انوری ابیوردی | |
|---|---|
| زادهٔ | اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن ششم هجری قمری ۱۱۲۶ میلادی |
| درگذشت | ۵۷۵ هجری قمری ۱۱۸۹ میلادی |
| آرامگاه | مقبرة الشعرایتبریز یابلخ |
| دیگر نامها | حکیم اوحدالدین علی ابن محمد خاورانی انوری ابیوردی |
| پیشه(ها) | شاعر،ریاضیدان،ستارهشناس،فیلسوف |
| سالهای فعالیت | قرن ششم هجری |
| آثار | دیوان اشعار،البشارات فی شرح الاشارات |
| سبک | قصیده،رباعی،غزل،قطعه |
| عنوان | پیامبر قصیدهسرایان، حجةالحق، امیرالاجل العمید |
| دوره | سلجوقیان |
اوحدالدّین محمّدبن محمّد أنْوَری (یا علی بن محمد انوری) معروف بهانوری ابیوردی و «حجّةالحق» از جملهٔشاعران ودانشمندانایرانیسده ۶ قمری در دورانسلجوقیان است.
انوری استادقصیده سرای شعرپارسی و آراسته به هنرهایخوشنویسی وموسیقی بودهاست. او از دانشهایریاضیات،فلسفه وموسیقی بهرهور و دراخترشناسی به زبان خود مرجع بودهاست. وجود گواهها و نشانههایی در شعر انوری سخن از آگاهی او از موسیقی دارد و همین امر برخی از پژوهندگان را برانگیخته تا او را موسیقیدانی تحصیل کرده بدانند.[۱]
بعضی از شعرهای انوری را دیگر افراد ناشاعر یا شاعر به اسم خود در کوی و برزن و شهرهای دیگر بیان میداشتند
انوری از مردم روستای بادنه (بدنه)ابیورد و پدرش از کارگزاران درباری و به گفتهای سرپرست میهنه بود. او برای پسر خود میراث فراوانی به جا گذاشت که انوری همه را صرف خوشگذرانی و عیاشی کرد و پس از مدتی از فرط تهیدستی، ناچار به شاعری در دربار شاهان شد.[۲]
اطلاعاتی که از زندگی انوری ابیوردی وجود دارد به گزارشهایی بازمیگردد که درتذکرهها و آثار ادبی مانند تذکرهدولتشاه سمرقندی،تاریخ گزیدهحمدالله مستوفی،لباب الالبابعوفی، مجمع الفصحای هدایت وتذکره آتشکده گردآوری شدهاست. همچنین خود آثار انوری نیز گزارشهایی از زندگی او بدست میدهد.
به گفتهدولتشاه سمرقندی، او در جوانی، چندی در مدرسهمنصوریهتوس به دانش آموختن علمها پرداخت و دانشهای عقلی و نقلی از قبیلفلسفه،اخترشناسی،موسیقی،ریاضیات،پزشکی،منطق و ادبیاتعرب را فرا گرفت. در شعرهای او اشارهای است که بر اثر علاقه به آثارپورسینا،عیون الحکمة او را به خط خود کتابت کردهاست.[۲]
انوری سفرهایی بهموصل،بغداد،بلخ،مرو،نیشابور وفرارود کردهاست، ولی در دوران کمال شاعری اقامتگاهش مرو، تختگاهسلطان سنجر سلجوقی بود. هنگامی که قطعهای درهجو مردم بلخ به نام انوری منتشر شد، خشم و غوغایی در مردم بلخ برانگیخت و کار به آنجا کشید که قصد کشتنش را کردند، اما جمعی از بزرگانبلخ مانند قاضیحمیدالدین بلخی صاحب کتابمقامات حمیدی به شفاعت از او برخاستند و انوری جان سالم به در برد.[۲]
بیشتر، سال ۵۸۳ را سال درگذشت او میدانند.ادوارد براون وفات وی را در سال ۵۸۱ و بنا به عقیدههرمان اته و ژوکوفسکی در سالهای میان ۵۸۷–۵۸۵ عنوان کردهاست. انوری دارای طبعی قوی بوده، در بیان معانی مشکل به صورتی روان مهارت داشت، و چیرهدستی خود درقصیده وغزل را به اثبات رسانید.آرامگاه وی در بلخ است.[۳] همچنین مقبره الشعرای تبریز و نیشابور را نیز به عنوان مدفن وی معرفی کردهاند.[۴]
دیوان انوری، قریب به پانزده هزار بیت میباشد. این دیوان در قالبهای شعری مختلفی مانندقصیده وقطعه سروده شدهاست. بیشتر شهرت انوری برپایه قصاید اوست و اشعار فکاهی و هزل وی عمدتاً در قالب قطعه میباشند.[۵] همچنین او دو اثر دیگر بنامهایالبشارات فی شرح الاشارات و رسالهای در عروض و قوافی از خود بجای گذاردهاست. کتاب نخست شرح و حاشیهای است که انوری بر کتاب الاشارات ابن سینا نگاشته و بگونهای آن را تفسیر نمودهاست. از یکی از شاعران متقدم انوری به نامقطران تبریزی دیوانی در تهران نگهداری میشود که گویا اعلام شده که به خط انوری ابیوردی نوشته شدهاست[۶] و این با پیشینهای که از هنر خوشنویسی وی گفتهاند همخوانی دارد. همچنین انوری کتابی در طب یا نجوم بنام «کتاب مفید» بنام شاه قطب الدین مودود برزنگی حاکم موصل تألیف کرده بود. همچنین کتاب عیون الحکمهابوعلی سینا را نیز بازنویسی کرده بودهاست.
انوری در قصاید خود مداحیهایی دارد، از جمله مدح ملک الامرا طغرل تگین غازی بیگ البارغو(آل افراسیاب)(حکومت ۴۵۵ق/۱۰۶۳م)،[۷] را گفتهاست.[۸]
| طغرل تگین به تیغ جهان را نظام داد | زو بیشتر گرفت و به کمتر غلام داد | |
| جیشش خراج خطهٔ چین و ختا ستد | امنش قرار مملکت مصر و شام داد | |
| ناموس جور و فتنه به خنجر قوی شکست | آرام ملک و دین به سیاست تمام داد | |
| جودش کفاف عمر به خرد و بزرگ برد | عدلش حیات تازه به خاص و به عام داد |

دیوان شعرهایش را ابتداسعید نفیسی و سپس محمدتقیمدرس رضوی تصحیح کردهاند. انوری در قصیده و قطعه اعجاز میکند و از تلمیحگویان چیرهدست است. گفتهاند که از حیث روانی الفاظ و کلمات و ترکیبها بهمتنبی وسید حمیری وابوالعتاهیه شبیهاست در زبان عرب.از لحاظ عقیدتی بسیاری چون قاضی تستری صاحب مجالس و الامین العاملی صاحباعیان الشیعه و طهرانی مؤلف الذریعه و افندی و غیرهم قائل به تشیع وی هستند. از کتابهایی که دربارهٔ وی نگاشته شدهاست، مفلس کیمیافروش نوشتهٔشفیعی کدکنی است. از ویژگیهای تأثیرگذار او این را میتوان ذکر نمود که تقریباً برای تمامی همعصران و متاخران خود دارای احترام و منزلت مانده و همیشه او را در ردیف بزرگترین شاعران فارسی سرای آوردهاند. انوری معانی و نکات ظریف را با اصطلاحات روزمره و نیز مفردات مکلف عربی میآمیخت و سبک و گونهای خاص خود پدیدآورده بود.[۹] بسیاری از اشعار انوری هجو و هزل میباشد که انتقاد نیشداری به اوضاع زمان خود در آنها بیان میکردهاست.
شهرت انوری به دلیل قصاید و توانایی بالای پردازش ادبی اوست. در شعری که بهجامی منسوب است آمده: <<در شعر سه تن پیمبرانند/هرچند که لانبی بعدی/اوصاف و قصیده و غزل را/فردوسی و انوری و سعدی>>.[۱۰] توان بالای انوری در بکارگیری اصطلاحات ادبی و عبارات لطیف و معانی بلیغ موجب شده تا بزرگان ادب ایران با او به دیده احترام نگاه کنند. کسانی مانندنظامی عروضی،جامی،آذر بیگدلی او را از بزرگان ادب فارسی دانستهاند.
انوری چنانکه از اشعارش و همچنین تصریح تذکره نویسان بر میآید در انتهای زندگی از شعرگویی و هزل سرایی و هجو گویی توبه نمودهاست. چنانکهشفایی اصفهانی وخاکشیر اصفهانی و عدهای دیگر نیز اینگونه بودهاند.
| دی مرا عاشقکی گفت غزل میگویی؟ | گفتم از مدح و هجا دست بیفشاندم هم | |
| گفت چون؟ گفتمش آن حالت گمراهی رفت | حالت رفته دگر باز نیاید ز عدم |
| جانا به غریبستان چندین بنماند کس | باز آی که در غربت قدر تو نداند کس | |
| صد نامه فرستادم یک نامهٔ تو نامد | گویی خبر عاشق هرگز نرساند کس | |
| در پیش رخ خوبت خورشید نیفروزد | در پیش سواران خر هرگز بنراند کس | |
| هر کو ز می وصلت یک جام بیاشامد | تا زنده بود او را هشیار نخواند کس |
نمونه ای دیگر:
| چه نازست آنکه اندر سر گرفتی؟ | به یکباره دل از ما برگرفتی | |
| ترا گفتم که با من آشتیکن | رهاکرده، رهی دیگر گرفتی | |
| دریغ آن دوستی! با من بهیکبار | شدی در جنگ و خشم از سرگرفتی | |
| مرا در پای غم کُشتیّ و رفتی | هوای دیگری در سر گرفتی |
نمونهای از یک غزل:
| ای دیر به دست آمده بس زود برفتی | آتش زدی اندر من و چون دود برفتی | |
| چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی | چون دوستی سنگدلان زود برفتی | |
| زان پیش که در باغ وصال تو دل من | از داغ فراق تو برآسود برفتی | |
| ناگشته من از بند تو آزاد بجستی | ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی | |
| آهنگ به جان من دلسوخته کردی | چون در دل من عشق بیفزود برفتی |
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در پیرامون دانش انوری چنین مینویسد:[۱۱]
انوری از دانشمندان نامور روزگار خود بهشمار میرود و اشعارش، در بردارندهٔ دانشها و معارف آن دوران است. اشارات، تلمیحات، تصویرسازی و مضمونآفرینیهایش، همه از استادی او در منطق، موسیقی، هیئت، ریاضی، علوم طبیعی، نجوم و حکمت حکایت دارد… انوری به ابن سینا اعتقادی تام داشت… وی همچنین کتابی در شرح اشارات ابنسینا با عنوان البشارات فی شرح الاشارات تألیف کرده بود…
کتابی در حکمت یانجوم نیز توسط انوری نوشته شدهاست که به شاه قطبالدین، صاحب موصل، تقدیم کرده بود. به گمانشفیعی کدکنی این کتاب، احتمالاً همان کتاب مفید است که دولتشاه سمرقندی بدان اشاره کردهاست.[۱۱]یان ریپکا از ایرانشناسان اروپایی مدعی شده که از اشعار و آثار انوری برمی آید که وی تا حدودی بهقانون جاذبه زمین پی برده بوده.[۱۲] او این را به ویژه در شعری با عنوان: «شبی در حال مستی از بامی درافتاد و این قطعه را سرود» نشان دادهاست. در این قطعه وی افتادن خود را از پشت بام بر خلاف نظر همیشگی علمای آن زمان که آن را مربوط به ماهیت جسم و میل و کشش درونی جسم به سوی پایین میدانستند این بار سقوط شی را به زمین و خواست و ماهیت زمین نسبت دادهاست. قطعه مذکور به اینگونهاست:
| گرچه شب سقطهٔ من هر که دید | پارهای از روز قیامت شمرد | |
| عاقبت عافیت آموز را | گنج بزرگیست پس از رنج خرد | |
| من که نیم دستخوش آسمان | کی برم از گردش او دستبرد | |
| پی نبری خاصه در این حادثه | تا نشوی بر سر پی همچو کـُرد | |
| واقعه از سر بشنو تا بپای | پای بر این راه چه باید فشرد | |
| سوی فلک میشدم الحق نه زانک | تا بشناسم سبب صاف و درد | |
| منزلتت گفت شوی بنگری | تا کلهیت آید از این هفت برد | |
| خاک چو از عزم من آگاه شد | روح برو از غم هجرم بمرد | |
| حلم مرا باز برو دل بسوخت | راه نکو عهدی و یاری سپرد | |
| از فلکم باز عنان بازتافت | بار دگر زی کرهٔ خاک برد |
|شابک= را بررسی کنید: invalid character (کمک)|شابک= را بررسی کنید: invalid character (کمک)