تفکر انتقادی یا تفکر نَقّادانه فرایند تحلیلحقایق،شواهد،مشاهدات واستدلالهای موجود بهمنظور رسیدن به نتیجهگیریهای منطقی یا انتخابهای آگاهانه است. این فرایند شامل شناسایی فرضیات پنهان، ارائه دلایل برای ایدهها و اقدامات، ارزیابی این دلایل با مقایسه دیدگاههای مختلف، و بررسی منطقی بودن و پیامدهای احتمالی آنهاست.[۱] هدف تفکر انتقادی، رسیدن به قضاوتی بر پایه تحلیل و ارزیابیمنطقی،شکگرایانه وبیطرفانه است.[۲]
در دوران مدرن، استفاده از عبارت «تفکر انتقادی» به جان دیویی بازمیگردد که از اصطلاح «تفکر تأملی» استفاده میکرد.[۳] این نوع تفکر به میزان دانش فرد وابسته است و کیفیتی که یک فرد میتواند در تفکر انتقادی از خود نشان دهد نیز بسته به همین دانش پایه متفاوت خواهد بود.[۴] فیلسوف ریچارد دبلیو. پل معتقد است که تفکر و تحلیل انتقادی مهارتهایی هستند که میتوان آنها را آموخت یا آموزش داد.[۵] بهکارگیری تفکر انتقادی مستلزم عادتهای ذهنیای است که خودمحور،خودانضباط، خودنظارتی و خوداصلاحگر هستند.[۶] چرا که تفکر انتقادی امری طبیعی نیست و باید آن را در خود پرورش داد؛ برای موفقیت در پرسشگری و استدلال، فرد باید مسئولیت این فرایند را بپذیرد.[۴] تفکر انتقادی مستلزم تعهدی سختگیرانه برای غلبه برخودمحوری وجامعهمحوری است؛[۷] این تعهد منجر به تسلط آگاهانه بر مهارتهای ارتباط مؤثر وحل مسئله خواهد شد.
ما هنگامی که مشغول اندیشیدن هستیم، معمولاً هدف ما فهمیدن چیزی است. میکوشیم تا پرسشی را پاسخ گوییم، مسئلهای را حل کنیم، نتیجهگیری را اثبات کنیم. میخواهیم بدانیم علت جنگهای داخلی چه بود، به کدام یک از نامزدها رأی دهیم یا چگونه به تعطیلات برویم تا به ورشکستگیمان نینجامد. در همهٔ این موارد، میتوان گفت که میکوشیم معرفتی کسب کنیم که از پیش نداریم؛ و در اغلب موارد نمیتوانیم آن معرفت را با مشاهدهٔ مستقیم حاصل کنیم. باید قدری استدلال کنیم، دو دو تا چهار تا کنیم، استنباط کنیم، و از اطلاعات موجود نتیجهگیری کنیم.[۸]
این شیوهٔ رویکرد به موضوعات را با صفت تحلیلی هم توصیف میکنند. تفکر انتقادی تفکری تحلیلی است، یعنی موضوع را میشکافد، اجزای آن را دانهدانه میسنجد و در ادامه شیوهٔ ترکیب آنها را وارسی میکند. در دوران باستانارسطو استاد این کار بوده است. شگرد تفکر ارسطو را نادیده گرفتهاند. آنچه از ارسطو درقرون وسطی به مانع تفکر بدل میگردد، برخی آموزههای او بوده است. محتوای کار او مانع شناخت درست صورت و شیوهٔ کار او شده است.
در آستانهٔ عصر جدید فیلسوفی به نامرنه دکارت سر برمیآورد که به اندیشهٔ تحلیلی جان تازهای میدهد. اندیشهٔ انتقادی تحلیلی او بنای فکرقرون وسطایی را ویران میکند. این اندیشه چیز پیچیدهای نیست. با مبانی آن میتوان آشنا شد.[۹]
تعاریف مختلفی از تفکر انتقادی وجود دارد؛ زیرا تفکر انتقادی مفهومی چندبعدی و شامل فعالیتها و پردازشهای ذهنی پیچیده است که به آسانی قابل توصیف و اندازهگیری نیستند.[۱۰] تعریف ساده تفکر انتقادی میتواند توانایی مطلوب برای تصور کردن، تحلیل کردن و ارزیابی کردن انواع اطلاعات بهمنظور تعیین صحت و اعتبار آنها باشد.[۱۱]
ازجان دیویی به عنوان پدر تفکر انتقادی مدرن یاد میشود. او تفکر انتقادی را تفکری تأملی یا تفکر عمیق میدانست و آن را اینگونه تعریف میکرد: «بررسی فعال، پایدار و دقیق یک باور یا صورتی مفروض از دانش در پرتو زمینههای پشتیبان و نتایج بعدی آن». منظور از فعال بودن این است که ایدهها و اطلاعات از کس دیگری گرفته نشده باشد (که به آن پردازش منفعل میگوییم)؛ در عوض، فرد باید خودش بیندیشد، سؤال مطرح کند و به جمعآوری اطلاعات بپردازد. منظور از پایداری و دقیق بودن این است که بدون فکر کردن دربارهٔ چیزی به نتیجهگیری ناگهانی نپردازیم. مهمترین نکته در تعریف دیویی، زمینههایی است که از باور مورد نظر پشتیبانی میکند. در واقع، آنچه دیویی مهم میداند، دلایلی است که برای باورهایمان داریم و نتایجی است که این باورها به دنبال دارند.[۱۳]
ادوارد گلاسر که یکی از پدیدآورندگان پرکاربردترین آزمون سنجش تفکر انتقادی است، با وام گرفتن از نظریهٔ دیویی، تفکر انتقادی را اینگونه تعریف میکند:
نگرش تمایل به بررسی متفکرانهٔ مسائل و موضوعاتی که در حیطهٔ تجربهٔ فرد قرار میگیرند.
دانش روشهای تحقیق و استدلال منطقی
مهارت در بکارگیری روشهای مذکور. تفکر انتقادی مستلزم تلاشی مداوم برای بررسی هر باور یا شکل مفروضی از دانش در پرتوی شواهدی است که آن را تأیید میکند و نتیجهگیریهای بعدی که به آن گرایش دارد.[۱۳]
رابرت انیس، یکی از معروفترین کسانی است که به رشد سنت تفکر انتقادی کمک کرده. او میگوید: «تفکر انتقادی، تفکری تأملی و منطقی است که بر تصمیم گرفتن دربارهٔ این که چه چیزی را باور کنیم یا انجام دهیم تمرکز دارد.» توجه این تعریف بهتصمیمگیری دربارهٔ «انجام دادن»، چیزی است که در تعاریف گذشته تصریح نشده بود؛ لذا از منظر انیس، تصمیمگیری جزئی از تفکر انتقادی محسوب میشود.[۱۳]
ریچارد پاول تعریف نسبتاً متفاوتی از تفکر انتقادی ارائه میدهد: «تفکر انتقادی حالتی از فکر کردن دربارهٔ هر موضوع، محتوا یا مسئله است که فرد در آن، کیفیت تفکر خود را با بر عهده گرفتن ساختارهای درونی تفکر و اعمال استانداردهای عقلانی بر روی آنها بهبود میبخشد.» نکتهٔ جالب این تعریف، توجه به جنبهای از تفکر انتقادی است که مورد توافق معلمان و پژوهشگران واقع شده و آن این که تنها راه واقعی برای رشد توانایی تفکر انتقادی، «فکر کردن دربارهٔ تفکر خود» (که فراشناخت نامیده میشود) و تلاش آگاهانه برای ارتقای آن با استفاده از برخی مدلهای تفکر خوب در آن حوزه است.[۱۳]
تفکر انتقادی (که از آن با عنوان سنجشگرانه اندیشی نیز یاد میشود) اندیشیدن سنجشگرانه بر مضمون حرفهایی است که میشنویم و میخوانیم و بررسی دقیق استدلالهایی است که آن حرفها به کمک آنها خود را استوار جلوه میدهند. انتقاد به معنای سنجیدن است نه ایراد گرفتن؛ غرغر کردن، بهانه گرفتن، عیبجویی و بدخویی را نباید به عنوان تفکر انتقادی در نظر گرفت.[۱۴] دو گونه اندیشهٔ انتقادی قابل تصور است: یکیخود خواهانه یاسفسطهای که فرد سعی میکند با استفاده از قدرت تحلیل خود به منافع شخصی برسد و دیگریدرست بینی یابیطرفی که در آن فرد سعی میکند تمام جوانب امر را به صورت یکسان و بدون ارجحیت دادن به دلایل احساسی و منفعت طلبانه ببیند.[۱۵]
تفکر انتقادی در هنگام سنجشگری از ارزشهای فکری خاصی حرکت میکند. متنی را میخوانیم که موضوع در آن چنان پیچانده شده که هیچ نمیتوان از آن سر درآورد، در حالی که اصل قضیه ساده است و ما باید آن را باآگاهی و دقتی متعارف درک کنیم. در اینجا به نویسندهٔ آن انتقاد میکنیم که نه روشناندیش، بلکه تاریکاندیش است. پس روشنی یک ارزش در تفکر انتقادی است. ما میخواهیم به روشنی برسیم. میپرسیم و میپرسیم، و با این کار گویی نقب زنیم تا از پهنهای تاریک به روشنایی گام بگذاریم. به نویسنده انتقاد میکنیم که مفهومها و گزارههایش دقت ندارند. دقت نیز یک ارزش مهم در تفکر انتقادی است. مفهوم یا تعریف دقیق مثل یکابزار دقیق است، چنگ میزند و آن بخش از واقعیت را که میخواهد بگیرد، میگیرد. ابزار نادقیق به هدف نمیخورد و بعید نیست که موضوع کار را خراب کند. مته را کج میزنیم و پیچ مسیر غلطی را میرود. مفهوم نادقیق نیز ذهن را به جایی نامربوط میکشاند.
ارزش دیگر در تفکر انتقادی بداهت است. آنچه بدیهی است وضوحی شهودی دارد، یعنی ما بنابرتجربه مستقیم خودمان یاخردورزیمان میدانیم که درست است، انگار ما در ذهن یا در واقعیت در کمال آگاهی شاهد آن هستیم.
اگر ما از امور بدیهی حرکت کنیم و با شیوهٔ سنجیدهای در ترکیب، اطلاعات خود را از آنها درهم آمیزیم، به آگاهی پیچیدهای میرسیم که چون ریشه در امور بدیهی دارد، احتمال میرود که درست باشد. میگوییم احتمال میرود، چون همیشه ممکن است در ترکیب اطلاعات اشتباه صورت گیرد. وقتی متنی را با دید انتقادی میخوانیم، توجه داریم که آیاگزارههای آن با بدیهیات تجربی و عقلی همخوان هستند یا نه.
از عبارتهایی چون «واضح و مبرهن است» نیز به همین طریق سوءاستفاده میشود. مینویسند: «واضح است که…» ما باید مکث کنیم و بپرسیم: واقعاً واضح است؟ یا مینویسند: «مبرهن است که…» یعنی در مورد موضوعبرهان عقلی آوردهاند. باید بپرسیم: واقعاً موضوع مستدل است؟ عبارتهایی مثل «بدیهی است که…» و «واضح و مبرهن است که…» ما را دعوت میکنند که ادعایی را که به دنبال آنها میآید، بی هیچ اندیشهای بپذیریم. اندیشهٔ انتقادی به ما میآموزد که در اینجا باید درست رفتار معکوسی داشته باشیم، یعنی دقت ورزیم که آیا ادعا به راستی پذیرفتنی است یا نه.
ارزشی دیگر در اندیشهٔ انتقادی همخوانی است. سر و ته یک متن یا سخن باید باهم بخوانند. اگر نویسنده و گوینده دچار تناقض شوند، یا این که اینجا از این اصل حرکت کند و آنجا که موردی مشابه در وضعیتی مشابه است از اصلی دیگر، بر پایهٔ این ارزش به او انتقاد میکنیم.
کشفتناقض همیشه ساده نیست. ما باید متن یا سخن را تجزیه و تحلیل کنیم تا ساختار آن برایمان روشن شود، تا بتوانیم ببنیم آیا دچار تناقض شده است یا نه. در بسیاری اوقات با خبری مواجه میشویم که خود به خود حاوی تناقض نیست و حرفی کوتاه است که سر و ته آن با هم میخوانند. در اینجا آن را باید در متن زندگی و واقعیت قرار دهیم تا بطلان آن را دریابیم.
نوع دیگر تناقض بیشتر در هنگام اندیشیدن مستقل و نه فکر بر روی گفتار یا نوشتار دیگران پیش میآید. اندیشیدن انسان همواره جهتدار است و احساسات و برداشتهای پیشین آدمی یا به تعبیر دیگرسوگیری (Bias) در آن اثر میگذارد. از این رو باید تا جایی که میتوان تمایل خودفریبی که بهطور طبیعی در انسان وجود دارد را شناخت و در مقابل آن ایستاد. گاهی این ایستادن سبب سوگیری در جهت مخالف میشود. در اندیشهٔ انتقادی باید تا جایی که میتوان سوگیری را کم کرد اما توجه داشت که به اندیشه بدون سوگیری نمیتوان رسید. یکی از راههای کم کردن سوگیری مراجعه به آرای دیگران و بحث کردن پیرامون موضوع با هدف رسیدن به شناخت و نه اثبات عقیده است. این کار باعث میشود نقاط کور اندیشه ما که خودمان توانایی دیدن آن را نداریم ببینیم.[۱۵][۱۶][۱۷]
ارزش دیگری که در اینجا لازم است از آن یاد کنیماستدلال متین و استوار است. اندیشهٔ انتقادی استدلال سست را نمیپذیرد. استدلال باید پایههای محکمی داشته باشد یعنی از مقدماتی درست حرکت کند و آنها را به صورتی منطقی با یکدیگر ترکیب کرده و به نتیجه برساند. اندیشه انتقادی تفکر منطقی است.منطق شیوه و اصول سنجیدهٔ تعریف و استدلال است.
اندیشهٔ انتقادی بر پایهٔ مفاهیم و قانونهاست، نه بر پایهٔ فراروند پله پله یا شل و محکم.[۱۸] ممکن است طرز اندیشیدن شخصی ناواضح، غیر دقیق، نامربوط، غیرمنطقی و سطحی باشد. راههای مختلفی هست که ممکن است تفکر شخص مشکلدار باشد.
به تازگی برخی آزمایشهایی که هنوز در مراحل ابتدایی هستند؛ نشان داده که برخی زمانها شخص تصمیمات پیچیدهای را پیش از آگاهی از تمام فکتها و دادهها میگیرد. از آنجایی که چنین روشی اندیشیدن انتقادی نیست (چون برای اندیشهٔ انتقادی نیاز به بازتاب دقیق هست) پس استفاده از مهارتهای اندیشهٔ انتقادی، نیاز به تلاش بیشتر (بر خلافطبیعت انسان - که تصمیمگیری بدون دانستن همه دادههاست) دارد.
«روند پویا و ماهرانه در تجسم، بهکارگیری، تحلیل، ترکیب و سنجش اطلاعات برای دستیابی به یک پاسخ یا یک نتیجهگیری را تفکر انتقادی مینامند.»[۱۹]
«تفکر منظمی است که واضح، معقولانه، روشنفکرانه و برپایهٔ مستندات باشد.»[۱۹]
«قضاوتی است دارای اراده و خودتنظیمی که در نتیجهٔ آن تفسیر، تحلیل، ارزیابی و استنباط میگردد و همچنین به شرح معیارهای مفهومی و روشهای شناختی بر آن اساس میپردازد.»[۲۰]
«این تفکر شامل بهکاربستن دلیل در چارچوب عقایدمان است.»[۲۱]
مهارت و تمایل برای شرکت در یک فعالیت همراه با تردید فکری. (McPeck, 1981)[۲۲]
فکر کردن دربارهٔ افکار دیگری به شکلی که آنها را سازماندهی کرده و شرح داده، و کارایی و بهرهوری آن را افزایش داده؛ همچنین نواقص و تعصبات را شناسایی کرده است. تفکر انتقادی، نه تفکر «سخت» است و نه در جهت حل مشکلات است. (از «بهبود بخشیدن» تفکرات دیگران متمایز است) تفکر انتقادی، تفکری باطنی است با مقصود به حداکثر رساندن عقلانیت شخص متفکر. شخصی از تفکر انتقادی برای حل مشکلات استفاده نمیکند در حالی که شخصی دیگر برای بهبود روند فکری دیگری، از آن بهره میگیرد.[۲۳]
تفکر انتقادی محققان معاصر این تعاریف قدیمی را بسط داده و کیفیتها، مضامین، و روندهایی همچون خلاقیت، تصور، اکتشاف، انعکاس، تلقین، علوم مرتبط، فردیت، ابهام و نااتمام را با آن متضمن نمودهاند. برخی از تعاریف تفکر انتقادی از بهکارگیری اینها مستثنی هستند.[۲۵]
کری س. والترز (دلیل فکر کردن دوباره، ۱۹۹۴) به مبحث تقاضای عقلانیت فراتر از روشهای قدیمی و منطقی در حل مشکلات و تحلیل چیزی که «جامعیت توجیه» نامیده میشود، میپردازد، و همچنین «رفتارهای شناختی مانند تصور، خلاقیت ذهنی، و بینش» را مورد سنجش قرار میدهد. (صفحه ۶۳) این «عملکرد ها» روی اکتشاف، مراحل انتزاعی، نگرشهای قانون محور در راستای حل مشکلات، تمرکز دارند. ذهنی با طرز فکر اصولی و ذهنی با طرز فکر خلاق، برای دستیابی به طرز فکر عقلانی باهم، همراستا و ترکیب گردند.[۲۶]
لیستی از استعدادهای تفکرات انتقادی شامل مشاهده، تفسیر، تحلیل، استنتاج، سنجش، توضیح و فراشناخت است. طبق اظهارات رینولد (۲۰۱۱)، یک فرد یا یک گروه برای بهکارگرفتن تفکر انتقادی باید به مواردی ملاحظه کنند که عبارتاند از:[۲۷]
شواهد طبق حقایق
مهارت برای جدا کردن مشکل از موقعیت.
معیارهای مناسب و مربوط برای قضاوت کردن بدون اشکال.
روشهای قابل اجرا یا تکنیکهایی برای شکل گرفتن قضاوت.
ساختارهای نظری قابل اجرا برای درک مشکل و سؤال موجود.
تفکر انتقادی به دنبال مشخصه ای است که:
اشکالات را تشخیص داده و راهی اجرایی برای آن ارائه دهد
درک اهمیت اولویتبندی و ترتیب حق تقدم در حل مشکل
جمعآوری و ترتیبدهی به اطلاعات (مربوط)
شناسایی فرضیات و مقادیر تعیین نشده
درک و به کار بستن زبان همراه با صحت، وضوح و تشخیص و تمیز
تفسیر دادهها برای ارزیابی کردن شواهد و سنجش استدلالها
شناخت وجود (یا عدم وجود) روابط منطقی بین اصول یا طرحها
رسیدن به نتیجههای تضمینی و عمومیتها.
قرار دادن آزمونی برای نتیجهگیری و عمومیت دادن به آن که میرسد.
بازسازی کردن الگوی عقاید خود بر اساس تجربیات گستردهتر
تصمیمگیریهای دقیق در مورد چیزهای خاص و خصوصیات در زندگی روزمره.
بهطور خلاصه:«یک تلاش مداوم برای آزمودن هر گونه اعتقادی یا شکلی از علم بر اساس مدارک و شواهد است که پشتیبانیکننده یا تکذیب کنندهٔ آن و نتیجهگیریهای پیش رو که به آنها تمایل دارند، میباشد.»[۲۸]
↑Edward M. Glaser."Defining Critical Thinking". The International Center for the Assessment of Higher Order Thinking (ICAT, US)/Critical Thinking Community. Retrieved2017-03-22.
↑Hitchcock, David (2024),"Critical Thinking", in Zalta, Edward N.; Nodelman, Uri (eds.),The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Summer 2024 ed.), Metaphysics Research Lab, Stanford University, retrieved2024-08-18
↑۴٫۰۴٫۱Piergiovanni, P. R. ,Creating a Critical Thinker,College Teaching, Vol. 62, No. 3 (July–September 2014), pp. 86-93, accessed 26 January 2023
↑Paul, Dr. Richard; Elder, Dr. Linda, The Miniature Guide to Critical Thinking Concepts and Tools. Dillon Beach: Foundation for Critical Thinking Press, 2008.
↑Mulnix, J. W. (2010). "Thinking critically about critical thinking".Educational Philosophy and Theory.44 (5): 471.doi:10.1111/j.1469-5812.2010.00673.x.
↑Reynolds, Martin (2011). Critical thinking and systems thinking: towards a critical literacy for systems thinking in practice. In: Horvath, Christopher P. and Forte, James M. eds. Critical Thinking. New York: Nova Science Publishers, pp. 37–68.
↑Edward M. Glaser (1941).An Experiment in the Development of Critical Thinking. New York, Bureau of Publications, Teachers College, Columbia University.ISBN978-0-404-55843-7.