| اشکش | |
|---|---|
| از پهلوانان شاهنامه | |
| نام | اشکش، آغش،[۱] ارشکش، اشکس |
| نام کامل | اَشْکْشِ،اشک ءِ اَشه (اشک بن اَشه) |
| شهرت | از هفت پهلوانان |
| درفش | پلنگ پیکر |
| نام پدر | وهادان، فرهادان |
| نام مادر | دخترطوس |
| موطن | البرز کوه،مکران |
| جنگها | |
| نبرد اول | رهایی بیژن ازتوران |
| نبرد دوم | جنگ خوارزم |
| نبرد سوم | جنگ بزرگ کیخسرو |
| مرگ | البرز کوه |
| فرزندان | شاهپور (شاوور)، مهرداد و … |
| شاه دست نشانده | البرز کوه (گیلان)، مکران |
| نوادگان | خاندانایزدیار (درمکران)، خاندانآل زیار (درالبرز کوه)، برخی از خاندانهایاشکانی مانندوراز،اسپندیار،سورن،شاهان لار، خاندانابومنصور عبدالرزاق |
اَشکَش درشاهنامه نام یک دلاورایرانی وبلوچ[۲] است که از خاندانکیانی و فرماندار گماردهکیخسرو بر مکران بود، پس از او یکی از خاندان اشکش موسوم بهفریبرز بن کی کاووس جانشین اشکش گردید. وی فرمانده سپاهکوچ و بلوچ بود که در لشکرکشیکیخسرو که به کینسیاوش انجام میشد، بهتوران شتافت.[۳]
اشکش پهلوانی ازنژادِ همای[۴][۵] که به فرماندهی سپاهیان کوچ و بلوچ برای کین خواهیسیاوش آماده بود و با درفشی پلنگ پیکر همراه لشکرِ خود از پیش «کیخسرو گذشت.[۶]
فردوسی در شمار پهلوانان کیخسرو از دستهای به نامفریدونیان نام برده، که ریاستش با اشکش بوده است. او ممکن است یکی از امرای محلیِ تاریخی ـ افسانهایِ عصراشکانیان بوده باشد که هر کدام سپاه و درفش ویژهٔ خود را داشتند، اما مطیع شاه بودند (نک: صفا، ۵۸۷). درمجمل التواریخ (ص ۹۱) اشکش پسرقباد[۷] پسرکاوه بهعنوان یکی از ۲۰۰‘۱ اسپهبد کیخسرو آمده است. طبری (۱ / ۵۸۳–۵۸۴) و بیرونی (ص ۱۱۴) در ذکر شاهان اشکانی از اشکان بن اش نام میبرند. وُلف (ص ۶۳) و عبدالقادر بغدادی (ص ۱۱) به جای اشکش، اشکن میآورند. مسعودی (۱ / ۲۵۹) به جای «اش»، «آس» مینویسد.[۸][۹]
اشکش یکی از ۲۰۰‘۱ اسپهبد کیخسرو بود.[۱۰] او را از شاهان اشکانی از اشکان بن اش نام میبرند.[۱۱][۱۲]
اشکش یکی از هفت مرد دلاور ایرانی بود که به همراهرستم و برای آزادیبیژن به توران رفت. در بسیاری نبردها حضور داشت. وی درخوارزم،شیده را به گُریز واداشت و به فرمان کیخسرو، به فرمانرواییمکران برگزیده شد.[۱۳]
| به اشکش بفرمود تا با سپاه | به مکران بباشد به آئین شاه |
و همینطور
| به اشکش بفرمود تا سی هزار | دمنده هژبران نیزه گذار | |
| برد سوی خوارزم کوس بزرگ | سپاهی به کردار درنده گرگ |
حکیمفردوسی در بیتی شکوهمند از شاهنامه، از اشکش چنین یاد کرده است:
در اوج اقتدار دولت کیخسرو، بزرگانی از شهر اِرمان به دربارایران آمدند و شکایت از گرازانی تنومند و قوی داشتند که تمام اراضی اِرمانیان را به ویرانه مبدل کرده بودند.کیخسرو از میان نامداران داوطلب خواست تا برای نابودی گرازهای وحشی رهسپار گردد اما از کسی دم بر نیامد جزبیژن. چون بیژن راه اِرمان را بلد نبود قرار شدگرگین در این سفر وی را همراهی نماید.[۱۵]
بیژن در دشتاِرمان از گرگین خواست در شکار کمک نماید، گرگین رُک گفت تو از شاه هدایا گرفتی من چرا شکار گراز نمایم و به استراحت پرداخت. بیژن با تیر و کمان به شکار پرداخت و گرازان درشت هیکل را از پای درآورد. در آخر گرگین به کار او حسد برد و خواست بیژن پیروزمندانه به نزد کیخسرو بر نگردد، از اینرو صحبت ازمنیژه دختر شاهتوران به میان آورد که در چند فرسخی کاخی چون بهشت دارد. بیژن وسوسه شد و سرانجام موفق به دیدار منیژه و در نهایت گرفتار شاه توران شد؛ و در چاهی افکنده گشت تا جان سپارد.[۱۶]
گرگین به ایران برگشته و در مورد ناپدید شدنبیژن دروغ گفت و همه بهویژهگیو پدر بیژن (بیژن تنها فرزند پسری گیو بود) سخت نگران شدند؛ تا اینکهکیخسرو در نوروز در جام جهاننما مکان تقریبی بیژن را یافت و فرمان آزادی بیژن را با اختیارات ویژه به رستم داد و رستم در تدارک حمله به توران به سالار دربار ایران چنین دستور میدهد:
| بفرمود رستم به سالار بار | که بگزین ز گردان لشکر هزار | |
| ز شیرانِ گردنکش نامور | بباید تنی چند بسته کمر | |
| چوگرگین و چونزنگه شاوران | دگرگستهم تیغِ جنگ آوران | |
| چهارمگرازه که راند سپاه | نگهبان فرهنگ و تخت و کلاه | |
| چوفرهاد ورهام گرد دلیر | چُناشکش کجا هست چون نرّه شیر | |
| چنین هفت یل باید آراسته | نگهبان این لشکر و خواسته[۱۷] |
اشکش در شاهنامه به عنوان فرمانده سپاه کوچ و بلوچ در چندین بیت معرفی شده است.[۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲][۲۳]
به پادشاهی گماشتن کی اشکش بلوچ در مکران توسط کیخسرو شاهنشاه ایران زمین:
| به اشکش بفرمود تا با سپاه | به مکران بباشد یکی چندگاه | |
| نجوید جز از نیکی و راستی | نیارد به کار اندرون کاستی |
و
| پس ازگستهم اشکش تیزهُش | که با رأی و دل بود و با مغز خوش | |
| یکی گرزدار از نژادهمای | براهی که جستیش بودی بپای |
| یکی گرزدار از نژادقباد | دلیر و سرافراز و آهسته پاک زاد | |
| سپاهش ز گردانکوچ وبلوچ | سگالیده جنگ و برآورده غوچ | |
| که کس در جهان پشت ایشان ندید | برهنه یک انگشت ایشان ندید | |
| درفشی برآورده پیکرپلنگ | همی از درفشش ببارید جنگ | |
| نگه کردکی خسرو از پشت پیل | بدید آن سپه را زده بر دو میل | |
| پسند آمدش کرد سخت آفرین | بدان بخت پیروز و روشن نگین |
نشان اشکش
در شاهنامه نشان اشکش و رزم آوران کوچ و بلوچ پرچمی با نقش پلنگ تصویر شده:[۲۴]
نام اشکش را که در شاهنامه به کرّات یاد شده به صورت اَش-کَش بهاوستایی وسنسکریت میتوان به معنی بسیار درخشان گرفت که مناسبخدای خورشید است. این نام شاهنامه ای که نام رهبر اساطیری بلوچان به روزگار کیانیان اساطیری بهشمار رفته است، مطابق خدای خورشید قومی بلوچان به نظر میرسد. چون از سوی دیگر خوچ (تاج خروس، بلوچ) و خروس (سمبل خورشید) در فرهنگ و اساطیر بلوچان جایگاه والایی دارند.[۲۵]
در جنگ کیخسرو با تورانیان، اشکش فرمانده سپاهی از کوچ و بلوچ بود و در پشت سپاه گستهم لشکر میراند و فردوسی او را تیزگوش، پرزور، دلیر، تیزهوش و گرزداری از نژاد همای مینامد (۴ / ۲۸). در لشکرکشی ایرانیان به توران به فرماندهی فریبرز، اشکش تیزچنگ فرمانده میسرهٔ سپاه بود (۴ / ۹۴). هنگام رهسپار شدن رستم به توران برای نجات بیژن، اشکش یکی از ۷ دلاور همراه رستم بود، که فردوسی او را صیدکنندهٔ نرّهشیر نامیده است (۵ / ۶۰). پساز رهایی بیژن، چون افراسیاب به تعقیب رستم پرداخت، اشکش فرمانده میمنهٔ سپاه بود که با گرسیوز درآویخت (۵ / ۸۰). اشکش در رایزنی کیخسرو برای مقابله با افراسیاب حضور داشت و کیخسرو او را با ۳۰ هزار سوار نیزهدار مأمور جنگ با شیده در خوارزم کرد. اشکش در خوارزم شیده را مغلوب و متواری کرد. پساز این پیروزی، کیخسرو او را روانهٔ زم کرد، تا از حملهٔ افراسیاب به پشت سپاه ایران جلوگیری کند. در نبرد مکران نیز اشکش دلاورانه همراه کیخسرو بود. چون کیخسرو آهنگدریای زره کرد، اشکش را فرمانروایمکران ساخت.[۲۶]
{{cite journal}}:Check|url= value (help)