بزرگ علوی | |
|---|---|
علوی دردهه ۱۹۸۰ | |
| زاده | سید مجتبی آقابزرگ علوی ۱۳ بهمن ۱۲۸۲[۱] محله چالهمیدان،تهران،ایران قاجاری[۲] |
| درگذشته | ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ (۹۳ سال) برلین،آلمان |
| آرامگاه | گورستان تمپلهوف،برلین[۳] |
| پیشه | دبیر (۱۳۰۸–۱۳۱۳)،نویسنده،استادزبان و ادبیات فارسی دردانشگاه هومبولت (۱۹۵۲–۱۹۷۸) |
| زبان(ها) | فارسی |
| ملیت | ایرانی با تابعیتآلمان شرقی |
| تحصیلات | علوم تربیتی وروانشناسی |
| دانشگاه | دانشگاه مونیخ |
| سبک(های) نوشتاری | واقعگرایی |
| کار(های) برجسته | گیلهمرد،چمدان (۱۹۳۴)،ورقپارههای زندان (۱۹۴۱)،۵۳ نفر (۱۹۴۲)،چشمهایش (۱۹۵۲) |
| همسر(ها) | فاطمه علویگرترود (گیتا) |
| فرزند(ان) | مانی علوی |
| خویشاوندان | پدر:سید ابوالحسن، مادر:خدیجه قمر السادات، برادر:مرتضی علوی، خواهر:نجمی علوی |
سید مجتبی آقابزرگ علوی (۱۳ بهمن ۱۲۸۲،تهران – ۲۸ بهمن ۱۳۷۵برلین) ملقب بهآقا بزرگ علوی وبزرگ علوینویسندهٔواقعگرا، فعّالِ سیاسیِچپگرا،روزنامهنگارنوگرا واستادزبان فارسیایرانی بود که بیش از چهار دهه از نیمهٔ دومسدهٔ بیستم را درآلمان زیست و بهترجمه،نقد وفرهنگنامهنویسی پرداخت.[۴]

بزرگ علوی در ۱۳ بهمن ماه ۱۲۸۲ (سوم فوریه ۱۹۰۴) در محلۀچال میدانتهران متولد شد.[۵] پدر او سید ابوالحسن و پدر بزرگش سید محمد صراف نمایندهٔ نخستین دورهمجلس شورای ملی بود. مادر وی نوهٔ مجتهدی به نام محمد حسین طباطبایی بود.
سید ابوالحسن علوی و همسرش خدیجه قمر السادات که از طرفدارانمشروطیت بودند، سه دختر و سه پسر، مجموعاً شش فرزند، داشتند که مجتبی فرزند سوم آنان بود. ابوالحسن علوی از اعضایحزب دموکرات ایران بود که این حزب به گواه تاریخ از بدو تشکیل در آغازمشروطه با نفوذ بیگانگان یعنیانگلیس وروس که در آن زمان چشم طمع بهایران دوخته بودند، مقابله میکرد.
علوی همپای صادق هدایت در دگرگونی داستاننویسی ایران تأثیر گذاشت و همانند او به سبک واقعگرایی میپرداخت؛ «با گرایشهای رومانتیکی که در روحیهٔ ایرانی ریشه دارد.»[۶] و با نثری که «طنین زیبا پرستانهای دارد»، در داستانپردازیهایش به نوآوری گرایش داشت.[۶] در بیشتر آثارش، ابتدا گِرِهی هست و حادثهٔ اصلی پیشتر روی دادهاست و راوی، حادثهٔ داستان را بازسازی میکند.
این شگرد را اساساً ویژهٔادبیات پلیسی میدانند.[۶] به سبکواقعگرایی اجتماعی میپرداخت و در داستانهایش بهنابسامانیهای اجتماعی روی میآورد؛ شخصیتهای داستانهایش پویا یا مبارز هستند.[۷]
خانوادهاش بازرگان و مشروطهخواه بودند.[۸] در ۱۳۰۲/۱۹۲۳م همراه پدرش بهآلمان رفت و در رشتهعلوم تربیتی وروانشناسی ادامهٔ تحصیل داد تا در ایرانآموزگار شود.[۸]
پدرش سید ابوالحسن علوی از کنشگران سیاسی بود که در ۱۳۰۶/۱۹۲۷م دربرلینخودکشی کرد.[۸] بزرگ علوی سال بعد به ایران بازگشت و درمدرسه صنعتی شیراز یک سال به تدریسزبان آلمانی پرداخت.[۸] او که از نسل نخستین دانشآموختگان ایرانیِ اروپا در آغاز سدهٔ ۱۴ ه.ش (دهه ۱۹۲۰م) بهشمار میرفت،[۶] نخستین داستان برجستهاش، «سربازِ سُربی» را در دههٔ ۱۳۰۰ش نگاشت.[۶]
در ۱۳۰۸/ ۱۹۲۹م در تهران، تدریس و نویسندگی را ادامه داد.[۸] ترجمهٔ کتابحماسه ملی ایران ازتئودور نولدکه را آغاز کرد و بخشهایی از آن را درمجلهٔ شرق (سعید نفیسی) چاپ کرد.[۸] در ۱۳۱۰/۱۹۳۱م باصادق هدایت آشنا شد و همراهمسعود فرزاد ومجتبی مینوی، گروه نوگرایربعه را در برابر ادیبان سنتگرا برپا کرد.[۸] سپس بهطور مشترک با صادق هدایت وشین پرتو، مجموعه داستانانیران را در همان سال چاپ کرد.[۸]
در این دوران درمجله دنیا باتقی ارانی نیز همکاری میکرد و با نام مستعار «فریدون ناخدا» مقاله مینوشت.[۸] نخستین مجموعه داستان خود را در ۱۳۱۳/۱۹۳۴م با عنوانچمدان نشر کرد که تأثیرپذیریاش از صادق هدایت وروانکاویزیگموند فروید در آن آشکار است.[۸]
دراردیبهشت ۱۳۱۶/آوریل ۱۹۳۷.م همراه گروهپنجاه و سه نفر دستگیر، محاکمه و به جرم پیروی ازکمونیسم به هفت سال زندان محکوم شد؛ تاشهریور ۱۳۲۰ /اوت ۱۹۴۱.م زندانی ماند.[۸]
بزرگ علوی در آثاری که پس از رهایی از زندان نوشت، بهواقعگرایی انتقادی پرداخت.[۸]
درورقپارههای زندان (۱۳۲۰/ ۱۹۴۱) که آن را پنهانی در زندان میتوانست ثبت کند،روزانهنویسیها و خواستههای همبندیان خود را آشکار ساخت.[۸]۵۳ نفر نیز از دوران زندانش سخن میگوید و تصویری است از مبارزههای روشنفکران در دورهٔپهلوی اول.[۸]
در ۷ مهر همان سال، عضوحزب توده ایران و از اعضای بنیانگذار آن شد،[۹][۱۰][۱۱] در ۱۳۲۲/ ۱۹۴۳م عضو هیئت مدیرهٔانجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی و سردبیرپیام نو شد[۸] و تا ۱۳۳۰/ ۱۹۵۱م ترجمهها، نقدها، داستانها و سفرنامههایی در این مجله و مجلاتسخن ومردم به چاپ رساند.[۸] در برگزارینخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران درتیر ۱۳۲۵/ژوئن ۱۹۴۶م مشارکت فعال داشت.[۸]
سومین مجموعه داستان خود،نامهها را در ۱۳۳۰/۱۹۵۱ پایان داد که مضمونش پیرامون اختلاف میان پدران و پسران است که در راه پیشرفت و پیشبرد با محافظهکاران مبارزه میکنند.[۸]
شاهکار خود،چشمهایش را در ۱۳۳۱/۱۹۵۲ چاپ کرد که رمانتیک و بر بستر مسائل سیاسی و مبارزاتی نوشته شدهاست.[۸] در ابتدایتابستان ۱۳۳۲/ژوئن ۱۹۵۳ برای شرکت در یک جشنوارهٔ ادبی بهپراگ رفت.[۸]
بههنگامکودتای ۲۸ مرداد، بهآلمان شرقی رفت و پس از مدتی، به استادیدانشگاه هومبولت در رشتهٔزبان و ادبیات فارسی منصوب شد.[۸] سپس در سالهای بعد، بهایرانشناسی روی آورد و داستانهایی دربارهٔ امیدها و رنجهای مهاجران و آوارگان ایرانی در اروپا نگاشت.[۸] برخی از آن داستانها را در مجموعههایمیرزا ومجلهٔ کاوه منتشر کرد.[۸]
رمانی با عنوانسالاریها (۱۳۵۷/ ۱۹۷۸) دربارهٔ تحولات خانوادهای اشرافی دردهه ۱۳۰۰/۱۹۲۰ نوشت.[۸] درموریانه (۱۳۷۲/ ۱۹۹۳)، واپسین سالهایپادشاهی ایران را از دید یک مقامساواک بررسی کرد.[۸]
رمانروایت را دربارهٔ زندگی یک مبارز حزبی در سالهای پیش و پس از کودتای ۲۸ مرداد نوشت که پس از مرگش در ۱۳۷۷/ ۱۹۹۸ چاپ شد.[۶][۸]
او را از نویسندگان برجستهٔ ایرانی درسده ۲۰م میدانند[۹] که ابتکار ویژهٔ داستاننویسی داشته[۱۲] وآثارشان راهگشای نسلی نوگرا شد و نفوذشان به اندازهای بود کهواقعگرایی برداستاننویسی ایرانی چیرگی همیشگی یافت.[۶]
بزرگ علوی به همراه برادرشمرتضی علوی در سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۹–۱۲۹۸ شمسی) جهت تحصیل روانهٔآلمان شد و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلف از جمله شهری که امروزه درلهستان قرار گرفته گذراند. او در دوران اقامت در آلمان چند اثر ادبی آلمانی را به فارسی برگرداند. در سال ۱۹۲۷ (۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ شمسی) پدر وی با یک شکست بزرگ تجاری تاب نیاورده و خودکشی کرد. یک سال پس از این اتفاق علوی ازدانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد و بهایران بازگشت.
در آن زمان یک بورس تحصیلی برای ادامه تحصیل درآلمان به وی تعلق میگرفت اما با این وجود علاقهای نشان نداد و درشیراز به عنوان معلم در خدمت معارف قرار گرفت.
در این شهر بود که او نخستین کار ادبی را با ترجمه قطعهای از آثارشیلر تحت عنوان «دوشیزه اورلئان» آغاز کرد. علوی در آن سالیان قرار ماندن در یک جا نداشت و در شهرهای گوناگونی در شمال در رفتوآمد بود که گاهی هم برای مدتی بهتهران میرفت.
این سرگردانیها و ناآرامیها با استخدام برای معلمی درهنرستان صنعتی تهران پایان یافت، او در سال ۱۳۱۰ کار در هنرستان را آغاز کرد و در همین دوران به گروهی از روشنفکرانسوسیالیست و به رهبریتقی ارانی پیوست.[۹]
سرانجام او در سال ۱۳۱۶ به همراه ۵۲ تن دیگر بازداشت شد و به زندان افتاد. کتاب «پنجاه و سه نفر» او خاطرات دوران حبس و اعضای گروه سوسیالیست و تحمل سختیهای آنان در زندان است. او همچنین در این باره مجموعه داستانهای کوتاه «ورقپارههای زندان» را نوشت.[۹] با اخراج رضاشاه از ایران و حوادث شهریور ۱۳۲۰ این گروه از زندان آزاد شدند.
پس ازجنگ جهانی دوم، علوی بهکمونیسماتحاد شوروی گرایش پیدا کرد و از جمهوریازبکستان در آن کشود دیدار نمود و کتابی با عنوان «ازبکها» به رشته تحریر درآورد.
او همچنین یکی از بنیانگذارانحزب توده ایران بود[۹] و در کنارتقی ارانی وایرج اسکندری، نخستین دورهمجله دنیا را منتشر میکرد.
در تهیه و انتشار مجله دنیا، از همان آغاز، ایرج اسکندری با نام مستعار «جمشید» و بزرگ علوی با نام مستعار «فریدون ناخدا» شرکت فعال داشتند.
یکی از ویژگیهای زندگی علوی نزدیکی و محشور بودن او باصادق هدایت است. این داستان که از زبان خودش چنین آغاز میشود: «در دوران مدرسهٔ ابتدایی که آقای غلامعلی فریور که یکی از رجال پاک و وارستهٔ دوران ما است همکلاسی بودم. چون هر دوی ما کوتاه قد بودیم روی نیمکت جلوی کلاس پهلوی هم مینشستیم. این همکلاس بودن به دوستی انجامید…»
وقتی علوی در سال ۱۹۲۸ ازآلمان بهتهران میآید، به جستجوی دوست قدیمی خودغلامعلی فریور میپردازد و به مصداق «عاقبت جوینده یابنده بود» او را مییابد روزی در خانهٔ غلامعلی فریور کتاب «پروین دختر ساسان» به دستش میافتد آن را میخواند و میبیند که با کتابهای موجود آن دوران هم سطح نیست و از نظر شکل و محتوا چیز دیگری است از آقای فریور میپرسد: «نویسندهٔ این کتاب کیست؟»، آقای فریور در پاسخ میگوید: «جوان خوب و خوشمزهای است، باید با او آشنا شوی…» مدتی پس از این گفتگو روزی علوی و فریور در خیابان ناصریه آن زمان و ناصر خسروی بعدی، به کتابخانهٔ معرفت میروند تصادفاًصادق هدایت هم آنجا بودهاست که فریور میگوید: «این همان آقا است». این سرآغاز آشنایی این دو دوست است که بعدها «مسعود فرزاد» و «مجتبی مینوی» نیز به آنها میپیوندند و جمعی به وجود میآید که بعدهاگروه ربعه نامیده شد.[۱۳]
نامگذاری «ربعه» را خود علوی اینگونه شرح داد: «در آن روزها هدایت، مینوی و فرزاد و من (که بعدها دیگران هم به آن پیوستند) دیدارهای مرتبی داشتیم بازار ادب در انحصار هفت هشت شخصیت ممتاز بود مثلحکمت،تقیزاده،اقبال،قزوینی،سعید نفیسی و از این شمار. یک روز همینطور بی مقدمه فرزاد گفت ما خودمان هم گروه «ربعه» هستیم گفتیم بابا ربعه که معنا ندارد، فرزاد در پاسخ گفت: معنا ندارد ولی با سبعه (هفت) قافیه دارد با این ترتیب بود که ربعه در برابر سبعه پیدا شد وگرنه گروهی با نام و برنامهای خاص نبود بلکه تنها زاییدهٔ یک شوخی بود.»[۱۴]
علوی، که از مشاوران کمیتهٔ مرکزیحزب توده بود، مدتی پیش از وقوعکودتای ۲۸ مرداد در ۱۰ فروردین ۱۳۳۲ در ۴۹ سالگی برای اخذ «مدال صلح» از ایران بهوین و از طریقپراگ بهبوداپست سفر کرد. او، با وقوع کودتا، در اروپا ماندگار شد و ازآلمان شرقی تقاضای پناهندگی کرد، اما اعطای پناهندگی به او چند ماه طول کشید و به اتریش بازگشت. بزرگ علوی، در نهایت، در دسامبر ۱۹۵۳ موفق به اخذ ویزای آلمان شرقی شد و تا هنگام وقوعانقلاب ۱۳۵۷ دربرلین شرقی سکونت داشت.[۱۵] او در سال ۱۳۳۵ ازدواج کرد. نظر به تسلط علوی بر زبانآلمانی، در سپتامبر ۱۹۵۵ (شهریور ۱۳۳۴)، از سویرضا رادمنش، دبیراول حزب توده، رسماً بهعنوان «مسئول مستقیم همهٔ امور اعضای حزب توده در جمهوری دموکراتیک آلمان» منصوب شد.[۱۶] علوی دردانشگاه هومبولت برلین بهعنواناستادیار اشتغال یافت و مأموریت گرفت تا در پایهگذاری رشتهٔایرانشناسی و زبانفارسی شرکت کند. در سال ۱۹۵۹ کرسیاستادی دریافت کرد و تا ۶۵ سالگی (۱۹۶۹) در این دانشگاه به تحقیق و تدریس پرداخت. ازجمله ثمرات این دوران، تدوین فرهنگ فارسی–آلمانی با همکاری پروفسورهاینریش یونکر است.[۱۷]
برخی از شاگردان مجرب او، مانند پروفسورورنر زوندرمان و پروفسورتوماس ادوارد لارنس، در دانشگاههای برلین و برخی دیگر در کتابخانههای آلمان مشغول فعالیت هستند. او پس از بازنشستگی از کار دست نکشید و در کنار رسیدگی به رسالههای دکتری و تحقیقات شاگردانش، به پاسخگویی به سؤالات فراوان اهل فرهنگ میپرداخت و گاهی ساعتها وقت صرفِ یافتن منابع و اسناد میکرد و دستِ رد به سینهٔ کسی نمیزد.
از بین مجموعهداستانهای کوتاه علوی،چمدان از همه مشهورتر است، که تأثیر بهسزایروانشناسیفروید در آن مشهود است.[۹] همچنین،رمانچشمهایش (۱۳۳۱/۱۹۵۲) از آثار بسیار معروف اوست. این رمان اثری سخت مجادلهانگیز است و دربارهٔ رهبر یک تشکیلات زیرزمینیِ انقلابی و زنی از طبقهٔ مرفه است که به او عشق میورزد. علوی آثاری نیز به زبان آلمانی نگاشته است که از آن جمله،مبارزات ایران[۱۸] وتاریخچه و تحول ادبیات فارسی نوین[۱۹] را میتوان نام برد.[۹]
علوی مدخلهایی برایدائرةالمعارف ادبی کیندلر نیز نوشت.[۲۰]

علوی پس از پیروزیانقلاب ۵۷، برای مدت کوتاهی به ایران بازگشت، لیکن دوباره ایران را به مقصد آلمان شرقی ترک نمود. علوی به علت سکتهٔ قلبی در بیمارستانفریدریش هاینبرلین بستری شد و سرانجام در روز یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ برابر با ۱۶ فوریه ۱۹۹۷ درگذشت.
علوی یک فرزند پسر از همسر اول خود فاطمه علوی به نام مانی دارد و شریک زندگی بزرگ علوی،گرترود (Gertrud Paarszh) است که در برلین زندگی میکند.
کیهان لندن به تاریخ ۶ فروردین ۱۳۹۵ گزارشی از آرامگاه علوی نوشت که بر پایهٔ قوانین ایالتی شهربرلین آرامگاه بزرگ علوی درگورستان کلمبیادام، پس از گذشت ۲۰ سال از مرگش باید واگذار شود یا تغییر کاربری دهد. جامعهایرانیان آلمان برای نگهداشت آرامگاهش به عنوان یکی از مشاهیر، نامهای به فرمانداری ایالتی برلین نوشتهاست.[۲۱]

بزرگ علوی را بنیانگذارادبیات داستانی زندان درزبان فارسی دانستهاند.[۲۲][۲۳] گرایش علوی به اثر آفرینی اجتماعی او را برجسته کرد.محمد بهارلو در این باره گفت:
منظور از ادبیات اجتماعی بهدستدادن احساسِ خاص زمان نویسنده از حیث اجتماعی و تاریخی و فرهنگی است؛ بهاین معنی که خواننده حس کند نویسنده در کانون یک صحنه عمومی، یک کشمکش، ظاهر شدهاست و دارد شهادت میدهد و بنای این شهادت بر انتقاد اجتماعی است. در نوشتههای دوره دوم نویسندگی علوی ـ بعد از مجموعه داستان «چمدان» ـ در آثاری مانند «ورقپارههای زندان» و «نامهها»، این تمایل یا گرایش کاملاً محسوس است، و در خاطرات رمانگونه او «پنجاهوسه نفر» به اوج خود میرسد. در این آثار آنچه تازگی دارد نوشتن دربارهٔ زندان است، از زندانی و زندانبان و خاطرات ایام حبس؛ چیزی که میتوان آن را «ادبیات زندان» نامید و علوی مُبدع آن است.[۲۲]
بنا به گفتهٔ بهارلو،احمد محمود ونسیم خاکسار وعلیاشرف درویشیان از بزرگ علوی تأثیر گرفتند.[۲۲] او گفته که علوی در واپسین سالهای زندگی، خود را قربانی سیاست میدانسته و در یکی از آخرین مقالههایش با عنوان «میخواستم نویسنده شوم» توضیح میدهد که مدتها میان دو گروه نوسان میکرده یا در واقع سرگردان بودهاست؛ یکی گروه پنجاهوسه نفر و مبارزان سیاسی به رهبریتقی ارانی و دیگریگروه «ربعه» و روشنفکران ادبی به رهبری صادق هدایت. او با تأسف و حسرت آشکاری مینویسد که کاش صرفاً در جرگه هدایت سر میکرد و قادر بود در همان فضای ادبی جولان بدهد و زندگی خود را وقف نوشتن کند.[۲۲]
جمال میرصادقی بیان کرده که بزرگ علوی همواره روحیهٔ مبارزهجویانهٔ خود را در آثارش حفظ کرده و از این حیث به کلی با هدایت متفاوت است. آثار هدایت رو به ناامیدی است؛ ولی علوی در داستانهایش نگاهی منفعل ندارد و آدمهای داستانیاش مانند شخصیتهای هدایت سرخورده نیستند.[۲۴]جمال میرصادقی او را همراهاحمد محمود وصادق چوبک، تنها سه نویسندهٔ موردعلاقهٔ خود بیان کرد.[۲۵] بزرگ علوی به سبکواقعگرایی اجتماعی میپرداخت و در داستانهایش بهنابسامانیهای اجتماعی روی میآورد.[۷]
چمدان نخستین مجموعهداستانهای کوتاه برجستهٔ علوی است که نخست در ۱۳۱۳/ ۱۹۳۴م نشر شد. داستانهای «چمدان»، قربانی»، «عروس هزار داماد»، «تاریخچهٔ اتاق من»، «سرباز سربی»، «شیک پوش»، «رقص مرگ» را در ۲۵۴ صفحه در برمی گیرد. دو سال پس از نشر آن، علوی زندانی شد و تا ۱۳۲۰/ ۱۹۴۱م محکوم به زندان بود (تا پایان دوره رضاشاه). با نثری روان و ساده نگاشته شدهاست. علوی در این داستانها فرهنگ همگانی را بازمیتاباند و تصویر ناکامیها و سیهروزیهای آنان را نشان میدهد؛ سبک واقعگراییاش بهمحمد علی جمالزاده وصادق هدایت نزدیک میشود، با این تفاوت که شخصیتهای داستانهای علوی از دید پویایی و زندگی اجتماعی با شخصیتهای داستانهای هدایت، که نگرشی دیگرگونه نسبت به جهان دارند، فرق میکنند.
هر کسی در زندگانیاش فقط یک بار میتواند ستارهٔ دنبالهدار را ببیند … یک بار، فقط یک بار این در زندگی اشخاص روی میدهد. خوشبختی هم مثلِ ستارهٔ دنبالهدار فقط یک بار در زندگی مردم پیدا میشود. بعضیها، از این یک بار هم برخوردار نشدهاند.
از مجموعه «ورقپارههای زندان»
ورقپارههای زندان در ۱۳۲۰/ ۱۹۴۱م چاپ شد و بزرگ علوی آن را به خواهرشبدری علوی پیشکش دادهاست؛ فداکارترین و از خود گذشتهترین زنی که در زندگیاش دیدهاست. در دیباچهاش نوشته که عنوانِورقپارههای زندان «اسم بیمسمایی برای این یادداشتهایی که اغلب آن در زندان تهیه شده، نیست. در واقع اغلب آنها روی ورق پاره، روی کاغذ قند، کاغذ سیگار اشنو یا پاکتهایی که در آن برای ما میوه و شیرینی میآوردند، نوشته شدهاست؛ و این کار بدون مخاطره نبودهاست. در زندان اگر مداد و پاره کاغذی مأموران زندان در دست ما میدیدند، جنایت بزرگی بهشمار میرفت.»[۲۶] بر پایه این دیباچه، این کتاب نوشتههای او در زندان است و برای توصیف شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران از تاریخ ایران نوشته شدهاست حال آنکه خواندن و نوشتن در زندانهای دوره اش، ممنوع بودهاست. کمتر به رویدادها و جزئیات زندان اشاره شده و بیشتر به زندگی، سرگذشت و دلایل محکومیت همبندهایش در قالب پنج فصل/پنج داستان میپردازد که کتاب را یکمجموعه داستان کوتاه میکند. در این داستانها عشقها و زندگیهایی که جانسوزانه به جدایی و زندان شدن یکی از معشوقهها کشیده میشود و همبند آقای علوی میشوند نماش داده میشود، داستانهای ایرج و روشن، آقای م و دختر خالهاش، ببولی، مرتضی و مارگریتا… که چند تای آنها در گفتگوی مستقیم با خود نویسنده یادداشت شدهاند و چند تای دیگر هم مکاتبات و یادداشتهای بجا ماندهاند.

اگر خوشگل نبودم و کارم را جدی میگرفتم، شاید چیزی از آب درمیآمدم. اما چون سرسری و دمدمی بودم و هر مانعی به میل و اراده پدرم از جلوی پایم برداشته میشد، از شانزده سالگی حس کردم که با صورتم بیشتر میتوانم جلوه کنم تا با هنرهای دیگری که داشتم یا میتوانستم کسب کنم. در نتیجه هیچ کاری را جدی نمیگرفتم، همیشه راه سهلتر را انتخاب میکردم.
از مجموعه «چشمهایش»
چشمهایش رمان برجستهٔ علوی است و چاپ نخست آن در ۲۸۷ صفحه در سال ۱۳۳۱/ ۱۹۵۲م بود.[۶] در مرداد ۱۳۹۵،انتشارات نگاه برای پانزدهمین بار این رمان را بازچاپ کرد.[۲۷] برپایهٔ آمار ۱۳۹۳ ازمؤسسه خانه کتاب بسخواندهترین اثر بزرگ علوی است.[۲۸] آن را از معدود آثار داستانی فارسی میدانند که «در مرکز آن، یک زن با همهٔ احساسات و اندیشههایش جای دارد.»[۶] که ویژگیهای خاصی دارد و داستان با محوریت زن خلق شدهاست.[۲۹]جمال میرصادقی، این رمان را نقطه عطفی در مسیر ادبیات داستانی فارسی دانست.[۳۰] به زبانهای گوناگون نیز ترجمه شدهاست؛انگلیسی،فرانسوی،آلمانی وعربی.[۳۱]بنیاد سینمایی فارابی در ۱۲ تیر ۱۳۸۶ از توافقی برای ساخت فیلمی برپایه این رمان، خبر داد.[۳۲]
دربارهٔ نقاشی سرشناس به نام «استاد ماکان» است که در تبعید میباشد، زیرا از مبارزان علیه استبداد رضاشاه پهلوی است. از آثارِ بهجاماندهاش، پردهای است به نام چشمهایش؛ چشمهای زنی که گویا رازی را پنهان میکند.[۶]
راوی داستان که ناظم مدرسه و مدیر نمایشگاه نقاشی است، کنجکاو است که رازِ این چشمان را دریابد. تلاش میکند تا مدل آن تابلو را بیابد و دربارهٔ آن از استاد بپرسد. پس از چند سال، ناظم مُدل را پیدا میکند که فرنگیس نام دارد؛ در خانهٔ اعیانی فرنگیس، با او به گفتگو مینشیند.[۶]
فرنگیس میگوید که خاستگاهش اشرافی است و از برای زیباییاش، توجه مردان بسیاری را جلب میکرده، اما مردان و عشق بازیچهاش بودهاند. تنها در برخورد با استاد، کسی را مییابد که اساساً توجهی به زیبایی و جاذبهٔ او ندارد. برای جلب توجه استاد، در تهران و اروپا با نشستهای زیرزمینی که زیرنظر استاد است همکاری میکند، تا سرانجام به وی نزدیک میشود. اما استاد نه فداکاری او را جدی میگیرد و نه پی به کُنهِ احساسات و عواطفش میبرد. در برابر او و بهویژه از چشمهایش، هراسی گنگ ابراز میکند. در پایان، استاد گرفتار پلیس میشود و زن پیشنهاد ازدواج با رئیس شهربانی را که یکی از خواستاران قدیمی اوست، میپذیرد به شرط آنکه استاد از مرگ نجات یابد. استاد به تبعید میرود و البته هیچگاه از فداکاری زن آگاه نمیشود.اوهمهٔ احساسها و تلقیهای خود از فرنگیس را در پردهای به نام چشمهایش به یادگار نهادهاست. در این چشمها بهطور کلی زنی مرموز، دمدمیمزاج و هوسباز و خطرناک نمایان میشود؛ اما زن میداند که استاد هیچگاه به ژرفای روح او پی نبرده و این چشمها از آنِ او نیست.[۶]
بنا به گفتهٔمحمدعلی سپانلو، علوی در این رمان «روشِ استعلام و استشهاد» را به کار برده، روشی که چند اثر دیگرش را نیز ساختهاست. «این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است؛ یعنی کنارهم نهادن قطعات منفصل یک ماجرای از دست رفته و ایجاد یک طرح کلی از آن ماجرا به حدس و قرینه. «بدین ترتیب، یک واقعهٔ گذشته به کمک بازماندههای آن نوسازی میشود. اشارات تاریخی بزرگ علوی نیز بحثها برانگیخته: استاد ماکان گاهی شبیهکمالالملک است. رئیس شهربانی، سخت بهآیرم شباهت دارد. اما هیچکدام دقیقاً الگوی واقعیشان نیستند. این کار فقط برای خلق فضا انجام شدهاست.» سپانلو همچنین نوشته که نثر علوی، «منظم و سیال است که در قیاس با معاصرانش، بسی امروزی مینماید».[۶]
سالاریها از رمانهای او، دراسفند ۱۳۵۴/ ۱۹۷۶م دربرلین چاپ شد. دربارهٔ خاندانی است که بزرگشان برای خود در دورانیسالاری میکرده و از آن پس خانواده و خاندانش به سالاری شهرت یافتهاند؛ خاندانی بزرگ و ثروتمند و پرآوازه، این امر باعث شدهاست که آنهایی که بر هر گونهای به این خاندان وابستهاند،نام خانوادگی خود را به سالاری دگرگون کنند.
بزرگ علوی میرزا، مجموعه داستانهای کوتاهش را در طول ۱۵ سال اول زندگیاش در آلمان نگاشت که شامل شش داستان کوتاه است. در ۱۳۵۷/ ۱۹۷۹م بهدستانتشارات جاویدان در ۱۲۲ صفحه چاپ شد؛ اما تاریخ پایان آخرین داستانِ مجموعه،اسفند ۱۳۵۲/ ۱۹۷۴م بودهاست.
یکی از نکات داستان های این مجموعه؛ استقلال نسبی میان داستان ها است که این باعث میشود که در هر اثر خواننده با خلق جدیدی روبهرو باشد؛ اما مهمتر از همه آنکه سبک هنری بزرگ علوی در تمام آثارش حفظ شده است. این کتاب شامل داستان هایی با عناوین "میرزا"، «آب»، «دربدر»، «احسن القصص»، «وبا» و «یکه و تنها» میشود.[۳۳]
گیلهمرد یک مجموعه داستان کوتاه است، شامل هشت داستان با عنوانهای «گیله مرد»، «اجاره خونه»، «دزاشوب»، «یهرهنچکا»، «یک زن خوشبخت»، «رسوایی»، «خائن» و «پنج دقیقه پس از دوازده». نخست در ۱۳۷۶/ ۱۹۹۸م بهدستانتشارات نگاه درتهران چاپ شد. داستان اصلی آن گیلهمرد، روستایی گیلانی مبارزی است که به جنبش دهقانی میپیوندد و پس از هجوم مأموران و کشته شدن زنش به جنگل پناه میبرد. شرح ماجرای سه مرد است، گیله مرد و دو محافظ او که وی را به فومن میبرند و داستان در همین حرکت و اقامت در قهوهخانه نزدیک مقصد به تدریج باز میشود. دو مأمور تفنگ به دست در میان غرش باد و باران، گیله مرد را- که یک دهقان شورشی است- به فومن میبرند تا تحویل پاسگاه دهند.
«گلیه مرد» را از نخستین داستانهای نویسندگان ایرانی میدانند که در آن پویایی و حرکت به جای توصیف نشستهاست.[۳۴] این داستان را باداش آکل از صادق هدایت وتنگسیر ازصادق چوبک مقایسه میکنند. بنا به دیدگاه جمال میرصادقی، گیلهمرد «از موفقترین داستانهای کوتاه فارسی است، که از ویژگیهای فنی و غنی نیرومندی برخوردار است؛ داستانی دولایه، هم واقعگرا و هم نمادین. نویسنده تعهد و رسالت انسانی خود را در قبال آنها ادا کردهاست. بهعبارت دیگر، صرف انتخاب درونمایه یا مضمون و عصیان کردن علیه ظلم و بر بیعدالتی سر برداشتن، نمایشگر اعتراض و خشم نویسنده علیه نارواییهای اجتماعی نیز هست.»[۳۵]
روایت آخرین رمان علوی است که نخست در ۱۳۷۷/ ۱۹۹۹م، دو سال پس از مرگش، در تهران چاپ شد. نویسنده در جملههای آغازین آن را نهقصه و نهرمان دانسته. «هیچ گونه حادثهٔ غریب و عجیبی در آن وجود ندارد. حکایت نیست، روایت است. سرگذشت نیست، تاریخچهٔ دورانی است که از روی نواری دربارهٔ رویدادهای زندگی انسانی رنجکشیده، نقل شدهاست .» آن را آمیختهای ازرمان کلیددار،رمان عقیدتی ورمان خودزندگینامهای دانستهاند.[۳۶]
بزرگ علوی کتابحماسهٔ ملی ایران نوشتهٔتئودور نولدکه،[۸] در ۱۳۱۲/ ۱۹۳۳مدوشیزهٔ اورلئان ازفریدریش شیلر؛ در ۱۳۲۹/ ۱۹۵۰مباغ آلبانو ازآنتون چخوف وکسب و کار میسیز وارن ازجرج برنارد شاو را ترجمه کرد. وی همچنین برخی از آثار هدایت و آثار کلاسیک ایرانی را به آلمانی برگرداند و کتابتاریخ و توسعهٔ ادبیات معاصر فارسی را در ۱۳۴۲/۱۹۶۳م به آلمانی نگاشت و بااچ. یونگر در تألیففرهنگفارسی-آلمانی (۱۳۴۴/۱۹۶۵م) همکاری داشت.[۸]
بزرگ علوی یکی از شخصیتهای رمانِکمی بهارشهرنوش پارسیپور است.
دستنوشتههای علوی را همسرش بهدانشگاه هومبولت برلین سپرده است.[۳۷]