تَخَلُّص به دو معنی در میان اهل ادب معمول است. نخست نام یا کنیهای هنری است که شاعران برای خود انتخاب میکنند. بسیاری از شاعران بزرگزبان فارسی به تخلص خود معروف هستند. مانندنظامی (که نام او الیاس بن یوسف بود)،سعدی (که نام او به احتمال زیاد مشرفالدین بود)،حافظ (که نام او شمس الدین محمد بود). ولیمولوی تخلص شخصیاش «خمش» یا «خاموش» بود و بسیاری از مواقع نیز به خاطر ارادت بهشمس تبریزی «شمس» تخلص میکرد. به هرحال به تخلصش معروف نیست.
بسیار پیش میآید که در طول تاریخ چندین شاعر با یک تخلص وجود دارند. مثلاً چندین عطار یا چندین حافظ وجود دارد. گاهی هم شاعرانی هستند که دو یا سه تخلص دارند.
تخلص بیش از هرچیز درغزل کاربرد دارد و معمولاً شاعران التزام دارند که تخلص خود را در آخر غزل به نحوی بیاورند. (سنایی ظاهراً نخستین کسیاست که خود را ملزم به آوردن تخلص در غزل کردهاست. (در سی و پنچ درصد از غزلهایش)∗
گاه تخلص (یعنی خود لفظ تخلص) به معنای اصلی و نه برای اشاره مستقیم به شخص شاعر به کار میرود. مثلاًهوشنگ ابتهاج شاعر معاصر با تخلص «سایه» در بیت آخر یکی از غزلهایش به نام کهربا (۱۳۶۲) میگوید:
این تخلص به معنی گریز زدن و منتقل شدن ازتشبیب و پیشدرآمد به اصل مقصود قصیده است. این گریز زدن به وسیلهٔ بیتی که آن را «بیت تخلص» مینامند، صورت میگیرد؛ حال اگر شاعر، این بیت را به زیبایی و گیرایی و مناسبت لطیف سروده و با مهارت و استادی از تشبیب به اصل موضوع قصیده انتقال یافته باشد، به کار او «حسن تخلص» میگویند.