نام آمریکا نخستین بار در یکنقشه جهان مربوط به سال ۱۵۰۷ میلادی که توسطمارتین والدسیمولرنقشهنگار و کشیش اهلفرایبورگآلمان تهیه شده بود، دیده شده است. در این نقشه، آمریکای جنوب به افتخارجهانگرد ایتالیاییآمریگو وسپوچی، «آمریکا» خوانده شده است.[۲۴] وسپوچی پس از بازگشت از سفر خود، متذکر شد که هند غربی در واقع، برخلاف گفته کلمب، شرق آسیا نیست؛ بلکه یک خشکی جداگانه است که تا آن زمان برای اروپاییها ناشناخته مانده بود.[۲۵] در ۱۵۳۸،گراردوس مرکاتور نام «آمریکا» را در نقشه جهان خود به تمام نیمکره غربی اطلاق کرد.[۲۶]
«ایالات متحده آمریکا» نخستین بار در دوم ژانویه ۱۷۷۶ در نامهای از استیون مویلان به جوزف رید، از نزدیکان جورج واشینگتن، به چشم میخورد. مویلان امیدوار بود که با «قدرت تمام از ایالات متحده آمریکا به اسپانیا برود» تا برای جنگهای انقلابی، حامی پیدا کند.[۲۷][۲۸][۲۹] اولین مرتبهای که این اسم در یک نوشته چاپی مورد استفاده قرار گرفت، مربوط است به مقالهای ناشناس که در ۶ آوریل ۱۷۷۶ در روزنامه «گازت ویرجینیا»، نشریهای درویلیامزبرگِ ویرجینیا، منتشر شد.[۳۰]
در دومین پیشنویس اصول کنفدراسیون که در ۱۷ ژوئن ۱۷۷۶ توسطجان دیکنسون نوشته شد، آمده که «نام این کنفدراسیون «ایالات متحده آمریکا» خواهد بود.»[۳۱] در نسخه نهایی که در اواخر ۱۷۷۷ برای تأیید به ایالات فرستاده شد، آمده بود که «عنوان این فدراسیون ایالات متحده آمریکا خواهد بود.»[۳۲]توماس جفرسون در ژوئن ۱۷۷۶ در پیشنویس اعلامیه استقلال، آن را با حروف تمام بزرگ به شکل UNITED STATES OF AMERICA نوشت.[۳۱] مشخص نیست که جفرسون این پیشنویس را قبل از استفاده از این عنوان توسط دیکنسون نوشت، یا پس از آن.[۳۱]
مخفف رایج نام این کشور، «ایالات متحده» است؛ اما آن را U.S یا USA یا آمریکا هم میگویند. در حالت محاورهای U.S. of A. یا به صورت بینالمللی، «ایالات» میگویند.[۳۳] عبارت «ایالات متحده» در ابتدا به صورت جمع کار میرفت؛ یعنی عنوانی برای مجموعهای از دولتهای مستقل بود — «ایالات متحده اعلام میدارند…»[۳۴] حالت مفرد آن پس از جنگ داخلی آمریکا باب شد — «ایالات متحده اعلام میدارد…» حالت مفرد امروزه حالت استاندارد نام کشور مذکور است و زمانی که بخواهند آن را به صورت جمع استفاده کنند، به صورت «این ایالات متحده…» به کار میبرند. تفاوت موجود، بیش از یک موضوع گرامری است، چرا که فرق میان یک واحد و مجموعهای از دولتها را میرساند.[۳۵] یک شهروند ایالات متحده آمریکا، «آمریکایی» خطاب میشود.[۳۶]
سابقاً در فارسی به این کشور در گفتگوی عامیانهینگه دنیا[۳۷] و در نوشتهها،اتازونی (برگرفته از États-Unis، نامفرانسوی ایالات متحده)[۳۸] میگفتند. «ینگی دنیا» برگرفته ازترکی عثمانی و بهمعنی «دنیای جدید» است.[۳۷]
درزبان فارسی آمریکا و اِمریکا هر دو به یک منظور بیان میشوند.
نظر پذیرفتهشده این است که نخستین ساکنان آمریکای شمالی از راهبرینجیا حدود ۱۲٬۰۰۰ سال پیش از سیبری به این ناحیه نقل مکان کردهاند؛ اما شواهد جدید نشان میدهد که سابقه حضور انسان در این منطقه بیش از این است.[۳۹][۴۰][۴۱] پس از عبور از راه زمینی، نخستین آمریکاییها در کنار سواحل اقیانوس آرام مسیر جنوب در پیش گرفتند.[۴۲] در ابتدا تصور میشد تمدن کلویس که ۱۱٬۰۰۰ پیش از مسیح به وجود آمد، نشانگر نخستین موج سکونت انسانی در قاره آمریکا است.[۴۳][۴۴] اما جدیداً شواهدی از تمدنهای «پیشا-کلویسی» هم پیدا شده که در یکی از آنها ابزارهایی متعلق به ۱۵٬۵۵۰ سال پیش یافت شده است. این محتمل است که این یافتهها مربوط به نخستین موج از سه موج بزرگ مهاجرت انسانی به آمریکای شمالی است.[۴۵]
با گذر زمان، تمدنهای بومی آمریکای شمالی رشد پیدا کردند و برخی، مانندتمدن میسیسیپی، در کشاورزی پیشرفت کردند، بناهای بزرگ به جا گذاشتند و برای خود دولت تشکیل دادند.[۴۶] تمدنمیسیسیپی که از مرز مکزیک تافلوریدا گسترده بود، در سالهای ۸۰۰ تا ۱۶۰۰ میلادی به اوج خود رسید. دولت-شهر کاهوکیا که در این تمدن واقع بود، مهمترین سایت باستانشناسی پیشاکلمبی در مرزهای امروز ایالات متحده است.[۴۷] در منطقه چهار گوشه، تمدن پوئبلو قرار داشت که در نتیجه قرنها آزمایش در کشاورزی به وجود آمده بود.[۴۸]
۳ مورد ازمیراثهای جهانی یونسکو در ایالات متحده متعلق به تمدنپوئبلو است:پارک ملی میزا ورده،پارک ملی تاریخی فرهنگ چاکو وتائوس پوئبلو.[۴۹][۵۰] همچنین کندهکاریهای زمینی متعلق به بومیان آمریکا در پوتری پوینت هم توسط یونسکو به عنوان میراث جهانی به رسمیت شناخته شده است. در منطقه دریاچههای بزرگ، اتحادیه ایروکوا وجود داشت که مابین قرون دوازدهم تا پانزدهم میلادی به وجود آمده بود.[۵۱] قبایل الگونکیان که به شکار، تلهگذاری و تا حدی زراعت میپرداختند هم مهمترین قبایل سواحل اقیانوس اطلس بودند.
با پیشروی استعمارگران اروپایی در قلمروی امروز ایالات متحده، زمینهای بومیان معمولاً فتح میشد یا آنان از سرزمینهایشان رانده میشدند.[۵۲] جمعیت سرخپوستان پس از ورود اروپاییها به قاره آمریکا به شدت کاهش پیدا کرد که دلایل مختلفی داشت؛[۵۳][۵۴] از جمله آن شایع شدن بیماریهایی چونآبله وسرخک در میانشان بود.[۵۵][۵۶]
برآورد جمعیتبومیان آمریکای شمالی در زمان ورود اروپاییان دشوار است.[۵۷][۵۸] داگلاس اچ. اوبلیکر از مؤسسه اسمیتسونین معتقد است که ۹۲٬۹۱۶ نفر در ایالتهای جنوبی مجاور اقیانوس اطلس زندگی میکردند و ۴۷۳٬۶۱۶ نفر در ایالاتهای خلیجی،[۵۹] اما بیشتر محققان دانشگاهی این تخمین را خیلی کم میدانند.[۵۷] هنری اف. دوبینز، انسانشناس، معتقد است که جمعیت سرخپوستان بسیار بیشتر بوده است؛ او میگوید در سواحلخلیج مکزیک ۱٬۱۰۰٬۰۰۰ نفر زندگی میکردند، ۲٬۲۱۱٬۰۰۰ نفر بین فلوریدا وماساچوست، ۵٬۲۵۰٬۰۰۰ نفر در دره میسیسیپی و ۶۹۷٬۰۰۰ نفر در شبهجزیره فلوریدا.[۵۷][۵۸]
در نخستین روزهای استعمار، بسیاری از اروپاییان با کمبود غذا، بیماری و حملات سرخپوستان روبرو شدند. همچنین سرخپوستان معمولاً با دیگر قبایل بومی در جنگ بودند و با اروپاییها در جنگهای استعماریشان متحد میشدند. در بسیاری از موارد، مهاجران و بومیان به یکدیگر نیاز داشتند. اروپاییها غذا و پوست حیوان خریداری میکردند و سرخپوستان اسلحه، مهمات و دیگر محصولات اروپایی را.[۶۰] بومیان به بسیاری از مهاجران یاد دادند که ذرت، لوبیا و کدو را پرورش دهند و میسیونرهای اروپایی «متمدن» کردن سرخپوستها را مهم میدانستند و سبک زندگی و شیوههای کشاورزی اروپایی را در میانشان تبلیغ میکردند.[۶۱][۶۲]
اولین گروهی که به صورت پیوسته به ایالات متحده امروزی رسیدند، کنکیستادورهای اسپانیایی مانندخوان پونسه د لئون که در ۱۵۱۳ از فلوریدا بازدید کرد، بودند. پیش از او،کریستف کلمب به سفری در سال ۱۴۹۳ درپورتوریکو پیاده شده بود. اسپانیاییها نخستین سکونتگاهها را در فلوریدا و نیومکزیکو در مناطقی چون سنت آگوستین[۶۳] و سانتافه به پا کردند. فرانسویها در کرانه رود میسیسیپی ساکن شدند. حضور انگلیسیها در آمریکای شمالی با سکونت در ویرجینیا درساحل شرقی ایالات متحده درجیمزتاون در ۱۶۰۷ و حضور زائران درپلیموت در ۱۶۲۰ آغاز شد. بسیاری از مهاجران مسیحیهایی بودند که به برای فرار از آزارهای مذهبی به دنیای جدید مهاجرت کرده بودند. نخستین مجمع منتخب قانونگذار قاره آمریکا، مجلس بورگسها بود که در ۱۶۱۹ تأسیس شد. زائران پیش از پیاده شدن پیمان میفلاور را امضا کردند و دستورهای بنیادینکنتیکت برقرار گردید که به الگویی برای خودمختاری و حاکمیت قانون در سراسر مستعمرات آمریکایی تبدیل شد.[۶۴][۶۵]
بیشتر کسانی که در همه مستعمرات ساکن شدند، کشاورزان خردهزمیندار بودند، هرچند برخی صنایع نیز در آنجا شکل گرفتند. کشاورزی نقدی شامل تنباکو، برنج و گندم میشد و صنایعی چون ماهیگیری، خز و الوار رشد کردند. تولیدکنندگان به ساخت نیشکر و کشتی هم پرداختند و تا اواخر دوران استعماری، آمریکاییها یک هفتم صادرات آهن دنیا را در دست داشتند.[۶۶] شهرها در کنار سواحل ساخته شدند تا اقتصادهای محلی را حمایت کنند و نقش مرکز تجارت را داشته باشند. مدتی بعد مهاجران اسکاتلندی-ایرلندی و دیگران هم به مهاجران انگلیسی پیوستند و چون زمینهای کنار ساحل گران شد، آنانی که از بیگاری آزاد شده بودند، زمینهای مناطق غربیتر را تصاحب کردند.[۶۷]
موج بزرگی از خرید برده توسط تجار خصوصی انگلیسی آغاز شد.[۶۸] از آنجا که بیماریهای کمتری بود و غدا و رفتار صاحبان هم بهتر بود، امید به زندگی بردگان در آمریکای شمالی بسیار بالاتر از مناطق جنوبیتر بود که منجر به افزایش شدید شمار بردگان شد.[۶۹][۷۰] دیدگاه جامعه مستعمراتی در ربط با پیامدهای دینی و اخلاقی بردهداری متفاوت بود و مستعمرات قوانینی له یا علیه این عمل صادر کردند.[۷۱][۷۲] اما در آغازسده هجدهم میلادی، استفاده از بردههای آفریقایی جایگزین بیگاری شده بود، به خصوص در جنوب.[۷۳]
با ایجاد استانجورجیا در ۱۷۳۲، مستعمرات سیزدهگانه که در آینده به ایالات متحده آمریکا تبدیل شدند، کامل شده و توسط بریتانیا به عنوان متعلقات فرادریایی اداره میشدند.[۷۴] همه مستعمرات دولتهای محلی خودشان را داشتند، با انتخاباتی که بیشتر مردان آزاد میتوانستند در آن شرکت کنند.[۷۵] با نرخ باروری شدیداً بالا، نرخ مرگ پایین و مهاجرت گسترده، جمعیت مستعمرات به شدت افزایش پیدا میکرد و سرخپوستان تقریباً کم جمعیت در اقلیت قرار گرفتند.[۷۶] جنبشی برای احیای ارزشهای مسیحی موسوم به بیداری بزرگ در دهههای ۱۷۳۰ و ۱۷۴۰ به راه افتاد که علاقه به دین و البته آزادی دینی را افزایش داد.[۷۷]
در جریانجنگ هفتساله (معروف به جنگ فرانسویان و سرخپوستان در ایالات متحده) بریتانیا موفق شد کانادا را از فرانسه فتح کند اما جمعیت فرانسویزبان آن به لحاظ سیاسی نسبت به مستعمرات جنوبیتر در انزوا باقی ماندند. در ۱۷۷۰، مستعمرات سیزدهگانه ۲٫۱ میلیون جمعیت داشتند (صرف نظر از سرخپوستان) که حدود یک سوم جمعیت بریتانیا بود. با وجود اینکه مهاجرت ادامهدار بود، اما در دهه ۱۷۷۰ تنها بخش اندکی از آمریکاییها خارج از خود آمریکا متولد شده بودند.[۷۸] فاصله زیاد میان مستعمرات و بریتانیا منجر به خودمختاری آنان شد اما به دلیل موفقیتهای زیادشان، پادشاهان بریتانیا به دفعات تلاش کردند قدرت خود را در آنجا برقرار سازند.[۷۹]
در ۱۷۷۴، یک کشتی نیروی دریایی اسپانیا به نام سانتیاگو تحت هدایت خوان پرز در یکی از ورودیهای ونکوور لنگر گرفت. با وجود اینکه اسپانیاییها از کشتی خود پیاده نشدند، سرخپوستان در ازای آبالون کالیفرنیایی، به تجارت خز با آنان پرداختند.[۸۰] در آن زمان، اسپانیا انحصار تجارت آمریکای شمالی و آسیا را در دست داشت و امتیازات محدودی به پرتغال میداد. زمانی که روسیه تلاش کرد درآلاسکا تجارت خز راه اندازد، اسپانیاییها آنها را به چالش کشیدند و سفر پرز از سفرهای پرشمار آنان به مناطق شمال غربی اقیانوس آرام بود.[۸۱]
کاپیتانجیمز کوک در سومین و آخرین سفر خود، به نخستین اروپایی که باهاوایی ارتباط برقرار کرد، تبدیل شد.[۸۲] سفر آخر کاپیتان کوک همچنین شامل سفر در کرانههای آمریکای شمالی و آلاسکا درپی یافتن گذرگاهی در شمال غربی هم بود که حدود ۹ ماه به طول انجامید.[۸۳]
جنگ انقلاب آمریکا نخستین جنگی استعماری بود که به صورت موفقیتآمیز منجر به استقلال یک مستعمره از یک قدرت اروپایی شد. جمهوریخواهی در میان آمریکاییها رشد پیدا کرده بود و بر آن بودند که دولت باید بر پایه خواسته مردم که از طریق مراجع قانونگذار محلی بیان میشد، برپا شود. آنها «حقوق مردان انگلیسی» را میخواستند و شعار «بدون نمایندگی، مالیاتی در کار نیست» سر میدادند. اما بریتانیاییها اصرار داشتند که امپراتوری را از طریق پارلمان اداره کنند و مناقشه در نهایت منجر به جنگ شد.[۸۴]
اعلامیه استقلال آمریکا که فحوای آن «عدم محافظت از حقوق اساسی آمریکاییها توسط بریتانیای کبیر» بود توسط دومین کنگره قارهای به اتفاق آرا تصویب شد. از آن زمان تاکنون، چهارم ژوئیه بهصورت سالانه به عنوان روز استقلال ایالات متحده جشن گرفته میشود.[۸۵] در ۱۷۷۷، دولتی غیرمتمرکز بر پایه اصول کنفدراسیون تشکیل شد که تا ۱۷۸۹ بر سر کار بود.[۸۵]
پس از پیروزی قطعی آمریکایی-فرانسوی در نبرد یورکتاون در ۱۷۸۱،[۸۶] بریتانیا پیمان صلح ۱۷۸۳ را اعلام کرد؛ استقلال آمریکا توسط جامعه بینالملل به رسمیت شناخته شد و تمام سرزمینهای شرق رود میسیسیپی به این کشور واگذار شد. قانون اساسی ایالات متحده آمریکا در سال ۱۷۸۷ تدوین شد و تا ۱۷۸۸ توسط ایالاتها مورد پذیرش قرار گرفت. دولت فدرال به سال ۱۷۸۹ در ۳ شاخه مجزا به وجود آمد تا از طریق چک و بالانس، از تمرکز قدرت جلوگیری شود. جرج واشینگتن که ارتش قارهای را در جنگهای استقلال رهبری کرده بود، تحت قانون اساسی جدید به عنوان اولین رئیسجمهور ایالات متحده انتخاب شد. حقوق طبیعی و قانونی که مانع از محدودیتهای شخصی توسط دولت فدرال میشد و برخی محافظتهای قانونی را ضمانت میکرد، در ۱۷۹۱ به جریان افتاد.[۸۷]
با وجود اینکه تجارت جهانی برده از ۱۸۰۸ توسط دولت فدرال ممنوع اعلام شده بود، زراعت پرسود پنبه در جنوب عمیق پس از ۱۸۲۰ رشد شدیدی داشت و در پی آن جمعیت بردگان هم افزایش پیدا کرد.[۸۸][۸۹][۹۰] در جریان بیداری بزرگ دوم طی سالهای ۱۸۰۰–۱۸۴۰، میلیونها نفر در آمریکا به مسیحیت پروتستان انجیلی درآمدند. در شمال، این موضوع منجر به جنبشهای اصلاحات اجتماعی شامل لغوبردهداری شد.[۹۱] در جنوب، متدیستها و باپتیستها میان بردهها به تبلیغ مسیحیت پرداختند.[۹۲]
تمایل ایالات متحده برای فتح مناطق غربی قاره منجر به شروع جنگهایی طولانی به نام جنگهای سرخپوستان شد.[۹۳] خرید لوئیزیانا از فرانسه در ۱۸۰۳ مساحت کشور را تقریباً دو برابر کرد.[۹۴] جنگ ۱۸۱۲ که در پی برخی مسائل روی داد و با پیروزی هیچکدام از طرفین به پایان نرسید، باعث تقویت ملیگرایی آمریکایی شد.[۹۵] برخی برخوردهای نظامی در ۱۸۱۹ اسپانیا را مجبور به امضای پیمان فلوریدا کرد که این منطقه و سایر قلمروهای خلیجی خود را به ایالات متحده ضمیمه کرد.[۹۶] نیروی بخار نیز به گسترش قلمروی ایالات متحده یاری رساند، زمانی که کشتیهای بخاری شروع به کشتیرانی در راههای آبی بزرگ آمریکا کردند. مدتی بعد راههای ریلی در سراسر کشور ایجاد شد.[۹۷]
در میان سالهای ۱۸۲۰ تا ۱۸۵۰، اصلاحاتی موسوم به دموکراسی جکسونی انجام پذیرفت که باعث شد تا حق رای به بیشتر مردان سفیدپوست بالای ۲۱ سال داده شود؛ این موضوع باعث به وجود آمدن «نظام حزب دوم» شد که در طی آن دموکراتها و ویگها میان سالهای ۱۸۲۸ تا ۱۸۵۴ احزاب حاکم بر سیاست این کشور شوند. «گذر اشکها» در دهه ۱۸۳۰ نمونهای از پیامدهای قانون جابهجایی سرخپوستان و جابهجایی اجباری سرخپوستان و اسکان داده شدن آنها در منطقه اختصاصی سرخپوستی بود. ایالات متحده در ۱۸۴۵ جمهوری تگزاس را ضمیمه کرد؛ این اتفاق در دوره گسترشطلبی تحت تأثیر عقیده «مانیفست سرنوشت» روی داد.[۹۸] پیمان ارژون با بریتانیا در ۱۸۴۶ باعث شد که ایالات متحده سرزمینهای شمال غربی کنونیاش را تحت کنترل گیرد.[۹۹] پیروزی در جنگ آمریکا و مکزیک منجر شد که مکزیک مجبور شود کالیفرنیا و ایالتهای کنونی جنوب غربی آمریکا را به این کشور واگذار کند.[۱۰۰] تب طلا در کالیفرنیا در ۱۸۴۸–۴۹ منجر به موجی از مهاجرتها به سواحل اقیانوس آرام شد که نتیجه آننسلکشی سرخپوستان در کالیفرنیا[۱۰۱][۱۰۲][۱۰۳][۱۰۴] و ایجاد ایالاتهای غربی بود.[۱۰۵] پس از جنگ داخلی، راههای ریلی سراسرقارهای نقلمکان را برای مهاجران سادهتر کرد، تجارت داخلی را رونق بخشید و درگیری با سرخپوستها را افزایش داد.[۱۰۶] در ۱۸۶۹، «سیاست صلح» به سرخپوستها وعده داد که به آزار آنها پایان داده شود، از جنگ جدید اجتناب، و به آنها شهروندی ایالات متحده داده شود. با این حال درگیریهای گسترده با سرخپوستها تا آغازسده بیستم میلادی در غرب این کشور ادامه داشت.
اختلافات حل نشدنی بر سر بردهداری سرانجام منجر به جنگی داخلی آمریکا شد.[۱۰۷] در ابتدا، ایالاتها به دو گروه ایالات بردهدار و ایالات آزاد تقسیم میشدند و هر دو گروه در سنا قدرت متوازنی داشتند اما به دلیل جمعیت بیشترشان، ایالات آزاد در کنگره از نمایندگان بیشتری برخوردار بودند. اما با اضافه شدن قلمروهای جدیدی در غرب که ایالات آزاد بیشتری را به این کشور اضافه کرد، تنش میان ایالات بردهدار و ایالات آزاد بر سر فدرالیسم و مواردی مانند گسترش دادن یا محدود کردن بردهداری بالا گرفت.[۱۰۸]
با انتخابات ۱۸۶۰ ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا و انتخاب شدن نامزد جمهوریخواه، آبراهام لینکلن، ایالات بردهداری بالاخره اعلام جدایی کردند و ایالات مؤتلفه آمریکا («جنوب») را تشکیل دادند، درحالی که دولت فدرال این جدایی را غیرقانونی میدانست.[۱۰۸] برای به انجام رساندن جدایی، ایالات جدا شده دست به اقدام نظامی زدند و پاسخ مشابهی از سوی دولت فدرال روبرو گردیدند. جنگی درگرفت که نتیجه آن خونینترین درگیری تاریخ ایالات متحده آمریکا بود؛ با ۶۱۸٬۰۰۰ سرباز کشته شده و تعداد زیادی قربانی غیرنظامی.[۱۰۹] هدف اولیه دولت فدرال تنها این بود که ایالات متحده را یکپارچه نگه دارد. اما پس از اینکه تلفات پس از ۱۸۶۳ بالا گرفت، اعلامیه آزادی بردگان توسط آبراهام لینکلن صادر شد و از آن پس، الغای بردهداری به هدف دولت از این جنگ تبدیل گردید. این جنگ با پیروزی دولت فدرال در آوریل ۱۸۶۳ به پایان رسید و تکتک ایالات شکست خورده جنوب مجبور شدند متمم سیزدهم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا را بپذیرند.
۳ متمم دیگر به قانون اساسی ایالات متحده پس از جنگ اضافه شد: متمم سیزدهم که در بالا ذکر شده، متمم چهاردهم که به حدود ۴ میلیون آمریکایی آفریقایی حق شهروندای ایالات متحده اعطا کرد[۱۱۰] و متمم پانزدهم که بر روی کاغذ به آنها حق رای داد. جنگ داخلی و قوانین وضع شده پس از آن باعث افزایش قدرت دولت فدرال گردید؛[۱۱۱] زیرا نیاز بود که برای بازسازی جنوب اعطای حقوق به سیاهپوستان در جنوب دخالت کند.
دوره بازسازی پس از جنگ آغاز شد. رئیسجمهور لینکلن که در پی ایجاد آشتی میان دولت فدرال و بازماندگان دولت موتلفه بود، در ۱۴ آوریل ۱۸۶۵ ترور شد که مجدداً سبب ایجاد فاصله میان شمال و جنوب گردید. جمهوریخواهان دولت فدرال بازسازی جنوب و تضمین حقوق آمریکاییهای آفریقایی با را به هدف خود تبدیل کردند؛ تا اینکه مطابق مصالحه ۱۸۷۷ پذیرفتند که در ازای پذیرفته شدن انتخابات ۱۸۷۶ از سوی دموکراتها، از این موضوع دست بردارند.
برخی از دموکراتهای سفیدپوست که خودشان را «نجاتدهندگان» مینامیدند، پس از پایان دوره بازسازی کنترل ایالات جنوبی را به دست گرفتند. از ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۰، قوانین موسوم به جیم کرو بیشتر سیاهپوستان و گروهی از سفیدپوستان فقیر را از حقوق خودشان محروم کردند. سیاهپوستان با جدایی نژادی روبرو شدند، به خصوص در جنوب.[۱۱۲] آنها به دفعات با خشونتهای پارتیزانی نظیرلینچکردن روبرو شدند.[۱۱۳]
مهاجرتهای بیشتر، گسترش ارضی و صنعتیسازی
ساختمان امپایر استیت که در ۱۹۳۱ در جریان رکود بزرگ ساخته شد، در زمان ساخت بلندترین ساختمان جهان بود.
در شمال، شهرنشینی و ورود بیسابقه مهاجران از جنوب و شرق اروپا نیروی کار بسیار زیادی برای صنعت این کشور فراهم کرد و باعث تغییر در فرهنگ آن شد.[۱۱۴] زیرساختهای ملی مانند تلگراف و راههای ریلی سراسری باعث رشد اقتصادی و افزایش مهاجرت به «غرب وحشی» وحشی شد. بعدها اختراع لامپ رشتهای و تلفن بر ارتباطات و زندگی شهری تأثیر گذاشت.[۱۱۵]
ایالات متحده از ۱۸۱۰ تا ۱۸۹۰ در جنگهای سرخپوستان در غرب میسیسیپی جنگید.[۱۱۶] نتیجه بیشتر این درگیریها، این بود که بومیها قلمروهای خود را از دست دادند و به منطقه اختصاصی سرخپوستی محدود شدند. مناطق تازه فتح شده به صورت ماشینی تحت کشت قرار گرفتند و باعث شد تا صادرات محصول کشاورزی به بازارهای جهانی گسترش پیدا کند.[۱۱۷] گسترش سرزمین اصلی ایالات متحده همچنین شامل خرید آلاسکا از روسیه در ۱۸۶۷ هم میشد.[۱۱۸] در ۱۸۹۳، نیروهای طرفدار آمریکا در هاوایی پادشاهی آن کشور را سرنگون کردند و جمهوری هاوایی را تأسیس کردند؛ ایالات متحده این قلمرو را در ۱۸۹۸ ضمیمه کرد. پورتوریکو، گوآم و فیلیپین هم در همان سال از اسپانیاییها، پس از جنگ آمریکا و اسپانیا، گرفته شد.[۱۱۹] پس از پایان دومین جنگ داخلی ساموآ در ۱۹۰۰، ایالات متحده ساموآی آمریکا را نیز به دست آورد.[۱۲۰] جزایر ویرجین ایالات متحده آمریکا هم در ۱۹۱۷ از دانمارک خریداری شدند.[۱۲۱]
توسعه اقتصادی سریع در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم باعث ظهور تعداد زیادی از صنعتگران برجسته شد. افرادی نظیر کرنلیوس وندربیلت، جان دیویس راکفلر و اندرو کارنگی صنایع ریلی، نفت و فلز کشور را را رهبری کردند. بانکداری به یکی از بخشهای مهم اقتصاد تبدیل شد که جیپی مورگان در آن نقش بزرگی بازی کرد. اقتصاد آمریکا شکوفا شد، به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل شد و ایالات متحده در نتیجه آن به یک قدرت بزرگ مبدل شد.[۱۲۲] این تغییرات دراماتیک با ظهور جنبشهای پوپولیستی، سوسیالیستی و آنارشیستی همراه بود. این دوره در نهایت با آغاز عصر ترقیخواهی در آمریکا به پایان رسید؛ این دوره شاهد اصلاحات مهمی مانند اعطای حق رای به زنان، ممنوعیت الکل، نظارت بر کالاهای مصرفی، تصویب قانون رقابت و توجه به وضعیت نیروی کار بود.[۱۲۳][۱۲۴][۱۲۵]
ایالات متحده در آغاز جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ بیطرف ماند؛ تا ۱۹۱۷، زمانی که با «قدرت پیوسته» به متفقین پیوست و در تغییر روند جنگ علیه قدرتهای مرکز مؤثر بود. در ۱۹۱۹، رئیسجمهور آمریکا وودرو ویلسون نقش مهمی در کنفرانس صلح پاریس بازی کرد و سیاست پیوستن ایالات متحده به جامعه ملل را دنبال کرد اما سنا پیمان ورسای که جامعه ملل مطابق آن تأسیس شده بود را نپذیرفت.[۱۲۶]
در ۱۹۲۰، جنبشهای حقوق زنان موفق شدند متممی به قانون اساسی اضافه کنند که مطابق آن، به زنان حق رای داده شد.[۱۲۷] دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ شاهد ظهور رادیو به عنوان وسیلهای جهت ارتباط جمعی و اختراع نخستین تلویزیونها بودند.[۱۲۸] رشد اقتصادی دهه ۱۹۲۰ سرانجام با سقوط والاستریت در سال ۱۹۲۹ و رکود بزرگ به پایان رسید. فرانکلین دلانو روزولت پس از اینکه به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد با طرح «نیو دیل» به این بحران اقتصادی پاسخ داد.[۱۲۹] در جریان مهاجرت بزرگ میلیونها آمریکایی سیاهپوست از جنوب آمریکا به مناطق دیگرش مهاجرت کردند. این روند قبل از جنگ جهانی اول آغاز شده بود و تا دهه ۱۹۶۰ ادامه داشت.[۱۳۰] داست بول در میانههای دهه ۱۹۳۰ باعث شد گسترش فقر میان کشاورزان و مهاجرتهای بزرگ درون کشوری دیگری در پی آن اتفاق افتاد.[۱۳۱]
آمریکا در آغاز جنگ جهانی دوم بیطرف بود اما از مارس ۱۹۴۱ از طریق قانون وام و اجاره شروع به حمایت تجهیزاتی از متفقین کرد. در هفتم دسامبر ۱۹۴۱، امپراتوری ژاپن حملهای غافلگیر کننده به پرل هاربر انجام داد که باعث شد ایالات متحده به نیروهای متفق پیوندد و علیه نیروهای محور وارد جنگ شود.[۱۳۲] با وجود اینکه ابتدا ژاپن به ایالات متحده حمله کرد، آمریکاییها سیاست دفاعی «اول اروپا» را در پیش گرفتند.[۱۳۳] نتیجتاً ایالات متحده مستعمره وسیع آسیایی خود، فیلیپین، را که تحت اشغال ژاپن بود را رها کرد زیرا منابع نظامیاش به جنگ در اروپا معطوف بود. در طول جنگ آمریکا را یکی از «چهار پاسبان» متفقین خطاب میکردند[۱۳۴] زیرا در کنار بریتانیا، شوروی و چین برنامه جهان پس از جنگ را طرحریزی کردند.[۱۳۵][۱۳۶] با وجود اینکه آمریکا تلفاتی چون ۴۰۰٬۰۰۰ نیروی نظامی متحمل شد،[۱۳۷] از ویرانیهای جنگ در امان ماند و حتی پس از آن نفوذ اقتصادی و نظامیاش افزایش پیدا کرد.[۱۳۸]
ایالات متحده در کنار شوروی، بریتانیا و دیگر متفقین در کنفرانسهای برتون وودز و یالتا حضور داشت و نقش مهمی در آنها بازی کرد. در آنجا قراردادهایی برای ارگانهای مالی جدید بینالمللی و سازماندهی اروپای پس از جنگ به امضا رسید. همزمان با پایان جنگ و پیروزی متفقین در اروپا، کنفرانس سانفرانسیسکو در ۱۹۴۵ در سانفرانسیسکو به وقوع پیوست که در آنجا منشور ملل متحد تهیه شد و پس از جنگ به جریان افتاد.[۱۳۹] آمریکا و ژاپن در نبرد خلیج لیته، بزرگترین نبرد دریایی تاریخ، با یکدیگر جنگیدند که نتیجهاش پیروزی آمریکا بود.[۱۴۰][۱۴۱] سرانجام آمریکا موفق به توسعه بمب هستهای شد و هیروشیما و ناکازاکی را بمباران هستهای کرد. ژاپن در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ تسلیم شد و جنگ جهانی دوم به پایان رسید.[۱۴۲][۱۴۳]
پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده و اتحاد شوروی شروع به رقابتی بر سر قدرت، نفوذ و پرستیژ کردند که این رقابتها در جریان دورهای موسوم به «جنگ سرد» اتفاق افتاد و تفاوتهای عقیدتی مانندکمونیسم وکاپیتالیسم در آن اثرگذار بودند.[۱۴۴] این دو قدرت، اتفاقات نظامی اروپا را تحت کنترل خود گرفتند: در غرب اروپا ایالات متحده و کشورهای عضو ناتو و در شرق اروپا اتحاد شوروی و کشورهای عضو پیمان ورشو. ایالات متحده سیاستی مبنی بر جلوگیری از افزایش نفوذ کمونیسم را اختیار کرد و دو کشور در جنگهای نیابتی برابر یکدیگر قرار گرفتند و زرادخانههای هستهای قدرتمندی ساختند؛ هرچند از درگیری مستقیم اجتناب شد.
ایالات متحده با جنبشهایجهان سوم مقابله میکرد زیرا آنها را تحت حمایت شوروی میدید و به دفعات دست به اقدام عملی جهت ساقط کردن دولتهای چپگرا در کشورهای مختلف زد و حتی از رژیمهای اقتدارگرای راستگرا نیز حمایت میکرد.[۱۴۵] سربازان آمریکایی با کشورهای کمونیستی چین و شوروی در جنگ کره بین سالهای ۱۹۵۰–۵۳ جنگیدند.[۱۴۶] در ۱۹۵۷ شوروی اولین ماهواره خود را تولید کرد و در ۱۹۶۱ اولین سفینه دارای سرنشین خود را به فضا پرتاب کرد. رقابی موسوم به «رقابت فضایی» بین دو کشور درگرفت و سرانجام ایالات متحده در ۱۹۶۹ به اولین کشوری تبدیل شد که موفق به ارسال انسان به ماه میشود.[۱۴۶] یک جنگ نیابتی در جنوبشرقی آسیا، جنگ ویتنام، منجر به حضور تمام عیار آمریکا در آن جنگ و حمله این کشور به ویتنام گردید.
در داخل آمریکا، این کشور شاهد توسعه اقتصادی پایدار و رشد سریع جمعیت و طبقه متوسط خود بود. ساخت سامانه بزرگراههای میان ایالتی منجر به تغییر زیرساختهای آمریکا در دهههای آتی شد و میلیونها نفر از مزارع و شهرهای داخلی به حومه شهرها مهاجرت کردند.[۱۴۷][۱۴۸] در ۱۹۵۹، هاوایی به پنجاهمین و تا به امروز آخرین ایالت آمریکا تبدیل شد.[۱۴۹] جنبشهای رو به رشد حقوق مدنی با استفاده از متدهای بدون خشونت به مقابله با جداسازی و تبعیض نژادی پرداختند و مارتین لوتر کینگ جونیور به رهبر آنان تبدیل شد. ترکیبی از احکام دادگاه و قوانین جدید منجر به لایحه ۱۹۶۸ حقوق شهروندی شد و به تبعیض نژادی پایان داد.[۱۵۰][۱۵۱][۱۵۲] در همان زمان، پادفرهنگ دهه ۱۹۶۰، تحت تأثیر مخالفتها با جنگ ویتنام، ملیگرایی سیاهپوستی و انقلاب جنسی سر برآورد.
آغاز «جنگ علیه فقر» باعث شد که هزینهها برای رفاه شهروندان و پرداختی آنان افزایش پیدا کند. جنگ علیه فقر همچنین شامل دو برنامه مدیکر و مدیکید، دو برنامه جهت ارائه خدمات درمانی به سالمندان و فقرا در کنار برنامه کمکی تغذیه الحاقی و کمک به خانوادههای دارای فرزندان تحت تکفل هم میشد.[۱۵۳]
دههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ شاهد رکود تورمی در ایالات متحده بود. رونالد ریگان پس از اینکه در سال ۱۹۸۰ به ریاست جمهوری انتخاب شد، با انجام اصلاحاتی اقتصادی موسوم به ریگانومیکس به این مسئله پاسخ داد. پس از عدم موفقیت دتانت، ریگان سیاست «سد نفوذ» در برابر اتحاد شوروی را رها کرده و به استراتژی هجومیتر رولبک رو آورد.[۱۵۴][۱۵۵][۱۵۶][۱۵۷][۱۵۸] پس از افزایش حضور زنان در مشاغل در طی دهه گذشته، در سال ۱۹۸۵ اکثریت زنان ۱۶ ساله یا بیشتر شاغل بودند.[۱۵۹]
اواخر دهه ۱۹۸۰ شاهد بهبود روابط ایالات متحده با اتحاد شوروی بود و با سقوط شوروی در ۱۹۹۱، جنگ سرد به پایان رسید.[۱۶۰][۱۶۱][۱۶۲][۱۶۳] نتیجه این اتفاق یک جهان تک قطبی با ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت آن بود.[۱۶۴] عبارت پکس امریکانا که پس از جنگ جهانی دوم شایع شده بود، با پایان جنگ سرد به عبارت رایجی برای توصیف نظم نوین جهانی تبدیل شد.
پس از جنگ سرد، منازعات خاورمیانه باعث ایجاد بحرانی در ۱۹۹۰ شد، زمانی که عراق تحت فرمان صدام حسین به کویت، یک متحد آمریکا، حمله کرد و خواست آن کشور را ضمیمه کند. از بیم گسترش بیثباتی به سایر مناطق، جرج اچ. دابلیو بوش عملیات سپر صحرا را برای دفاع از عربستان سعودی و عملیات طوفان صحرا را برای حمله به عراق آغاز کرد. نتیجتاً، ائتلافی از نیروهای ۳۴ کشور به رهبری ایالات متحده با عراق جنگیدند و نیروهای آن کشور را از کویت بیرون رانده و پادشاهی کویت را از نو برقرار ساختند.[۱۶۵]اینترنت که برخاسته از شبکههای دفاع نظامی ایالات متحده بود، در سطح پلتفرمهای دانشگاه و سپس در سطح عمومی در دهه ۱۹۹۰ گسترش پیدا کرد و بر اقتصاد، جامعه و فرهنگ جهان تأثیر گذاشت. در نتیجه حباب دات-کام، سیاست پولی با ثبات در زمان آلن گرینسپن و کاهش هزینههای رفاه اجتماعی، دهه ۹۰ شاهد بزرگترین رشد اقتصادی تاریخ معاصر ایالات متحده بود و در ۲۰۰۱ به پایان رسید.[۱۶۶] در ۱۹۹۴، آمریکا وارد قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) که ۴۵۰ میلیون نفر با اقتصادی معادل ۱۷ تریلیون دلار را بهم پیوند میداد، شد. هدف قرارداد این بود که موانع تجارت و سرمایهگذاری میان آمریکا، کانادا و مکزیک تا اول ژانویه ۲۰۰۸ از بین برود. تجارت میان ۳ کشور با اجرای NAFTA اوج گرفت.[۱۶۷]
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، گروه تروریستی القاعده به برج مرکز تجارت جهانی در نیویورک و ساختمان پنتاگون حمله کرد که منجر به کشته شدن نزدیک به ۳٬۰۰۰ نفر شد.[۱۶۸] در پاسخ، ایالات متحده جنگ تروریسم را آغاز کرد که شامل جنگ در افغانستان و جنگ در عراق بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ میشود.[۱۶۹][۱۷۰]
سیاستهای دولت جهت فراهم کردن مسکن ارزان قیمت،[۱۷۱] عدم موفقیت گسترده در راهبری شرکتی و نظارتی[۱۷۲] و نرخ بهره پایین تعیین شده توسط فدرال رزرو،[۱۷۳] باعث شد در میانههای دهه ۲۰۰۰ قیمت مسکن افزایش پیدا کند که این موضوع با بحران مالی ۲۰۰۸، بزرگترین بحران مالی آمریکا از زمان رکورد بزرگ، به اوج رسید.[۱۷۴] باراک اوباما، اولین رئیسجمهور سیاهپوست[۱۷۵] ایالات متحده در سال ۲۰۰۸ در جریان بحران مالی انتخاب شد[۱۷۶] که پس از ورود به کاخ سفید، قانون بهبود و سرمایهگذاری مجدد و قانون داد–فرانک را در تلاش برای کاهش اثرات منفی بحران ۲۰۰۸ و اطمینان از عدم وقوع مجدد آن به جریان انداخت. نتیجه بهبود در زیرساختها[۱۷۷] و کاهش نسبی در نرخ بیکاری بود.[۱۷۸] قانون داد–فرانک ثبات مالی و حمایت از مصرفکننده را بهبود داد،[۱۷۹] هرچند دربارهٔ تأثیر آن بر روی اقتصاد هنوز بحثهایی وجود دارد.[۱۸۰]
در ۲۰۱۰، دولت اوباما لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرونبهصرفه را به تصویب رساند که با ایجاد سازوکارهایی نظیر الزامات، یارانهها و تبادلات بیمه، گستردهترین اصلاحات بر را بر نظام سلامت ایالات متحده آمریکا در پنج دهه گذشته اعمال کرد. این قانون که تا سال ۲۰۱۶ حدود ۲۴ میلیون نفر را تحت پوشش خود قرار داد، باعث کاهش قابل توجه افراد بدون بیمه گردید؛[۱۸۱] هرچند به دلیل تاثیراتش بر هزینههای درمان، حق بیمه و عملکرد اقتصادی مناقشه برانگیز بوده است.[۱۸۲] هرچند رکود اقتصادی در ژوئن ۲۰۰۹ به پایان خودش رسید، رایدهندگان از سرعت پایین احیای اقتصاد عصبانی بودند. جمهوریخواهان که با سیاستهای اوباما مخالف بودند، در مجلس نمایندگان را با یک نتیجه قاطع در ۲۰۱۰ و سنا را در ۲۰۱۴ تحت اختیار خود گرفتند.[۱۸۳]
نیروهای آمریکایی در عراق طی سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ در دستههای بزرگی از آن کشور خارج شدند و جنگ به صورت رسمی در دسامبر ۲۰۱۱ پایان یافته اعلام شد.[۱۸۴] چند ماه پیش از آن، عملیات نیزه نپتون منجر به مرگ رهبر القاعده اسامه بن لادن در پاکستان شد.[۱۸۵] خروج نیروهای آمریکایی منجر به درگیریهای فرقهای در عراق شد[۱۸۶] که نتیجه آن ظهور دولت اسلامی عراق و شام در منطقه به عنوان جانشین القاعده بود.[۱۸۷] در ۲۰۱۴، اوباما برقراری مجدد روابط کامل دیپلماتیک بین آمریکا و کوبا را برای اولین بار از سال ۱۹۶۱ اعلام کرد،[۱۸۸] هرچند در ژوئن ۲۰۱۹ دولت ترامپ بر سفر آمریکاییها به آن کشور محدودیتهایی اعمال کرد.[۱۸۹] در ۲۰۱۵، آمریکا به عنوان یکی از کشورهای گروه پنج به علاوه یک برنامه جامع اقدام مشترک را با هدف کاهش سرعت توسعه برنامه هستهای جمهوری اسلامی به امضا رساند؛[۱۹۰] هرچند این کشور در مه ۲۰۱۸ از آن عهدنامه خارج شد.[۱۹۱] در ۲۰۱۶، نامزد جمهوریخواه دونالد ترامپ به عنوان ۴۵امین رئیسجمهور ایالات متحده انتخاب شد که او را به پیرترین و ثروتمندترین رئیسجمهور تاریخ این کشور مبدل ساخت.[۱۹۲]
ایالات متحدهٔ آمریکا در نیمکرهٔ غربیزمین، و در شمالقارهٔ آمریکا واقع است. این کشور از ۴۸ایالت همجوار، و دو ایالت جدا از دیگران (شبه جزیرهآلاسکا در شمال شرق قارهٔ آمریکا و مجمعالجزایرهاوایی دراقیانوس آرام) تشکیل شده است. همچنین، در دو منطقهٔ حوزهٔدریای کارائیب، و نیز بخشهایی ازاقیانوس آرام، جزایر کوچک و پراکندهای وجود دارند که قلمرو آمریکا محسوب میشوند، ولی به گونهایخودگردان اداره میشوند (مانندپورتو ریکو).[۱۹۳] آلاسکا بزرگترین[۱۹۴] ورودآیلند کوچکترین ایالت در آمریکا میباشند.[۱۹۵]
مقایسه وسعتآلاسکا بزرگترین ایالت آمریکا با وسعت ۴۸ ایالت این کشور (به جزهاوایی و آلاسکا).
قسمتی ازرشته کوههای راکی در غرب آمریکا قرار گرفته است که بزرگترین قله آن درایالت کلرادو قرار دارد. مرتفعترین نقطه در آمریکا قله کوهمک کینلی (۶۱۹۴ متر) درآلاسکا میباشد. در ۴۸ ایالت پایین نیز مرتفعترین قله بر فرازکوه ویتنی (۴۴۲۱ متر) در کالیفرنیا قرار دارد.رود میسیسیپی بزرگترین و مهمترین رودخانه آمریکای شمالی و چهارمین رودخانه طولانی جهان در آمریکا قرار دارد. این رودخانه که بهرود میزوری میپیوندد، نقش تجاری و اقتصادی مهمی برای آمریکا دارد. قسمتی ازآبشارهای نیاگارا در مرز بین آمریکا و کانادا قرار دارد و از جاذبههای طبیعی توریستی در آمریکا بهشمار میرود.[نیازمند منبع]
کشور ایالات متحدهٔ آمریکا در مجموع ۹٬۸۲۶٬۶۷۵ کیلومتر مربع وسعت دارد[۱۹۷] که البته ۴۷۰ هزار کیلومتر آن را جزایر پراکنده و تحت قلمرو آمریکا دراقیانوس آرام ودریای کارائیب تشکیل میدهند.[نیازمند منبع]
نفوذ زبان انگلیسی در ایالات متحده؛ ایالتهایی که با رنگ آبی تیرهتر مشخص شدهاند دارای جمعیت بیشتری است که انگلیسی، زبان مادری آنها میباشد.
انگلیسی (مخصوصا انگلیسی آمریکایی) به صورت دوفاکتو زبان ملی ایالات متحده است. با اینکه در سطح فدرال هیچ زبان رسمی وجود ندارد، برخی قوانین — مانند شرایط اعطای تابعیت آمریکا — انگلیسی را به صورت پیشفرض در نظر میگیرند. در سال ۲۰۱۰، حدود ۲۳۰ میلیون، یا ۸۰٪ جمعیت پنج ساله یا بیشتر، در خانه تنها انگلیسی صحبت میکردند. اسپانیایی، که توسط ۱۲٪ جمعیت در خانه تکلم میشود، دومین زبان رایج و رایجترین زبانی که به عنوان زبان دوم آموزش داده میشود، است.[۲۰۱][۲۰۲] انگلیسی در بیش از ۳۰ ایالت زبان رسمی است.[۲۰۳]
در هاوایی، هم انگلیسی و هم زبان هاوایی جایگاهی رسمی دارند.[۲۰۴] آلاسکا، در کنار انگلیسی، ۲۰ زبان بومی را به رسمیت میشناسد[۲۰۵] و داکوتای جنوبی زبان سو را.[۲۰۶] نیومکزیکو و لوئیزیانا، با وجود نداشتن زبان رسمی، قوانینی برای استفاده از، به ترتیب، اسپانیایی و انگلیسی، و فرانسوی و انگلیسی دارند.[۲۰۷] برخی دیگر از ایالات، چون کالیفرنیا، انتشار برخی از اسناد دولتی شامل فرمهای دادگاه به اسپانیایی را اجباری کردهاند.[۲۰۸]
برخی از قلمروهای ایالات متحده در کنار انگلیسی زبانهای رسمی دیگری هم دارند: زبان ساموآیی در ساموآی آمریکا[۲۰۹] و زبان چامورو در گوآم.[۲۱۰] کارولینی و چامورو در جزایر ماریانای شمالی به رسمیت شناخته شدهاند[۲۱۱] و اسپانیایی که در پورتوریکو از انگلیسی زبان رایجتری است، در آن قلمرو یک زبان رسمی بهشمار میرود.[۲۱۲]
زبانهای خارجی که در ایالات متحده بیش از دیگر زبانها، از مهدکودک تا دانشگاه (تا قبل از تحصیلات تکمیلی)، تدریس میشوند شامل اسپانیایی (۷٫۲ میلیون نفر)، فرانسوی (۱٫۵ میلیون نفر) و آلمانی (۰٫۵ میلیون نفر) میشود. دیگر زبانهایی که آموزششان در مدارس رایج است لاتین، ژاپنی، زبان اشاره آمریکایی، ایتالیایی و چینی هستند.[۲۱۳][۲۱۴] ۱۸٪ از آمریکاییها مدعی هستند میتوانند در کنار انگلیسی به یک زبان دیگر هم تکلم کنند.[۲۱۵]
نظام سیاسی ایالات متحده آمریکا در چارچوب یکقانون اساسی و به صورت یکنظام فدرالی است که از ویژگیهای حکومتی این کشور بهشمار میرود.سیستم تفکیک قوا در این کشور به شکل کاملاً بارزی به مرحله اجرا درآمده است. بنیانگذاران و نویسندگاناعلامیه استقلال ایالات متحدهٔ آمریکا و قانون اساسی ایالات متحده به دلیل نگرانی از ظهور نظام سلطنتی اروپایی که در آنپادشاه قدرت مطلق را در دست داشت، نظام سیاسی جدید خود را به گونهای طراحی کردند که در آن فرد یا نهادی نتواند قدرت مطلق بهدستآورد.[۲۱۶] این قوانین همچنین طوری در نظر گرفته شدهاند که از قدرت گرفتن بیش از حد اکثریت بر اقلیتها،[۲۱۷] و نیز هر یک از شاخههای ۳گانهٔ قدرت ممانعت به عمل آورد.[۲۱۸]
رئیسجمهور ایالات متحدهٔ آمریکا نیز بهعنوان رئیس قوهٔ مجریه و فرمانده کل قوا با رأی مستقیم مردم و از طریق آرایهیئت گزینندگان انتخاب میشود و در برگزیدن مشاورانش بهعنوان وزرا اختیارات تام دارد. در حقیقت رئیسجمهور، نیازی به کسب رأی اعتماد از کنگره ندارد و کنگره نیز متقابلاً نمیتواند با رأی عدم اعتماد، هیئت دولت یا وزرا را برکنار کند.[نیازمند منبع]
بر اساسقانون اساسی،معاون رئیسجمهور رئیس رسمیمجلس سنا است. این سمت تقریباً تشریفاتی است که در مراسم رسمی از جمله تشکیل جلسه کنگره بر دوش معاون رئیسجمهور گذاشته میشود. وی عمدتاً در جریان رأیگیری در سنا حاضر نمیشود و تنها زمانی رأی میدهد که آرای سناتورها به صورت مساوی تقسیم شده باشد. هر گاه در مجلس سنا، مصوبهای ۵۰ رأی مثبت و ۵۰ رأی منفی داشته باشد، معاون رئیسجمهور به عنوان رئیس سنا، رأی خود را به صندوق میاندازد و به این شکل سرنوشت آن مصوبه تعیین میشود. در غیاب معاون رئیسجمهور که اغلب در هنگام مذاکرات در مجلس سنا حاضر نیست، عضو ارشد حزب اکثریت، جلسات را اداره میکند؛ که به زبانزد او را رئیس موقت مجلس سنا مینامند.[نیازمند منبع]
رئیسجمهور آمریکا یکی از عوامل اصلی تعیینکنندهٔ جهتهای کلی سیاست خارجی آمریکا است. بسیاری از مدارک و اسناد دوران هر رئیسجمهور امروزه درکتابخانههای ویژه هر رئیسجمهور موجود است.کنگره آمریکا بودجههای کمکهای خارجی را تعیین میکند، تحریمهای خارجی وضع میکند، و به کمک کمیتههای ویژه ای در مسائل سیاست خارجه اختیارات بررسی و بازبینی امور ویژه (همانند بررسی عملکرد افراد درماجرای مکفارلین) را دارد.[نیازمند منبع]
بسته به نوع حزب یا گروه در قدرت در هر برهه از زمان (همانندحزب دموکرات یاحزب جمهوریخواه)، سیاست خارجهٔ آمریکا تحت تأثیر تحولات و گرایشهای خاص آن حزب یا گروه قرار میگیرد.[۲۲۱]گروههای لابی نیز دارای قدرت نفوذ زیادی در تصمیمگیریهای سیاست خارجه هستند.[نیازمند منبع]
کشور آمریکا ۵۰ ایالت دارد که هرکدام از آنها بنا بر سامانهٔ فدرالیِ حاکم، دارای سطح بالایی از خودگردانی هستند. تا سال ۲۰۲۱ ایالت (۵۱مین) میتواند مجمعالجزایرپورتوریکو باشد که با موافقت کنگره در ۲۸ ژوئن ۲۰۱۸ مقدمات آن آغاز شده است.[۲۲۲][۲۲۳]
البته ناحیهٔواشینگتن، دی.سی. جزو هیچیک از ایالات آمریکا نیست و درمنطقهٔ خودمختار کلمبیا قرار دارد. ناحیهٔ کلمبیا، در اصل بخشی از ایالاتمریلند وویرجینیا بود که در سال ۱۷۹۰ برای تأسیس مرکز آمریکا، یعنی شهر واشینگتن، دی.سی. در نظر گرفته شد.[۲۲۴]
در اواخرسده نوزدهم میلادی در ایالات متحده آمریکا نزدیک به ۱۶۰٬۰۰۰ دانشجو در ۱٬۰۰۰ دانشگاه در سرتاسر کشور مشغول به تحصیل بودند. برخی از موسسات دانشگاهی آمریکا (هماننددانشگاه تنسی بهطور نمونه) قبل از تأسیس ایالتی که در آن واقع بودند تأسیس شدند.[۲۲۸]
در این میان، و در بین موسسات آموزش عالی در آمریکا، موسسات زیر دارای کهنترین سابقه هستند:
امروزه هزینهٔ آموزش و تحصیلات در سطوح مدرسهای و متوسطه در ایالات متحده را اکثراً دولت پرداخت میکند.ایالات متحده با داشتن قریب به ۵٬۸۰۰ دانشگاه یا مؤسسه آموزش عالی[۲۳۰] تقریباً امکان تحصیلات در سطوح آموزش عالی را برای تمامی افراد جامعه فراهم کرده است. وامهای کمبهره، کمک هزینههای بلاعوض، و انواع بورسهای تحصیلی، از اقسام راههاییاند که دانشجویان اقدام به پرداخت شهریههای خود میکنند. در این میاندانشگاه ایالتی اوهایو با داشتن بیش از ۵۳٬۷۱۵ دانشجو در یک پردیس، پرجمعیتترین دانشگاه آمریکا محسوب میشود.[۲۳۱]
در میان آمریکاییان بالای ۲۵ سال، ۸۴٫۶ درصد از دبیرستان فارغالتحصیل شدهاند، ۵۲٫۶ درصد وارد کالج، دانشگاه یا مؤسسات دیگر آموزش عالی شدهاند، ۲۷٫۲ درصد مدرک کارشناسی دریافت کردهاند، و ۹٫۶ درصد دارای مدارک کارشناسی ارشد و بالاتر هستند.[۲۳۲]
تقریباً ۹۹ درصد آمریکاییان دارای حداقل سواد پایه هستند. در طبقهبندی سازمان ملل متحد، شاخص آموزشی در کشور ایالات متحده ۰٫۹۷ است که در رتبه دوازدهم جهانی جای دارد.[۲۳۳] در سال ۲۰۱۲ ایالات متحده آمریکا در میان کشورهای دنیا از نظر تعداد تحصیل کردگان آموزش عالی به نسبت جمعیت در رتبه چهارم جهان قرار داشت.[۲۳۴]
پژوهش و توسعه در آمریکا در دو جبهه دولتی و خصوصی با هم رقابت میکنند.سیلیکونولی نمونه بارزی از فعالیتهای بخش خصوصی در توسعه صنعت و فناوری آمریکاست. از سوی دیگر مراکز ملی همانندآزمایشگاههای فدرال،ناسا، ومؤسسات ملی بهداشت ایالات متحده آمریکا در پیشبرد صنعت و فناوری کشور نقش کلیدی بر عهده دارند.[۲۳۵] این مراکز و سیستم وسیع دانشگاهی کشور آمریکا تولیدکننده رتبه نخست جهان در تعدادجوایز نوبل (با ۳۷۵ جایزه نوبل تا سال ۲۰۱۸) بودهاند که این تعداد از جمع تعداد جوایز نوبل کشورهای رتبه دوم (انگلیس با ۱۲۹) و سوم (آلمان با ۱۰۸) نیز بیشتر است.[۲۳۶] از این تعداد، ۲۱۹ تای آنها به تنهایی متعلق به جوایز نوبل پزشکیست.[۲۳۷] و جالب اینجاست که برخی از این افراد همانندجان باردین دو بار برنده این جایزه شدهاند. آمریکا همچنین در رتبه نخست جهان در تعدادمدالهای فیلدز (۱۳ مدال تا سال ۲۰۱۸) و همچنان از نظر کل بودجه سالیانه پژوهشی در صدر جهان است.[۲۳۸]
توماس جفرسون دیگر بنیانگذار مهم و اصلی تاریخ کشور آمریکا است. اما او یک مخترع و معمار چیره دست نیز بود بهطوریکه طرح اولیهدانشگاه ویرجینیا از اوست، که امروزه یکی از ۲۳ اماکنمیراث جهانی یونسکو در امریکا است.
تصویری از فارغالتحصیلی دکترای طبابت سه زن از ژاپن، سوریه و هند در سال ۱۸۸۶ ازکالج پزشکی زنان پنسیلوانیا (دانشگاه درکسل امروزی).
ایالات متحدهٔ آمریکا اقتصادکاپتالیستی از نوع سرمایهداری انحصاری دارد. ویژگی بارز اقتصاد ایالات متحدهٔ آمریکا عبارت است از تسلط انحصارها در رشتههای مختلف، که بر مبنای منابع طبیعی فراوان، زیربنای توسعهیافته، تولید انبوه، و مصرف زیاد استوار است. تولید ناخالص داخلی ایالات متحدهٔ آمریکا با بیش از ۲۸تریلیون (۲۸٫۰۰۰ میلیارد)دلار در سال ۲۰۲۴،[۲۴۲]یعنی حدود ۲۰٪ تولید ناخالص جهان، نخستین اقتصاد بزرگ جهان است.[۲۴۳]
از لحاظ حجم مبادلات، ایالات متحده بزرگترین واردکننده، بزرگترین صادرکنندهٔخدمات و - پس ازچین - دومین صادرکنندهٔ بزرگکالا در جهان است.[۲۴۴]کانادا،چین،مکزیک،ژاپن وآلمان، به ترتیب بزرگترین شرکای تجاری آمریکا هستند.[۲۴۵] آمریکا در دههٔ اخیر بزرگترین بدهی جهان را نیز بر شانه داشته است.[۲۴۶]
بزرگترین اقلام صادراتی آمریکا به ترتیب تجهیزات صنعتی (۲۹٫۸٪)، ماشینآلات (۲۹٫۵٪)، کالاهای مصرفی غیر اتومبیل (۱۲٫۴٪)، خودرو و تولیدات وابسته (۹٫۳٪)، تولیدات صنایع غذایی (۸٫۳٪)، و تولیدات صنایع هوایی (۶٫۶٪) هستند، در حالی که بزرگترین اقلام وارداتی به آمریکا کالاهای مصرفی غیر اتومبیل (۲۳٪)، سوخت (۲۲٫۱٪)، ماشینآلات (۱۹٫۹٪)، تجهیزات صنعتی (۱۴٫۸٪)، تولیدات خودرو (۱۱٫۱٪)، صنایع غذایی (۴٫۲٪)، و صنایع هوایی (۱٫۷٪) هستند.[۲۴۷]
اما بزرگترین محصولات تولیدی آمریکا مواد شیمیایی، تولیدات نفتی، فولاد، خودرو، تولیدات صنایع هوایی، ارتباطات، الکترونیک، تولیدات غذایی و مصرفی، و صنایع معدن و چوب هستند.[۲۴۸] آمریکا همچنین در تولیدبرق،[۲۴۹] ظرفیت پالایشنفت،[۲۵۰] ذخیرههایزغال سنگ،[۲۵۱] تولیدانرژی بادی،[۲۵۲] وانرژی هستهای[۲۵۳] در جهان، رتبه نخست را دارا است.
بیشتر چرخهای اقتصادی آمریکا متعلق به بخش خصوصی است، تا جاییکه بخش دولتی فقط ۱۲٫۴٪ تولید ناخالص داخلی را سالیانه باعث میشود.[۲۵۴] با اینحال ۷۵٪ تولید ناخالص ملی محصول بخش خدماتی بوده است. با اینکه تولیداتکشاورزی آمریکا حدود ۱٪ تولید ناخالص ملی این کشور است، همین سطح تولید در رتبه نخست صادرات کل تولیدات مواد غذایی جهان قرار دارد.[۲۵۵]
بخش بهداشت و خدمات اجتماعی با داشتن ۱۶ میلیون نفر شاغل، بزرگترین بخش اشتغال آمریکا را تشکیل میدهد.سیویاس هلث یکی ازبزرگترین شرکتهای جهان و همچنین بزرگترین داروخانه زنجیرهای در جهان محسوب میشود.[۲۶۱][۲۶۲] از لحاظ مجموع ساعات کاری در طول سال، آمریکاییها بیشترین تعداد روز در سال را کار میکنند.[۲۶۳] با این حال در مقایسه با کشورهای صنعتی دیگر، از نظر تولید بر حسب ساعات کاری آمریکاییها از برخیکشورهای اروپایی عقب ترند.[۲۶۴]
در میان ۵۰ ایالت آمریکا، از لحاظ درآمد سرانه،[۲۶۵] ایالتنیوجرسی در رتبه اول، و ایالتمیسیسیپی در رتبه آخر در مقایسه با ایالات دیگر قرار دارند.[۲۶۶] نزدیک به ۱۳٪ آمریکاییان در زیرخط فقر تعیین شده توسط دولت فدرال قرار دارند[۲۶۷] و فاصله طبقاتی بین بالاترین و پایینترین قشرها جامعه آمریکا همچنان در حال افزایش است.[۲۶۸]
در سال ۲۰۱۰ به ازای هر ۱٬۰۰۰ آمریکایی ۷۹۷اتومبیل در این کشور وجود داشت[۲۷۰] و برابر آمار بهطور متوسط هر آمریکایی بالغ روزانه ۵۵ دقیقه (یا ۲۹ مایل) از اتومبیل استفاده میکند.[۲۷۱] اما در مقایسه با گسترهٔ اتومبیل، پایانهٔ ریلی آن به نسبت کمتر است.[۲۷۲] از نظرحمل و نقل عمومی، تنها ۹٪ از سفرها از این طریق انجام میشود در صورتی که این مقدار برای اروپا ۳۸٪است.[۲۷۳] استفاده از دوچرخه نیز نسبت به اروپا کمتر است.[۲۷۴] پنج شرکت بزرگ هواپیمایی دنیا -بر اساس تعداد مسافران- آمریکایی هستند. شرکتامریکن ایرلاینز اولین رتبه را در این میان داراست.[۲۷۵] همچنین از سی فرودگاه پرترافیک دنیا شانزده فرودگاه متعلق به آمریکاست.[۲۷۶]
متمم اول قانون اساسی ایالات متحده آمریکا حق آزادی ادیان را برای مردم این کشور ضمانت کرده است و کنگره را از تصویب قانونی جهت برپایی دین رسمی در آمریکا منع میکند.
بنا به یک نظرسنجی که سال ۲۰۱۳ انجام شد، ۵۶٪ آمریکاییها گفتند که دین «نقش خیلی پررنگی در زندگیشان بازی میکند» که این عدد با اختلاف از همه کشورهای غربی بیشتر است.[۲۷۸] در نظرسنجی ۲۰۰۹ گالوپ، ۴۲٪ آمریکاییها گفتند هر هفته یا تقریباً هر هفته به کلیسا میروند. بسته به هر ایالت در این نظرسنجی نتیجه متفاوتی به دست آمد، چنانکه در ورمانت ۲۳٪ بود و در میسیسیپی ۶۳٪.[۲۷۹]
در سال ۲۰۱۴، بیش از ۷۰٪ آمریکاییهای بزرگسال در یک نظرسنجی خودشان را مسیحی اعلام کردند.[۲۸۰] پروتستانها با ۴۶٫۵٪ و کاتولیکها با ۲۰٫۸٪ بیشترین سهم را در میان فرقهها داشتند.[۲۸۱] ۵٫۹٪ آمریکاییهای بزرگسال در سال ۲۰۱۴ اعلام کردند که به دینی غیر از مسیحیت باور دارند.[۲۸۲] این ادیان شامل یهودیت (۱٫۹٪)، اسلام (۰٫۹٪)، هندوئیسم (۰٫۷٪) و بودیسم (۰٫۷٪) میشود.[۲۸۲] همچنین ۲۲٫۸٪ آمریکاییها ندانمگرا، بیخدا یا بیدین بودند — عددی که نسبت به سال ۱۹۹۰ (۸٫۲٪) افزایش زیادی داشته.[۲۸۱][۲۸۳][۲۸۴] جوامع جهانگرای توحیدگرا، ساینتولوژیست، بهائی، سیک، جین، شینتویی، زرتشتی، کنفسیوسگرا، شیطانپرست، تائوئیست، دروئید، گنوسی، اومانیست، ویکا، دادارباور و پیرو ادیان بومی آمریکا، آفریقایی آمریکایی و ادیان سنتی آفریقایی هم در ایالات متحده وجود دارند[۲۸۵][۲۸۶]
پروتستانها بزرگترین گروه مسیحی ایالات متحده را تشکیل میدهند، نزدیکی به نیمی از آمریکاییها پیرو این دین هستند. ۱۵٫۴٪ آنها باپتیست هستند، بزرگترین شاخه پروتستانتیسم؛[۲۸۷] کنوانسیون باپتیست جنوبی هم بزرگترین فرقه پروتستان است.[۲۸۷] به جز باپتیستها، دیگر پروتستانهای آمریکا شامل غیرفرقهایها، متدیستها، پنطیکاستیستها، لوتریانیستها، پرسبیترینیستها، کنگرهگرایان، کالوینیستها، انگلیکانها، کوئیکرها، ادونتیستها، پیروان جنبش مقدس، بنیادگرایان مسیحی، آناباپتیستها، زهدباوران، پروتستانهایی که شاخه مذهب خود را مشخص نکردهاند و غیره میشود.[۲۸۷]
مانند سایر کشورهای غربی، آمریکا به سوی غیرمذهبی شدن پیش میرود. بیدینی میان آمریکاییهای زیر ۳۰ سال به سرعت در حال رشد است.[۲۸۸] نظرسنجیها نشان میدهد که اعتماد آمریکاییها به دین سازماندهی شده از دهه ۱۹۸۰ درحال کاهش است[۲۸۹] و آمریکاییهای جوانتر با سرعت زیادی بیدین میشوند.[۲۸۲][۲۹۰] مطابق یک مطالعه مربوط به سال ۲۰۱۲، درصد پروتستانها از جمعیت آمریکا به ۴۸٪ سقوط کرده است؛ نتیجتاً جایگاه خود به عنوان دین اکثریت را برای اولین بار از دست داده است.[۲۹۱][۲۹۲] بیدینهای آمریکایی بهطور میانگین ۱٫۷ بچه دارند، حال آنکه مسیحیهای آمریکایی ۲٫۲ فرزند دارند. عدم ازدواج میان بیدینها نسبت به مسیحیها بیشتر است، چنانکه ۳۷٪ بیدینها در طول زندگی خود ازدواج میکنند، نسبت به ۵۲٪ مسیحیها.[۲۹۳]
کمربند انجیلی عبارتی غیررسمی برای مناطقی در ایالتهای جنوبی آمریکا آمریکاست، جایی که پروتستانتیسم انجیلی که از نظر اجتماعی محافظهکار است، بخش مهمی از فرهنگ را تشکیل میدهد و افرادی که به کلیساها میروند در همه فرقهها نسبت به سایر مناطق ایالات متحده بیشترند. نیو انگلند در غرب ایالات متحده آمریکا جایی است که دین کمترین تأثیر خود در ایالات متحده را دارد.[۲۷۹]
ساختار خانواده
نرخ تولد کودکان خارج از ازدواج برپایه نژاد در ایالات متحده
مطابق آمار سال ۲۰۱۸، در میان آمریکاییها با سن ۱۵ سال یا بیشتر، ۵۲٪ متأهل هستند یا بودند، ۶٪ بیوه هستند، ۱۰٪ طلاق گرفتهاند و ۳۲٪ هرگز ازدواج نکردهاند.[۲۹۴] امروزه زنان بیشتر در خارج از خانه کار میکنند و بیشتر مدارک کارشناسی در آمریکا هم توسط زنان آن کشور کسب میشود.[۲۹۵]
آمار بارداری نوجوان در آمریکا ۲۶٫۵ به ازای هر ۱٬۰۰۰ بوده است. این آمار نسبت به سال ۱۹۹۱ با کاهشی ۵۷٪ روبرو شده است.[۲۹۶] سقط جنین در سراسر این کشور قانونی است. در حال حاضر نرخ سقط جنین ۲۴۱ به ازای هر ۱٬۰۰۰ تولد بچه است. از هر ۱٬۰۰۰ زن بین ۱۵ تا ۴۴ سال یک نفر سقط جنین داشته است. این اعداد درحال کاهش هستند اما هنوز از بیشتر کشورهای غربی بالاترند.[۲۹۷] در سال ۲۰۱۳، میانگین سن در زمان تولد اولیه بچه ۲۶ سال بوده است و ۴۱٪ زایمانها توسط زنان مجرد انجام شده است.[۲۹۸]
نرخ باروری در ایالات متحده در سال ۲۰۱۶، به ازای هر ۱٬۰۰۰ زن، ۱۸۲۰٫۵ کودک بوده است.[۲۹۹] به فرزندخواندگی گرفتن کودکان در این کشور رایج است و در مقایسه با دیگر کشورهای غربی پروسه قانونی آن نسبتاً ساده است.[۳۰۰] ازدواج همجنسها در سطح آمریکا قانونی است و قانون به زوجهای همجنس اجازه میدهد که کودکان را به فرزندی بپذیرند. چندهمسری در ایالات متحده غیرقانونی است.[۳۰۱] آمریکا در سطح جهان بیشترین نرخ کودکانی که تنها با یکی از والدینشان زندگی میکنند را داراست.[۳۰۲]
ادوارد مایبریج در سال ۱۸۷۸ برای نخستین بار تصاویر متحرکی را خلق کرد که اسب و بوفالوی وحشی آمریکایی را در حال دویدن نشان میداد. نخستین فیلم تجارتی آمریکا فیلمی بود که توسط دستگاهکینتسکوپ ساختتوماس ادیسون در ۱۸۹۴ درنیویورک به نمایش درآمد.[۳۰۳] از آن زمان تاکنون آمریکا دارای صنعت فیلمسازی و سینمایی بسیار بزرگی شده است که مرکز آن امروزههالیوود در شهرلس آنجلس است.هالیوود امروزه با ۶۳ میلیارد دلار درآمد، ۳۵ درصد کل تولیدات صنعتفیلمسازی جهان را به خود اختصاص داده است.[۳۰۴] این صنعت با هنر تئاتر در آمریکا رابطهٔ تنگاتنگی دارد، اما برخلاف سینما، مرکز هنر تئاتر همچنان درشهر نیویورک است، جاییکه عمدهترین مراکز هنرهای نمایشی در جهان در آن قرار دارند.[۳۰۵]برادوی از این لحاظ دارای شهرت و سابقهٔ بیهمتاییست.
یکی از اولین آهنگسازان آمریکایی فردی به نامویلیام بیلینگز بود که در بوستون زاده شد و در دههٔ ۱۷۷۰ اشعار میهن پرستانه سرود.[۳۰۶] موسیقی امروزه به شکل تولید و اجرای زنده در آمریکا دارای فعالیت بسیار زیادیست بهطوریکه در سال ۲۰۰۸ میلادی بیش از ۱۰ میلیارد دلار درآمد تنها حاصل از صنعت ضبط و فروش موسیقی در آمریکا کسب گردید.[۳۰۷] از ژانر اصیل موسیقی آمریکایی میتوان به سبکهایجاز،بلوز،هیپ هاپ وکانتری اشاره کرد. از ژانر تازه پدید آمده در آمریکا میتوان به موسیقی هیپ هاپ،سالسا،تکنو وهاوس اشاره کرد.
آمریکا از قطبهای بزرگ فناوری و علوم پزشکی در جهان است. بهطور نمونه از سال ۱۹۶۶ تاکنون تعداد برندگان جایزه نوبل پزشکی در آمریکا از مجموع کل دیگر کشورهای جهان بیشتر بوده است و آمریکا به مراتب از سایر کشورها بیشتر بودجه صرف پژوهش و دارو و درمان میکند.[۳۱۸] با این وجود این امکانات لزوماً برای تمام شهروندان آمریکا بهطور مساوی قابل دسترس نیست: در سال ۲۰۱۷ بیش از ۱۲ درصد جمعیت کل کشور آمریکا فاقد بیمه درمانی بودند.[۳۱۹]
از لحاظ تاریخی در سده نوزدهمبیسبال بهعنوان ورزش ملی آمریکا شناخته میشد؛ و در وهله بعدفوتبال آمریکایی،بسکتبال وهاکی روی یخ ورزشهای ملی آمریکا قرار گرفتند. اما امروزه این سلیقهها توزیع متفاوت جغرافیایی دارند، میتوان امروزه ازفوتبال آمریکایی به عنوان پرطرفدارترین ورزش در آمریکا نام برد.
این ورزشها در سطوح مختلف نیز برگزار میشوند. بهطور نمونهفوتبال کالجی وبسکتبال کالجی در سطوح ملی و سراسری بسیار پرطرفدارند.[۳۲۰]بوکس واسبدوانی نیز بسیار پرطرفدارند این ورزشها و دو ورزشگلف واتومبیلرانی (به خصوص مسابقاتنسکار) نیز از جمله ورزشهای پرطرفدار در ایالات متحده هستند.
ایالات متحده آمریکا در بازیهای المپیک سابقه درخشانی دارد. این کشور تاکنون هشت مرتبه به ترتیب در بازیهای سالهای۱۹۰۴،۱۹۳۲،۱۹۳۲،۱۹۶۰،۱۹۸۰،۱۹۸۴،۱۹۹۶، و۲۰۰۲ میزبان بازیهای المپیک بوده است.
رئیسجمهور آمریکا فرمانده کل قوای نیروهای مسلح این کشور است و رهبران نظامی، وزیر دفاع و اعضای ستاد مشترک ارتش را منصوب میکند. وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا مسئول مدیریت نیروهای مسلح، شامل نیروی زمینی، سپاه تفنگداران دریایی، نیروی دریایی، نیروی هوایی و نیروی فضایی است. گارد ساحلی ایالات متحده آمریکا در زمان صلح تحت نظر وزارت امنیت داخلی و در زمان جنگ تحت نظر وزارت نیروی دریایی اداره میشود. در سال ۲۰۰۸، نیروهای مسلح این کشور ۱٫۴ میلیون عضو درحال انجام وظیفه داشت که با اضافه کردن نیروهای ذخیره و گارد ملی عدد کلی به ۲٫۳ میلیون نفر میرسد. ضمناً وزارت دفاع ۷۰۰ هزار نیروی غیرنظامی هم در استخدام خود دارد که این رقم شامل پیمانکاران نمیشود.[۳۲۴]
خدمت نظامی در ایالات متحده آمریکا اختیاری است اما در زمان جنگ ممکن است خدمت وظیفه اجباری اعلام شود و افراد مذکر بین ۱۸ تا ۲۶ سال به خدمت گرفته شوند.[۳۲۵] نیروهای مسلح آمریکایی میتوانند به سرعت با استفاده از هواپیماهای نیروی هوایی، ۱۱ ناو هواپیمابر نیروی دریایی و واحدهای اعزامی تفنگداران دریایی در دریا با ناوگانهای اقیانوس آرام و اطلس به منطقه مورد نظر اعزام شوند. ایالات متحده ۸۶۵ پایگاه در خارج از کشور دارد[۳۲۶] و در ۲۵ کشور خارجی حداقل ۱۰۰ نیروی نظامی درحال خدمت دارد.[۳۲۷]
بودجه نظامی آمریکا در سال ۲۰۱۱ بیشتر از ۷۰۰ میلیارد دلار بود که ۴۱٪ از هزینههای نظامی جهان را شامل میشود. این کشور ۴٫۷٪ از تولید ناخالص داخلی خود را به هزینههای نظامی اختصاص داده که در میان ۱۵ کشوری که بیشترین بودجه نظامی را دارند، بعد از عربستان سعودی دوم است.[۳۲۹] هزینههای دفاعی آمریکا نقش مهمی در سرمایهگذاری در علم و تکنولوژی بازی میکند، چنانکه حداقل نیمی از هزینههای دولتی در این زمینه توسط وزارت دفاع پرداخت میشود.[۳۳۰] سهم مخارج نظامی از کل اقتصاد آمریکا در دهههای اخیر افت پیدا کرده است؛ چنانکه از ۱۴٫۲٪ از تولید ناخالص داخلی در ۱۹۵۳ و ۶۹٫۵٪ از هزینههای دولت فدرال به سال ۱۹۵۴ در زمان جنگ سرد به ۴٫۷٪ تولید ناخالص داخلی و ۱۸٫۸٪ هزینههای دولت فدرال در ۲۰۱۱ کاهش داشته است.[۳۳۱]
آمریکا یکی از پنج دارنده به رسمیت شناخته شده سلاح هستهای جهان است و دومین زرادخانه هستهای بزرگ جهان را مالک است.[۳۳۲] در کل بالغ بر ۹۰٪ از ۱۴٬۰۰۰ سلاح هستهای موجود در جهان به یکی از دو کشور ایالات متحده و روسیه تعلق دارد.[۳۳۳]
امنیت و قوای نظمیه
نظم و امنیت در سطح شهر و ایالت راکلانتر و پلیسهای محلی و ایالتی بر عهده دارند. در برخی موارد و در مواقع مشخص و معینی، ارگانهای فدرال همانندافبیآی ومارشالها وارد عمل میشوند. سیستم قضایی نیز به همین گونه (و از سطوح محلی به سمت سطوح فدرال) بنا نهاده شده است. آمریکا در میان کشورهای پیشرفته دارای آمار جرم و جنایت بالاتری بوده است، بهخصوص در موارد مربوط به سلاحهای گرم.[۳۳۴] در سال ۲۰۰۹ به ازای هر یکصد هزار نفر تعداد ۵ قتل در آمریکا رخ داد.[۳۳۵] نقشمتمم دوم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا (در اعطای آزادی حمل سلاح گرم به شهروندان) همواره مورد توجه بحثهای فراوانی بوده است. آمریکا همچنین دارای تعداد نسبی بیشتری جمعیت زندانی میباشد.[۳۳۶] و این کشور از معدود کشورهای پیشرفته است که هنوز مجرمان را (در ۳۴ ایالت و برخی موارد فدرال) اعدام میکند. از سال ۱۹۷۶ تاکنون، تعداد یک هزار اعدام صورت گرفته.[۳۳۷] در سال ۲۰۱۰ پس از کشورهایچین،ایران،کره شمالی، ویمن، آمریکا از این لحاظ در جهان در رتبه پنجم بود.[۳۳۸] با اینحال این قانون از ایالت به ایالت فرق میکند. بهطور مثال حکم اعدام در ایالاتنیوجرسی،نیومکزیکو وایلینوی ممنوع است.[۳۳۹]
از ۱۲۰۰ شبکهٔ تلویریونی آمریکا، از بزرگترین و نامدارترین آنان در تاریخ رسانههای آمریکا میتوان به ۳ شبکهٔایبیسی،انبیسی، وسیبیاس اشاره نمود.[۳۴۰]
قدیمیترین روزنامهٔ آمریکا با تیراژ ثابت و برنامهٔ چاپ روزانه در ۳۰ مهٔ سال ۱۷۸۳ شروع به کار کرد، وفیلادلفیا ایونینگ پست نام داشت. در سال ۲۰۰۸، ۶۲۵۳ هفتهنامه و ۱۴۲۲ روزنامه در آمریکا در حال فعالیت بود.[۳۴۱]
↑نام تاریخی و غیررسمییانکی از سدهٔ هجدهم برای آمریکاییها، نیوانگلندیها یا شمال شرقیها بهکار رفته است.
↑در صورتی که مساحت سواحل و قلمروهای آبی در نظر گرفته شوند، ایالات متحده سومین کشور دنیا براساس مساحت کل پس ازروسیه وکانادا است. اگر تنها آبهای داخلی مد نظر قرار گیرند (خلیجها، آبهای عمیق، رودخانهها، دریاچهها ودریاچههای بزرگ)، ایالات متحده پس از روسیه، کانادا وچین چهارمین رتبه از نظر مساحت را خواهد داشت.
شامل آبهای ساحلی/قلمرویی: ۳٬۷۹۶٬۷۴۲ مایل مربع (۹٬۸۳۳٬۵۱۷ کیلومتر مربع)[۱۱]تنها شامل آبهای داخلی: ۳٬۶۹۶٬۱۰۰ مایل مربع (۹٬۵۷۲٬۹۰۰ کیلومتر مربع)[۱۲]
↑ پورتوریکو و سایر جزایر به صورت قانونی سازمان نیافته را شامل نمیشود زیرا آنها بهطور جداگانه در آمار سرشماری ایالات متحده شمرده میشوند.
↑Areas of the 50 states and the District of Columbia but not Puerto Rico nor other island territories per"State Area Measurements and Internal Point Coordinates".Census.gov. August 2010. RetrievedMarch 31, 2020.reflect base feature updates made in the MAF/TIGER database through August, 2010.
↑DeLear, Byron (July 4, 2013)Who coined 'United States of America'? Mystery might have intriguing answer. "Historians have long tried to pinpoint exactly when the name 'United States of America' was first used and by whom... This latest find comes in a letter that Stephen Moylan, Esq. , wrote to Col. Joseph Reed from the Continental Army Headquarters in Cambridge, Mass. , during the Siege of Boston. The two men lived with Washington in Cambridge, with Reed serving as Washington's favorite military secretary and Moylan fulfilling the role during Reed's absence."Christian Science Monitor (Boston, MA).
↑Touba, Mariam (November 5, 2014)Who Coined the Phrase 'United States of America'? You May Never Guess "Here, on January 2, 1776, seven months before the Declaration of Independence and a week before the publication of Paine'sCommon Sense, Stephen Moylan, an acting secretary to General George Washington, spells it out, 'I should like vastly to go with full and ample powers from the United States of America to Spain' to seek foreign assistance for the cause."New-York Historical Society Museum & Library
↑Fay, John (July 15, 2016)The forgotten Irishman who named the 'United States of America' "According to the NY Historical Society, Stephen Moylan was the man responsible for the earliest documented use of the phrase 'United States of America'. But who was Stephen Moylan?"IrishCentral.com
↑G. H. Emerson,The Universalist Quarterly and General Review, Vol. 28 (Jan. 1891), p. 49, quoted inZimmer, Benjamin (November 24, 2005)."Life in These, Uh, This United States". University of Pennsylvania. RetrievedJanuary 5, 2013.
↑Greene and Pole,A Companion to the American Revolution p 357. Jonathan R. Dull,A Diplomatic History of the American Revolution (1987) p. 161. Lawrence S. Kaplan, "The Treaty of Paris, 1783: A Historiographical Challenge",International History Review, Sept 1983, Vol. 5 Issue 3, pp. 431–442
↑Madley, Benjamin (2016).An American Genocide: The United States and the California Indian Catastrophe, 1846-1873. Yale University Press.شابک۹۷۸−۰−۳۰۰−۲۳۰۶۹−۷.
↑"1860 Census"(PDF). U.S. Census Bureau. RetrievedJune 10, 2007. Page 7 lists a total slave population of 3,953,760.
↑De Rosa, Marshall L. (1997).The Politics of Dissolution: The Quest for a National Identity and the American Civil War. Edison, NJ: Transaction. p. 266.شابک۱−۵۶۰۰۰−۳۴۹−۹.
↑Kirkland, Edward.Industry Comes of Age: Business, Labor, and Public Policy (1961 ed.). pp. 400–405.
↑Paige Meltzer, "The Pulse and Conscience of America" The General Federation and Women's Citizenship, 1945–1960," Frontiers: A Journal of Women Studies (2009), Vol. 30 Issue 3, pp. 52–76.
↑James Timberlake, Prohibition and the Progressive Movement, 1900–1920 (Harvard UP, 1963)
↑George B. Tindall, "Business Progressivism: Southern Politics in the Twenties," South Atlantic Quarterly 62 (Winter 1963): 92–106.
↑McDuffie, Jerome; Piggrem, Gary Wayne; Woodworth, Steven E. (2005).U.S. History Super Review. Piscataway, NJ: Research & Education Association. p. 418.شابک۰−۷۳۸۶−۰۰۷۰−۹.
↑Voris, Jacqueline Van (1996).Carrie Chapman Catt: A Public Life. Women and Peace Series. New York City: Feminist Press at CUNY. p. vii.ISBN978-1-55861-139-9.Carrie Chapmann Catt led an army of voteless women in 1919 to pressure Congress to pass the constitutional amendment giving them the right to vote and convinced state legislatures to ratify it in 1920. ... Catt was one of the best-known women in the United States in the first half of the twentieth century and was on all lists of famous American women.
↑Shulski, Martha (2007),The Climate of Alaska (به انگلیسی), Gerd Wendler, University of Alaska Press, p. 4{{citation}}: نگهداری یادکرد:نامهای متعدد:فهرست نویسندگان (link)
↑Klein, Ted (2007),Rhode Island (به انگلیسی), Marshall Cavendish, p. 67{{citation}}: نگهداری یادکرد:نامهای متعدد:فهرست نویسندگان (link)
↑بدون احتساب وسعت آبی، چین دارای مساحت بیشتری از آمریکاست، اما با احتساب قلمروی آبی، چین بعد از آمریکا قرار دارد.
↑Yaron Matras; Peter Bakker (2003).The Mixed Language Debate: Theoretical and Empirical Advances. Walter de Gruyter. p. 301.ISBN978-3-11-017776-3.in the Northern Marianas, Chamarro, Carolinian (= the minority language of a group of Carolinian immigrants), and English received the status of co-official languages in 1985(Rodriguez-Ponga 1995:24–28).
↑"Daily Passenger Travel",U.S. Dept. of Transportation, Bureau of Transportation Statistics (به انگلیسی) (2001 National Household Travel Survey ed.), archived fromthe original on 29 September 2007, retrieved17 April 2009 Retrieved on 2007-08-15.
↑Pucher, John, and Lewis Dijkstra (February, 2000),"Making Walking and Cycling Safer: Lessons from Europe"(PDF),Transportation Alternatives (به انگلیسی) (Transportation Quarterly ed.), archived fromthe original(PDF) on 16 February 2008, retrieved17 April 2009{{citation}}:Check date values in:|تاریخ= (help)نگهداری یادکرد:نامهای متعدد:فهرست نویسندگان (link) Retrieved on 2007-08-15.
↑"Scheduled Passengers Carried",International Air Transport Association (IATA) (به انگلیسی), 2006, archived fromthe original on 23 March 2010, retrieved17 April 2009 Retrieved on 2007-08-15.
↑"Passenger Traffic 2006 Final",Airports Council International (به انگلیسی), 2007-07-18, archived fromthe original on 29 April 2012, retrieved17 April 2009 Retrieved on 2007-08-15.
↑[http://www.pewforum.org/Age/Religion-Among-the-Millennials.aspx "Religion Among the Millennials"]. The Pew Forum on Religion & Public Life. RetrievedAugust 29, 2012.{{cite web}}:Check|url= value (help);line feed character in|url= at position 20 (help)[پیوند مرده]
↑"Women's Advances in Education". Columbia University, Institute for Social and Economic Research and Policy. 2006. Archived fromthe original on June 9, 2007. RetrievedJune 6, 2007.
↑Strauss, Lilo T.; et al. (November 24, 2006)."Abortion Surveillance—United States, 2003".MMWR. Centers for Disease Control and Prevention, National Center for Chronic Disease Prevention and Health Promotion, Division of Reproductive Health. RetrievedJune 17, 2007.
↑Schlecht, Neil E. (2005),Frommer's New York State (به انگلیسی), Brian Silverman, John Wiley and Sons, p. 161{{citation}}: نگهداری یادکرد:نامهای متعدد:فهرست نویسندگان (link)
↑"Murder".Crime in the United States 2009. FBI. 2010. Archived fromthe original on 7 May 2012. Retrieved2011-07-23.{{cite web}}:Unknown parameter|month= ignored (help)
Acharya, Viral V.; Cooley, Thomas F.; Richardson, Matthew P.; Walter, Ingo (2010).Regulating Wall Street: The Dodd-Frank Act and the New Architecture of Global Finance. Wiley. p. 592.ISBN978-0-470-76877-8.
Bianchine, Peter J.; Russo, Thomas A. (1992). "The Role of Epidemic Infectious Diseases in the Discovery of America".Allergy and Asthma Proceedings.13 (5): 225–232.doi:10.2500/108854192778817040.PMID1483570.
Fladmark, K.R. (2017). "Routes: Alternate Migration Corridors for Early Man in North America".American Antiquity.44 (1): 55–69.doi:10.2307/279189.ISSN0002-7316.JSTOR279189.
Leffler, Melvyn P. (2010). "The emergence of an American grand strategy, 1945–1952". In Westad, Odd Arne (ed.).The Cambridge History of the Cold War (به انگلیسی). Vol. 1: Origins. Cambridge: Cambridge University Press. pp. 67–89.ISBN978-0-521-83719-4.OCLC309835719.
Lemon, James T. (1987)."Colonial America in the 18th Century"(PDF). In Mitchell, Robert D.; Groves, Paul A. (eds.).North America: the historical geography of a changing continent. Rowman & Littlefield. Archived fromthe original(PDF) on January 23, 2013.
Simonson, Peter (2010).Refiguring Mass Communication: A History. Urbana: University of Illinois Press.ISBN978-0-252-07705-0.He held high the Declaration of Independence, the Constitution, and the nation's unofficial motto,e pluribus unum, even as he was recoiling from the party system in which he had long participated.
Smith, Andrew F. (2004).The Oxford Encyclopedia of Food and Drink in America. New York: Oxford University Press. pp. 131–132.ISBN978-0-19-515437-5.