ادبیات فارسی یاادبیات پارسی بهادبیاتی گفته میشود که بهزبان فارسی نوشته یا بیان شده باشد. ادبیات فارسی تاریخی هزاران ساله و ریشه در تاریخ شاعران و نویسندگان دارد.شعر فارسی ونثر فارسی دو گونه اصلی در ادب فارسی هستند. برخی کتابهای کُهن در موضوعات غیرادبی مانندتاریخ، مناجات و علوم گوناگون نیز دارای ارزش ادبی هستند و با گذشت زمان در دسته آثارکلاسیک ادبیات فارسی قرار گرفتهاند.
ادبیات فارسی ریشه در ادبیات باستانی ایران دارد که تحت تأثیر متون اوستایی در دوران ساسانی به زبانهایپارسی میانه و پهلوی اشکانی پدید آمد. ادبیات فارسی نو نیز پس از اسلام و با الگوبرداری از ادبیات عربی در نظم و ریشههای دبیری و نویسندگی دوران ساسانی که ادبیات منثور عربی را ایجاد کرده بود در زمینه نثر متولد شد.ادبیات شفاهی فارسی نیز به همان سبک باستانی خود ادامه یافت.
ادبیات فارسی موضوعاتی مانند حماسه و روایات و اساطیر ایرانی و غیر ایرانی، مذهب و عرفان، روایتهای عاشقانه، فلسفه و اخلاق و نظایر آن را در برمیگیرد. برپایه موضوع مورد کاربرد در یک آفریده ادبی فارسی آن را در گستره ادبیات حماسی، غنایی، تعلیمی یا نمایشی قرار میدهند.
ادبیات فارسی چهرههای بینالمللی شناخته شدهای دارد که بیشتر آنها شاعران سدههای میانه هستند. از این میان میتوان بهرودکی،فردوسی،نظامی گنجهای،خیام،سعدی،مولانا وحافظ اشاره کرد.گوته بر این باور است ادبیات فارسی، یکی از چهار ارکان ادبیات بشر است.[۱]
ادبیات در ایران پیش از اسلام به سرودههایاوستا در حدود ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد بازمیگردد. این سرودهها که بخشی ازسنت شفاهی ایرانیان باستان بودهاند سینه به سینه منتقل شده و بعدها بخشهای کتاباوستا را در دوران ساسانی پدیدآوردند چون وقتی اسکندر ایران را تسخیر کرد آوستا به دست اسکندر سوخته شد.[۲][۳] در زمان ساسانیان کتاب اوستا بیست و یک جلد بود.[۴]
اوزان باستانی شعر در ایران ضربی و هجایی بودند و به نظر میرسد این شیوه درزبان فارسی باستان نیز مورد استفاده بوده است. در دورهٔاشکانیان ادبیات ایران تحت تأثیر نفوذهلنیسم دچار دگرگونی شد. خنیاگرانپارتی سرودهای محلّی را که تا پس از اسلام نام پهلوی نیز داشتند میخواندند و این گونه شعر با ابزارهای موسیقی همراه میشده است. با نفوذ فرهنگ مانوی در ممالک ایران و هنرگرایی آنان گونهای ادبیات شعرگونهمانوی به زبانهایپارتی،پارسی میانه وسغدی در ایران پدید آمد. در آثار به دست آمده از واحهٔتورفان در کشور چین آثار فارسی زیادی کشف شده که به این گفتار بازمیگردند. در دورانساسانیان نگارش بهبود یافت و آثار فقهی و دینی و داستانی زیادی به نگارش درآمد که برخی ماننددرخت آسوریک،یادگار زریران (هردو از دورهٔ اشکانی)،کارنامه اردشیر بابکان وماتیکان یوشت فریان دارای جنبههای ادبی نیز بودند. با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی بسیاری از این متون از میان رفت و برخی نیز توسط زرتشتیان نجات یافت و بیشتر بههندوستان منتقل گردید که امروزه بهادبیات پهلوی شهرت دارند. خط مورد استفاده در دوران پیش از اسلام برای نگارش آثار ادبیخط پهلوی،خط مانوی وخط سغدی بوده است و برخی آثار هم به پازند نوشته شده و بهدین دبیره بودهاند. گاهی بهرام گور شاه ساسانی را دارای ذوق شاعرانه توصیف کرده و ابیاتی را بدو منسوب ساختهاند؛ مانند:
منم آن شیر دمان /منم آن ببر یله /این منم بهرام گور /منم شیر شنبله
ای که از خار منم جانم به سر /تا نداری پندی از جان دلو مه به کر
ادبیات کلاسیک فارسی در دوران نخست اسلام در ایران که تحت حاکمیت عربهای اموی و حکمرانان محلی آنان بود به صورت شفاهی آغاز به کار کرد. در این دوران نشانههایی از علاقهٔ مردم به شعر کهن در برخی متون ثبت شده است که ترانهٔ کودکان بلخ و بصره نمونههایی از آن است. به هرحال تحت تأثیر صنعت شعری عرب، گونهای جدید از ادبیات در ایران پدید آمد که بیشتر مبتنی بر شعر بود. این شعر قالبی، گاهی در قالبهای بومی عرب و گاهی در قالبهای ساخته شده ایرانی سروده میشد.
در زمان بغتسما (۲۰۵–۲۵۹ ه.ق) شاعری به نامحنظله بادغیسی (ف. ۲۲۰) ظهور کرد. در عهد بغتسمامحمد بن وصیف وفیروز مشرقی وابوسلیک گرگانی به سرودن شعر پرداختند. پس از آن در دورهٔ حاکمیت عباسیان و فرمان یافتن کارگزاران ایران، عباسیان برای حکم راندن بر بخشهایی از سرزمینهای ایران زبان فارسی دارای گونههایی از شعر شد که بیشتر قطعههای دوبیتی بود. در دورههای بعدی این آثار با روی کار آمدن سامانیان گسترش یافت. با اینحال نویسندهٔ کتاب تاریخ سیستان آغاز ادبیات فارسی رسمی را به دورهٔ صفاریان و شاعرانی مانند محمد وصیف سگزی وبسام کرد میرساند.
در دورهٔآل بویه منطقی رازی وغضایری در شعر نامبردارند و در نثردانشنامهٔ رازی علایی ورگشناسی به قلمابن سینا پرداخته شد و ابوعبید جوزانی بخش ریاضی دانشنامه را به رشتهٔ تحریر درآورد و قصهٔحی بن یقظان به فارسی ترجمه و شرح شد.
شعر فارسی در دورهٔ مغول بر روی هم گرایش یافته به سادگی و روانی بود و اگر چه برخی شاعران به پیروی از پیشینیان یا به سبب گرایش به آرایههای ادبی و تکلفهای شاعرانه به شعر مصنوع روی آوردند؛ این کار همگانی نداشت و حتی همان شاعران پیرو و گاه متصنع، در روبرو اشعار دشواری که به منظور اظهار مهارت و استادیشان میسرودند، اشعار سادهٔ بسیار داشتند که قصّهٔ دل و ندای ذوقشان بود. بیشتر مثنویها و همهٔ غزلها و غالب قصیدهها به زبان سادهٔ روان و گاه نزدیک به زبان گفتگو ساخته میشد. یکی از سببهای سستی برخی از بیتها یا به کار بردن ترکیبهای کم بها در پارهای از شعرهای این دوره، همین نزدیکی به زبان گفتگو است؛ ولی اینکه بیشتر شاعران، به خصوص غزلسرایان، در پایان این دوره به زبان سادهٔ دونفره گرایش یافته بود؛ به این علّت بود که رابطهٔ گروهی از آنان با آثار استادان بزرگ پیشین کاهش یافته و نیز دستهای از آن شاعران ترکزبانی بودند که فارسی را میآموختند و هنگام سخنگویی ناگزیر سادهگویی میکردند.همراه این سادگی، بیان یک ویژگی دیگر توجّه به نکتهسنجی و نکتهیابی و نکتهگویی است؛ یعنی گنجانیدن نکتههایی باریک در شعرها همراه با خیال دقیق و نازکبینی تام که معمولاً از آنها در شعر به درون مایه یاد میشود. چنین نازکخیالیها و نکتهپردازیها در شعر فارسی، به ویژه شعر غنایی ما از گذشته وجود داشت؛ ولی هر چه از سدههای پیشین به زمانهای کنونی نزدیک شویم، نیروی آن را قابل حس کردن تر و به همان نسبت سادگی الفاظ را برای آسانی بیان بیشتر مییابیم. در سدههای هفتم و هشتم، شاعرانی چون خواجو و سلمان و به خصوص حافظ توانستهاند، نکتههای دقیق بسیار در الفاظ عالی منتخب بگنجانند و خواننده را گاه از نیرویِ شگفتانگیز خود به حیرت افکنند و همین توانایی جادوگرانه است که باعث شد جانشینان آنان و به ویژه شیفتگان حافظ، دنبالهٔ کارش را در نکتهآفرینی بگیرند؛ بیخبر از آن که «قبول خاطر و لطف سخن خدادادست».لازمهٔ پیروی از نکتهآفرینیهای حافظ شناخت نیرویِ فکری و لفظی اوست؛ ولی شاعران دوره تیموری بیخبر از این اصل به گونهای روزافزون به تکاپوی یافتن نکتههای باریک افتادند و در گیرودار این تکاپو گاهی از رعایت جانب الفاظ بازماندند و با این کار مقدمات ایجاد سبکی را در ادبیات فارسی فراهم کردند که از آغاز سده دهم، نیروی آشکار یافت و در دورهٔ صفویان به تدریج کار را به جایی کشانید که یکی از سرآمدان شیوهٔ خیالپردازی میرزا جلال اسیر در اسارت مطلق مضامین افتاد و در شکنجههای این اسارت مطلق، گاه زبان مادری خود را در ترکیب الفاظ از یاد برد و از بیان عبارتهای نامفهوم ابا نکرد.سخن در این است که هر چه از آغاز این دوره، به پایان آن نزدیکتر شویم، بزرگنمایی در مضمونیابی و مضمونسازی را بیشتر و به همان نسبت دقت در الفاظ و یکدست نگاه داشتن آن و انتخاب را در آن کمتر میبینیم. بیشک گرد مضمونها و نکتههای تازه در شعر، به ویژه در غزل، گردیدن بسیار شایسته و در خور است؛ بدان شرط که نخست در این راه زیاده روی نکنند و دوم به خاطر معنی لفظ را بیهوده نگذارند؛ ولی بیان این نکته خالی از فایده نیست که سخنگویان این دوره نکتهپردازی و مضمونیابی را از وظایف شاعر میپنداشتند و شعر سادهٔ بینکته را ماندنی نمیدانستند.
موضوع مورد بحث در اثر ادبی و نیز حالت روحی و فکری پدیدآورنده اثر آن را به یک نوع خاصی در ادبیات سوق میدهد که به چهار دسته حماسی، تعلیمی، غنایی و نمایشی تقسیم میشود. هر کدام از این انواع ویژگیهای خاص خود را دارند که در آثاری که در آن نوع ویژه به کار رفته نمایان است.[۶]
ادبیات حماسی
حماسه در لغت به معنی دلیری و جنگاوری است. دکترسیروس شمیسا در کتاب خود به نام انواع ادبی ویژگیهایی برای حماسه متذکر میشود که از آنها میتوان به خرق عادت، روایات جنگجویان و پهلوانیها، داستانهای مربوط به گیاهانی با خواص عجیب و موجودات افسانهای اشاره کرد و همیشه در حماسه و در هر داستان حماسی یک قهرمان نیز وجود دارد. سرودههای حماسی فارسی توسط خنیاگران دورهگرد در مناطق مختلف ایران با روشهای ویژه و آیینی خوانده میشدند.[۷]از مهمترین و شناختهشدهترین حماسههای ادبیات فارسی میتوان بهشاهنامهٔ فردوسی و نیز داستانهایی مانندکوشنامه،گرشاسپنامه،فرامرزنامه وبرزونامه اشاره کرد. همچنین حماسهٔحمله حیدری وحمزهنامه هم از آثار مهم حماسی-مذهبی فارسی هستند. از دورهٔ مغول بهبعد یک نوع وقایعنگاری حماسهگونه دربارهٔ سرگذشت پادشاهان نیز به بالندگی رسید و آثاری مانندتیمورنامه وشاهنامهٔ قاسمی بهدنبال رونق این سبک پدید آمدند. مهمترین و جامعترین حماسهٔ منثور فارسیمرزباننامه است که در ابتدا بهزبان مازندرانی نوشته شدهبود و بعدها به فارسی ترجمه شد.[۸]
ادبیات غنایی
غنا در مفهوم واژهای به معنی سرود خوانی و آواز است. در ادبیات فارسی به بخشی از سرودههای منظوم که بیشتر در قالبهایمثنوی وغزل آفریده شدهاند ادبیات غنایی فارسی گفته میشود. درونمایه ادبیات غنایی فارسی معمولاً شامل عشق و شور جوانی است.[۹] از نمونههای موفق ادبیات غنایی ایران میتوان بهخسرو و شیرین ولیلی و مجنون در آثارنظامی گنجوی، ویس و رامین اثرفخرالدین اسعد گرگانی، و غزلیاتحافظ وسعدی اشاره نمود.[۱۰]
ادبیات تعلیمی
ادبیات تعلیمی گونهای از خلق آثار ادبی است که با درونمایهٔ علمی و اخلاقی به هدف تعلیم و تربیت نگاشته شدهباشد. در ادبیات فارسی ادب تعلیمی ریشهدار است و در آثاررودکی و متقدمان وی و نیز در بخشهای زیادی از شاهنامهٔ فردوسی به چشم میخورد. با توجه به اینکه بسیاری از آثار غیر تعلیمی مانند آثار حماسی و غنایی دامنهٔ تعلیماتی و بار آموزشی در خود دارند یا پندهای اخلاقی به خوانندگان منتقل میکنند تعیین مرز میان ادبیات تعلیمی و سایر انواع ادبی اندکی دشوار است. به بیان دیگر دامنه ادبیات تعلیمی تا حد زیادی گستردهتراز سایر انواع ادبی است. از نمونههای بارز ادبیات تعلیمی در زبان فارسی میتوان بهبوستان وگلستان و سایر مثنویهایسعدی،مخزن الاسرار سرودهٔحکیم نظامی،مرزباننامه،قابوسنامه و دیواننزاری قهستانی شاعر اسماعیلی قرن هفتم اشارهکرد.[۱۱]
آغاز ادبیات نمایشی در ایران رنگ و بویمذهبی داشت.مغان و خنیاگرانپارتی آوازها را با نمایش اجرا میکردند. در دوران اسلامی آدابتعزیه را به صورت نمایشی اجرا میکردند. مراسمسوگ سیاوش که پیرامون کسی از شخصیتهای شاهنامهای بود نیز به گونهای همراه با نمایش ادا میشد. در ایران بعد ازصفوی آدابعاشورایی رنگ جدی به خود گرفت. در همان زمان اجرای تئاتر در میانارمنیان اصفهان که در جلفا ساکن بودند تحت تأثیر خارجیهای ساکن در این مسیحینشین آغاز شد.
با این حال ادبیات نمایشی نوین در ایران با ترجمه آثارمولیر به فارسی در دورانمشروطیت قاجار رایج شد و تا به امروز ادامه یافت. از اواسط دههٔ ۱۳۳۰ برپایی سالنهای جدید نمایش و برگزاری جشنوارههای تئاتر و توجه روشنفکران به ریشههای هنر بومی و ملی سبب رونق دوبارهٔ نمایشنامهنویسی شد.غلامحسین ساعدی با نام مستعار گوهرمراد وبهرام بیضایی واکبر رادی واسماعیل خلج از برجستهترین نمایشنامهنویسان معاصر بهشمار میروند.[۱۲]
ادبیات طنز
طنز یکی از شاخههای ادبیات انتقادی و اجتماعی است که در ادبیات کهن فارسی، به عنوان نوع ادبیمستقل شناخته نشده و مرزهای مشخصی با دیگر مضمونهای انتقادی و خندهآمیز چون «هجو»، «هزل» و «مطایبه» نداشته است. از واژهٔ طنز، اغلب معنی لغوی آن یعنی «مسخره کردن» و «طعنه زدن» مورد نظر شاعران و نویسندگان بوده است ولی معنی امروزی آن، که جنبهٔ انتقاد غیرمستقیم اجتماعی با چاشنی خنده، که بُعد آموزشی و اصلاحطلبی آن مراد است، از واژهٔ satire اروپایی گرفته شده است.[نیازمند منبع]
شعر فارسی
قالبهای شعری
قالب در شعر کلاسیک فارسی، شکل ظاهری است که قافیه به شعر میبخشد. طول هر مصراع، چیدمانهجاهای هر مصراع، تعداد ابیات، آرایش مصراعها،قافیه آرایی آنها و حتیعاطفه انتقالیشاعر به خواننده دیگر عوامل تعیینکنندهٔ قالب ظاهری شعرند.[۱۳] در قالب شعر عواملی مانندقافیهآرایی و وزن شعر مهم هستند و هر قالب شعری میبایست از یک سبک قافیه و وزن ویژهٔ خود پیروی کند. به جز این درونمایه و محتوای شعر نیز میباید با قالب شعری همخوانی داشتهباشد. به بیان دیگر هر قالبی برای بیان تمامی موضوعها مناسب نیست و موضوعهای سنتی هر قالب باید در آن بیان شوند. همچنین از آنجا که شعر فارسی از بیتهایی تشکیل شده که به دو بخش مساوی به نام مصراع تقسیم میشوند لازم است که در تمامی این قوالب مصراعها از نظر وزن و تعداد هجا و نیز ریتم هجاهای کوتاه و بلند همخوانی داشتهباشند بجز قالب مستزاد که چنین نیست. قالبهای اصلی شعر کلاسیک فارسی عبارتند از:
مثنوی: قالبی است که در آن هر بیت قافیه جداگانهای دارد که بین دو مصراع همان بیت مشترک است، اما وزن تمام ابیات یک مثنوی مساوی است. مثنوی بیشتر درونمایهٔ حماسه یا داستانهای غنایی دارد.فردوسی،رودکی ونظامی از بزرگترین مثنویسرایان ادب فارسی هستند.
غزل: غزل در ساختار مانند قصیده است با این تفاوت که ابیات آن بین پنج تا چهارده بیت است. غزلها بیشتر حاوی درونمایه عشق و عرفان و غنا هستند. سعدی، خواجوی کرمانی و حافظ را میتوان بهعنوان غزلسرایان بزرگ ادبیات فارسی برشمرد.
مسمط: مسمط به نوعی از قصاید یا اشعاری گفته میشود که وزن یکسان داشته و از تلفیق و ترکیب بخشهایی کوچک موسوم به رشتهها یا لختها فراهم آمده باشند. قافیهٔ رشتهها متفاوت است و در هر رشته تمام مصراعها جز مصراع آخر همقافیه است. در مسمط، مصراع آخر هر رشته را بند میگویند. بندها همقافیه و حلقهٔ اتصال همهٔ رشتهها به یکدیگر است.منوچهری دامغانی ابداعکنندهٔ مسمط در شعر فارسی است.
مستزاد: قالب شعری کماستفاده در ادبیات فارسی که در حقیقت غزلی است که کلمه یا جمله موزون و هماهنگی به آخر تمامی مصراعها اضافه شده است.مسعود سعد سلمان نخستین مستزادسرا است.میرزاده عشقی ومهدی اخوان ثالث نیز این قالب را در اشعارشان به کار بردهاند.
ترجیع بند: مجموعهای است از غزلهای چند بیتی که هموزن هستند و برای اتصال این غزلها به یکدیگر از یک بیت تکراری استفاده مینماید. بیت ترجیع با قافیهای ویژه و لفظ و معنی یکتا تکرار میگردد.سعدی وهاتف اصفهانیترجیعبندهایی دارند.
ترکیب بند: همان ترجیع بند است با این تفاوت که بیت تکراری ترجیعبند در این قالب متغیر است. از ترکیببندسرایان میتوان بهمحتشم کاشانی ووحشی بافقی اشاره کرد.
قطعه: شعری است حاوی داستان یا پند اخلاقی و نیز مدح و هجو که در آن ابیات زوج همقافیهاند. از دوبیت آغاز میشود.رودکی،انوری،ابن یمین وپروین اعتصامی مهمترین قطعهسرایان ادبیات فارسی هستند.
رباعی: از دو بیت تشکیل شده و مصراعهای یک و دو و چهارم با یکدیگر همقافیهاند. وزن تمام رباعیها یکسان است و برای بیان افکار و اندیشههای شاعر استفاده میشده است. این قالب کاملاً یارانی بوده و از زبان فارسی به سایر زبانها رسیده است.رودکی را مخترع این قالب میدانند. بجز اوخیام ومولوی نیز از رباعیسرایان بنام هستند.
دو بیتی: مانند رباعی است اما از آن قدیمیتر و کهنتر است. ریشه آن به دوران پیش از اسلام بازمیگردد. تفاوت رباعی و دوبیتی در وزن آنهاست و نیز اینکه دوبیتی برای بیان احساسات درونی شاعر بکار میرود. دوبیتیهای فارسی از دوبیتیهای محلی و فهلوی ریشه گرفته است.باباطاهر،صفیالدین اردبیلی، وفایز دشتی از بزرگترین دوبیتیسرایان ایران بهشمار میروند.
چهارپاره: مانند مثنوی بوده ولی هر بیت با بیت بعدی همقافیه بوده و از بزرگان آن میشود بهنادر نادرپور اشاره کرد.
سبکهای شعر فارسی
سبک شعر به مجموعه واژگان، طرز بیان و دستور زبان و نیز محتوا و درونمایههای شعری دورههای خاص تاریخی گفته میشود که در شعر شاعران همان دوره نمود پیدا کرده و آن را از شیوه شاعری متقدمین و متأخرین متمایز میسازد. در گذشته به سبک شعر طرز یا طریقه نیز میگفتند.[۱۴] شعر کلاسیک فارسی چهار سبک دارد:
سبک خراسانی، به دورهای از ادبیات منظوم فارسی گفته میشود که در دورهٔ آغازین ادب فارسی به کار میرفت. این سبک به دلیل اینکه شاعران نخستین فارسی عمدتاً از اهالی خراسان بودند و در دورهٔ حاکمیت امرای خراسان نظیر سامانیان و غزنویان پدیدآمدهبودند سبک خراسانی نام گرفت. پیروی از این سبک تا قرن ششم ادامه پیدا کرد.[۱۵] با اینحال برخی از دنبالکنندگان این سبک از اهالی آذربایجان بودند؛ مانندقطران تبریزی،فلکی شیروانی ومهستی گنجوی. از شاعران بنام سبک خراسانی میتوان بهرودکی،کسایی مروزی،فردوسی،فرخی سیستانی،منوچهری دامغانی،عنصری،اسدی توسی ودقیقی اشاره نمود. از ویژگیهای مهم سبک خراسانی نفوذ کم واژگان عربی و ترکی و گرایش به اخلاق و حماسههای ملی ایرانی است.[۱۶]
سبک عراقی پس از دورهٔ سبک خراسانی پدید آمد. علت نامگذاری این سبک به عراقی این است که پایتختسلجوقیان دراصفهان وری که بلادعراق عجم بودند قرار داشت و نیز شمار قابل ملاحظهای از این شعرا در نواحی مرکزی ایران میزیستند. سبک عراقی که تا زمان تیموری در ایران سبک اصلی سرایندگی بود از نظر محتوا و زبان و حتی دستور تا حدی با سبک خراسانی متفاوت بود. در سبک عراقیوامواژههایترکی وعربی تا حد زیادی در شعر فارسی رخنه کردند و حروف و اصطلاحات خاص دورهٔ خراسانی کنارگذاشتهشد. درونمایهٔ شعر از حالتحماسی بهعرفان تغییر یافت. قالب غزل نیز که در شعر خراسانی جایگاه باارزشی نداشت در این سبک به قالب اصلی شعر فارسی بدل شد. از سرایندگان مهم سبک عراقی میتوان بهخاقانی شروانی،انوری ابیوردی،مولوی بلخی،نظامی گنجوی،سعدی شیرازی،خواجوی کرمانی،حافظ،کمالالدین اصفهانی وفخرالدین عراقی اشاره کرد. مهمترین حوزههای معنایی سبک عراقی در شعر شامل عشق و عرفان و مدیحهسرایی میشد.[۱۷]
سبک هندی که برخی آن راسبک اصفهانی نیز نامیدهاند. تقریباً از قرن نهم[۱۸] تا سیزدهم هجری ادامه داشت و از ویژگیهای آن، تعبیرات و تشبیهات و کنایات ظریف و دقیق و باریک و ترکیبات و معانی پیچیده و دشوار را میتوان نام برد. در این سبک زبان کوچهبازار به شعر راه یافت و شاعری از صورتگرایی به معناگرایی در کلام رسید. بسیاری از واژگان کهن ادبی حذف شد و جایگزینهای ساده و عامیانهتری جایگزینشان شد.[۱۹] قالب اصلی شعر سبک هندی غزل است که معمولاً با یک تکبیت آغاز میشود. محدودیت نیز ندارد و گاهی غزلهای چهل یا پنجاه بیتی نیز وجود دارند. از بزرگترین شاعران سبک هندی میتوان بهکلیم کاشانی،عرفی شیرازی،بیدل دهلوی،طالب آملی،هاتف اصفهانی وصابر کرمانی اشاره نمود.
نامگذاری این سبک به هندی به علت استقبال دربار ادبپرور هند از شاعران پارسیگوی بود. در آن زمان همچنین به کمتوجهی پادشاهانصفوی به اشعار متداول مدحی،[۲۰] شاعران بسیاری از ایران بههندوستان وسرزمینهای عثمانی رهسپار شدند. با اینحال شمار شاعران ایرانی دردربار گورکانیان هند بیش از هموطنان عثمانینشینشان بود. با توجه به اینکه شاعران این دوره بیشتر بهدلیل فضای نامناسب ادبی درون ایران در دورههای صفوی و افشار و زند جلای وطن کردهبودند به امید داشتن زندگی مناسب به مدیحهسرایی پرداختند. از اینرو عمده آثاری که به این سبک نوشتهشده را آثار مدحی تشکیل میدهند. اینان بهواسطهٔ دوری از مرکز زبان و تمایل به اظهار قدرت در بیان مفاهیم و نکات دقیق و هنجارشکنی و نوآوری و تفنندوستی و به سبب تأثیر زبان و فرهنگ هندی و دیگر عوامل محیط، سبک جداگانهای را به وجود آوردند.
دورهای در سرایش شعر فارسی است که از قرن سیزدهم هجری آغاز شد. در این دوره شاعران به علت ابتذال و ضعف و بیمحتوایی شعرسرایی در سبک هندی به دورههای پیشین ادبیات فارسی بازگشتند. گاهی این سبک را تنها یک دوره میدانند و عنوان میشود که در آن مرحله شاعران تنها به سبکهای گذشته بازگشت کرده و سبکی جدید را پدید نیاوردند. با اینحال پس از صائب تبریزی که از برزگترین نمایندگان سبک هندی بود بر اثر انحطاط سرایندگی در این سبک شاعرانی نظیرآذر بیگدلی،نشاط اصفهانی،مشتاق اصفهانی وطبیب اصفهانی به شعر گذشتگان روی آوردند. الگوی اصلی شاعران این دوره بیشتر شاعران سبک عراقی، به ویژهنظامی وانوری وخاقانی وسعدی بود.[۲۱] این سبک که تا اوایل سدهٔ چهاردهم نیز سبک اصلی شعر فارسی بود. این بازگشت از اصفهان آغاز شد و با کانونها و محافل شعرای اصفهان و پس از آن کاشان و قم و تهران همراه بود. در دورهٔ زندیه و قاجاریه این سبک شدیداً پا گرفت و باعث پدید آمدن آثار منحصر به فرد ادبیات فارسی در دورهٔ مشروطه و پس از آنشعر نیمایی وشعر سپید شد.[۲۲]
آرایههای ادبی که به صنایع ادبی نیز معروف هستند عبارتاند از به کار بردن تکنیکها و فنونی که به زیبایی اثر ادبی بیفزاید. این آرایهها که به دو گروه بیان و بدیع تقسیم میشوند در طول تاریخ ادبیات فارسی پیشرفت کرده و تکمیل شدهاند. برخی از این آرایهها از شعر عربی عاریه گرفته شده و برخی دیگر توسط خود سخن سرایان پارسیگو ابداع شدهاند.
۱-بیان: به معنی کلام بازمیگردد و مبحث آن بر این است که یک واژه یا پاره را چگونه میتوان معنی، تفسیر یا تأویل نمود. مهمترین صنایع بیان عبارتاند ازتشبیه،استعاره،مجاز وکنایه.
۲-بدیع: به بازشناسی آرایههای ادبی که به زیبایی اثر کمک میکند میپردازد. این آرایهها به دو بخش آرایههای لفظی و معنوی تقسیم میشوند. آرایههای لفظی به زیبایی کلام با الفاظ کمک میکند و شاملواج آرایی،سجع،ترصیع،جناس وقلب میشوند. در مقابل آرایههای معنوی آندسته هستند که به زیبایی اثر را از طریق معنیبخشی و ظرافت معنا موجب میگردند. این آرایهها شمار زیادی دارند و مهمترین آنها عبارتاند ازمراعات نظیر،تضاد،متناقض نما،حس آمیزی،تلمیح،تضمین،اغراق،ایهام،تمثیل،حسن تعلیل ولف و نشر.[۱۳]
درونمایههای ادبیات فارسی
تاریخ و اساطیر
با توجه به پیشینهٔ مذهبی ادبیات در ایران پیش از اسلام و آمیختگی اساطیر کهن ایرانی ومذهب زرتشتی و نیز تلفیق آن باحکومت دینی ساسانی تاریخنویسی و اسطورهنگاری در ادبیات ایران امری ریشهدار است. در زبان فارسی نو که پس از اسلام ازفارسی میانه جدا گردید نگارش ادبی تاریخ و اسطورهها بارها انجام شده است. متون نثر تاریخی و اساطیری که عمدتاً جنبه ادبی ندارند زبان به کار رفته و بهکارگیری صنایع ادبی آنها را در زمره آثار ادبی جای داده است. از این متون میتوان بهتاریخ بلعمی،تاریخ بیهقی،تاریخ طبرستان،تاریخ الرسل و الملوک،مجمل التواریخ اشاره نمود. در آثار نظم که به شعر سروده شدهاند بارزترین نمونهٔ آنشاهنامهفردوسی است. این اثر حماسیاساطیر ایران زرتشتی و حتی پیش زرتشتی را دربردارد و توسط فردوسی ضمن سرودهشدن به نظم از فراموشی آنها تحت تأثیر تعلمیات مذهبی اسلامی جلوگیری شد. محتوای اساطیر منعکس در شاهنامه گاهی با اصل آن اختلاف دارد و فردوسی سراینده ضمن علم به اصل ماجرا که در کتب نظم موجود بوده آنها را چنان تغییر داده که در زمرهٔ آثار ضاله فرض نشوند. داستانکیومرث که حتی در منابع اسلامی ابوالبشر معرفی شده از نخستین انسان به نخستین شاه تغییر کرد و نیز حکایتمشی و مشیانه وثنویت زرتشتی که با عقاید رسمی دوره فردوسی سازگار نبوده از اثر وی حذف گردید.[۲۳] به غیر از فردوسی از این دست شاعران تاریخ و اسطورهسرا میتوان بهدقیقی،اسدی توسی،خواجوی کرمانی،زرادشت بهرام پژدو اشاره کرد.
عرفان
عرفان و آموزههای عرفانی جایگاه ویژهای در حجم ادبیات کلاسیک فارسی ایفا میکنند. پیشینهٔ گرایش به عرفان در ادبیات ایران به آموزههای عرفانیمانی و تعلیماتمانوی بازمیگردد. در دوران پس از اسلام نیز بسیاری از ادیبان و شاعران ایرانی به خلق آثار ادبی با درونمایه عرفانی پرداختند. از میان آنها میتوانابوسعید ابوالخیر را به عنوان یکی از پیشگامان نام برد؛ اما ورود عرفان به شعر به صورت رسمی باغزلیات عرفانیسنایی غزنوی آغاز شد. بعدها با پیشرفتسبک عراقی در شعر عرفان با آن آمیخته شد به نحوی که بسیاری از تعابیر و اصطلاحات عرفانی به شعر رایج آن دوره رخنه کرد. یکی از اصلیترین علل گرایش به شعر عرفانی ذوق ادبی صوفیها و پیروانتصوف بود. بسیاری از صوفیان نامدار ایران دارای دیوان و دفاتر شعر بودند و در زمرهٔ شاعران سرشناس دوره خود محسوب میشدند. از این جهت شعر صوفیانه که از مصادیق عرفان اسلامی نیز هست راه خود را به ادبیات رایج در ایران به ویژه پس از حمله مغول باز نمود. از نامدارترین شاعرانی که به شعر صوفیانه و عرفانی میپرداختند میتوان بهباباطاهر،جامی،هاتف اصفهانی،فخرالدین عراقی،شاه نعمتالله ولی،مولوی،عطار نیشابوری،شیخ محمود شبستری وفیض کاشانی اشاره کرد. همچنین از نثرنویسانی که نثرهای ادبی عرفانی مینوشت میتوانعینالقضات همدانی،خواجه عبدالله انصاری،شمس تبریزی،شیخ احمد جامی ومحمد غزالی وسعد الدین نزاری قهستانی را نام برد. برخی دیگر از شاعران مانند حافظ و سعدی اگرچه در آثارشان اشعار عرفانی و تعابیر صوفیانه فراوان دارند؛ اما از آنجا که تفکر عرفانی و صوفیانه خاصی را اشاعه نمیدهند از حیطهٔ شعرای عرفانی جدای هستند. از میان آثار مهم عرفانی ادبیات فارسی میتوان بهمثنوی مولوی ودیوان شمس از مولوی،[۲۴]منطقالطیر از عطار، مناجاتنامه از انصاری وکیمیای سعادت از غزالی وکشف المحجوب از هجویری اشاره کرد.
موضوعات عاشقانه
علاقه به موضوعات عاشقانه در ادبیات فارسی به دوران نخستین شکلگیری ادبیات فارسی بازمیگردد. در آثار شاعران متقدم مانندکسایی مروزی،رودکی سمرقندی وعنصری معانی عاشقانه زیادی دیدهمیشود. همان دوره در اثر بزرگ و ماندگار فردوسی که شاهنامهٔ اوست داستانهای عاشقانه مانندبیژن و منیژه،خسرو و شیرین و زال و رودابه همگی به جنبه انسانی عشق بازمیگردد. در دورهٔ بعدی که شاعرانی نظیرنظامی،انوری وخاقانی وفخرالدین اسعد گرگانی ظهور کردند سرودن غزلیات عاشقانه و سرودن داستانهای عشقی افزایش یافت. همان دوره ضمن ورود مفاهیم عرفانی به ادبیات توسط سنایی غزنوی نوعی از عشق غیرزمینی که عشق به معبود بود در شعر فارسی رخنه کرد. با وجود این در دورههایی کهسعدی وحافظ سردمداران آن هستند عشق در آن به گونهای درآمد که در مرتبهای میان عشق زمینی و آسمانی جای گرفت. ادبیات فارسی منظومههای عاشقانه زیادی دارد.[۲۵]
مرثیه و مدیحه
بخش بزرگی از ادبیات فارسی را مرثیهها و مدیحهها در بر میگیرند.مرثیه شعری است که در سوگ شخصی گفته شود ومدیحه نیز به شعری گفته میشود که در ستایش یا بزرگنمایی شخصی خاص خواه زنده و خواه درگذشته سروده شدهباشد. قالب شعری در این طرز معمولاً قصیده است هرچند در سایر قوالب به ویژهمثنوی وغزل نیز مدح دیده میشود. مدح معمولاً معطوف بزرگان دین، شاهان و ملازمان با نفوذ دربار میشد که شاعران درباری به خصوص از دورههایسامانی وغزنوی جهت امرار معاش و کسب درآمد در دربار شاهان به آن میپرداختهاند. قالب مداحی قصیده بوده و بزرگترین مدیحه سرایان نخستین فارسی در دوره غزنوی میزیستهاند که از میان آنان میتوان بهعنصری،عسجدی،فرخی سیستانی،منوچهری دامغانی ومسعود سعد سلمان اشاره نمود. با این وجود پیش از اینان شاعرانی مانند رودکی نیز در دربار سامانیان شعر مدح سروده بودند. اما تفاوت رودکی با ایشان از این جهت بود که در اشعاررودکی بیش از آنکه مدح دیده شود بیان داستان و عقاید بود و گاهی با احترام به شاه یا بزرگی نام وی با ابیاتی معدود در پایان قصیده میآمد. اینگونه مداحی که بعدها میان غزلسرایان بنامی همچونحافظ شیرازی،سیف فرغانی،خواجوی کرمانی نیز به کار گرفته شد بیش از آنکه مدح باشد شعری بود که گاهی نام بزرگی در آن آمده بود. هر چند محتوای شعر به او چندان مربوط نباشد. در مثنویها نیز در اشعارفردوسی،نظامی گنجوی وفخرالدین اسعد گرگانی مجموعه آثار با ذکر ابیاتی در مدح یکی از بزرگان به نام او نوشته و به او تقدیم شده است. از شاعرانی که پس از دوره غزنوی در ادبیات مدیحه فعال بودند، انوری،خاقانی،معزی نیشابوری وکمال الدین اسماعیل را میتوان نام برد. پس از استقرار حکومت صفوی در ایران توجه مدیحهسرایی کاهش یافت و شاعران مدیحه سرا بیشتر بههندوستان وممالک عثمانی مهاجرت نمودند. در همین دوره مدح مذهبی در ایران رایج شد که محتشم کاشانی از مهمترین مدیحهسرایان آن دوره بهشمار میرود.کسایی مروزی را نخستین مدیحهسرای مذهبی در تاریخ ادبیات فارسی میدانند.[۲۶]باباطاهر،خیام وناصر خسرو از شاعرانی هستند که اشعار مدحی در شعرشان دیده نشده و ظاهراً هیچگاه انسانی را مدح نگفتهاند.[۲۷]
اخلاق و معرفت
موضوع اخلاق یکی از کهنترین درونمایههای ادبیات در ایران است. در بسیاری ازمتنهای پهلوی به ویژهاندرزنامهها که سابقه نگارش آنها به دوران پایانی حکومتساسانیان میرسد و تحت تأثیرمتون اوستایی نوشته شدهاند محوریت موضوع براخلاق است.[۲۸] از میان این نوشتهها میتوان بهمینوی خرد یا کتاب فقهیشایست ناشایست اشاره کرد. در متون فارسی دری نیز مسائل اخلاقی در شعر شاعران بسیاری نمود پیدا کرده و کتابهای منثور بسیاری در این زمینه نوشتهشدهاند.[۲۹] از میان آنها میتوان بهاخلاق ناصری،گلستان سعدی،قابوسنامه و دیوانپروین اعتصامی[۳۰] اشاره نمود.
فرهنگنویسی در ایران به دورانساسانیان بازمیگردد. زمانی که الفبایدیندبیره ابداع شد نیاز مبرم به ثبت و نگهداری از واژگاناوستایی که در آن زمانزبانی مرده محسوب میشد از سوی موبدان و دینپژوهان ایرانی احساس گردید. به دنبال آن فرهنگهایی بهزبان پهلوی و اوستایی ایجاد شد که از آن میان دو فرهنگ لغت بنامانفرهنگ اویم ایوک وفرهنگ پهلوی امروزه بدست ما رسیده است. همچنین به دلیل وجودهزوارش در زبان پهلوی که لغاتآرامی بودند که در قرائت میبایست معادل پهلویشان خوانده میشدفرهنگنویسیهزوارشها نیز معمول بوده است. پس از اسلام به دلیل اینکهزبان عربی به عنوانزبان دینی و ادبی و علمی تا چند قرن نخست اسلامی در ایران رایج بود ضرورت آشنایی با این زبان فرهنگهایی را پدیدآورد. اما نخستین فرهنگ لغت فارسی که بیشتر برای رواج دادنزبان فارسی ادبی در ممالک ایران ساختهشده بود درآذربایجان و توسطخواجه نصیر طوسی به وجود آمد. مهاجرت ادیبان و علمای ایرانی در دوران متاخر بههندوستان وعثمانی نیز فرهنگنویسیهای متعدد فارسی را موجب شد. از مهمترین فرهنگهای دیگر فارسی میتوانتحفة الاحباب،برهان قاطع،فرهنگ جهانگیری،فرهنگ رشیدی،غیاث اللغات،آنندراج وفرهنگ نظام را میتوان نام برد. در دوران معاصر نیز به تبعیت از واژهنویسی و فرهنگنویسی رایج در غرب و با توجه به پیشینه این امر در ایران فرهنگهای نوین زبان فارسی پدید آمد. از برجستهترین فرهنگهای معاصر فارسیلغتنامه دهخدا،فرهنگ معین،فرهنگ سخن،فرهنگ عمید وفرهنگ معاصر فارسی میباشند.[۳۱]
فرهنگ نویسی نوین
در دوره معاصر جوامع فارسیزبان با توجه به آشنایی با امورلغتنامهنویسی و ادبی غرب و شیوههای نوین فرهنگنویسی با الهام از سبک گذشته فرهنگهای جدید در زبان فارسی پدید آمدند. این فرهنگهای جدید که مملو از واژگان فنی و علمی اروپایی به ویژه از زبانهایفرانسه،روسی وانگلیسی هستند عمدتاً بر اساس نیازهای زبانی در کشور ایران نوشتهشدهاند. از مهمترین این فرهنگها میتوان بهلغتنامه دهخدا،لغتنامه معین،فرهنگ عمید وفرهنگ آریانپور اشاره کرد.
زبان و ادب فارسی در هند سابقهٔ دیرینهای دارد. دربارهٔ پیشینهٔ رواج زبان و ادب پارسی در شبهقاره، از مدارک تاریخی چنین برمیآید که در سدهٔ سوم هجری، برای نخستین بار هندوان فرصت یافتند تا با فارسیزبانان آشناییِ مؤثر پیدا کنند. در آن زمان بنا به قول ابن حوقل در صورهالارض و اصطخری در المسالک و الممالک، مردمِ «مُلتان» و «منصوره» بهزبان عربی و سِندی، و مردم «مُکران»، بهزبان فارسی سخن میگفتند. در اوایل سده چهارم هجری، در سِند شاعری ظهور کرد مشهور بهرابعه بنت کعب که اشعار فصیح دلکشی از او در قدیمیترین تذکرهها نقل شده است و میرسانَد که در زمان او، زبان فارسی درسِند رواج داشته است.[۳۲] در حدود یک میلیون نسخه خطی به زبان فارسی در هند وجود دارد که این میزان یک دهم کل نسخ خطی موجود در این کشور است و خط فارسی در منابع علمی کشور هند بسیار رایج است.[۳۳]
اگرچه داستانسرایی در ادبیات فارسی ریشه کهنی دارد، اما داستانینویسی به سبک مدرن در ایران از نیمه دوم قرن نوزدهم رایج شد. نخستین رمان ایرانیسرگذشت حاجی بابای اصفهانی است که به وسیلهٔمیرزا حبیب اصفهانی به رشته تحریر درآمد. پس از آن نویسندگانی همچونمحمدعلی جمالزاده،طالبوف وزین العابدین مراغهای داستاننویسی نمودند که البته آثار آنها از نظر زبان و سبک نوشتار با زبان رسمی و ادبی دوره قاجار و نیز گاهی با زبان عامیانه نزدیکی مییافت. همچنین ویژگی عمده این آثار وجود روحملیگرایی و نموداساطیر ایرانی در آنها بود.[۳۴] پس از آن و بهویژه با رواج گسترده آثار ادبی اروپایی در ایران سبک جدید و نوینی از داستاننویسی در ایران پدید آمد که در راس آنهاصادق هدایت قرار داشت. به دنبال صادق هدایت نویسندگانی مانندهوشنگ گلشیری،جلال آل احمد،صادق چوبک،بهرام صادقی،سیمین دانشور،بزرگ علوی،محمود دولتآبادی،علی محمد افغانی وغلامحسین ساعدی این سبک را دنبال نمودند. داستانهای کوتاه و بلند در آثار این نویسندگان به چشم میخورد. رمان مدرن فارسی پس از انقلاب عمدتاً به نقد وضعیت فرهنگی و سیاسی موجود در جامعه میپردازد. رویکرد اصلی جریان مدرن، همچون رئالیستهای سنتی رویکردی انتقادی است با این تفاوت که موضوع انتقاد آنان نهنظام سلطنتی پیش از انقلاب، بلکه وضعیت سیاسی حاضر است. مهمترین تفاوت مدرنیسم داخلی با مدرنیسم غربی در همین تفاوت نگرش به تحولات اجتماعی نهفته است. مدرنیسم غربی با کنارهگیری از واقعیت بیرونی، به ذهنیتگرایی افراطی پناه میبرد و هیچگونه مسئولیت اجتماعی یا نقش اصلاحطلبی برای خود قائل نیست. اما نویسندهٔ مدرنیست داخلی که نمیتواند خود را از دغدغههای سیاسی و اجتماعی روزانه رها سازد، رویکرد انتقادی اسلاف رئالیست خود را البته با تکنیکهای روایت ذهنی مدرن در عرصههای اجتماعی دنبال میکند؛ و بدین ترتیب احساس میکند به مسئولیت اجتماعی و ایدئولوژیک خود عمل کرده است. رمان مدرن فارسی علیرغم آنکه فرمی مشابه آثار مدرن غرب دارد، نگاه سنتی خود را به موضوعات حفظ میکند. روح و اندیشه ذاتی رمان غرب مبتنی برنیستانگاری اومانیستی است و درک این اندیشه مستلزم آشنایی و انس عمیق نویسنده با ادبیات غرب است؛ اما این حس و حال اومانیستی هیچگاه در نویسندگان داخلی به کمال یافت نشده است و به همین صورت نوعی دوگانگی و تضاد در صورت و محتوای رمان مدرن فارسی قبل و بعد از انقلاب وجود دارد.نویسندگان رمان مدرن در نقد هنجارهای ناشی از نوعیتفکر دینی عمدتاً به دو مضمون میپردازند. نخست ستیزسنت ومدرنیته در قالب جنگ پدران و پسران و دوم نقد برخی از ارزشهای اخلاقی رایج؛ گفتمان رمان مدرن فارسی در واقع همان گفتمان صادق هدایت در بحث تجدد و عقبماندگی است که اینبار فاقد صراحت است.[۳۵] از رمان نویسان برجسته ایران در پس از انقلاب بایستی بهزویا پیرزاد،عباس معروفی،علی مؤذنی،حسین سناپور وشیوا ارسطویی اشاره کرد.
وزن در شعرهای نیما و اخوان با نوع شعری که احمد شاملو سراینده آن بود تفاوت دارد. شعر نیمایی دارای وزن عروضی بوده و تنها هجاهای شعر تساوی خود را از دست دادهاند و کوتاه یا بلند میشوند ولی در شعر سپید که احمد شاملو آن را پایهگذاری کرد از وزن خبری نیست و به جای آن از تصویرسازی واژگانی و موسیقی درونی استفاده میشود.
شعر سپید گونهای از شعر فارسی است که در دهه سی خورشیدی توسطاحمد شاملو ابداع شد. این شعر که از الگوی شعر نیمایی پدید آمد شعریست که فاقد قاعده وزن و قافیه بوده و وزن آن را میباید در فحوای کلام جستجو کرد. قافیه اگر در این گونه شعر به کار برود فاقد دستور ویژه است و جای آن بستگی به خواست شاعر دارد. ایده شاملو برای چنین شعری این بود که وزن و عروض و قافیه دست شاعر را برای سرایندگی تنگتر کرده و باعث کاهش درخشندگی و اعتلای اثر میشوند. این شعر در غرب گونهای دارد که به آن شعر آزاد میگویند و در آثارمیلتون ولورکا بوفور دیده میشود. به عقیده براهنی شاملو ایده شعر سپید را از ادبیات غرب آموخته و آن را با نثر آهنگین ادبیات فارسی به ویژه اثرتاریخ بیهقی آمیخت و شعر سپید از آن زاده شد.[۳۶] از شاعرانی که به شعر سپید پرداختند میتوان به جز احمد شاملو بههوشنگ ایرانی،شمس لنگرودی،رضا براهنی،سید علی صالحی،منوچهر آتشی،احمدرضا احمدی،علیرضا آدینه،قدمعلی سرامی،رسول یونان،یدالله رؤیایی واحمدرضا احمدی اشاره نمود.[۳۷]
در دوره ادبیات نوین ایران ادبیات کودک باجبار باغچه بان،عباس یمینی شریف وتوران میرهادی آغاز میشود. بعدهاثمین باغچه بان،مصطفی رحماندوست نیز از چهرههای موفق این عرصه میشوند.قصههای مجید یکی از موفقترین آثار داستانی ادبیات کودک و نوجوان بهشمار میرود که توسطهوشنگ مرادی کرمانی نوشته شد. از سال ۱۳۴۴کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به منظور گسترش کتاب و کتابخوانی میان قشر کم سن و سال ایران تأسیس شد که به برگزاری نمایشگاهها، فیستوال، جشنواره و ارائه کتاب به کودکان و نوجوانان میپردازد. این کانون پس از انقلاب اسلامی زیرمجموعه وزارت آموزش و پرورش گردید. از نویسندگانی که گاهی به این مقوله نیز میپرداختند میتوان بهاحمد شاملو،نادر ابراهیمی وصمد بهرنگی اشاره کرد. سایر نویسندگان و شاعران موفق حیطه ادبیات کودک و نوجوان عبارتند از:
↑۱۳٫۰۱۳٫۱آرایههای ادبی (قالبهای شعر، بیان و بدیع). وزارت آموزش و پرورش. سال سوم نظام جدید آموزش متوسطه. ۱۳۸۴. رشتهٔ ادبیات و علوم انسانی (ISBN 964-05-0036-4)ت