بُرهان نَظم[۱][۲][۳] یابرهان غایتشناختی یااِتقان صُنع[۴] یابرهانالهیات طبیعی[۵](بهانگلیسی:Design or Teleological argument)[۶] یکی از مهمترینبرهانهای اثبات وجود خدا است، و در کناربرهانهایعلیت ووجودی، چارچوب کلی براهین دیگر را میسازد.[۱]
پدیدههای طبیعی، آنچنان ساختار، عملکرد، یا ارتباط درونی دقیقی را نشان میدهند که بسیاری این فرض که ورای آنها یک طراحِ هوشمند وجود دارد را نتیجهای طبیعی - اگر نه اجتناب ناپذیر- دانستهاند.فلاسفه در قرون متمادی سعی کردهاند که این مشاهدات را به شکلبرهانی با بیان منطقی در بیاورند. به مجموعه این استدلالها،برهان نظم گفته میشود.[۲] برهان نظم بهطور خلاصه میگوید اگر به پیرامون خود بنگریم، ناگزیر در مییابیم که چگونه هر چیزی با عملکردش سازگاری و تناسب دارد، به گونه ای که گویی از سر تدبیرطراحی شدهاست. قائلین به این برهان، نتیجه میگیرند که این مسئله، وجود خدا را به اثبات میرساند.به عبارت دیگر،جهان ما نشان دهندهٔ وجود نوعی آفرینش است، نه اتفاقی کور وتصادفی. مدافعان برهان نظم، این انتخابکننده راخدا مینامند.[۷]
منکران این برهان، نظم موجود را معلول عوامل طبیعی قلمداد میکنند و غایت را به نهاد طبیعت نسبت میدهند. برخی معتقدند برهان نظم به لحاظ فلسفی از اثبات وجود خدا ناتوان است. با این حال، برهان نظم به فهم عموم نزدیکتر است و با تجربههای دینی نیز سازگاری بیشتری دارد.[۴]
برهان نظم در میان فلاسفه مسلمان رواج داشتهاست؛ اما آنان از اندیشه نظم در اثبات ذات خدا کمتر بهره گرفتهاند، هرچند، شواهد نظم جهان را در مبحث علم وحکمت الهی و در بیان آموزههایی چون عنایت ونظام احسن به کار بردهاند.[۴]مفسرین، بعضی ازآیاتقرآن را بیانکنندهٔ این برهان میدانند.[۱]

درسدههای میانه اشاراتی به این برهان در آثارتوماس آکویناس (قرن سیزدهم میلادی) وابن رشد (قرن ششم هجری) دیده می شود.[۸] در دوران اخیر یکی از معروفترین بیان های برهان را درکتاب «الهیات طبیعی» اثرویلیام پیلی (۱۸۰۵-۱۷۴۳) مییابیم.[۹] از دیگرفلاسفهای که پس از پیلی به دفاع از این برهان پرداختند، میتوان ف.ر. تنانت (۱۹۵۷-۱۸۶۶) و سوئین برن را نام برد. در۱۹۸۶ جان بروو وفرانک تیپلر، موضوع وجود نظم دقیق در جهان را ارائه دادند.
در میان فیلسوفان و متکلمینمسلمان،ابوبکر باقلانی،ابویوسف کندی،ابن رشد،ابوحامد غزّالی،فخر رازی،عضدالدین ایجی،تفتازانی،عبدالرزّاق لاهیجی وخواجه نصیر طوسی به بیان برهان نظم پرداختند.[نیازمند منبع]
انکار غایتمندی و نظم انگاری در اندیشههایاپیکورس به چشم میخورد،[نیازمند منبع] اما نخستین انتقاداتی که درفلسفه غرب بهطور جدی به برهان نظم وارد شدهاند، غالباً حاصل کاردیوید هیوم (۱۷۷۶-۱۷۱۱) هستند.[۷]از مهمترین کسانی که پس از او در این زمینه کار کردند، میتوان بهایمانوئل کانت،ایان باربور و بارتینک اشاره نمود. در میاندانشمندان معاصر،ریچارد داوکینز صاحب اثرساعت ساز نابینا، از سرسختترین مخالفان برهان بهشمار میآید.[۱۰]
نظم (منطق) در برابر آشفتگی وهرجومرج به کار میرود و مقصود از آن گردآمدن اجزای متفاوت باکیفیت وکمیت ویژهای در یک مجموعهاست به گونهای که همکاری و هماهنگی آنها وصول بههدفی معین را در پی داشته باشد.[۱۱] برهان نظم به صورتهای گوناگونی بیان میشود که همهی آنها ساختار مشترک زیر را دارند:
الف: جهان منظم است یا در جهان پدیدههای منظم وجود دارد.
ب: هر نظمی از ناظمیحکیم و باشعور ناشی میشود.
نتیجه: جهان بر اثر طراح پدید آمدهاست.[۱۱]

مدافعین برهان نظم میگویند هنگامی که به موجودات عالم مینگریم، سازماندهی و برنامهریزی دقیقی احساس میکنیم. چنین نظمی تصادفی و خود به خود رخ نمیدهد؛ بنابراین ورای چنین موجودات منظمی باید ناظم حکیم و علیمی وجود داشته باشد که از سر حکمت و آگاهی آنها را پدیدآورده باشد.[۷]ویلیام پیلی (William Paley) در کتاب «الهیات طبیعی» برهان نظم را شرح می دهد. پیلی ساختارچشم را به این گونه توصیف می کند که در آن اجزای مختلف چشم برای بینایی به روش پیچیدهای با هم همکاری میکنند. اواستدلال میکند که فقط در صورت فرض یک ناظم و مدبر فراطبیعی است که سازگاری اجزاء در جهت هدف معین قابل توجیهاست. پیلی چشم را باساعتمقایسه کرده و چنین دلیل میآورد که اگر شخصی در یک جزیره دور افتاده زندگی کند و ساعتی بیابد، این فرض را که ساعت را موجود هوشمندی ساختهاست تصدیق میکند. به همین دلیلانسان حق دارد با بررسی چشم خود، این نتیجه را بگیرد که آن را موجود هوشمندی ساختهاست. یعنی همان گونه که اجزای ساعت برای نشان دادن وقت هماهنگ شدهاند و میفهمیم که این هماهنگی حاصل فعالیتخلاق یک سازندهاست، در موارد طبیعی نیز تنها راهی که وجود آنرا معقول میسازد، این است که فرض کنیم از ناظم با شعوری ناشی شده باشند.[۱][۷]در منابع اسلامی نیز استدلالهای مشابهی مییابیم.ابن رشد فیلسوف قرن ششم هجری نظم را در این می دید که موجودات جهان با انسان سازگار هستند یعنی طبیعت و اجزاء بدن در خدمت نوع بشرند. به نظر ابن رشد اینگونه سازگاری نمیتواند ناشی از اتفاق باشد، بلکه از جانب فاعلی است که آن را اراده و تقدیر کردهاست. ویژگی برهان ابن رشد تأکید او بر اصل هدفدار بودن است که با مفهوم نظم پیوندی نزدیک دارد. ابن رشد و توماس آکویناس عقیده داشتند که می توان وجود خدا را بدون احتیاج به وحی و الهام اثبات کرد.[۱۲][۴] در دورهٔ معاصر، تنانت در کتابکلام فلسفی به گسترش و تعمیق مفهوم نظم غایی پرداختند. در برهان نظم منظور نظم غایی است و به همین دلیل به آن برهان غایی یا برهان هدفمندی (Teleogical argument) نیز گفته میشود. مدافعین برهان نظم میگویند که ما مشاهده میکنیم پدیدههای منظمی همواره به سوی غایتی در حرکتاند، در حالی که خود این پدیدهها فاقدعلم وآگاهی برای این حرکت هستند؛ بنابراین باید موجودی آگاه و مدبر آنها را به سوی غایتشان هدایت کند. برهان نظم بر هماهنگی و نظم کل عالم تأکید دارد تا ناظم حکیم را برای کل عالم ثابت کند.[۱۳] در برهان نظم، نظریهتکامل جانداران تناقضی ایجاد نمی کند زیرا ناظم الهی می تواند برای خلق جهان و موجودات پیچیدهتر طرح بلند مدتی برگزیدهباشد، یعنی خدا خالق سازوکار خود تکامل بودهاست.[۷] علاوه بر این تکامل تدریجی پیدایش اولین موجودات تک سلولی با مکانیزمهای لازمه درون آنها را توجیه نمی کند. همچنین تکامل هیچ توضیحی در مورد نظم ظاهری در دنیای غیرزنده فراهم نمیکند.[۱۴]

یکی از دیگر بیان های برهان نظم،برهان تنظیمشدگی جهان یااصل انساننگر (بهانگلیسی:Anthropic principle or Argument from fine-tunning) است.این ایده نخستین بار توسط جان بروو وفرانک تیپلر در کتاب «اصل کیهانشناختی انسان نگر» تشریح شد.[۷] این دیدگاه از نظر تاریخی جهت سازگاری بانظریه فرگشت داروین -که تکامل تدریجی را مسئول پیدایش نظم درموجودات زنده میدانست- به وجود آمد. پیشنهاددهندگان این دیدگاهنظریه فرگشت را پذیرفته ولی استدلال میکنند که وقوع فرگشت طبیعی نیازمند چیده شدن صحنه و فراهم آمدن شرایط خاصی است.
این دسته از استدلالها به دوشاخه تقسیم میشوند: دسته اول از استدلالها بر شرایطلازم برای وقوع حیات تأکید میکنند.[۱۵] پیشرفتهای اخیر درعلم فیزیک نشان دادهاست که اگرنیروی گرانش به میزان یک در از میزان فعلی اش کمتر یا بیشتر بود، جهان نمیتوانست حیات را در خود بپروراند.[۲] تنظیم شدگی در مورد بقیه نیروهای اصلی فیزیک (نیروهایهستهای قوی وضعیف، نیروهایالکترومغناطیس، و بار الکترون) نیز لازم است.[۱۴] در علوم تجربی نشان داده شدهاست که اگر برای مثال فاصلهٔخورشید اززمین از حد فعلی کمتر یا بیشتر بود، امکان حیات میسر نمیشد.[۷]
روش دوم استدلال بر شرایطکافی برای وقوع فرگشت و جهتگیری آن تأکید میورزند، و استدلال میکنند که با فراهم شدن شرایط خاص فرایند فرگشتی همواره به سمت مشخصی میرود.[۱۵] استدلالهای بیوشیمیایی در این گروه جای میگیرند. این استدلالها بر تناسب نامعمول محیط شیمیایی جهت پیدایی حیات تأکید میورزند. وارد و برونلی از دیدگاهزمینشناسی ادعا کردند که شرایط سیارهای لازم برای به وجود آمدن حیات هوشمند بسیار نایاب است.[۱۵]


فرض کنیم فاصلهٔ زمین از خورشید از میزان فعلی کمتر یا بیشتر بود؛ در این صورت امکانپیدایش حیات در زمین از میان میرفت و این امکان در سیارهبهرام (مریخ) یاناهید (زهره) مهیا میگشت. یعنی تعجبی ندارد که ما در جهانی به سر میبریم که در آن شرایط دقیقاً برای پیدایش موجوداتی از نوع ما مناسب بودهاست؛زیرا به هیچ وجه محتمل نبود که ما در جای دیگری پدید آییم.[۷][۱۷]
هیوم در این باره در کتابمکالماتی دربارهٔ دین طبیعی از زبان شخصیتفیلو بیان کرد که باید تصدیق نمود که برای ما، از نگاه محدودی که داریم، غیرممکن است بتوانیم بگوییم آیا این نظام، در مقایسه با نظامهای ممکن و حتی واقعی دیگر، حاوی هر گونه خطای چشمگیری هست یا خیر؟ به تصریح او، اگر یک نفر که هیچ سروده ای را به عمر خویش ندیده است، کتاب شعری بر وی خوانده شود، نمیتواند آن شعر را کاملاً عاری از خطا و اشتباه بداند.[۱۳]
به تصریحریچارد داوکینز، این برهان بدیهی میانگارد که هرچه نظم مجموعهای بیشتر باشد، میفهمیم که ناظم آن مجموعه هم پیچیدهتر و عالمتر بودهاست. کسی که توانسته باشد تمام جهان را نظم ببخشد، خودش باید لااقل به همان اندازه پیچیده و هدفمند باشد؛ و باز نیازمند ناظمی اعلم میشود.[۱۸]
عده ای مقایسه نظم جهان و نظم ابزارهای ساخته دست بشر را نادرست می دانند. یعنی نمی توان گفت که چون ما ساعت را به عنوان شیئی منظم دیدیم و دانستیم که ناظمی دارد، باید در مورد چشم هم چنین باشد. برهان یاد شده بر این رأی استوار است که شیئی همچون ساعت که نشانههای طرح و تدبیر در آن پیداست، از پارهای جهات به شیئی طبیعی نظیر چشم شباهت بسیار دارد. در این سبک استدلال که به آن قیاس میگویند، فرض اینست که اگر دو چیز از برخی جهات مشابه باشند به احتمال زیاد از سایر جهات نیز مشابهند.[۷]
هیوم میگوید که این مقایسه بسیار سست و ضعیف است زیرا چنین مقایسه ای تنها میان دو پدیدهٔ تجربی اعتبار دارد، نه میان یک پدیدهٔ تجربی و یک پدیدهٔ غیر تجربی؛ ما با تجربه آموختهایم که مصنوعات انسان نتیجهٔ طرح و تدبیرند، اما چنین تجربهای از مجموعههای طبیعی نداریم.[۷]
به عبارت سادهتر، این برهان فرض را بر آن میگذارد که میان اشیای طبیعی (مثل چشم) و اشیای مصنوعی (مثل ساعت)، شباهت حائز اهمیت و معناداری هست و این در حالیست که مشخص نیست که چشم آدمی از هر وجه مهمی شبیه ساعت باشد. در حالی که اساس قیاس بر این فرض است که میان طرفین مقایسه شباهت چشمگیری هست. اگر این شباهت کمرنگ یا ضعیف باشد، نتایجی هم که بر بنیاد این مقایسه گرفته میشود، به همان نسبت سست و ضعیف خواهد بود.[۷] بهطور خلاصه هیوم ایده نیاز اشیای منظم طبیعی به طراح و خالق مدبر را نه پیوندی منطقی؛ بلکه صرفاً تعمیمی نا به جا از روابط میان انسان و مصنوعاتش میدانست.
ن. فخر در کتاببرهان علیت نقدهایی به برهان نظم وارد میکند. به نظر او در برهان نظم، تکیه بر شباهت بین نظم دست ساختۀ بشر و نظمهای موجود در طبیعت است. اگر اولی در زمانی کوتاه ولی دومی در زمانی طولانی شکل گرفته باشد، داشتن خالقی دانا و هدفمند، تنها نظریه جهت توجیه نظم موجود نخواهد بود و مثلاً نظریۀفرگشت(تکامل) تدریجی نیز میتواند نظم را توجیه نماید. لذا برهان نظم که برقیاس استوار است، یکی از بنیانهایش را که همان شباهت کامل دو موضوع است از دست میدهد و دیگر لزومی به جاری کردن یک حکم بر هر دو موضوع نیست. آنچه دربارۀ طبیعت٬نظم نامیده میشود، میتواندتعادل نامیده شود. وقتی یک جرم آسمانی در دامجاذبۀ زمین میافتد و میلیاردها سال به دور آن میچرخد، آنچنانکه میتوان از نظمِ چرخش آن برای محاسبۀ زمان استفاده کرد، آنچه واقع شده، نظمِ دستساخته نیست، بلکه یک تعادل است که میتواند گاهی میلیونها سال و گاهی به مدت کوتاهتر ادامه داشته باشد. همان قوانین فیزیک که تعادلهای قبلی را ایجاد کردند، همانها باعث از بین رفتن آن تعادلها و موجودات قبلی شدند و تعادلهای فعلی نیز کاملاً آسیب پذیرند و میتوانند جایشان را به تعادلهای جدید، بین موجوداتِ سازگارترِ جدید بدهند. برهان نظم بر هدفمندی نظم جهان تکیه میکند اما دستگاهِ جهان، هیچگاه نشان نداده که منظور دقیقش از فرآوریِ آنچه به آن داده میشود، کدامیک از محصولاتش است. اگر برهان نتواند در مقدمه اش بهطور روشن بیان نماید که کدامیک از پدیدههایی که پیدرپی به وجود میآیند و از بین میروند هدف نظم موجود است، یکی دیگر از بنیانهایش را که همان غایتمندی هستی جهانِ منظم است، از دست میدهد. تنها چیزی که همواره بوده و هرگز متوقف نشده، اجرای قوانین فیزیک بوده و هر "تعادل" یا "نظمی" هم که محصولِ این قوانین بودهاست، پایدار نبوده تا بتوان به آن عنوانِ "غایت خلقت" یا "هدف آفرینش" داد و از این بابت مطمئن بود.[۱۹]
نظریه تکامل داروین میگوید که نظم موجودات زنده بهطور طبیعی و بدون ناظم و بهطور تصادفی ایجاد شده است. از نظر تکامل در پاسخ به این که چرا جانوران و گیاهان تا این پایه با عملکردهایشان به خوبی سازگاری و تناسب دارند، وجود خدای همچون ساعتساز، یگانه علت ممکن نیست. تکامل، احتمال دیگری را پیش میکشد که در واقعیت نیز مشاهده شدهاست.بقای اصلح نشان میدهد که چگونه آن جانوران و گیاهانی که بهتر از دیگران با محیط انطباق بیابند، زنده میمانند و خصوصیاتشان را از طریقژنها به نسلهای بعدی منتقل میسازند و به تدریج با افزایش فراوانی ژنها فراوانی آن خصوصیات هم در نسلهای بعدی افزایش میابد. با وجود آن که تکامل الزاماً نظریهٔ ناظم الهی را رد نمیکند، اما حالت دیگری را پیش میکشد و دیگر نمیتوان گفت هر نظمی ناظمی دارد. ما مطمئنیم که برخی نظمها ناظمهایی دارند، همچون ساعت که ناظمی به نامساعت ساز دارد؛ اما با توجه به تکامل، نمیتوان این امر را به کل جهان تعمیم داد.[۷]
عده ای نیز وجود نظم را رد کرده اند. مثلا در مورد خلقت چشم می توان این ایراد را گرفت که چشم بهنزدیکبینی، و بهآب مروارید دچار می شود. در این استدلال که به آن برهان طراحی ضعیف (Argument from poor design or dysteleological argument) می گویند خدا ناتوان فرض شده یا اندکی پس از آفرینش جهان مردهاست و این امکان را فراهم آورده که عالم هستی از عیار هماهنگی خود بکاهد.[۷]
برخی معترضین برهان میگویند اصولاً نظم مفهومی ساختگی و نسبی است. به باور طرفداران این نظر اگر از افراد بپرسیمچشم انسان منظم است یا نامنظم، همه بلااستثنا پاسخ خواهند داد منظم است؛ اما اگر این سؤال را در موردزلزله یاآتش فشان مطرح کنیم چطور؟ زلزله را نامنظم خواهند دانست، این در حالی است که اگر زلزله را از جهت نیروهای درونی زمین بررسی نماییم، زلزله هم منظم است. همچنین اگر چشم را به جای بینایی از لحاظ شنوایی بررسی نماییم، دیگر منظم نخواهد بود.
همچنین هیوم معتقد است که برهان نظم در بهترین حالت میتواند ثابت کند که پدیدههای جهان ساختهٔ دست کسی یا چیزی یا کسانی یا چیزهایی است. یعنی حتی در اثباتتوحید (اسلام) هم ناتوان است. خلاف ممکنات نیست که گروهی آفرینندگان فروپایه تر با همکاری هم طرح این جهان را ریخته باشند.[۲۰] به خصوص اگر از قیاس استفاده کنیم، با توجه به آن که مصنوعات پیچیدهٔ بشر مانندآسمانخراشها و موشکهای فضایی و نظایر آن، حاصل کار گروههایی از افراد است؛ نمیتوانیم توحید را نتیجه بگیریم. به باورولتر، حتی اگر فرض کنیم برهان وجود ناظمی یگانه را اثبات میکند، باز هم به معنای اثبات خدای یگانه نیست.[۷][۲۱]
این برهان همچنین در پاسخ بهمسئلهٔ شر ناکام است؛[۷] مطلبی کهجان استوارت میل در سال۱۸۷۴ با نگارش کتابطبیعت و سودمندی بدان پرداخت.[۱۳]
|وبگاه= وجود دارد (کمک){{citation}}:|edition= has extra text (help);External link in|فصل= (help)|سال= را بررسی کنید (کمک)|سال= را بررسی کنید (کمک)