آیندهپژوهی[۱] (بهانگلیسی:futurology) شامل مجموعهٔ تلاشهایی است که با جستوجوی منابع، الگوها، و عوامل تغییر یا ثبات، به تجسّم آیندههای بالقوّه و برنامهریزی برای آنها میپردازد. آیندهپژوهی بازتاب دهندهٔ چگونگی زایش واقعیت«فردا» از دل تغییر (یا ثبات)«امروز» است.
آیندهپژوهی برابر عبارت لاتین «Futures Study» است. واژهٔ جمع Futures به این دلیل استفاده شده است که با بهرهگیری از طیف وسیعی از روشها و بهجای تصوّر «تنها یک آینده»، به گمانهزنیهای نظاممند و خردورزانه، در مورد نهتنها«یک آینده» بلکه«چندین آیندهٔ متصوّر» مبادرت میشود.
موضوعات آیندهپژوهی دربرگیرندهٔ گونههای«ممکن»،«محتمل» و«دلخواه» برای دگرگونی از حال به آینده هستند.
امروزه تغییرات با آهنگی پرشتابتر رخ میدهند. تغییرات فناوری و به دنبال آن تغییر در دیگر جنبههای زندگی، افزایش روزافزون وابستگی متقابل کشورها و ملل، تمرکززدایی جوامع و نهادهای موجود که به دلیل گسترشفناوری اطلاعات، شتاب بیشتری یافته است، تمایل روزافزون بهجهانیشدن به همراه حفظ ویژگیهای ملی، قومی و فرهنگی و بسیاری عوامل دیگر، لزوم درک بهتر از «تغییرات» و «آینده» را برای دولتها، کسب وکارها، سازمانها و مردم ایجاب میکند.
آینده اساساً دارای عدم قطعیّت است. با این همه آثار و رگههایی از اطلاعات و واقعیتها که ریشه در گذشته و اکنون دارند، میتوانند رهنمون ما به آینده باشند. ادامهٔ «تصمیمگیری صرفاً چندین آینده محتمل بر اساس تجارب گذشته»، غفلت از رصد تغییرات آتی را در پی خواهد داشت و با تلخکامی روبهرو خواهد شد.
عدم قطعیت نهفته در آینده برای برخی، توجیهکنندهٔ نداشتن دور اندیشی آنان است و برای عدّهای دیگر منبعی گرانبها از فرصتها.
اشتیاق بشر برای دانستن دربارهٔ آینده از عهد باستان وجود داشته است. پیشگویان و کاهنان نمونههایی از کسانی هستند که در گذشته تلاش داشتند به نحوی به این اشتیاق در نزد خاص و عام پاسخ دهند.
نخستین نشانههای جدیتر توجه بشر به آینده درعصر روشنگری دیده میشود، دورانی که بشر باور داشت که علوم برای هر چیزی راه حلی خواهند یافت. قوانین نیوتن در مورد حرکت، درک و تحلیل بسیاری از پدیدهها را ممکن ساخته بود. در اثر رشد شتابان علوم در این دوره، اندیشمندان عصر روشنگری واقعاً به این نتیجه رسیده بودند که تنها زمان میخواهد تا همه قوانین و قواعد جامعه و محیط پیرامون بشر معلوم و آشکار شود.
در همین دوران، بر خلاف گذشته که بیشتر اندیشمندان، افقهای کاملاً روشنی از آینده (آرمانشهر)، تصویر میکردند، تجسمهای تیرهتری از آینده نیز موجودیت یافت. آثار اندیشمندانی چون اچ جی ول (H.G.Wells)،جورج اورول (George Orwell) وآلدوس هاکسلی (Aldous Huxley) از جمله چنین اندیشههایی محسوب میشود و با چنین نمونههایی است که کلاً آیندهپژوهی راه خود را به ادبیات باز میکند. کامیابی خیرهکننده رمانهایژول ورن (Jules Verne) و پا گرفتن سبکعلمی تخیلی در ادبیات، در ادامهٔ همین راه رخ میدهد.
برگزاری نمایشگاهی در سال ۱۸۹۳ که در آن اختراعات و نوآوریهای شگفتانگیزی نظیر تلفن،لامپ برق وکینتوسکوپ (اولیندوربین فیلمبرداری) معرفی شد، باعث هیجان عمومی گردید. در همان روزها یک نشریه مطرح، فراخوانی از ۷۴ شخصیت برجسته آن روزگار اعلام میکند و از آنان میخواهد که در مورد سدهٔ پیشِ رو پیشبینیهایی به عمل آورند. بعدها معلوم شد که پیشبینیهای آنان تا حد زیادی خوشبینانه بوده و در ضمن، تقریباً هیچیک از رخدادهای مهمقرن بیستم نظیر اختراع خودرو، رادیو و تلویزیون، بروز دو جنگ جهانی، کشفانرژی اتمی، پرواز به فضا و البته ظهور رایانه در فهرستآیندهنگاری آنان یافت نمیشد.
نخستین فعالیت آیندهپژوهی در قالب یک بررسی علمی در سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ توسط گروهی از پژوهشگران و با سرپرستی ویلیام اف آگبرن (William F.Ogburn) در زمینه جامعهشناسی که علم نوپایی شناخته میشد، در آمریکا انجام گردید. این گروه برای نخستینبارروششناسی علمی همچون برونیابی (Extrapolation) و بررسیهای علمی را در مورد روندهای اجتماعی روز آمریکا به انجام رسانده و ضمن انتشار اولین کاتالوگ روندها در آن کشور، موفق به آیندهبینیهای مهمی از جمله افزایش نرخ مهاجرت و ازدیاد طلاق شد. همچنین بلافاصله پس ازجنگ جهانی دوم، و به دنبال تجزیه و تحلیل فناوریهای مورد استفاده در آلمان و ژاپن، شیوههای نوینی برای آیندهپژوهی ابداع شد و در نتیجهٔ آن دستاوردهای مهم فناوری در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شامل رادار،موشکهای بالیستیک قارهپیما وحمل و نقل هوایی از قبل پیشبینی شد.
در دورانجنگ سرد و رقابتجنگافزارهای هستهای، دغدغه مهم دستاندرکاران نظامی، پیشبینی زنجیره رخدادهایی بود که پس از یک رویارویی احتمالی هستهای میتوانست اتفاق بیافتد. از همین رو، نخستین بازیهای جنگی War Games پدید آمد. اینها شبیهسازیهایی از یک رویارویی هستهای بودند که احتمالات مختلف را بررسی و موشکافی میکردند. شکل کاملتر این مدلها، موجب به وجود آمدن سناریویی شدند که امروزه یکی از مهمترین ابزارهای آیندهپژوهی محسوب میشود. با کمک این سناریوها، زنجیره رویدادهای متصور در یک زمان بسیار کوتاه پس از آغاز یک جنگ هستهای، قابل تصور و مدلسازی بوده و در نتیجه میتوان واکنشها و چگونگی بدست آوردن آمادگیهای لازم برای روبرو شدن با چنین جنگی را تدوین نمود. این همانند همان نقشی است که سناریو بهعنوان یک ابزار در آینده پژوهی فعلی بازی میکند.
عامل دیگری که باعث رشد آیندهپژوهی شد، دگرگونی درطراحی و ساخت جنگافزارها بود. در سالهایجنگ دوم جهانی، تانکها، هواپیماها و کشتیها در مدت زمان نسبتاً کوتاهی طراحی، تکمیل و ساخته میشدند. اما بعدها با پیچیده ترشدن انواع جنگافزارها (موشکهای قارهپیما، زیر دریاییهای هستهای و…)، کار برنامه ریزان صنایع جنگی دشوار شد بدین معنا که مدت درازی مثلاً ده سال از آغاز طراحی تا ساخته شدن نخستیننمونه محصول به طول میانجامید. در نتیجهٔ فناوری به کار گرفته شده در آغاز طراحی، در طول پیشرفت پروژه دچار تغییرات بنیادین شده و اغلب در برهه ساخت نمونه نخستین، از رده خارج محسوب میشد.
در سال ۱۹۶۴ نیاز به پیشبینی فناوری، منجر به انجام یکی از مشهورترین ارزیابیها با استفاده ازروش دلفی Delphi گردید. در چارچوب حمایتهای بنیاد رند Rand، خبرگان فناوریهای مختلف طی یک پروژه مشترک مأمور شدند که فناوریهای نوظهور در یکصد سال آینده را پیشبینی کنند. بررسی آنان شش مقوله «دگرگونیهای پراهمیت علمی»، «مهار جمعیت»، «اتوماسیون»، «پیشرفت در زمینه دانش هوافضا»، «جلوگیری از جنگ» و «سامانههای جنگی» را شامل میشد. این روش از افراد میخواست که ضمن ارائه ارزیابی خود، پراکندگی پاسخهای سایر خبرگان را نیز در نظر گرفته و پس از بحث در مورد تفاوتها، نهایتاً ارزیابیهای بازنگری شده خود را ارائه کنند. نتایج این روش به طرز شگفتانگیزی در پیشبینی ظهور فناوریهای دهههای پسین، دقیق بود.
آیندهپژوهی در مقام یک فعالیت عمومی از دهه شصت آغاز شد. برتراند دوژوئنل Bertrand de Jouvenel نخستین پژوهش نظری در مورد آینده را به نام «هنر گمان» نوشت. او در این زمینه با اشاره به این که «هیچ واقعیتی در مورد آینده وجود ندارد»، نتیجه گرفت که یافتن مدارک و استنتاجات برای آینده، نیازمند روشهایی غیر متداول میباشد.
هوشیاری نسبت به زمینههای آیندهپژوهی از همین زمان آغاز شد. هاریسون براون Harrison Brown در کتاب خود به نام «چالش پیش روی آینده بشر» در سال ۱۹۵۴ بسیاری از مسائلبومشناسی ecological و مسائل مربوط به توسعه را که انسان در حال حاضر با آن روبروست، پیشبینی کرد.راشل کارسون Rachel Carson با نوشتن کتاب «بهار خاموش» Silent Spring که در سال ۱۹۶۲ منتشر شد، با تصویرکردن دنیایی بدونسینه سرخ (نوعی پرنده)، آغازگرجنبش زیستمحیطی بود. واکاوی مسائل مربوط به آینده در کتاب «بمب جمعیت» اثر پاول ارلیشPaul Ehrlich و نیز کتاب محدودیتهای رشدLimits to Growth به نقطه اوج میرسد. انتشار این آثارو پیشبینی فروپاشی جامعه صنعتی دنیای آن زمان را دچار شوک روحی کرد. بعدها، رویدادهایی نظیر ترور برادران کندی ومارتین لوتر کینگ،جنگ ویتنام، بحران نفتی ورسوایی واتر گیت نشان داد که آیندهپژوهان در پیشبینی این موضوع درست عمل کردهاند.
آیندهپژوهان مثبتاندیش نیز در دهه ۶۰ بسختی مشغول بودند.دانیل بل Daniel Bell جامعهشناس برای نخستین بار اصطلاح «جامعه فرا صنعتی» را در کتابی به همین نام بکار برد. بل سرآغاز تعداد زیادی از آیندهپژوهان نظیر مارشال مک لوان Marshall Mcluan، آلوین تافلر Alvin Toffler و جان نیسبیت John Naisbitt بود که آینده مورد پیشبینی آنها گرچه کمی دیر محقق شد ولی دنیا دیدارگر تحولات بنیادین در زمینه ارتباطات وکسب و کار از طریق ظهوررایانههای شخصی در دهه ۸۰ و ظهور اینترنت در دهه ۹۰ بود. آینده و آن هم از نوع دیجیتال وارد شده بود.
باز این دهه ۶۰ بود که در آن آیندهپژوهی به عنوان یکی از رشتههای نوین دانش پایهریزی شد. نخستین دوره آموزشی آیندهپژوهی در سال ۱۹۶۳ توسط جیم دیتور Jim Dator در بنیاد پلی تکنیک ویرجینیا تدریس شد. کوتاه مدتی پس از آن وندل بل Wendell Bell سری دورههای آموزشی خود دردانشگاه ییل Yale را آغاز کرد. پس از انتقال دیتور Dator به گروهعلوم سیاسیدانشگاه هاوایی، وی دورههای آیندهپژوهی متمرکزی در آن دانشگاه برای دانشجویان دورههایفوق لیسانس و دکترا ایجاد نمود. در سال ۱۹۷۴ نخستین دوره تخصصی فوق لیسانس برای آیندهپژوهی دردانشگاه هوستون توسط جیب فاولز Jib Fowles و کریس دید Chris Dede برپا شد. بعدها مشابه این دوره در دانشگاههای ماساچوست، آکرون،مینه سوتا،یو اس سی ودانشگاه ایالتی پورتلند نیز دایر شد. (هماکنون بهجز دانشگاههای هاوایی و هوستون بقیه دورهها تعطیل شدهاند)
دو سازمان پراعتبار آیندهپژوهی جهان یعنی World Futures Society)WFS) یا انجمن آینده دنیا و همچنین World Futures Studies Federation)WFSF) یا فدراسیون جهانی آیندهپژوهی، در همین دوران به ترتیب در سالهای ۱۹۶۷ در آمریکا و ۱۹۷۳ در پاریس تأسیس شدند. WFS افزون بر عضوگیری بیش از ۴۰۰۰۰ نفر تا کنون، تنها در آغاز دهه ۸۰ متجاوز از ۵۰۰۰ نفر را در همایشهای گوناگون آیندهپژوهی حاضر کرده و نیز موفق به انتشار مجله نامدار «آینده پژوه» Futurist گردید. از طرف دیگر WFSF که نسبت به WFS سازمان جهانی تری محسوب میشود، آیندهشناسان سرتاسر گیتی را در یک انجمن حرفهای گرد هم آورده است. همچنین در دهه ۸۰ انتشارات السویر Elsevier مجله معروف «آینده» را بنا گذاشت که هماکنون معتبرترین نشریه آموزشی و فکری در زمینه آیندهپژوهی محسوب میشود. بعدها در آغاز دهه ۹۰، فصلنامهٔ معتبر تحقیق در مورد آینده توسط WFS و نشریه «آیندهنگاری» توسط انتشارات کمفورد Camford Publishing به نشریات مربوط به آیندهپژوهی اضافه شدند.
در حال حاضر آیندهپژوهی از پهنه گستردهتری نسبت به دوران طلایی ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ برخوردار است. دنیای امروز نسبت به آن سالها آمادگی و صراحت بیشتری برای در نظر گرفتن آینده دارد. بر خلاف آن دوران، آیندهپژوهی تنها بهشمار اندکی از نویسندگان و استادان محدود نمیشود بلکه دنیای کسب و کار، دولتمردان و فرهیختگان همگی در حال بیداری و درک این واقعیت هستند که برای اینکه آینده موفقی داشته باشیم باید بر روی آن تمرکز کنیم. بدین ترتیب است کهبرنامهریزی راهبردی بر مبنای چشماندازها و متکی بر سناریوها، امکانپذیر خواهد بود.
با این وجود، برنامههای آموزشی و تحصیلی در زمینه آیندهپژوهی در طول سالها به جای اینکه گستردهتر شوند، کمتر شدهاند. به جای آن دورههایی همچون هوش رقابتی Competitive Intelligence ومدیریت راهبردی Strategic Management، بدور از وابستگیهای نظری و ایدئولوژیک آیندهپژوهی ازبسیاری از ابزارهای آن بهرهگیری میکنند. در پایان، خاطر نشان میشود که آیندهپژوهی احتمالاً سرنوشتی نظیر سایرعلوم اجتماعی خواهد داشت بدین معنی که کارکرد این علوم ضمن انگیزش علاقه اجتماع به موضوعی پراهمیت و بهرهگیری از ابزار تکوین شده مناسب برای آن موضوع، تقریباً کاملاً آکادمیک بوده ولی از نظر کاربردی دنبال کردن این دانش بهویژه توسط کسب و کارها و بنگاههای دولتی انجام میشود.
اندیشیدن دربارهٔ آینده برای کارها و اقدامات کنونی انسان امری ضروری است. واکنش بدون اندیشیدن به آینده امکانپذیر است، اما کنش امکانپذیر نیست، چرا که عمل نیاز به پیشبینی دارد. بدین ترتیب، تصویرهای آینده (آرمانها، اهداف، مقاصد، امیدها، نگرانیها و آرزوها) پیشرانهای اقدامات فعلی ما هستند؛ بنابراین آینده امری است که مردم میتوانند آن را با اقدامات هدفمند خود طراحی کرده و شکل دهند. مردم برای آنکه خردمندانه عمل کنند، بایستی نسبت به پیامدهای اقدامات خود و دیگران آگاهی و شناخت کافی داشته باشند. همچنین واکنشهای دیگران و نیروهایی را که خارج از کنترل آنهاست بررسی کنند. این پیامدها تنها در آینده خود را نشان میدهد. بدین ترتیب، افراد نهتنها میکوشند امور در حال رخ دادن را بفهمند، بلکه میکوشند اموری را که شاید رخ دهد یا بالقوه امکان رخ دادن دارد یا در شرایط خاصی در آینده اتفاق خواهد افتاد، نیز بشناسند. افراد با بهره بردن از این شناخت حدسی موقعیت کنونی خود را تشخیص داده، کارهایشان را دنبال کرده، از بستر زمان و فضای مادی و اجتماعی میگذرند.
آیندهپژوهی فردی (بهانگلیسی:Personal Futures Studies) برگرفته از واژهٔ آیندهپژوهی است که بیانگر بهکارگیری روشهای آیندهپژوهی در زندگی افراد میباشد. در واقع، آیندهپژوهی فردی تلاش نظاممند فرد برای شناخت خود و شکل بخشیدن به آیندهٔ خود میباشد. آیندهشناسان، کسب و کارها و دولتها در سراسر دنیا، از روشهایی استفاده میکنند که به آنها فرصت درک، اکتشاف و برنامهریزی برای آینده را میدهد. از آن مهمتر، میدانند که چگونه بر آینده تأثیر گذاشته و آن را تغییر دهند. حال در آیندهپژوهی فردی، این روشها در سطح فردی، خانواده و کسب و کارهای کوچک به کار برده میشوند. در حقیقت، سیستم آیندهپژوهی، راهنمایی است که کمک میکند فرد نگاهی سیستماتیک به آیندهاش داشته باشد. این سیستم گامهای ساده و کوتاهی دارد که به خلق آیندهٔ دلخواه منتهی میشود. دنیای اطراف تا اندازهای برای زندگی ما تصمیم میگیرد. با این حال، اگر فردی برای زندگی خود برنامهای داشته باشد، زمانی که تصمیمات روزمره را میگیرد، هرچقدر هم که کوچک باشند، در جهت برنامه و آیندهای که برای خود میخواهد، پیش خواهد رفت. در فرایند آیندهپژوهی فردی روشها و تکنیکهای مشابهی به کار میروند که آیندهپژوهان بهطور موفقیتآمیزی برای سازمانهای بزرگ در دهههای گذشته به کار بردهاند؛ که برای تناسب برقرار کردن با زندگی یک فرد یا یک خانواده مقیاس شان کاهش یافته است. مراحل آن به صورت زیر است: گام ۱: شناخت فردی گام ۲: ساخت سناریوهایی بر اساس شناخت فردی گام ۳: برنامهریزی استراتژیک بر اساس این سناریوها
خانم اوته هلن فون رایب نیتز (Ute Helene von Reibnitz) نخستین آیندهپژوه باسابقه در جهان است که با نگارش کتاب there is always an alternative ژانر آیندهنگری شخصی را معرفی کرده است. او در این اثر آیندهنگری شخصی را در هشت گام عملی با رویکرد سناریوتینکینگ مدلسازی کرده است. کتاب او به ۶ زبان از جمله فارسی ترجمه شده است. خانم رایب نیتز را میتوان نخستین آیندهپژوه اروپایی دانست که در این زمینه، فعالیتهای آموزشی گسترده هم داشته است.
در جهان نخستین بار ورن ویلرایت (Verne Wheelwright) (دکتری آیندهپژوهی دانشگاه لیدز انگلستان) پایهگذار آیندهپژوهی فردی بوده است. ورن ویلرایت (Verne Wheelwright) (دکتری آیندهپژوهی دانشگاه لیدز انگلستان) هم دیگر آیندهپژوهی است که در کتاب خود به آیندهپژوهی فردی پرداخته است. او اطمینان داشت که روشهای آیندهپژوهی، نهتنها اثر بخشاند، بلکه باور داشت مقیاسپذیر نیز هستند، یعنی که این روشها به همان اندازه که در طول دههها برای سازمانهای بزرگ سراسر دنیا ارزشمند بودهاند، برای افراد و سازمانهای کوچک نیز ارزشمندند.
برای اثبات این مقیاسپذیری، در دوره دکتری دانشگاه متروپولیتن لیدز ثبتنام کرد. پایاننامهٔ وی در آیندههای فردی ارائه شده است: آیندهنگاری و آیندهپژوهی برای افراد، به وضوح مقیاسپذیری و مفاهیم و روشهایی را که توسط آیندهپژوهان حرفهای سراسر دنیا به کار رفتهاند، نشان میدهد. کارگاههای آموزشی و کنفرانسهای تکمیلی او، ارزش کاربردی و قابلیت استفاده از روشهای آیندهپژوهی فردی برای افراد را نشان دادند. کتاب کار آیندههای فردی ویل رایت، به عنوان کتاب درسی در دانشکدهها و دانشگاهها اتخاذ شده است و هزاران نسخه به زبانهای گوناگون توزیع شدهاند.
سرعت تغییرات آنچنان سرسامآور است که دیگر نمیتوان با روشهای سنتی با آنها کنار آمد. «اگر با تغییرات همگام نشوید، زیر چرخ عظیم تغییر خرد خواهید شد». امّا آیا امکانی برای آگاهی یافتن از آینده برای ما وجود دارد؟ قطعاً در مورد آینده هیچ چیز یقینی وجود ندارد و این از اصول آغازین آیندهپژوهی است. اما اصل دیگری هم وجود دارد که: انسان میتواند در سرنوشت آینده تأثیرگذار باشد. در این میانه دانشی زاده میشود که کوشش میکند با پیشبینی عوامل اثرگذار در تغییرات آینده به صورتی دوگانه، هم مهار تغییرات را در دست گیرد و هم جامعه را برای این تغییرات آماده کند. آیندهپژوهی فراتر از پیشبینی است و ادعای پیشگویی هم ندارد. آیندهپژوهی هنر شکلدادن به آینده است، به آن شکل که آینده را میخواهیم. کسانی که این دانش را در دست دارند هماکنون هم به آینده جهان به دلخواه خواستهٔ خود، شکل میدهند. میتوان کشورها و جوامعی را دید که نتوانستند خود را با تحوّلات سازگار کنند و از این جهت از هم فروپاشیدند. آنها ذات تغییر را درست نشناختند. آیندهپژوهی از این منظر دانش شناخت تغییرات است. شناخت آینده از حیاتیترین علوم مورد نیاز هر انسانی است.
یکی از پیشفرضهای آیندهپژوهی اذعان به وجود گزینههای متعدّد آینده است:
آیندهٔ امکانپذیر: هر چیزی اعم از خوب یا بد، محتمل یا بعید، میتواند در آینده رخ دهد.
آیندههای رخ دادنی یا محتمل: آنچه به احتمال بسیار زیاد در آینده به وقوع خواهد پیوست (مبتنی بر استمرار روندهای کنونی در آینده).
آیندههای دلخواه: آنچه بهینهترین و دلخواهترین رویداد آینده بهشمار میرود.
هدف: محتمل ساختن آیندههای دلخواه یا ترجیح داده شده است. بدین منظور باید ازآنچه که میخواهیم بیافرینیم، تصویری روشن و شفاف در ذهن داشته باشیم؛ بهویژه از ارزشهایی که میخواهیم بر جوامع آینده حاکم باشند.
هدف: توجّه به آیندههای ممکنی است که علیرغم تردید در رخ دادنشان، تحقق برخی از آنها اثر بزرگی بر زندگی مردم میگذارد.
به حکمعقل سلیم مردم از هماکنون باید بدانند که آینده ممکن است آبستن چه پیشامدهایی باشد؛ کدام پیشامدها احتمال وقوع بیشتری دارند؛ و در میان آنها کدامیک از مطلوبیت بیشتری برخوردار است. بر همین بنیان، سه رویکرد به مطالعهٔ آینده وجود دارد:
آیندهپژوهی واکاوانه یا تحلیلی که گاه آیندهپژوهی اکتشافی نیز نامیده میشود.
آیندهپژوهی تصویرپرداز
آیندهپژوهی هنجاری که گاه آیندهپژوهی مشارکتی نیز نامیده میشود.
دلفی نوعی مشاوره شامل ۲ مرحله است. گام یکم شامل پخش پرسشنامه با هدف جستارش دیدگاههای اولیه از طیف بزرگی از کارشناسان یک حوزهٔ خاص میشود. پاسخها گردآوری و جهت نظرسنجی دوباره برای همه شرکتکنندگان در همهپرسی پس فرستاده میشود.
دیگر پرسشی که از شرکتکنندگان همهپرسی مطرح میشود، خودارزیابی آنها از سطح صلاحیت خود برای پاسخ به پرسشها است.
دلفی روش خوبی برای به دست آوردن یک تصویر کلی از چیزهایی است که در یک زمینه خاص از علوم در حال رخ دادن است. ارسال دوباره پرسشنامهها برای شرکتکنندگان نهایتاً باعث میشود که نوعی اجماع نظر در مورد پیشبینی آینده آن حوزه به دست آید.
لازم به یادآوری است که این روش نیاز به وقت و هزینه زیادی دارد؛ زیرا ممکن است دفعات رفت و برگشت این پرسشنامهها زیاد شود. در عالم کاربرد با دستیابی به درصد خاصی از اجماع و همرایی (consensus) این چرخه را پایان میدهند.
روندها، الگوهای تغییر در چیزهای پراهمیت از دید مشاهدهگر هستند که در طول زمان به وقوع میپیوندند.
دیدهبانی روندها: نخستین گام در آیندهپژوهی، کشف روندهایی است که هماکنون در جریان هستند.
این روش در حقیقت پیشبینی آینده از روی قرائن و شواهد تاریخی است که تغییرات یک داده در گذشته نشان میدهد.
روندکاوی بهویژه برای سنجش کارایی سیاستگذاریها و نمایان ساختن مشکلات در حال ایجاد، سودمند است.
کاستی عمده این روش، سادهانگاری نهفته در آن است. در عمل، پیشبینی آینده به سادگی و با تعقیب روند گذشته یک داده به ندرت امکانپذیر بوده است. این روش بیشتر برای نگاهبانی از دادههایی با تغییرات آرام همچون «اطلاعات و آمار سرشماری» مناسب است.
بهتر است این روش در مورد بررسی آینده موضوعاتی که نسبت به متغیرهای بیرونی، تغییرات فوری و سریع نشان میدهند (نظیر قیمتنفت) صرفاً بهعنوان یک بررسی مقدماتی به کار گرفته شود و از روشهای دیگر آیندهپژوهی بهعنوان روش اصلی استفاده شود. یک دوره بحران (که طی آن تعداد گزینههای واکنش محدودتر خواهد بود) میتواند یک مرحله از روندهای تغییر باشد. با توجه به این موضوع، شناسایی هرچه زودتر یک روند میزان انعطافپذیری سازمان در تعامل با مراحل مختلف روند تغییر را افزایش میدهد.
روشهای عمده شناسایی روندها:
شناسایی رویدادهایی که علیرغم احتمال ناچیز وقوع، اثر بسیار شدیدی باقی میگذارند. WildCards
برای شناسایی پیشرانهایی که روندهای آتی را شکل میدهند، از این روش بهرهگیری میشود. با این روش بهویژه میتوان تعامل بین پیشرانها را مورد بررسی دقیق قرار داده و بدین طریق پیشرانهای اصلی را که شکلدهندهٔ آینده هستند، تشخیص داد.
از این روش میتوان بهعنوان مبنایی برای تدوین سناریوها، نقشه راه یا چشمانداز استفاده کرد.
برای سنجش کارایی سیاستهای اتخاذ شده و نیز برایپیش آگهی از مشکلات در حال ایجاد، روش خوبی است.
از چالشهای پیش روی استفاده از این روش، کمیکردن ارتباط بین پیشرانهای مختلف است.
سناریوها تصاویری از آیندههای محتمل هستند. این تصاویر دروناً به هم وابسته هستند.
سناریوها، از اطلاعات مربوط به احتمالات و روندهای متنوع (و بعضاً واگرا)، تصاویری باورپذیر و دروناً سازگار از آینده ایجاد میکنند.
هدف از بهکارگیری سناریوها، ایجاد فضایی از ممکنات است که در آن کارایی سیاستهای اتخاذ شده در برابر چالشهای موجود آینده در بوته آزمایش قرار میگیرند. سناریوها همچنین کمک میکنند که هم چالشها و هم فرصتهای بالقوه ولی غیرمنتظره شناسایی شوند.
سناریوها باکشف سیستماتیک چالشها و فرصتهای پیش رو، در خدمت تدوین استراتژیها قرارمیگیرند.
سناریوها تنها حدسیات در مورد آینده نیستند. سناریو پردازی کمک میکند تا بیندیشیم چگونه در شرایط محیطی متفاوت آینده، پیروزمندانه به هدایت امور بپردازیم.
تدوین مجموعهای از چندین سناریوی متمایز و مقید کردن «عدم قطعیت لایتناهی» به یک حدومرز، برنامهریزی سیستماتیک برای انجام اقدامهای لازم در سازمان را ممکن میکند. معمولاً ۳ یا ۴ سناریو برای هر آیندهپژوهی تهیه میشود.
چشماندازسازی، تجسم و ایجاد تصویری غنی والبته نه چندان دقیق از آینده است.
چشمانداز برخلاف سناریو که رد پا از اکنون به آینده مشهود است، بیشتر شبیه پرش به آینده است و لزوماً نمیتوان نحوه تدوین چشمانداز را دید. به همین دلیل اخذ تأیید ذینفعان (Stakeholders) برای شروع کار صرفاً بر اساس چشمانداز، کاری مشکل است.
برای مثمرثمر بودن، چشمانداز باید مقرون به واقعیات و به دور از خیالپردازی باشد.
نقشهٔ راه، گامهایی را که باید برای نیل به یک هدف برداشت، تعیین میکند. طیف وسیعی از انواع نقشهٔ راه وجود دارد.
به عنوان مثال یک نقشه راه مربوط به تکنولوژی معمولاً شامل ارزیابی از مقولات زیر است:
پیشگامهای اجتماعی
پیشگامهای علوم مختلف
تکنولوژیها و کاربردهای آنها
نقشهٔ راه به گمانهزنی در کشف محصولات مختلف ممکن در آینده کمک میکند و در عین حال بخشهای کلیدی از علوم مختلف را که برای ایجاد این محصولات لازم است، نیز مشخص میکند.
این روش به ویژه برای تعیین فهرست اقدامهای لازم که باید برای ظهور یک فناوری جدید به انجام رسانده شود، بسیار مفید است.
پسنگری با تصور آینده مطلوب شروع میشود و سپس با تعیین قدمهای لازم برای افزایش شانس رسیدن به آن آینده ادامه مییابد.
این رویکرد تنها زمانی عملی است که اهداف آینده به روشنی و به دور از هر گونه ابهام تعیین شده با شند. در غیر این صورت و در جایی که تعدادی اهداف بالقوه متناقض وجود داشته باشند، بهکارگیری متدولوژی سناریو ارجح است.
کاربرد این روش در بررسی آینده یک سیستم و نیز جایی که درکی از عوامل مؤثر بر تغییرات سیستم در طول زمان وجود دارد، است.
این روش ابزار ارزشمندی جهت بررسی یک موضوع پیچیده است و در آن بررسیها بیشتر بر اساس ادراکات افراد صورت میگیرد تا شواهد. در نتیجه استفاده از این روش، سنجه ها(Metrics) در اختیار قرار میگیرند. این سنجهها کمک میکنند تا تأثیر نسبی گزینههای مختلف ارزیابی شود ولی در اتکا به سنجههای به دست آمده از مدلها، باید محتاط بود و محدودیتهای آنها را در نظر داشت.
نکته مهم در این روش این است که برای ساختن و کالیبره کردن مدلها، لازم است دادههای خوبی در اختیار باشد.
در این رویکرد مثلبازیهای کامپیوتری، از متولیان موضوع خواسته میشود که خود را بهعنوان بازیگران یک سناریو فرض کنند و در مورد واکنشهای خود تصمیم بگیرند. بدین ترتیب این رویکرد روش خوبی برای سیاستگذاران است تا نحوه تأثیر سیاستهای فعلی خود را بر آینده و میزان کارایی این سیاستها را در دراز مدت شبیهسازی کنند.
شبیهسازی حتی میتواند در یک مدل کامپیوتری شکل گیرد. با کار کردن با این مدل کامپیوتری، امکان مشاهده تأثیرات تصمیمات بر مجموعهای پیچیده فراهم میشود.
شبیهسازی، روش خوبی برای مفاهمه با طیف وسیعی از مخاطبان دربارهٔ ماهیت پیچیده تصمیمات و سیاستها و ایجاد تصویر گستردهای از تأثیر اجرای این سیاستها است.
بهترین کار، بهرهگیری از تعداد متنوعی از رویکردهای آیندهپژوهی در یک پروژه است. دیاگرام موجود در این اسلاید، مثالی از چگونگی بهکارگیری و ارتباط رویکردهای مختلف آیندهپژوهی را با یکدیگر و ترتیب طبیعی استفاده از این تکنیکها را نشان میدهد.
یک مثال ساده برای معرفی رویکردهای مختلف آینده پژوهی
تصور کنید در جایگاه مسئول ناوبری کشتی قرار دارید. هنگامی که مشغول دیدهبانی افق مقابل هستید(رصد محیطی)، دو چیز نظر شما را به خود جلب میکند.«یک کوه یخ» و«یک کشتی تدارکاتی» که باید به آن بپیوندید. شما سرعتها و جهتهای محتملکوه یخ و نیز کشتی تدارکاتی را بررسی میکنید(تجزیه و تحلیل روندها) و اطلاعات به دست آمده را وارد رایانه کشتی میکنید(مدلسازی). سپس مسیر حرکت را چنان ترسیم میکنید که به جای برخورد با کوه یخ به کشتی تدارکاتی بپیوندید(نقشهٔ راه). در حین انجام تمام این فعالیتها رؤیای خوردن غذای مطبوع و دیدار با دوستان قدیمی پس از پیوستن به کشتی تدارکاتی را در سر میپرورانید(چشماندازسازی). متوجه میشوید که سرعتها و جهتهای کوه یخ و کشتی تدارکاتی ممکن است تغییر کند؛ لذا شروع به بررسی بر روی گزینههای ممکن در خصوص این تغییرات میکنید تا این اطمینان حاصل شود که بیشترین بخت برای پیوستن به کشتی تدارکاتی وجود داشته باشد(سناریوپردازی). علیرغم تمامی این برنامهریزیها، شما میدانید که احتمال وقوع حادثهای غیرمنتظره و برخورد با کوه یخ همچنان وجود دارد؛ لذا از خدمه کشتی میخواهید که به تمرین تخلیه اضطراری کشتی مبادرت ورزند(Gaming). هنگامی که آنان مشغول به تمرین هستند، شما خود را در موقعیت محتملترین وضعیت کشتی تدارکاتی فرض کرده و مراحل رسیدن به این وضعیت نهایی را ترسیم میکنید.(پسنگری Back casting)
اگر بخواهیم انسان خوبی باشیم، ناگزیر باید آیندهپژوه باشیم. از منظر آزادی انسان، تصور آیندههای گوناگون و سپس انتخاب میان آنها موضوع بسیار حائز اهمیتی است. عکس این مدعا هم درست است. برای اینکه آیندهپژوه خوبی باشیم، باید بخواهیم که انسان خوبی باشیم و به عبارت دیگر، نگران رفاه و سعادت دیگران نیز باشیم. در این راستا لازم است بصیرت افراد نسبت به آینده به دانشی فراتر از اینکه «آینده چه هست؟» و حتی فراتر از اینکه «چه میتواند باشد؟» مجهز شود. جان کلام، این بصیرت باید به احساسی از اینکه «آینده چه باید باشد؟» مسلح گردد.
درقرن بیست و یکم بایستی تفکر آیندهنگرانه رواج یافته و مورد پذیرش همگانی قرار گیرد؛ درست همانطور که تفکر دربارهٔ گذشته و حال چنین شده است. در غیر این صورت مطمئناً راه دشواری را در پیش رو خواهیم داشت.
انتقاد اولی که به آیندهپژوهی وارد شده است این است که مشابه همه چیز دیگر آینده همتجاریسازی شده است؛ به این معنی که آیندهپژوهان با چیزی که ایده یا حدس عالمانهای بیش نیست، چیزی خلق میکنند که ارزش اقتصادی دارد و میتواند در بازار خرید و فروش شود.[۲]
در سال ۱۹۹۸ داگلاس راشکوف بلاگی نوشت با این مضمون که آیندهپژوهی به شکلی که امروزه بهوسیلهٔ صاحبنظران سایبری انجام میشود، بیشترپروپاگاندا است تا پیشبینی. پیشگوی مشکوکی را تصور کنید که بیماری وحشتناکی را در آیندهٔ مشتریاش میبیند فقط برای اینکه بتواند یک سری داروی گیاهی بفروشد و ویزیت مجددی داشته باشد. آیندهپژوهان از قدرت خودشان و ترسویی ما استفاده میکنند تا خودشان را سر کار نگه دارند. به همین ترتیب شرکتها و مجلههایی که آینده را به ما میفروشند، این کار را برای منافع خودشان انجام میدهند.[۳]
انتقاد دیگری که به آیندهپژوهی وارد شده است، این است که آیندهپژوهان بیشتر درگیر ایجاد آینده هستند تا پژوهش دربارهٔ آن. آنها ایدهها و مفاهیمی را به مشتریانشان میفروشند و آن مشتریان هم خودشان را با آن ایدهها و مفاهیم تطبیق میدهند؛ بنابراین پیشگویی آیندهپژوهان محقق میشود، دقیقاً به این دلیل که مشتریان برای آن پول پرداخت کردهاند و خودشان را برای چنان آیندهای آماده کردهاند! بنابراین در اینجا یکپارادوکس داریم: اینکه چه طور برای آینده آماده میشویم، آینده را شکل میدهد! در واقع آینده بازتابی از روش آمادهسازی ما برای آن است!قضیه توماس یکی از پایههایجامعهشناسی است که میگوید اگر انسانها موقعیتها را واقعی در نظر بگیرند، پیامدهای آن موقعیتها واقعی است. در واقع آیندهپژوهی به این شکل کار میکند. اگر رویه خاصی را واقعی تعریف کنیم، پیامدهای واقعی در آینده خواهد داشت.[۴]