایرانی و تاریخنگاران مطرح شدهاست:
**۱. «اَنوشَهروان / انوشهروان» (تعبیرِ سنتی):**
در منابعِ فارسی و پهلوی، «انوشهروان» معمولاً از ترکیبِ «اَنوشَه» (بهمعنای جاوید، بیمرگ، خوشبخت) و «روان» (بهمعنای جان، روان، روح) دانسته شدهاست. بر این اساس، معنیِ لقب «دارای روانی جاویدان» یا «روانِ همیشه زنده» است. این تعبیر در ادبیاتِ فارسی، از جمله در شاهنامه و تاریخنگاریهای اسلامی، تثبیت شدهاست و با تصویرِ آرمانیِ خسرو بهعنوان پادشاهی دادگر و جاوداننام هماهنگ است.[۳][۴]
**۲. ریشههای کهن و پیوند با نامهای مشابه (تحلیل تطبیقی):**
برخی پژوهشگران ساختِ این نام را در کنارِ گروهی از نامهای ایرانیِ همریشه بررسی کردهاند؛ مانندشیرویه (پادشاه ساسانی)،شروین،[توضیح ۱]شراگیم،شیرزاد و دیگر نامهای برگرفته از جزءِ «شیر» بهمعنای دلاوری و نیروی پهلوانی. در این دیدگاه، بخشِ میانیِ «شیروان / شیروَن» در لقبِ «انوشیروان» میتواند از همین ریشهٔ نمادینِ «شیر» (بهمعنای دلیر، نیرومند) و پسوندِ مکانی یا وصفیِ «وان / ون» (بهمعنای جای، دارنده، منسوب به) آمدهباشد.در نتیجه، «انوشیروان» در اصل ممکن است ساختی از نوعِ «انوش + شیروان» یا «انوشِ شیرخوی» بودهباشد، که در گذرِ زمان در متونِ فارسی بهصورتِ متداولِ «انوشهروان» درآمدهاست. شایان توجه است که در دورهٔ ساسانی، نامهایی با ساختِ مشابه (چون «شیرویه» و «شیراگیم») رایج بوده و این پیوستگیِ ساختِ واژگانی میتواند نشانگرِ خاستگاهِ کهنترِ نام باشد.[۵][۶]
خسرو دراوستا به صورت hu-sravah (هوُ-سْرَوَه؛ به معنای «نیک سروده شده»؛ «نیکنام»، «مشهور»)، درسانسکریت به صورت sushravas و در زبان پهلوی به صورت husraw/xusraw به معنای خوشآوازه و نیکنام آمده است و درپازند به شکل xosrau آمده است.[۷][۸] و لقب خسرو انوشیروان یا «انوشگ روان» است که به معنای روح و روان جاویدان است.[۹] ازپادشاهان ساسانی، دو تن به این نام بودهاند: یکی خسرو یکم ملقب به انوشیروان و دیگریخسرو دوم ملقب به اپرویز یا پرویز. در دورههای مختلف نیز (از جمله در دوران اسلامی) شاهان، حاکمان، سرداران و افراد مختلف دیگری به این نام وجود داشتهاند.[۱۰]
در حدود سال ۴۹۰ میلادی از عظمت و شکوهشاهنشاهی ساسانیان کاسته شده بود،پیروز یکم در جنگ باهپتالیان کشته شده بود و ایران مجبور به قبول صلح نامهٔ تحقیرآمیزی برای شاهنشاهی شده بود،[۱۱]بلاش برادر پیروز که به جای او بر تخت سلطنت نشسته بود، نتوانست با روحانیانی که با اشراف وبزرگان هم داستان شده بودند، بهتوافق برسد و چون خزانه سلطنتی خالی بود، نتوانست سپاهیان را با خود همراه کند و در نتیجه روحانیون و بزرگان او را کور و از سلطنت خلع کردند و پسر پیروز،قباد را در سال ۴۸۸ م. به تخت شاهی نشاندند،[۱۲] بنا بر نوشتهٔدینوری سوخرا، قباد را به سلطنت رساند.[۱۳] از قولطبری نقل شده کهسوخرا از خانوادهٔ معروف اشراف بود که دردورهٔ ساسانیان دارای قدرت کامل بودند.[۱۴] قباد وقتی به سلطنت رسید بسیار جوان بود و این کم سنی پادشاه باعث اغتشاش و هرج و مرج در کشور و دخالت طبقهٔ اشراف و روحانیت در امور کشور شد، ظاهراً ظلم و ستمی که این طبقه بر مردم وارد میکردند بسیار بوده است.[۱۵] قباد میدانست که اگر برخلاف نظر طبقهٔ اشراف و روحانیون وسوخرا کاری انجام دهد مانند عمویش کور میشود، بنابراین منتظر فرصت ماند تا از قدرت این طبقه بکاهد،[۱۶] ظهورمزدک و همراهیتودهٔ مردم با او این فرصت را در اختیار قباد قرار داد.[۱۷]
خسرو دراردستان،[پ ۱] به دنیا آمد. وی سومین پسر قباد و دارای دو برادر دیگر به نامهایکاووس و جم بود. مادر خسرو، خواهرباوی[پ ۲] بود. بنابر قولپروکوپیوس، مادر خسرو دختر اسپبدس بویه یعنی سپهبد بویه بود. طبق آنچه در خدای نامه آمده، مادر خسرو، دختر دهقانی از دودمانهای قدیم در روستای فریمان بود که قباد در دوران فرار خود با وی ازدواج کرده بود. مورخانی چون ثعالبی، یعقوبی و حاکم نیشابوری از این موضوع یاد کرده اند. قباد ویژگیهای پادشاهی را در خسرو میدید.[۱۸] وی برای اینکه پادشاهی خسرو را مستحکم کند، به امپراتور روم پیشنهاد صلح داد و ازژوستینین خواست تا خسرو را به فرزندی خود بپذیرد. این کار، ژوستینین را مجبور میکرد تا در صورت نیاز از فرزند خود حمایت و او را یاری کند. ژوستینین نیز پذیرفت؛ اما به شرط آنکهفرزند خواندگی را به صورت کتبی درنیاورند، بلکه به وسیلهٔ سلاح باشد که اجباری و تکلیفی ندارد. قباد نتوانست این شرایط را بپذیرد، و در نتیجه صلحی میان ایران و روم صورت نگرفت.[۱۹][۲۰][۲۱]
شروع فعالیتمزدک و پیروانش از سال ۴۹۴ م. آغاز شد و چون قباد در پی کاستن از قدرت اشراف بود از آنان حمایت میکرد.[۲۲] یکی از فعالیتهای مزدکیان شورش درمداین بود. خشکسالیای که در زمان قباد رخ داد، بهانهٔ انجام این شورش بود،[۲۳] حدود ۱۰ سال پس از پادشاهی قباد حملهٔ ملخها و خشکسالی وسیع و سختی کشور ایران را دربرگرفت که خاطرات خشکسالی ۷ سالهٔ زمان پیروز را که در طی آن مردم بسیاری تلف شده بودند، یادآوری میکرد،[۲۴]مقدسی در کتابالبداء و التاریخ قحطی آن سالها و سیاست پیروز را بیان کرده و نوشته است «... پیروز در آن قحطسالی به تمام کارگزاران و والیان در گیلان و بنداران نامه نوشته و فرمان داد تا آنچه در خزائن هست میان مردم تقسیم کنند و در معاش مردم حسن تدبیر به کار برود…»[۲۵] در نتیجه در زمان قحطی دورهٔ قباد، مزدک تاراج انبارهایمدائن را مناسب دید و در مباحثهای که با قباد داشت فرمان و اجازهٔ غارت انبارهای کسانی را که دست به احتکار غلات زده بودند، گرفت.[۲۶] ظاهراً شورش و غارت فقط در مداین نبود بلکه به نواحی دیگر نیز سرایت کرد اما رفتار مزدکیان در زمان غارت انبارها بسیار معقولانه بود و بنا بر نوشتهفردوسی درشاهنامه آنان حاضر بودند قیمت گندمها را تا ده برابر بپردازند.[۲۷] در سال ۵۱۹. م مسئله انتخاب جانشین برایقباد یکم مطرح شد،[۲۸] و مزدک و مزدکیان برای به سلطنت رساندنکیوس تلاش فراوانی کردند[۲۹] چرا که مسئله جانشینیقباد یکم برای مزدکیان برابر بود با برقرار ماندن یا نابود شدن آیین آنها[۳۰] البته در این عملیات موفق نشدند، مزدکیان از پسر بزرگ قباد که ولیعهد هم بود حمایت کردند[۳۱] اما دربار و روحانیون و اشراف از خسرو یکم که فرزند کوچکتر قباد و ضد مزدکی بود، پشتیبانی میکردند، کیوس یاکاووس مورد حمایت مزدکیان به جنگ با خسرو یکم رفت اما در جنگ مغلوب شد و خسرو یکم به عنوان یک پادشاه ضد مزدکی به سلطنت رسید.[۳۲]
کشتار مزدک و پیروانش را مورخان و منابع مختلف به دو زمان مختلف نسبت دادهاند، برخی معتقدند این واقع در اواخر سلطنتقباد یکم رخ داده و برخی عنوان کردهاند این واقع در اوایل سلطنت خسرو انوشیروان رخ داده،[۳۳] اما تقریباً تمامی منابع کار قلع و قمع مزدک و مزدکیان را به خسرو انوشیروان نسبت دادهاند.[۳۴] مثلاًطبری نقل کرده است:
«
خسرو مزدق پسر بامداد و مردمی بسیار از پیروان او را بکشت.[۳۵]
»
وابن مسکویه گفته طبری را نقل کرده و فقط در نقل قولش نام پدر مزدک را متفاوت با طبری نوشته است[۳۶] یاسعید بن البطریق که نقل کرده که خسرو سران مزدقیه را از کشور بیرون راند[۳۷] ومسعودی با ذکر شمار کشته شدگان نقل کرده که خسرو، مزدک و پیروان او را کشته[۳۸] وبلعمی عنوان کرده که خسرو فرمان داد تا مزدکیان را بکشند،[۳۹]ثعالبی کشتار مزدکیان را با عباراتی غرورآمیز نقل کرده و این واقع را به خسرو یکم نسبت داده.[۴۰]سر جان ملکم وکریستنسن هر یک در کتابهای خود کشتار مزدکیان را از کارهایخسرو انوشیروان شمردهاند.[۴۱]
نگارهای ازشاهنامه که خسرو یکم را نشسته بر تخت شاهی به تصویر کشیده است.
خسرو یکم حکمرانی خود را زمانی آغاز کرد که هنوز پدرش برسر کار بود. وی سلطنت خود را با سرکوبمزدکیان شروع کرد.فردوسی هم مراسم تاجگذاری، برتخت نشستن خسرو، دادگری و درخواست فرمانبرداری خسرو از بزرگان را بیان کرده است. پس از مرگقباد یکم، پسرانش برسر جانشینی با یکدیگر اختلاف پیدا کردند و نخستکیوس (کاووس) که پسر بزرگتر قباد بود، خود را شاه خواند؛ وی هنگامی که برادرش خسرو را مخالف با خود دید به جنگ با او پرداخت و بهتیسفون لشکرکشی کرد. کاووس در این جنگ شکست خورد و به دستور برادرش کشته شد.[۴۲] وزیر اعظم،مهبد نیز با پادشاهی کیوس مخالفت کرد و اعلام داشت که شاه تنها با رأی بزرگان انتخاب میشود. وقتی بزرگان کشور گردهم آمدند، مهبد وصیت نامهٔ قباد را به آنها نشان داد که در آن خسرو به پادشاهی پیشنهاد دادهشده بود.[۴۳] اینکه قباد خسرو را به کاووس که پسر ارشد و پیرو دین مزدک بود ترجیح داد نشان دهندهٔ تغییر نگاه و دیدگاه نسبت به دین مزدک است.[۴۴] پس از جلسهای که بزرگان کشور داشتند، خسرو یکم را به پادشاهی برگزیدند و خسرو با لقب «انوشیروان» در سال ۵۳۱ میلادی برتخت پادشاهی نشست. خسرو قبل از خواندنوصیت نامه پدرش، برادرانش را کشتهبود. بعضی از بزرگان کشور پس از جلسه و در طی توطئهای میخواستند دیگر فرزند قباد را که برادر خسرو بود به سلطنت برسانند؛[پ ۳] ولی خسرو از توطئه بزرگان و شاهزادگان باخبر شد و در اقدامی آنها را سرکوب کرد.[۴۵] پس از شاهی، خسرو مهبد را هم کشت و خود را از سایه مهبد که به کمک او بر سرکار آمدهبود، آزاد کرد. داستان مرگ مهبد با افسانه آمیخته شده است؛ میگویند خوراکیهایی که مهبد برای پادشاه فرستادهبود با توطئهای زهرآگین شده بود، وقتی پسران مهبد با خوردن آن خوراکیها کشته شدند پادشاه به این فکر افتاد که مهبد قصد جان او را کرده است و دستور داد که مهبد و خانواده و آشنایانش را بکشند.[۴۶] ولی به گفتهٔپروکوپیوس شاه، مهبد را نزد خواسته بود و در آن لحظه که مهبد مشغول آموزش دادن به سپاهیان بود گفتهبود که به زودی به درگاه شاه خواهد آمد؛ ولی چون فرستاده شاه با مهبد دشمنی داشت، گفتههای او را اینگونه به شاه نرساند و گفت که مهبد بهانه آورده است و از آمدن به نزد شاه خودداری میکند؛ پس از شنیدن این سخنان خسرو عصبانی شد و پس از چند روز دستور مرگ مهبد را داد.[۴۷] یکی از کارهایی که خسرو پس از رسیدن به تخت پادشاهی انجام داد، آشتی با دولتبیزانس بود که با خالی کردن چند دژ درلازستان عملی شد. بعد از آن تلاش کرد که نظم و آرامش را به جامعه برگرداند تا پایگاههای روحانیون که به دست خاندانهای بزرگ و قدرتمندان افتادهبود را سازماندهی کند.[۴۸]
در سال ۵۳۲ میلادی روم فرستادگانی را در کنارهرود دجله نزد خسرو انوشیروان فرستاد و خسرو در برابر آنها رومیانی را که به گروگانی گرفته بود، آزاد کرد. خسرو پذیرفت که ۵۵۰۰ پوند طلا از رومیان بگیرد و یک صلح جاویدان با آنها به ثبت برساند. رومیان به این دلیل پول میپرداختند که دیگر از دژهای خود که درشهر دارا ساخته بودند دست نکشند و پولی هم بخاطر نگهداری از دروازههایقفقاز به ایران ندهند. در صلحی که بین طرفین بسته شد، روم پذیرفت که فرماندهٔ سپاهش باید مثل گذشته درقسطنطنیه بماند، نه در شهردارا و همچنین براساس این قرارداد ایران توانست دو دژ جنگی خود یعنی فارانگیوم و بولوم را که در دست رومیان بود بازپس گیرد و دژهای خود را درلازستان به رومیان واگذار کند.[۴۹][۵۰]
از سده ۶ میلادی، هدف ایران فقط تسلط برخلیج فارس نبود؛ بلکه قصد داشت به تصرف مناطق شرقی نیز بپردازد که این امر باعث جنگهای بسیار میان ایرانیان و امپراتور روم شرقی شد.[۵۱] از سال۵۴۰ میلادی که دورهٔ خسرو انوشیروان بودجنگهای ایران و روم آغاز شد و تا سال ۵۷۹ میلادی به طول کشید؛ در این میان فقط سالهای کمی بود که طرفین با یکدیگر در صلح بودند. سرزمینهایی که در آن جنگ رخ میداد،سوریه،ارمنستان،لازیکا،میانرودان،کاپادوکیه وگرجستان بود. پیروزی فرماندهان ژوستینین درایتالیا وآفریقا مایهٔ نگرانی خسرو شدهبود، زیرا ژوستینین در جنگها پیروز میشد و غنایم بسیاری را بهدست میآورد. خسرو در نامهای به شوخی به ژوستینین گفتهبود که باید بخشی از غنایم را به ایران دهد، زیرا اگر معاهده صلح جاویدان نبود، روم نمیتوانست به این پیروزیها دست یابد و امپراتور هم پیشکشهایی نیز به دربار ایران دادهبود.
خسرو از طریق آگاهیهایی که فرستادگان پادشاه گوت دربارهٔ پیروزیهای رومیان میدادند، فهمید که با پایبندی به صلح جاویدان، روم نیرومندتر میشود. به گزارش پروکوپیوس، خسرو میخواست که بهانهای برای شکستن صلح به دست آورد به همین دلیل بامنذر که پادشاه عرب بود گفتگو کرد و از او خواست تا بهانهای برای آغاز جنگ فراهم کند.[۵۲][۵۳] منذر از حارث که پادشاه عرب و دست نشاندهٔ روم بود، تقاضای یک قطعه زمین کرد و ژوستینین به فکرحل مسئله افتاد و میانجیگری کرد. ژوستینین با فرستادن پول و نامه به منذر، خواست که به این اختلاف پایان دهد ولی منذر نامهای را که ژوستینین فرستادهبود، برای انوشیروان فرستاد. ژوستینین در نامهای ازهونها خواسته بود به جنگ با ایران بپردازند و هونها این نامه را برای خسرو فرستادهبودند و به این ترتیب خسرو بهانهای برای شروع جنگ به دست آورد. ژوستینین فرستادهای نزد خسرو فرستاد تا خسرو از جنگ دوباره صرف نظر کند، ولی خسرو که آماده جنگ شدهبود به پیغام او پاسخ نداد و فرستادهٔ امپراتور را نزد خود نگه داشت و اجازهٔ بازگشت به وی نداد؛ بنابراین در سال ۵۴۰ نخستین جنگ ایران و روم در دورهٔ خسرو درگرفت. سپاهیان خسرو به سرعت بهسوریه حمله کردند و چندین شهر سوریه مانند سورا،هیراپولیس و بروئی را به تصرف درآوردند و آنان با پرداختن طلا و نقره آزادی خود را خریدند.[۵۴][۵۵][۵۶] درحالی کهشهرهای سوریه یکی پس از دیگری به تصرف درمیآمدند،انطاکیه خود را آماده مذاکره میکرد. پس از یک محاصره چند روزه درهای انطاکیه به روی خسرو باز شد. وقتی خسرو به انطاکیه رسید قبل از آن سفیران ژوستینین وارد آنجا شدهبودند و پرداخت کردن طلا و نقره را دور از شأن تشخیص دادهبودند. به همین دلیل خسرو به انطاکیه حمله برد و شهر را مورد تاراج و تصرف قرار داد و غنایم جنگی بسیاری را بهدستآورد و پس از آن انطاکیه را به آتش کشید. ژوستینین که سپاهیان و فرماندهانش درگیر جنگهای دیگر بودند، نمیتوانست با ایران بجنگد به همین دلیل خواهان صلح شد. خسرو نمایندگان روم را پذیرفت و طبق این قرارداد روم موظف شد، ۵۰۰۰ هزار پوند نقد و هر سال ۵۰۰ پوند طلا به ایران دهد؛ و نگهبانی از گذرها و دربندهای خزر و قفقاز به عهده ایران باشد. به این ترتیب نخستین جنگ در سال ۵۴۰ پایان گرفت[۵۷]
شورشی که انوشک زاد علیه پدر خود انجام داد، باعث جلوگیری حمله خسرو به روم شد؛ درحالی که روم به فکر حمله بهارمنستان ایران بود.قسطنطنیه فهمیدهبود که خسرو از این رو به صلح تمایل دارد که بخاطر مسائل داخلی کشور، فرصت لشکرکشی ندارد به همین دلیل رومیان از موقعیت خود استفاده و به ارمنستان حمله کردند. در این جنگ سپاه روم شکست خورد و بسیاری از آنها اسیر شدند. بار دیگر انوشیروان تصمیم گرفت بهادسا حمله کند، که این حمله منجر به گرفتن ۲۰۰۰ پوند از ژوستینین و همچنین یک آتشبس ۵ ساله شد. این صلح به دلیل وجود حکومتهای محلی چندان پایدار نبود.[۵۸][۵۹][۶۰] خسرو نگرانقفقاز،لازستان وپترا بود؛ چرا که رومیان آنها را علیه ایران تحریک میکردند. در همین جهت لشکری به فرماندهیخوریان به سوی لازستان فرستاد؛ خوریان کشته شد و سپاهیانش فرار کردند. به دلیل مقاومت و دفاعی که دژ پترا کرد، به دست رومیان افتاد و لازستان هم از تصرف ایرانیان درآمد. خسرو برای اینکه بتواند پترا را باز پس گیرد سپاهی به فرماندهی مِرمِررو (مِرمِرروئوس) که سردار نامداری بود، فرستاد. با رسیدن مِرمِررو و حضورش در لازستان همه نیروها زندانی شدند و مِرمِررو بر همه لازستان بجز درون حصارها تسلط کامل داشت؛ ولی این تسلط موفقیتی به بار نیاورد. به دلیل استحکاماتی که دشمن از خود نشان میداد، مِرمِررو به فکر دیگری افتاد؛ وی ابتدا خبر مریضی و بیمار بودن خود را داد و پس از مدتی شایعه کرد که از دنیا رفته است. در این موقعیت لازستان که دیگر فکر حملهٔ ایرانیان را نمیکرد، از شدت استحکامات خود کاست. در این وقت بود که مِرمِررو دستور حمله را داد. در ابتدا سپاه ایران با پیروزی پیشرفت اما ناگهان با بیماری مِرمِررو مجبور به عقبنشینی بهگرجستان شدند که در نهایت مِرمِررو در آنجا درگذشت.[۶۱] با مرگ مِرمِررو خسرو،نخورگان را که سرداری از خود راضی بود، را جانشین وی کرد؛ مدتی بعد به دلیل اشتباهات، بیلیاقتی و بیتدبیری نخورگان، خسرو وی را به دربار خواست و سپس اعدامش کرد. پس از گذشت ۶ سال انوشیروان دریافت که لازستان دیگر بیش از این ارزش ندارد تا برای بازپسگیری آن تلاش کند. درنتیجه قبول کرد که لازستان را از دست داده است و در این بین، صلحی ۵۰ ساله میان ایران و روم بسته شد که طبق این قرارداد، لازستان به تصرف رومیان درآمد و روم پذیرفت سالانه ۳۰۰۰۰سکه طلا به ایرانیان بدهد.[۶۲] طبق این پیمان ایران باید از حملهٔ اقوام وحشی که در پیراموندریای خزر بودند به بیزانس جلوگیری کند و بیزانس هم باید از آوردن سپاه خود بهمرزهای ایران خودداری کند. شهرهای دارا ونصیبین به عنوان دروازهٔ ورود بازرگانان عرب و بیگانه انتخاب شد. قرار شد بازرگانان دو کشور از پرداخت کردن گمرک معاف شوند. مسیحیان آزادی یافتند و قرار شد اختلافات بین دو کشور به دادگاه بردهشود و مجرم به مجازات شود. در این صلح که میان ایران و روم بود، قراردادهایی دربارهٔ همه امور بسته شد.[۶۳][۶۴]
در سال ۵۷۲ ترکان با فرستادن گروهی بهقسطنطنیه برای تحریک امپراتور به خاتمه دادن صلح با ایران نقشه کشیدند. نقشه این بود که ترکان و رومیها از دو طرف به ایران حمله کنند[۶۵] در این میان این حمله به نفع امپراتور روم بود؛ زیرا در این هنگام ایران بر یمن تسلط داشت و امپراتور روم راه دریایی شرق را از دست داده بود و همچنین شکست ایرانیان برابر بود با حذف خراج سالیانهای که روم باید به ایران پرداخت میکرد.[۶۶]
پیمان صلح ایران با روم بیش از ۱۰ سال دوام نیاورد. در سال ۵۶۴ میلادی مرزبان ارمنستان که ایرانی و ازخاندان سورن بود، تلاش کرد تا دین زرتشت را گسترش دهد. در این جهتمامیکونیان که یکی از خاندانهای برجسته بود را کشت وآتشکده ای دردوین ساخت. به همین خاطر ارمنیان در سال ۵۷۱ دست به شورش زدند و سورن و نگهبانانش را کشتند.[۶۷] بزرگان ارمنستان از قسطنطنیه تقاضای کمک کردند و ژوستینین دوم به درخواست آنها پاسخ مثبت داد و آنها را مورد حمایت خود قرار داد. ژوستینین فرستادهٔ خسرو را که برای یادآوری پرداخت سالیانه در آنجا بود، مورد تحقیر و توهین قرار داد. در نهایت خسرو با رومیان وارد جنگ شد و با اینکه سالخورده بود خود فرماندهی جنگ را برعهده گرفت و رومیان را به محاصره درآورد وانطاکیه وافامیه را تصرف کرد. وی حتی دژ دارا را هم گشود. امپراتور روم بخاطر شکستی که از ایرانیان خورده بود بیمار شد و از لحاظ جسمی و روحی در حالتی نبود که بتواند با این شکست کنار بیاید. پس از آن که امپراتوری بهتیبریوس رسید؛ تیبریوس قبول کرد با پرداخت ۴۵۰۰۰ سکه طلا به ایران، قرارداد صلح ۱ ساله را ببندد.[۶۸] ارمنستان در مذاکرات ذکر نشدهبود، پس سپاه روم به طرف ارمنستان حرکت کرد و ایرانیان هم به سوی ارمنستان حرکت کردند و حتی تلاش کردند ارمنستان روم را هم پس بگیرند. خسرو که فرماندهی سپاه ایران را برعهده داشت، موفق شد سپاه روم که فرماندهی آن به دست ژوستینین پسر (گِرمَنوس-گرمانوس) بود را شکست دهد. پس از آن درگیرهای ایران و روم با پیروزی و شکستهایی همراه بود.[۶۹] پس از آن بخاطر چند شکستی که خسرو در ارمنستان ومیانرودان رومی، از رومیان خورده بود، معاهده صلح با تیبریوس را پذیرفت. در این معاهده رومیها دژ دارا را از ایرانیان بازپس میگرفتند و در ازای آنارمنستان وگرجستان را به ایران میدادند؛ ولی قبل از اینکه گفتگوی آنها پایان یابد خسرو انوشیروان در فوریه سال ۵۷۹ میلادی درگذشت.[۷۰][۷۱]
جنگ با هپتالیان در زمانپیروز رخ داد. هپتالیان را «هونهای سفید» مینامند که به گفتهٔپروکوپیوس از لحاظ سفیدی پوست وشیوه زندگی با هونهای دیگر اختلاف داشتند.پیروز در جنگ با هپتالیان شکست خورد و اسیر شد؛ وی مجبور به پرداختغرامت جنگ به هپتالیان شد و شهرکیداریان را به آنها واگذار کرد. هپتالیان پسر پیروز را به عنوان گروگان نزد خود نگه داشتند تا زمانی که پیروز همهٔغرامت جنگی را بپردازد. در سال ۴۸۴ جنگ سختی بین پیروز و هپتالیان رخ داد که در نتیجهٔ این جنگ پیروز شکست خورد و به قتل رسید. پس از آن هپتالیان وارد ایران شدند و ایرانیان را مجبور به دادن خراج سالیانه به دولت هپتالیان کردند.[۷۲][۷۳] دربارهٔ برانداختن دولتهپتالیان یا هفتالیان منابع کمی در دست است که هرکدام گزارش متفاوتی از این واقعه ارائه میدهند. براساس نظریهٔفردوسی عامل خراب شدن قلمرو هپتالیان انوشیروان نبوده؛ وی اقوام شمال را مسئول این خرابی میداند.
در آن دورهرود جیحونمرز بینایران و خاقان ترک شناخته شدهبود و دولت هپتالیان میان ایران و گوگ ترکها قرار گرفتهبود. وقتی که خاقان از قدرت خسرو یکم با خبر گشت از در دوستی درآمد و سفیران خود را همراه با هدیههایی راهی ایران کرد ولی دولت هپتالیان از ترس آن که کشورش میان خاقان و ایران تقسیم شود، فرستادههای دولت خاقان را در بین راه دستگیر کرد و به قتل رساند. پس از آن که خاقان از این موضوع باخبر گشت، به دولت هپتالیان حمله کرد. در این جنگ هپتالیان در برابر خاقان شکست خوردند و کشورشان به تصرفگوک ترکها درآمد. (البته لشکرکشی خسرو به سمت هپتالیان نباید نادیده گرفته شود) در این میان انوشیروان برای آنکه قدرت نظامی و سیاسی خود را به گوک ترک هانشان دهد، لشکر خود را ازگرگان به سوی شمال شرقی فرستاد. خاقان از بیم آنکه جنگی میانشان صورت نگیرد، بخش بزرگی از سرزمینی که تصرف کردهبودند را به ایرانیان داد و پس از آن بود که خسرو با دختر خاقان ازدواج کرد.[۷۴]
کریستین سن میگوید خسرو پس از اتمام جنگ با رومیان بود که دولت هپتالیان، که بر اثر حملهٔ قبیلهٔ ترک که به سردستگیایستمی خان آسیب دیده و منزوی شدهبود را برانداخت. ایستمی خان توانسته بودسغد وبخارا و سرزمینهایی را که در شرق جیحون هستند را تصرف کند و زمینهای غربیرود جیحون را به ایران واگذار کردند، چرا که ایران در این راه به آنها کمک کرده و همراه آنها بوده است؛ ولایتباختر به ایران تعلق گرفت و اینگونه بود که انتقام مرگپیروز و احساس تأسفی که بخاطر پرداخت خراج به هپتالیان میکردند، گرفته شد.[۷۵]
مهمترین کالایی که رومیان خواستار آن بودند ابریشم بود و تلاش میکردند تا کالاها را ارزانتر تهیه کنند. رومیان وقتی دیدند که تجار و بازرگانان ایرانی برای تهیهٔ ابریشم راهیچین میشوند، تلاش کردند تا مانند ایرانیان عمل کنند. در نتیجه تجار ایرانی مراکزی برای خود در چین احداث کردند که با احداث این بندرها و اسکان ایرانیان درشرق آسیا، رومیان تا حدی قدرت رقابت را از دست دادند. در نهایت امپراتور ژوستینین برآن شد تا از حبشیان در امور بازرگانی استفاده کند.[۷۶][۷۷]
در دوران خسرو روابط ایران ویمن تحت تأثیر بیزانس بود و یمن توسط صحراها از ایران جدا شدهبود. رومیان از طریق راه دریا نیز به آنجا دسترسی داشتند ولی ایرانیان برخلافدورهٔ هخامنشیان، ازنیروی دریایی کارآمدی که بتواند چنینراه طولانی را سپری کند، برخوردار نبودند.
ذنواس، پادشاهحمیریان یمن که خود فردییهودی بود، دست به کشتار و آزار مسیحیان یمن زد وکتاب مقدس آنان یعنی انجیل را نیز به آتش کشید. کشتن مسیحیان یمنی، باعث خشم دو فرمانروای مسیحی از جمله ژوستینین امپراتور روم ونجاشی پادشاهحبشه شد. ژوستینین به سبب دوری از یمن نمیتوانست شخصاً و به سرعت وارد عمل شود؛ در نتیجه ژوستینین سپاه، کمکهای جنگی و همچنین کشتیهای جنگی خود را برای پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا یمن را از تصرف ذنواس آزاد کند. در این لشکرکشی سپاه حبشه به فرماندهی اریاط، موفق شد یمن را تصرف کند و حمیریان را شکست دهد و ذنواس نیز در این نبرد کشته شد.[۷۸] بهانهٔ ژوستینین برای این لشکرکشی خونخواهی مسیحیان بود ولی دلیل اصلی آن مسائل سیاسی و اقتصادی بود؛ زیرا تلاش میکرد که راههای دریایی که بهاقیانوس هند میرفت را دردست بگیرد و در جنوب عربستان نفوذ سیاسی خود را برای مقابله با ساسانیان افزایش دهد. حبشیان همچنین میخواستند حمیریانی را که معترض کاروانهای بازرگانی و تجاری حبشیان بودند را از بین ببرند. پس از مدتی اریاط، توسطابرهه که از فرماندهان حبشه بود کشته شد و خود جانشین اریاط شد. پادشاه حبشه که از این موضوع ناراضی بود ناچار فرمانروایی او را دریمن قبول کرد. حمیریان یمن که از حضور حبشیان ناراضی بودند به فکر از بین بردن آنها افتادند. سیف ابن ذی یزن که یکی از امیران حمیری بود، برای بیرون راندن حبشیان تلاش کرد، از این رو به حیره رفت و به همراه نعمان به دربار خسرو انوشیروان رفت.[۷۹] سپاه ایرانی به فرماندهی وهرز[پ ۴] بهحضرموت رفت تا یمن را آزاد کند. آنها موفق شدند حبشیان را از یمن بیرون و ابرهه را از بین ببرند و یمن را به قلمرو ایران اضافه کنند.[۸۰]
ترکان که درزبان چینی آنان را توکیو یا توچیو مینامیدند، خودشان را از قوم آسنا، یکی از قبایلهونها میدانستند؛ و نام خود را از کوههایی که در دامنهٔ آن اسکان یافته بودند، گرفتند. شغلی که آنها در میان طایفه ژوآن ژوآن به آن مشغول بودند، آهنگری بود. پس از مدتی با ژوآن ژوآنها اختلاف پیدا کرده و تومن که فرماندهٔ سپاه ترک بود قادر به شکست و فراری دادن آنها شد. فرمانده ترکی که بعد لقبخاقان گرفت، امپراتوری بزرگ تشکیل داد. پس از تومن، پسرش کولو و پس از او برادرش موکان خان به قدرت رسیدند که همزمان با خسرو انوشیروان است. موکان، تأسیس کنندهٔ امپراتوری شرقی است که به آنها خاقان میگفتند و ایستامی، تأسیس کنندهٔ امپراتوری غربی است که به آنها سینجیبو میگفتند و بنابر گفتهٔ طبری در منابع اسلامی، نام این پادشاه «اسنجی بو» است و همانطور که گفته شد وی با ایران متحد شد، هپتالیان را شکست دادند و سرزمین آنها را میان خود تقسیم کردند. پس از مدتی خسرو برای اینکه این رابطه را محکمتر سازد با دختر خاقان نیز ازدواج کرد کههرمزد را به دنیا آورد. پس از مدتی در شرق وشمال ایران پیشرویهایی کردند و حتی بعضی از آنها به ماوراقفقاز آمدند. خسرو در برابر آنها برای جلوگیری از پیشرویهایشان، بر استحکامات خود در دربندها افزود. پس سینجیبو فرستادهٔ خود را به نام ماینک، به دربار ایران فرستاد و خواستار معافیت گمرکی کالایابریشم از ایران به روم شد و وقتی خسرو نپذیرفت، میانهٔ ایستامی و خسرو بهم خورد و پس از آن بود که ترکان علیه ایران با رومیان متحد شدند.[۸۱]
انوشک زاد (انوشزاد) پسر خسرو انوشیروان و از مادریمسیحی بود که خسرو نتوانسته بود وی را از دین مسیحی برگرداند و پسر هم به دین مادر ماندهبود. خسرو برای اینکه انوشک زاد آیینمزدیسنا و زرتشتی را فرا بگیرد، وی را به جندیشاپور فرستاد و به زندان انداخت. وقتی انوشیروان خود را آماده جنگ با بیزانس میکرد، طاعون رایج شد و در ایران خبر را اینگونه پخش کردند که انوشیروان به علت طاعون درگذشته است. وقتی این خبر به گوش انوشک زاد رسید وی درصدد شورش و به دست آوردن تاج و تخت افتاد. انوشک زاد زندانیان را از زندان آزاد و با خود همراه ساخت و همچنین با پولی که مادرش در اختیارش گذاشته بود توانسته بود برای خود سپاهی آماده کند.[۸۲] در آغاز جنگ انوشک زاد از سلامتی پدر باخبر شد ولی دست از اقدام خود برنداشت. در این حال خسرو دستور سرکوب شورش را داد، پس از آن شورش سرکوب و شاهزاده کشته شد؛ طبق منابع دیگری هم به دستور خسرو چشمانش را کور کردند.[۸۳]
در زمان خسرو یکم ایرانیان باهند،روم و دیگر ملل رابطه داشتند و از لحاظ اندیشه با یکدیگر دادوستد میکردند. چنانکه آثاری در زمینهٔاخترشناسی،پزشکی،قصه وشطرنج از هند به ایران آورده شد.موسیقی، رسالههای پزشکی، آثار گوناگون علمی و متون فلسفی از روم به ایران آورده و ترجمه شدند. پس از آنکه مدرسهنو افلاطونیان توسطیوستینیانوس تعطیل شد، فیلسوفانی که در آنجا مشغول به تحصیل بودند، ازآتن به دربار خسرو آمدند. خسرو خوانندگان، نوازندگان و تمام کسانی که شغلشان موسیقی بود را در یک طبقه جا دادهبود.[۸۴][۸۵]
خسرو دربارهٔ زنانی که توسط مزدکیان ربوده شدهبودند، اقداماتی نیز انجام داد. اگر زنی قبل از دزدیده شدن شوهرش فوت کردهبود یا شوهر نداشت و اگر کسی که وی را دزدیده بود با زن در یکطبقه اجتماعی بود باید با زن ازدواج میکرد یا وی را رها میکرد. بنابر روایتطبری گفته شده است که زن خود نیز مختار بود که آیا با آن مرد ازدواج کند یا نه. به هرحال مرد رباینده موظف بود که مهریه به خانواده زن بپردازد. اگر زنی که دزدیده شدهبود شوهر داشت، باید به همسر قانونی خود بازمیگشت و کسی که وی را دزدیده بود باید مهریهای که همسر قانونی دادهبود را میداد. اگر بچهای نسبش مشخص نبود، باید در خانوادهای میماند که در آن زندگی میکرد و حتی در آن خانواده حق وراثت نیز داشت.
خانوادههای اشراف و بزرگان که بهخاطر کشمکشهای داخلی و خانوادگی کشته میشدند و به تنگدستی میافتادند را میشماردند و عدهٔ یتیمان را حساب میکردند. شاه این یتیمان را بچههای خود مینامید. دختران را به کسانی میداد که از لحاظطبقهٔ اجتماعی یکی باشند و جهیزیهٔ دختران را از خزانه خود تأمین میکرد و برای پسران، دخترانی از خاندانهای نجیب میگرفت.[۸۶]
در دورهٔ خسرو طبقهٔ جدیدی شکل گرفت که نام دهقانان را به خود گرفت. این طبقه متشکل از نجیبزادگان کوچک یا پایینتر بود که ادارهٔ دههای بزرگ که برای دیگران بود را در اختیار داشتند و حتی گاهی برای خود نیز دهی داشتند و شاه نیز از آنها حمایت و کمکهای مالی و اقتصادی برای آنها در نظر میگرفت. در نتیجه دهقانان طرفدار شاه شدند و در صورت نیاز به کمک شاه میآمدند؛ و وظیفه عمده دهقانان گرفتن مالیات بود[۸۷]
خسرو در زمینهٔ نظامی هم اصلاحاتی به وجود آورد و تغییراتی داد. از بین بردن دشمنان داخلی و خارجی برای خسرو از اهمیت بالایی برخوردار بود.[۸۸] تا آن زمان نجبا و بزرگان که در مرکز سپاه قرار داشتند باید بدون مزد و حقوق کار میکردند و هزینههای جنگ را خودشان تأمین میکردند. خسرو گروه اسب سواران را ایجاد کرد و به کسانی که از لحاظ مالی پایینتر بودند کمک کرد؛ وی به آنها اسب و اسلحه میداد و حقوق ثابتی هم برایشان تعیین کردهبود. در زمان خسرو سلاح و لوازم سپاهیان سواره شامل:برگستوان (زره جنگی اسب) و جوشن بلند، زره سینه پوش، شمشیر، نیزه، سپر دایرهای شکل برای دفاع و گرزی که به کمربند خود میبستند وتبرزین و کمان که دارای چندین تیر بود، میشد.[۸۹] عمدهترین سلاحی که در آن زمان در جنگ استفاده میشد نیزه و کمان بود. پروکوپیوس هم نیز گفته است که ایرانیان تیراندازان لایقی هستند.[۹۰]پیادهنظام هم متشکل از روستاییان و کشاورزان بود.[۹۱]
انتقال دادن و تبعید اقوامی که مغلوب میشدند از عادات قدیم است. اما شیوهٔ کوچ دادن اقوام توسط خسرو متفاوت از بقیه شاهان بود و این تفاوت در این بود که خسرو افراد مغلوب شدهای را که انتقال دادهشدهبودند را در نظام جنگی و ارتش خود استفاده میکرد. اقوام وحشی را که بنیهٔ قویتری نسبت به کشاورزان ایرانی داشتند را در مرزها قرار میداد تا در برابر دشمنان مرزی بایستند. سپاه دائمی که خسرو تشکیل دادهبود متشکل از سپاهیان سواره ایرانی و اقوام کوچنشین غربی بود.[۹۲]
تشکیلات نظامی جدید در فرماندهی کل هم، تغییراتی بهوجود آورد. خسرو انوشیروان مناصب و سپهبدهای قبلی را منحل کرد و کشور ایران را به چهار قسمت تقسیم کرد و برای هر قسمت یک سپهبد که جزو سپاه دائمی بود، منصوب کرد.[۹۳]
سپهبد شمال: گروه آذربایجان
سپهبد جنوب: گروه پارس و خوزستان
سپهبد مشرق: گروه خراسان و سیستان و کرمان و توابع آن
هر سپهبد در قلمرو خود صاحب اختیار و قدرت بود و در قسمت خود حکمرانی میکرد. سپهبدان کسانی را در اختیار داشتند که «مرزبانان» نام داشتند. براین اساس چهار مرزبان زیر نظر و تحت فرمان و کنترل سپهبدان قرار گرفتند.[۹۵][۹۶]
نگارهای ازشاهنامه که انوشهروان دادگر را درکناربزرگمهر نشان میدهد و در بالای نگاره «صورة نوشیروان عادل» نوشته شده است
آغاز اصلاحات اقتصادی و مالیاتی در زمان قباد شروع و در زمان خسرو تکمیل شد. این اصلاحات تا زمان اسلام اجرا شد و پابرجا ماند.[۹۷] براساس گفتهٔآلتهایم، اصلاحات مالیاتیدیوکلسین الگویی برای اصلاحات خسرو انوشیروان بوده است. قبل از انجام اصلاحات خسرو، مالیات زمینداران براساس میزان برداشت محصولات بوده بدون آن که ارزشیابی شوند؛ ولی براساس نظام مالیاتی جدید مساحت زمین اندازهگیری میشد و برای هر زمین نسبت به مساحت آن برداشت و مالیاتی سالانه برآورده میشد[۹۸] و مالیات زمینهایی که محصولاتشان خرمابن و زیتون بود را براساس تعداد درخت تعیین میکردند؛ بنابراین خسرو افرادی را مأمور کرد تا درختان نخل و زیتون را سرشماری کنند و برای آنها مالیات تعیین کنند. سپس همه کارشناسان باهم درگرفتن مالیات گندم، جو، برنج، انگور، سبزی، نخل و زیتون هم نظر شدند. بجز این محصولات، دیگر محصولات را نادیده گرفتند تا مردم بتوانند در کار و زندگیشان نیرو بگیرند.[۹۹]
خسرو مالیات سرانه را هم اصلاح کرد که طبق آن، افراد زیر بیست سال و یا بالای پنجاه سال از پرداخت مالیات معاف بودند. خسرو میزان مالیات را براساس ثروتمندی افراد تعیین میکرد. به همین دلیل افراد را به چندین طبقه تقسیمبندی میکرد؛ ثروتمندان دوازده درهم،طبقهٔ متوسط هشت، کمی پایینتر شش و افراد عادی و رعایا چهار درهم میپرداختند. مالیات را در قسطهای سهماهه میگرفتند.[۱۰۰]
به گفتهٔطبری، خسرو گرفتن مالیات از مرزبانان، اسب سواران، جنگجویان، دبیران، خاندانهای کهن، بزرگ و درباریان را معاف کردهبود. اگر کسی که یهودی بود خود را زرتشتی معرفی میکرد از پرداخت مالیات معاف میشد. افراد زیر بیست سال هم از پرداخت مالیات معاف بودند.
خسرو انوشیروان علت اصلی گرفتن مالیات را جمعآوری پول درخزانهٔ دولت میدانست تا در هنگام جنگ از نظر مالی مشکلی پیش نیاید و دیگر احتیاجی به گرفتن مالیاتهای سنگین نباشد.[۱۰۱]
خسرو به دلیل چند شکستی که در ارمنستان ومیانرودان از رومیان خوردهبود، معاهدهٔ صلح با تیبریوس را پذیرفت.[۱۰۲] در این معاهده رومیها دژ دارا را از ایرانیان پس گرفتند و در ازای آن ارمنستان و گرجستان را به ایران دادند؛ ولی قبل از اینکه گفتگوی آنها پایان یابد خسرو انوشیروان در فوریه سال ۵۷۹ میلادی درگذشت.[۱۰۳] خسرو پس از ۴۸ سال پادشاهی، درحالی که ولیعهد خود را انتخاب کردهبود درگذشت و پس از آن کشور به دستهرمز پسر انوشیروان افتاد.[۱۰۴]
پادشاهی خسرو انوشیروان یکی از درخشانترین دوران ساسانیان است. در این دوره علم فلسفه و ادب نیز رواج پیدا کرد. خسرو یکی از نخستین شاهانی بوده که بهخواندن و نوشتن علاقه و توجه داشته است. درادبیات ایران خسرو نماد یک پادشاه آرمانی است که داستانهای بسیاری دربارهٔ بخشندگی، خردمندی، دادگری، دینداری، و… در مورد وی گفته شده است. در این دوره ایرانیان علاوه بر فرهنگ و تمدن خود، به تمدنهندیان ویونانیان هم علاقه داشتند. خسرو علاقهمند به فلسفهٔ یونانی بود و نوشتههایارسطو وافلاطون را بدون سختی مطالعه میکرد و حکمت آنان را فرا میگرفت. بنابر درخواست خسرو کتابهای یونانی به زبان فارسی ترجمه میشد. از این رو میتوان خسرو را نمونهای از یک شاه فیلسوف دانست. علاقه و دلبستگی خسرو به حکمت و فلسفه چنان بود که به وی لقب شاه فیلسوف افلاطونی دادهبودند. معلم فلسفهٔ انوشیروان، اورانیوس پزشک و فیلسوف سریانی بود؛ در آن زمان که فلسفهٔنوافلاطونی شکل گرفت، به این فلسفه درفلسفه اسلامی، خسروانی یا پهلوانی میگفتند. خسرو نیز شخصاً در مناظرهها و بحثها شرکت میکرد و به گفتگو میپرداخت از این رو یونانیان وی را شاگرد افلاطون میخواندند.[۱۰۵]
خسرو از کسانی که به ایران مسافرت میکردند، به گرمی و مهربانی پذیرایی میکرد و جهانگردان را تشویق میکرد که به ایران مسافرت کنند. اندرز و نصیحتهای خسرو به پسرش هرمز در رسالهٔ اندرز خسرو کواتان جمعآوری شده است که به خوبی شخصیت خسرو را نشان میدهد. همچنین کتابخدای نامه تدوین شد که اساس کتابشاهنامه فردوسی است. در دورهٔ خسرو روش طبابت هندیان، با روشهای ایرانی، یونانی وبابلی آمیخته شد و شماری از پزشکان و دانشمندان هندی نیز در جندیشاپور فعالیت داشتند.[۱۰۶]
اگرچه خسرو پادشاهی خود را با جنگ و کشتن برادرانش آغاز کرد؛ اما به وی لقب دادگری دادند. گویند خسرو زنجیری برای برقراری عدالت بر در دربار خود متصل کردهبود تا هرکسی که مورد ستم قرار گرفت زنگ را به صدا در بیاورد تا شاه نیز از آن مطلع شود و ماجرا را بررسی کند. این کار که برگرفته از سنت چینی و هندی است به خوبی نشاندهنده عدالت و دادگری خسرو یکم است. خسرو و ژوستینین نمونه شاهان عادل هستند. همچنین کشتار مزدکیان نزد ایرانیان و زرتشتیان چنان بود که به خسرو لقب انوشیروان (انوشگ روان) یعنی روح و روان جاویدان را دادند. در زمان خسرو قوانین دقیق اجرا میشد، او را نمونهای از جوانمردی میدانند و داستانهای بسیاری دربارهٔ وی میگویند که صحت و درستی آن مشخص نیست.[۱۰۷][۱۰۸]
داستان «بلوهر و بوداسف» در سده دوم پیش از میلاد، بهزبان سانسکریت به نگارش درآمده و در عهد خسرو انوشیروان، ازسانسکریت به پهلوی ترجمه شده و ظاهراًابن مقفع آن را به عربی برگردانیده و گفته میشود که «آبان لاحقی» نیز آن را به شعر عربی درآورده است. ظاهراً اصل این کتاب بایستی در اوایلدوران ساسانی به ایران آمده و توسط مانویان به زبان پهلوی ترجمه شده باشد. ترجمه پهلوی آن که در ایران نگارش یافته، مبنی بر شرح زندگی بودا و سیر و سلوک او برای کشف حقیقت بوده است و بسیاری از نکات و قصهها و حکایات موجود در این داستان، دراندرزنامههای پهلوی تکرار شده است. این ترجمه، سپس به دست مؤلفی مسیحی، تبدیل شکل داده و به قالبدین مسیح ریخته شده… و بعدها از زبان پهلوی به سریانی و عربی و از سریانی بهزبان گرجی و یونانی ترجمه شد[۱۰۹][۱۱۰]
خسرو انوشیروان برای اسیران و کوچیافتگان شهرانطاکیه، شهری در نزدیکی تیسفون ساخت و این شهر را رومیه (رومگان) نامید و نام واقعی آن شهر «وه آنتیوخ خسرو» بود.[۱۱۱]و به گفتهٔپروکوپیوس: «این شهر را انطاکیه خسرو مینامند که یک روز تا تیسفون فاصله داشت.» به دستور خسرو در شهر جدید برای کوچ یافتگان حمامهایی ساخته شد و حتی میدانهای بزرگی ساختند تا مردم بتوانند مانند قبل در شهر خود زندگی کنند و بتوانند بازی کنند. خسرو به کوچ یافتگان، آزادی و رفاه و آسایش بخشید. آنها میتوانستند همان گونه که در شهر خود به شیوهٔ رومی زندگی میکردند در شهر تازه انطاکیه خسرو، به همان گونه زندگی کنند. به قولمسعودی: «برای بنای رومیه مرمر، سنگ سپید و انواع موزاییک که از سنگ و شیشه پخته میشد از سوریه به نزدیکی مداین آورده شدهبود». همچنین خسرو تمام کسانی را که از دیگر شهرها همراه خود آوردهبود از جمله موسیقیدانان و ارابهرانان را به شهر تازه فرستاد. خسرو از مردم آنجا خواست خود را رعایای شاهنشاه بنامند و فقط از فرمان شاه اطاعت کنند و همچنین اگر اسرای رومی فرار میکردند به شهر رومیه پناه میآوردند و یکی از مردم شهر آنها را به خویشاوندی میگرفتند و حتی مالک اصلی آنها دیگر قادر به بازگرداندن آنها نبود.[۱۱۲]
بزرگمهر در حال نشان دادن بازی شطرنج به خسرو، نگارهای ازشاهنامه
در زمان انوشیروان وقتی کشوری فرمانبر و زیر سلطه بود، علاوهبر اینکه خراجگزاری میکرد، هدایایی نیز میفرستاد. پادشاه هند علاوهبر این که هدیه را فرستاد، یک بازی نیز همراه آن ارسال کرد و به فرستادهٔ انوشیروان گفت اگر خسرو فلسفهٔشطرنج را متوجه شود، خراج سالیانه را خواهم داد در غیر این صورت خراج را نخواهم پرداخت. خسرو این کار را به وزیر خودبزرگمهر[پ ۵] میسپارد و بزرگمهر نیزفلسفه شطرنج را درمییابد و هندوستان موظف به پرداخت خراج میشود. بزرگمهر در برابر شطرنج،تخته نرد را اختراع کرد و به دربار هندوستان فرستاد، ولی آنها نتوانستند متوجه شیوهٔ بازی آن شوند و از خسرو خواستند که برای آنها توضیح دهد. در نهایت هندوستان خود را موظف دانست که خراجی بیش از پیش بپردازد و هدیههای بیشتری نیز به دربار بفرستد.فردوسی نیز درشاهنامه گوشههایی از این داستان را ازیادگار بزرگمهر به نظم درآورده است که اینگونه آغاز میشود:[۱۱۳]
برزویه یکی از معروفترین پزشکان در زمان خسرو انوشیروان است.برزویه[پ ۶] در کتابی خوانده بود که گیاهی در کوه هندوستان است که مرده را زنده میکند. به همین دلیل، از خسرو اجازهٔ سفر به هندوستان گرفت و همراه نامهای از خسرو، راهی هندوستان شد. زمانی که به هندوستان رسید، نامه را به پادشاه هندوستان داد. پادشاه برزویه را به کوهی که امکان رویش آن گیاه بود برد؛ ولی برزویه چیزی نیافت، سپس برزویه بزرگترین حکیم هندوستان را خواست؛ وی را نزد پیرمردی بردند. او داستان را برای پیرمرد تعریف کرد. پیرمرد گفت که این سخن رمزی است که از اجدادمان برایمان باقی مانده است؛ منظور از کوه علما، گیاه کلمات کافی و مردگان جاهلان است و منظور این است که عالمان به وسیلهٔ پند، جاهلان را تربیت میکنند، گویی که مردهای را زنده میکنند و این پندها در کتابی به نامکلیله و دمنه که فقط در دربار شاه است، گرد آوری شده است. برزویه از این موضوع خوشحال شد و به دربار شاه رفت و از شاه خواستار آن کتاب شد و شاه به پاس احترام به خسرو و رعایت حقوق برزویه، دستور داد کتاب را به او دهند، به این شرط که از آن نسخهبرداری نکند و در حضور شاه آن را بخواند. از آن پس برزویه هر روز به دربار شاه رفته و کتاب را میخواند و معانی آن را به ذهن میسپرد و وقتی به خانه خود برمیگشت، آن را مینوشت و تا زمانی که کتاب تمام شود او هر روز این کار را تکرار میکرد. پس از آن که کتاب تمام شد از پادشاه هند اجازه خواست تا به ایران بازگردد و شاه نیز او را همراه هدایا و خلعتی به دربار ایران فرستاد. وقتی که برزویه به دربار خسرو رسید داستان را برایش تعریف کرد. خسرو از شنیدن آن خوشحال شد و به وی پاداش داد. برزویه از خسرو خواست تا شرح احوالش را در آغاز کتاب بنویسد و خسرو نیز موافقت کرد. این کتاب نزدشاهان ایران نگهداری میشد، تا زمانی کهابن مقفع آن را ازپهلوی بهعربی ترجمه کرد.[۱۱۴]
بنیانگذار جندیشاپور راشاپور یکم میدانند. این دانشگاه در زمانشاپور دوم بسیار قدرت و قوت گرفته بود. اما تأسیس رسمی آن مربوط به زمان خسرو انوشیروان است که وی بیمارستان آن را هم راهاندازی کرد. در این بیمارستان ۱۲۰ پزشک هندی، رومی و ایرانی مشغول بودند. پزشکانی که در جندیشاپور فعال بودند کتابهایی نیز تألیف میکردند. پزشکان هندی نیز آثار را از هندی به پهلوی ترجمه میکردند. بیمارستان جندیشاپور که به دستور خسرو انوشیروان ساخته شد، به مدت ۳۰۰ سال فعال بود و دردورهٔ اسلامی، الگویی برای اعراب بوده است. خسرو علاوهبردانشکده پزشکی، دانشکدههایی برای علمریاضی،نجوم،فلسفه وحکمت هم در جندیشاپور بنا نهاد.[۱۱۵]
خسرو زمانی که ژوستینین مدارس فلسفی را به دلیل مسیحی نبودن آنها تعطیل نمود، از فیلسوفانی که به دربار ایران پناه آوردهبودند استقبال کرد و فیلسوفان را به جندیشاپور فرستاد که زبان علمی آن یونانی بود. پس از مدتی فیلسوفان خواستار بازگشت به روم شدند و چیزی که نظر آنان را جلب کرد این بود که خسرو از ژوستینین خواسته بود که آن فیلسوفان را از قوانین سخت خود معاف کند.[۱۱۶]
مشهورترین بنایی که در زمان ساسانیان ساخته شده است،طاق کسری یا ایوان کسری است که آن را به خسرو نسبت میدهند. اکنون این کاخ بسیار تخریب شده و شکوه پیشین را ندارد. مساحت آن به عرض ۳۰۰×۴۰۰ متر است و ارتفاع آن ۲۸ یا ۲۹ متر است. این بنا در فاصلهٔ ۱۰۰ متری نسبت به بنای دیگری به نام «حریم کسری» نیز ساخته شده است. این بنا از دیواری بدون پنجره و ۴ طبقه که طاقهای بسیار کوچک داشته تشکیل شده است. دارای ستونهای برجسته و طاقنماهای بسیار است که نمونهٔ آن را باید در سرزمینهای شرق کهیونانیان در آن نفوذ دارند، یافت؛ و نماهای آن باساروج یا مرمر ساخته شده است. طاق کسری، مقر عادی شاه بود و شاه از آنجا امور کشور را اداره میکرد.[۱۱۷][۱۱۸]
سکههای ساسانی نشاندهندهٔ هنر و فرهنگ ساسانیان است. جنسسکههای ساسانی طلا، نقره، آلیاژی از قلع، سرب و برنز است؛ به سکههای طلا، دینار و به سکههای نقره، درهم میگفتند. سکههای طلا و مسی کمتر و سکههای نقره بیشتر استفاده میشد؛ به این سکهها «درخما» میگفتند. در سکههای ساسانی تصویر نیمتنه شاه که تاج مخصوص خود را داشت و همچنین نام شاه حک میشد و در برخی سکهها جانشین شاه و همچنین همسرش به تصویر کشیده میشد. در روی تاج شاهان نشانههایی از ایزدان زرتشتی دیده میشد و از دورهٔبهرام چهارم بود که سکهها دارای علامت ضرابخانه بودند. خطی که برای سکهها استفاده میشد یکی از خطهایپهلوی ساسانی بود که به گفتهٔ ابن مقفع «گشته دبیره» نام دارد که این خط در ابتدا پیچیده بود ولی از زمان خسرو یکم واضحتر و خواناتر شد.[۱۱۹]
بنابر گفتهٔابن مقفع ایرانیان ۷ نوع خط برای نوشتن داشتند که تنها ۳ نوع از آنها باقی مانده است. نخستین خطدین دبیره بود که برای نوشتههای مذهبی استفاده میشد. دومین خط، آم دبیره یاهام دبیره نام داشت که برای استفاده و خط عمومی بود و آخرین خط که گشته دبیره نام داشت برای نوشتن سکهها، مهرها و قبالهها به کار میرفت. زبان ایرانیان در دوران ساسانیان زبان پارسی یا پهلوی ساسانی بود که برگرفته ازخط آرامی بود.[۱۲۰]
با مطالعه سکههای ساسانی میتوان اطلاعاتی دربارهٔ چهره شاه، آرایش، مو، ریش، لباس و وسیلههای زینتی به دست آورد. به عنوان مثال با توجه به سکههای خسرو انوشیروان میتوان دریافت که خمیدگی بینی، نشانه کهولت است که به راحتی تغییراتی که در طول زمان در چهرهٔ وی اتفاق افتاده است را نشان میدهد.[۱۲۱] از این سکهها مشخص میشود که خسرو دارای ریش نوکداری است و گردنبندی به گردن دارد که با مروارید تزئین شده است.[۱۲۲] خسرو پس از پیروزیهایی که به دست میآورد، سکههایی ضرب میکرد که بر روی آنها نوشته شدهبود «ایران بی بیم شد» و «ایران نیرومند شد».[۱۲۳] سکههایی که از خسرو در دسترس است بهطور منظمی ردیف شده است که تصویر خسرو به صورت تمام رخ یا نیمرخ است.[۱۲۴] در پشت سکهها، آتشدان و آتشکده را نیز نقش میکردند.[۱۲۵] تاریخ ضرب سکه با آغاز فرمانروایی شروع و با پایان یافتن آن خاتمه پیدا میکرد، این عبارات در پشت سکه نوشته میشد، مثلاً تاریخ سکههای خسرو انوشیروان از سالهای اول تا ۴۸ سال پادشاهی وی هست[۱۲۶] و حتی در پشت سکه نام محل و شهری که سکه در آن ضرب شدهبود نیز حک میشد.[۱۲۷]
↑برادر خسرو که جم نام داشت از یک چشم کور بود و نمیتوانست به پادشاهی برسد
↑وهرز در ارمنی وهرج است و دینوری او را پسر کامکار میداند. اصفهانی وی را خرزاد (خورزاد) پسر نرسی و عنوانش را وهرز ذکر میکند و یوشع ستون نشین وی را باوی میخواند.
↑پسر سوخرا که ملقب به بختگان بود سپرد. وی ابتدا مربی هرمز بود ولی پس از آن که هرمز دانایی وی را دید او را وزیر خود کرد.