ابوعبدالله محمد امین (نام کامل: محمد بن هارون بن محمد بن عبدالله بن محمد بن علی ابن عبدالله بن العباس) ششمینخلیفه عباسی بود. دورهخلافت وی از ۱۹۳ تا ۱۹۸هجری قمری بود است.
امین درشوال سال ۱۷۰ هجری، دررُصافه دیده به جهان گشود. تولد او شش ماه پس از برادرشمأمون بود. وی به دوکنیهٔ «أبو عبدالله» و «أبو موسی» معروف گشته، مادرش زبیده دختر جعفر بن منصور بود. از خصوصیات نسبی امین،هاشمی بودن پدر و مادرش است که در هیچیک از خلفایبنی عباسی دیده نشده است.
سیوطی او را وصف کرده و میگوید: «از نظر چهره او یکی از زیباترین جوانان بهشمار میرفت. او سفیدچهره و قدبلند و دارای قدرت و شجاعت بود، و گفته شده یکبار با دست خویش شیری را کشته است. وی فردی فصیح و بلیغ وادیب بود[نیازمند منبع] ولی با وجود این اوصاف، فردی اسرافکار، سسترأی و بداندیشه بود و شایسته امارت و حکومتداری نبودی.»
وی در جایی دیگر ازاسحاق موصلی نقل میکند، و میگوید: «خصلتهایی در امین جمع شده، که در هیچکس دیگر جمع نشده بود؛ او زیباترین چهره را داشت و سخیترین مردم بود، و از نظر پدری و مادری دارای شریفترین نسب بود، ادبیاتش خوب بوده و آگاه به شعر بود، ولی خوشگذرانی بر او غلبه کرد.»
امین پنج سال بیشتر نداشت، که پدرش او را بهعنوانولیعهد خویش قرار داد، ناگفته نماند که مادرش زبیده، که دختر خاله/عموی هارونالرشید بود، گام اساسی را برای این امر گذاشته بود، وی از زنان بااستعداد و باهوش دوران خود شمرده میشد.
هارون الرشید سه فرزند خود امین و مأمون و قاسم را بترتیب ولیعهد خویش قرار داد و حکومت خویش را میان آنها تقسیم کرد، او در این تقسیمخراسان را بهطور کامل در اختیار مأمون قرار داده وشبه جزیره را در اختیار قاسم وعراق را برای امین قرار داد.
وقتی هارون به خاطر بیماری درطوس وفات نمود، همهٔ قلمروی اسلامی بدون هیچ گونه خلاف، با امینبیعت کردند، اما مأمون در آن هنگام برای اجرای دستور پدرش یعنی دفع شورش در خراسان به سر میبرد و از حضور در مراسم بیعت با امین عذر طلبید.
دوران امین آکنده از فتنهها و نا آرامیها بود، هنگامی که بین او و برادرش مأمون فتنه و نزاع وجود داشت، آتش مخالفتها و شورشها در بلادشام به وسیلهٔ «علی بن عبدالله بن خالد بنیزید بن معاویه» معروف به سفیانی شعلهور شد، او کسی بود، که مردم را به سوی خویش فرامیخواند، و پس از بیرون کردن عامل امین،دمشق را اشغال کرد، و چیزی نمانده بود تا ادعای استقلال کند.
امین برای دفع این شورش لشکری را به رهبری حسین بنعلی بن عیسی بن ماهان به دمشق فرستاده، اما به خاطر نابسامانیهایبغداد پیروزی چندانی حاصل نکرد، بدین صورت دمشق چند سال در اشغال به سر برد.
امین، «فضل بن ربیع» راوزیر دربار خویش قرار داده بود، او در سال ۱۹۶ هجری، هنگامی که پیروزی امین را در فتنهها ضعیف دید، از دید عموم غایب شد. به غیر از او کسی دیگر به عنوان وزیر امین در کتب تاریخ نام برده نشده است.
اما از مردان مهمی که در دربار حکومتی امین نقش داشتند، و خلیفه بر آنها اعتماد کرده بود، میتوان «عباس بن فضل بن ربیع» را نام برد، که مسئولیت دربانی خلیفه را برعهده داشت، همچنین «بکر بن معتمر» دیوان خاتم را اداره میکرد.
از دیگر مردان حکومتی در دوران امین، «علی بن عیسی بن ماهان» و «حسین بن علی بن عیسی» بود، که پدرش «علی بن عیسی» در جنگهای ضدطاهر بن حسین کشته شد، هر دوی آنها در وفاداری نسبت به امین ضعیف بودند، تا جایی که حسین بن علی بن عیسی چندین بار علیه خلیفه برگشته، و هر بار غدر و خیانت جدیدی پیاده میکرد. وی در پایان توسط سربازان امین دستگیر شد و او را به قتل رساندند.
هارون الرشید در دوران حکومت خویش و به منظور تحکیم قدرت خلافت و پیشگیری از هرگونه مشکلات احتمالی در روند انتقال قدرت، سلسله تمهیداتی را در نظر گرفته و بر اساس آن سیستم جانشینی پیچیدهای طراحی کرد. بدین ترتیب، امین به عنوان جانشین هارون، پس از وی به خلافت میرسید و مأمون نیز به عنوان جانشین امین منصوب گشت و قاسم، فرزند دیگر هارون، جانشین مأمون شد. تمام این تصمیمات تبدیل به عهدنامهای گشت که برکعبه آویخته شد و به ایالات فرستاده شد،[۱][۲][۳] اما پس از مرگ هارون، امین با سلسله اقداماتی مأمون را تحت فشار قرار داد و مدتی پس از عزل قاسم، مأمون را از جانشینی عزل کرد و فرزند خود موسی را با لقب الناطق بالحق به عنوان جانشین خویش اعلام کرد که نامش را در خطبه، جایگزین نام مأمون ساختند. مأمون نیز در اقدامی متقابل هرگونه ارتباط با بغداد را قطع کرد و از فرمانها امین سرپیچی کرد و به ستیزی آشکار با وی پرداخت که نتیجهٔ آن، درگیری نظامی میان دو برادر بود.[۴][۵][۶][۷][۸]
یکی از عوامل ایجاد هرج و مرج، واگذاری تمامی امور به وزیران و مشاورانی مانندفضل بن ربیع از سوی امین بود، در حالی که خود از امور کناره گرفته بود و به تفریح و معاشرت با زنان و جمعآوری ثروت و طرب مشغول بود. امین در کنار ویژگیهای برجسته همچون نسب هاشمی از سمت پدر و مادر و همچنین تربیت شایسته و توان جسمی، در امور حکومت و تصمیمگیریها ناتوان و سستعنصر بود، که همین امر موجب میگشت تا صلاحیت خلافت از وی سلب شود. به علت وجود چنین ضعفهایی در امین، مخصوصاً در هنگام نبرد با طاهر، اطرافیانش که به آیندهاش امیدی نداشتند، تدریجاً از اطرافش پراکنده میگشتند.[۹][۱۰]
البته به خاطر روابط تیرهای که میان امین و مأمون استوار بوده، نمیتوان به تاریخنویسان پس از امین اعتماد کرد، چه بسا که این تواریخ در دوران مأمون نوشته شده، و او هم به خاطر توجیه قتل برادرش، چهرهٔ امین را زشت و نکوهیده جلوه داده باشد.
اما در بعضی از روایات دیگر که در مورد امین گفته شده است، مورخان در آن بر چنین خصلتهایی از امین اتفاق داشته، یا چنین چیزی از طریق افراد ثقه و مورد اعتماد نقل شده است.
مثلاً علاقهمند بودن امین به شکار، و پرداختن به خوشگذرانی، و ترک امور حکومتی، از جمله مواردی است کهمورخان زیادی بر آن اتفاق دارند.
اما اتهام او به بادهگساری که در برخی از کتب تاریخ روایت شده، نمیتوان صحت آن را تأیید کرد، و اثبات آن امری سخت است.
در دوران خلافت امین جنگهایی فراگیر با روم پیش نیامد. در این دورهروم نیز مانند مسلمانان سرگرم جنگهای داخلی بوده و هیچیک از دو دولت آمادگی و توان نظامی برای جنگیدن را نداشتند.
در زمان به خلافت رسیدن امین، هنوز حرکت «رافع بن لیث» که شورشی علیهحکومت عباسیان شمرده میشد، استوار و پایدار بود، که در نهایت،هرثمه این حرکت را ضعیف کرده و رافع مجبور شد تا برای نجات خویش از مأمون طلب امان کند و مأمون نیز به او امان داده و او را بزرگ داشت.
اهلحمص بر عامل خویش اسحاق بن سلیمان که امین او را والی گردانده بود، شورش کرده و او نیز به شهرسلیمه انتقال پیدا کرد، امین نیز عبدالله بن سعید الحرشی به عافیه بن سلیمان به آنجا فرستاد و افراد متعددی از شهرحمص را که در این حرکت دست داشتند، به زندان افکند.
امارات موجود در عهد امین، همانی بود که در عهد پدرش وجود داشته و دولتخوارج صفریه و اباضیه کما کان در مکان خود استوار بوده، و أبو منصور یسع بن قاسم و عبدالوهاب بن عبدالرحمن بن رستم که از رئوسخوارج صفریه و اباضیه بودند، بر مناطق تحت اشغال خویش حکمرانی میکردند.
امویان نیز دراندلس امرشان قوت گرفته بود و حاکم وقت آنان در آن زمان هشام بن عبدالرحمن الداخل بود.
از طرف دیگر درقیروان دولتابراهیم بن اغلب قوت گرفته بودند، که در سال ۱۹۵ هجری عمران بن خالد التمیمی علیه او شورش کرده اما این شورش به شکست انجامید و سرانجام در سال ۱۹۶ هجری ابراهیم بن اغلب وفات نموده و پسرش جانشین او شد.
به همین صورت امارات مستقل در عهد مأمون در جناح غربی دولت اسلامی پا بر جا بود ولی اغلب ولایات از شرق تا غرب تحت سیطرهٔ کارگزارانعباسیان بود، هر چندخوارج، و عمالشان در قیروان، دولت عباسی را در بغداد تهدید میکردند ولی دشمن اصلی عباسیان امویان شمرده میشدند که در بلاد اندلس رشد روزافزون یافته بودند.
طاهر وهرثمه به وسیلهٔ لشکریانی که در اختیار داشتند، در سال ۱۹۷ هجری/۸۱۲ میلادی، به محاصرهٔ اطراف بغداد مشغول گشتند و با شدت بخشیدن به این محاصره، فشار را بر لشکریان امین افزون کردند.[۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵] محاصرهٔ بغداد تا سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی، به صورت فرسایشی به درازا کشید تا در محرم همین سال، طاهر بر شدت حملات شدید خود افزود و محلات را یکی پس از دیگری فتح کرد و به لشکر دستور داد که برای فتح نهایی بغداد، حمله را آغاز نمایند و سرانجام بغداد، در همین زمان فتح گردید.[۱۶][۱۷][۱۸][۱۹][۲۰][۲۱] امین با تعدادی از یاران خویش درمدینهالمنصور مورد محاصره قرار گرفت و در فکر تسلیم شدن به هرثمه بود، اما یارانش پیشنهاد کردند که محاصره را شکسته و به جانب شام یاجزیره بگریزد و پس از تجدید قوا به مقابله با طاهر بپردازد، که مورد پذیرش امین قرار گرفت. اما طاهر با اطلاع از این تصمیم، با نگارش نامهای به یاران امین، آنان را به واسطهٔ اموال و املاکشان تهدید کرد، که در نتیجهٔ آن افرادی مانندسلیمان بن منصور، محمد بن عیسی وسندی بن شاهک، دچار وحشت گشتند و با آوردن عذر و بهانه امین را از این تصمیم منصرف کردند و او را نسبت به تسلیم شدن به طاهر خوشبین ساختند. امین نیز در نامهای با تحکم و آمرانه از طاهر خواست که او را به نزد مأمون ببرد تا اوتصمیم نهایی را بگیرد. اما طاهر که به پیروزی خود و سرانجام امین واقف بود، با بیتوجهی برخورد کرد و گفت که باید تسلیم حکم او گردد که البته روایت دیگری هم موجود است که امین این پیشنهاد را نپذیرفت.[۲۲][۲۳] امین نیز از اهداف و امیال طاهر مطلع بود و تصمیم او را پیشبینی میکرد و از جهتی به علت وجود شایستگیهای متعدد، متمایل بود که او را در خدمت داشته باشد، اما اینگونه نشد.[۲۴]امین پس از ناامیدی از جانب طاهر، به هرثمه بن اعین روی آورد. در نظر امین، هرثمه بهترین شخص برای تسلیم گشتن بود. او هرثمه را ازموالی و خدمتگزاران خود و پدرش میدانست و به وفاداریاش نیز اطمینان داشت و در اثر شرایط پیش آمده، شناخت و اعتمادش نسبت به او فزونی یافته بود؛ بنابراین در نامهای از هرثمه درخواست کمک و امان کرد.[۲۵][۲۶][۲۷] پنج شب مانده ازمحرم سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی، امین با وجود اخطار هرثمه به او دربارهٔ تأمین امنیتش و توصیه به تسلیم گشتنش در روز بعد برای محافظت از جانش، به علت جایز ندانستن هرگونه تعلل و تأخیر، از کاخ خود بیرون آمده و به اخطار هرثمه بیتوجهی کرد. امین بر قایقی که برای او در کناردجله آماده کردهبودند و هرثمه خود با آن به استقبال امین آمده بود، سوار شد. هرثمه در مواجهه با امین، اظهار اطاعت و بندگی کرد.[۲۸][۲۹] مسیری طی نشده بود که سپاهیان طاهر از کمینگاه خویش خارج گشته و به سوی قایق، سنگ و تیر پرتاب کردند. در ادامه افرادی به زیر قایق رفته و آن را واژگون ساختند. یکی از یاران هرثمه او را نجات داد و امین نیز با شنا، خود را به کنار آب رساند. روایت است که پیش از اسارت امین، یکی از یارانش کهاحمد بن سلام نام داشت را اسیر کردند که پس از پرسش از او دربارهٔ امین، وی اظهار بیاطلاعی کرد. سرانجام امین اسیر گشت و توسطمحمد بن حمید طاهری شناسایی گشته و این خبر به اطلاع طاهر رسید، که او نیز بلافاصله دستور قتل امین را بهقریش دندانی،حاجب خویش، ابلاغ کرد. بدین ترتیب امین در اسارت کشته شد.[۳۰][۳۱][۳۲][۳۳][۳۴][۳۵][۳۶][۳۷][۳۸][۳۹][۴۰] بدن امین درباغ مونسه دفن گردیده و سرش به همراه فتح نامهای توسط قاصدی به نزد مأمون در مرو، فرستاده شد.[۴۱][۴۲][۴۳]
این واقعه در شهر ربیعالاول سال ۱۹۸ هجری رخ داده، او در آن زمان ۲۸ سال سن داشت.
مورخان بسیاری در تحلیل این فتنه، خود امین را مقصر میدانند، چرا که برادرانش را از ولیعهدی خلع کرده، و پسر خویش، موسی را ولیعهد گرداند، این فتنه به نوبهٔ خود سبب شد از منزلت شهربغداد که محل دانشآموزی و هنر و بازرگانی بود کاسته شود؛ و از جهت دیگر به سستی و نایکپارچگی مسلمانان انجامید.
وقتی امین به قتل رسید،عبدالله بن طاهر سر او را نزد مأمون فرستاد، و اوضاع ناآرام آن زمان را برای خلافت مأمون آماده کرده، و به شهرها و مراکز اسلامی نامه نوشته، و آنها را از کشته شدن امین آگاه ساخت.
مادر مأمون ایرانی بود و هواداران ایرانی وی از اینرو او را خواهرزاده خود مینامیدند. آنگاه که سر خلیفه امین، مظهر بخش عربی خلافت، به خراسان بزرگ، نزد مأمون فرستاده شد بانگ برآمدن دوباره ایرانیان به صدا درآمد.[۴۴]