مالرو در ۳ نوامبر ۱۹۰۱ درپاریس به دنیا آمد. پدر و مادرش وقتی او خردسال بود جدا شدند و بعد طلاق گرفتند. مالرو نزد مادرش بزرگ شد و به مدرسه زبانهای شرقی رفت. آندره دانشآموز خوبی نبود و نتوانست سال آخر دبیرستان را به پایان برساند. به منظور امرار معاش به کار خرید و فروش کتابهای نایاب و همکاری با دکههای کتابفروشی کنار رود سن روی آورد. در ژوئن ۱۹۲۱ با دختری به نام کلارا گلداشمیت آشنا شد و علیرغم موافق نبودن خانواده مرفه یهودی-آلمانی کلارا با هم ازدواج کردند. زوج جوان به خرید و فروش سهام پرداختند و علیرغم سود اولیه، با سقوط نرخ سهام ورشکست شدند.
پس از این واقعه و در ۲۱ سالگی با همسرش بهکامبوج رفت. در مدت اقامتش درهندوچین از سیاست استعماری فرانسه در آن ناحیه آزرده بود و به تأسیس روزنامهای بنام «هندوچین در زنجیر» کمک کرد. پس از بازگشت به فرانسه چندرمان نوشت و برای رمان وضعیت بشری که در مورد قیام کمونیستیشانگهای بودجایزه گنکور را دریافت کرد.در ۱۹۳۰ به گروه باستانشناسانی پیوست که درایران وافغانستان کار میکردند، در همین سال پدرش نیز خودکشی کرد که ضربه سختی به او وارد آورد.
شارل دوگل او را به سمت وزیر اطلاعرسانی منصوب کرد. در این دوره آثاری در مورد هنر و فرهنگ منتشر کرد. پس از سقوط دولت دوگل به زندگی شخصی بازگشت. از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۴، مالرو کتاب ۳ جلدیموزه خیالی پیکرتراشی جهان را به چاپ سپرد. در سال ۱۹۵۸ هنگامی که دوگل مجدداً قدرت را به دست گرفت مالرو وزیرفرهنگ فرانسه شد. در این سمت او به تأسیسخانه فرهنگ در سراسر فرانسه پرداخت.
ماریو بارگاس یوسا، او را نویسندهای دانست که بر نگارش اثرشعصر قهرمان تأثیر گذاشت.[۱] یوسا همچنین بیان کرد که آثارش را «با شور و شوق فراوان» میخوانده: «شاید در تمام صحنههایی که درعصر قهرمان اعمال جمعی یا زندگی دانشآموزان را همچون جامعهای وصف کردهام، صحنههایی از رُمانهایی مالرو را در نظر داشتهام که صحنهٔ جمعه را توصیف میکند. به نظر من در نوشتنِ جنبههای جمعی زندگی، رُماننویس بزرگی بود.»[۱]