خداناباوری،[۱][۲][۳][۴]بیخدایی[۵] یاآتئیسم[۶] (بهانگلیسی:Atheism)، در جامعترین معنا، فقدانباور به وجود خدا یا خدایان است.[۷][۸] خداناباوری در معنایی کمتر جامع،رد کردن اعتقاد به وجود داشتنخدا است.[۹] در معنایی محدودتر، خداناباوری، یعنی باور به اینکه هیچ خدایی وجود ندارد.[۱۰][۱۱] خداناباوری، در مغایرت باخداباوری است[۱۲] که خداباوری در عامترین شکل خود، این اعتقاد است که حداقل، یک خدا وجود دارد.[۱۳][۱۴]
ریشه کلمه آتئیسم بهزبان یونانی باستان بازمیگردد. در اینزبان، کلمهἄθεος (آتئوس) به معنی «بدون خدا(یان)» برای خوارشماری کسانی که پرستش خدایان مورد قبولجامعه را رد میکردند استفاده میشد.[۱۵] کلمه آتئیسم با کاربرد کنونیاش، برای اولین بار در قرن ۱۶ میلادی به کار گرفته شد؛[۱۶] پس از رواجآزاداندیشی وشکگرایی علمی و در نهایت،نقد ادیان، از اینکلمه نیز بهطور محدودی استفاده شد. برای اولین بار در قرن هجدهم، در جریانعصر روشنگری، افرادی خودشان را علناًآتئیست مینامیدند.[۱۷][۱۶]انقلاب فرانسه و نیز آتئیسم بیسابقهای که به همراه آن آمد، نخستین جنبش سیاسی مهم در تاریخ بود که اهدافی نظیر تشکیل جامعهای بر پایه عقل و منطق بشر—در مقایسه با جوامع مبتنی بر دین—را دنبال میکرد.[۱۸]
استدلالهای مطرحشده برای آتئیسم، به دستههای گوناگونی، همچون استدلالهای علمی، فلسفی، اجتماعی و تاریخی تقسیم میشوند؛ هرچند که استدلالهای علمی راخداناباوران علمی مطرح میکنند که جدا از استدلالهای دیگر است.[۱۹][۲۰]دلایل عقلانی که برای عدم باور به خدا(یان) مطرح میشود شامل نبودشواهد تجربی برای موجودیت خدا(یان)،[۲۱][۲۲]برهان شر،برهان وحیهای متناقض، رد مفاهیمی که قابلابطالپذیری نیستند وبرهان اختفای الهی است.[۲۱][۲۳] به گفته خداناباوران، آتئیسم نسبت به خداباوری، بااصل اختصار تبیین سازگارتر است و چون همه انسانها در زمان تولد به هیچ خدایی باور ندارند، در نتیجه،بار اثبات بر دوش بیخدایان نیست که عدم وجود خدا(یان) را اثبات کنند؛ بلکه خداباوران باید دلایل عقلانی برای وجود یک یا چند خدا ارائه کنند.[۲۴] برخی خداناباوران مفهوم «خداناباوری» را بیمعنی میدانند چون در نظرشان باور به وجود خدا آن اندازه غیرمعقول است که لزومی ندارد افراد معقول به خاطر باور نداشتن آن کلمهای برای توصیف خود به کار ببرند، همانطور که کسی خودش را «ناطالعبین» یا «ناکیمیاگر» نمیخواند.[۲۵] هیچ دیدگاه یکسانی دربارهٔ بیخدایی وجود ندارد که برای همه بیخدایان، قابل قبول باشد؛[۲۶] هرچند گروهی از آتئیستها به فلسفههای مبتنی برسکولاریسم، مانندانسانگرایی سکولار گرایش دارند.[۲۷]
با توجه به اینکه برداشتهای مختلفی دربارهٔ آتئیسم وجود دارد، برآورد دقیق جمعیت بیخدایان، آسان نیست.[۲۸] ۱۳٪ از کسانی که در نظرسنجی سال ۲۰۱۲ گروه WIN/GIA شرکت داشتند خود را آتئیست معرفی کردند؛[۲۹] در نظرسنجی همین گروه، در سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۷، به ترتیب، ۱۱ و ۹ درصد آنان اعلام کردند که به وجود خدا(یان) باور ندارند.[۳۰][۳۱] براساس یک نظرسنجی قدیمیتر — که از سویبیبیسی انجام شده بود — ۸ درصد جمعیتکره زمین را آتئیستها تشکیل میدهند. نظرسنجیهای قدیمیتر دیگر، بیخدایان را ۲ درصدجمعیت جهان برآورد کردهاند. بر پایه این نظرسنجیها بیشتر بیخدایان دراروپا وآسیا زندگی میکنند. در سال ۲۰۱۵، ۶۱ درصد مردمچین خود را آتئیست معرفی کردند.[۳۲] بر اساس یک نظرسنجی — که توسط یوروبارومتر انجام شد — در سال ۲۰۱۰ میلادی، ۲۰ درصد ساکناناتحادیه اروپا ابراز داشتند که به وجود هیچ نوع روح، خدا، یا قدرت برتری باور ندارند که در این میان،فرانسه (۴۰٪) وسوئد (۳۴٪) بیشترین سهم را داشتند.[۳۳]
۲۳ مارس، «روز جهانی آتئیستها» یا «روز جهانی افتخار به آتئیست بودن (Atheist Pride Day)» نامگذاری شده است؛ در واقع، این روزی است که آتئیستهای جهان، احساس یکپارچگی میکنند.[۳۴]
ریشه واژهآتئیسم درزبان انگلیسی، به پیش از قرن پنجمِ قبل از میلاد برمیگردد و از واژه یونانی atheos (بهیونانی:ἄθεος)، سرچشمه گرفته است که به معنای بیخدا(یان) است. این واژه درگذشته با دلالت ضمنی منفی در نام بردن از کسانی به کار رفته که بهخدایانی بیباور میشدند که در جامعه، در سطح گسترده، مورد پرستش قرار میگرفتهاند. با گسترشآزادی اندیشه وپرسشگری شکگرایانه و در پی آن،انتقادات روزافزون از دین، کاربرد این اصطلاح، محدودتر و هدفمند شد. نخستین افرادی که بهطور رسمی، خود را با واژه «بیخدا» تعریف میکردند، درقرن هجدهم بودند.
واژه یونانیαθεοι (آتئوی) که درنامه به افسسیان (۲:۱۲) در اوایل سده ۳ میلادی به چشم میخورد. این واژه معمولاً به صورت «[افراد] بدون خدا» ترجمه شده است.[۳۵]
دریونان باستان صفتآتئوس (ἄθεος) به معنی بیخدا(یان) بود. استفاده اولیه این واژه تقریباً بار سرزنشی به معنی بیدینی یا خدانشناسی داشت. در سده ۵ پیش از میلاد، این واژه کاربرد خاصتری یافت که به معنی قطع روابط با خدایان یا انکار وجود خدایان بود. ترجمه مدرنآتئوس بیشتر معنی «بیخدایانه» میدهد. به عنوان اسم انتزاعیἀθεότης (آتئوستس) برابربیخدایی است.سیسرون این واژه را از یونانی بهلاتین به صورتatheosنویسهگردانی کرد. این واژه در منازعههای میانمسیحیان اولیه و هلنیستها استفاده فراوان داشت که هر کدام از دو گروه به عنوان صفتی تحقیرآمیز، دیگری را به آن متهم میکرد.[۳۶]
بیخدا برای اولین بار درفرانسوی به صورتathée پیش از atheism انگلیسی به معنی «کسی که منکر یا ناباور به وجود خداست» در ۱۵۶۶ مورد استفاده قرار گرفت.[۳۷][۳۸] آتئیست (بیخدا) به عنوان برچسبی برای عمل بیخدایانه از اوایل ۱۵۷۷ بهکار رفته است.[۳۹] واژه آتئیسم در انگلیسی از فرانسویathéisme گرفته شده که نخستین بار در ۱۵۸۷ در انگلیسی هم بهکار رفته است.[۴۰] واژگان مشابه آن ساخته شدند، برای مثال واژگاندئیست[۴۱] در ۱۶۲۱،تئیست[۴۲] در ۱۶۶۲،دئیسم[۴۳] در ۱۶۷۵ وتئیسم[۴۴] در ۱۶۷۸ به وجود آمدند. واژه تئیسم (خداباوری) در تضاد با دئیسم (دادارباوری) بهکار میرفت.
کارن آرمسترانگ مینویسد «در سدههای ۱۶ و ۱۷، واژهآتئیست هنوز بهطور انحصاری به مفهومجدلآمیز به کار میرفت… واژه آتئیست یک توهین تلقی میشد و هیچکس خوابش هم نمیدید که خود را آتئیست بنامد.»[۱۷] در اواسط سده ۱۷ هنوز تصور میشد که عدم باور به خدا غیرممکن است.[۴۵]
از واژهآتئیسم (بیخدایی) برای توصیف عقیدههای خود، اولین بار در اواخر سده ۱۸ در اروپا استفاده شد و بهطور خاص برای بیاعتقادی به خدایتوحیدیادیان ابراهیمی بود.[۴۶] در سده ۲۰،جهانیشدن به گسترش مفهوم این واژه به ناباوری به تمام خدایان کمک کرد؛ هر چند آتئیسم، هنوز در جامعه غربی، بهطور ساده به مفهوم «بیباوری به خدا» است.[۴۷]
نویسندگان در مورد بهترین تعریف و طبقهبندی برایخداناباوری با هم اختلاف نظر دارند،[۴۸] دربارهٔ اینکه چه موجودات فراطبیعی باید به عنوان یک خدا در نظر گرفته شوند، آیا خداناباوری خود نوعی فلسفه یا صرفاً فقدان آن است و آیا نیازمند رد آگاهانه و صریح است، سوالاتی طرح شده است. بیخدایی سازگار باندانمگرایی دانسته شده است[۴۹][۵۰][۵۱][۵۲][۵۳][۵۴][۵۵] و همچنین در تقابل با آن در نظر گرفته شده است.[۵۶][۵۷][۵۸] دستهبندیهای مختلفی برای تمایز اشکال بیخدایی وجود دارد.
یکی از دلایلی که بر سر تعریف بیخدایی ابهام و اختلاف وجود دارد نبودن تعاریف مورد توافق عام دربارهٔ واژگانی چونالهه وخدا است. کثرت و تنوعمفاهیم خدا و الوهیتها منجر به نظرات مختلف دربارهٔ تعریف بیخدایی شده است. برای مثال، رومیان باستان، مسیحیان را متهم به بیخدایی میکردند زیرا مسیحیان، خدایانآنها را نمیپرستیدند. به تدریج، اینطور استفاده از دور خارج شد، زیراخداباوری به عنوان باوری فراگیر برای هر نوع باور به الوهیت بهکار رفت.[۴۷]
با توجه به طیف وسیعی از پدیدههایی که رد میشوند، بیخدایی میتواند تقابل با هر چیزی چون وجود یک خدا، وجود هر گونه مفاهیممعنوی،فراطبیعی یامتعالی در باورهایی چونبودیسم،هندوئیسم،جینیسم وتائویسم را شامل شود.[۵۹]
تعاریف بیخدایی، بسته به درجه اهمیتی که فرد برای ایده خدایان قائل میشود تا بیخدا محسوب گردد، متفاوت است. گاهی، بیخدایی به سادگی نبود اعتقاد به وجود خدایان تعریف میشود. چنین تعریف گستردهای، نوزادان و کسانی که تا بهحال در معرض ایدههای خداباورانه قرار نگرفتهاند را شامل میشود. در سال ۱۷۲۲،بارون دولباخ در این باره گفته است «تمام کودکان بیخدا متولد میشوند؛ هیچ ایدهای نسبت به خدا ندارند.».[۶۰] بهطور مشابه،جرج اچ. اسمیت (۱۹۷۹) اظهار کرد که «انسانی که با خداباوری آشنا نشده باشد بیخدا است زیرا به وجود خدا اعتقاد ندارد. این دستهبندی کودکانی که ظرفیت درک موضوع را داشته باشند ولی تابهحال از این مسائل بیاطلاع بودهاند را هم شامل میشود. این حقیقت که چنین کودکی به خدا اعتقاد ندارد او را واجد شرایط بیخدا بودن میکند.»[۶۱] اسمیت برای توضیح این مسئله اصطلاحبیخدایی ضمنی را ابداع کرده است که اشاره به «فقدان عقیده خداباورانه بدون رد آگاهانه آن» دارد و اصطلاحبیخدایی صریح را برای تعریف مفهوم عامتر ناباوری آگاهانه بهکار برده است.ارنست نیگل با این دستهبندی بیخدایی اسمیت که آن را «فقدان خداباوری» دانسته مخالفت کرده است، و تنهابیخدایی صریح را «بیخدایی» به معنای واقعی دانسته است.[۶۲] گراهام آپی آنهایی که به دلیل فقدان هرگونه درک از چیستی یک خدا، هرگز با این سؤال روبرو نشدهاند را «مبرایان» نام نهاده است. به گفته آپی، نوزادان یکماهه، بیماران دچار بهزوال عقل یا افرادی که دچار آسیب مغزی شدهاند، هم در این گروه قرار میگیرند.
فیلسوفانی چونآنتونی فلو[۶۳] ومایکل مارتین[۴۷] تمایزی میان بیخدایی مثبت (قوی/سخت) وبیخدایی منفی (ضعیف/نرم) قائل شدهاند. بیخدایی مثبت، تأکید صریح و روشن این است که خدایان وجود ندارند. بیخدایی منفی تمام انواع دیگرنا-خداباوری را شامل میشود. بر اساس این دستهبندی، هر کسی که خداباور نیست یا بیخدای مثبت است یا منفی. اصطلاحاتقوی وضعیف جدید هستند، درحالیکه اصطلاحاتمنفی ومثبت منشأ قدیمیتری دارند، و به معنای کمی متفاوت در ادبیات فلسفی و متکلمان کاتولیک به کار رفتهاند.[۶۴] بر اساس این مرزبندی بیخدایی، اکثر ندانمگرایان بیخدا بهشمار میآیند.
با اینکه برای مثال، فیلسوفانی چونمارتین، ندانمگرایی رامنتهی به بیخدایی منفی میدانند،[۵۰] برخی ندانمگرایان دیدگاه خود را متفاوت از بیخدایی دانسته[۶۵][۶۶] و بیخدایی را موجهتر از خداباوری یا بینیاز به اعتقاد راسخ همچون آن نمیدانند.[۶۷] گاهی این ادعا که داشتن دانش دربارهٔ وجود یا عدم وجود خدا غیرقابل دسترس است بیانگر این دانسته شده که بیخدایی چون خداباوری نیازمند جهش ایمانی است.[۶۸] پاسخهای رایج بیخدایان به این مدعی این است که گزارههای اثبات نشدهایمانی همان میزان از ناباوری را میطلبند که هر گزاره اثباتنشدهدیگری میطلبد،[۶۹] و همچنین اثباتناپذیری وجود خدا به این مفهوم نیست که احتمال وجود و عدم وجود خدا یکسان است.[۷۰] در این باره، فیلسوف استرالیایی،جی. جی. سی. اسمارت استدلال میکند «شاید گاهی کسی که در حقیقت بیخدا است خود را عمیقاً ندانمگرا بداند، به دلیل اینکه یکشکگرایی فلسفی تعمیمیافتهٔ غیرمنطقی ممکن است مانع این شود که ما بگوییم، به جز حقایق ریاضی ومنطق صوری، در واقع هیچ چیز دیگری را حقیقتاً نمیدانیم.»[۷۱] در نتیجه، برخی نویسندگان بیخدا از جملهریچارد داوکینز ترجیح میدهند میان دیدگاه خداباور، ندانمگرا و بیخدا در یکطیف احتمال خداباورانه تفاوت قائل شوند.[۷۲]
تا قبل از سده هجدهم، وجود خدا به اندازه ای درجهان غرب پذیرفته شده بود که حتی احتمال امکان وجود بیخدایی واقعی زیر سؤال بود. این عقیده کهنظریه فطرت خوانده میشود بر آن است که تمام افراد از زمان تولد به خدا اعتقاد دارند؛ و اگر کسی خود را بیخدا میداند، در واقع تنها در حالت انکار وجود خداست.[۷۳]
همچنین موضع دیگری وجود دارد که معتقد است بیخدایان در شرایط سخت به سرعت خداباور میشوند یا در بستر مرگ به خدا ایمان میآورند. ضربالمثلهایی از جملهدر سنگرها بیخدایی نیست به همین مسئله اشاره دارند.[۷۴] با این حال، نمونههایی برخلاف چنین ادعاهایی وجود داشتهاند، از جمله مواردی که در واقع «بیخدایان در سنگرها» حضور داشتهاند.[۷۵]
در واقع،بیخدایی واژهای است که نباید وجود داشته باشد. هیچکسی نیازی ندارد که خود را ناطالعبین یا غیرکیمیاگر بنامد. ما برای کسانی که شک دارند که هنوز الویس زنده است یا فضاییها کهکشانها را طی کردهاند تا دامداران و گله آنها را دستمالی کنند، واژه اختصاصی نداریم. بیخدایی چیزی نیست به جز صداهایی که افراد معقول در مقابل باورهای ناموجه دینی بروز میدهند.[۲۵]
منبع ناخشنودی انسان، جهل او نسبت به طبیعت است. لجاجتی که او با عقیدههای کورکورانه با بیخردی در هم میکشد، که با تار و پود وجود او آمیخته، پیامدش تعصبی است که ذهناش را فرامیگیرد، جلوی رشدش را گرفته، و او را برده تخیل میکند، به نظر میآید که او به اشتباه دائمی محکوم گشته است.
در بیخدایی عملی یاپرگماتیک، همچنیناپاتئیسم (خدانامهمدانی) نامیده شده است، افراد طوری زندگی میکنند که انگار هیچ خدایی وجود ندارد و پدیدههای طبیعی را بدون توسل به الهیات توضیح میدهند. طبق این جهانبینی وجود خدایان رد نمیشود ولی غیرضروری یا بیهوده تلقی میشود؛ خدایان نه دلیلی برای زندگی ارائه میدهند، و نه در زندگی روزمره تأثیری دارند.[۷۷] گونهای از بیخدایی عملی که درجامعه علمی وجود دارندطبیعتگرایی متافیزیکی است - «فرض ضمنی یا اتحادطبیعتگرایی فلسفی درروش علمی با یا بدون قبول یا پذیرش کامل آن.»[۷۸]
بیخدایی عملی اشکال متفاوتی به خود میگیرد:
عدم انگیزه دینی - اعتقاد به خدایان عمل اخلاقی، عمل دینی یا هر نوع عمل دیگری برنمیانگیزد؛
حذف فعال مشکل خدایان و دین از پیگیریهای فکری و عملی؛
بیتفاوتی - نبود هیچگونه علاقه به موضوع خدایان یا دین؛ یا
در طول قرنها، فلاسفهٔ خداباور، دلایلی برای اثبات وجود خدا آوردهاند. اکثر این دلایل به چهار ردهٔ اصلیهستیشناسی،کیهانشناسی، غائی واخلاقی تقسیم میشوند. بهطور کلی، بیخدایان بر این باورند که این دلایل رد شدهاند. در دوره معاصر، برخی فلاسفه خداناباور چونبرتراند راسل ارائه برهان در اثبات عدم وجود خدا را اصولاً ناممکن دانستند، و اشیای موهومی را مثال آوردند که رد کردنشان ممکن نیست، اما این ردناپذیری باعث نمیشود که باور به وجودشان موجه باشد. راسل در مقام تمثیل از اصطلاحقوری چای سماوی بهره جست. با استقبال از مفهوم قوری آسمانی، اژدها در گاراژ من توسطکارل سیگن،[۸۰] وهیولای اسپاگتی پرنده به وسیلهبابی هندرسون مطرح شدند.
اما گروهی که از یک سو نظر راسل را مطلوبشان دیدند، و از سوی دیگر بی علاقه به ارائه برهان برای بیخدایی هم نبودند، درصدد جمع این دو خواسته برآمدند؛ و به این ترتیباسب تکشاخ صورتی نامرئی زاده شد. اسبی که هرچند موهومی است، و بی اعتقادی به آن دلیل و برهان نیاز ندارد، اما به دلیل خود-متناقض بودن، قابل رد است. بر این اساس پلی میان تمثیل راسل و براهین منطقی اثبات عدم وجود خدا زده شد.
بیخدایی نظری (یا تئوریک) به اقامه برهانهای صریح علیه وجود خدایان میپردازد، و به برهانهای رایج خداباورانه مانندبرهان نظم وشرطبندی پاسکال پاسخ میدهد. بیخدایی نظری معمولاً یک هستیشناسی است، بهطور دقیقتر یک هستیشناسی فیزیکی.تا کنون هیچکدام از این برهانها، قادر به اثبات خداوند نبودهاند.
بیخداییمعرفتشناختی استدلال میکند که مردم نمیتوانند وجود خدا را بدانند یا تعیین کنند. پایه بیخدایی معرفتشناختی ندانمگرایی است، که اشکال مختلف به خود میگیرد. در فلسفه حلول، خدا از جهان جداییپذیر نیست، از جمله از ذهن فرد، وخودآگاهی هر فرد به اینسوژه قفل شده است. طبق اینگونه ندانمگرایی، محدودیت دیدگاه، مانع هر گونه استنتاج عینی از باور به خدا به موضوع موجودیت خدا میشود. ندانمگراییخردگرایانهکانت وروشنگری تنها دانشی که از عقلانیت آدمی سرچشمه گرفته باشد میپذیرند؛ اینگونه بیخدایی بر این است که از نظر اصولی خدایان شناختپذیر نیستند و در نتیجه نمیتوان به وجودشان پی برد.شکگرایی، بر اساس ایدههایهیوم ادعا میکند که قطعیت دربارهٔ هر موضوعی غیرممکن است، بنابراین فرد نمیتواند بهطور قطع بداند که خدا وجود دارد یا ندارد. هرچند، او بر این عقیده بود که چنان مفاهیم متافیزیکی غیرقابل مشاهدهای بایستی به عنوان «سفسطه و توهم» رد شوند.[۸۱] تخصیص ندانمگرایی به بیخدایی مورد مناقشه است، و طبق برخی نظرات میتواند جهانبینی جداگانهای محسوب گردد.[۷۷]
دیگر برهانهای بیخدایی که میتوان تحت عنوانهای معرفتشناختی وهستیشناختی دستهبندی کرد،پوزیتیویسم منطقی وخداناشناسدانی است، که واژگان پایهای چون «خدا» و عباراتی چون «خدا قادر مطلق است» را بدون معنی یا غیرمفهوم میدانند.ناشناختگرایی الهیاتی، بر این باور است که عباراتی چون «خدا وجود دارد» بیانگر گزاره خاصی نیستند، و پوچ و بدون معنی شناختی هستند. استدلال شده که چنین افرادی هم در اشکال مختلف بیخدایی و هم ندانمگرایی قرار میگیرند. فیلسوفانای.جی. آیر وتئودور ام. درینج هر دو دسته را رد میکنند، و معتقدند هر دو گروه (بیخدا و ندانمگرا) اینکه «خدا وجود دارد» یک گزاره مفهوم است را میپذیرند؛ و در عوض ناشناختگرایی را در یک دسته بهطور جداگانه طبقهبندی مینمایند.[۸۲][۸۳]
بیخدایی متافیزیکی شامل تمام دکترینهایی است که معتقد به یگانهانگاری متافیزیکی (همگنی واقعیت) هستند. بیخدایی متافیزیکی ممکن است: الف) مطلق باشد -که انکار صریح وجود خدا و وابسته به یگانهانگاری مادهباور (تمام گرایشهای مادهگرا ازدوران کهن تا عصر حاضر) است. ب) انکار ضمنی خدا در تمام فلسفههایی که، ضمن اینکه وجود یک مطلق را میپذیرند، معتقدند چنین مطلقی ویژگیهایی که به یک خدا نسبت داده میشود ندارد: از جمله تعالی، کاراکتر شخصیتی و یگانگی. بیخدایی نسبی با یگانهانگاری ایدئالیستی (همهخدایی،خدافراگیردانی،دادارباوری) پیوند داده شده است.[۸۴]
اپیکور به عنوان اولین واضعمسئله شر شناخته شده است.دیوید هیوم درگفتگوها در باب دین طبیعی (۱۷۷۹) از اپیکور نقل میکند که در یک سری پرسشها عنوان میکند:[۸۵] «آیا خداوند مایل به جلوگیری از بدی هست، اما نمیتواند؟ پس او قادر مطلق نیست. آیا او قادر است، اما مایل نیست؟ پس او بدخواه است. آیا او هم قادر و هم مایل است؟ پس او مبدأ شر است. آیا او نه قادر و نه مایل است؟ پس چرا او را خدا بنامیم؟»
بیخدایانتئودسی بر این باورند که جهان نمیتواند با ویژگیهایی که معمولاً به خدا یا خدایان توسط الهیدانان نسبت داده شده سازگار باشد. آنها استدلال میکنند که یک خدای عالم مطلق، قادر مطلق و خیرخواه مطلق با جهانی که در آنشر ودرد و رنج وجود دارد و مهر الهی از بسیاری افرادپنهان است همخوانی ندارد.[۸۷] برهانهای مشابهی بهگوتاما بودا بنیانگذاربودیسم،[۸۸]اپیکور، هیوم و دیگران نسبت داده شده است. موارد دیگری همچونبرهان طراحی ضعیف وبرهان وحیهای متناقض را نیز میتوان کم و بیش در این حوزه دانست.
فیلسوفانی مانندلودویگ فویرباخ وزیگموند فروید استدلال کردهاند که خدا و دیگر باورهای دینی اختراعات انسانی هستند، که برای پرکردن انواع نیازها و خواستههای روانشناختی و احساسی ساخته شدهاند. این دیدگاهبوداییها هم هست.[۸۹]کارل مارکس وفریدریش انگلس که تحت تأثیر کارهای فویرباخ بودند، استدلال کردند اعتقاد به خدا و دین کارکردهای اجتماعی دارند، و توسط کسانی که قدرت را در دست دارند برای کنترل قشر کارگر استفاده میشوند. بر اساسمیخائیل باکونین، «ایده خدا به معنی کنارهگیری عقل انسان و عدالت اوست؛ و در سلب آزادی بشر قاطعترین است، و لزوماً در تئوری و عمل به بردگی بشر میانجامد.» اوکلام قصار معروفولتر که اگر خدا نبود باید آن را اختراع میکردیم، برعکس نمود و عنوان کرد: «اگر خدا واقعاً وجود دارد، باید او را برکنار کنیم.»[۹۰]
بیخداییارزششناختی یا سازنده، وجود خدا را به نفع «مطلقیت والاتر» مثل انسانیت رد میکند. اینگونه از بیخدایی حامی انسانیت به عنوان سرچشمه مطلق اخلاقیات و ارزشهاست، و به افراد اجازه میدهد که مشکلات را بدون توسل به خدا حل نمایند. برخلاف این دیدگاه، یکی ازانتقادهای رایج از بیخدایی این بوده است که -انکار وجود خدا منجر بهنسبیگرایی اخلاقی میشود، و در نتیجه ما را بدون بنیاد اخلاقی باقی میگذارد،[۹۱] یا اینکه منجر به زندگی بیمعنی و تیرهروز میگردد.[۹۲]بلز پاسکال در کتابتأملات خود برای این دیدگاه استدلال کرده است.[۹۳]
فیلسوف فرانسویژان پل سارتر خود را به عنوان نمایندهای برای «اگزیستانسیالیسم بیخدا» معرفی نمود.[۹۴] او کمتر نگران رد وجود خدا بود و بیشتر درصدد این بود که «انسان نیاز دارد… خود را بازیابد و درک کند که هیچ چیزی نمیتواند او را از خودش نجات دهد، حتی اثبات معتبر وجود خدا.»[۹۵] سارتر گفته است که نتیجه فرعی بیخدایی او این است که «اگر خدا وجود ندارد، حداقل یک موجود وجود دارد که در او وجود بر ماهیت مقدم است، موجودی که قبل از اینکه توسط هیچ مفهومی تعریف شود وجود دارد… این موجود انسان است.»[۹۴] پیامد عملی این شکل از بیخدایی توسط سارتر اینطور بیان شده که چون هیچ قانونپیشینی یا ارزش مطلقی برای استناد در مورد آنچه در رفتار انسان حاکمیت دارد وجود ندارد، انسانها «محکوم» هستند تا آن را برای خودشان بسازند، و از این لحاظ «انسان» مسئول مطلق هر کاری است که انجام میدهد.[۹۶]
جامعهشناس فیل زاکرمن با تحلیل تحقیقاتعلوم اجتماعی در مورد سکولاریته و ناباوری، به این نتیجه رسیده است که رفاه اجتماعی با بیدینی ارتباط مستقیم دارد. نتایج او، به ویژه در موردبیخدایی در ایالات متحده به این صورت است:[۹۷][۹۸]
در مقایسه با افراد مذهبی در آمریکا، «بیخدایان و افراد سکولار» کمترملیگرا، متعصب،یهودستیز،نژادپرست، جزمگرا،قومگرا، ذهن بسته و اقتدارگرا هستند.
درایالتهای آمریکا که بیشترین میزان بیخدا را دارند میزان قتل کمتر از حد متوسط است. در ایالتهایی که بیشترین میزان مذهبیها را دارند میزان قتل بیشتر از حد متوسط است.[۹۷][۹۸]
بیخدایی مثبت، در دقیقترین تعریف، متضمن هیچ باوری خارج از عدم باور به خدا نیست؛ به عنوان مثال؛ بیخدایان میتوانند اعتقادات معنوی مختلف داشت باشند. به همین دلیل، بیخدایان ممکن است باورهای اخلاقی مختلف داشته باشند، طیف گستردهای ازجهانیگرایی اخلاقی درانسانگرایی که معتقد است کدهای اخلاقی بایستی بهطور یکنواخت برای تمام انسانها صدق کنند، تاپوچگرایی اخلاقی که معتقد است اخلاقیات بیمعنی است، را در بر میگیرند.[۱۰۵]
فیلسوفانی چونژرژ باتای،اسلاوی ژیژک[۱۰۶] والن دو باتن[۱۰۷] استدلال نمودهاند که بیخدایان باید به عنوان عملی جسورانه، دین را باز پس بگیرند، دقیقاً به این علت که دین بدون ضمانت در انحصار خداباوران قرار نداشته باشد.
اگرچه طبق بدیهی گرایی فلسفیمعمای ائوتوفرون افلاطون، نقش خدایان در تعیین خوب و بد، غیرضروری و اختیاری دانسته شده،این برهان که اخلاقیات باید ناشی از خدا باشد و اخلاقیاتی که از خدا حاصل نشده باشد نمیتواند وجود داشته باشد، یکی از بحثهای دائمی فلسفی و سیاسی بوده است.[۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰] احکام اخلاقی مثل «قتل بد است» به عنوان قوانین الهی تلقی میشوند، که نیازمند قاضی و قانونگذار الهی است. اگرچه، بسیاری از بیخدایان استدلال میکنند که درنظرگرفتن اخلاقیات به صورت قانونی یکمقایسه نادرست است، و اخلاقیات رابطهای مثل رابطه میان قانون و قانونگذار ندارد.[۱۱۱]فریدریش نیچه معتقد به اخلاقیات مستقل از خداباوری بود، و اظهار نمود که اخلاقیات مبتنی بر خدا «حقیقتی دربردارد تنها اگر خدا حقیقی باشد - با توجه به [بودن یا نبودن] ایمان به خدا میایستد یا فرو میریزد.»[۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴]
فیلسوفانی چونسوزان نیمن[۱۱۶] وجولیان بگینی[۱۱۷] مدعیاند رفتار کردن اخلاقی تنها به خاطر دستور الهی به معنای واقعی رفتار اخلاقی نیست، بلکه تنها اطاعت کورکورانه است. بگینی استدلال میکند که بیخدایی پایه و اساس بهتری برای اخلاقیات دارد، زیرا پایه اخلاقی خارج از دستورهای دینی برای ارزیابی دستورهای اخلاقی لازم است -برای اینکه برای مثال قادر به تشخیص باشیم که «نباید دزدی کرد» غیراخلاقی است حتی اگر دستورهای دینی فرد به او نیاموزند- و در نتیجه، بیخدایان این مزیت را دارا هستند که بیشتر متمایل به چنین ارزیابیهایی هستند.[۱۱۸] فیلسوف معاصر بریتانیایی،مارتین کوهن نمونههای تاریخی شکنجه و بردهداری که توسطکتاب مقدس تأیید میشدهاند را ذکر نموده و نتیجهگیری کرده که دستورهای دینی پیرو رسوم سیاسی و اجتماعی هستند نه برعکس آن. او همچنین اشاره میکند که این مسئله در فیلسوفانی که به ظاهر بیطرف و عینی هستند نیز وجود دارد.[۱۱۹]
برخی بیخدایان صاحبنام از جملهبرتراند راسل،کریستوفر هیچنز،دنیل دنت،سم هریس وریچارد داوکینز، با استناد به آنچه جنبههای مضر آموزهها و اعمال دینی میدانند به انتقاد از ادیان پرداختهاند.[۱۲۰] معمولاً بیخدایان به مباحثه با مدافعان دین پرداخته، و بر سر این که آیا ادیان منفعت خالصی برای افراد و جامعه دارند، بحث میکنند.
یکی از برهانهایی که دین را مضر میداند توسط بیخدایانی چون سم هریس ارائه میشود که معتقدند، تکیه ادیان غربی بر رویحاکمیت الهی منجر بهاقتدارگرایی ودگماتیسم میشود.[۱۲۱] بیخدایان همچنین به دادههایی استناد میکنند که بیانگر ارتباطی میانبنیادگرایی دینی و دین بیرونی (وقتی دین به خاطر منافع پنهان بهکار میرود)[۱۲۲] و اقتدارگرایی، جزمگرایی و تعصب است.[۱۲۳] اینطور استدلالها، در کنار رویدادهای تاریخی به عنوان شواهدی برای خطرات دین مانندجنگهای صلیبی،تفتیش عقاید،تعقیب جادوگران،حملههای تروریستی و غیره ذکر میشوند و از آنها به عنوان پاسخی به کارکردهای مثبت دین استفاده میشود.[۱۲۴] در پاسخ به این اتهامها، مؤمنان ازبیخدایی دولتی در نقاطی چونشوروی و کشتارهای دستهجمعی آنها مثال میآورند.[۱۲۵][۱۲۶] در پاسخ به این، بیخدایانی چون سم هریس و ریچارد داوکینز اظهار میکنند، که جنایات آن رژیمها نه به علت بیخدایی بلکه به خاطر پیروی ازمارکسیسم جزمگرا بوده است، و هرچند افرادی چون استالین و مائو بیخدا بودهاند ولی اعمالشان را به نام بیخدایی انجام ندادهاند.[۱۲۷][۱۲۸]
اگرچه اصطلاحبیخدایی ریشه در سده ۱۶ درفرانسه دارد،[۴۰] ایدههایی که امروزه بتوان آنها رابیخدایانه دانست ازدوره ودایی واروپای دوران قدیم وجود داشتهاند.
چه کسی واقعاً میداند؟ چهکسی آن را جار خواهد زد؟ از چه روی ایجاد شد؟ دلیل این آفرینش چیست؟ خدایان پس از آن آمدند، پس از به وجود آمدن جهان پس چه کسی میداند که چه زمانی درست شده است؟
مکتبهای بیخدا در افکار اولیه هندی یافت میشوند و در تاریخدین ودائی وجود داشتهاند.[۱۳۲] در میان شش مکتب ارتدکس فلسفه هندو، قدیمیترین آن کهسامخیا است خدا را نپذیرفته است، و مکتبمیماسا نیزمفهوم خدا را رد نموده است.[۱۳۳] مکتب مادهباور و بیخدایانهکارواکا که ریشه در سده ششقبل از میلاد درهند دارد، صریحترین مکتب بیخدایانه درفلسفه هندی (مشابهمکتب کورنائیان در یونان) است. این شاخه از فلسفه هندی به علت مخالفت با اقتداروداها، مخالف با باور عمومی پنداشته شده، و در نتیجه جز شش مکتب ارتدکس هندو نیست؛ ولی از لحاظ وجود اندیشههایمادهباور در داخل هندوئیسم جالب توجه است.[۱۳۴] چترجی و داتا معتقدند که آنچه از فلسفه کارواکا باقیمانده پراکنده است، و بیشتر دانستهها در مورد آن از انتقادهای باقیمانده از مکتبهای دیگر است تا از کارواکا به عنوان سنتی زنده.
سایر فلسفههای هندی که بیخدایانه در نظر گرفته میشوند شامل سامخیای کلاسیک و پوروا میماسا هستند. ردکردن خدای خالق و شخصوار در هند، درجینیسم وبودیسم نیز مشاهده شده است.[۱۳۵]
بیخدایی در غرب ریشه درفلسفهٔپیشاسقراطی در یونان باستان دارد، ولی تا اواخرعصر روشنگری به شکل متمایز خود درنیامده بود.[۱۳۶]دیاگوراس در سده ۵ قبل از میلاد نخستین بیخداً نامیده شده است[۱۳۷] وسیسرون در کتابدر باب طبیعت خدایان از او یاد نموده است.[۱۳۸]اتمگرایانی چوندموکریت سعی در توضیح جهان به صورت کاملاًماتریالیستی و بدون توسل به نیروهای ماوراءالطبیعه و معنوی کردند.کریتیاس، ادیان را ساخته بشر میدید و معتقد بود برای ترساندن مردم برای دنبالهروی از دستور اخلاقی ساخته شدهاند.[۱۳۹]پرودیکوس نیز اظهارات آشکارا بیخدایانه در آثار خود دارد.فیلودموس دربارهٔ پرودیکوس گزارش نموده که او معتقد بوده «خدایان باورهای عامه نه وجود دارند نه میفهمند، بلکه انسان بدوی، [از روی تحسین، خدا میداند] میوههای زمین و هر چیزی که باعث به وجود آمدنش شده است.»پروتاگوراس گاهی بیخدا تلقی شده، ولی بیشتر عقیدههای ندانمگرایانه داشته است. وی اظهار نموده «در مورد خدایان، من قادر به کشف آن نیستم که آیا وجود دارند یا ندارند، یا به چه شکل هستند، زیرا که موانع بسیاری برای دانستن وجود دارد، از جمله ابهام موضوع و کوتاهی عمر بشر.»[۱۴۰] در سده ۳ قبل از میلاد، فیلسوفان یونانیتئودوروس اهل سرینه[۱۳۸][۱۴۱] واستراتو اهل لمپساکوس[۱۴۲] به وجود خدا اعتقاد نداشتند.
سقراط (۴۷۱–۳۹۹ ق. م) در ذهنیت عمومی آتنیها، بهفلسفه پیشاسقراطی گرایش داشت که به دنبال توضیح طبیعی وقایع و رد توضیح الهی پدیدهها بود. هرچند، چنین تعابیری دقیق نبودهاند، اندیشههای او در نمایش کمیک آریستوفانس به نامابرها تصویر شدهاند، و او بعدها به اتهام بیتقوایی و اغفال ذهن جوانان محاکمه و اعدام شد. گفته شده درمحاکمه سقراط، او اتهام بیخدا بودنش را انکار کرده و عالمان همدورهاش نیز دلیل اندکی برای شک در این مدعا داشتهاند.[۱۴۳][۱۴۴]
اوهمروس (۳۳۰–۲۶۰ ق. م) این دیدگاه را منتشر ساخت که خدایان تنها حاکمان خدا انگار شدهاند، آنها در واقع فاتحان و بنیانگذاران گذشتهاند، و فرقهها و مذاهب در حقیقت تداوم پادشاهیهای ازدسترفته و ساختارهای سیاسی قبلی بودهاند.[۱۴۵] هرچند او به معنای دقیق بیخدا نبود، اوهمروس بعدها متهم به «گسترش بیخدایی در سطح زمین با نابود کردن خدایان» شد.[۱۴۶]
شخصیت مهم دیگر درتاریخ بیخدایی،اپیکور (۳۰۰ ق. م) بود. او با استفاده از ایدههای دموکریت و اتمگرایان، فلسفهای ماتریالیستی بنا نهاد که در آن جهان توسط قوانین احتمالات بدون نیاز به مداخله الهی اداره میشد. اگرچه او بر این باور بود که خدایان وجود دارند، وی معتقد بود که آنها علاقهای به زندگی انسان ندارند. هدف روش اپیکوری، دستیابی به آرامش خاطر بود و یکی از راههای آن رو کردن ترس از خشم خدا به عنوان باوری غیرمنطقی است. اپیکوریانزندگی پس از مرگ را نیز منکر میشدند و نیازی به ترس از عذاب الهی بعد از مرگ نمیدیدند.[۱۴۷]
فیلسوف رومی،سکستوس امپریکوس بر این عقیده بود که فرد بایستی قضاوت دربارهٔ تمام باورها را به حال تعویق بگذارد، که این نوعیشکگرایی موسوم بهپایرونیسم بود. این دیدگاه بر این بود که هیچ چیزی ذاتاً بد نیست، وآتاراکسیا (آرامش ذهن) با تعلیق قضاوت حاصل میشود. آثار نسبتاً حجیم باقیمانده از او تأثیر بهسزایی در فیلسوفان بعدی گذاشته است.[۱۴۸]
مفهوم بیخدا در طول دوران کلاسیک تغییر یافته است. برای مثال، مسیحیان اولیه از جانب غیرمسیحیان بیخدا انگاشته میشدند زیرا به خدایان پگان اعتقاد نداشتند.[۱۴۹] در طولامپراتوری روم، مسیحیان به خاطر انکار وجودخدایان رومی و به ویژه نپرستیدن امپراتور اعدام میشدند. وقتی مسیحیت تحت حاکمیتتئودئوس اول در سال ۳۸۱ دین دولتی شد،کفرگویی جرمی قابل مجازات گردید.[۱۵۰]
نحله فکری افکار بیخدایانه در اروپا طیقرون وسطای اولیه وقرون وسطی کمیاب بود (تفتیش عقاید قرون وسطی را ببینید)؛ در عوض،مابعدالطبیعه، دین و الهیات عقیدههای غالب در این دوره بودند.[۱۵۱] با این حال، جنبشهایی طی این دوره به وجود آمدند که دارای عقیدههای هتدرودوکس در مورد خدای مسیحیت بودند؛ از جمله دیدگاههای خلاف باور عمومی دربارهٔ طبیعت، تعالی و دانستنی بودن خدا ارائه شدند. افراد و گروههایی مانندجوهانس اسکوتوس اریجینا،دیوید دینانت،املریک بنا وبرادران روح آزاد دارای دیدگاه مسیحی به همراه گرایشهایپانتئیستی بودند.نیکولاس کوزا معتقد به نوعیایمانگرایی بود که آن رادوکتا ایگنورنتیا (جهل آموخته) مینامید، و بر طبق آن، خدا ماورای دستهبندی انسانی قرار داشته، و دانش ما دربارهٔ خدا محدود به حدس و گمان دانسته میشد.ویلیام اکام، با مطرح نمودن محدودیتهاینامگرایانه دانش بشری، الهامبخش جنبشهای ضدمتافیزیکی شد. وی اظهار نمود کهجوهره الهی با شهود یا عقل انسان قابل شناخت نیست. پیروان اوکام، مانندژان میرکوری ونیکلاس اوترکوری این دیدگاهها را بسط دادند. این جدایی میان ایمان و خرد، الهیدانان بعدی مانندجان وایکلیف،یان هوس ومارتین لوتر را تحت تأثیر قرار داد.[۱۵۱]
رنسانس واصلاحات شاهد تشدید تعصبات مذهبی بودند. از جمله رویدادهای این دوره، نظامهای جدید دینی، جناحبندیها، هواخواهیهای جهان کاتولیک و ظهور فرقههای تندروی پروتستان مانندکالونیستها بود. این رقابتها منجر به گسترش دامنه وسیعی از گمانهزنیهای فلسفی و الهیاتی گردید. بخش بزرگی از این گمانهزنیها بعدها به گسترش جهانبینیشکگرایانه دینی انجامید.
انتقاد از مسیحیت در سدههای ۱۷ و ۱۸ میلادی رو به فزونی گذاشت، به ویژه در فرانسه و انگلستان، که به نظر معاصران در آنهاناآرامیهای دینی وجود داشت. برخی متفکران پروتستان از جملهتامس هابس، فلسفههای ماتریالیستی و شکگرایانه نسبت به وقایع ماوراءالطبیعه را پیش رو گذاشتند، و افرادی چون فیلسوف یهودی-هلندیباروخ اسپینوزا،مشیت الهی را رد کرده و نوعی طبیعتگراییپاننتئیستی را پیش رو نهادند. تا اواخر سده ۱۷،دئیسم توسط بسیاری روشنفکران مانندجان تولند (مبدع واژه "پانتئیست") پشتیبانی میشد.
فیلسوف اسکاتلندیدیوید هیوم، معرفتشناسی شکگرا که برپایهٔ تجربهگرایی بود را بنیانگذاری کرد. همچنین فلسفهٔایمانوئل کانت پایهٔ امکانپذیری دانش مابعدالطبیعه را زیر سؤال برد. هر دو فیلسوف، پایههای مابعدالطبیعهالهیات طبیعی را تضعیف کردند و براهین کلاسیکوجود خدا را مورد انتقاد قرار دارند. با این حال آنها خود بیخدا نبودند.
انقلاب فرانسه، بیخدایی و ضد روحانیگری را از سالنها خارج نموده و بهحوزه عمومی وارد کرد.بارون دولباخ چهرهای برجسته درروشنگری فرانسوی بود. او به خاطر بیخداییاش و نوشتههای فراوان علیه دین، مشهورترین آنهاسیستم طبیعت (۱۷۷۰) و همچنینمسیحیت پردهبرداشتهشده شناخته شده است. یکی از اهداف اصلی انقلاب فرانسه بازنگری و فرمانبرداری روحانیت از دولت تحتقانون اساسی مدنی روحانیت بود. تلاش برای اجرای آن موجب خشونتهای ضد روحانیگری و اخراج بسیاری از روحانیون از فرانسه شد. وقایع پرهرج و مرج سیاسی در پاریس انقلابی منجر به این شد که گروهی از رادیکالها به نامژاکوبینها در ۱۷۹۳ قدرت را در دست بگیرد و دورهای موسوم بهدوران ترور آغاز شود. ژاکوبینها دادارباور بودند وکالت وجود عالی رادین رسمی فرانسه کردند. برخی اطرافیان بیخدایژاک رنه ابر درصدد آن برآمدندکالت خرد را جایگزین کنند، که نوعی شبه دین بیخدایانه بود که در آن الهه خرد وجود داشت. هر دو جنبش، به اجبار مسیحیتزدایی فرانسه کمک کردند. کالت خرد بعد از سه سال، وقتی رهبر آن ژاک ابر با گیوتین توسط ژاکوبینها گردن زده شد به پایان رسید. آزار و اذیت ضد روحانیگری با عکسالعملترمیدور پایان یافت.
عصر ناپلئونی سکولاریزاسیون جامعه فرانسه را نهادینه کرد، و به امید تشکیل یک جمهوری انعطافپذیر بهصدور انقلاب به شمال ایتالیا پرداخت. در سده ۱۹، بیخدایان در انقلابهای سیاسی-اجتماعی از جمله درتحولات ۱۸۴۸ دریگانگی ایتالیا و رشد جنبش جهانیسوسیالیستی نقش داشتند.
پوزیتیویسم منطقی وعلمگرایی راه را براینئوپوزیتیویسم،فلسفه تحلیلی،ساختارگرایی وطبیعتگرایی باز کردند. نئوپوزیتیویسم و فلسفه تحلیلی، خردگرایی کلاسیک و متافیزیک را به دور انداخته و به دفاع از تجربهگرایی ونامگرایی معرفتشناسانه پرداختند. طرفدارانی چونبرتراند راسل به تاًکید وجود خدا را رد نمودند.لودویگ ویتگنشتاین در آثار اولیه خود سعی در جداسازی زبان متافیزیکی و ماوراءالطبیعه از گفتمان عقلانی کرد.ای. جی. آیر تحقیق ناپذیری و بیمعنی بودن گزارههای دینی را با استناد بهعلوم تجربی مطرح نمود. بهطور مشابه،ساختارگراییلوی-استروسخاستگاه زبان دینی را ناخودآگاه انسان و بدون معنای متعالی دانست.جی. ان. فیندلی وجی. جی. سی. اسمارت استدلال نمودند که وجود خدا منطقاً ضروری نیست. طبیعتگرایان و یگانهانگاران ماتریالیستی همچونجان دیویی، جهان طبیعی را منشاً همه چیز دانسته و وجود خدا یا جاودانگی را رد کردند.[۷۱][۱۵۷]
جافری بلینی مینویسد که «بیرحمترین رهبرانجنگ جهانی دوم آتئیست و سکولاریست بودند که شدیداً نسبت به یهودیت و مسیحیت دشمنی میورزیدند.»[۱۷۱] ریچارد مدسن در پاسخ به او گوشزد میکند که «هیتلر و استالین درهای کلیساها را برای دستاوردهای سیاسی باز و بسته میکردند و استالین در طول جنگ برای افزایش مقبولیت رژیمش از ضدیت خود با مسیحیت کاست.»[۱۷۲] بلکفورد و شوکلنک مینویسند که «اتحاد شوروی قطعاً یک دولت آتئیستی بود، این در مورد چین در زمان مائو و خمرهای سرخِپل پوت هم صادق است. این اما نشان نمیدهد که جنایتهایی که آن دیکتاتورها انجام دادند در نتیجه باورهای بیخدایانه بوده است، به نام بیخدایی انجام شده است یا به خاطر جنبههای بیخدایانه کمونیسم بوده است.»[۱۷۳]
وشتی مککالوم که خود خداناباور بود در سال ۱۹۴۸ در پروندهای دردیوان عالی ایالات متحده آمریکا به پیروزی رسید که آموزشهای دینی در مدارس آمریکا را ممنوع اعلام میکرد.[۱۷۴] مادلین مری اهر که یکی از تاثیرگذارترین آتئیستهای آمریکا بود در پرونده دیگری به سال ۱۹۶۳ در دادگاه عالی به پیروزی رسید که عبادت اجباری در مدارس را نیز ممنوع کرد.[۱۷۵] در سال ۱۹۶۶،مجله تایم در شمارهای مشهور پرسید: «آیاخدا مرده است؟»[۱۷۶] این در جواب جنبشهایالهیات مرگ خدا بود، که به این مسئله استناد میکرند که نیمی از مردم دنیا در کشورهایی زندگی میکنند که در آنها حکومتهای ضد دینی بر سر کار هستند، و به نظر میرسید میلیونها نفر در آفریقا، آسیا وآمریکای مرکزی از وجود خدای مسیحی بیاطلاعاند.[۱۷۷] در سال ۱۹۷۶بنیاد رهایی از دین توسط آنی نیکول گیلور و دخترشآنی لاری گیلور در آمریکا تأسیس شد که هدف آن پشتیبانی ازجدایی دین از دولت و آموزش عمومی در رابطه با ندانمگرایی و خداناباوری است.[۱۷۸][۱۷۹]
در سال ۱۹۶۷، دولتآلبانیایی تحت حکومتانور خوجه بستن تمام نهادهای دینی در این کشور را اعلام کرد، و آلبانی را اولین حکومت رسماً بیخدا در دنیا اعلام نمود،[۱۸۰] اگرچهدین در آلبانی در ۱۹۹۱ به حال اول بازگشت. این رژیمها موجب افزایش تصورات منفی از بیخدایی شدند، به ویژه در نقاطی چونایالات متحده آمریکا که در آن احساسات ضدکمونیستی قوی بود. این در حالی بود که بسیاری بیخدایان برجسته نیز ضدکمونیست بودند.[۱۸۱]
از زمان سقوطدیوار برلین، شمار رژیمهایی که به صورت فعالضد دین باشند به شدت کاهش یافته است. در سال ۲۰۰۶، تیموتی شاه درفوروم پیو اشاره کرد: «در سراسر جهان روندی در میان گروههای دینی عمده به وجود آمده که در آن جنبشهای خدامحور و ایمان محور در حال تجربه افزایشاعتماد به نفس هستند و شانه به شانه جنبشها و ایدئولوژیهای سکولار اثرگذار هستند.»[۱۸۲] با این حال،گرگوری اس. پاول و فیل زاکرمن این را یک افسانه دانسته و معتقدند وضعیت واقعی بسیار پیچیدهتر و ظریفتر از اینهاست.[۱۸۳]
یک آمارگیری در سال ۲۰۱۰ نشان داد کسانی که خود را بیخدا یا ندانمگرا میدانند بهطور متوسط اطلاعات بیشتری نسبت به پیروان ادیان بزرگ دربارهٔ دین دارند. ناباوران در پرسشهایی که دربارهٔ اصول ادیان پروتستان و کاتولیک بود امتیاز بیشتری کسب کردند. تنها مورمونها و یهودیان به اندازه بیخدایان و ندانمگرایان اطلاعات دینی داشتند.[۱۸۴]
چهار اسبسوار غیر آخرالزمانی
در سال ۲۰۱۲ نخستین کنفرانس «زنان در سکولاریسم» درآرلینگتون، ویرجینیا، برگزار شد.[۱۸۵] زنان سکولار در سال ۲۰۱۲ در سطح ملی در آمریکا سازماندهی شد و هدف آن تمرکز بر روی زنان بیدین است.[۱۸۶] همچنین تمرکز بر روی مبارزه با جنسیتزدگی وآزار جنسی در جنبش فمینیسم بیخدا را افزایش پیدا کرده است.[۱۸۷] در اوت ۲۰۱۲، جنیفر مکرایت (سازماندهنده کارزار ممهلرزه) جنبش جدیدی با نام آتئیسم پلاس را راهاندازی کرد که هدف آن «شکگرایی نسبت به همهچیز است، از جمله مشکلات اجتماعی مانند جنسیتزدگی، نژادپرستی، سیاست، فقر و جرم.»[۱۸۸][۱۸۹][۱۹۰]
در سال ۲۰۱۳ نخستینبنای یادبود بیخدایی واقع در متعلقات دولت ایالات متحده آمریکا در بردفورد در فلوریدا رونمایی شد: یک نیمکت ۱٬۵۰۰ پوندی گرانیتی که بر روی آن نقلقولهایی ازتوماس جفرسون،بنجامین فرانکلین و مادلین مری اهر نقش بسته است.[۱۹۱][۱۹۲]
خداناباوری نو نامی است که توسط برخی به جنبشی در میان نویسندگان خداناباور اوایل سده ۲۱ گفته میشود که در آن از این دیدگاه حمایت میشود که «دین نبایستی صرفاً تحمل شود، بلکه باید با آن مقابله شود، مورد انتقاد قرار بگیرد و هر جا که آثارش نفوذ کرد بایستی بااستدلالهای منطقی محو شود.»[۱۹۳] این جنبش معمولاً با افرادی چونریچارد داوکینز،دنیل دنت،سم هریس،کریستوفر هیچنز وویکتور استنجر و تا حدیآیان حرصی علی پیوند خورده است.[۱۹۴] تعدادی از کتابهایی که توسط این نویسندگان بین سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۷ منتشر شدهاند و به فهرست پرفروشترینها نیز راه یافتند پایهٔ بسیاری از مباحثبیخدایی نو را تشکیل میدهند.[۱۹۵] بیخدایان نو و مخصوصاً داوکینگز بعضاً به توسل بهمغالطه پهلوانپنبه[۱۹۶] و تأسیس دین جدیدی به نام «علمگرایی» متهم شدهاند.[۱۹۷]
در کتابهای پرفروش مذکور، واقعهیازده سپتامبر که انگیزه دینی پشت آن بود و موفقیت انستیتو دیسکاوری در اضافه کردن ایدههای آفرینشگرایانه بهکتابهای درسی آمریکا و حمایت جورج بوش از آن در سال ۲۰۰۵، توسط هریس، دنت، داوکینز، استنجر و هیچنز به عنوان شواهدی بر نیاز برای حرکت به سوی یک جامعه سکولارتر مطرح شدهاند.[۱۹۸]
تحقیقات مختلف نشان داده است که ارتباط مثبتی میان سطح تحصیل، رفاه و بهرههوشی با خداناباوری وجود دارد.[۱۹۹][۲۰۰][۲۰۱][۲۰۲] بنا به گفته نایجل باربر، خداناباوری در کشورهایی رشد کرده است که مردم از نظر اقتصادی این اطمینان را دارند که در وضعیت امنی هستند؛ مخصوصاً در کشورهای دموکراتیک اروپایی، جایی که مردم نگرانیهای کمتری نسبت به آینده خود دارند و امنیت اجتماعی و وضعیت بهتر سیستم درمانی، باعث شده است تا کیفیت وامید به زندگی بالاتر برود. در مقام مقایسه، در کشورهای توسعهنیافته، عملاً هیچ خداناباوری پیدا نمیشود. باربر معتقد است که الگوی واضحی وجود دارد: در کشورهای آفریقایی آتئیستها کمتر از ۱٪ جمعیت را تشکیل میدهند، حال آنکه در ثروتمندترین کشورهای اروپا این عدد به طرز چشمگیری بالاتر است.[۲۰۳]
ارتباط میان بهرههوشی و خداناباوری نیز از نظر آماری دارای اهمیت است، اگرچه زیاد نیست و دلیل این رابطه به خوبی درک نشده است. یک فرضیه این است که رابطه منفی که میان هوش بالا و مذهبی بودن وجود دارد بسته به هنجارطلبی و هنجارشکنی در هر فرد متفاوت است. در خیلی از کشورها، عقیدههای دینی یک انتخاب هنجارطلبانه است و شواهد نشان میدهد که افرادی از هوش بالاتری برخوردارند، خود را باهنجارهای اجتماعی تطبیق نمیدهند.[۲۰۴] فرضیه دیگری وجود دارد که افرادی که سطح هوشی بالاتری دارند، مسائل را بیشتر در معرضاستدلال تحلیلی قرار میدهند و از آنجا که اعتقادات دینی را در برابر استدلال تحلیلی سطح بالا قرار میدهند، اعتقادشان به دین از بین میرود.[۱۹۹]
برآورد کردن تعداد بیخدایانجهان ساده نیست. کسانی که در نظرسنجیهای مرتبط با دین به سؤال دربارهٔ آتئیسم پاسخ میدهند، ممکن است برداشت متفاوتی از این مفهوم داشته باشند یا تمایز میان آتئیسم، باورهای غیردینی و ادیان غیرخداپرستی بسته به نظر هر کس فرق داشته باشد.[۲۰۶] یک هندوی آتئیست ممکن است در پاسخ خود راهندو معرفی کند، با اینکه در عمل یک آتئیست هم حساب میآید.[۲۰۷] تحقیقی که در سال ۲۰۱۰ دردانشنامه بریتانیکا منتشر شد نشان داد که بیدینان ۹٫۶٪ جمعیت جهان را تشکیل میدهند، در حالی که جمعیت بیخدایان ۲٪ است و بیشتر آنها درآسیا زندگی میکنند. در این تحقیق کسانی که پیرو ادیان آتئیستی هستند، مانند تعدادی ازبودیستها، به حساب نیامده اند.[۲۰۸] در میان سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰رشد جمعیت بیخدایان منفی ۰٫۱۷٪ بوده است.[۲۰۸] مجموع تعداد کسانی که هیچگونه باوری به وجود خدا(یان) ندارند بین ۵۰۰ میلیون تا ۱٫۱ میلیارد نفر در سطح جهان تخمین زده میشود.[۲۰۹][۲۱۰]
براساس نظرسنجی جهانی وین-گالوپ، ۱۳٪ کسانی که در سال ۲۰۱۲ در این نظرسنجی شرکت داشتند خود را آتئیست معرفی کردند.[۲۱۱] این عدد در سال ۲۰۱۵ یازده درصد بود و در سال ۲۰۱۷ نه درصد.[۳۱][۲۱۲] براساس نظرسنجی سال ۲۰۱۲ از میان کشورهایی که در آن نظرسنجی صورت گرفته استچین (۴۷٪)،ژاپن (۳۱٪)،جمهوری چک (۳۰٪)،فرانسه (۲۹٪)،کره جنوبی (۱۵٪)،آلمان (۱۵٪)،هلند (۱۴٪)،اتریش (۱۰٪)،ایسلند (۱۰٪)،استرالیا (۱۰٪) وجمهوری ایرلند (۱۰٪) بیشترین خداناباوران را دارند.
هیچ آمار رسمی یا غیررسمی دربارهٔ تعداد خداناباوران ایرانی وجود ندارد چرا که بر اساسقانون مجازات اسلامی، درایران خداناباوری میتواند با خطر اعدام مواجه شود؛ این ایران را در میان ۱۳ کشوری که در آنها مجازات آتئیسم مرگ است، قرار میدهد. خداناباوران ایرانی مجبورند برای مواجه نشدن با آزار دیدگاههای خود را مخفی کنند اما بسیاری از آنان به صورت ناشناس در اینترنت عقیدههای خود را بروز میدهند.[۲۱۳] در سال ۲۰۱۲ میلادی، مارکوس لاتون روزنامهنگار آلمانی در نشریهدی تسایت گزارش مفصلی دربارهٔ رواج آتئیسم در ایران نوشت و بیان داشت، آتئیسم در ایران با خطرمجازات مرگ روبروست اما همه ساله ایرانیان بیشتری خود را به عنوان بیدین معرفی میکنند ولی به شکلی غیرعلنی. لاتون در گزارش خود با دانشجویانی مصاحبه کرده که با مطالعه آثارنیچه،شوپنهاور وفروید و همچنینریچارد داوکینز وکریستوفر هیچنز و کتابهای ممنوعه در قالب کتابهای الکترونیکی (ایبوک) کیندل با دیدگاههایی روبرو شدهاند که باعث شده به تدریج از روایت رسمی ایدئولوژی و مذهب رایج فاصله بگیرند.[۲۱۴]
در گزارش سال ۲۰۱۲ لاتون، ازفیسبوک فارسی کانون آگنوستیکها و آتئیستهای ایران نام برده و از این مسئله حیرتزده شده که ۲۷ هزار نفر این صفحه را لایک کردهاند. تعداد لایکهای این صفحه که در گزارش لاتون ذکر شده بعدها با گذشت حدود ۶ سال به حدود ۱۹۹ هزار نفر رسید و به عبارت دیگر هفت برابر افزایش پیدا کرد.[۲۱۴]
فیلیپ کرینبروک معتقد است که ارائه نسخهای از دین بر پایه بمباران تبلیغاتی وپروپاگاندای شبانهروزی، بسیاری از ایرانیان را از اسلام دور کرده است. به گفته کرینبروک، برخی از ایرانیان نیاز معنوی خود را در این کشاکش با باور به آموزههایزرتشت و حتیبودیسم جستجو کردهاند و تعجبی ندارد که در این بین عدهای نیز ایمان به وجود خدا را از دست داده و خود را آتئیست بنامند.[۲۱۴]
در مرداد ۹۹، گمان (گروه مطالعات افکارسنجی ایرانیان) گزارشی را منتشر کرد که به گفته این گروه از تاریخ ۱۷ خرداد تا ۱ تیر ۱۳۹۹ و در ۱۵ روز انجام گرفت؛ در این نظرسنجی، بیش از ۵۰ هزار پاسخدهنده شرکت کردند و حدود ۹۰٪ پاسخدهندگان، ساکن ایران بودند.[۲۱۵]
بر اساس این گزارش:
۷۸٪ ایرانیان به خدا باور دارند. همچنین ۳۷٪ به مفهوم زندگی بعد از مرگ، ۳۰٪ به بهشت و جهنم، ۲۶٪ به جن و ۲۶٪ به ظهور منجی بشریت معتقد هستند. حدود ۲۰٪ از جامعه نیز به هیچیک از اینها اعتقاد ندارند.
نتایج این نظرسنجی نشان میدهد در حالیکه ۳۲٪ جامعه، خود را «مسلمان شیعه» میدانند، ۹٪ خود را خداناباور (آتئیست)، ۸٪ معنویتگرایی، ۷٫۵٪ زرتشتیمزدیسنا، ۷٪ ندانمگرا و ۴٫۵٪ خود رامسلمان سنی میدانند؛ همچنینعرفانگرایی (تصوف)، انسانیتگرایی،مسیحیت وبهائیت در کنار گرایشهای دیگر در جامعه ایران وجود دارند. حدود ۲۲٪ جامعه نیز خود را نزدیک به هیچیک از این گرایشها نمیدانند.
حدود نیمی از جامعه اظهار داشتهاند که از دینداری بهبیدینی رسیدهاند. از سوی دیگر باورهای ۴۱٪ از افراد جامعه دربارهٔ دین یا بیدینی در دوران زندگیشان تغییر زیادی نداشته است. همچنین حدود ۶٪ جامعه از یک گرایش دینی به گرایش دینی دیگر تمایل پیدا کردهاند.
برطبق نتایج این نظرسنجی، حدود ۶۰٪ جامعه اعلام کردهاند که نماز نمیخوانند. در مقابل، حدود ۴۰٪ جامعه اظهار داشتهاند که به تناوب مختلف، نماز میخوانند و از این میزان، بیش از ۲۷٪ جامعه اعلام کردهاند که پنج بار در روز، نماز میخوانند.
نتایج نظرسنجی نشان میدهد که حدود ۶۱٪ افراد جامعه در خانوادههای «خداباور و مذهبی» و ۳۲٪ جامعه در خانوادههای «خداباور اما غیرمذهبی» بزرگ شدهاند. کمتر از ۳٪ جامعه در خانوادههای «خداناباور» یا «ضدمذهبی» رشد کردهاند.[۲۱۵]
بر اساس نظرسنجی سال ۲۰۱۰ انجام شده توسط یوروبارومتر، پاسخها به سؤال «آیا شما وجود نداشتن هیچ روح، نیروی زندگی یا خدایی را قبول دارید؟» بسته به کشورهای مختلف در اتحادیه اروپا متفاوت بود. درصد کسانی که پاسخ دادند که وجود خدا(یان) را باور ندارند، در فرانسه (۴۰٪)، جمهوری چک (۳۷٪)، سوئد (۳۴٪)، هلند (۳۰٪) و استونی (۲۹٪) بالا بود. حال آنکه در آلمان (۲۷٪)، بلژیک (۲۷٪) و انگلیس (۲۵٪) در سطح متوسطی قرار داشت. این عدد در کشورهای لهستان (۵٪)، یونان (۴٪)، قبرس (۳٪)، مالت (۲٪) و رومانی (۱٪) خیلی پایین بود. در مجموع، در اتحادیه اروپا ۲۰٪ پاسخدهندگان عنوان کردند که وجود نیرویی برتر را قبول ندارند.[۳۳] در نظرسنجی سال ۲۰۱۲ یوروبارومتر، ۱۶٪ مردم اتحادیه اروپا خود را ناباور/آگنوستیک و ۷٪ خود را آتئیست دانستند.[۲۱۶]
بر اساس نظرسنجیمرکز تحقیقات پیو در سال ۲۰۱۲، در مجموع بیدینان (شامل آگنوستیکها و آتئیستها) ۱۸ درصد جمعیت قاره اروپا را تشکیل میدهند. همین نظرسنجی نشان داد که در دو کشور اروپایی، بیدینها اکثریت جامعه را تشکیل میدهند: در جمهوری چک ۷۵٪ مردم خود را پیرو هیچ دینی ندانستند؛ این عدد در استونی ۶۰٪ بود.
رانا احمد زنی سوریهای که نوشته جمهوری آتئیست (Atheist Republic) را مقابلمسجدالحرام در دست دارد.
۸۵۸ میلیون بیدین (شامل خداناباوران) در آسیا (غیر از خاورمیانه) زندگی میکنند؛ بیدینها شامل کسانی که پیرو هیچ دینی نیستند اما وجود خدا(یان) را باور دارند، هم میشود. به عنوان مثال در چین، ۷٪ بیدینها وجود خدا(یان) را باور دارند. ۷۶٪ بیدینهای جهان در آسیا زندگی میکنند، درحالی که تنها ۲۱٪ جمعیت آن منطقه خود را بیدین میدانند. کره شمالی (۷۱٪)، ژاپن (۵۷٪) و چین (۵۲٪) بیشترین بیدینهای آسیا را دارند. ۶۲٪ از بیدینهای جهان در کشور چین زندگی میکنند.
جهان عرب در سالهای اخیر شاهد رشد تعداد خداناباوران بوده است. باوجود اینکه حکومتهای اقتدارگرای منطقه معمولاً آتئیستها را سرکوب میکنند، در شهرهای بزرگ جهان عرب مانند قاهره خداناباوران را میتوان در مکانهایی مانند کافهها دید. یک نظرسنجی مربوط به سال ۲۰۱۲ که توسطمؤسسه گالوپ انجام شد، نشان داد که ۵٪ سعودیها خودشان را خداناباور میدانند.[۲۱۷] با این حال تعداد کمی از جوانان عرب عنوان کردهاند که در میان حلقه دوستان و آشنایانشان خداناباورانی را میشناسند. بر اساس یک تحقیق، کمتر از ۱٪ ساکنان مراکش، مصر،عربستان سعودی و اردن به وجود خدا باور ندارند و این عدد در امارات، بحرین، کویت و فلسطین بین ۳٪ تا ۷٪ است. در تمام کشورهایی که این تحقیق در آنها انجام شده بود، تنها ۳٪ تا ۸٪ عنوان کردند که در طول زندگی خود خداناباوران را دیدهاند یا دربارهٔ آن شنیدهاند. تنها استثناامارات متحده عربی بود که ۵۱٪ پرسش شدگان به این سؤال پاسخ مثبت دادند.[۲۱۸]
به گفته دفتر آمار استرالیا، ۳۰٪ استرالیاییها هیچ دینی ندارند. این گروه شامل خداناباوران هم میشود.[۲۱۹] بر اساس سرشماری سال ۲۰۱۳ در نیوزیلند، ۴۲٪ جمعیت خود را بدون دین معرفی کردند. در سال ۱۹۹۱ این عدد ۳۰٪ بود.[۲۲۰] درصد بیدینی در میان مردان بیش از زنان است.
برچسبهای نوشته شده بهزبان انگلیسی مربوط به آتئیسم
بر اساس تحقیق سازمان نظرسنجی ارزشهای جهانی، در سال ۲۰۱۴ تنها ۴٫۴٪ از آمریکاییها خودشان را آتئیست اعلام کردند. البته در همان نظرسنجی ۱۱٫۱٪ پاسخ دادند که به خدا باور ندارند.[۲۲۱] در سال ۱۹۸۴ میلادی، تعداد کسانی که در ایالات متحده خود را آتئیست میدانستند ۱٫۱٪ بود و ۲٫۲٪ در پاسخ به سؤال «آیا به خدا باور دارید»، جواب «نه» دادند. در سال ۲۰۱۴، نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو نشان داد که ۳٫۱٪ بزرگسالان آمریکایی خود را بیخدا میدانند که نسبت به سال ۲۰۰۷ که این عدد ۱٫۶٪ بود، افزایش داشته است. آتئیستها ۱۳٫۶٪ بیدینهای آمریکایی را تشکیل میدهند. بر اساس نظرسنجی سال ۲۰۱۵ که توسط General Sociological Survey انجام شد، تعداد آتئیستها و آگنوستیکها در آمریکا نسبت به ۲۳ سال پیش در ۱۹۹۱، تا حد زیادی بدون تفاوت باقی مانده است. آن زمان تنها ۲٪ خود را آتئیست معرفی کردند و ۴٪ آگنوستیک، حال آنکه در سال ۲۰۱۴ تنها ۳٪ اعلام کردند که آتئیست هستند و ۵٪ آگنوستیک.[۲۲۲] با این حال درصد بیدینها در آمریکا بسیار بالاتر است. بر اساس نظرسنجی American Family Survey، در سال ۳۴٪ آمریکاییها خود را بیدین میدانستند که شامل بیخدایان و ندانمگرایان هم میشود.[۲۲۳][۲۲۴]
↑برابر فارسی واژهٔ «آتئیست»، «خداناباور» است و نه «ناخداباور»؛ زیرا «ناخداباور»، یعنی کسی که به ناخدا باور دارد. (انصاری سمنانی، مهدی/شیدای سمنانی، مهرداد؛ هزاران جستار و نکته… دربارهٔ نویسندگی و ویرایش)
↑دستور خط فارسی (مصوّب فرهنگستان زبان و ادب فارسی)، جدول شمارهٔ ۳ (راهنمای کتابت همزه)، چاپ نهم، ۱۳۸۹.
↑Nielsen, Kai (2010)."Atheism".Encyclopædia Britannica. Retrieved2010-02-01.Atheism, in general, the critique and denial of metaphysical beliefs in God or spiritual beings.... Instead of saying that an atheist is someone who believes that it is false or probably false that there is a God, a more adequate characterization of atheism consists in the more complex claim that to be an atheist is to be someone who rejects belief in God for the following reasons (which reason is stressed depends on how God is being conceived)...
↑Edwards, Paul (2005) [۱۹۶۷]. "Atheism". In Donald M. Borchert (ed.).The Encyclopedia of Philosophy. Vol. Vol. ۱ (۲nd ed.). MacMillan Reference USA (Gale). p. ۳۵۹.ISBN0-02-865780-2.On our definition, an 'atheist' is a person who rejects belief in God, regardless of whether or not his reason for the rejection is the claim that 'God exists' expresses a false proposition. People frequently adopt an attitude of rejection toward a position for reasons other than that it is a false proposition. It is common among contemporary philosophers, and indeed it was not uncommon in earlier centuries, to reject positions on the ground that they are meaningless. Sometimes, too, a theory is rejected on such grounds as that it is sterile or redundant or capricious, and there are many other considerations which in certain contexts are generally agreed to constitute good grounds for rejecting an assertion.{{cite encyclopedia}}:|volume= has extra text (help)
↑Rowe, William L. (1998)."Atheism". In Edward Craig (ed.).Routledge Encyclopedia of Philosophy. Taylor & Francis.ISBN978-0-415-07310-3. Retrieved2010-02-01.As commonly understood, atheism is the position that affirms the nonexistence of God. So an atheist is someone who disbelieves in God, whereas a theist is someone who believes in God. Another meaning of "atheism" is simply nonbelief in the existence of God, rather than positive belief in the nonexistence of God. …an atheist, in the broader sense of the term, is someone who disbelieves in every form of deity, not just the God of traditional Western theology.
↑religioustolerance.org's short article onDefinitions of the term "Atheism" suggests that there is no consensus on the definition of the term.Simon Blackburn summarizes the situation in The Oxford Dictionary of Philosophy: "Atheism. Either the lack of belief in a god, or the belief that there is none". Most dictionaries (see the OneLook query for"atheism") first list one of the more narrow definitions.
↑Runes, Dagobert D.(editor) (1942).Dictionary of Philosophy. New Jersey: Littlefield, Adams & Co. Philosophical Library.ISBN0-06-463461-2. Retrieved2010-02-01.(a) the belief that there is no God; (b) Some philosophers have been called "atheistic" because they have not held to a belief in a personal God. Atheism in this sense means "not theistic". The former meaning of the term is a literal rendering. The latter meaning is a less rigorous use of the term though widely current in the history of thought{{cite book}}:|first= has generic name (help) – entry by Vergilius Ferm
↑"Definitions: Atheism". Department of Religious Studies, University of Alabama. Archived fromthe original on 11 June 2010. Retrieved2010-04-23.
↑Drachmann, A.B. (1977) [1922].Atheism in Pagan Antiquity. Chicago: Ares Publishers.ISBN978-0-89005-201-3.Atheism and atheist are words formed from Greek roots and with Greek derivative endings. Nevertheless, they are not Greek; their formation is not consonant with Greek usage. In Greek they saidátheos andatheotēs; to these the English words ungodly and ungodliness correspond rather closely. In exactly the same way as ungodly,átheos was used as an expression of severe censure and moral condemnation; this use is an old one, and the oldest that can be traced. Not till later do we find it employed to denote a certain philosophical creed.
↑«گسترش آتئیسم در ایران».آتئیست ایران.2019-08-02. بایگانیشده ازاصلی در ۱۳ اكتبر ۲۰۲۰. دریافتشده در2020-10-24.تاریخ وارد شده در|archive-date= را بررسی کنید (کمک)
↑«روز جهانی آتئیستها». سایت رسمی آتئیستهای ایران. بایگانیشده ازاصلی در ۱۶ ژانویه ۲۰۲۱. دریافتشده در۲۲ مارس ۲۰۲۱.
↑The wordαθεοι—in any of its forms—appears nowhere else in theهفتادگانی or theعهد جدید.Robertson, A.T. (1960) [1932]."Ephesians: Chapter 2".Word Pictures in the New Testament. Broadman Press. Retrieved2013-04-14.Old Greek word, not in LXX, only here in N.T. Atheists in the original sense of being without God and also in the sense of hostility to God from failure to worship him. See Paul's words in Ro 1:18–32.
↑Drachmann, A. B. (1977).Atheism in Pagan Antiquity. Chicago: Ares Publishers.ISBN0-89005-201-8.Atheism and atheist are words formed from Greek roots and with Greek derivative endings. Nevertheless they are not Greek; their formation is not consonant with Greek usage. In Greek they saidatheos andatheotēs; to these the English words ungodly and ungodliness correspond rather closely. In exactly the same way as ungodly,atheos was used as an expression of severe censure and moral condemnation; this use is an old one, and the oldest that can be traced. Not till later do we find it employed to denote a certain philosophical creed.
↑Hanmer, Meredith (1577).The auncient ecclesiasticall histories of the first six hundred years after Christ, written by Eusebius, Socrates, and Evagrius. London. p. 63.OCLC55193813.The opinion which they conceaue of you, to be Atheists, or godlesse men.
↑۴۰٫۰۴۰٫۱Rendered asAthisme:de Mornay, Philippe (1587).A Woorke Concerning the Trewnesse of the Christian Religion: Against Atheists, Epicures, Paynims, Iewes, Mahumetists, and other infidels. Translated from French by Arthur Golding &Philip Sidney. London. pp. xx. 310.Athisme, that is to say, vtter godlesnes.
↑Burton, Robert (1621).deist.The Anatomy of Melancholy. Part III, section IV. II. i. Retrieved2013-04-14.Cousin-germans to these men are many of our great Philosophers and Deists
↑Martin, Edward (1662). "Five Letters".His opinion concerning the difference between the Church of England and Geneva [etc.] London. p. 45.To have said my office..twice a day..among Rebels, Theists, Atheists, Philologers, Wits, Masters of Reason, Puritanes [etc.].
↑"Secondly, that nothing out of nothing, in the sense of the atheistic objectors, viz. that nothing, which once was not, could by any power whatsoever be brought into being, is absolutely false; and that, if it were true, it would make no more against theism than it does against atheism.." Cudworth, Ralph. The true intellectual system of the universe. 1678. Chapter V Section II p.73
↑In part because of its wide use in monotheistic Western society,atheism is usually described as "disbelief in God", rather than more generally as "disbelief in deities". A clear distinction is rarely drawn in modern writings between these two definitions, but some archaic uses ofatheism encompassed only disbelief in the singular God, not in polytheistic deities. It is on this basis that the obsolete termadevism was coined in the late 19th century to describe an absence of belief in plural deities.
↑"Atheism".Encyclopædia Britannica. 1911. Archived fromthe original on 12 May 2011. Retrieved2011-04-09.The term as generally used, however, is highly ambiguous. Its meaning varies (a) according to the various definitions of deity, and especially (b) according as it is (i.) deliberately adopted by a thinker as a description of his own theological standpoint, or (ii.) applied by one set of thinkers to their opponents. As to (a), it is obvious that atheism from the standpoint of the Christian is a very different conception as compared with atheism as understood by a Deist, a Positivist, a follower of Euhemerus or Herbert Spencer, or a Buddhist.
↑Holland, Aaron. "Agnosticism".The new encyclopedia of unbelief, in (Flynn 2007، ص.34): "It is important to note that this interpretation of agnosticism is compatible with theism or atheism, since it is only asserted thatknowledge of God's existence is unattainable."
↑۵۰٫۰۵۰٫۱(Martin 2006، ص. 2): "But agnosticism is compatible with negative atheism in that agnosticismentails negative atheism. Since agnostics do not believe in God, they are by definition negative atheists. This is not to say that negative atheism entails agnosticism. A negative atheistmight disbelieve in God but need not."
↑(Martin 1990، صص.467–468): "In the popular sense an agnostic neither believes nor disbelieves that God exists, while an atheist disbelieves that God exists. However, this common contrast of agnosticism with atheism will hold only if one assumes that atheism means positive atheism. In the popular sense, agnosticism is compatible with negative atheism. Since negative atheism by definition simply means not holding any concept of God, it is compatible with neither believing nor disbelieving in God."
↑(Flint 1903، صص.49–51): "The atheist may however be, and not unfrequently is, an agnostic. There is an agnostic atheism or atheistic agnosticism, and the combination of atheism with agnosticism which may be so named is not an uncommon one."
↑(Barker 2008، ص.96): "People are invariably surprised to hear me say I am both an atheist and an agnostic, as if this somehow weakens my certainty. I usually reply with a question like, "Well, are you a Republican or an American?" The two words serve different concepts and are not mutually exclusive. Agnosticism addresses knowledge; atheism addresses belief. The agnostic says, "I don't have a knowledge that God exists." The atheist says, "I don't have a belief that God exists." You can say both things at the same time. Some agnostics are atheistic and some are theistic."
↑Besant, Annie. "Why Should Atheists Be Persecuted?".The Atheistic Platform. in (Bradlaugh 1884، صص.185–186): "The Atheist waits for proof of God. Till that proof comes he remains, as his name implies, without God. His mind is open to every new truth, after it has passed the warder Reason at the gate."
↑Holyoake, George Jacob (1842)."Mr. Mackintosh's New God".The Oracle of Reason, Or, Philosophy Vindicated.1 (23): 186.On the contrary, I, as an Atheist, simply profess that I do not see sufficient reason tobelieve that there is a god. I do not pretend toknow that there is no god. The whole question of god's existence,belief ordisbelief, a question of probability or of improbability, not knowledge.
↑"Atheism".Encyclopædia Britannica. 1911. Archived fromthe original on 12 May 2011. Retrieved2011-04-09.But dogmatic atheism is rare compared with the sceptical type, which is identical with agnosticism in so far as it denies the capacity of the mind of man to form any conception of God, but is different from it in so far as the agnostic merely holds his judgment in suspense, though, in practice, agnosticism is apt to result in an attitude towards religion which is hardly distinguishable from a passive and unaggressive atheism.
↑(Nielsen 2011): "atheism, in general, the critique and denial of metaphysical beliefs in God or spiritual beings. As such, it is usually distinguished from theism, which affirms the reality of the divine and often seeks to demonstrate its existence. Atheism is also distinguished from agnosticism, which leaves open the question whether there is a god or not, professing to find the questions unanswered or unanswerable."
↑"Atheism".Encyclopædia Britannica Concise. Merriam Webster. Retrieved2011-12-15.Critique and denial of metaphysical beliefs in God or divine beings. Unlike agnosticism, which leaves open the question of whether there is a God, atheism is a positive denial. It is rooted in an array of philosophical systems.
↑Nagel, Ernest (1959). "Philosophical Concepts of Atheism".Basic Beliefs: The Religious Philosophies of Mankind. Sheridan House.I shall understand by "atheism" a critique and a denial of the major claims of all varieties of theism ... atheism is not to be identified with sheer unbelief ... Thus, a child who has received no religious instruction and has never heard about God, is not an atheist – for he is not denying any theistic claims. Similarly in the case of an adult who, if he has withdrawn from the faith of his father without reflection or because of frank indifference to any theological issue, is also not an atheist – for such an adult is not challenging theism and not professing any views on the subject. reprinted inCritiques of God, edited by Peter A. Angeles, Prometheus Books, 1997.
↑(Flew 1976، صص. 14ff): "In this interpretation an atheist becomes: not someone who positively asserts the non-existence of God; but someone who is simply not a theist. Let us, for future ready reference, introduce the labels 'positive atheist' for the former and 'negative atheist' for the latter."
↑Kenny, Anthony (2006). "Why I Am Not an Atheist".What I believe. Continuum.ISBN978-0-8264-8971-5.The true default position is neither theism nor atheism, but agnosticism ... a claim to knowledge needs to be substantiated; ignorance need only be confessed.
↑Kenny, Anthony (2006). "Why I Am Not an Atheist".What I believe. Continuum.ISBN0-8264-8971-0.The true default position is neither theism nor atheism, but agnosticism ... a claim to knowledge needs to be substantiated; ignorance need only be confessed.
↑(Baggini 2003، صص. 30–34). "Who seriously claims we should say 'I neither believe nor disbelieve that the Pope is a robot', or 'As to whether or not eating this piece of chocolate will turn me into an elephant I am completely agnostic'. In the absence of any good reasons to believe these outlandish claims, we rightly disbelieve them, we don't just suspend judgement."
↑(Baggini 2003، ص. 22). "A lack of proof is no grounds for the suspension of belief. This is because when we have a lack of absolute proof we can still have overwhelming evidence or one explanation which is far superior to the alternatives."
↑اصطلاح اژدها در گاراژ من، برخلاف قوری سماوی و هیولای اسپاگتی پرنده، چندان واضح مطرح نشد، و از سخن سیگن برداشتهای دیگری نیز ممکن است.
↑(Hume 1748، Part III): "If we take in our hand any volume; of divinity or school metaphysics, for instance; let us ask, Does it contain any abstract reasoning concerning quantity or number? No. Does it contain any experimental reasoning concerning matter of fact and existence? No. Commit it then to the flames: for it can contain nothing but sophistry and illusion."
↑V.A. Gunasekara,"The Buddhist Attitude to God". Archived fromthe original on 2 January 2008. Retrieved13 April 2013. In the Bhuridatta Jataka, "The Buddha argues that the three most commonly given attributes of God, viz. omnipotence, omniscience and benevolence towards humanity cannot all be mutually compatible with the existential fact of dukkha."
↑Walpola Rahula,What the Buddha Taught. Grove Press, 1974. Pages 51–52.
↑Winston, Robert (Ed.) (2004).Human. New York: DK Publishing, Inc. p. 299.ISBN0-7566-1901-7.Nonbelief has existed for centuries. For example, Buddhism and Jainism have been called atheistic religions because they do not advocate belief in gods.
↑Lyas, Colin (1970). "On the Coherence of Christian Atheism".Philosophy: the Journal of the Royal Institute of Philosophy.45 (171): 1–19.doi:10.1017/S0031819100009578.
↑الن دو باتن: نویسنده کتاب دین برای بیخدایان (۲۰۱۲)
↑(Smith 1979، ص. 275). "Among the many myths associated with religion, none is more widespread -or more disastrous in its effects—than the myth that moral values cannot be divorced from the belief in a god."
↑InDostoevsky'sThe Brothers Karamazov (Book Eleven:Brother Ivan Fyodorovich, Chapter 4) there is the famous argument thatIf there is no God, all things are permitted.: "'But what will become of men then?' I asked him, 'without God and immortal life? All things are lawful then, they can do what they like?'"
↑ForKant, the presupposition of God, soul, and freedom was a practical concern, for "Morality, by itself, constitutes a system, but happiness does not, unless it is distributed in exact proportion to morality. This, however, is possible in an intelligible world only under a wise author and ruler. Reason compels us to admit such a ruler, together with life in such a world, which we must consider as future life, or else all moral laws are to be considered as idle dreams ..." (Critique of Pure Reason, A811).
↑Human Rights, Virtue, and the Common Good. Rowman & Littlefield. 1996.ISBN978-0-8476-8279-9. Retrieved2013-04-13.That problem was brought home to us with dazzling clarity by Nietzsche, who had reflected more deeply than any of his contemporaries on the implications of godlessness and come to the conclusion that a fatal contradiction lay at the heart of modern theological enterprise: it thought that Christian morality, which it wished to preserve, was independent of Christian dogma, which it rejected. This, in Nietzsche's mind, was an absurdity. It amounted to nothing less than dismissing the architect while trying to keep the building or getting rid of the lawgiver while claiming the protection of the law.
↑The Blackwell Companion to Natural Theology.Wiley-Blackwell. 11 May 2009.ISBN978-1-4051-7657-6. Retrieved2013-04-13.Morality "has truth only if God is truth–it stands or falls with faith in God" (Nietzche 1968, p. 70). The moral argument for the existence of God essentially takes Nietzche's assertion as one of its premises: if there is no God, then "there are altogether no moral facts."
↑Victorian Subjects. Duke University Press. 1991.ISBN978-0-8223-1110-2. Retrieved2011-04-09.Like other mid-nineteenth-century writers, George Eliot was not fully aware of the implications of her humanism, and, as Nietzsche saw, attempted the difficult task of upholding the Christian morality of altruism without faith in the Christian God.
↑101 Ethical Dilemmas, 2nd edition, by Cohen, M. , Routledge 2007, pp 184–5. (Cohen notes particularly that Plato and Aristotle produced arguments in favour of slavery.)
↑Harris, Sam (2005)."An Atheist Manifesto". Truthdig. Archived fromthe original on 16 May 2011. Retrieved2013-04-13.In a world riven by ignorance, only the atheist refuses to deny the obvious: Religious faith promotes human violence to an astonishing degree.
↑John S. Feinberg, Paul D. Feinberg (4 November 2010).Ethics for a Brave New World. Stand To Reason.ISBN978-1-58134-712-8.Over a half century ago, while I was still a child, I recall hearing a number of old people offer the following explanation for the great disasters that had befallen Russia: 'Men have forgotten God; that's why all this has happened.' Since then I have spend well-nigh 50 years working on the history of our revolution; in the process I have read hundreds of books, collected hundreds of personal testimonies, and have already contributed eight volumes of my own toward the effort of clearing away the rubble left by that upheaval. But if I were asked today to formulate as concisely as possible the main cause of the ruinous revolution that swallowed up some 60 million of our people, I could not put it more accurately than to repeat: 'Men have forgotten God; that's why all this has happened.
↑Sarvepalli Radhakrishnan and Charles A. Moore.A Sourcebook in Indian Philosophy. (Princeton University Press: 1957, Twelfth Princeton Paperback printing 1989) pp. 227–249.ISBN0-691-01958-4.
↑Joshi, L.R. (1966). "A New Interpretation of Indian Atheism".Philosophy East and West.16 (3/4): 189–206.doi:10.2307/1397540.JSTOR1397540.
↑(Baggini 2003، صص. 73–74). "Atheism had its origins in Ancient Greece but did not emerge as an overt and avowed belief system until late in the Enlightenment."
↑Friedrich Solmsen (1942).Plato's Theology. Cornell University Press. p 25.
↑۱۳۸٫۰۱۳۸٫۱... nullos esse omnino Diagoras et Theodorus Cyrenaicus ... Cicero, Marcus Tullius:De natura deorum. Comments and English text by Richard D. McKirahan. Thomas Library, Bryn Mawr College, 1997, page 3.ISBN0-929524-89-6
↑Fragments of Euhemerus' work in Ennius' Latin translation have been preserved inPatristic writings (e.g. byLactantius andEusebius of Caesarea), which all rely on earlier fragments inDiodorus 5,41–46 & 6.1. Testimonies, especially in the context of polemical criticism, are found e.g. inCallimachus,Hymn to Zeus 8.
↑Winfried Schröder, in: Matthias Knutzen: Schriften und Materialien (2010), p. 8. See also Rececca Moore,The Heritage of Western Humanism, Scepticism and Freethought (2011), calling Knutzen "the first open advocate of a modern atheist perspective"online hereبایگانیشده در ۳۰ مارس ۲۰۱۲ توسطWayback Machine
↑Gerhard Simon (19 October 2009).Church, State, and Opposition in the U.S.S.R.University of California Press.ISBN978-0-520-02612-4.On the other hand the Communist Party has never made any secret of the fact, either before or after 1917, that it regards 'militant atheism' as an integral part of its ideology and will regard 'religion as by no means a private matter'. It therefore uses 'the means of ideological influence to educate people in the spirit of scientific materialism and to overcome religious prejudices..' Thus it is the goal of the C.P.S.U. and thereby also of the Soviet state, for which it is after all the 'guiding cell', gradually to liquidate the religious communities.
↑Dimitry Pospielovsky (19 October 2009).The Orthodox Church in the History of Russia. St Vladimir's Seminary Press.ISBN978-0-88141-179-9.It might be expected that as a Christian leader, he would at least declare that a Christian could not vote for a party that preached and practiced genocide, whether racial or class-based , nor for a party whose ideology included a militant atheism aiming at liquidation of religion.
↑Simon Richmond (19 October 2009).Russia & Belarus.BBC Worldwide.ISBN978-1-74104-291-7.Soviet 'militant atheism' led to the closure and destruction of nearly all the mosques and madrasahs (Muslim religious schools) in Russia, although some remained in the Central Asian states. Under Stalin there were mass deportations and liquidation of the Muslim elite.
↑Tʻinatʻin Bočorišvili, William Sweet, Daniel R. Ahern (30 June 2005).Politics, ethics and challenges to democracy in 'new independent states'. Berghahn Books.ISBN978-1-56518-224-0. Retrieved2013-04-15.During the past 150 years in Azerbaijan, Islam has experienced an ascendancy over the official Orthodoxy of the Russian Empire and, then, the state atheism of the Soviet Union.{{cite book}}: نگهداری یادکرد:نامهای متعدد:فهرست نویسندگان (link)
↑Baggini, Julian (Summer 2003)."The Perils of Atheism".118 (2). New Humanist. Retrieved2013-04-15.{{cite journal}}:Cite journal requires|journal= (help) Extract from his bookAtheism: A Very Short Introduction (2003), Oxford University Press
↑William B. Simons, Rijksuniversiteit te Leiden (2001).The Constitutions of the Communist World.Springer.ISBN978-0-8147-2214-5. Retrieved2013-04-15.Article 37. The State recognizes no religion and supports and carries out atheist propaganda in order to implant a scientific materialist world outlook in people.
↑Richard Felix Staar (1982).Communist Regimes in Eastern Europe.Hoover Institution.ISBN978-0-8179-7692-7. Retrieved2013-04-15.By 1976 all places of worship had been closed. However, the regime has had to admit that religion still maintains a following among Albanians. In order to suppress religious life, the following article has been included in the 1976 constitution: "The state recognizes no religion and supports and carries out atheistic propaganda to implant the scientific materialistic world outlook in people" (Article 37). In its antireligious moves, the regime has gone so far as to order persons to change their names if they are of a religious origin.
↑China in the 21st century. Oxford University Press. 16 April 2010.ISBN978-0-19-539447-4. Retrieved2013-04-15.China is still officially an atheist country, but many religions are growing rapidly, including evangelical Christianity (estimates of how many Chinese have converted to some form of Protestantism range widely, but at least tens of millions have done so) and various hybrid sects that combine elements of traditional creeds and belief systems (Buddhism mixed with local folk cults, for example).
↑"Discrimination in the EU in 2012"(PDF),Special Eurobarometer, 383,European Union:European Commission, p. 233, 2012, archived fromthe original(PDF) on 2 December 2012, retrieved14 August 2013 The question asked was "Do you consider yourself to be... ?", with a card showing: Catholic, Orthodox, Protestant, Other Christian, Jewish, Muslim, Sikh, Buddhist, Hindu, Atheist, and non-believer/agnostic. Space was given for Other (Spontaneous) and DK. Jewish, Sikh, Buddhist, Hindu did not reach the 1% threshold.
↑"WVS Database".World Values Survey. Institute for Comparative Survey Research. March 2015. Archived fromthe original on 5 January 2016. Retrieved7 January 2016.
Edwards, Paul (2005) [۱۹۶۷]. "Atheism". In Donald M. Borchert (ed.).Encyclopedia of Philosophy. Vol. Vol. 1 (2nd ed.). MacMillan Reference USA (Gale). p. 359.ISBN978-0-02-865780-6.{{cite encyclopedia}}:|volume= has extra text (help)
Sartre, Jean-Paul (2001) [۱۹۴۶]. "Existentialism and Humanism". In Priest, Stephen (ed.).Jean-Paul Sartre: Basic Writings. London: Routledge. p. ۴۵.ISBN0-415-21367-3.
Rosenberg, Alex (2011).The Atheist's Guide to Reality: Enjoying Life Without Illusions. New York: W. W. Norton & Co.ISBN978-0-393-08023-0
Russell, Paul (4 October 2005)."Hume on Religion". In Edward N. Zalta (ed.).Stanford Encyclopedia of Philosophy (Winter 2008 ed.). Metaphysics Research Lab. Retrieved2011-04-09.
Secular Web library – Library of both historical and modern writings, a comprehensive online resource for freely available material on atheism.
The Demand for Religion – A study on the demographics of Atheism by Wolfgang Jagodzinski (University of Cologne) and Andrew Greeley (University of Chicago and University of Arizona).