انسانها برای بخش عمدهای از تاریخچهشان، شکارچی-گردآورندهٔکوچنشین بودند. انسانها از حدود ۱۶۰٫۰۰۰ تا ۶۰٫۰۰۰ سال پیش شروع به آشکارسازیمدرنیته رفتاری کردند.انقلاب نوسنگی که حدود ۱۳٫۰۰۰ سال پیش در جنوب غربی آسیا (و بهصورت جداگانه در چند مکان دیگر) آغاز شد، شاهد ظهورکشاورزی وسکونتگاه انسانی دائمی بود. سپس این روند بهپیشرفت تمدن منجر شد و آغازکنندهٔ دورهای ازرشد جمعیت مداوم (و در جریان) و دگرگونیهای سریعِفناوری بوده است. از آن زمان، تعدادی از تمدنها ظهور و سقوط کردهاند، در حالی که تعدادی از پیشرفتهایاجتماعی-فرهنگی و فناورانه منجر به دگرگونیهای چشمگیری درسبک زندگی بشریت شده است.
مدارک بهدستآمده ازدیانای انسان نشان میدهد که انسان خردمند، حدود ۲۰۰٬۰۰۰ سال پیش، ازآفریقا سرچشمه گرفته است، در حدود ۵۰٬۰۰۰ سال پیش، تغییرات بسیاری در رفتار او پدید آمد و در همان زمان،مهاجرت را آغاز کرد. انسان خردمند با دیگرانسانتباران،بچهدار شدهاند و این باعث شد که پس از انقراض سه گونه دیگر، انسانتباران، دیانای آنها همچنان در انسان خردمند، موجود باشد. انسان خردمند، حامل دیانایانسانتبار دنیسووا، انساننئاندرتال و گونهای دیگر که هنوز شناسایی نشده میباشد. افرادی که دارایتبار غیرآفریقایی هستند، بین ۲ تا ۴ درصد دیانای نئاندرتالها را دارا هستند، ۳ تا ۴ درصد دیانای بومیانملانزی، متعلق به انسانتبار دنیسووا است، و دیانای گروهی ازشکارچی-گردآورنده آفریقایی، متعلق به گونهای است که هنوز شناسایی نشده است.[۴] این انسانهاهوش بالا، توانایی تجزیه و تحلیل،زبان سخن گفتن،درونگرایی واحساسات داشتند. این استعدادها همراه با یک بدنِ راستقامت با توانایی راه رفتن و بازوان آزاد برای گرفتن اشیاء، انسانها را به رفتن سفرهای طولانی (مانند مهاجرت) و استفاده از ابزارها توانا ساخت. این انسانها با مهاجرت تقریباً در تمامی نقاط جهان به جز نواحی غیرقابل سکونت (مانندجنوبگان) ساکن شدهاند. اما از قرن بیستم میلادی وسعت سکونت انسانها به جنوبگان (توسط پایگاههای دائمی)، دریاها (توسطسکوها) و مدار زمین (توسطایستگاه فضایی بینالمللی) افزایش یافته است.
انسانهاهمهچیزخوار و قادر به مصرف مواد گیاهی و جانوری بسیار متنوعی هستند و از زمانانسان راستقامت ازآتش و سایر اشکال گرما برای تهیه و طبخ غذا استفاده میکردند. انسانهاتأثیر شگرفی بر محیط زیست داشتهاند. آنهاشکارچی رأس هرم هستند و به ندرت توسط گونههای دیگر شکار میشوند.[۵]رشد جمعیت انسان، صنعتیسازی، توسعهٔ ارضی،مصرف بیرویه و احتراق سوختهای فسیلی منجر بهتخریب وآلودگی محیط زیست شده است که بهطور قابل توجهی در انقراض جمعی مستمر سایر اشکال حیات نقش دارد.[۶][۷] در سدهٔ گذشته، انسانها محیطهای چالشبرانگیزی مانندجنوبگان،ژرفدریا وماورای جو را کشف کردهاند.[۸] سکونت انسان در این محیطهای ناسازگار محدود و پرهزینه است، معمولاً مدت زمان کوتاهی دارد و محدود به سفرهای هدفمندِ علمی، نظامی یا صنعتی است.[۸] انسانها ازماه دیدن کردهاند و در دیگراجرام آسمانی از طریقفضاپیمای روباتیکِ ساختهٔ بشر حضور داشتهاند.[۹][۱۰][۱۱] از اوایل سدهٔ بیستم، حضور مداوم انسان در قطب جنوب از طریقایستگاههای پژوهشی و از سال ۲۰۰۰، حضور در فضا از طریق سکونت درایستگاه فضایی بینالمللی وجود داشته است.[۱۲] انسان میتواند تا هشت هفته بدونخوراک و چندین روز بدون آب زنده بماند. انسانها معمولاًروزگرد هستند و بهطور میانگین هفت تا نه ساعت در روز میخوابند.زایمان آنها خطرناک است، بهطوری که خطر بالای عوارض و مرگ وجود دارد. غالباً، هم مادر و هم پدر از فرزندان خود (که در بدو تولددرمانده هستند)، مراقبت میکنند.
برابر پارسیِ واژهٔانسان واژهٔمردم است. ریشهٔ واژهٔ مردم واژههایمَرِتَ،مَرِثَ،مَردْ یامَرتو است که واژههای مردم، مردمان و دیگر واژههای همپیوند از آن ساخته شدند. واژهٔ مردم ریشه در زبانِپهلویِ اشکانی وپهلویِ ساسانی وفارسیِ باستان دارد و ریشهٔ همهٔ این واژگان از زبانِاوستایی برآمده است. واژهٔ مردم درشاهنامهٔ فردوسی بارها آمده است مانند این رج در آغاز شاهنامه ـ گفتار اندر آفرینش مردم: چو زین بگذری مردم آمد پدید / شد این بندها را سراسر کلید؛ که مردم در این رج یا بیت یعنی انسان. یا در این رج: هنر، مردمی باشد و راستی / ز کژّی بود کمی و کاستی: مردمی در این رج (بیت) یعنی انسانیت.[۱۳]
همانندزبان انگلیسی که واژهمَرد (Man) بر حسب جمله و کاربرد، معنای «بشر یا انین» نیز میدهد. در برخی منابع،اومان یاهومان (از فرانسوی: Humain) گفته میشود.
عده ای میگویند انسان، از نَسِیَ (به معنای نسیان) است؛ به این بیان که وقتی انسان، قولی که به خدایش داده بود (که کسی غیر او را نپرستد) را فراموش کرد (و بتپرست شد) این نام بر او گذاشته شد.
برخی دیگر ریشهٔ انسان را واژهٔ «اُنس» میدانند.
واژهٔآدم دارای ریشه عبری[۱۴] وبشر نیز دارای ریشهٔ عربی است.[۱۵][۱۶]
نوعبدن انسانها اساساً متغیر است. اگر چه اندازه بدن انسانها عمدتاً به مسائلژنتیکی و از آن گذشته به عادتهای غذایی وورزش بستگی دارد.
برخلاف بیشتر پستانداران، انسان توانایی راه رفتن بر روی دوپا را دارد. بدین ترتیب زندگی با بازوان آزاد و کنترل اشیاء به وسیلهٔدستها فراهم است.
با اینکه انسان در مقایسه با بسیاری از پستانداران، بیمو است، در عوض، رشد موی انسانها عمدتاً در قسمتهای بالایسر،زیر بغل و دورآلت تناسلی میباشد. انسانها نسبت به شامپانزهها دارای پیازهای موی بیشتری در بدن خود چه در زنان و چه در مردان هستند، اما دیدن آنها مشکل است.
رنگ مو وپوست انسانها به وجودرنگدانهها بستگی دارد. رنگ پوست انسانها میتواند قهوهای خیلی تیره یا صورتی کمرنگ بسته به تعداد رنگدانهها باشد، محدوده رنگ موی انسانها از بور تا قهوهای، قرمز ولی بهطور عادی مشکی میباشد.
چرخه زندگی انسان همانند بسیاری ازپستانداران است.لقاحتخمک درونرحم زن، یک جنین را ایجاد میکند. زمانی که یک دوره سی و هشت هفتهای (معادل ۹ ماه) ازبارداری گذشت و جنین بهطور کامل رشد کرد طی فرایند زایمان از بدنزن خارج میشود و بهطور مستقل برای اولین بار به عنوان یک کودک نفس میکشد.کودک در جوامع نوین به عنوان یک شخص بهطور کامل مورد حمایتقانون است.
در مقایسه با گونههای دیگر،زایمان انسانها خطرناک است. این عمل دردناک در برخی موارد بعد از بیست و چهار ساعت یا بیشتر که غیرطبیعی نیست منجر به مرگ مادر یا کودک شده است.
عکس گرفته شده از دو کودکدختر در تاریخآگوست ۱۹۴۳ در اردوی سال نو بیننژادهای مختلف
درکشورهای توسعه یافته بهطور میانگینکودکان ۳ تا ۴کیلوگرم (۶ تا ۹پوند) وزن دارند و قد آنها نیز بین ۵۰ تا ۶۰ سانتیمتر (۲۰ یا ۲۴ اینچ) در زمان تولد میباشد. وزن کم کودکان در زمان تولد درکشورهای در حال توسعه رایج است و همین مسئله سبب سطح بالایی از مرگ و میر کودکان در این مناطق میشود.
در مقایسه با دیگر پستانداران، انسان تنها جانداری است که در دورهنوجوانی ۲۵٪ از رشد خود را با سرعت انجام میدهد، برای مثال درشامپانزهها این مقدار ۱۴٪ است.
در انسانها یک تفاوت مهم درامید به زندگی آنها در نقاط مختلف جهان وجود دارد. بهطور کلی در کشورهای عقب مانده میانگین سنی ۵۶ سال میباشد. در کشورهای در حال توسعه یا کمتر توسعه یافته میانگین سنی ۶۵ سال است. عمر متوسط درهنگ کنگچین و ژاپن به عنوان دونرخ بسیار بالا، ۸۲ سال است. در صورتی که درسوآزیلندآفریقا بخاطر بیماریایدز میانگین امید به زندگی ۴۵٫۸ سال است.
تعداد افراد صد ساله در جهان توسطسازمان ملل (در سال ۲۰۰۲) ۲۱۰٬۰۰۰ نفر اعلام شده است.بر طبق کتاب زیستشناسی تکوینی، نوشته اسکات گیلبرت جلد دوم صفحه ۶۴۴، حداکثر عمر گونه انسان ۱۲۱ سال است.
انسانها، جانورانهمهچیزخواری هستند که قادرند هم فراوردههای گیاهی و هم جانوری را مصرف کنند. پس از دورانعصر یخ، انسانها میخواستند تا پرورش گیاهان و جانوران را تحت کنترل خود بگیرند تا بدین وسیله خود را ایمن سازند. این مسئله منجر به پیدایش کشاورزی شد و شیوهای که غذا طی آن به دست میآمد را تغییر داد.
انسان اگرچه از گروه همهچیزخواران است اما از آن دسته پستاندارانی نیست که بتواند بدون مشکلگوشت خام را بگوارد و تا زمانی که توانست ارتباطی بین آتش و غذای خام بیابد، گیاهخوار و دانهخوار ماند. دورههایی ازهمنوعخواری و درندگی را گذراند تا حدود یک میلیون سال پیش که انسانها درآفریقا شروع به پختوپز کردند، خامخوار بود.[۱۷]
مغز در انسان به عنوان مرکزدستگاه عصبی، نقش اصلی کنترل سیستم عصبی خارجی را بر عهده دارد. مغز کنترلکننده فعالیتهای سطح پایین و غیرارادی بدن مانندهضم وتنفس است و از طرفی وظیفه کنترل فعالیتهای سطح بالا وخودآگاه مانندتفکر واستدلال را نیز بر عهده دارد. این فعالیتهای شناختی مغز و همچنین نتایج رفتاری آنها مبنای تحقیقات در علم روانشناسی را تشکیل میدهد.
با توجه به قابلیتهای بالای مغز انسان در فعالیتهای پیچیده و سطح بالا، مغز انسان به عنوان هوشمندترین مرکز عصبی در بین تمامی گونههای جانوری شناخته میشود. در حالی که بسیاری از جانوران قادر به ساختن ساختارها و استفاده از ابزارهای ساده — بیشتر با استفاده ازغریزه یا تقلید — هستند، مغز انسان قادر به پدیدآوردن ساختارهای بسیار پیچیده و وسیع است و این قابلیت بهطور واضحی در طول زمان روشن شده است. حتیابزارها وبناهای ساخته شده به وسیله انسانهای اولیه هم بسیار پیشرفتهتر از هر ابزار یا بنایی بودند که به وسیله جانوران ساخته شده یا میشوند.
با وجود قابلیتهای شناختی پیشرفته در انسان، میتوان بسیاری از این قابلیتها را بهطور ابتدایی در بقیه گونههای جانوران یافت.انسانشناسی مدرن در تلاش اثبات این موضوع است که «تواناییهای موجود در مغز انسان در مقایسه با جانوران سطح بالا، گذشته از سطح بالایشان یک سطح ازفرگشت هستند و نه یک گونه جدید.»[۱۸]
انسان جانداری است دارای قدرت حل مسئله، که بر همین اساس میتواند در مواجهه با مسائل، معماها و فرمولهایریاضی بسته به نوع (دشواری و آسانی مسئله) به حل آنها بپردازد. در طول زمان مسائل و مشکلات زیادی برای بشر پیش آمده و هر کدام درگیریهای ذهنی را ایجاد کردهاند ولی انسان از بیجواب گذاشتن این مسائل و مشکلات کوتاه نیامده و با تلاش جدی در پی پاسخی برای آن کوشیده است. انسان با تدبیر و تلاش خود کوشیده تا هر روززندگی بهتری نسبت به گذشته خود داشته باشد، بدین معنی که هموارهفنآوری پیشرفته تری را ایجاد نموده و سهولت بیشتری فراهم نماید. پس ماشینهای دستسازی که بشر ساخته است کارهای او را انجام میدهد و خود به استراحت و آسایش بیشتر میپردازد.
برایعشق در طول ادوار گوناگونفلاسفه و محققان نظرات گوناگونی ارائه کردهاند. تا قبل از قرن گذشته و قبل از تحقیقات علمی و فیزیولوژیک مدرن شاید بتوان دو نحله مختلف فکری را عنوان کرد نخست عرفاً که عشق را ودیعهای الهی و بند اتصال انسان و هستی به خداوند میپنداشتند که در این راه شعراء اشعار و نویسندگان آثار بسیاری پدید آوردهاند؛ و اما گروه دوم فلاسفه بودند که هر کدام حسب جهان بینی و نگرش خود به گونهای سعی در توصیف آن نمودهاند. از جمله میتوان به فیلسوف اثرگذار قرن ۱۹آرتور شوپنهاور اشاره نمود که عشق را نمودی از اراده بقا در انسان و هستی میشناسد.در حال حاضر علمروانشناسی این پدیده را جزوی از ساختارمغز میداند.
مهارتهای فکری بشریت یک عامل کلیدی در پیشرفت بیسابقهٔ این گونه و برترییافتن بر سایر گونهها بشمار میرود. اگر انسانسانانمنقرضشده را کنار بگذاریم، انسانها تنها جانورانی هستند که توانائی آموزش اطلاعات کلی و جامع به یکدیگر را دارند. علاوه بر این، انسانها بهطور غریزی میتوانند مفاهیم پیچیده را ادراک و به همنوعانشان انتقال دهند، و با کمک یکدیگر (فیزیک جمعی) برای طراحی و ساخت ابزار مورد نیاز یا پختن غذا در وحش اقدام کنند. از دیگر ویژگیهای منحصر به انسان میتوان افروختن آتش، گفتار، تقلید صدا و یادگیری آوازی را نام برد.[۱۹][۱۶]
توانایی انسان برای انتقال مفاهیم، ایدهها و اندیشهها از طریق سخن گفتن یا نوشتن یکی از تواناییهای بیهمتای انسان نسبت به گونههای دیگر است. برخلاف روشهایمکالمه دیگرپستانداران که محدود است،زبان انسانها بسیار گسترده و آزاد بوده و استفادههای گوناگونی در موقعیتهای مختلف دارد.
لباس یاپوشاک یکی از نشانههای بروزتمدن در انسان میباشد و هرچه انسانها متمدن تر از گذشته میگردند لباسهای مدرن تری بر تن دارند به گونهای که لباس را میتوان نشانه تمدن یکقوم برشمرد.هر گروه،فرقه یاقوم از انسانها بسته به مکان زندگی، آداب و سنن، سن وجنسیت خود لباسهای متفاوتی بر تن دارند.لباسها همچنین درمراسمهای مختلف بهزیبایی آنها افزوده و باعث ایجاد شور و نشاط در انسانها میگردد.
وجود آثار هنری از گذشتههای دور در آثار هنریپیش از تاریخ تا آثار هنری عصر جدید با بشریت همراه بوده است. هنر یک نمود غیر جاندار از رفتار انسانها و یک خصوصیت کلیدی متمایزکننده انسان از گونهها دیگر است. هنر قدمت تاریخی نزدیک به ۳۵٫۰۰۰ سال پیش را دارد، درست زمانی که بشر توانستاندیشیدن را آغاز کند.
انسانها معمولاً خود را با توجه به نژاد خود دستهبندی میکنند و این در حالی است که اعتبار نژاد به عنوان یک دستهبندی معتبر بیولوژیکی زیر سؤال است. دستهبندیهای نژادی انسانها معمولاً بر پایه تبار و خصوصیات ظاهری به ویژه رنگ پوست و خصوصیات چهره است. این دستهبندیها ممکن است حاوی برخی از اطلاعات مربوط به خصوصیات غیر مشهود انسانی مانند امکان ابتلاء به برخی از بیماریهای پیشرفته و خاص نیز باشد. امروزه مدارک و شواهد به دست آمده در علمژنتیک وباستانشناسی گواه بر واحد بودن منشأ انسانهای اولیه درشرق آفریقا دارد. تحقیقات اخیر ژنتیکی نشان داده است که انسانهای ساکن درآفریقا دارای بیشترین گوناگونی نژادی نسبت به مناطق دیگر جهان هستند. با این حال در مقایسه با بسیاری ازجانوران تسلسل نژادی در انسانها بسیار به هم شبیه است.
وجود نژادهای مختلف در جهان همچنین میتواند موجب رفتارهای مغایر و برخوردهاینژادپرستانه در بین گروهها و ملیتهای مختلف شود.
تلاش و کوشش انتهاناپذیر بشری بهمنظور دسترسی به آزادیهای بیشتر و بسط و توسعه دنیای آدمی، و منظور خود از «دنیای آدمی» آن چیزی است که اختلاف انسان را از جانور متمایز میسازد.[۲۰]