Movatterモバイル変換


[0]ホーム

URL:


پرش به محتوا
ویکی‌پدیادانشنامهٔ آزاد
جستجو

تصوف

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
این مقاله دارای چندین مشکل است. خواهشمندیم بهبهبود آن کمک کنید یا در مورد این مشکلات درصفحهٔ بحث گفتگو کنید.(دربارهٔ چگونگی و زمان مناسب برداشتن این برچسب‌ها بیشتر بدانید)
این نوشتار بهویراستاری نیاز دارد. لطفاً تا جایی که ممکن است آن را از نظردستور زبان، شیوه نگارش، املا و انشا بهتر کنید. (چگونگی و زمان حذف پیام این الگو را بدانید)
این مقاله نیازمندویکی‌سازی است. لطفاً با توجه بهراهنمای ویرایش وشیوه‌نامه، محتوای آن را بهبود بخشید.
برایتأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه بهشیوهٔ ویکی‌پدیا برای ارجاع به منابع، با ارائهٔمنابع معتبر بهبهبود این مقاله کمک کنید. مطالب بی‌منبع را می‌توان به چالش کشید و حذف کرد.
یافتن منابع: "تصوف" – اخبار ·روزنامه‌ها ·کتاب‌ها ·آکادمیک ·جی‌استور
(چگونگی و زمان حذف پیام این الگو را بدانید)
برخی ازمنابع فهرست‌شده در این مقالهممکن استمعتبر نباشند. لطفاً با یافتن منابع معتبر بهتر و بیشتر، بهبهبود این مقاله کمک کنید. یادکردها به منابع نامعتبر را می‌توان به چالش کشید یا حذف کرد. (چگونگی و زمان حذف پیام این الگو را بدانید)
لحن یا سبک این مقاله بازتاب‌دهندهٔلحن دانشنامه‌ای مورد استفاده در ویکی‌پدیا نیست. لطفاً کلمات ستایش‌گونه و غیر ادبی و عبارت‌های نادانشنامه‌ای را از این مقاله بزدایید. برای راهنمایی بیشترراهنمای نوشتن مقاله‌های بهتر ولحن بی‌طرف را ببینید. (چگونگی و زمان حذف پیام این الگو را بدانید)
(چگونگی و زمان حذف پیام این الگو را بدانید)
«صوفی» به اینجا تغییرمسیر دارد. برای دیگر کاربردها،صوفی (ابهام‌زدایی) را ببینید.

تصوف یا عرفان اسلامی، جریانی معنوی در دل اسلام است که بر تهذیب نفس، محبت الهی و سیر الی الله تمرکز دارد و از قرن دوم هجری با زاهدان اولیه‌ای چونحسن بصری (م. ۱۱۰ق) ورابعه عدویه (م. ۱۸۰ق) آغاز شد و در قرن سوم با شخصیت‌هایی مانندجنید بغدادی (م. ۲۹۸ق) وبایزید بسطامی (م. ۲۶۱ق) به نظام فکری منظمی تبدیل گردید. واژهٔ تصوف احتمالاً از «صوف» به معنای پشم گرفته شده و به جامهٔ ساده و زاهدانهٔ صوفیان اشاره دارد، هرچند برخی آن را به «صفاء» (پاکی دل) یا «اهل صفه» (اصحاب پیامبر که در مسجد مدینه زندگی زاهدانه داشتند) نسبت می‌دهند. این جریان در واکنش به دنیاگرایی امویان شکل گرفت و با تأکید بر زهد، توبه، توکل، معرفت و عشق الهی، به سرعت در جهان اسلام گسترش یافت و در قالب طریقت‌های منظم مانند قادریه (بنیان‌گذار عبدالقادر گیلانی، م. ۵۶۱ق)، نقشبندیه (بهاءالدین نقشبند، م. ۷۹۱ق)، چشتیه و مولویه (جلال‌الدین رومی، م. ۶۷۲ق) سازماندهی شد. در عصر طلایی تصوف (قرن سوم تا پنجم هجری)، آثار مهمی چون اللمع از ابونصر سراج، الرساله القشیریه از عبدالکریم قشیری و کشف المحجوب از علی هجویری اصول و آداب سلوک را مدون کردند، در حالی که شخصیت‌هایی مانند حلاج (م. ۳۰۹ق) با گفتار «انا الحق» و مفاهیمی چون فناء فی الله و بقاء بالله، عمق عرفانی این مسیر را نشان دادند. روش‌های سلوک در تصوف شامل ذکر مداوم، سماع (که در طریقت مولویه به رقص درویشان منجر شد)، خلوت، مراقبه و ریاضت است و هدف نهایی، رسیدن به وحدت وجود و محو شدن در ذات الهی است. تصوف تأثیر عمیقی بر فرهنگ اسلامی گذاشت؛ در شعر پارسی با آثار سنایی، عطار، مولانا و حافظ؛ در معماری با بناهایی چون گنبد سلطانیه و مساجد صوفیانه؛ و در موسیقی با سازهایی مانند نی و دف که نماد حالات عرفانی شدند. با این حال، این جریان همواره با نقدهایی از سوی فقهایی چون ابن جوزی وابن تیمیه مواجه بوده که آن را به بدعت یا وهم متهم می‌کردند، و در عصر مدرن نیز جریان‌هایی مانند وهابیت آن را رد می‌کنند، هرچند تصوف همچنان به عنوان یکی از غنی‌ترین ابعاد معنوی اسلام، در جوامع مختلف زنده و پویا باقی مانده است. منابع اصلی این جریان شامل قرآن، سنت نبوی و تجربیات باطنی اولیاء است و آثار کلاسیک آن همچنان مرجع مطالعات عرفانی به شمار می‌روند.<ref>نصر، سید حسین. اسلام و چالش‌های مدرن. تهران: طرح نو، ۱۳۸۱.</ref><ref>شیمل، آنه‌ماری. ابعاد عرفانی اسلام. تهران: حکمت، ۱۳۷۵.</ref><ref>قشیری، عبدالکریم. الرساله القشیریه. تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴.</ref><ref>هجویری، علی. کشف المحجوب. تهران: طهوری، ۱۳۸۳.</ref><ref>نیکلسون، رینولد. تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا. تهران: اساطیر، ۱۳۷۰.</ref>

بخشی ازمجموعهٔ مقاله‌های
دین در ایران
مذاهب
مرتبط
دیگر
کتاب‌ها
جدول
صوفیان در رقصسماع

واژه‌شناسی

[ویرایش]

دربارهٔ معنای لغوی کلمه تصوف، اقوال متعددی وجود دارد (بدون هیچ‌گونه ترتیب خاصی):

  • عدماشتقاق عربی و لقب خاصی برای فرقه مخصوص -ابوالقاسم قشیری در کتابالرسالة القشیریة[۱]
  • ریشهٔ عربی از منشأپشم به معنای پشمینه‌پوش -ابن خلدون[۲]
  • اشتقاق از بنی صوفیه - چنانچهسمعانی احتمال داده از بنی‌صوفیه گرفته شده است که خدمتگزارانکعبه بوده‌اند به واسطه شباهتی که میان جماعت صوفیه با بنی‌صوفیه و آل صوفان در رفتار و کردار بوده است این نام بر آنان مانده است.[۳]
  • معرب کلمهیونانی سوفیا - بعضی نوشته‌اند که لفظ صوفی از کلمه یونانی صوفیا یا سوفیا به معنی حکمت و سوفس، به معنی حکیم دانشمند آمده و با کلمات فیلسوف به معنی دوستدار حکمت، مرکب از فیلاسوفیا و همچنین سوفسطایی از حیث اشتقاق مناسب است و لفظ تصوف هم با تئوسوفی به معنیخداشناسی یا حکمت الهی بی‌شباهت نیست و این با نظرابوریحان بیرونی هم‌سو است.[۴]
  • اشتقاق از کلمهاصحاب صفه: محمد علی مؤذن خراسانی مؤلف کتاب تحفه عباسی ضمن برشمردن پنج وجه برای اشتقاق کلمه صوفی بیان می‌دارد:

صوفی اصلش صفی بوده منسوب به اصحاب صفه که جمعی بوده‌اند از فقرا و زهاد و صحابه که پیوسته در مسجد رسول اکرم …

که سه تن از آنان سلمان و ابوذر و مقداد بوده است و …

اصحاب صفه فرقه اول درویشان‌اند و این طایفه علیه در ترک دنیا و زهد و سلوک و مسلک ایشان دارند و خود را بدیشان منسوب ساخته و صفی گفته‌اند.

البته برخی گفته‌اند که اگر واژه صوفی از صفه گرفته شده باشد باید صورت درست آن صفی باشد و نه صوفی.[۵][۶]

  • اشتقاق از صفا (صفا به معنای روشنی و پاکیزگی مخالف معنای کدورت) به شکل صفایی یا صفاوی با قلب و حذف و تبدیل چنان‌که بعضی دارویش به مصافحه درویشی مخصوص خود صفا (یا صفا کردن) می‌گویند.
  • اشتقاق از صف (صف به معنی نظم و ترتیب) با این نگاه که صف و صدرنشینی و در صف اول مقربان بودن چنانچهسهروردی گفته است: «لانهم فی الصف الاول بین یدی‌الله عزوجل بارتفاع هممهم و اقبالهم …»

منشأ تصوف

[ویرایش]

آرا و عقاید مختلفی دربارهٔ منشأ تصوف ذکر شده است:[۷]

  • عده‌ای مانندادوارد براون تصوف را واکنشیآریایی در برابر دین جامدسامیان دانسته‌اند[۸] و تصوف را تشکیلات ضداسلامی دانسته و آن را یکی از احزاب مختلف آریایی‌نژاد و ایرانی می‌دانند.[۹]
  • بعضی مانند فون کریمر و دوزی، عقاید برهمایی و بودایی هندوستان را در آن مؤثر دانسته‌اند و در فلسفهٔ «ودان تا» آن را جستجو کرده‌اند.[۱۰]
  • جمعی مانند مرکس و ماکدونالد و آسین پاسالیو ونیکلسون حکمت یونانیان، به ویژه طریقه اشراق و نوافلاطونیان را منشأ تصوف دانسته‌اند.
  • بعضیمسیحیت ومانویت را مبدأ تصوف معرفی کرده‌اند.
  • در کنار تمام این عقاید، عده‌ای نیز تصوف را زاییده مکتب اسلام و تعلیماتقرآن دانسته‌اند.لویی ماسینیون و سیدنی اسپنسر تصوف را پدیده‌ای می‌دانند که در زمینه اسلام به‌وجود آمده و آن را دنباله سیر تکاملی گرایش‌هایزاهدانه نخستین سده رهبری اسلام به‌شمار آورده وپطروشفسکی ضمن تأیید این عقیده می‌گوید: صوفی‌گری بر زمینه اسلامی و بر اثر سیر تکاملی دین اسلام و در شرایطجامعه فئودالی پدید آمده و معتقداتی عرفانی غیر اسلامی موجب ظهور تصوف نشده ولی بعدها اندکی تأثیری در سیر بعدی آن داشته است.[۱۱]
  • سعید نفیسی، تصوف ایران را از عرفانعراق وبین‌النهرین و مغرب متمایز کرده و تصوف را حکمتی به کلی آریایی دانسته و هرگونه رابطه آن با افکار سامی را انکار کرده است. وی همچنین تأثیرفلسفه نوافلاطونی و تفکر اسکندرانی، هرمسی، اسرائیلی،عبرانی و مانند آن را بر تصوف ایرانی مردود می‌داند.[۱۲] با این حال نفیسی تأثیرفلسفه مانوی را بر تصوف ایران و همانندی این دو روند فکری را تأیید کرده و تأثیرفلسفه بودایی را بر تصوف ایران و روابط متقابل این دو را با هم پذیرفته و طریقهٔ تصوف ایران را طریقه هند و ایران نامیده است.[۱۳]
  • برخی دیگر ریشه‌های تصوف را به زهد و آموزه‌های اسلامی مبنی بر پرهیز از دنیا دانسته و ارتباط آن با عالم خارج از اسلام را نفی می‌کنند.[۱۴]کیوان سمیعی در مقدمه شرحگلشن راز، پیدایش تصوف را در قرن دوم امری بسیار ساده و واکنش جمعی پشمینه‌پوش در مقابل کسانی که به دنیا رو آورده و اسلام را برای پیشرفت مقاصد دنیایی بکار می‌بستند، می‌داند.[۱۵]
  • احمد کسروی خاستگاه «صوفی‌گری» را فلسفه یونان و بنیادگذار آن راپلوتینوس می‌دانسته[۱۶] و باور داشته که صوفیان معنی راستین سخنان پلوتینوس را دگرگون کرده و پندارهایی بر آن افزوده‌اند.[۱۷]

سپس در سده‌های نخست اسلام که دانش‌های یونانیان و همچنان فلسفه یونانی بمیان مسلمانان آمد، این نیز همراه آنها رو به شرق آورد و در اینجا در میان مسلمانان رواجش بسیار بیشتر شده تکان بزرگی در سراسر کشورهای اسلامی پدیدآورد. چون هنگامی می‌بود که خردها رو به پستی می‌داشت، کسان بسیاری گفته‌های فیلسوف رومی را پذیرفته آن را دنبال کردند. این به بسیاری خوش می‌افتاد که می‌شنیدند آدمی با خدا یکی‌ست. خوش می‌افتاد که خود را خدا شناسند و زبان به لاف «انا الله» بگشایند. این بود شوری در میان سبک مغزان پدیدمی‌آورد.[۱۷]

در زمان کمی دسته‌ها پدید آمد و خانقاه‌ها برپا گردید. پلوتینوس چنان‌که از سخنش پیداست، تنها از آدمیان گفتگو می‌داشت و تنها روان آدمی را می‌گفت که از خدا جدا شده؛ ولی در اینجا میدان بزرگتری برای «وحدت وجود» (یا یکی بودن هستی) باز کرده دامنه آن را به چهارپایان و دَدان و بلکه به همه چیز رسانیدند: «لیس فی الدار غیره یار».

از آن سو پارسایی یا روگردانی از خوشی‌های جهان که پلوتینوس گفته بود در اینجا آن را به بی‌کار زیستن و زن نگرفتن و به گوشه‌ای خزیده تن‌آسانی کردن یا از شهری به شهری رفتن و وِل گردیدن عوض گردانیدند، که همین انگیزه دیگری به تندی پیشرفت صوفی‌گری گردید.[۱۷]

  • قاسم غنی ادیب و نویسنده ایرانی یکی از منشأهای تصوف را عکس‌العملی آریایی-ایرانی در مقابل اسلام عربی نام می‌برد.

ایرانیان پس از آنکه در جنگ‌های قادسیه و جلولا و حلوان و نهاوند مغلوب شمشیر عرب شده استقلال و شوکت خود را از دست دادند به حکم غریزه حفظ جان زیر بار دیانت اسلام رفتند. پس از خاتمه کشمکش‌های میدان جنگ انفعالات روحی مردم ایران بشکل کشمکش‌های فکری درآمد که مهم‌ترین نتیجه آن عکس‌العمل‌ها یکی تشیع بود و دیگری تصوف.[۱۸]

تصوف در کلام بزرگان عرفان و صوفیه

[ویرایش]
گر تخلق به خُلق او یابی صوفئی باشی ار نکو یابی[۲۱]
  • جنید: تصوف آن است که حق مرده گرداند تو را از تو و به خود زنده گرداند.[۲۲][۲۰]
  • روزیابوسعید ابوالخیر با جمعی صوفیان به در آسیایی رسیدند. اسب بازداشت و ساعتی توقف کرد. پس گفت: می‌دانید که این آسیا چه می‌گوید؟ می‌گوید که تصوف این است که من دارم. درشت می‌ستانم و نرم باز می‌دهم و گردِ خود طواف می‌کنم. سفر در خود می‌کنم تا آنچه نباید از خود دور می‌کنم.[۲۳][۲۰]
  • شبلی: تصوف محو بشریّت است و بزرگداشت ربانیّت.[۲۴][۲۰]
  • جامی: تصوف بستن دست تصرف است و رستن از قید تکلّف.[۲۵][۲۰]
  • حسین منصور حلاج: تصوف آنست که چون محو شدی به جایی رسی که محو و اثبات نماند.[۲۶][۲۰]
  • رنالد نیکلسن در مقاله‌ای با عنوان «ثبت تعاریف صوفی و تصوف به لحاظ تاریخی» ضمن دسته‌بندی تعاریف تصوف آورده است که اولین تعریف از تصوف رامعروف کرخی ارائه کرده است.

تصوف در نگاه اسلام و تشیع

[ویرایش]

از این منظر روایات به دو گروه روایات موافق و روایات مخالف تصوف تقسیم شده‌اند:

در گروهی از روایات موافق که عموماً سرسلسله تمامی فرق تصوف را به امام اول شیعیان علی (د. ۴۰ ق) می‌دانند. از وی نقل شده است که گفته است:

  1. «التّصوّف اَرْبَعَةُ اَحْرُفٍ، تاءٌ و صادٌ و واوٌ و فاءٌ. التّاء: ترکٌ و توبةٌ و تُقی؛ و الصّادٌ: صبرٌ و صِدْ و صَفاءٌ؛ و الواو: وردٌ و وُدٌّ و وَفاءٌ؛ و الفاء: فردٌ و فقرٌ و فناءٌ.» تصوف چهار حرف است: «تاء و صاد و واو و فاء. تاء: ترک دنیا و توبه و پرهیزکاری است؛ و صاد: صبر و راستی و صفای دل است؛ و واو: دوستی و توجّه به ورد و دعا و وفای به عهد است؛ و فاء: تنها بودن از خلق و فقر الی اللّه و نیستی و فانی شدن از انانیت است.»
  2. حدیثمحمد بن عبدالله: مَنْ سَرَّهُ اَنْ یجْلِسَ مَعَ اللّه فَلْجْلِسْ مَعَ اَهْلِ التَّصَوُّف(۷۹). هر کس می‌خواهد با خداوند همنشین شود با اهل تصوف همنشین شود.[۲۷]
  3. حدیث: لاتَطْعَنوا اَهْلَ التّصوفِ وَ الْخِرَقِ فَاِنَّ اخلاقَهُم اخلاقُ الانْبیاء و لباسَهُم لباسُ الانْبیاء(۸۰) به اهل تصوف طعنه نزنید که اخلاق آنها اخلاق انبیاست و لباس آنها لباس انبیاست.[۲۸]
  4. حدیث منسوب به امام اول شیعیان در کتاب عوالی الئالی: التصوف مشتق من الصوف و هو ثلاثة أحرف ص و ف فالصاد صبر و صدق و صفا و الواو ود و ورد و وفاء و الفاء فقر و فرد و فناء.[۲۹]

بخش دوم مربوط به احادیثی است که در مخالفت با اهل تصوف روایت شده است:

در اینجا بیشتر احادیث در کتب متأخر و بعد از صفویه به‌خصوص از زمانشیخ حر عاملی (متوفای ۱۱۰۴ هـ ق) صاحب کتابوسائل‌الشیعه در کتابی به نام الاثنی عشریه نقل شده است. در این کتاب روایاتی در انکار و نکوهش آنان نقل شده است.

در کتاب الاثنی عشریه آمده است: «جمیع الشیعة انکروهم (أی الصوفیة) و نقلوا عن ائمتهم احادیث کثیرة فی مذمتهم و صنف علماء الشیعة کتباً کثیرة فی ردّهم و کفرهم منها کتاب الشیخ المفید فی الرّد علی اصحاب الحلاج و ذکر فیه أن الصوفیة فی الاصل فرقتان حلولیة و اتحادیة» (الاثنی عشریه ص۵۳) «تمامشیعیان، فرقه‌هایصوفیه را انکار نموده‌اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده‌اند و علمای شیعه کتاب‌های بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده‌اند که از آن جمله کتابشیخ مفید در ردّ اصحابحلاج است که در آن آمده است: صوفیه در اصل دو فرقه: حلولیه و اتحادیه می‌باشند.»

از دیگر روایاتی که در مخالفت صوفیه نقل شده است:

  1. محمد بن عبدالله در روایتی از پدید آمدن این گروه خبر داده و فرموده: «لاتقوم الساعة علی امتی حتی یقوم قوم من امتی اسمهم الصوفیه لیسوا منی و انهم یحلقون للذکر و یرفعون أصواتهم یظنون انهم علی طریقتی بل هم اضل من الکفار و هم اهل النار…» «روز قیامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومی از امّت من به نام (صوفیه) برخیزند. آن‌ها از من نیستند و بهره‌ای از دین ندارند و آن‌ها برای ذکر دور هم حلقه می‌زنند و صداهای خود را بلند می‌کنند به گمان اینکه بر طریقت و راه من هستند؛ در حالی که آنان از کافران نیز گمراه تر و اهل آتش اند و…»
  2. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی ازعلی بن موسی الرضا نقل می‌کند: یکی از شیعیان بهجعفر صادق عرضه داشت: امروزه گروهی تشکیل شده‌اند که به آنان «صوفیه» می‌گویند. نظرتان در مورد آنها چیست؟! امام فرمود: آنان دشمنان ما هستند. پس هر کس به آنها مایل باشد، از آنها محسوب شده و با آنها محشور می‌شود. به زودی افرادی می‌آیند که ادعای دوست داشتن ما را دارند؛ اما به این گروه صوفیه میل دارند و خود را شبیه آنها می‌کنند و القاب آنها را برای خود انتخاب می‌کنند. آگاه باشید کسی که به آنها میل داشته باشد از ما نیست و ما از آنها دوری می‌کنیم و کسی که آنها را انکار و رد کند، مانند کسی است که همراه پیامبر با کفار بجنگد.

(سفینة البحارمحدث قمی/ ج۲ / ص۵۸ چاپ انتشارات فراهانی تهران و در چاپ جدید اسوه قم ج ۵ ص ۲۰)

(شرحنهج البلاغه ابوالقاسم خویی ج۱۴ ص۳ در چاپ جدید و ج۶ ص۲۶۸ در چاپ قدیم)

(حقایق فیض کاشانی ص۱۳۶ چاپ بیروت)

(کشکول بحرانی ج۳ ص۲۳۱)

(البدعة و التحرف جواد خراسانی ص۱۳۴)

(اثنی عشریهشیخ حر عاملی ص۳۴)

(مصابیح الدجی ص۲۴۶)

(هذا کتاب مغنی فی رد الصوفی ص۳۱)

تصوف و عرفان

[ویرایش]

عرفان اسلامی عرصه وسیعی دارد و با طریقت تصوف هم آمیختگی دارد و در مواردی تلقی یکسان یا مختلطی از آن دو وجود دارد. از جهت لغوی این دو گاه به جای یکدیگر بکار برده می‌شوند از آنجا که حقیقت عرفان اسلامی اعم از تصوف است مطالب کلی و علمی-اصطلاحی می‌تواند تحت عنوانعرفان اسلامی قرار گیرد و طریقت مشهور در اسلام غالباً تحت عنوان «تصوف» آورده می‌شود. بعضی نویسندگان مانندمرتضی مطهری نیز دو نوع تلقی از این دو مفهوم ارائه کرده است و عرفان را جنبه علمی و تصوف را بعد اجتماعی و متظاهر آن می‌داند.

همچنین ببینید:عرفان اسلامی

تاریخ تصوف

[ویرایش]
مقالهٔ اصلی:تاریخ تصوف

تصوف در اوایل تاریخ اسلام پدید آمد، به‌ویژه در قرن‌های هشتم و نهم میلادی؛ گرچه اصول و عقاید آن در قرآن و احادیث ریشه دارد، اما به مرور زمان به شکل یک نظام معنوی و اجتماعی مستقل درآمد. برخی از پیشگامان اولیه تصوف، همچون حسن بصری و رابعهٔ عدویه، با تأکید بر زهد و پارسایی، اساس این حرکت معنوی را بنا نهادند.

حقیقتعرفان از ابتدا در اسلام و سیره پیامبر و اهل بیت بروز داشته است و بعضی صحابه و تابعین از زهّاد و عبّاد عصر خود بودند اما آنچه به عنوان تصوف شناخته می‌شود به معنی طریقت شناخته‌شده عرفانی پایبند به آدابی ویژه در کنار فرمان‌های شرع است. تصوف از قرن دوم قمری هویدا شد و نخستین کسی که صوفی نامیده شد عثمان بن شریک مشهور به ابوهاشم کوفی (درگذشته ۱۵۰ ق) است و پیش از او نیز کسانی چون حسن بصری (درگذشته ۱۱۰ ق) با توجه به تمسک به آداب طریقت درشمار صوفیان ذکر می‌شود. آداب طریقت در ابتدای تصوف ساده و بیشتر متوجه ریاضت و عزلت و … بوده است.

تاریخ تصوف در سه دوره کلی؛ دوره اول: شکل‌گیری و تدوین از آغاز تا پایان قرن پنجم و دوره دوم: گسترش عرفان عملی و کمال عرفان نظری و ادبی تا پایان قرن نهم و دوره سوم: رکود و تطور تصوف و عرفان از قرن دهم تاکنون است.

قرن دوم تا پنجم قمری

[ویرایش]

دوره اولیه تصوف و عرفان که شکل‌گیری و تدوین آن از آغاز تا پایان قرن پنجم در سه مرحله است.

شکل‌گیری تصوف

مرحلهٔ شکل‌گیری در آغاز و به‌خصوص قرن دوم قمری با توجه به ساحت باطنی شریعت تصوف بی‌تکلف و زاهدانه با حضور عارفانی چون: ابوهاشم کوفی (درگذشته ۱۵۰ ق)، سفیان ثوری (درگذشته ۱۶۱ ق)،حسن بصری،ابراهیم ادهم (درگذشته ۱۶۲ ق)، داود طایی (درگذشته ۱۶۵ ق)،شقیق بلخی (درگذشته ۱۷۴ ق)،رابعه عدویه (درگذشته ۱۸۵ ق)،فضیل عیاض (درگذشته ۱۸۷ ق)،معروف کرخی (درگذشته ۲۰۰ ق) شکل گرفت.[۳۰]

پختگی

مرحلهٔ کمال (قرن سوم تا نیمه‌های قرن چهارم) با حضور مشایخ بسیار بزرگی در مصر، شام و خراسان و به‌خصوص بغداد مانند:ذوالنون مصری،جنید بغدادی،ابو سعید خراز،ابن عطا آدمی،سهل تستری، حکیم ترمذی وحارث محاسبی به تبیین تصوف و عرفان پرداختند.

قرن سوم قمری، تصوف گسترش یافت و از آداب ساده زاهدانه گذشت و به محبت و خدمت به خلق گرایید و تعینات و ظواهر متعدد طریقت پیدا کرد و ابعاد علمی (متأثر ازفلسفه یونانی به‌خصوص در ارائه مفهومیوحدت وجود) را نیز محکم ساخت. در این قرن صوفیه در قالب یک فرقه و طبقه خاص اجتماعی با آداب خاص طریقت متشکل شدند و از سویی مورد انتقاد شدید فقها و متشرعان بودند. از جمله بایزید توسط متشرعان به عقیده اتحاد و حلاج به اعتقاد به حلول متهم شدند. از بزرگان صوفیه در سدهٔ سوم:حارث محاسبی،ذوالنون مصری،سری سقطی،بایزید بسطامی،سهل تستری،جنید بغدادی وحلاج می‌باشند.[۳۱]

تثبیت

مرحلهٔ تثبیت (نیمهٔ دوم قرن چهارم و قرن پنجم) که مشایخ عرفان همچون: قشیری سلمی، ابوطالب مکی، هجویری وخواجه عبدالله انصاری به نگارش آثار گذشتگان پرداختند و آموخته‌های عرفان و تصوف را مدون نمودند. طبقات صوفیه سلمی، کشف المحجوب هجویری، کتاب اللّمع ابونصر سراج، قوت القلوبابوطالب مکی و طبقات‌الصوفیهخواجه عبدالله انصاری از جمله کتاب‌هایی است که با این هدف نوشته شده‌اند و به ماندگاری عرفان عملی کمک کرد.

قرن چهارم قمری، تصوف بیش از پیش رونق یافت و تبیین حکیمانه تصوف و عرفان توسط ابن سینا و تطبیق آن با شریعت توسطمحمد غزالی و دیگران و تلطیف آن به وسیلهٔ اهل ذوق همراه شد. در این قرن علوم شرعی هم گسترش یافت و در میان صوفیه نیز مرسوم شد؛ و اغلب صوفیه در مباحث کلامی جانب اشاعره را گرفتند. از صوفیان بزرگ قرن چهارم می‌توان به شبلی، ابن خفیف شیرازی، ابونصر سَراج، ابوطالب مکی،ابوعلی دقّاق و … نام برد.[۳۲]

قرن پنجم قمری، تصوف همچنان شاهد گسترش بود و مباحث فلسفی و کلامی از رونق افتاد و اختلافات مذهبی زیاد شد و صوفیه هم از آن دور نماندند. مذهب شیعه نیز با وجود شیخ طوسی و فرقه اسماعیلیه نیز قوت گرفتند. در این قرن چند صوفی و عارف نام‌آور ظهور کردند و کتب معتبری چون احیاء علوم الدین در اخلاق صوفیانه و کشف المحجوب دربارهٔ تصوف نوشته آمد. همچنین افکار صوفیانه در شعر فارسی به‌خصوص توسط ابوسعید ابی الخیر، خواجه عبدالله انصاری و باباطاهر بیشتر نفوذ یافت. در این قرن خانقاه‌ها و آداب آن و مجلس گفتن گسترش یافت. از ابتدا تا پایان قرن پنجم اکثر صوفیه معروف اهل خراسان بودند. از بزرگان تصوف و عرفان در این قرن:ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، باباطاهر همدانی، ابوالقاسم قشیری، خواجه عبدالله انصاری، امام محمد غزالی می‌باشند.[۳۳]

قرن ششم تا نهم قمری

[ویرایش]

دوره دوم تاریخ تصوف از اوایل قرن ششم آغاز و تا قرن نهم، ابعاد پنهان عرفان بیشتر خود را نشان داد و عرفان عملی و فرق گسترده شد و عرفان نظری و ادبی و شیعی مدون شد و به کمال رسید.

ابعاد پنهان

[ویرایش]

در مرحلهٔ نخست این دوره (سه ربع اول قرن ششم) تصوف توسط چهره‌های برجسته‌ای مانند: عین القضات همدانی (م۵۲۵)،خواجه یوسف همدانی (م۵۲۵)،سنایی غزنوی (م۵۴۵)، احمد جام (م ۵۳۶)،ابونجیب سهروردی (م۵۶۳) در تبیین ابعاد پنهان و دیگر عرفان نقش داشتند و عرفان ادبی و ذوقی به صورت رسمی باسنایی آغاز شد و در قرن‌های بعد توسطمولوی،حافظ و دیگران به اوج رسید.

قرن ششم، تصوف ادامه قرن پنجم است اما از مشخصه‌های آن تدوین و توجیهحکمت اشراق به وسیلهٔشهاب‌الدین سهروردی است که بر تصوف و عرفان تأثیر شگرف داشت. همچنین در این دوره تعصب در مقابل آزاداندیشی و توجه به مذهب و اول آنست. در این قرن تصوف و عرفان با شعر درآمیخت و به وسیلهٔ سنایی و سپس عطار شعر عرفانی نضج یافت. عناد با فلاسفه هم از سوی صوفیه هم متشرعیان بیشتر شد. چندین کتب معتبر مثلاسرارالتوحید و آثار احمد غزالی و عین القضات و شیخ اشراق و ظهور بزرگان عرفان و شیوع تصوف و عرفان و کاربرد همه‌گیر از مصطلحات آن (حتی در آثار شاعران غیر صوفی مانند خاقانی و نظامی) نقطه عطف این سده است. عرفاً و صوفیه به استدلالی کردن اندیشه‌های خود برآمدند چنان‌که در قرن بعد این مهم توسطابن عربی به کمال رسید. در این سده به‌دنبال منازعات مذهبی نزاع بین شیعه و سنی چشمگیرتر شد و کتابالنقص در دفاع از تشیع از تأثیرات آن است. انکار صوفیه توسط متشرعان در این قرن هم ادامه یافت و تشدید شد نمونهٔ آن کتابتلبیس ابلیس ازابن جوزی در رد صوفیه است. در مقابل دفاعیاتی هم له تصوف (مانندصوفی نامه) تألیف شد.[۳۴]

تدوین نظری و ذوقی

[ویرایش]
صوفی کردی

مرحله دوم این دوره (ربع آخر قرن ششم تا پایان قرن هفتم) با عارفان نامور و تأثیرگذاری مانند:عطار نیشابوری (م۶۱۸)، مولوی (م ۶۷۲)، روزبهان بقلی (م۶۰۶)،شهاب الدین سهروردی (م۶۸۸) و ابن فارض (م ۶۳۲) عصر طلایی عرفان را ببار نشست. در این دوره عرفان ادبی با مولوی و عراقی و عرفان نظری با محی الدین و شاگردانش به اوج رسید به گونه‌ای که دوره‌های بعدی عرفان بسیار متأثر از فرزانگان این مرحله است.

قرن هفتم، تصوف و عرفان شاهد تلفیق عرفان و حکمت اشراق و تدوین مکتب عرفانی (عرفان نظری) توسطابن عربی است. خانقاه‌ها رواج بیشتر یافت و طریقه کبرویه و اندیشه اشراقی در آن‌ها چشمگیر بود. یورش مغول در ۶۱۶ ق بود و موجب پراکندگی علما و صوفیه شد و انزواگرایی افراطی توسط بعضی صوفیه در این دوره شکل یافت و عده‌ای دیگر از بزرگان مانند مولوی و سعدی وفخرالدین عراقی به مسافرت و مهاجرت پرداختند. علاوه بر فصوص ابن عربی کتب دیگری نیز برای علمی کردن تصوف (آثار قونوی، عوارف المعارف سهروردی، مرصادالعباد نجم دایه) تألیف شد. از نیمه دوم سده هفتم چند صوفی و عارف شیعی به ترویج تصوفی متمایز پرداختند. شعر عرفانی توسط سعدی، مولوی واوحدالدین کرمانی رشد یافت و مورد اقبال همگانی قرار گرفت.خواجه نصیرالدین طوسی ضمن نقد از قلندران و درویشان لاابالی از مدافعان تصوف (در آثار خود) و بزرگانی چون حلاج و بایزید بود.[۳۵]

از بزرگان صوفیه قرن ششم و هفتم: احمد غزالی، عین القضات همدانی، احمد جامی، سنایی غزنوی، عبدالقادر گیلانی،شهاب الدین یحیی سهروردی (شیخ اشراق)، روزبهان بقلی، شیخ نجم الدین کبری، شیخ عطار،شهاب الدین عمر سهروردی، اوحدالدین کرمانی، ابن عربی، صدرالدین قونوی، مولوی، سعدی، نجم الدین رازی، عزیزالدین نسفی، باباافضل، عبدالسلام کامویی و بهاءالدین مولتانی در هندوستان و ابوالحسن مغربی الشاذلی درشمال آفریقا را می‌توان نام برد.[۳۶]

تصوف شیعی

[ویرایش]
سقف مقبرهشاه نعمت‌الله ولی،ماهان، کرمان

مرحله سوم این دوره (قرن هشتم و نهم) عارفانی مثل:اوحدی مراغه‌ای (م۷۳۶)، علاء الدین سمنانی (م ۷۳۶)،شاه نعمت‌الله ولی (م ۸۳۴)،سید حیدر آملی (متوفای اواخر قرن هشتم) و جامی (م ۸۹۸) که با کوشش عارفانی همچون سید حیدر آملی و…، عرفان به تشیع نزدیک شد.

قرن هشتم، تصوف علمی و مدون مورد توجه قرار گرفت و تصوف به تشیع نزدیک و با تصوف اهل سنت متمایز شد، از صوفیه شیعه، شیخیه جوریه در خراسان (پیروان خلیفه مازندرانی) وسادات مرعشی در آمل (پیروان میرقوام‌الدین مرعشی) و صوفیه قزلباش و صفویه (پیروان صفی‌الدین اردبیلی) از آن جمله‌اند. عرفان ذوقی و شاعرانه به‌دست حافظ به کمال رسید. تصوف مورد توجهایلخانان مغول و وزرایشان واقع شد از جمله به کم آن‌ها خانقاه‌ها رو به فزونی رفت؛ اما این امور موجب تظاهر در تصوف شد. از مهم‌ترین کتب صوفیهمصباح الهدایهعزالدین محمود کاشانی است.از عارفان شاعر قرن هشتم: خواجوی کرمانی، اوحدی مراغه‌ای، کمال خجندی، شیرین مغربی، عبدالرزاق کاشانی،علاءالدوله سمنانی و سید علی همدانی می‌باشند.[۳۷]

قرن نهم، تصوف با توجه تیموریان به آن متصوفه و فرق آن فزونی یافت و عمق و کیفیت آن کاسته شد. تصوف بیشتر به تشیع نزدیک شد. شریعت و طریقت به هم آمیخت و علمای دین هم صوفیه و عرفاً موافق و گرایش داشتند. عرفان ذوقی هم ادامه داشت. بعضی مشایخ بزرگ صوفیه متصدی امور شرع هم بودند. اما افراد صوفی نما نیز کم نبودند.[۳۸]

بزرگان صوفیه قرن هشتم و نهم: محمود شبستری، صفی الدین اردبیلی، علاءالدوله سمنانی، اوحدی مراغه‌ای،امین‌الدین بلیانی کازرونی،خواجوی کرمانی، عماد فقیه کرمانی،حافظ شیرازی،شاه نعمت‌الله ولی، قاسم انوار، داعی شیرازی، جامی، کمال الدین خوارزمی، جمالی اردستانی، سید محمد نوربخش، شمس الدین محمد لاهیجی.[۳۹]

قرن دهم قمری تاکنون

[ویرایش]
رکود و تطور

دوره سوم تاریخ تصوف از قرن ده تا حال، دوره رکود و تطور تصوف و عرفان است و تصوف به شریعت نزدیک بلکه در هم آمیخته شد با پیدایشملاصدرا عرفان با فلسفه به هم آمیخت. تصوف و عرفان طریقت مآب دستخوش تعدد در فرقه‌ها و فخرفروشی و مطالبه منافع دنیوی شد اما همواره علمای عارف روشن بین شیعه در تاریخ شیعه بدور از مظاهر و آداب تصوف و بدون نام تصوف (در این دوره معمولاً با نام عرفان)، عرفان اسلامی را ترویج می‌دادند که در این دوره به‌شکلی خاص و با تأکید برداشتن استاد (بجای مرشدی در تصوف) ادامه و نمونه بارز آن مکتبسید علی قاضی در عصر معاصر است.

قرن دهم به بعد قزلباشان صوفی نما اعتقاد مردم به تصوف را کم کردند و به علمای دین تمایل بیشتر نشان دادند.

قرن یازدهم و دوره صفویه عده‌ای از علما چون مجلسی دوم و محقق قمی و … صوفیه را رد می‌کردند اماشیخ بهائی،میرداماد،میرفندرسکی،ملاصدرا،مجلسی اول وفیض کاشانی فیلسوف و عارفان دین بودند و بنوعی به تصوف التفات می‌کردند اما از آداب طریقت و متظاهر تصوف بدور بودند. مخالفت بعضی علما با تصوف به طرد بعضی صوفیه انجامید. بعضی کتب در دفاع از تصوف هم نوشته آمد.[۴۰]

قرن دوازدهم، تصوف ایرانی به خارج ایران رفت و آثار متعددی پدید آمد و شروح زیادی بر مثنوی نوشته شد. از قرن دوازدهم و سیزدهم به بعد، سلسله‌های صوفیه با اختلافات زیاد متعدد شد و مریدان به سود فرقه در کارهای حکومتی واداشته شدند.[۴۱]

اهداف و مقاصد

[ویرایش]

نوصوفی‌گری

[ویرایش]

اصطلاح نوصوفی‌گری یا تصوف نو (به انگلیسی: neo-Sufism) در اصل توسطفضل‌الرحمن ملک ابداع شد و توسط پژوهشگران دیگر برای توصیف جریان‌های اصلاح‌طلب در میان فرقه‌های صوفی قرن هجدهم استفاده شد که هدف آن حذف برخی از عناصر وجدآمیزتر و پان‌تئیستی سنت صوفیانه و تأکید مجدد بر اهمیت شریعت اسلامی به‌عنوان پایه‌ای برای معنویت درونی و فعالیت اجتماعی بود.[۴۲][۴۳] در زمان‌های اخیر، به‌طور فزاینده‌ای توسط محققانی مانندمارک سجویک در معنایی مخالف، برای توصیف اشکال مختلف معنویت متأثر از تصوف در غرب، به‌ویژه جنبش‌های معنوی غیررسمی که بر عناصر جهانی سنت تصوف تأکید می‌کند و تأکید بر بافت اسلامی آن را حذف می‌کنند، استفاده شده است.[۴۳][۴۴]

مقامات

[ویرایش]

مقامات یا منازل، مراحل طریقت است که مشهور آن نزد صوفیه هفت مقام است که ابونصر سرّاج در کتاب اللُمّع آن را ذکر کرده است: توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا.[۴۵]

عطار آن را با هم‌آمیختگی با احوال در هفت وادی بیان داشته است. مقامات و منازل نزد صوفیه متعدد است و یکی و دوتا تا هفت و هفتاد و هفتاد هزار و ده و صد و هزار گفته شده است. خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین، آن را در ده مرحله و هر کدام ده مرحله صد منزل (صد میدان) نقل داشته است.

احوال و آداب

[ویرایش]

حال (جمع: احوال) هدف تصوف و عرفان است و آن وارد غیبی است. ابونصر سراج حالات مشهور نزد صوفیه را ده تا ذکر کرده است: مراقبه، قرب، محبت، خوف، رجا، شوق، انس، اطمینان، مشاهده و یقین.[۴۶]

طریقت و سلوک نزد صوفیه کوشش درزهد وعزلت است که برای آن آدابی در نظر گرفته شده است.آداب، در اصطلاح صوفیه مجموعه قواعد و رسوم و وظایفی است که رعایت آن‌ها «جهت تحسیناخلاق و تهذیب اقوال و افعال» بر سالکان طریقت لازم است.[۴۷]

مستحسنات صوفیه یا آداب ظاهری طریقت، امور و رسوم و اعمالی است که صوفیان پسندیده و آن‌ها را وضع کرده‌اند. مانند: خرقه‌پوشی، خانقاه، چلّه‌نشینی، سماع و….[۴۸]

خانقاه

[ویرایش]
مقالهٔ اصلی:خانقاه

خانقاه معرب خانگاه (زاویه یا رباط) محل اجتماع خاص و گذران و پذیرایی صوفیان مسافر یا مقیم است. گفته‌اند نخستین خانقاه در رمله شام توسط امیری انصاری (مسیحی) برای صوفیان ساخته شد. بنای خانقاه را از قرن ۴ و بعضی قرن ۶ قمری می‌دانند.

هرچند تاریخ دقیق پیدایش خانقاه‌ها مشخص نیست، ولی احتمالاً هسته اولیه آن‌ها از مجالس ذکر زهاد و عرفایی که در یک مجلس دور هم به عبادت وذکر مشغول می‌شدند تشکیل شده است. شاید بتوان گفت اولین آثار این‌گونه مجالس دربصره بوده و درقوت القلوب اثرابوطالب مکی آمده است که مجالس ذکر در منزلحسن بصری (۲۵۸ قمری) تشکیل می‌شده و اشخاصی مانند ایوب سختیانی و مالک دینار و محمد واسع در این مجالس حضور داشته و ادامه دهنده جلسات بوده‌اند. در این زمان هنوز اطلاق کلمه خانقاه و صوفی به این مکان و اشخاص متداول نبوده است. از این حلقه، عبدالواحد ابن زاید، رباط عٌبادان (آبادان کنونی) را در نزدیکی بصره پایه‌گذاری کرد که افرادی مانند سلیمان دارانی وبشر حافی وسری سقطی (۲۴۴ قمری) در این رباط اقامت و به سیر و سلوک مشغول بودند. برای اولین بار، در نوشته‌های ابن حوقل، ساکنان رباط عبادان (آبادان) را صوفی نامیده است و نیز کلمه «دویره» برای نخستین بار به محفل عبدالرحمان سلمی (۴۱۲ قمری) و بعداً به محل درس و زندگیابوسعید ابوالخیر اطلاق شده است. برای توصیف محل زندگی و مقبرهبایزید بسطامی (۲۶۰ قمری) وسهل تستری (۲۸۲ قمری) از کلمه «صومعه» استفاده شده است.[نیازمند منبع]

چلّه نشینی

[ویرایش]

چلّه نشینی یا اربعینیه؛ خلوت، عزلت و عبادت چهل روز همراه با آداب خاص از رسوم صوفیه است.

سماع

[ویرایش]
مقالهٔ اصلی:سماع

سماع به معنی شنیدن، مجازا صدای خوش (آواز و ساز) و رقص (دستت افشانی و پایکوبی) صوفیانه است. سازهای صوفیانه عموماً نای و دف و چنگ است.

اصطلاحات و رموز صوفیه

[ویرایش]

خلسه، شطح، کرامات، کشف و شهود، طامات، واردات، صحو و سکر، غیبت و حضور، فنا و بقا، قبض و بسط، وقت و … از جمله اصطلاحات اعتباری صوفیه است.<[۴۹]

رموز

[ویرایش]

رموز نزد صوفیه شامل کلمه یا ترکیب و تعبیر و حرف و عدد و نشانه است که از معنی ظاهری خود خارج شده و حسب قرینه ادبی بمعنی کنایی و مجازی بکار می‌رود و در ادبیات صوفیانه بسیار است از قبیل: رخ، زلف، خط، خال، چشم، لب، ابرو، شراب، ساقی، خرابات، بت، پیر مغان، رند، سیمرغ، شمع، می، جام جم، سبو، معشوق، نای و … است.

سلسله‌های صوفیه

[ویرایش]

تفاوت سلسله و فرقه

[ویرایش]

عده‌ای که عمدتاً از مخالفان تصوف هستند[۵۰]معتقدند که می‌بایست این طرق مختلف رافرقه خواند[۵۱]و در مقابل اقطاب و مشایخ و درویشان عمدتاً طریق خود راسلسله می‌نامند. البته این موضوع مطلق نبوده و حتی برخی از مخالفان تصوف نیز در نوشتار و گفتار خویش مرز دقیق این دو را مشخص نکرده‌اند و گاهی از این طرق با عنوانفرقه و گاهی با عنوانسلسله یاد کرده‌اند. عرفاً و متصوفه هر چند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمی‌شوند و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند و در همه فرق ومذاهب اسلامی حضور دارند، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعی هستند. یکسلسله افکار و اندیشه‌ها و حتی آداب مخصوص در معاشرت‌ها و لباس پوشیدن‌ها و احیاناً آرایش سر و صورت و سکونت در خانقاه‌ها و غیره، به آن‌ها به عنوان یکفرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و می‌دهد.[۵۲]به همین خاطر تفکیک این دو واژه از هم بسیار سخت خواهد بود.صوفیان معتقدند که هر صوفی، باید بتواند از عهده اثباتسلسله برآید؛ یعنیسلسله خود را بدون انقطاع به ائمه برساند[نیازمند منبع]، چون مدعی هستند که قطبیت ادامه امامت یا حداقل نیابت خاص است.[نیازمند منبع]

سید هبةالله جذبی اصفهانی در رساله باب ولایت و راه هدایت، گفته است:[۵۳]

مُجازین در زمان غیبت باید دارای نص اجازهٔسلسله باشند که به امام، منتهی گردد.

همچنین میرزاحسن اصفهانی، ملقب بهصفی علیشاه در این باره می‌گوید:[۵۴]

مرشد طریقت باید از عهدهٔ اثباتسلسله برآید که یداً به ید می‌رسد به امام.

عراقی:

اعتصام خلایق را گویند به حضرت الهی، به طریق عموم.[۵۵]

جواد نوربخش:

در اصطلاح صوفیه پیوند ولایت و نسبت خرقه تصوف را گویند که بدان وسیله اسرار طریقت به‌طور مسلسل و زنجیروار از حضرت رسول به اصحاب و سپس به مشایخ طریق یکی پس از دیگری سینه به سینه ادامه یافته است. گرچه در زمان‌ها و مکان‌های متفاوت به نام یکی از مشایخ معروف طریقت شهرت داشته، اما در حقیقت:

شاخ گل هرجا که می‌روید گل استخُمّ مُل هرجا که می‌جوشد مُل است
گر ز بغداد و هری یا از ری‌اندبی مزاج آب و گل نسل وی‌اند (مولوی)[۵۶]

سلسله‌های بنام تصوف

[ویرایش]
مقالهٔ اصلی:فهرست طریقت‌های تصوف

از همان آغاز به علل مختلف، سیر و سلوک عرفانی با شیوه‌ها و روش‌های گوناگون انجام پذیرفته است که این شیوه‌ها و سلیقه‌ها به عنوان طریقت یا سلسله، شناخته شده‌اند، اسامی برخی از معروف‌ترین سلسله‌های مهم تصوف اسلامی به شرح زیر است:

  • ام‌السلاسل:سلسله معروفیه را گویند که اکثر سلسله‌های صوفیه از آن مشتق و منشعب شده‌اند٬‌[۵۷]
  • سلسله قادریه: منسوب بهعبدالقادر گیلانی (متوفی ۵۶۲ ه) ملقب به قطب الاعظم. پیروان این مکتبوحدت وجودی هستند؛ و به محبت و خدمت شهرت دارند. اگرچه در اصل از بینحنبلیها برخاسته‌اند، اما تا حدود زیادی اهل تسامح و مسامحه بودند. در این طریقت به حفظ سنت و شعائر تأکید می‌شود و این طریقت در سراسر بلاد اسلامی منتشر شده است.
  • سلسله رفاعیه: منسوب به ابوالعباس سیدی احمد رفاعی بصری (متوفی ۵۷۸) است که سلسله شیوخ آن بهمعروف کرخی می‌رسد. پیروان این طریقت جهانگرد و خانه به دوش و در کار ریاضت و تربیت و ترتیب ذکر، تندروتر از قادریه‌اند.
  • سلسله بدویه: منسوب است به سیدی احمد البدوی (متوفی ۶۷۵) که آنان را احمدیه نیز می‌نامند. سلسله بدوی درمصر انتشار زیادی پیدا کرد. در یکی ازجنگهای صلیبی کهسن لوئی به مصر حمله کرد پیروان این سلسله مسلمین را به جنگ با مسیحیان تشویق می‌کردند. اما بی‌بند و باری و می‌گساری آن‌ها بعدها از اسباب عدم توجه عامه مسلمین به آن‌ها شد.
  • سلسله سهروردیه: منسوب به شهاب الدین عمر بن عبدالله سهروردی (متوفی ۶۳۲ ه) است که در تصوف طریقه‌ای معتدل داشت. وی عمل به فرایض دین را مقدمه وصول به حقیقت می‌شمرد. سلسله‌های جلالیه، جمالیه، زینبیه، خلوتیه و شعبه‌های متعدد و مختلف آن درآسیای صغیر، روشنیه در افغانستان از طریق سهروردیه نشات یافته‌اند. زکریای مولتانی، این طریقت را در هند رواج داد و پیروانی یافت.
  • سلسله شاذلیه: منسوب به ابو الحسن شاذلی (متوفی ۶۵۶ ه) است. رعایت پنج اصل خوف ظاهری و باطنی، پیروی از سنت، عدم اعتنا به خلق، تسلیم و رضا، توکل در شادی و محنت، پایه اعتقادی این طریقت است. این سلسله در مصر ومغرب و بلادعثمانی قدیم اعتبار تمام را کسب کرده است. سلسله‌های: جوهریه، وفائیه، مکیه، هاشمیه، عفیفیه و قاسمیه، خواتریه در مصر و سلسله‌هایی مثل شیخیه، ناصریه، حبیبیه و یوسفیه در مغرب، از آن منشعب شده‌اند. از طریقفریتیوف شوان شاخهٔ مریمیه از شاذلیه جدا شد؛ که پشتوانهٔ آنحکمت خالده است؛ پیر و قطب فعلی شاذلیه مریمیه در حال حاضرسیدحسین نصر است.
  • سلسله نقشبندیه منسوب به خواجه بهاء الدین محمد نقشبند (متوفی ۷۹۲ ه). نقش بندیه خود شاخه‌ای بوده‌اند منشعب از سلسله خواجگان که منسوب بوده است به خواجه احمد عطاسیوی معروف به حضرت ترکستان. بعدها این سلسله در هند، مخصوصاً در دوره اقتدار مغول هند، نفوذ داشت. پیروان این طریقت در آغاز، طرفدار زهد و فقر و سادگی بودند و اندیشه وحدت وجودی داشتند، اما بعدها برخی از آنان به مدح گویی و مال‌اندوزی روی آوردند.
  • سلسله چشتیه: این سلسله رامعین الدین چشتی (۶۳۳) به وجود آورد؛ که فریدالدین شکرگنج (متوفی ۶۷۰ ه) وشیخ نظام الدین اولیاء (متوفی ۷۲۵ ه) از اخلاف وی هستند.
  • سلسله اویسی: در مورد فردی که بانی این طریقت بوده چندان اطلاع دقیقی در دست نیست.هجویری در کتابکشف المحجوب وجامی درنفحات الانس آورده‌اند که اویسی تحت مراقبت یکی از روحانیون به ریاضت و مجاهده نفس مشغول شد. این فرد را خاقانی ذکر کرده‌اند. اینان پیوند خود را بهاویس قرنی می‌رسانند که از دوستدارانمحمد پیامبر اسلام بود در حالی‌که هر گز او را ندید اما در دل از او بهره جست و مورد تربیت و ارشاد بیواسطه ایشان قرار گرفت. اویس در جنگصفین کشته. از نامداران سلسله اویسی در دورهقاجار جلال الدین علی میرزا ابوالفضل عنقاست که مرید سیدحسین قزوینی بود و بعد به سوی سید حسین دزفولی متمایل شد و در طریقتذهبیه قرار گرفت سپس به محمد جاماسبی گروید و در نهایت بi سوی عبدالقادر جهرمی دست ارادت دراز کرد و در لباس روحانیت مدعی ارشاد و دستگیری گردید. در سلسله اویسی تظاهر به درویشی نمی‌کنند و خانقاه نیز ندارند و پیر دلیل هم در طریقت آنان موجود نیست. اینان در سلوک معتقد به نفوذ روحی ائمه یا بزرگی از بزرگان طریقت را در فرد و دریافت صورت ذهنی از ایشان در وجود سالک را ملاک سیر و سلوک می‌دانند.[۵۸]
  • سلسله شطاریه: منسوب به عبدالله شطار (متوفی بین ۸۱۸ و ۸۳۲ ه) است سخنان او یادآور سخنانبایزید بسطامی ومنصور حلاج است. این طریقه درسوماترا وجاوه نیز پیروانی دارد.
  • سلسله مولویه منسوب بهجلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی (متوفی ۶۷۲) که دو فرقه پوست‌نشینان و ارشادیه از آن برخاسته‌اند. پیروان این طریقت، معتقد بهوحدت وجود هستند و توجه بهوجد وسماع، قول و ترانه از مختصات این طریقت است. مولویه در عهد دولت عثمانی‌ها کسب نفوذ کردند و بعد از روی کار آمدنجمهوری ترکیه نفوذ خود را از دست دادند و اکنون فقط در حلب و بعضی بلاد کوچک باقی‌ماندند.
  • سلسله بکتاشیه: منسوب بهحاجی بکتاش ولی (متوفی ۷۳۸ ه) این طریقت در حدود قرن هشتم هجری پیدا شد و در ترکیه در روزگار سلاطین عثمانی رواج یافت. در آداب و عقاید این فرقه، هم صبغه تشیع است و هم نوعی گرایش به تاویل و مسامحه. بعضی آداب و رسوم هم از تأثیر و تقلید نصارا در بین آن‌ها رواج یافته است. کلاه سفید، احترام به ادیان، مبارزه با ظلم، از خصوصیات آنان است.
  • سلسلهنعمت اللهیه: پیروان شاهنعمت‌الله ولی (متوفّی ۸۳۵. ق) را گویند. سلسلهنعمت‌اللهی سلطان‌علیشاهی گنابادی یکی از طریقت‌های تصوف است که از قرن هشتم هجری به بعد، به دلیل اجتهادات و خدماتشاه نعمت‌الله ولی٬‌از معروفیه به نعمت‌اللهی و در زمان قطبیت سلطان‌علیشاه گنابادی به نعمت‌اللهی سلطان‌علیشاهی شهرت یافت. در حال حاضر قطب این سلسله، مهندسعلیرضاجذبی ملقب به ثابت‌علیشاه می‌باشند.[۵۹] کلمهٔ نعمت‌اللهی از نامشاه نعمت‌الله ولی گرفته شده و چون در دوران او، پیروان او را «نعمت‌اللهی» می‌خواندند، این عنوان به کسانی که بعد از وی از عقاید و روش صوفیانه وی تبعیت کردند، داده شد. قبل از شاه نعمت‌الله نام طریقت همنام با قطب وقت بوده، چنان‌که در زمانمعروف کرخی بهمعروفیه و در زمانجنید بغدادی بهجنیدیه مشهور بوده است.[۶۰] شاه نعمت‌الله در قالب یک مثنوی سلسله خرقه [طریقت] خود تاحسن بصری وعلی بن ابی‌طالب وپیامبر اسلام ذکر نموده است.[۶۱] براین اساس وی بیستمین قطب سلسله بعد ازحسن بصری بود.
  • سلسله ذهبیه منسوب بهنجم الدین کبری است و به تشیع منسوب است.
  • سلسله نوربخشیه
  • اهل حق
  • ملامتیه
  • خاکساریه در قرن هشتم خورشیدی در هندوستان توسط سید جلال الدین حیدر معروف به سرخ‌پوش بخارایی تأسیس شد؛ و از لحاظشریعت پایبند بهشیعه اثتی عشری هستند و از لحاظ مراتب و مناسک سلوکی به سلسلهبکتاشیه قرابت فراوان دارد، آخرین اقطاب این سلسله بهارعلیشاه یزدی، مطهرعلیشاه و میرطاهر علیشاه است، تأثیر نگرش‌هایقلندریه وحروفیه در اینآیین مشهود است.

تصوف در دیدگاه مخالفان

[ویرایش]
مقالهٔ اصلی:نقد تصوف
محمدحسین طباطبایی معتقد است:

پیدایش مکتب تصوف و رواج آن در همین روزگار بود که مکتبی دیگر در بین مسلمانان خودنمائی کرد و آن مکتب تصوف بود، که البته ریشه در عهد خلفا داشت، البته نه به عنوان تصوف، بلکه به عنوان زهد گرائی، ولی در اوائل بنی العباس با پیدا شدن رجالی از متصوفه چونبایزید بسطامی وجنید وشبلی ومعروف کرخی و غیر ایشان رسماً به عنوان یک مکتب ظاهر گردید.

پیروان این مکتب معتقدند که راه به سوی کمال انسانی و دستیابی بر حقائق معارف منحصر در این است که آدمی به طریقت روی آورد و طریقت (در مقابل شریعت) عبارت است از نوعی ریاضت کشیدن در تحمل شریعت که اگر کسی از این راه سیر کند، به حقیقت دست می‌یابد و بزرگان این مکتب چه شیعیان و چه سنیان سند طریقت را منسوب کرده‌اند به علی بن ابی طالب.

و چون این طائفه ادعای کرامتها می‌کردند و دربارهٔ اموری سخن می‌گفتند که با ظواهر دین ضدیت داشت و عقل هم آن‌ها را نمی‌پذیرفت، لذا برای توجیه ادعاهای خود می‌گفتند اینها همه صحیح و درست است، چیزی که هست فهم اهل ظاهر (که منظورشان افراد متدین به احکام دین است) عاجز از درک آن‌ها است و شنیدن آن بر گوش فقها و مردم عوام از مسلمانان سنگین است و به همین جهت است که آن مطالب را انکار می‌کنند و در برابر صوفیه جبهه‌گیری نموده از آنان بیزاری جسته و تکفیرشان می‌کنند و بسا شده که صوفیان به همین جرم گرفتار حبس و شلاق یا قتل و چوبه دار یا طرد تبعید شده‌اند و همه اینها به خاطر بی‌پروایی آنان در اظهار مطالبی است که آن را اسرار شریعت می‌نامند و اگر دعوی آنان درست باشد یعنی آنچه آنان می‌گویند مغز دین و لب حقیقت بوده و ظواهر دینی به منزله پوسته روئی آن باشد و نیز اگر اظهار و علنی کردن آن مغز و دور ریختن پوسته روی آن کار صحیحی بود خوب بود آورنده شرع، خودش این کار را می‌کرد و مانند این صوفیان به همه مردم اعلام می‌نمودند تا همه مردم به پوسته اکتفا ننموده و از مغز محروم نشوند و اگر این کار صحیح نیست باید بدانند که بعد از حق چیزی به جز ضلالت نمی‌تواند باشد.

این طائفه در اول پیدایش مکتبشان در مقام استدلال و اثبات طریقه خود بر نیامدند و تنها به ادعاهای لفظی اکتفا می‌کردند ولی بعد از قرن سوم هجری به تدریج با تألیف کتاب‌ها و رساله هائی مرام خود را در دلها جا دادند و آنقدر هوادار برای خود درست کردند که توانستند آرای خود را دربارهٔ حقیقت و طریقت علناً مطرح سازند و از ناحیه آنان انشائاتی در نظم و نثر در اقطار زمین منتشر گردید.

و همواره عده و عده‌شان و مقبولیتشان در دلهای عامه و وجهه‌شان در نظر مردم زیادتر می‌شد تا آنکه در قرن ششم و هفتم هجری به نهایت درجه وجهه خود رسیدند، ولی از آنجا که در مسیر خود کجروی‌هایی داشتند، به تدریج امرشان رو به ضعف گرائید و عامه مردم از آنان رویگردان شدند.

دو علت عمده انحطاط متصوفه از نگاه مخالفان:و علت انحطاطشان این بود که:اولاً: هر شانی از شئون زندگی که عامه مردم با آن سر و کار دارند وقتی اقبال نفوس نسبت به آن زیاد شد و مردم عاشقانه به سوی آن گرویدند، قاعده کلی و طبیعی چنین است که عده‌ای سودجو و حیله باز خود را در لباس اهل آن مکتب و آن مسلک درآورده و آن مسلک را بهتباهی می‌کشند و معلوم است که در چنین وضعی همان مردمی که با شور و عشق روی به آن مکتب آورده بودند، از آن مکتب متنفر می‌شوند.

ثانیاً: جماعتی از مشایخ صوفیه در کلمات خود این اشتباه را کردند که طریقه معرفت نفس هر چند که طریقه‌ای است نو ظهور و شرع مقدس اسلام آن را در شریعت خود نیاورده، الا اینکه این طریقه مرضی خدای سبحان است و خلاصه این اشتباه این بود که من درآوردی خود را به خدای تعالی نسبت دادند و دین تراشیدن و سپس آن را به خدا نسبت دادن را فتح باب کردند، همان کاری را کردند که رهبانان مسیحیت در قرنها قبل کرده و روشهایی را از پیش خود تراشیده آن را به خدا نسبت دادند، همچنان‌که خدای تعالی ماجرای آنان را نقل کرده و می‌فرماید: (و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها).

اکثریت متصوفه این بدعت را پذیرفتند و همین معنا به آن‌ها اجازه داد که برای سیر و سلوک رسم هائی و آدابی که در شریعت نامی و نشانی از آن‌ها نیست باب کنند و این سنت تراشی همواره ادامه داشت، آداب و رسومی تعطیل می‌شد و آداب و رسومی جدید باب می‌شد، تا کار بدانجا کشید که شریعت در یک طرف قرار گرفت و طریقت در طرف دیگر و برگشت این وضع بالمال به این بود که حرمت محرمات از بین رفت و اهمیت واجبات از میان رفت، شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغی گردید، یک نفر مسلمان صوفی جائز دانست هر حرامی را مرتکب شود و هر واجبی را ترک کند، کم‌کم طائفه‌ای بنام قلندر پیدا شدند و اصلاً تصوف عبارت شد از بوقی و منتشایی و یک کیسه گدائی، بعداً هم به اصطلاح خودشان برای اینکه فانی فی الله بشوند، افیون و بنگ و چرس استعمال کردند.[۶۲][۶۳][۶۴]

نظر سید روح‌الله خمینی

در خصوص اینکهسید روح‌الله خمینی را جزو مخالفان و منتقدان تصوف به‌شمار آوریم یا جزو موافقان آن، اختلاف نظرهایی وجود دارد. عده‌ای با اشاره به برخی اشعار و افکارش او را در زمرهٔ طرفداران تصوف به‌شمار آورده‌اند، و عده‌ای نیز بر عکس، وی را منتقد و مخالف جدی تصوف دانسته‌اند.[۶۵][۶۶]وی ذیل حدیث کبر، در کتاب چهل حدیث نوشته است:

حکیم متأله و فیلسوف بزرگ اسلام، جناب محقق داماد (رضوان الله علیه) می‌فرماید: حکیم آن است که بدن از برای او چون لباس باشد: هر وقت اراده کند، او را رها کند. او چه می‌گوید و ما چه می‌گوییم! او از حکمت چه فهمیده و ما چه فهمیدیم! پس، تو که به واسطهٔ چند مفهوم و پاره‌ای اصطلاحات به خود می‌بالی و به مردم کبریا می‌کنی، معلوم شد از کم‌ظرفیتی و کوچکی حوصله است و کمی قابلیت است. آن بیچاره‌ای که خود را مرشد و هادی خلایق داند و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، حالش پست‌تر و غمزه‌اش بیشتر است. اصطلاحات این دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق، منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بیچارهٔ صاف و بی‌آلایش را به علما و سایر مردم، بدبین نموده، برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده، پاره‌ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده، گمان کرده به لفظ مجذوب‌علی‌شاه یا محبوب‌علی‌شاه، حال جذبه و حب دست دهد! ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم! این کار تو هم این‌قدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله، گاهی خودش هم، بازی خورده، خود را دارای مقام دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده، یک ولیده ناهنجاری پیدا شده، و از انضمام این‌ها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه‌ای فراهم شود! و خود را با این همه عیب، مرشد خلایق و هادی نجات امت و دارای سرّ شریعت، بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده، دارای مقام ولایت کلیه دانسته! این نیز از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است.

حر عاملی معتقد است

شیعه امامیه و همه طائفه اثنی عشریه اجماع داشته‌اند بر بطلان مذهب تصوف و ردّ بر صوفیه از زمان پیغمبر اسلام _صلی الله علیه وآله_تا زمان حاضر و همواره شیعیان اهل بیت به تبعیّت از امامان معصوم خود، در پی انکار صوفیه بوده‌اند[۶۷]

وی همچنین معتقد است:

تمام شیعیان، فرقه‌های صوفیه را انکار نموده‌اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده‌اند و علمای شیعه کتاب‌های بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده‌اند[۶۸]

نظراحمد کسروی

وی که از مخالفان سرسخت تصوف بود، در کتاب صوفی گری باور دارد که:

  • پیدایش تصوف یا به گفته خود او صوفی گری، ریشه در یونان یا روم باستان و فیلسوفی به نامپلوتینوس داشته، این گفتارهای پلوتینوس چون دیگر فیلسوفان یونان باستان سرچشمه‌ای مگر پندار ندارد و دلیل و پشتوانه‌ای به همراه خود نداشته.

بایستی پرسید: شما اینرا از کجا می‌گویید؟!.. چه دلیلی برایش می‌دارید؟ !.. همچنین، گفته‌های دیگر او بیدلیلست.[۱۶]

می‌گوید: «هرکسی باید از این جهان و از خوشی‌هایش گریزان باشد». بایستی پرسید: «پس این خوشی‌ها بهر که بوده؟ !»

می‌گوید: «اگر کسی از خود بیخود گردد به خدا تواند پیوست». بایستی پرسید: «بی‌خودی از خود چگونه تواند بود؟! چنین چیزی جز سمرد[خیال، وهم]ی نتواند بود. آنگاه اگر کسی از خداست، از خداست. دیگر به بیخودی چه نیاز است؟!»[۱۶]

  • بروحدت وجود خرده می‌گیرد و به آنان که خدا را با آدمیان یکی می‌دانند می‌گوید:

این بدان می‌ماند که ما در بیابانی درختهایی را می‌بینیم در یک رده پهلوی هم ایستاده‌اند و یک جوی آبی از زیر پای آن‌ها کشیده شده، و چون می‌دانیم که این کار از خود درختها نتواند بود، پی می‌بریم که باغبانی آن‌ها را کاشته و جویی برایشان کنده، و به جستجوی آن باغبان و جایگاهش می‌پردازیم، و در آن میان کسی از میان ما درختها را نشان داده می‌گوید: «آن باغبان خود همینهاست»، آیا ما به سخن او نخواهیم خندید؟!... آیا نخواهیم گفت اگر این درختها به خود توانستندی بود ما را چه نیاز افتادی که به بودن یک باغبان باور کنیم و در جستجوی او باشیم؟!

به هرحال ما چون دیده‌ایم این جهان و این آدمیان به خود نتوانند بود ناچار مانده گفته‌ایم در بیرون از این جهان خدایی هست. پس اکنون چگونه توانیم گفت: آن خدا همین آدمیانند؟![۱۷]

زنان و تصوف

[ویرایش]

با وجودی که اکثر صوفیان بزرگ، که تعالیم و سیره و سرگذشت آنان محرک و مشوق دل‌های سالکان بوده است، مرد بوده‌اند، در عین حال، استثناهایی هم وجود داشته است. مشهورترین صوفی زن،رابعه عدویه (قرن دوم) است که نامش در بسیاری از آثار صوفیه ذکر شده. در قرن پنجم بعضی از مشایخ، از جمله ابوسعید ابوالخیر، زنان را نیز در سلک مریدان خود می‌پذیرفتند. بعدها در بعضی از خانقاه‌ها محلی برای زنان در نظر گرفته شد.[۶۹]

گرچه از نظر برخی دیگر مرد به معنای جنسیتی آن در پیشگاه خدا مطرح نیست،عطار درتذکرةالاولیاء هنگامی که به زندگیرابعه (بزرگ زن صوفی) می‌پردازد می‌گوید:[۷۰]

اگر کسی گوید ذکر او در صف رجال چرا کرده‌ای گویم که خواجه انبیا علیهم السلام می‌فرماید: ان الله لاینظر الی صورکم الحدیث. کار به صورت نیست به نیت است. کما قال علیه السلام یحشر الناس علی نیاتهم … چون زن در راه خدای مرد بود او را زن نتوان گفت. چنان‌که عباسه طوسی گفت :چون فردا در عرصات قیامت آواز دهند که یا رجال! نخست کسی که پای در صف رجال نهد، مریم بود علیها السلام.کسی که اگر در مجلس حسن حاضر نبودی ترک مجلس کرد ی، وصف او در میان رجال توان کرد. بل معنی حقیقت آن است که اینجا که این قوم هستند همه نیست توحیدند. در توحید، وجود من و تو که ماند تا به مرد و زن چه رسد. چنان‌که بوعلی فارمذی می‌گوید رضی الله عنه نبوت عین عزت و رفعت است. مهتری و کهتری در وی نبود. پس ولایت همچنین بود. خاصه رابعه که در معاملت و معرفت مثل نداشت و معتبر جمله بزرگان عهد خویش بود و بر اهل روزگار، حجتی قاطع بود .

جواد نوربخش:

باید گفت از نظر صوفیه زنانی که در طریق حق گام بردارند همانند مردان راهند یا به عبارتی دیگر: در بحر توحید جای من و تو نیست تا چه رسد به تمیز زن و مرد.[۷۱]

در کتابزنان صوفی بعد از شرح زندگیرابعه عدویه، شرح مختصر زندگی ۱۳۵ تن از دیگر مشاهیر زنان صوفیه مانند رابعه شامی، تحفه، شمسی (امّ‌الفقرا)، عایشه (دخترجعفر صادق)، خواهرمنصور حلاج و بی‌بی حیاتی کرمانی (همسر نورعلیشاه اصفهانی) آورده شده است.[۷۲]

اهل القرآن و انکار تصوف

[ویرایش]

احمد صبحی منصور از دانشمندان بزرگ اهل القرآن در خصوص نحوه پیدایش تصوف و همسویی آنان با اهل سنت در ظاهر احکام، و هماهنگی ایشان با مذهب تشیع در تقدیس بشر و حجر و مرقد و ضریح، در مقاله ای با عنوان: «المسلمون و عبادة الأحجار» می‌گوید: «سنیان صوفی مسلک در عصر عثمانی بیشترین قدرت و سلطه را در دست داشتند، درنتیجه ایشان بر عبادت اولیاء و تقدیس مرقد و ضریحانی که قبل از اسلام نزد عرب احترام داشتند سماجت و تأکید نمودند. درحالی‌که رسالت اسلام به لحاظ قلبی و اعتقادی، دینی است که در آن تنها خداوند متعال مورد پرستش واقع می‌شود و نه هرگز بشر یا حجر، و رسالت پیامبر به وسیله کلام وحی هم، بخاطر تربیت اذهان و رهایی مردم از عبادت احجار و سنگ‌ها بود. درعین حال آیین تصوف در ارتقای رواج تقدیس بشر و قبور آنان موفق شد، ولذا مذهب تصوف با نگرش تسنن، به‌عنوان یک آیینی جدید روی کار آمد و برای این مذهب (نوپا) حقیقت و شریعتی تراشیده شد، و شریعتش بدین روش و معنا بود: ظاهراً تمسک به احکام مذهب تسنن در مواردی چون: نماز و زکات و روزه و حج، و البته همراه با نگاه و نگرش تصوف که اعتقاد داشتند: به تقدیس اولیاء و بزرگان مذهب تصوف و ایمان داشتند: به شفاعت و کرامت و معجزات آنان و همچنین (معتقد بودند به) تقدیس پیامبر و بزرگان صحابه و پیشوایان اهل سنت. این دائره اولیاء و آلهه مقدس ایشان، رونق گرفته و شدت یافت، ولذا برای اولیاء و بزرگان شان، حال نزد قبور واقعی یا وهمی و غیرواقعی، در بیشتر مساجد کشورهای مختلف اسلامی که همواره نیز وجود دارد مراسمی در عبادت آنان اقامه شد. شیعه نیز قبل از ظهور تصوف، پیشوایان خود، علی و فرزندانش را تقدیس می‌کردند، لذا شیعیان در مساجد و حسینیه‌هایی که مخصوص و متعلق به مقتول کربلاء حسین بن علی است، به وفور قبور فراوانی را ایجاد و توسعه دادند.»[۷۳]

جستارهای وابسته

[ویرایش]

پانویس

[ویرایش]
  1. ولا یشهد لهذا الاسم اشتقاق من جهه العربیه و لاقیاس و الظاهر انه لقب و من قال … الخ رساله قشیریه - نسخه خطی دانشگاه تهران - فاقد شماره صفحه
  2. اسداله خاوری، نفوذ تصوف در ادب فارسی
  3. فغفوری،زندگینامه غزالی،۳۲.
  4. فغفوری، محمد.«مبانی عرفان و تصوف». مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی - نشریه فروغ اندیشه - بهار ۱۳۸۳.
  5. [۱]
  6. [۲]
  7. ۱۳۸۳، اسداله خاوری، ذهبیه تصوف علمی آثار ادبی، صفحهٔ ۳۱
  8. سیرفلسفه در ایران، اقبال لاهوری، صص ۷۵–۷۶.
  9. نامه فی الذم الصوفیه الاباحیه امام محمد غزالی و رساله نقد العلم و العلما ابن جوزی
  10. آرا ماللهند بیرونی، لاتیرک
  11. اسلام در ایران، پطروشفسکی، ص ۳۳۴ (و نیز) اندیشه‌های بزرگ فلسفی، ص ۵۹۷.
  12. سرچشمه تصوف در ایران، صص ۴۷–۵۴.
  13. ایضاً، صص ۹۳،۱۰۰،۸۱،۵۵.
  14. "فرقه‌های صوفی". Retrieved2011-03-13.
  15. لاهیجی، محمد.مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز با مقدمه کیوان سمیعی. چاپ پنجم انتشارات سعدی ۱۳۷۱ قسمت مقدمه صفحهٔ ۲۵
  16. ۱۶٫۰۱۶٫۱۱۶٫۲کسروی، احمد (۱۳۲۲).صوفی گری. صص. ۱۱.
  17. ۱۷٫۰۱۷٫۱۱۷٫۲۱۷٫۳کسروی، احمد (۱۳۲۲).صوفی گری. صص. ۱۲.
  18. قاسم غنی (۱۳۵۶).تاریخ تصوف در اسلام از صدر اسلام تا عصر حافظ (ویراست سوم). تهران-شاه‌آباد: انتشارات زوار. ص. ۳–۴.
  19. روزبهان بقلی، به تصحیح و مقدمههانری کربن.شرح شطحیات. ص. ۶۳۵.
  20. ۲۰٫۰۲۰٫۱۲۰٫۲۲۰٫۳۲۰٫۴۲۰٫۵جواد نوربخش (۱۳۷۷).فرهنگ نوربخش-اصلاحات تصوف جلد ۸. لندن: انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی. صص. ۷۹–۸۱.
  21. رسائل شاهنعمت‌الله ولی، تصحیحجواد نوربخش، جلد ۴، انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی، تهران ۱۳۵۷، ص ۱۵۷
  22. ترجمه رساله قشیریه، تصحیح فروزانفر، ص ۴۶۹
  23. اسرارالتوحید، تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، ص ۲۸۷
  24. طبقات الصوفیه، خواجه عبدالله انصاری، به کوشش محمد سرور مولائی، ص ۱۷۱
  25. هفت اورنگ،جامی، به کوشش مرتضی مدرس گیلانی، ص ۴۷۸
  26. روزبهان بقلی، به تصحیح و مقدمه هانری کربن.شرح شطحیات. ص. ۴۱۵.
  27. مولوی، جلال‌الدین محمد.مثنوی معنوی. صص. دفتر اول بخش ۸۳.
  28. اسماعیل بن محمد، الجراحی.کشف الخطاء و مزیل الالباس. مکتبة العلم الحدیث. صص. ۴۲۵.
  29. احسائی، ابن ابی جمهور (۱۴۰۳).عوالی الئالی. ج. ۴. قم: انتشارات سیدالشهداء. صص. ۱۰۵.
  30. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۵۰.
  31. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۵۶.
  32. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۷۳.
  33. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۸۱.
  34. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۱۰۲.
  35. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۱۰۶.
  36. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۱۰۸.
  37. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۱۵۹.
  38. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۱۶۲.
  39. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۱۶۶.
  40. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۱۶۴.
  41. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۱۶۵.
  42. Voll, John O. (2009)."Sufism. ṢūfĪ Orders.". In Esposito, John L. (ed.).The Oxford Encyclopedia of the Islamic World. Oxford: Oxford University Press. Archived fromthe original on November 24, 2012.
  43. ۴۳٫۰۴۳٫۱Howell, Julia."Sufism in the Modern World".Oxford Islamic Studies Online. Archived fromthe original on February 19, 2013.
  44. Sedgwick, Mark (2012). "Neo-Sufism". In Hammer, Olav; Rothstein, Mikael (eds.).The Cambridge Companion to New Religious Movements. Cambridge University Press.
  45. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۲۰.
  46. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۱۲۳.
  47. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۱۲.
  48. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۲۴۶.
  49. سجادی،مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف،۲۶۳.
  50. «نسخه آرشیو شده». بایگانی‌شده از [http://www.porseman.org/q/showq.aspx?id=11329عنوان = فرقه تصوف چیست؟ناشر= پرسمان اصلی] مقدار|نشانی= را بررسی کنید (کمک) در ۴ مارس ۲۰۱۶. دریافت‌شده در۲۲ آوریل ۲۰۱۲.کاراکتر line feed character در|نشانی= در موقعیت 46 (کمک)
  51. [http://www.hawzah.net/FA/MagArt.html?MagazineArticleID=76176&ParentID=63652عنوان = بازخوانی پرونده متمهدینناشر= حوزهhttp://www.hawzah.net/FA/MagArt.html?MagazineArticleID=76176&ParentID=63652 عنوان = بازخوانی پرونده متمهدین ناشر= حوزه] مقدار|نشانی= را بررسی کنید (کمک).کاراکتر line feed character در|نشانی= در موقعیت 76 (کمک);پارامتر|عنوان= یا |title= ناموجود یا خالی (کمک)
  52. [http://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EDDA4.htmناشر= حوزهhttp://www.hawzah.net/Per/E/do.asp?a=EDDA4.htm ناشر= حوزه] مقدار|نشانی= را بررسی کنید (کمک).کاراکتر line feed character در|نشانی= در موقعیت 47 (کمک);پارامتر|عنوان= یا |title= ناموجود یا خالی (کمک)
  53. هبةالله جذبی اصفهانی. رساله باب ولایت و راه هدایت. انتشارات حقیقت شهر، تهران:۱۳۸۱ صفحهٔ ۲۹۱
  54. مقدمه دیوان صفی صفحهٔ ۱۶
  55. فخرالدین عراقی، رساله لمعات و رساله اصطلاحات٬‌به کوشش جواد نوربخش، انتشارات خانقاه نعمت‌اللهی (ایران) ۱۳۵۳ ثبت کتابخانه ملی: ۲۵۴–۱۳۵۳/۳/۱۲. ص ۶۸
  56. جواد نوربخش، فرهنگ نوربخش «اصطلاحات تصوف»، ج ۴ تهران اسفند ۱۳۷۲ شابک دوره ۸ جلدی ۵ـ۹ـ۹۱۱۳ـ۹۶۴ ثبت کتابخانه ملی: ۱۹۷۶۵–۷۸م ص ۱۳۵
  57. شاهنعمت‌الله ولی، ‘’کلیات اشعار شاه نعمت‌الله ولی’’، به سعیجواد نوربخش، چاپ یازدهم، انتشارات یلداقلم، شابک: ۷-۴۹-۵۷۴۵-۹۷۴. ثبت کتابخانه ملی ۵۳۵۶–۷۹م، ۱۳۸۵. ص ۳
  58. «مرید نور - اویسی». بایگانی‌شده ازاصلی در ۱۲ اکتبر ۲۰۱۱. دریافت‌شده در۱۷ آوریل ۲۰۱۲.
  59. دهخدا، علی‌اکبر (۱۳۳۴–۱۲۵۸ شمسی) و همکاران، ’’لغتنامه دهخدا’’، حرف ن، دانشگاه ادبیات و علوم انسانی، چاپخانهٔ دانشگاه تهران، تیرماه ۱۳۴۸ شمسی.
  60. نوربخش، علیرضا، مقاله ‘’سلسله نعمت‌اللهی’’، مجله صوفی، شماره ۱، نشریه خانقاه نعمت‌اللهی لندن، زمستان ۱۹۸۹م.
  61. شاهنعمت‌الله ولی، ‘’کلیات اشعار شاه نعمت‌الله ولی’’، به سعیجواد نوربخش، چاپ یازدهم، انتشارات یلداقلم، شابک: ۷-۴۹-۵۷۴۵-۹۷۴. ثبت کتابخانه ملی ۵۳۵۶–۷۹م، ۱۳۸۵. ص ۷۴۱
  62. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۵، ص ۲۸۲، قم: انتشارات مؤسسهٔ نشر اسلامی، بیتا
  63. محمد حسین طباطبایی.«ترجمه تفسیر المیزان - جلد ۵ صفحهٔ ۲۸۲».[پیوند مرده]
  64. سید حبیب‌الله تدینی.«آیا تصوف در اسلام اصالت دارد؟». بایگانی‌شده ازاصلی در ۱۲ اکتبر ۲۰۱۶. دریافت‌شده در۳۱ مه ۲۰۱۲.
  65. «تصوف چیست؟ آیا امام خمینی (ره) یک صوفی بودند؟».
  66. «صوفی بودن امام خمینی».
  67. اثنی عشریه شیخ حر عاملی، ص۴۴ و خیراتیه جلد۱ ص۳۷
  68. اثنی عشریه، ص۵۳
  69. صادقی، مژگان و پورجوادی نصراله.«دانشنامه جهان اسلام». دریافت‌شده در۲۸ آوریل ۲۰۱۲.
  70. عطار نیشابوری. فریدالدین محمد،گزیده تذکرةالاولیاء به کوشش محمد استعلامی. انتشارات امیر کبیر چاپ سوم ۱۳۷۰ صفحهٔ ۶۱
  71. نوربخش، جواد، ‘’زنان صوفی’’، چاپ سوم ۱۳۸۱ انتشارات یلداقلم، شابک: ۴-۱۴-۵۷۴۵-۹۶۴ ثبت کتابخانه ملی: ۱۲۳۳۹–۷۹م. پیشگفتار
  72. نوربخش، جواد، ‘’زنان صوفی’’، چاپ سوم ۱۳۸۱ انتشارات یلداقلم، شابک: ۴-۱۴-۵۷۴۵-۹۶۴ ثبت کتابخانه ملی: ۱۲۳۳۹–۷۹م.
  73. (https://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=2352)

منابع

[ویرایش]

پیوند به بیرون

[ویرایش]
مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط بهتصوف در ویکی‌گفتاورد موجود است.
درویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔتصوف موجود است.
عرفان نظری
عرفان عملی
سلسله‌های تصوف
قدما
معاصران
پژوهشگران
جستارها
موضوعاتاسلام
عقاید
توحیدنبوتمعاد • (شیعه:عدلامامت)
تاریخ
منابع دینی
مذهب‌ها
مسلمانان
زندگی وفرهنگ
شریعت وفقه
علوم
رابطه با دیگر ادیان
موضوعات مرتبط
مکاتب
فیلسوفان
سده ۹ میلادی
سده ۱۰ میلادی
سده ۱۱ میلادی
سده ۱۲ میلادی
سده ۱۳ میلادی
سده ۱۴ میلادی
سده ۱۵ میلادی
سده ۱۶ میلادی
سده ۱۷ میلادی
سده ۱۸ میلادی
سده ۱۹ میلادی
سده ۲۰ تا ۲۱
سید روح‌الله خمینیمحمدتقی آملیمیرزا مهدی آشتیانیمحمدعلی شاه‌آبادیسید محمدحسین طباطباییسید محمدحسین حسینی طهرانیحسینعلی منتظریاقبال لاهوریمحمدعلی موحدسید محمدباقر صدرمهدی حائری یزدیسید حسین نصرعبدالله جوادی آملیعبدالکریم سروشغلامحسین ابراهیمی دینانیمیان محمد شریفسید محمد نقیب العطاسطه عبدالرحمنحسن حسن‌زاده آملیسید عبدلله امینی آبادانیمرتضی مطهریمحمدتقی جعفریاحمد فردیدرضا داوری اردکانیعبدالله انوارسید جلال‌الدین آشتیانیغلامرضا اعوانیشرف‌الدین خراسانیحمید وحید دستجردیداریوش شایگانپرویز ضیاء شهابیفتح‌الله مجتباییجلال‌الدین مجتبویمحمدتقی مصباح یزدیغلامرضا فیاضیمحمد ارکوننصر حامد ابوزیدمحمد عابد جابریعبدالواحد یحیی (رنه گنون)عیسی نورالدین احمد (فریتهیوف شوئون)ابوبکر سراج‌الدین (مارتین لینگز)
پژوهشگران
سید حسین نصرغلامحسین ابراهیمی دینانیحسینعلی منتظریمرتضی مطهریمحمدتقی جعفریاحمد فردیدرضا داوری اردکانیجلال‌الدین آشتیانیغلامرضا اعوانیمحمد مددپورسید عباس معارفعبدالجواد فلاطورینصرالله پورجوادیشرف‌الدین خراسانیداریوش شایگانپرویز ضیاء شهابیفتح‌الله مجتباییجلال‌الدین مجتبویشهرام پازوکیانشاء الله رحمتیمنوچهر صدوقی سهاسید یحیی یثربیفتح‌الله مجتباییقاسم پورحسن • عبدالرسول عبودیت • سید جواد طباطباییمهدی امین رضویمهدی فدایی مهربانیمنوچهر صانعی دره بیدینصرالله حکمتغلامعلی حداد عادلمصطفی ملکیانمحمدحسن لطفی تبریزی
پژوهشگران غربی:هانری کربنویلیام چیتیکتیتوس بورکهارتدیمیتری گوتاس
مفاهیم
وابسته
پیش از اسلام
مکاتب
فیلسوفان
پس از اسلام
مکاتب
فیلسوفان
ابن سیناابن مقفعابن ندیمابوالوفاابوحامد کرمانیابن ابی صادقعامریابوریحان بیرونیابوسعید ابوالخیرابوسلیمان منطقیابویوسف کندیاخوان الصفاافضل‌الدین کاشانیاقلیدسیایرانشهریبهمنیاربوزجانیبیضاویبابا افضل کاشانیجابر ابن حیانجلال‌الدین دوانیجمشید کاشانیجهم بن صفوانحاجی بکتاشحافظحلاجخوارزمیزکریای رازیسجستانیسعدالدین تفتارانیسناییسهروردیشهرستانیصوفیطبریعبدالرزاق لاهیجیعطار نیشابوریعمر خیامعین القضاه همدانیغزالیفارابیغیاث‌الدین منصور دشتکیفخر رازیقاضی‌زاده رومیقطب‌الدین شیرازیمحمود شبستریمسعودیابن مسکویهملاصدراملاهادی سبزواریمولانامیردامادمیرزا ابوالحسن جلوهمیرفندرسکیعبدالرزاق لاهیجیناصر خسرونصیرالدین طوسینظامیواصل بن عطا
وابسته
هنر
اقتصاد
تاریخ
احکام اسلام وسیاست در اسلام
فلسفه
علوم
زمینه‌های دیگر
غربی
ابراهیمی
یهودیت
مسیحیت
اسلام
سایر
ایرانی
شرقی
شرق آسیا
چینی
ژاپنی
کره‌ای
هندی
هندوئیسم
بودیسم
سایر
قومی
آلتایی
آستروآسیایی
آسترونزیایی
سنتی
آمریکایی
تای ومیائو
تبتی-برمه‌ای
سنتی
آفریقایی
شمال آفریقا
جنوب
صحرای آفریقا
سایر نژادها
دین‌های
جدید
مختلط
نئوپاگانیسم
از آغاز
مباحث
جنبه‌ها
خداباوری
دین‌شناسی
مرورها
وفهرست‌ها
کتابخانه‌های ملی
  • اسپانیا
  • فرانسه(داده‌ها)
  • شناسه GNDبرابر با برای مطالعه تاریخچه و منشأ تصوف، منابع متعددی وجود دارد که به صورت علمی و معتبر به این موضوع پرداخته‌اند. در زیر تعدادی از این منابع را معرفی می‌کنم:

۱. «تاریخ تصوف در اسلام» نوشته جمیل صفوت

  • این کتاب به بررسی تاریخچه تصوف از آغاز تا دوران معاصر می‌پردازد و شامل تحلیل‌های دقیقی از تحولات و شخصیت‌های مهم در تصوف اسلامی است.

۲. «مسلمانان و تصوف» نوشته عبدالحسین زرین‌کوب

  • عبدالحسین زرین‌کوب یکی از محققان برجسته ایرانی در زمینه تاریخ و عرفان اسلامی است. در این کتاب به بررسی تاریخی و اجتماعی تصوف پرداخته و تأثیرات آن بر جامعه اسلامی را مورد مطالعه قرار می‌دهد.

۳. «تشریح تصوف» نوشته سید حسین نصر

  • سید حسین نصر یکی از نویسندگان برجسته در حوزه فلسفه و عرفان اسلامی است. این کتاب به بررسی عمیق اصول و مبانی تصوف و نیز تاریخچه آن پرداخته است.

‏ ۴. “The Sufi Path of Knowledge: Ibn al-Arabi’s Metaphysics of Imagination” نوشته ویلیام چیتیک

  • این کتاب به بررسی آموزه‌های ابن عربی، یکی از بزرگ‌ترین عرفای اسلام، پرداخته و نقش او در توسعه و تبیین مبانی تصوف را تشریح می‌کند.

‏ ۵. “Islamic Mysticism: A Short History” نوشته آن ماری شیمل

  • آن ماری شیمل یکی از پژوهشگران برجسته در زمینه تصوف و عرفان اسلامی است. این کتاب به‌طور مختصر و جامع به تاریخچه و اصول تصوف پرداخته است.

‏ ۶. “Sufism: An Introduction to the Mystical Tradition of Islam” نوشته کارل ارنست

سایر
برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=تصوف&oldid=43090771»
رده‌ها:
رده‌های پنهان:

[8]ページ先頭

©2009-2025 Movatter.jp