نامایران به معنایسرزمین آریاییها (ایرها)، شکل پارسی نو واژهآریانام اززبان پیشا ایرانی و به معنای آریاییها است؛ که نخستین بار درزبان اَوِستایی به صورتآریانم آمده است. (زبان اوستایی در شمال شرق ایران بزرگ یا آنچه امروز ترکمنستان و تاجیکستان خوانده میشود، مورد استفاده بود)[۱۳][۱۴][۱۵][۱۶]
اگرچه عنوان ایران تا اواخر دورانشاهنشاهی اَشکانی، مفهوم قومی، زبانی و دینی معلوم داشت، اما تا بدان روز، نسبتاً دارای بار سیاسی نبود. "شاهنشاهی ایران" یا "ایرانشهر" در مفهوم سیاسی به دوران ساسانیان بازمیگردد؛ که در نتیجه پیوند میان حکومت جدید و روحانیت زرتشتی پدید آمد. آنطور که از شواهد موجود برمیآید این همگرایی ایده "شاهنشاهی ایران یاایرانشهر را بیش از پیش تقویت کرد.[۱۳]
ایران یک دروننام برای این سرزمین است؛ یعنی حکومتها و مردم ایران همواره در طی تاریخ از سرزمین خود با نام ایران یاد میکردهاند؛ اما کشورهای غربی برای ارجاع به کشور ایران به دلیل تأثیرپذیری از سنت تاریخنگاری یونانی از نام پرشیا یا پارس بهره میبردند. در سال ۱۹۳۵ در زمان سلطنترضا شاه پهلوی، نام ایران رسماً در مجامع بینالمللی بهعنوان نام بخشهای بهجا مانده از سرزمینایران به کار رفت.[۱۷] تا پیش از آن ایران معمولاً با نام «سرزمین پارس» (به انگلیسی: Persia) شناخته میشد و مردم ایران با نام «پارسی» (انگلیسی: Persian) شناخته میشدند.
در کتابتاریخ طبری آمده است که، فریدون قسمت میانه و آباد زمین را که اقلیمبابل است و آن راخنارث گفتند با هند و سند و حجاز و جاهای دیگر بهایرج داد که برادر کوچکتر بود و او را بیشتر از همه دوست داشت و بدین سبب اقلیم بابلایرانشهر نام گرفت.[۱۸]
کلمه ایران، از ریشه آرین و آرین از ریشه آریایی است و مناطقی را که نژاد آریایی ساکن بودند بعدها به فلات ایران اطلاق نمودند، ایران به معنیسرزمین مردمان خوب یاسرزمین مردمان پاک میباشد.
ریچارد فولتس میگوید: «گمان میرود مردمان ایران بزرگ - منطقهٔ فرهنگی که از خاورمیانه تا قفقاز، خوارزم، ماوراءالنهر، بلخ و پامیر امتداد دارد و مردمان آن مادها، پارسها و پارتها و سغدیان بودند - پیش از اسلام همگی آیین زرتشتی داشتند». این دیدگاه اگرچه در میان دانشمندان رواج دارد اما تا حدی هم اغراقآمیز است. فولتس استدلال میکند: «اگرچه ایرانیان معابد، نمادها و اساطیر مذهبی مشابه داشتند اما در حقیقت خدایان متعددی پرستیده میشدند، علیالخصوص میترا خدای پیمانها و آناهیتا خدای آبها. اما خدایان دیگری هم برحسب زمان و مکان یا بر حسب گروههای مختلف مورد پرستش قرار میگرفتند».[۱۹]
ریچارد فرای ایران بزرگ را شامل بخش بزرگی از قفقاز، عراق، افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی میداند که از طریق نفوذ فرهنگی تا چین و غرب هند گسترش مییابد. به گفته فرای: «ایران شامل تمام مردمان و سرزمینهایی است که در آنها زبانهای ایرانی به کار میرود و تمام بخشهایی کهفرهنگ ایرانی در آن رواج داشته است را شامل میشود».[۲۰]
به گفتهجی پی مالری وداگلاس کیو آدامز در بیشتر بخش غربی ایران بزرگ در زمان هخامنشی، زبانهای ایرانی شاخهٔ جنوب غربی به کار میرفت در صورتی که در بخش شرقی آن زبانهای ایرانی شاخه شرقی که با زبان اوستایی خویشاوندی داشت، متداول بود.[۲۱]
پس از چیرگی مغول بر ایرانسلسله ایلخانان بر ایران مسلط شدند[۲۲] و اولجایتو در طول سالهای ۱۳۰۴–۱۳۱۷ میلادی بر این سرزمین فرمان میراند.[۲۳]
منابع اولیه همچون میر خاوند تاریخنویس دوران تیموری، محدوده ایرانشهر (ایران بزرگ) را از رود فرات تا رود سیحون توصیف میکنند.[۲۴]از دیرباز تاکنون قومیت هیچگاه عامل جدایی در ایران بزرگ نبوده؛ ریچارد فرای میگوید:
من بارها عنوان کردم که مردمان آسیای مرکزی چه ایرانی زبان و چه ترکزبان تنها یک فرهنگ، یک مذهب و ارزشها و سنتهای یکسان دارند و تنها عامل جدایی ایشان زبان است.
در دوران مدرن، مداخله استعمار غرب و قومیت موجب جداییاستانهای ایران بزرگ شد. همانطور کهپاتریک کلاسن میگوید ناسیونالیسم قومی حتّی اگر به گذشتههای دورتر نسبت داده شود، پدیدهای مربوط به سده نوزدهم است.[۲۵] با این حال ایران بزرگ پس از یکجغرافیای سیاسی که در ابتدا شکل گرفت، بیشتر به یک ابر کشور فرهنگی تبدیل شد.
تاریخ ایران کمبریج محدوده تاریخی و فرهنگی ایران بزرگ را شامل ایران امروز، بخشهایی از چین، افغانستان و جمهوریهای جدا شده از شوروی سابق معرفی میکند.[۲۶] فهرستی از این مناطق در دنباله این نوشته درج شده است.
در دورانپیش از اسلام، ایرانیان سرزمینهای زیر دست خود را به دو بخش تقسیم کرده بودند و آنها را ایران و اَنیران میخواندند. ایران شامل بخشهایی بود که در آنمردمان ایرانیتبار باستان یا ایرانی زبان سکونت داشتند و آن منطقه از کشوری که هماکنون به نام ایران خوانده میشود، بهمراتب گستردهتر بود. چنین مفهومی از ایران (بهعنوان یک سرزمین) ایران بزرگ را شکل داد. بعدها تغییرات بسیاری در مرزها و مناطقی که ایرانیان در آن زندگی میکردند، ایجاد شد؛ اما کماکان زبان و فرهنگ ایرانی بر بسیاری از بخشهای ایران بزرگ باقی ماند.
برای نمونه، پیش ازاشغال آسیای مرکزی وقفقاز توسط روسیه، زبان فارسی در این مناطق زبان اصلی ادبی بود. آسیای مرکزی همانجایی است که زبان پارسی نو در آن شکل گرفت. حتی فراتر از اینها به اعتراف دولت انگلستان، پیش از اشغال عراق توسط انگلستان در سالهای ۱۹۱۸–۱۹۳۲ میلادی و اعمال ممنوعیتها، درکردستان عراقزبان فارسی بکار میرفت.[۴]
سکهاشرفی ازنادرشاه افشار (ح. ۱۷۳۶–۱۷۴۷ میلادی)، متن پشت سکه: "سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان، نادر "ایرانزمین" و خسرو گیتیستان."[۲۷]
با پیشروی مدام امپراتوری روسیه به سرزمینهای جنوبی پس از دو جنگی که به ایران تحمیل شد وعهدنامههای گلستان وترکمانچای و همینطور مرگ نابهنگام عباس میرزا در سال ۱۸۲۳ و قتل میرزا ابوالقاسمقائم مقام فراهانی، صدر اعظم ایران، بسیاری از خانات آسیای مرکزی امید خود را به پشتیبانی ایران در مقابل ارتش تزاری از دست دادند.[۲۸] ارتش روسیه سواحل آرال را در ۱۸۴۹، تاشکند را در سال ۱۸۶۴، بخارا را در سال ۱۸۶۷، سمرقند را در سال ۱۸۶۸ و نواحی خیوه و آمودریا را در سال ۱۸۷۳ تصرف کرد.
«بسیاری از ایرانیان منطقه نفوذ فرهنگی خود را فراتر از مرزهای کنونی ایران میدانند. ایران زمانی بسیار بزرگتر از مرزهای کنونی بود. در سده ۱۶ و ۱۷ نیروهای پرتغالی جزایر و بندرگاههای آن را تصرف کردند. در سده ۱۹ امپراتوری روسیه آنچه را که هم اینک ارمنستان و جمهوری آذربایجان خوانده میشود و بخشهایی از گرجستان را از تهران غصب کرد. کتابهای دانش آموزان دبستانی ایرانی دربارهٔ پیشینه ایرانیان نه تنها از شهرهایی مانند باکو میگویند بلکه دربارهٔ مناطقی فراتر در شمال همچو دربند در جنوب روسیه، آموزش میدهند. شاه [ایران] بیشتر آنچه را که در غرب افغانستان بر آن ادعای مالکیت داشت طی جنگهای ایران و انگلستان ۱۸۵۶–۱۸۵۷ از دست داد. در سال ۱۹۷۰سازمان ملل متحد برای جداسازی بحرین که ایران ادعای تملک بر آن را داشت، رایزنی کرد. سدهها پیش نفوذ ایرانیان از جانب غرب به عراق کنونی و فراتر از آن میرسید. وقتی جهان غرب ایران را به مداخله در مناطقی فراتر از مرزهای خود متهم میکند،حکومت ایران اغلب باور دارد که اعمال نفوذش صرفاً در سرزمینهایی است که زمانی به او متعلق بودند. به همین نهج ایران از دست همان قدرتهایی شکایت دارد که تا به امروز مسبب شکستهایش شدند.»[۲۹]
«ایران امروز تنها گوشهای از آن چیزی است که زمانی بود. از نظر وسعت،عراق،افغانستان، غربپاکستان، بیشتر آسیای مرکزی و قفقاز تحت تسلط ایرانیان بود. بسیاری از ایرانیان امروز این نواحی را بخشهای ایران بزرگ بهشمار میآورند.»[۳۰]
«از زمان هخامنشیان، ایران به وسیله عوامل جغرافیایی تحت حفاظت بود. اما کوههای بلند و خالی بودن گستره فلات ایران دیگر در برابر ارتشروسیه یانیروی دریایی انگلستان کافی نبود و ایران سقوط کرد. در ابتدای سده نوزده، آذربایجان، ارمنستان و افغانستان ایرانی بودند اما در انتهای آن سده تمامی این سرزمینها در اثر مداخله نظامی اروپاییان از دست رفتند.»[۳۱]
در سده میانی (قرون وسطی) سرزمین ایران بزرگ شامل دو بخشعراق عجم (بخش باختری) وخراسان بزرگ (بخش خاوری) و علیالخصوص غزنویان، سلجوقیان و تیموریان امپراتوری خود را به بخشهای خراسانی و عراقی تقسیم کرده بودند. این موضوع در کتابهایی مانندتاریخ بیهقی نوشتهابوالفضل بیهقی وفضائل الأنام من رسائل حجتالاسلام (مجموعه نامههایغزالی) و کتابهای دیگر دیده میشود.فرارود وخوارزم اغلب بخشی از خراسان محسوب میشدند.
در دورههای تاریخی عراق بخشی از شاهنشاهیهای حاکم بر ایران بود و از فرهنگ ایرانی تأثیر بسزایی گرفته است؛ یکی از پایتختهای ساسانیان به نامتیسفون هم در عراق کنونی قرار داشته است و هنوز هم برخی شهرها و استانهای عراق همچون الانبار یا بغداد نامهای ایرانی دارند. شهرهای دیگر عراق هم نامهای ایرانی داشتند مانند سورستان -->> کوفه، شهربان-->> مقدادیه، آشب-->> عمادیه.[۳۲] دردوران مدرن وشاهنشاهی صفوی، ایران در طول سالهای ۱۵۰۱–۱۵۳۳ و ۱۶۲۲–۱۶۳۸ عراق را در کنترل داشت.
از لحاظ تاریخی و فرهنگی،کردستان بخشی است از آنچه که امروز با عنوان ایران بزرگ شناخته میشود. کردها بهزبان ایرانی شاخه شمال غربی تکلم میکنند که با زبان فارسی خویشاوندی نزدیکی دارد.[۳۳]همچنینکردها مردمانیایرانیتبار هستند که در چهار کشورسوریه،عراق،ترکیه وایران زندگی میکنند.
پیش از تشکیل حکومتماد، حکومتهایی همچوناورارتو وکولخیس در قفقاز شکل گرفته بود که قدمت برخی از آنها به بیش از ۴٬۰۰۰ سال نیز میرسد، اما در نتیجهٔ جنگهای فرسایشی بین این دولتها از قدرت آنها کاسته شد و بعدها دولتهخامنشی آن را تصرف و به خاک خود ضمیمه نمود. بخشهایی از قفقاز در دورههایی تحت تسلط حکومتایران قرار داشت. در اوایل سده نوزدهم میلادیجنگهای ایران و روس بر سر تسلط بر مناطق جنوبی و شرقی قفقاز درگرفت. در پایان دورهٔ اول جنگ روسیه با انعقادعهدنامهٔ گلستان بیشتر مناطق قفقاز و در پایان دورهٔ دوم جنگ باعهدنامهٔ ترکمانچای تقریباً تمامی این منطقه را به تصرف خود درآورد. با فروپاشیشوروی در سال ۱۹۹۱ سه جمهوریگرجستان،ارمنستان وآذربایجان در این منطقه اعلام استقلال کردند. از شاعران بزرگ پارسیگوی قفقاز میتوان به خاقانی، نظامی، مجی، بدر، مهستی، هندوشاه نخجوانی و پسرش محمد بن هندوشاه اشاره کرد.[۳۴]
ارمنیها از دوران هخامنشی بخشی از شاهنشاهیهای متعدد ایران بودند؛ و از فرهنگ ایرانی به شدت تأثیر پذیرفتند. ارمنیها البته از شاخه دیگری از گویشگرانزبانهای هند و اروپایی هستند که به زبانهای ایرانی مستقیماً مربوط نیست. در واقع ارمنستان باستانی ترکیبی بود از فرهنگ بومی، فرهنگ ایرانی و فرهنگ هلنی/مسیحی. در طول سدههای بعد، در اثر برخورد با روسها، رومیها، اقوام اروپایی و لبنانیها، هر یک از این اقوام و ملل، تأثیری بر فرهنگ ارمنیها گذاشتند.
پس از عهدنامه گلستان، ایران تمامی خانات جنوب قفقاز، شاملخانات باکو، خانات شیروان، خانات قره باغ، خانات گنجه، خانات شکی، خانات قبا و بخشی ازخانات تالش را به امپراتوری تزاری واگذار کرد. دربند هم به همین شیوه به روسها واگذار شد. این خانات امروز منطقهای را تشکیل میدهند که جمهوری آذربایجان خوانده میشود. پس از عهدنامه ترکمانچای، ایران علاوه بر این سرزمینها، خانات نخجوان و مغان و همینطورایروان را هم به روسها واگذار کرد. این مناطق امروز جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان را تشکیل میدهند. بیشتر این مناطق هنوز هم نامهای ایرانی یا نامهایی برگرفته اززبانهای ایرانی دارند.زبان آذری هم که زیرشاخهای از زبانهای ایرانی بود تا پیش از این که ترکی آذربایجانی ساخته و جایگزین آن شود، زبان چیره آذربایجان بود.[۳۵]
به اقلیم چهارم، یعنی ایرانشهر، ناف زمین گفتهاند که میان رودبلخ تا آن سوی آذربایجان را در بر میگیرد و ارمنیه را تا فرات و دریاییمن و دریای فارس را تا مکران و طبرستان. و این لقب از آنجاست که این سرزمین، میانه زمین است و در خط اعتدال واقع شده و راستی اندام و اعتدال حال مردمان آن نیز از این است؛ زیرا که آنها نه مانند مردم روم و سیسیل سرخ روی هستند و نه مانند حبشیان سیاه، و نه مانند زنگیان سوخته و تیره و نه چون تُرکان تکیدهاند و نه چون مردمان چین کوتاه قد
ایبریا قفقاز (گرجستان) طی هزاران سال همواره تحت نفوذ سیاسی فرهنگی و قومیهخامنشیان،اشکانیان وساسانیان بوده است. ایبریای قفقاز (گرجستان)، مناطقکارتلی وکاختی دردوران ساسانی مناطقی ایرانی بودند و تبار ایرانی بهخصوصخاندان مهران و دیگر خاندانهای ساسانی و ایرانی همانندخسرویانیها،گوارامیها،نرسیانیها وباگراتیونیها بهشدت در ایبریای قفقاز (گرجستان) پررنگ بوده است؛ به طوریکه تا دهها قرن و اوایل قرن نوزدهم این فرمانرواییها در اختیار این خاندانها بوده است. دردوران صفوی هم برخی رجال سرشناس و بزرگ حکومتی از اهالی گرجستان بودند.[۳۶]شرق گرجستان از زمان حمله آغامحدخان قاجار تا سال ۱۷۸۳ هم تحت قیومیت ایران بود تا اینکه در طیعهدنامه گرجیوسک در ۲۴ ژوئیه ۱۷۸۳ این مناطق بخشی ازامپراتوری روسیه شناخته شدند. ایران بعدها طی قرارداد گلستان و ترکمانچای رسماً از ادعای مالکیت بر این مناطق چشم پوشی کرد.
در دوران ساسانی،نرسه، هفتمین پادشاه از این سلسله، استحکامات نظامی در این منطقه ایجاد کرد. برخی شخصیتهای فرهنگی و ادبی ایران دردوره قاجار هم از این منطقه بودند. نخجوان هم در سده نوزدهم و طی دو قرار داد گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شد.
تأثیرهای فرهنگ ایرانی حتی تاتاتارستان در مرکز روسیه هم قابل مشاهده است. برای نمونه بسیاری از مناطق در قفقاز از سبکمعماری ساسانیان در دربند تقلید میکنند. حتی امروز هم پس از دههها جدایی این مناطق، رگههایی از فرهنگ ایرانی همچو بزرگداشت نوروز در آنها دیده میشود.[۳۷]
سکاستان یاسرزمین سکاها یاسکیتیه یا تورانیان (منابع غربی) (بهیونانی کهن:Σκυθία،Skuthia، سکوثیا) سرزمینی بود دراوراسیا که از ۴۰۰۰ پیشامیلاد تا سدهٔ ۲ پسامیلاد (به مدت حدود ۴۲۰۰ سال) زیستگاه گروهی ازمردمان ایرانیتبار[۴۷][۴۸][۴۹][۵۰][۵۱][۵۲][۵۳][۵۴] و از قومآریایی بودند به نامسکا بود. مرزهای آن در گذر زمان جابهجا شده است ولی معمولاً مرزهای غربی آن گستردهتر از آن بود که در این نقشه نشان داده شده است. این کشور در شمالپارتیه (ایران امروزی) و در جای امروزیروسیه واوکراین و چندین کشور دیگر جای داشت. پس از ۴۲۰۰ سال نام این کشور به مدت ۳۰۰ سال سکِستان بود و کمکم به توران تغییر کرد و در دورهقاجار کاملاً نابود شد. تنها اسناد و مدارک از ۴ پادشاه هست ولی گمان میرود سکیستان بیش از ۱۳۰ پادشاه داشته است.
گمان میرود اجداد مردمان کنونیشمال ایران و کشورهای حاشیه قفقاز سکاهای باستانی باشند. دین سکائی بسیار شبیه به دین ایران باستان بوده و آن دسته از سکاییهایی که در اثر مهاجرتهای گسترده در مجاورتیونان قرار گرفتند تحت تأثیر دین و فرهنگ یونانی قرار گرفتند.[۵۵]
امپراتوری ایران در دوران افشاریان سال ۱۱۲۶ خورشیدی (۱۱۶۰ قمری)قلمرو دولتهای منطقه پس از تجزیه دولت افشاربیشترین پهناوری سلسله افشاری در زماننادرشاه - تمامی مناطق شاملازبکستان وترکمنستان امروزی با مجموع حدود ۹۰۰ هزار کیلومتر مربع و بخشهایی از جنوب قزاقستان امروزی (در حدود ۶۰۰ هزار کیلومتر مربع) تا ۱۷۴۷ میلادی متعلق به ایران بود.
ساکنان اصلیآسیای مرکزی از مردم ایرانیتبارسَکا بودند.[۵۶] مردمان ترکتبار از سده پنجم به اینسو آغاز به نفوذ و کوچ در این منطقه کردند. بخشهای بزرگی از مناطق جنوبیقزاقستان امروزی (در حدود ۶۰۰ هزار کیلومتر مربع) تا اواسط سده هجدهم میلادی (مرگ نادرشاه در سال ۱۷۴۷ میلادی) از اراضیایران افشاری به حساب میآمدند.
معماری وادبیاتآسیای مرکزی ریشه درمعماری ایرانی دارد.سغدیها در قرون وسطی نقش بسیار عظیمی در آسیای مرکزی داشتند و قبل از اسلام، تعداد بسیاری از شهرها و کاروانسراهایی که درجاده ابریشم قرار داشتند، توسط سغدیها ساخته شدهاند. در غربچین و نزدیک به مرز قزاقستان شهر ژرکینت وجود دارد که نام درست فارسی آنیارکند است مثلچیمکند،تاشکند،سمرکند یاپنجکند که پسوند سغدی (ایرانی)کند دارند. در کتابخانه ابوریحان بیرونی درازبکستان ۴۳ هزار نسخه خطی نگهداری میشود که ۳۹ هزار تای آن بهزبان فارسی است. در شهرآلماتی چندیننسخه خطی نادر به زبان فارسی وجود دارد که در جای دیگر یافت نمیشود. از جمله دو کتاب ازعبدالرحمان جامی که در شهربلخکتابت شده وتحفةالاحرار که ۲۳ سال قبل از مرگجامی در زمان زنده بودن او کتابت شده است. در قزاقستان به خصوص شهرآلماتی، تعدادی از مردم هنوز فارسیزبان هستند. دراستان قزاقستان جنوبی چند مدرسه فارسی برای تاجیکهایی ساخته شده که سالها در آن جا ساکن هستند. نباید فراموش کنیم که همزبان فارسی و همزبانهای ایرانی در قزاقستان وجود دارند.کردهای قزاقستان که ریشه آنها به ایران برمیگردد وایرانیتبار هستند حدود ۵۰ هزار نفر از جمعیتقزاقستان را تشکیل میدهند. در شهرآلماتی در میدان جمهوری مجسمه سربازسکایی وجود دارد. پیش تر تقریر شد کهسکاها از اقوام ایرانی بودند. درموزه ملی قزاقستان هم پیکرههای دیگری از ایرانیان باستان وجود دارد. در طول تاریخ بخشهایی از قزاقستان به خصوصجنوب قزاقستان، بخشی ازامپراتوری ایران به حساب میآمد. درادبیات فارسی بارها با نامطراز و بتقبچاق برخورد میکنید که در شعر فارسی بسیار آمده است. درقرون وسطی نیز زبان فارسی در آسیای مرکزی، بهویژه بعد ازسامانیان، بسیار گسترش پیدا کرده بود و حتی پادشاهانترک ومغول نژاد افتخار میکردند که با آن صحبت کنند و به آن شعر بگویند. در کتاب شهرستانهای ایرانشهر آمده است که نخستین شهری که ایرانیان بنیاد کردند، سمرکند بود. ایرانیان در نزدیکی سمرکند شهرهایچاچ،بخارا واسپیجاب را ساختند. شهرهایختن وکاشغر نیز از آفریدههای ایرانیان است[۵۷][۵۸][۵۹][۶۰]
طراز یاتراز ابتدا از آنسغدیان بود. پس از آن چینیها و گوکترکان نیز به منطقهای که طراز در آن قرار داشت وارد شدند. طراز در دورههای بعد جزئی از پادشاهیسامانیان شد و سامانیان دین اسلام را با خود به این شهر آوردند. زبانفارسی، زبان رسمی سامانیان نیز در آن زمان زبان رسمی منطقه تراز شد. در روزگار باستان طراز در منطقه شمال سرزمینسغد قرار داشت و به تبع آن ساکنانش عمدتاً سغدیان بودند. سغدیها قومی ایرانی نژاد بودند که بهزبان سغدی اززبانهای ایرانی تکلم میکردند. سرزمین سغد به دلیل قرار داشتن در مسیر اصلیجاده ابریشم از اهمیت بالایی برخوردار بود و به نوعی دالان اصلی ارتباط مردم چین و شمال هند با ایرانیها، اروپاییها و تمدنهای خاور نزدیک بود. پس از ورود ترکان آسیای میانه مانندگوکترکها و نیز چینیهایهان تغییراتی در ترکیب نژادی منطقه پیدا شد و عناصر ترکتبار با مردم بومی آن منطقه آمیخته شدند به گونهای با ترکیب سغدیها و ترکان و چینیان مهاجر و نیز ورود سامانیان به آن منطقه زبان سغدی به سرعت به نفع فارسی و ترکی عقبنشینی کرد. امروزه بازماندههای سغدیان تنها در دره رود زرافشان در شمالتاجیکستان که در فاصلهای نزدیک به طراز قرار دارد یافت میشوند.تاجیکان فارسیزبان وترکان که روسها به آنهاسارت میگفتند حدود ۷۵٫۴۶٪ جمعیت شهر را تشکیل میدادند و همتبار مردمزرافشان بودند.[۶۴]
فاراب یااُترار نام شهریاست کهن در کرانه باختریسیردریا. فاراب نام کهن تر این شهر است و نام اترار درسدههای میانه براین شهر نهادهشد. این شهر در کنارراه ابریشم جای داشته و امروزه ویرانههایش در نزدیکی شهرقرتو در قزاقستان کنونی جای دارد.ابونصر فارابی واسماعیل بن حماد جوهری از فاراب بودهاند.تیمور لنگ در این شهر مرده است. همچنین نقطه شروعحمله مغول به ایران این شهر بود به دلیل اینکه حاکم وقت این شهرغایرخان بود که بازرگانان مغول را کشت زمانی کهمغولان این شهر را محاصره کردند شهر ۵ ماه مقاومت کرد. نام و واژه فاراب (فاریاب، پاریاب) واژهای فارسی و به معنی زمینی است که باآبقنات و رود آبیاری میشود ودیم نیست.[۶۵]
اَسپیجاب (نامهای دیگر:اسفیجاب،سپیجاب،سیرام وشبران) شهر و ناحیهای در کشور قزاقستان است. اسپیجاب در دورهسامانیان ناحیه پهناوری بود که سرزمینهای حاصلخیز پیرامون روداریس را در بر میگرفت و از خاور تا درهتلس (طراز) امتداد مییافت و مرکز آن نیز به اسپیجاب آوازه داشت. این شهر در جلگهای بر کران راست رودسیردریا قرار داشت.[۶۶]فردوسی، اسپیجاب (سپیجاب) را در نبردایرانیان وتورانیان، در قلمرو تورانیان دانسته است. مردم اسپیجاب، مانند اهالیبلاساغون وتراز به زبانهایسغدی وترکی سخن میگفتند.[۶۶]نوح بن اسد، فرمانروایسامانی سمرقند، کنارههای استپهای ترکنشین قزاقستان امروزی را نیز فتح کرد و در سال ۲۲۵/۸۴۰ حصاری به دور شهر اَسپیجاب کشید تا از آن در برابر حملات ترکان حفاظت کند.[۶۷] این شهر به سبب لشکرکشیهایخوارزمشاهیان، به ویژه یورشمغولان در۶۱۶ق دستخوش ویرانی و کشتار فراوان شد و پس از آن رونق، ارزش و نام آن از میان رفت.[۶۶] دربارهٔ ریشه واژه اسپیجاب دو احتمال وجود دارد. یکی که اینکه اسپیجاب از دو واژهپهلویاسپیگ(درخشان) وآب ساخته شده و دیگری نزدیکی واژهاسپیج با واژه سپیدفارسی است.کاشغری دردیوان لغات الترک از اسپیجاب با نام شهر سفید (مدینةالبیضاء) یاد کرده است. گویا همزمان با یورشمغول بهفرارود، اسپیجاب به سیرام تغییر نام داد.[۶۶]
چیمکند (صورتهای دیگر: چیمکنت، شیمکنت، به قزاقی: Шымкент / Şımkent) شهری در قزاقستان و مرکزاستان قزاقستان جنوبی است. چیمکند با ۶۲۹٬۶۰۰ نفر جمعیت (سال ۲۰۱۱) پس ازآلماتی وآستانه سومین شهر پرجمعیت قزاقستان است. چیمکند در ۶۹۰ کیلومتری غرب آلماتی و ۱۲۰ کیلومتری شمالتاشکند، پایتختازبکستان، واقع شده است. چیمکند در سده دوازدهم میلادی در مسیرراه ابریشم و بهعنوان کاروانسرایی برای پاسداری از شهراسپیجاب که در ده کیلومتری خاور چیمکند قرار دارد ساخته شد. محل این کاروانسرا با گذر زمان به بازاری برای بازرگانی میانکوچنشینان ویکجانشینان تبدیل شد.[۶۸]
مرکه یامرکی مرکز بخشی به همین نام دراستان ژامبیل در جنوب قزاقستان پشت کوههای تیانشان در ۱۲۰ کیلومتری آلماتی و در نزدیکی مرزقرقیزستان است که معروف بهقم قزاقستان است و مردم آن شیعیان ایرانی هستند. جمعیتشیعه در این کشور ریشه و فرهنگ و نژاد و زبان ایرانی دارند. مردم این شهرآذربایجانیهای ایرانی هستند که توسطبلشویکها در سال ۱۹۳۸ به این ناحیه کوچانده شدهاند.[۶۹] این افراد از آذربایجانیهای عشایری بودند که در مرزارس تردد میکردند و پس از این که در سال۱۹۱۸ مرزها بسته شد، در آن سوی مرز گرفتار و محبوس شدند. حکومتشوروی از ترس شورش این افراد، آنها را به قزاقستان کوچاند و تا امروز نیز در آنجا ساکن هستند.[۷۰][۷۱] بر اساس آخرین آمارمجمع جهانی اهلبیت از شیعیان قزاقستان در سال ۲۰۰۸ میلادی از مجموع ۱۵ میلیون و ۳۴۶ هزار نفر جمعیت قزاقستان، ۳۵۴ هزار و ۸۵۰ نفر شیعه هستند که نسبت آنها به کل جمعیت این کشور حدود ۲٫۳ درصد است. جمعیتشیعه در این کشور ریشه و فرهنگ و نژاد و زبانایرانی دارند.[۷۲]
خوارزم بخشی از ایرانزمین یا همان ایران بزرگ، سرزمین ایرانیان کهن بود. بر طبق نظر برخی پژوهشگران مدرن کتاب باستانی اوستا، خوارزم همانجایی است که در ابتداایرییانم وَئِجه (ایرانویج) یا ایران خوانده شد. این منابع میگویندکهنهگرگانج در متن پهلوی وندیداد هشتمین سرزمیناهورا مزدا، یا اروه نامیده میشود. برخی پژوهشگران هم مانندالتون دنیل، مورخدانشگاه هاوایی، اعتقاد دارند که خوارزم به احتمال زیاد موطن مردم اوستایی است.[۷۳] دهخدا هم خوارزم را مهد قوم آریا معرفی میکند. امروزه خوارزم میان جمهوریهای متعدد آسیای مرکزی تقسیم شده است.
افزون بر خوارزم، خراسان هم در محدوده جغرافیایی مشابهی قرار دارد. (محدوده خراسان از خاور سمنان، تا باختر افغانستان تا مجاورتایالت باختر است) استانهای کنونی همچونسنجان در ترکمنستان،خراسان رضوی،خراسان شمالی وخراسان جنوبی در ایران همگی بخشهایی از خراسان کهن هستند. تا پیش از سده سیزده میلادی و حمله مغول، خراسان پایتخت فرهنگی ایران بزرگ بهشمار میآمد.[۷۴]
در طول تاریخ کهن عمدتاً قسمتهای بزرگی از بلوچستان کنونی به شکل مستقیم یا غیر مستقیم بخشی از امپراتوریهای ایرانیپیشدادیان،کیانیان،هخامنشیان،اشکانیان وساسانیان بوده است.
منطقه سین کیانگ پیش از سکونت مهاجران مغول و اقوام ترک، سرزمینی ایرانی بوده که اقوام و قبایل ایرانی همچونسکاها وسغدها، یعنی گویشورانزبانهای ایرانی شرقی در آن به سر میبردند. در کتب تاریخی از سکونت شاخههایی از اقوام آریایی در منطقه سین کیانگ نام برده شده که برخی از آنان دارای حکومتهای محلی نیز بودهاند. رواج زبان سغدی از آثار ماندگار فرهنگ ایرانی قدیم در این منطقه بهشمار میآید. عبورجاده ابریشم از این منطقه موجب شده نژادهای گوناگونی با فرهنگهای مختلف در آن ساکن شوند.
در اثر افزایش تعداد مهاجران، جمعیت قبایلآریایی و ایرانی رو به کاهش گذاشت و کمکمآریاییها،مردمان ایرانیتبار وفارسیزبانان در جمعیت غالب ذوب شدند. در سده نهم (۸۴۰ میلادی) به علت بروز قحطی و خشکسالی و بحران اجتماعی در فلات مغولستان، تعداد زیادی از مغولها از محل سکونت خود مهاجرت و به سرزمین سین کیانگ وارد شدند که از اختلاط مهاجران و سایر اقوام ترک با ساکنان بومی (سکاها یا همان آریائیها) نژاد جدیدی به وجود آمد که بعدها به اویغورها معروف شدند.[۸۲]
نقاشیها و آثار کشف شده از قبرستان باستانی شهرگائوچانگ و اجسادمومیایی کشف شده از واحههایحوضه تاریم که هماکنون در موزه تاریخی شهر اورومچی مرکز سین کیانگ نگهداری میشود، و همچنین سکههای فراوان دورههای مختلف ساسانی که از این منطقه کشف شده و آثار بر جای مانده از آیین مانوی و زرتشتی در منطقه سین کیانگ به ویژه در غار هزار بودای تورفان و غار دون هوان، حکایت از حضور فرهنگمزدیسنا و ریشه ایرانی مردم در این منطقه دارد.[۸۳]
در اواخر سده نهم و اوایل سده دهم میلادی و همزمان با حاکمیت سلسلهسامانیان (۹۹۹–۸۴۰) اسلام در منطقه سین کیانگ گسترش یافت و مردم اویغور زبان به آییناسلام گرویدند.
در اوایل سده نوزدهم در میان طومارهای مکشوفهتورفان، متونمانوی و نیز اسنادی هم به زبانهایپارسی میانه وسغدی کشف شد. دانشمند آلمانی متون زبانهای ایرانی که در این منطقه کشف شده بود را با سختی بسیار خواند.[۸۴]
ووسون وشیونگنو ویوئهچی مردم ایرانی تباری بودند که در غرب و شمال چین، قزاقستان، مغولستان، منچوری و سایر استپهای آسیا (در محدوده سیبری) زندگی میکردند.
نقشه ایران، افغانستان و بلوچستان انگلیس، ۱۸۸۹–۱۸۹۰امارت هرات ۱۷۹۳ تا ۱۸۶۳ میلادی
ساکنان اصلیآسیای مرکزی از مردم ایرانیتبارسَکا بودند.[۵۶] مردمان ترکتبار از سده پنجم به اینسو آغاز به نفوذ و کوچ در منطقه کردند. بخشهای بزرگی از مناطق جنوبیقزاقستان امروزی (در حدود ۶۰۰ هزار کیلومتر مربع) به همراه تمامیازبکستان وترکمنستان امروزی (با مجموع حدود ۹۰۰ هزار کیلومتر مربع) از اراضیایران افشاری تا اواسط سده هجدهم میلادی (مرگنادرشاه در سال ۱۷۴۷ میلادی) بخشی از ایران بود. با مرگ نادرشاه، با ضعفدولت ایران و حکومت مرکزی وقت ایران، بدون اینکه قراردادی بهطور رسمی بسته شود حدود ۱٫۵ میلیون کیلومتر مربع از اراضی ایران درآسیای مرکزی به تدریج از کنترل ایران خارج شد. ضمن اینکه این واقعه، در عمل سبب شد تاامپراتوری درانی ایجاد شود و کشوری به نام افغانستان موجودیت پیدا کند. ایران تاعهدنامه پاریس ۱۸۵۷ چنین کشوری را به رسمیت نمیشناخت و آن را بخشی از ایران میدانست هر چند تنها بر بخشهای غربی آن (در حدود ۱۶۵ هزار کیلومتر مربع از غربافغانستان یعنیولایت هرات تاریخی) تسلط داشت. باید توجه داشت که بر اساس متون و نقشههای قدیمی، منظور ازولایت هرات که در ۱۸۵۷ از ایران جدا شد (جدایی هرات از ایران وشکلگیری افغانستان) نه ولایت هرات امروزی بلکه منطقهای به گستردگی چهار ولایت امروزی افغانستان بود که شامل چهارولایت هرات،ولایت بادغیس،ولایت فراه وولایت نیمروز امروزی و در حدود یک چهارم مساحت افغانستان امروزی است.[۸۵][۸۶][۸۷]
عهدنامههای زیر شامل تجزیه ایران از دورهایران صفوی تا به امروز است:
عهدنامه پاریس ۱۸۵۷: این قرارداد توسطناصرالدین شاه به امضا رسید و ایران بخشی از هرات و افغانستان امروزی را در ازای تخلیه بندرگاههای جنوبی این کشور که تحت اشغال بریتانیا بود، به آن دولت واگذار کرد و کشور افغانستان را به رسمیت شناخت.
تجزیهٔآگری (آرارات کوچک) و نواحیبورالان (۱۹۳۲). بورالان نام منطقه ای وسیع با وسعت یکصد و شصت هزار هکتار است که در نقطه صفر مرزی ایران و ترکیه قرار گرفته است و با کشورهای ارمنستان و آذربایجان نیز دارای مرز مشترک میباشد. از این وسعت تنها شصت و هشت هزار هکتار از منطقه بورالان در داخل مرزهای ایران قرار گرفته است.
در نوروز سال ۱۳۳۹، سردار محمدداوود صدراعظم وقتافغانستان بهایران آمد تا دربارهٔ این موضوع بررسیهای تازهای صورت گیرد و به این سبب، وی هم در مراسم نوروز آن سال شرکت کرد؛ زیرانوروز آیین مشترک مردم دو کشور است که پیش از قتلنادرشاه افشار، قلمرو حکومتی واحدی را تشکیل میدادند.اتباع دو کشور دارای نیاکان (تاریخ) زبان و فرهنگ مشترک هستند و به همین دلیل طبق نظر جامعه شناسان از جمله «ماکس وبر» یک ملت محسوب میشوند و به همین صورتتاجیکهای فرارود (پارسیان) که اینک در چند کشور زندگی میکنند. ترس از همین خویشاوندی و وحدت فرهنگی است که در سالهای اخیر فشارهای تازهای وارد میآید که افغانها و به ویژه پشتونها به ایران و پارسیان فرارود (تاجیکها) نزدیک نشوند.[۱۰۷]
ماجرای مطرح کردن ایده کنفدراسیون ایران و افغانستان و پاکستان
ژنرالایوب خانرئیسجمهورپاکستان در سال ۱۳۴۱ خورشیدی برابر با ۱۹۶۲ میلادی خطاب به یک اجتماع بزرگ در کویته گفته بود که افغانستان، ایران و پاکستان در بین دو قوه بزرگ یعنی اتحادشوروی وهند قرار گرفتهاند و نظر به این وضع برای بقای این سه کشور برادر، اتحاد با هم یک امر ضروری میباشد؛ زیرا در صورت اختلافات داخلی، مقابله آنها با فشارهای خارجی مشکل خواهد بود و شاید در این صورت کشورهای سهگانه از هم جدا شده و خاتمه بیابند ولی هرگاه این سه کشور با هم متحد شوند، از خود به خوبی دفاع خواهند کرد.[۱۰۸]رئیسجمهورپاکستان در میان کف زدنهای ممتد حضار گفت که اگر چنین پیشنهادی به عمل آید،پاکستان از همه پیشتر این پیشنهاد را قبول خواهد کرد. وی گفت مردمانپاکستان،ایران وافغانستان به یک نژاد تعلق دارند و بین آنها رشتههای عمیق تاریخی و کلتوری وجود دارد و به عقیده وی مردمان این سه کشور برای دفاع در مقابل فشارهای خارجی و سعادت خود این اتحاد را میپسندند.[۱۰۹]
چند روز بعد، ذوالفقاریسفیر ایران درکابل، هنگام دیدار با سردار نعیم خانوزیر خارجه وقت دربارهٔ این اظهاراتایوب خان گفتگو کرد. سفیر ایران به نعیم خان گفت که "اتحادی که ایوب خان از آن صحبت کرده، آرزوی همه ماست". نعیم خان گفت: «بله همینطور است؛ ولی اکنون موقع چنین کاری نیست. اگر ما در حال حاضر دست به چنین اقدامی بزنیم، نابود خواهیم شد. انجام این عقیده کار امروز و فردا نیست و وقت میخواهد. به هر حال، در چنین موقع حساس، به هیچ وجه جای طرح این موضوع نیست".[۱۱۰][۱۱۱][۱۱۲]
محمدظاهر شاه که در طولسلطنت خود بر بیطرفی و عدم تعهدافغانستان پای میفشرد یک بار تلاش کرد تا سرزمینهایی را که انگلستان در دوران سلطه خود بر هندوستان از افغانستان جدا ساخته و اینک ضمیمه پاکستان و پاتاننشین (پشتون) هستند بازگرداند از جمله منطقه خودمختار «وزیرستان». این تلاش، در دهه ۱۹۶۰ افغانستان و پاکستان را در آستانه یک جنگ قرارداده بود که اگر آغاز شده بود؛ گسترش مییافت زیرا که مسکو از افغانستان و واشینگتن از پاکستان حمایت میکرد و دولت وقت ایران دچار سردرگمی عجیبی شده بود زیرا که از یک طرف با پاکستان قرارداد دفاعی داشت و از سوی دیگر، افغانها را ایرانی میدانست، لذا دست به میانجیگری زد و موفق شد. در جریان همین میانجیگری باردیگر از ایجادکنفدراسیونایران وافغانستان مرکب از دو کشور مستقل سخن به میان آمد که ایران به خواست غرب، قضیه تقسیم درآمد نفت را پیش کشید و موضوع به تدریج منتفی شد. در آن زمان، غرب از آن بیم داشت که پس از ایجاد کنفدراسیون، ایران مدعیبلوچستان شرقی و افغانستان مدعی مناطق پاتاننشین پاکستان شود و این کشور که تنها به دلیل مسلمان بودن مردم آن ازشبه قاره هند جدا شده و استقلال یافته فرو بپاشد. مسکو هم از آن هراس داشت که پس از تأسیس کنفدراسیون،تاجیکهای «فرارود» باردیگر طغیان کنند و برای پیوستن به کنفدراسیون ازشوروی جدا شوند.احمدشاه مسعود در دهه ۱۹۹۰ (همانند پدرش در نیمه اول سده بیستم) تلاشهایی در این زمینه به عمل آورد که با قتل او در سپتامبر سال ۲۰۰۱ قضیه مسکوت ماند. در سالهای اخیر باز تلاشهایی در این زمینه و به ویژه از ناحیه تاجیکها (پارسیان) به عمل آمده و تشکیلجبهه ملی افغانستان که برادراحمدشاه و پسرمحمدظاهر شاه و بسیاری ازتاجیکها در آن شرکت دارند در همین راستا است.
ایدههای دیگر همگرایی در محدوده ایران بزرگ در عصر حاضر
اتحادیهکشورهای فارسیزبان: در تاریخ ۴ اسفند ۱۴۰۲علی دارابی قائممقام وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی ایران در مراسم «شب میراث فرهنگی ایران و تاجیکستان»، که چهارم اسفندماه در کاخ نیاوران با حضور به دولت صفرزاده ـ معاون وزیر فرهنگ تاجیکستان ـ و نظامالدین زاهدی ـ سفیر تاجیکستان در ایران ـ برگزار شد، بیان کرد: امیدواریم بتوانیم «اتحادیه کشورهای فارسیزبان» را تشکیل دهیم و کارگروه مشترکی میان میراث فرهنگی ایران و تاجیکستان برای همکاری در تدوین پروندههای مشترک ثبت جهانی داشته باشیم.[۱۱۳]
اتحادیهنوروز (جغرافیای جشن نوروز): در سال ۱۳۹۹ در همایش بینالمللی ظرفیتهای فرهنگی اجتماعی حوزه تمدنی نوروز در تهران ایده این اتحادیه مطرح شد. همچنین بارها توسط افراد و گروههای مختلف ایرانی و غیرایرانی در سالهای اخیر مطرح شده است.[۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶]
اتحادیه اکو (سازمان همکاری اقتصادی): در سال ۱۳۴۱ (۱۹۶۲ میلادی) به ابتکار ایران و حضور سه کشور ایران و پاکستان و ترکیه شکل گرفت و بافروپاشی شوروی به ده کشور گسترش یافت. در بررسی همگرایی منطقهای در معادلات فیمابین ایران و آسیای میانه، میتوان دو مولفه اصلی، یعنی وجود ریشهها و تجربیات مشترک تاریخی و معادله کشور بزرگ و هژمون و کشورهای کوچک را در ژئوپلیتیک منطقهای یافت. هرچند شکلگیری سازمان اکو به عنوان سازمانی منطقهای تلاشی در همین راستا بوده، اما کارویژهای متفاوت داشته و بیشتر متمرکز بر همکاریهای اقتصادی فی مابین کشورهای عضو است و با توجه به اعضای آن، شاید نتوان میان همه این اعضا قرابتی که ایران با چند کشور آسیای میانه و افغانستان را دارد یافت؛ بنابراین بدیهی است که همگرایی در اکو از حدی مشخص فراتر نرفته و نمیرود.[۱۱۷]
اتحادیه وابستگان به فرهنگ و تمدن ایرانزمین یا اتحادیه کشورهای وارث تمدن ایرانی: با عناوین مختلف و توسط افراد و گروههای مختلفی پیشنهاد شده است.[۱۱۸][۱۱۹][۱۲۰]
نظریه قاره کهن: توسط فردی به نام مجتبی شرکا معروف به ارد خراسانی پیشنهاد شده است که ایران و بیست کشور همسایه آن در منطقه غرب و مرکز آسیا را به عنوان یک شبه قاره فرهنگی متحد در نظر گرفته است که بهطور تاریخی ایران در مرکزیت فرهنگ و تمدن آن قرار گرفته است.[۱۲۱]
↑Richard N. Frye, interview by Asieh Namdar, CNN, 20 October 2007. "I spent all my life working in Iran. and as you know I don't mean Iran of today, I mean Greater Iran, the Iran which in the past, extended all the way from China to borders of Hungary and from other Mongolia to Mesopotamia".[۱]بایگانیشده در ۲۳ آوریل ۲۰۱۶ توسطWayback Machine[۲]بایگانیشده در ۲ ژوئن ۲۰۱۱ توسطWayback Machine
↑Richard Nelson Frye, The Harvard Theological Review, Vol. 55, No. 4 (Oct. , 1962), pp. 261-268http://www.jstor.org/pss/1508723 I use the term Iran in an historical context[...]Persia would be used for the modern state, more or less equivalent to "western Iran". I use the term "Greater Iran" to mean what I suspect most Classicists and ancient historians really mean by their use of Persia - that which was whitin the political boundries of State ruled by Iranians.
↑Mallory, J. P. ; Adams, D. Q. (1997), Encyclopedia of Indo-European culture, London and Chicago: Fitzroy-Dearborn,ISBN1-884964-98-2. pg 307: "Dialetically, Old Persian is regarded as a southwestern Iranian language in contrast to the east Iranian Avestan which covered most of the rest of Greater Iran
↑George Lane, "Daily life in the Mongol empire", Greenwood Publishing Group, 2006. pg 10" The year following 1260 saw the empire irrevocably split but also signaled the emergence of the two greatest achievements of the house of Chinggis, namely the Yuan dynasty of greater China and the Il-Khanid dynasty of greater Iran.
↑Judith G. Kolbas, "The Mongols in Iran", Excerpt from 399: "Uljaytu, Ruler of Greater Iran from 1304-1317 A.D."
↑Mīr Khvānd, Muḥammad ibn Khāvandshāh, Tārīkh-i rawz̤at al-ṣafā. Taṣnīf Mīr Muḥammad ibn Sayyid Burhān al-Dīn Khāvand Shāh al-shahīr bi-Mīr Khvānd. Az rū-yi nusakh-i mutaʻaddadah-i muqābilah gardīdah va fihrist-i asāmī va aʻlām va qabāyil va kutub bā chāphā-yi digar mutamāyiz mībāshad.[Tehrān Markazī-i Khayyām Pīrūz [1959-60. ایرانشهر از کنار فرات تا جیحون است و وسط آبادانی عالم است. Iranshahr streches from the Euphrates to the Oxus, and it is the center of the prosperity of the World.
↑The Cambridge History of Iran, Vol. III: The Seleucid, Parthian and Sasanian Periods, Ehsan Yarshater, Review author[s]: Richard N. Frye, International Journal of Middle East Studies, Vol. 21, No. 3. (Aug. , 1989), pp.415. Link:<415:TCHOIV>2.0.CO;2-I
↑Nasser Takmil Homayoun,Kharazm: What do I know about Iran?. 2004.ISBN964-379-023-1, p.78
↑Patrick Clawson.Eternal Iran. Palgrave. 2005. Coauthored with Michael Rubin.ISBN1-4039-6276-6 p.9,10
↑Patrick Clawson.Eternal Iran. Palgrave. 2005. Coauthored with Michael Rubin.ISBN1-4039-6276-6 p.30
↑Patrick Clawson.Eternal Iran. Palgrave. 2005. Coauthored with Michael Rubin.ISBN1-4039-6276-6 p.31-32
↑See: محمدی ملایری، محمد: فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، جلد دوم: دل ایرانشهر، تهران،انتشارات توس 1375. : Mohammadi Malayeri, M. : Del-e Iranshahr, vol. II, Tehran 1375 Hs.
↑http://www.iranicaonline.org/articles/kurdish-language-i according to which Kurdish, following a select number of isoglosses, was relatively close to Persian In effect, this questioned the “traditional” view holding that Kurdish, because of its differences from Persian, should be regarded a “NW-Iranian” language (
↑انوشه، حسن، دانشنامهٔ ادب فارسی: ادب فارسی در قفقاز (آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و جمهوری خودمختار داغستان). تهران: ۱۳۸۲.
↑Encyclopædia Iranica, "CENTRAL ASIA: The Islamic period up to the Mongols", C. Edmund Bosworth: "In early Islamic times Persians tended to identify all the lands to the northeast of Khorasan and lying beyond the Oxus with the region of Turan, which in the Shahnama of Ferdowsi is regarded as the land allotted to Fereydun's son Tur. The denizens of Turan were held to include the Turks, in the first four centuries of Islam essentially those nomadizing beyond the Jaxartes, and behind them the Chinese (see Kowalski; Minorsky, "Turan"). Turan thus became both an ethnic and a diareeah term, but always containing ambiguities and contradictions, arising from the fact that all through Islamic times the lands immediately beyond the Oxus and along its lower reaches were the homes not of Turks but of Iranian peoples, such as the Sogdians and Khwarezmians."
↑C.E. Bosworth, "The Appearance of the Arabs in Central Asia under the Umayyads and the establishment of Islam", inHistory of Civilizations of Central Asia, Vol. IV: The Age of Achievement: AD 750 to the End of the Fifteenth Century, Part One: The Historical, Social and Economic Setting, edited by M. S. Asimov and C. E. Bosworth. Multiple History Series. Paris: Motilal Banarsidass Publ. /UNESCO Publishing, 1999. excerpt from page 23: "Central Asia in the early seventh century, was ethnically, still largely an Iranian land whose people used various Middle Iranian languages.".
↑Encyclopædia Iranica, "CENTRAL ASIA: The Islamic period up to the Mongols", C. Edmund Bosworth.
↑C.E. Bosworth, "The Appearance of the Arabs in Central Asia under the Umayyads and the establishment of Islam", inHistory of Civilizations of Central Asia, Vol. IV: The Age of Achievement: AD 750 to the End of the Fifteenth Century, Part One: The Historical, Social and Economic Setting, edited by M. S. Asimov and C. E. Bosworth. Multiple History Series. Paris: Motilal Banarsidass Publ. /UNESCO Publishing, 1999. excerpt from page 23:[۳]
↑Abazov, Rafis. 2008. The Palgrave concise historical atlas of central Asia. New York: Palgrave Macmillan. Map.6.
↑Giovanni Boccaccio’s Famous Women translated by Virginia Brown 2001, p. 25; Cambridge and London, Harvard University Press;ISBN0-674-01130-9 " مینویسد: "... ازدریای سیاه به سوی شمال تا اقیانوس گسترده بود …" در زمان بوکاچیو (Boccaccio)دریای بالتیک را اقیانوس سرمتیان (Oceanus Sarmaticus) مینامیدند.
↑۵۶٫۰۵۶٫۱"Scythian". The New Encyclopædia Britannica, Micropædia. Volume 10 (15th ed.). p. 576. "member of a nomadic people originally of Iranian stock who migrated from Central Asia to southern Russia in the 8th and 7th centuries BC".
↑۶۶٫۰۶۶٫۱۶۶٫۲۶۶٫۳انوشه، حسن (به سرپرستی) (۱۳۸۰ صفحه=ص۹۹)،دانشنامه ادب فارسی: ادب فارسی در آسیای میانه،تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،شابک۹۶۴-۴۲۲-۴۱۷-۵ (جلد اول) مقدار|شابک= را بررسی کنید: invalid character (کمک)پارامتر|چاپ= اضافه است (کمک);تاریخ وارد شده در|سال= را بررسی کنید (کمک)
↑Madelung, The Editors of Encyclopaedia Britannica (2000). "Indus civilization".Encyclopaedia of Brittanica (به انگلیسی). Encyclopædia Britannica.{{cite encyclopedia}}:|نام= has generic name (help)