Movatterモバイル変換


[0]ホーム

URL:


پرش به محتوا
ویکی‌پدیادانشنامهٔ آزاد
جستجو

آریایی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
بخشی ازرده:هندواروپایی
موضوعات هندواروپایی


تاریخی
منقرض‌شده

بازسازی‌شده

فرضی

دستور

سایر
باستان‌شناسی
مس‌سنگی

استپ پونتیک

قفقاز

آسیای شرقی

اروپای شرقی

اروپای شمالی


عصر برنز

استپ پونتیک

استپ شمالی/شرقی

اروپا

آسیای جنوبی


عصر آهن

استپ

اروپا

قفقاز

هند

برای کاربردهای دیگر،آریا،آریان، وآرین را ببینید.
برای دیگر کاربردها،آریایی (ابهام‌زدایی) را ببینید.
پراکنده شدن مردمان هندو-اروپایی در هزاره سوم و دوم پیش از میلاد از خاستگاه خویش(فرهنگ یامنا) به دیگر سرزمین های گوناگون.
پراکنش سخنگویان زبان‌های هندواروپایی، مناطق سبز پررنگ: اکثریت در کشور، مناطق سبز کم‌رنگ: اقلیت در کشورها
مناطق تقریبی سخن گویان شاخه هندواروپایی
دیدگاهفرهنگ‌نامه مایر (۹۰–۱۸۸۵) در مورد نژاد مردم جهان
نژاد سفید:
نژاد سیاه:
نامعلوم:
نژاد زرد:

آریا (سانسکریت:آ-ریا āˊrya،ایرانی باستانی:اَریا arya،پارسی باستان:اَرییا ariya،اوستایی:اَیرییا airiia)[۱] نامی است که به گروهی از مهاجرانهندواروپایی‌ که در طولهزاره سوم پ. م (هنگاممهاجرت اقوام هندواروپایی) از سوی شمال(فرهنگ آندرونوو و فرهنگسینتاشتا) بهفلات ایران وشبه قاره هند کوچیدند، داده‌اند. صورت اضافی جمع این واژه به صورت «اَییریانِم»، منشأ نام کشورایران است.[۲][۳] خاستگاه آریایی‌ها سیبریِ کنونی بوده که پس از جدایی از دیگر اقوامِهندواروپایی بهقزاقستان آمده و ساکن شدند، سپس بهفلات ایران و شمالهند رفته و بومیان این نواحی را از لحاظ فرهنگی و زبانی دچار تحول گسترده کردند.[۴] اعتقاد برخی بر این است که اقوام هندواروپایی‌زبان، خود را مقابل بومیان ایران (مانندایلامی‌ها و دیگر اقوام) وهندوستان (ماننددراویدی‌ها)، آریایی (به معنای شریف و اصیل) نامیدند.[۵] این اقوام را در گذشته هندو-ژرمنی نیز می‌نامیدند.[۶]

از هنگامی که بر اساس نظریه «هندواروپایی‌ها» خویشاوندی گروهی از زبان‌های رایج در هند، ایران و اروپا اثبات شد، بیش از دو سده می‌گذرد و در طی این مدت فرضیه‌های بسیاری درباره زاد و بوم و نخستین و چگونگی انشعاب این قوم مفروض پیشنهاد شده است، اما این مساله هنوز پاسخ قطعی نیافته است. با این همه، اکثر صاحب‌نظرها برآنند، که زیستگاه هندواروپایی‌های نخستین را در دشت‌های اوراسیا، که از آسیا تا اروپا دامن گسترده است، باید جستجو کرد. حفاری این سرزمین فراخ‌دامن از ده‌ها «فرهنگ باستان‌شناختی» مربوط به دوران نوسنگی و عصر مفرغ پرده برداشته که هویت هیچ یک تا کنون به درستی شناخته نشده است. پژوهندگان کوشیده‌اند هر یک از این فرهنگ‌ها را با مرحله‌ای از زندگی یا مهاجرت‌های هندواروپایی‌ها تطبیق دهند. هرچند هنوز یقین در همه موارد حاصل نشده است، انطباق جوامع عصر مفرغ دشت‌های شمالی (هزاره دوم پیش از میلاد) با نیای اقوام هندواروپایی به عنوان فرضی معقول قبول عام یافته است؛ به ویژه گروه بزرگی از این جوامع باستان‌شناختی که به فرهنگ آندرونوو مشهور است، به عنوان آریایی‌ها یا ایرانی‌های پیش از تاریخ شناسایی شده است.[۷]

براساس پژوهش‌های ژنتیکی و تباری، آریایی‌های تازه‌وارد دارایهاپلوگروپ (تک گروه)R1a بودند و این بیانگر هم‌نژادیِ آنان باروس‌ها واکراینی‌ها است.[۸][۹] منشأ این هاپلوگروپ در دشت‌های روسیه بوده و طی مهاجرت آریایی‌ها به بعضی مناطقایران،افغانستان و مناطقجنوب آسیا،روسیه واروپای شرقی رسیده‌است.[۱۰][۱۱]

درریگ ودا مهاجمان آریایی که ازآسیای میانه به شمالهند یورش برده‌اند،سفیدپوست توصیف شده‌اند.[۱۲] همچنین درریگ‌ودا آریایی‌ها را جنگجویان روشن‌پوستی نامیده‌اند که سوار بر ارابه‌های فلزی ازآسیای میانه بههند تاخته و شهرهایدراویدی‌ها (بومیان تیره‌پوست شبه قاره هند) را نابود کرده و شهرهای باشکوهی بنا کرده و دانشمندان زیادی پرورانده‌اند.[۱۳] همچنینایندرا (ازخدایان هندو)، سرزمینِ داسی‌های بومیِ تیره‌پوستی که توسط آریاییان فتح شده را میان این آریایی‌هایسفیدپوست تقسیم می‌کند.[۱۴] هندی‌های جنوب هند بازماندگاندراویدی‌های بومی تیره پوست ولی هندیان شمال هند دورگه آریایی-دراویدی می‌باشند.[۱۵] آن دسته از آریایی‌ها که به هند رفتند، با بومیاندراویدی آمیختند وهندوآریایی‌ها را به وجود آوردند.[۱۶]

به گفتهٔگراردو نیولی برخلاف معناهای گوناگونی کهآریَن یاآریا در میانهندیان باستان داشته، آریا در میانایرانیان باستان صرفاً به معنای قومی ثبت شده‌است. به گفته او ما همچنین می‌دانیم کهاهورامزدا،خدای ایرانیان محسوب می‌شده که زبان‌شان ایرانی یا آریایی نامیده شده واوستا به‌روشنی «آریا» را به معنای قومی به کار برده‌است. نیولی معتقد است در اینکه واژهٔ «ایران» یا «آریا» برای ایرانیان مفهوم قومی داشته، هیچ تردیدی نیست.[۱۷][۱۸][۱۹]هرلد والتر بیلی هم این واژه را دارای جنبهٔ قومیتی می‌داند که دراوستا و کتیبه‌هایهخامنشی به کار رفته.[۲۰]

رودیگر اشمیت بر این باور است که «آریایی» عنوان بخشی از مردمان هند (شمال هند) باستان و ایران باستان است که به «زبان‌های آریایی» (زبان‌های هندوایرانی) سخن می‌گفتند.[۲۱]

هیوستون استوارت چمبرلین فیلسوف آلمانی-بریتانیایی، آریایی‌ها راهندواروپایی‌های خالصسفیدپوست می‌دانست.[۲۲]

به باور مریم سینایی دردائرةالمعارف بزرگ اسلامی، در دوره‌های گذشته چنین پنداشته می‌شد کهسنسکریت نیای همهٔ زبان‌هایهندواروپایی وهندوستان میهن اصلی اقوامی بوده‌است که به این زبان سخن می‌گفته‌اند. از این رو، نامآریایی بر تمام این اقوام گفته می‌شد. بعدها با نادرست دانستن این نظریه، این اصطلاح متروک شد. در سدهٔ بیستم و همزمان با ظهورفاشیسم این اصطلاح درآلمان برای مدتی معمول گردید و با گفتن آن براقوام ژرمنی، به آن انگنژادپرستانه زده شد. اکنون اصطلاحآریایی تنها برای اقوامهندوایرانی (شاخه آسیایی هندواروپایی) که خویشتن را خود به این نام می‌خواندند، به کار می‌رود.[۲۳]

ماکس مولر مورخ آلمانی باور داشت، مردم باستانی شمال هند، ایران و اروپا یک نژاد بودند، و او آنها را هندواروپایی (آریایی) نامید، و باور داشت که آریایی‌های اصیل آلمانی‌ها بوده که خلوص نژادی خود را حفظ کرده‌اند.[۲۴]

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

این واژه ریشه در دو بُنِنیاهندوایرانیاییِarya- یاāryo دارد[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸] که احتمالاًهندوایرانیانِ اولیه از آن‌ها برای تعریفِ هویتِ خویش استفاده می‌کرده‌اند.[۲۹][۳۰][۳۱]

هندواروپایی
هندوایرانیاروپایی
اقوام ایرانی‌تبارمردم هند

واژهٔ ā́rya در متون هندی،قوم‌نامِ مردمانی بود که به زبانسانسکریت ودایی سخن می‌گفتند یا به دیگر عناصر فرهنگیِ منسوب به آن وابسته بودند. ā́ryaبودن در تضاد با an-ā́rya تعریف می‌شد که یعنی «ناآریا/غیرِآریا».[۳۲][۳۳] در زمان گسترش آیین بودا (سده‌های چهارم تا پنجم پیش از میلاد) این واژه معنای «نخبه/شریف» به خود گرفت.[۳۴] در زبان‌های باستانی ایران، اصطلاحِ اوستاییِ airya (که درزبان فارسی باستان به شکل ariya خوانده می‌شده) دقیقاً مانندِ کاربردِ نخستینِ همتایِ مشابهش در هندوستان،قوم‌نامِ مردم فلات ایران بود و در برابرِan-airya تعریف می‌شد و مشروط به آیین و زبانِ فرد بود.[۳۵][۳۶]

گراردو نیولی می‌گوید واژهٔ «آریایی»، برخلاف تصور برخی ایران‌شناسانِ غربی (مانندمری بویس وریچارد فرای)، بارِ دینی دارد و تهی از بارِ نژادی، تباری و جغرافیایی است. به اعتقاد او، آریایی در زبان هندو-ایرانی به معنی «ایمان‌آورده [به آئین هندو-ایرانی]» بوده‌است.[۳۷] دیوید آنتونی هم در این راستا می‌گوید: «ریگ‌ودا واوستا جوهر هویت مشترکِ هندوایرانیان را زبانی و آیینی تعریف کرده‌اند، نه نژادی. اگر شخصی با استفاده از اشکال صحیح سرودها و اشعار سنتی برای خدایان قربانی می‌کرد، آن شخص یک آریایی بود.»[۳۸] این مسئله در مزدیسنایِ معاصر هم صادق است چنانچهسِر جان مَلکُم، به نقل از ملافیروز، موبَد موبَدان زرتشتیان هند در بَمبَئی، آورده‌است که واژهٔانیران به معنایبی‌دینان است. «اێر» (حرفِ «ێ»، نشانهٔیای مجهول است) که ریشه در airiyaیِ اوستا دارد، واژه‌ای پهلوی است و معنای آن «مؤمن» است. «اێران»، صورت جمع آن است. در پهلوی پیشوند «اَ» و «اَن»، چنان‌که در یونانی و سانسکریت، پیشوند نفی است. در نتیجه، «اَنێران» یعنی بی‌دینان. به گفتهٔ او، شاه اێران و انێران یعنی شاه مؤمنان و بی‌دینان یا شاه پِرژا و ملت‌های دیگر. مؤمنان زرتشتیان‌اند و بی‌دینان غیرزرتشتیان. تعبیر دینی ایران و انیران در شاهنامه نیز آمده‌است. بر پایهٔ این تعبیر باید بپذیریم که واژهٔ ایران سپس معنای قومی و سرزمینی یافته‌است.[۳۹]

به پیشنهادِ شماری از پژوهشگران می‌توان پیگیریِ دو بُنِنیاهندوایرانیاییِarya- یاāryo را تازبان نیاهندواروپایی عقب‌تر رفت و ریشه‌ای بازسازی‌شده برایش ارائه داد که عبارت است از h₂erós یا h₂eryós با معانیِ «خودی» یا «آزاد» یا «مهمان» یا «حاکم».[۴۰] هرچند هم‌خانواده‌های بازساختهٔ ژرمنیک، کلتیک و آناتولیاییِ آن توسط همه پذیرفته نشده‌اند.[۴۱][۴۲] به هر حال اتصال و خودشناسیِ فرهنگیِ هندوایرانی در دیگر زبان‌های هندواروپایی غایب است و سندی هم در دست نیست که نشان بدهد نیاهندواروپاییان خودشان را چه می‌نامیده‌اند.[۴۳][۴۴]

واژهٔ h₂eryós از بُنِ نیاهندواروپاییِ *h₂er- می‌آید که یعنی «باهم‌بودن».[۴۵][۴۳] هرچنداسوالد سمرنیی هم استدلال می‌کند که این واژه وام‌واژه‌ایاوگاریتی از واژهٔ ary به معنای خویشاوند است[۴۶] اماجیمز پاتریک مالری وداگلاس کیو آدامز ریشه‌یابیِ او را قانع‌کننده ارزیابی نمی‌کنند.[۴۳] این دو شخص می‌گویند که واژهٔ آریا (arya) مشخصا به معنای «آزاد» بوده و برای وضعیت درونیِ خودِ هندوایرانیان مصداق داشته‌است. ایشان خاطرنشان می‌کنند که این واژه در آناتولی هم معنای آزاد داشته منتها در ایران و هندوستان، بارِ قومیِ پررنگ‌تری به خود گرفته بوده‌است؛ شاید به این خاطر که بردگانِ هندوایرانیان عمدتاً از اقوامِ دیگر (anarya) بوده‌اند.[۴۳]

پیشینه واژه

[ویرایش]

در اوستا

[ویرایش]
به باور دانشمند ایرانی‌شناس،گراردو نیولی، یکی از دورود جیحون یاهیرمند، «مبدأ اولیه خلقت جانداران در زمین» در آیین زرتشتی و کتاب اوستا و سرزمین ایرانویچ است.[۳۷]

در اوستا، ۶ جا واژهٔآریا به کار رفته‌است. جغرافیایِ «جایگان آریایی‌ها» (airyō. šayana) در یشت ۱۰٫۱۴، دربردارنده ۶جای‌نام است که ۴ تا آن‌ها شناخته شده‌است:

"iškatəm pourutəmča mourum hārōyum gaomča suγδəm xᵛāirizəmča(به ترتیب به معنایِ: “Iskata, Pouruta, Margu, Haraiva, Gava-Sugda, Hvārazm.)[۴۷]

یا در یشت ۸٫۶:

"yaθa tiγriš mainya-asǡ yim aŋhaṱ ərəxšō xšviwi.išuš xšviwi.išvatəmō airyanąm airyō.xsuθaṱ hača garōiṱ xᵛ anvantəm avi gairīm"

ترجمه: مانند تیر نوک‌تیزی که کمان‌دار اِرِخشَ (آرش) پرتاب کرد، تیر تندرو، تندروترینِ آریایی‌ها، از کوه اَیریو خشوثه به کوه خوَنوَنت.[۴۷]

جنگلی (رَزورا، razurā) که دریشت ۱۵٫۳۲ vīspe.aire.razuraya نامیده شد، جایی بود که کَوی هئوسرَوو (Kavi Haosravō)، وایو (Vāyu) را کشت.[۴۷]

واژه اَیریَه (airiia/ariya-) در گاهان دیده نمی‌شود و تنها در بخش‌هایی با ناماوستای متأخر و به ویژه دریشتها ظاهر می‌شود. درگاهان تنها به اَی‌ریَ‌مَن airyaman- برمی‌خوریم که معادلآریامان (aryamán) درسانسکریت ودایی است که همچنین در آغازِ دعای معروفاَی ریِمَه ایشو (ayrəmā išyō) که در آن «اِیریمَن مطلوب» طلب شده‌است، دیده می‌شود.[۴۸]

ایران‌ویچ

[ویرایش]
مقاله‌های اصلی:ایران‌ویج،جغرافیای اوستایی، وهفت کشور

ایران‌ویج (اوستایی: اَریَنَ وَئیجَه (airyana waējah),[۴۹]پارسی میانه: ایران‌ویج (ērānwēz),[۵۰]سغدی مانوی: آریانا وَئیجه (airyana waējah),[۵۱]پارتی وسغدی: آریان‌ویجن (ʾryʾnwyjn)[۵۲]) نامِ جایی است که در نوشته‌های مذهبی زرتشتی، زیست‌گاهِ مردمان آریایی دانسته شده.[۵۳]

به پندار هندوایرانیان، جهان به هفت بخش (پهلوی: kišvar، سنسکریت: dvīpa) تقسیم می‌شده و رشته کوهی دورادور آن را فرا گرفته بوده‌است. منطقه مسکونی عالم، یعنی جایگاه آریایی‌ها که در نزد ایرانیان «اَیرَیَنه وَیجه» (ایرانویچ) و نزد هندیان «آریاوَرته» نام داشت، در سرزمین میانی قرار داشت. آنان باور داشتند که کوهی بس بلند در میان این سرزمین جای دارد.[۵۴]

بر اساس وندیداد (فرگرد ۱)، ایرانیان باستان، خاستگاه خود را به اَیریَنِم وَیجَ (Airiianəm vaēǰō) منسوب می‌کردند که معنی «گسترهٔ آریاییان» یا «سرزمین رودهای آریایی/ چشمه‌های آریایی» می‌دهد.[۵۵]

دروندیداد، فرگرد ۱، بندهای ۳ و ۴ آمده‌است:

بهترین ناحیه‌ای کهاورمزد آفریدایرانویج است. اما پتیاره آن زمستان دیوآفریده، ده‌ماهه و انواع مار پردار و بی‌پر است. خوشی این ناحیه به حدی است که اورمزد می‌گوید اگر سرزمین‌های دیگر را نمی‌آفرید، مردم به ایرانویج می‌رفتند و جایی برای سکونت باقی نمی‌ماند.[۵۶]

این واژه در یشت سیزدهم ازمِهریشت (دهمین یشت ازیشت‌هایاوستا) به صورت اَئیریو شایانا (Airyō šayana) به معنای «خانمان‌های آریایی» آمده‌است.[۵۷]

مهاجرت آریاییان به صورت نمادین در وندیداد (فرگرد یکم، بندهای ۲–۳) و تفسیر پهلوی آن منعکس است. در آنچان اینطور آمده که نخستین سرزمینی که هرمزد آفرید، ایرانویچ بود که در آن ده ماه زمستان و دو ماه تابستان بود و در همین دو ماه هم آب و زمین و گیاه از سرما یخ می‌بندد. فرگرد دوم وندیداد داستان جمشید است. جمشید پیشنهاد هرمزد را برای شهریاری جهان می‌پذیرد و در آبادانی آن می‌کوشد. پس از گذشت سیصد زمستان بر شمار مردم‌ها و چارپاها و مرغ‌ها چند می‌افزاید که زمین برای زندگانی تنگ می‌گردد. آنگاه جمشید رو به آفتب نیمروز (جنوب) زمین را به اندازه یک ثلث می‌گسترد. به همین گونه دو بار دیگر در ششصدمین سال و نهصدمین سال شهریاری خویش، جمشید دامنه زمین را رو به آفتاب جنوب فراخ‌تر می‌کند تا شمار فزایندهٔ آفریدگان را پاسخگو باشد. صد سال پایانی شهریاری جمشید صرف ساختن دژی زیرزمینی موسوم به «وَرِ جمکَرد» می‌شود تا گزینه ای از نسل آدمیان و جانوران از زمستان مهلکی که فرا خواهد رسید نجات یابند.[۵۸]

این واژه بعدها در متونپارسیگ تبدیل به «ایران‌ویز» ērānwēz شد و پارِ (جزءِ) ēr که به معنی «آزاده، شریف و اصیل» است از آن گرفته شد.[۵۹] پارِ (جزءِ) ēr به عنوان صفتی برای نامیدنِ تابعانِ ساسانیان به کار رفت و در عبارتِ Ērānshahr (ایران‌شهر) به معنای «کشورِ ایرها/آریایی‌ها» بر سرزمین ساسانیان اطلاق شد. و پس از ورود اسلام تا امروز نیز بخشِ «ایرانِ» آن همچنان به عنوان جای‌نام باقی مانده‌است.[۶۰]

دربارهٔ محل ایرانویج اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را سرزمین صرفاً اساطیری دانسته‌اند. برخی نیز پیشنهادهایی برای جایگاه جغرافیایی آن ارائه کرده‌اند. محل‌های پیشنهادی ازخوارزم بر ساحلدریاچه آرال در شمالازبکستان تاآذربایجان، یا تا جنوب یا شمال غربافغانستان گسترده‌است.ویلم فوگل‌سانگ محل ایرانویج را شمال سرزمین باستانیسُغد، در شمالرود سیحون دانسته، اما بر پایه پژوهش ویتسِل، جایگاهایرانویج، در متون مختلف اوستایی، متفاوت است. در متنوندیداد، ارتفاعات مرکزی افغانستان فرض شده‌است.[۶۱]

سکاها

[ویرایش]
مقالهٔ اصلی:سکاها

سکاها از آریایی‌ها بوده، خود را ایرانی‌تبار به‌شمار می‌آوردند و کلمه ایرانی باستان اَریَه در نام «آلان» که بازماندگان آنان درسده‌های میانه درجلگه‌های جنوب روسیه و شمال قفقاز به خودشان می‌گفتند و «اَیرَن» که نام یکی از دو گویش عمده زباناوستی امروزی است، بازتاب یافته‌است.[۶۲]

هخامنشیان

[ویرایش]

کتیبه‌های هخامنشی در سه کاربرد گوناگون از «اَریَه/اَییریَه/اَییریا» بهره گرفته‌اند: نخست برای نامیدنِزبان فارسی باستان درسنگ‌نوشتهٔ داریوش دربیستون،[پاورقی ۱] دوم در جایی کهداریوش بزرگ درنقش رستم وشوش ابتدا خودش را «پارسی» و «پارسی‌زاده» و سپس «از نسل آریا» معرفی می‌کند[۶۳][پاورقی ۲] (خشایارشا بزرگ هم خودش را اینچنین معرفی می‌کند[۶۴])[۶۵] و سوم برای تعریفاهورامزدا در نسخهعیلامی سنگ‌نوشتهٔ بیستون.[پاورقی ۳][۶۶]

نیولی می‌گوید شاید منظورِداریوش از زبان آریایی، زبان دیگری به جز فارسی باستان بوده‌است. واژهٔ aryā در نوشتار فارسیِ سنگ‌نوشتهٔ بیستون، مطابق با har-ri-ya-ma در نوشتار ایلامی است.[۶۷]

واژهٔ آریا را می‌توان در برخی نام‌هایزبان فارسی باستان هم یافت: آریابیگنه (arya-bigna به معنای ه «دیهٔ آریایان»)، آریارات (Arya-wratha به معنای «دارای شادی آریایی»)، آریابرزین (Ārya-bṛzāna به معنای «تعالی آریایان»)، آریااوس (arya-ai که احتمالاً کوتَه‌نام بوده‌است) و آریارَمنا (Ariyāramna که معنایش مشخص نیست).[۶۸]

گل‌نوشته‌های بابلی

[ویرایش]

برخی اسنادِبابلیدورهٔ هخامنشی به اصطلاح ar-ú-ma-a-a اشاره می‌کنند. ایندرون‌نام اشاره به ساکنان کشورِ آریا یا آریه (پارسی باستان harāiva، اوستایی harōiva، ایلامی harrima، کتیبه بابلی هخامنشی a-ri-e-mu، یونانی areia) است. نویسندگان یونانی آن‌ها را آریه‌ای یا آریویی خوانده‌اند. هریئوه در شرقپارت، در بخشهرات، زمانی ازشهربهای هخامنشیان بود.هرودوت می‌گوید آریه‌ای‌ها مسلح به شمشیرمادی بودند و جامهباختر می‌پوشیدند. وی می‌افزاید آریه‌ای‌ها، پارتی‌ها،خوارزمی‌ها وسغدی‌ها تشکیل دهنده شانزدهمین شهربشاهنشاهی پارس بودند. آریه‌ای‌ها در نقش‌برجسته‌هایتخت جمشید با شمشیر مادی تصویر شده‌اند.[۶۹]

یونانیان

[ویرایش]

یونانیان در گذشتهمادها راآریویی می‌شناختند و یونانیانآراییا را برای پارسیان باستان به کار می‌بردند. معنای قومی مشابهی هم در سده‌های بعد رایج شد.[۷۰][۷۱][۷۲]

ساسانیان

[ویرایش]
مقاله‌های اصلی:ایرانشهر (ساسانیان)،ساسانیان، ونام ایران § پیشینه واژهٔ ایران

آنچه از بررسی مدارک تاریخی و باستانشناسی ایران به دست می‌آید، این است که عنوان پادشاهان ساسانی و نام کشور و قلمرو فرمانروایی ایشان با القاب و نام‌های پیش از ایشان تفاوت دارد. شاهنشاه واژه جدیدی است که پیش از آن هیچ سابقه‌ای میان پارتیان نداشته‌است. واژه ایران، آریان و آریانوس در کتیبه‌های ساسانی و القاب و نام‌های اشخاصی مانند ایراندخت، ایران‌گشسب، ایران خرد و نام سمتهای اداری مانند ایران سپهبَد، برای اولین بار در زمان ساسانیان دیده می‌شود. کاربرد گسترده نام ایران در القاب مختلف اداری حکومت جدید و تشکیلات آن از همان ابتدای بنیانگذاری سلسله ساسانی پدیده‌ای ویژه است. در کتیبه‌های شاهان ساسانی پس از عنوان، ایران و انیران (یعنی ایران و غیرایران) دیده می‌شود. این واژه‌ها در برابر واژه‌های آریایی و غیرآریایی است، که در متون هخامنشی به چشم می‌خورد.[۷۳]

واژهٔ ایران

[ویرایش]
همچنین ببینید:نام‌های ایران § ریشه‌شناسی، وایرانشهر (مفهوم)

واژه فارسیِ نویِ «ایران» با تلفظِ Ērān در فارسیِ میانه، از فارسیِ باستان -ariya که برابر واژه اوستایی -airiia (ایرانی باستان -arya*) است گرفته شده. همانگونه که پیشتر در همین مقاله گفته شد، این واژهٔ اوستایی و برابرهای آن را، همهٔ اقوامِ هندوایرانیِ ایران و هند برای نامیدنِ خود به کار می‌بردند. واژهٔ ایران با توجه به صفت اوستاییِ -airiiana، می‌تواند برگرفته از صورت اضافی جمع این واژهٔ دانست که به سرزمین یا کشور اطلاق شده‌است، یعنی -aryānām*؛ که در aryānām dahyuš (سرزمین آریاها) و aryānām xsavram* (شهریاری آریاها) دیده می‌شود و شاید همین aryānām xsavram* است که در فارسی میانه به شکل ēran shahr درآمده. این‌که مفهومِ ایران در آغاز، بار معنایی سیاسی نداشته‌است، آشکارا از عنوان پادشاهای فارسی میانه šāhān šāh Ērān ud Anērān «شاهنشاه ایران و انیران» (بسنجید با اوستایی -an-airiia و هندوآریایی باستان -an-árya «غیر ایرانی») بر می‌آید؛ به همین ترتیب اصطلاحاتی چون Ariya čiça «نژاد آریایی» در فارسی باستان و عبارت ایلامی کتیبهٔ داریوش بزرگ در بیستون (بندهای 62-63): d.na-ap v.Har-ri-ya-na-um ایلامی (=فارسی باستان Ariyānām*) «خدای آریاها» (دربارهٔ اهورامزدا)، نشان دهندهٔ بار قومی این اصطلاح در دوران باستان است.[۷۴]

از نگاه نیولی، معنی واژهٔ «اێر» (ēr) که در کتیبه شاپور یکم در کعبهٔ زرتشت و بر روی سکه‌های بهرام دوم درج شده‌است، به معنی «آزاده، نجیب و شریف» نیست و باید آن را صرفاً «آریایی» معنا کرد. در واقع واژهٔ فارسی میانهٔ کتیبه‌ایِ (=پهلوی کتیبه‌ایِ) ēr، همان صورت مفرد کلمهٔ ērān است و این نکته البته نه تنها دربارهٔ کلمه yly' در فارسی میانهٔ کتیبه‌ای، بلکه برای واژهٔ ry' در پهلوی اشکانی کتیبه‌ای نیز، که صورت جمع aryān='ry'n است، صدق می‌کند.[۷۵]

در دوران معاصر

[ویرایش]

نام آریا و مشتقاتش مانند آریَن همچنان در جنوب آسیا و ایران بر فرزندان گذاشته می‌شوند. این نام حتی در غرب هم به واسطهٔ فرهنگ پاپ بسامد بیشتری یافته‌است. براساس گزارش اداره تأمین اجتماعی ایالات متحده در سال ۲۰۱۲، نام آریا به عنوان نامی دخترانه با بیشترین سرعت از رتبهٔ ۷۱۱ به ۴۱۳ جَهید.[۷۶] این نام در سال ۲۰۱۷، جزو ۲۰۰تا از نام‌هایِ دخترانهٔ پرطرفدار در انگلستان و ولز قرار گرفت.[۷۷]

واژهٔ آریا همچنان کمابیش در متون دینیِ هندوییسم، سیکیسم، جینیسم، بوداییم و دیگر ادیان هندی پیدا می‌شود.[۷۸][۷۹]

پیشینه مردمان آریایی

[ویرایش]

با توجه به مدارک باستان‌شناسی به نظر می‌رسد که نخست هندواروپایی‌ها به دو دسته تقسیم و رهسپار غرب و جنوب شرقی شدند. گروه‌هایی که به سوی غرب رفتند، «قبایل اروپایی» نام گرفتند و گروه‌هایی که در جهت جنوب شرقی حرکت کردند، هندوایرانی‌ها یا آریایی‌هایِ آغازین خوانده شدند.[۸۰] حرکت اقوام هندوایرانی هم‌زمان با واقعه مهم، یعنی به‌کارگیری روزافزون آهن و استفاده ازاسب تندرو بوده‌است.[۸۱]

مهاجرتِ اقوام هندواروپایی به فلات ایران را به دو دسته شرقی و غربی تقسیم می‌کنند:

  1. دسته شرقی که با گذشتن از رودخانهسیحون وجیحون به سمت جنوب حرکت کردند و با پشت سر گذاشتن باختر از کوه‌هایهندوکش گذشتند و احتمالاً در نواحی شرقی وفلات ایران ساکن شدند .
  2. دسته غربی نیز از طریقکوه‌های قفقاز وارد فلات ایران شدند و در شمال غرب و نواحی مرکزی آن سکنا گزیدند. ازمادها وپارسها اولین بار در اسناد آشوری مربوط بهشلمنصر سوم و در ۸۴۶ پ. م با عنوانپَرسوا ومَدَی نام برده می‌شود و این هنگام در جنوب دولت عیلام دربین‌النهرین دولتآَشور و در حوالیدریاچهٔ وان دولتاورارتو وجود داشت که به نوبه خود مانع هرگونه پیشرفت این اقوام تازه رسیده به سمت غرب می‌شد. به دنبال استقرار دسته غربی، اقوامسگرتی در ناحیه شرقی تر تا نزدیک تبریز امروزی، قومپَرثًو در اطرافدربندهای خزر و قومهَریَیو در جنوب خراسان در ناحیهٔهرات مستقر شدند.[۸۲]

دسته‌ای از همین گروه شرقی ازبلخ به سوی غرب و نواحی شمالی ایران و جنوب دریای خزر نفوذ کردند و در همین زمان دولت‌هایگوتی،لولویی،کاسی و نیزهوری، منطقه غرب را در فرمانروایی داشتند.[۸۳]

زبان، دین و ساختار اجتماعی جامعهٔ هندوایرانیان یا همان آریایی‌ها در دوره‌های پس از مهاجرت حاکی از آن است که این اقوام در ابتدا قوم واحدی بوده‌اند. جداشدن آریایی‌ها از دیگر قبایلِ دامدار و اسکان‌نیافتهٔ هندواروپایی باید پس از آغازِ پراکنده‌شدنِ جمعیِ این قوم‌ها در نیمه دومهزاره ۴ پ. م رخ داده باشد.

برای آغاز مهاجرتِ هندواروپاییان، انگیزه‌های بسیاری چون افزایش جمعیت، تهاجمِ اقوام بدوی،تغییرات اقلیمی-زیست‌محیطی و تغییر مسیرهای تجارتی یاد شده‌است. از سوی دیگر به گفته بیسبون، انگیزه مهاجرت و کاهش جمعیت منطقه را باید در میان عوامل اجتماعی جستجو کرد کهیانگ نیز آن را می‌پذیرد. نظریهٔ هلوپینا این است که با افزایش جمعیت و تراکم آن در محوطه شبیه به زیست گاه‌های شهرنشینی آغازین چونتپه نمازگاه با فرهنگ دامداری و کشاورزی،آلتین تپه و الغ تپه و ناکارآمدی سازمان‌های موجود در خودگردانی جامعه، برخوردهایی را میان ساکنان آن‌ها موجب گردید. بدین سان، بخشی کوچکی از جمعیت ساکن در منطقه باقی ماند و بسیاری دیگر به سرزمین‌های تازه هجوم آوردند.[۸۴]

در طول هزاره ۳ تا اوایلهزاره ۲ پ. م گروه هندوایرانی یا آریایی که شاخه‌ای از قوم هندوآریایی بود، احتمالاً درآسیای مرکزی، یعنی حدوداً استپ‌های ایران شرقی درسُغد،خوارزم وبلخ باستان و مناطق مجاور آن‌ها همچنان به زندگی مشترک خود ادامه می‌داد. شاهد این ادعا، حفاری‌هایی هستند که در نیمه دومسدهٔ ۲۰ م در ایران، افغانستان و پاکستان صورت گرفتند و بنابر آنان به نظر می‌رسد که تمدن پیچیده‌ای ازعصر مفرغ در جنوبآسیای مرکزی وجود داشته‌است. بررسی آثار تپه‌های باستانی این مناطق و مقایسه آن‌ها با یکدیگر، حاکی از یک حوزه فرهنگی گسترده‌است. مقایسه آثار متعلق به بوم تپه در درهٔ شمالی اترک، مربوط به دوران پایانی مرحلهعصر نوسنگی، عصر مفرغ وعصر آهن در شمال استانخراسان با آثار جنوبترکمنستان،دشت دره گز ایران، در جنوبقره تپه وتپهٔ نمازگاه در حدود ۶ کیلومتری غرب دهکدهکاهکا، در دامنهکپه داغ، آثار جنوب شرقی دریایی خزر، منطقهٔترکمن صحرا وتپه سیلک باتپه حصار که تمدن اخیر از دوران نوسنگی در تمامی ناحیه کوهستانیتاجیکستان جنوبی پراکنده بود، ارتباط فرهنگی این مناطق را به وضوح آشکار می‌سازد. این پیکرهٔ فرهنگی همچنین با فرهنگکورگان که از هزاره‌های ۵ تا ۳ پ. م در استپ‌های شمالدریای سیاه گسترش داشت، مربوط اند. تجارت در خلالهزاره ۳ پ. م نیز وسیله مهمی در ایجاد ارتباط فرهنگیخاور نزدیک و جنوبآسیا و منطقهٔمیان‌رودان به‌شمار می‌رفته‌است. در اوایل هزاره ۲ پ. م این ارتباطات گسسته شد و در پی آن یک سلسله مهاجرت‌ها و تغییرات کلی فرهنگی پدید آمد.[۸۵]

باستان‌شناسانشوروی معمولاً قومهندوایرانی را در کهن‌ترین دوران‌های آن بافرهنگ آندرونوو که آثارش درقزاقستان و جنوبسیبری یافت شده‌است، مربوط می‌کنند. اما هنوز به‌طور یقین نمی‌توان این فرضیه را پذیرفت.[۸۶] این فرهنگِ آندرونوو به هزاره ۲ پ. م تعلق دارد و با فرهنگکورگان مربوط است. سرانجام هند و ایرانیان نیز در حدود ۲۰۰۰ پ. م در جستجوی سرزمین‌های تازه با چراگاه‌های بهتر و دام‌های بیش‌تر و شاید به سبب خشکسالی‌هایی که به‌طور ادواری استپ‌های فصل مشترک اروپا-آسیا را که مسکن آن‌ها بود، تهدید می‌کرد، به تدریج از هم جدا شدند و با کوچی پردامنه از شرقدریای خزر و آسیای مرکزی، یا از غرب از سویقفقاز، یا شاید از هر دو جهت از میهن مشترک شان به سویفلات ایران حرکت کردند. در این زمان با پراکنده شدن هندوایرانیان در منطقه‌ای گسترده و نیز به سبب سستی روابط اقتصادی میان آن‌ها که روابط را کم کرد، تفاوت میان زبان‌های ایرانی و هندی باستان که هر دو از گویش مختلف زبان هندواروپایی آغازین سرچشمه گرفته بودند و در دروه آریایی تحول مشترک آن‌ها برای ادغام کامل آن دو کافی نبود، به تدریج شدت گرفت.[۸۷]

مانند دیگر جابه‌جایی و هجوم قوم‌های کوچ‌نشین، به‌گمان در آغاز گروه‌های کوچک پیش‌رو آریایی به مناطق تازه نفوذ می‌کردند. گروه‌های کوچک معمولاً در اقوام بومی مستحیل می‌شدند، اما با رسیدن پیاپی گروه‌های بزرگ‌تر در دوره‌ای به نسبت طولانی و چیرگی شان بر اقوام بومی یا متحد شدن شان با آن‌ها عنصر قومی و زبانی آریایی در این منطقه برتری می‌یافت. آریایی‌ها گاه صلح‌جویانه و گاه با جنگ و خون‌ریزی سرزمین‌های تازه را به چنگ می‌آوردند.[۸۸]

زبان گروهی از آریایی‌ها را که بعداً سراسرشبه قاره هند را درنوردیدند، به اعتبار زبان مشترک شان، هندوآریایی می‌نامند. این‌ها در حدود ۲۰۰۰ پ. م از میهن اصلی خود کوچیدند و سپس از ایران شرقی به شمال افغانستان راه یافته، پس از آن با گذر از کوه‌هایهندوکش میان ۱۷۰۰ تا ۱۳۰۰ پ. م به منطقهپنجاب وارد شدند و اقوام بومی را شکست دادند و کم‌کم به سمت جنوب پیش‌رفتند. از لوح‌های یافت شده بهخط میخی درآسیای صغیر بر می‌آید که کمابیش در همین زمان، یعنی در حدود سده ۱۷ پ. م، گروه‌های کمابیش کوچکی از جنگاوران و چابک‌سواران آریایی (هندوآریایی متقدم) پیش از دیگر آریایی‌ها از ایران گذشته و از طریق کوه‌های صعب العبورزاگرس به آسیای غربی راه یافته بودند. این آریایی‌ها را بدین سببپیش هندوآریایی می‌نامند که پیش از مهاجرت هندوآریایی‌ها به هند، از ایشان جدا شده بودند، اما به سوی هند نرفته بودند. این‌ها از نظر زبانی به همان گروه از قبایل آریایی تعلق داشتند. این جنگاوران و چابک‌سواران به زودی رهبری سیاسی و نظامی اقوام غیرآریاییهوری وکاسی را در آسیای غربی به دست گرفتند.[۸۹]

از اسناد ورود و حضورِ آریایی‌ها می‌توان به موردی هیتی که دربغازکوی درآسیای صغیر یافت شده و نیز در نامه‌هایالعمارنَه ازمصر علیا اشاره کرد که برخی نام‌های خاص آریایی از جمله «اَرتَتَمه» و «اَرتَمَنیه»، «اَرتَشوورَه» و «شووَرداتَه» در آنان دیده می‌شوند. درباغاز کوی کتابی در بارهٔسوارکاری هم یافت شده که شخصیکیکولی نام از دولت میتانی گرد آورده‌است. در این کتاب، اصطلاحاتمسابقهٔ اسب دوانی واعداد، همه صورتپیش‌هندوآریایی دارند.[۹۰]

سند مهم دیگر،پیمان نامه کورتیوَزه، پادشاه میتانی وشوپیلو لیومه، پادشاه هیتی است، که در همان‌جا یافت شده‌است. در این پیمان‌نامه،کورتیوزه بهمیتره-ورونه،ایندره و خدایان توامانناستیه، سوگند یاد می‌کنند. نام این خدایان هم بیان‌گرپیش هندوآریایی بودن زبان این اسناد است. پیش هندوآریایی‌های میتانی، چون در منطقه جمعیت کم‌تری داشتند و فقط در میان طبقات حاکم حضور داشتند، با سقوط دولت میتانی به‌زودی در اقوام بومی مستحیل شدند و تأثیر عمیق فرهنگی و زبانی درازمدتی در آسیای صغیر بر جای نگذاشتند.[۹۱]

پس از پیش‌هندوآریایی‌ها، قبایل ایرانی که هر یک به گویش خاص خود از زبان مشترک فرضی ایرانی باستان سخن می‌گفتند، از میهن اصلی شان در آسیای مرکزی به صورت موج‌های پیاپی به سوی فلات ایران رهسپار شدند. در حدود ۱۱۰۰ پ. م نخستین گروه از اینان به سرزمین‌های شرقی ایران رسیدند که هندوآریایی‌ها و پیش‌هندوآریایی‌ها پیش‌تر از آن گذر کرده بودند. به نظر می‌رسد که نخستین قبایل ایرانی که در پایان هزاره ۲ پ. م به سوی غرب ایران کوچیدند، کسانی بودند که زبان شان به شاخه غربی زبان‌های ایرانی باستان منسوب است، یعنی اجدادمادها،پارسها و سپسپارتها.[۹۲]

پس از ایرانیان متکلم به زبان‌های شاخه غربی ایرانی باستان، یعنی مادها، پارس‌ها و پارت‌ها، ایرانی‌های شرقی زبان، به کوچ آغازیدند. برخی از ایشان در منطقه میانایالت مرو باستان وایالت بلخ باستان،رخج وبلوچستان اسکان یافته بودند، اما بیش‌تر قبایل ایرانی شرقی از جمله گروهی ازسکاها، (اسکیت‌ها،الان‌ها،ماساگت‌هاخوارزمیان وسغدیان در منطقه جنوب شرقی اروپا و آسیای مرکزی باقی ماندند، برخی از بازماندگان شان ماننداوستی‌ها در قفقاز ویغناییها وپامیریها درتاجیکستان هنوز در آسیای مرکزی بهزبانهای ایرانی شرقی سخن می‌گویند.[۹۳]

پس از اینکه آریایی‌ها به هندوستان از آسیای میانه مهاجرت کردند، آریایی‌ها خود را در طبقه بالا روحانی (برهمن)و بومیان هند را در طبقه کارگر (شودرا) و نجس ها(دالیت‌ها) قرار دادند، از لحاظ نژادی‌تبار برهمنها به مردم شرق اروپا و آریایی‌های اولیه ولی‌تبار نجس‌ها و شودراها بهدراویدی‌های تیره پوست می‌رسد.[۹۴][۹۵]

در دهه‌های اخیر، شماری از پژوهشگرانِ هندی به مخالفت با ایدهٔ مهاجرت آریایی‌ها و ارتباط آنان با فرهنگ کورگان پرداخته‌اند.[۹۶] آنان فرضیه‌های جایگزینی مانند «فرضیهٔ ارمنی»، «فرضیهٔ آناتولی» و «فرضیهٔ تداوم از دوران پارینه‌سنگی» را ارائه کرده‌اند که هیچ‌یک مورد استقبال عموم متخصصان واقع نشده‌اند.[۹۷][۹۸][پاورقی ۴]

شواهد فرضیه مهاجرت

[ویرایش]

سفال خاکستری

[ویرایش]

این نوع سفال‌ها متمایل به سیاه هستند. ظروف که بیشتر باچرخ کوزه‌گری ساخته شده، جلای خاصی دارند و در ساخت آن‌ها از اسلوب و روش پیشرفته‌ای درکورهها و میزان حرارت بهره جسته‌اند.یانگ در ۱۹۶۳، ۱۹۶۵، ۱۹۶۷ م دربارهٔسفال خاکستری ایران این نوع سفال را به دو دسته عمده شرقی و غربی تقسیم کرد و احتمال داد کهسفال خاکستری جدیدعصر آهن I در غرب ایران ودره سلدوز از سفال‌های خاکستری رنگعصر برنز قدیمتپه حصار و گرگان، شاملتورنگ تپه وشاه تپه منشأ گرفته باشد. به گمان وی این اقتباس می‌تواند نشان دهند حرکت واقعی مردم از شرق به غرب در عرض شمالفلات ایران به سبب از میان رفتن زیستگاه‌های آن‌ها دردشت گرگان و سقوطنمازگاه V درترکستان باشد.دایسون، حفارتپه حسنلو در ۸۵ کیلومتری جنوب ارومیه، با توجه به ارتباط معماری دور V , IV و پیوستگی این دوسبک معماری با یکدیگر اعلام داشت که میان این سنت و معماری عصر برنز قدیم شمال شرقی-غربی ایران به ویژه تپه حصار ارتباطی وجود ندارد و بدین سان ارتباط شرقی-غربی یعنی شمال شرقی ایران و عصر آهن غرب ایران را مردود دانست.[۹۹]

به هر روی در آغاز هزاره ۲ پ. م، در بین‌النهرین و غرب ایران، فرهنگسفال منقوش با تغییرات بومی به پیشرفت خود ادامه داد. فرهنگ‌هایتپه گودین III، تپه حسنلو VI و دینخوان تپه IV به این دوره در غرب ایران نسبت داده شده‌اند، اما در نیمه دوم هزاره پ. م، احتمالاً نخست به کندی و سپس با شتاب بیشتر، فرهنگ سفال خاکستری و خاکستری متمایل به سیاه سراسر غرب و شمال شرقی ایران را فرا گرفت. باستان شناسان پیدایش یک فرهنگ تازه بزرگ و احتمالاً ورود مردم جدیدی به داخل فلات ایران و ناحیهزاگرس را منتفی ندانسته‌اند. با آنکه محل کشف سفال خاکستری رنگ، کوهستان‌ها دانسته شده و تا به حال نیز ازگورستانهای قیطریه،پشند وچندار در اطراف تهران و نیز اخیراً درپیشوایورامین این آثار یافت شده‌است. با کاوش‌های تازه و منطقهپشاپویه، در محل احداثفرودگاه بین‌المللی جنوب تهران، سفالینه‌های خاکستری در کنار آثار معماری همان دوره به دست آمده‌است. از این رو با این حفاری‌های جدید، آرای برخی از باستان شناسان که مردم دارای فرهنگ سفال خاکستری را از مردم کوچ‌نشین و دامدار و ظاهراً بدون آشنایی به معماری قلمداد می‌کرده‌اند، مورد تردید قرار گرفته‌است.[۱۰۰]

درتپه حصاردامغان (هزاره ۳پ. م) سنت سفالگری بدون هیچ تغییری ادامه داشت. اما در زیستگاه‌های جدید از مقدار ظروف گلی سابق کاسته شده و جای آن را ظروف سیاه رنگ یا خاکستری رنگ متمایل به سیاه گرفت. در تهاجم بهسیلک الف در پایانعهد سوم نیز که باعث متروک شدن آن گردید،سفال منقوش منسوخ وسفال قرمز و خاکستری جایگزین آن شد. به گفته حفار سیلک، این فرهنگ بر سیلک تحمیل شده و با توجه به شباهتی که این ظروف با ظروف پیداشده درشوش مربوط به اواخر قرن ۴ پ. م دارد، شناخت این اقلام را با کندوکاو در آثار به دست آمده از تپه سیلک ب میسر می‌داند.[۱۰۱]

فرهنگ و مناسبات اجتماعیِ آریایی‌های آغازین

[ویرایش]
کتیبه بیستون، ساخته‌شده به فرمان داریوش بزرگ

جامعه و اقتصاد

[ویرایش]

فرهنگ آریایی‌ها در زمانی که ایشان به سرزمین‌های ایران و هند رسیدند، مانند دوره زندگی مشترک اقوام هندواروپایی، هنوز در مرحله شبانی-روستایی بود. بررسی واژگان این زبان‌ها برخی اطلاعات را در بارهٔ زندگی آنان فراهم می‌آورد. اینان دامدارانی بودند که با کشاورزی هم آشنایی داشتند و غلاتی چون جو و گندم می‌کاشتند و از آن‌ها آرد تهیه می‌کردند. آنان برای شخم زدن گاوها را بهیوغ (اوستایی: یَوگ، (به هم بستن)، سنسکریت: یوگا) می‌بستند.[۱۰۲]

اقوام هند و اروپایی از حدود هزاره ۳ پ. م فلزات، نقره، مس و طلا را می‌شناختند. گاری دو چرخ دست‌کم از اوایل هزاره ۳ پ. م در فرهنگ کورگان شناخته شده بود، اما دلیلی در دست نیست که از اسب برای کشیدن آن‌ها استفاده می‌شده‌است. ظاهراً گاو برای این کار استفاده می‌کرده‌اند. بهره بردن از گردونه جنگی که پیش تر درمیان‌رودان به کار گرفته می‌شد، در ایران آغاز شد. اسب و گردونه جنگی برای جنگجویان بود. جز اسب، سگ، گاو، خوک، گوسفند و بز نیز اهلی شده بودند، اما در جامعه آریایی هم مانند دیگر جوامع هندواروپایی گاو از ارزشمندتر بود. نظم اقتصادی جامعه آریایی بر اقتصاد شبانی، یعنی تملک دام، به‌ویژه گاو استوار بود و شواهد زبانی نیز حاکی از اهمیت دام‌پروری در دوره هندواروپایی است.[۱۰۳]

برای آریایی‌ها گاو معیار ثروت و اساس مناسبات دادوستد بود. چون گاو تأمین کنند غذا، شیر و فراورده‌های شیر برای نوشیدن بود. از پوست گاو، لباس و روانداز و بندهای چرمی، از استخوان آن ابزار و از سرگین آن سوخت تهیه می‌شد. افزون بر این‌ها، ادرار گاو به عنوان ماده‌ایپلشت‌زدا به کار می‌رفت. جامعه آریایی هنوز با اقتصاد پولی آشنا نبود و درریگ ودا و اوستا هیچ اشاره‌ای به مناسبت دادوستد پولی دیده نمی‌شود.[۱۰۴]

سن بلوغ در میان آریایی‌ها ۱۵ سال بود. در این سن همه افراد بالغ با بستن کمربندی به جرگه بالغان درمی‌آمدند. در این جامعه مانند جامعه هندواروپایی کوچک‌ترین واحد اجتماعی خانواده بزرگ پدرسالار بود، که افراد چندین نسل را که ارتباط خونی از طریق پدر، آنان را به هم می‌پیوست، در زیر یک سقف گرد می‌آوردند. خانه‌سالار این خانوار را اداره می‌کرد. چندین خانوار بزرگ خویشاوند که در یک ای گرد هم می‌آمدند، تیره را شکل می‌دادند. جامعه آریایی به ۳ طبقه تقسیم می‌شد. این نظام که میراث نظام طبقه‌بندی اجتماعی هندواروپایی بود، روحانیون، جنگجویان و مردمان عادی را از هم جدا و آنان را در سلسله مراتبی با همین ترتیب طبقه‌بندی می‌کرد. روحانیون در راس این نظام قرار داشتند و پادشاهان، که ظاهراً از طبقه جنگجویان برگزیده می‌شدند، از جنگجویان و مردمان عادی برتر بودند. مقام آنان موروثی بود. آموزش برای کسب مقام روحانیت در ۵ تا ۷ سالگی آغاز می‌شد. در دوره هندوایرانی روحانیانبراهمَنه، درگاهان زَوتَر و دراوستای نو آثرَوَن یا آثورَوَن خوانده شده‌است. روحانیان آریایی به محل معین یا خدمت خدای خاصی وابسته نبودند و مراسم پرستش و قربانی را صرف نظر از مقام و رتبه و نقش هر یک از خدایان، بنابر ضرورت برای هر کدام از خدایان که لازم می‌شد، به جا می‌آوردند.[۱۰۵]

مهم‌ترین گروه روحانیون آریایی زودتر نامیده می‌شدند. کار آن‌ها نثار فدیه‌های مایع (که در سنت ایرانی متاخر زوهر یا زَور نامیده می‌شود) به آب و آتش بود. گروهی دیگرآتهَروَن نامیده می‌شدند. برخی بر این باور اند، که نام این گروه با کلمه «آتش» مربوط است و کار آنان رسیدگی به آتش آیینی بوده‌است. دو گروه دیگر از روحانیون آریایی، یعنیکَوی واوسیگ وظایفی داشتند، که مشخص نیست. گروه نخست گویا شاعر، جادوگر و حافظان رازهای جاودانگی بودند. در هندکوی‌ها شاعر و پیشگو بودند. در ایران شرقی کوی‌ها، در دوره پیش از زردشت و در عهد خرد او، در قدرت دنیوی به سهمی بزرگ دست یافته بودند و پادشاه‌ها یا سالارها تیره‌ها به‌شمار می‌رفتند. در عهد زردشت با وی سخت دشمنی می‌ورزیدند. در ایران غربی نشانی از کوی‌ها دیده نمی‌شود. دریشت‌ها از ۸ تن کوی نام برده شده‌است؛ که بی‌گمان فرمان‌روایان محلی سلسله واقعی هستند. دانسته‌ها مان در بارهٔ اوسیگ‌ها از این هم کم‌تر است.لینکلن بر آن است که وظیفه خاص این‌ها یاری رساندن به جنگجویان در به دست آوردن غنایم بیش‌تر، به ویژه گاو، به صورت شبیخون زدن به همسایگانشان بود. کمابیش در بیش‌تر مواردی که درریگ ودا ازاوسیکها نام برده شده‌است، موضوع همراهی آن‌ها با جنگجویانی است که در طلب غنیمت به جنگ می‌شتافتند؛ و این غنیمت، تقریباً همیشه به معنی گاو بوده‌است تا بدان جا که در سنسکریت کلمه gavist (طلب گاو) به معنای جنگ به کار می‌رود. این یاری رساندن به شکل اجرای آیین‌های خشونت بار همراه با نوشیدن نوشابه سکرآورهَومَه (هوم) و قربانی‌های خونین و تهییج جنگجو برای جنگ بود. این حالت،اَیشمَه (خشم) نامیده می‌شد. شاید علت آنکه زرتشت از کَوی‌ها به بدی یاد می‌کند، همین همراهی آنان با جنگجویان تشنه جنگ باشد زیرا در اوستا فقط یک بار دریسنا (۲۰:۴۴) از آنان نام برده شده‌است و گفته می‌شودگَرَپَن و اوسیک گاو را به دست خشم می‌سپارند. خشم نیز همان صورت شخصیت یافته حس کشتار خواهی جنگجویان بود.[۱۰۶]

دومین گروه در جامعه آریایی جنگجویان بودند. در میان این‌ها گروه‌هایی از جنگجوهای جوان به ناممَریَه، لفظاً به معنی «مردان جوان» سازمان یافته بود. فعالیت‌های آنان چندان روشن نیست، اما ظاهراً پذیرفته شدن در این گروه‌ها برای داوطلبان جوان مستلزم مراسمرازآموزی وتشرف بوده‌است. در این مراسم آنان با هیولایی دروغین روبرو می‌شدند. این جنگجویان می‌کوشیدند با خوردن گوشت توان مبارزه پیدا کنند و با نوشیدن هوم به حالت خشم برسند. در این حالت تهییج خود را تجسم گرگ، یعنی جانوری می‌پنداشتند که بیش از هر عاملی برای گله‌های دام در استپ‌ها خطر به همراه دارد و حتی نام وِرکه (گرگ) را بر خود می‌گذاشتند. پنداشته می‌شد که این گرگ‌ها برای جامعه خودی زیان بار نیستند، بلکه فقط به جوامع بیگانه آزار می‌رسانند. حملات آن‌ها جنبه آیینی و مقدس داشت؛ زیرا برای موفقیت بایستی مراسم آیینی خاص اجرا می‌شد که همان گونه که پیش تر گفته شد بر عهده اوسیگ‌ها بود. در این مراسم هوم نثار می‌شد؛ و نوع خاصی از مراسم قربانی، که ظاهراً با خشونت فراوان همراه بود، برگزار می‌شد و سرودهایی در ستایش خدای جنگ برخوانده می‌شد. گروه سوم اجتماعی، یعنی مردمان عادی نگهداری از دام‌ها و شبانی و رسیدگی به چراگاه‌ها و کشت و کار و صنعتگری را بر عهده داشتند. این‌ها هم از نظر موقعیت اجتماعی و هم از نظر رفاه مادی نسبت به دو گروه دیگر در سطح پایین‌تری قرار داشتند. بعدها گروه چهارمی به نامهوئیتی که ظاهراًپیشه وران را در بر می‌گرفت، به این ۳ گروه اضافه شد، اما در دوره آریایی پیشه وران هم از طبقه سوم محسوب می‌شدند. درعهد ودای گروه چهارم اجتماعی که به ۳ گروه قبلی اضافه شد، یعنیشودره تنها در برگیرنده بومیان غیر هندو آریایی بود که از همه حقوق محروم بودند.[۱۰۷]

جهان‌بینی و دین آریایی‌های باستان

[ویرایش]

بخش‌های کهن تر اوستا چونگات‌های زرتشت وهفت هات کهن نمی‌توانند به دوره‌ای متأخرتر از ابتدای هزاره ۱ پ. م متعلق باشند و زمان گردآوریسرودهای ودایی میان ۱۳۰۰تا۸۰۰ پ. م است.[۱۰۸]

در برخی از موارد کاربرد کلمات و عبارات در اوستا ووداها چنان است که ثابت می‌کند این نوع کاربرد از دوره آریایی به میراث مانده‌است.[۱۰۹]

برای آریایی‌هارته (اَشه) به عنواننظم جهانی و راستی و حقیقت و نیز عامل حفظ این نظم یکی از مفاهیم مهم دینی به‌شمار می‌رفت. تضاد و مخالفت میان رته و دروغ در این جهان بینی نقش اساسی ایفا می‌کرد.[۱۱۰]

اقوام هندواروپایی در دوره زندگی مشترک خود بیشتر خدایان طبیعت را می‌پرستیدند.هرودوتخدای آسمان را نزدپارسیانزئوس می‌نامد. برخی از محققان از جملهنیبرگ، بر آن هستند که هرودوت این نام را براهورامزدا نهاده‌است. به نظر می‌رسد که در اینجا منظور هرودوت، که به احتمال بسیار نهدین رسمیهخامنشیان بلکه مذهب توده مردم را بیان می‌کند، همان خدای «آسمان-پدر» است و به سبب نام او که با نام زئوس، آسمان-پدریونانی شباهت دارد، آن دو را یکی دانسته‌است. از سوی دیگر، به گفته هرودوت،سکاها خدای آسمان راپاپایوس، به معنی پدر می‌نامیدند و او را همسرآپیا یا زمین می‌دانستند. پاپایوسسکایان نیز بی تردید بازمانده از «آسمان-پدر» دوره هند-اروپایی است که درریگ ودادیائوس نامیده می‌شود. وی در آنجا با عنواندیائوس-پیتر (آسمان-پدر) همراه باپِرتَهیوی ماتر (زمین-مادر) برشمرده می‌شود. شخصیت این خدا در ریگ ودا بسیار رنگ باخته‌است و در نهایت خدایان متاخر و در راس آن‌هاایندرا،خدای جنگ، او و دیگر خدایاناَسوره را از قدرت خلع می‌کنند. در اوستا از این خدای کهن «آسمان-پدر» اثری نیست، اما در یک مورد دریشت‌ها کلمه dyaoš، به معنی «آسمان» به کار رفته‌است، که می‌تواند نشانه‌ای از وجود چنین خدایی در زمان‌های بسیار دور در ایران باستان باشد.[۱۱۱]

از مقایسه‌ها چنین بر می‌آید که این خدا به یک خدای عاطل استحاله یافته، و به‌تدریج در مجمع خدایان آریایی دروداها و دین ایران باستان از منزلت پیشین افتاده‌است، اما فراموش نمی‌شود. دراوستا هنوز آسمان به عنوان یکی از وجوه طبیعت با ناماَسمَن، همراه با زمین، باد و دیگر خدایان پرستش می‌شد. بجز آسمان، آریایی‌های باستان زمین، آب، آتش، خورشید و ماه را می‌پرستیدند. در وداها خدایی مستقل به نام ماه وجود ندارد، اما ازاتهروه ودا به بعد،چاندرا (چَندَره) به عنوان ماه پرستش می‌شد. آریایی‌ها دو خدای باد را نیز می‌پرستیدند. یکی به نامواته، و دیگریوَیو. ویو خدایی بود با شخصیتی سخت دوگانه که در وداها گاه همراه با ایندرا حامی طبقهٔ جنگجویان شمرده می‌شود. وی در جهان میانی، یعنی میان آسمان و زمین جای داشت و در ایران بعداً به دنبال تعمیمنظام ثنوی شخصیت وی به دو نیمه نیک و پلید تقسیم شد. هرودوت نیز در بیان مذهب پارسیان از همین خدایان نام می‌برد و می‌گوید که پارسیان برای آنان قربانی می‌کرده‌اند.[۱۱۲]

سومه، آتش و آب از مهم‌ترین خدایان آریایی‌ها به‌شمار می‌رفتند. اما بی تردید مهم‌ترین خدایان آریایی‌ها - که اهمیت آن‌ها در مجمع خدایان آریایی برتر از خدایان طبیعت و خدایان آیینی بود - غالباً تجسم اندیشه‌های انتزاعی الوهیت و تشخص یافته بودند که نسل جوان‌تری در میان خدایان محسوب می‌شوند.میترا (اوستایی:میثره، یعنی پیمان) که نامش در ردیف اول خدایان در پیمان نامهکورتیوزه، پادشاهمیتانی وشوپیلو لیومه، پادشاههیتی در نیمه هزاره قرن ۲ پ.م. یاوَرونه آمده‌است. ایزد پیمان و تشخص همان مفهومی است که نامش بیان می‌کند. در این پیمان نامه و نیز در وداها نام میتره در ترکیب دوگانه‌ای با ورونه ذکر می‌شود. ترکیب دوگانه میثره-اهوره در یشت‌ها و میثه۰بگه در سنگ نبشته‌های هخامنشی نیز می‌تواند بازتاب این همبستگی کهن باشد. ورونه، یار میثره نیز بی‌گمان تشخص اندیشه‌ای انتزاعی، شاید سخن راست بوده‌است. این نام باید در ایرانی باستان به صورت ورونه منعکس می‌شد، اما درسنت ایرانی از آن هیچ اثری نمانده‌است. بسیاری از جملهزنر بر آنند که ورونه یا خدایی با همین کارکرد، اما شاید با نامی دیگر، یا حتی زوج «میتره-ورونه» نمونه اصلی و نخستین اهوره مزدا، خدای بزرگ دین زرتشتی بوده‌است. جالب توجه است که آب‌ها در وداها همسران ورونه یاورونانی و در یسن ۳۸:۳ و دیگر جاه‌هااهورانی نامیده شده‌اند. این خود می‌تواند مبین ارتباط میان اهوره مزدا و ورونه باشد.[۱۱۳]

اَریَمَن از همکاران نزدیک میتره و ورونه آریایی و در هند از جملهآدیتیه‌ها بود. در اوستا او از خدایان محبوب به‌شمار می‌رود و حتی در نماز معروف گاهیاَیریِما ایشیو دریسن از وی یاد شده‌است. او نگهبان بستگی‌های قبایل آریایی با هم به‌شمار می‌رفت. خدایی با نامبهگه در وداها از جمله آدیتیه‌ها به‌شمار می‌رود. در وجود خدایی با این نام در سنت ایرانی تردید است.هنینگ بر اساس تعبیری از یک اصطلاحسغدی به وجود خدایی به نامبَگه در ایران نیز قائل شده‌است. کسانی چوندوشن گیمن از وی پیروی می‌کنند، اما این نظریه به ویژه از سویدیتز به شدت رد شده‌است. به هر روی، بَگه در اوستا و کتیبه‌های فارسی باستان همیشه به معنای عام «خدا» و گاه شاید برای نامیدن خدای برتر به کار رفته‌است. نیز دربارهٔ ایزد جنگ و پیروزی نزد آریایی‌ها توافق وجود ندارد. ایزد جنگ و پیروزی در ایرانوِرِثرَغَنه (بهرام) نام دارد و از همکاران نزدیک میترا (مهر) به‌شمار می‌رود میثره خود بسیاری از خصوصیات خدای جنگ را داراست، اما این نقش برای او کاملاً ثانوی بوده‌است و از خصوصیات اصیل و کهن وی نیست. از این رو، او خود نمی‌تواند خدای جنگ و پیروزی بوده باشد.[۱۱۴]

در هند خدای بلامنازع جنگ ایندرا اژدهاکش است که همتای او ایندره در اوستا از دیوهای مهم و رقیب متخاصماشه محسوب می‌شود.بنونیست ورنو در تحقیقی در ایباره، به این نتیجه رسیدند که ایزد پیروزی آریایی ورثرغنه نام داشته‌است. این دو بر آنند که در ایران وضعیت اصلی آریایی این خدا حفظ شد، اما در هند این خدا و پهلوانی به نام ایندره در هم آمیخته و در نتیجه ایندره با جذب خصوصیات وی به خدای جنگ تبدیل شد. کسانی چونبویس وتیمه مدافع این نظریه‌اند. اگرچه اعتقاد به عکس آن، یعنی وجود ایزد جنگی به نام ایندره در دوره آریایی نیز از سوی کسانی چوندوشن گیمن،لینکلن وموله در برابر این نظریه پذیره شده‌است.[۱۱۵]

با توجه به آنکه در نزد آریایی‌ها میتانی نیز ایندره در کنار ورونه، میتره وناستیه‌ها ذکر می‌شود و بر اساس تعبیردومزیل در آنجا خدای جنگجویان است، نظر اخیر جذابیت بیشتری دارد و می‌توان پذیرفت که ایزد جنگ آریایی‌ها، یعنی ایندره، مهم‌ترین و فعال‌ترین خدایریگ‌ودا بوده‌است و در ایران با تنزل وی به مرتبهدیوی، یکی از صفات وی، یعنی مقاومت‌شکنی به مرتبه الوهیت رسیده‌است. از دیگر ایزدان مشترک دوره آریایی می‌تواناَپام نپات،خدای آب را نام برد. برخی او را نوعی آتش نهفته در آب‌ها و شاید تجلی آذرخش در ابر باران‌زا دانسته‌اند.[۱۱۶]

به جز این‌ها می‌توان از ایزدی یاد کرد که «پیام بشری» یا «دارای کلام مردانه» نامیده می‌شود. این ایزد که در اوستانَیریوسَنگهه نام دارد، بی تردید همتاینرام شمشه در وداهاست که هم لقبآگنی و هم از خدایان مستقل بود و دودی را که از آتش و فدیه‌های نثار شده گوشت و چربی حیوان قربانی شده یا چوب‌های خوشبو، به سوی آسمان روان می‌شد، پیام‌رسان آدمیان به پیشگاه خدایان می‌پنداشتند.[۱۱۷]

ایزد بانوی آب‌ها که در اوستااَرِدوی سورااَناهیتا نام دارد و احتمالاً نامش عنوان رودی به اسمهَرَهوَتی بوده‌است، معادل رود-ایزد بانوی هندیسَرَسوَتی است.اَرَمتی، ایزد بانوی محشور با زمین و ایزد بانوی فراوانی و نعمت که در اوستاپَرِندی و در وداهاپورَمدهی نامیده می‌شود، از ایزد بانوان مهم آریایی بودند.[۱۱۸]

سَروه (اوستایی:saurva از دیوان؛ سنسکریت شروه śarva نام دیگررودره، الگوی اصلی خدای وحشت آفرینشیوه/شیوا در دوره‌های بعد) بازماندهالهه مرگ kolvo در دوره هندواروپایی به‌شمار می‌رفت.[۱۱۹]

آریایی‌ها به وجود خدایی آفریننده به نامثوَرشتَر (در اوستایی غیرگاهانی Øwōrəštar،سنسکریت tvașțŗ) که نقش وی معادلگِوش تَشَن است، معتقد بودند. چنان‌کهدو مزیل در آثار متعدد خود نشان داده‌است که ساختار مجمع خدایان هند و اروپایی، و نیز آریایی، بازتاب اوضاع و احوال و ساختار اجتماعی همان جوامع بوده‌است. از این رو، خدایان هم مانند افراد جامعه به ۳ گروه تقسیم می‌شدند: گروه نخست خدایان دینیار و شهریار، گروه دوم خدایان رزم‌یار و جنگجو و شهریار، گروه سوم خدایان باروری و رفاه مادی و تندرستی را در بر می‌گرفت. میتره و ورونه و نیز همکاران آنان خدایان طبقه نخستین بودند. میتره خدای عدالت و حکمت، و ورونه خدای قدرت و حکومت بود. ایندره و همکارانش خدایان طبقه جنگجو ودوناستیه - که در وداهااَشوین نیز نامیده می‌شوند - خدایان طبقه سوم محسوب می‌شدند. این تقسیم‌بندی با اختصاص نمادین رنگ‌ها (سفید به طبقه نخست، یعنی روحانیون، سرخ به جنگجویان، و آبی یا کبود به طبقه سوم یا مردمان عادی) بیان می‌شد. تعمیم این تقسیم‌بندی تا بدانجا بود که حتی برای درمان ۳ پزشکی داشتند: روحانیون به طریق معنوی چون دعا و مراسم آیینی، افراد طبقه جنگجو با جراحی و کشاورزان و شبانان با داروهای گیاهی خود را مداوا می‌کردند.[۱۲۰]

از دوره‌ای نامعلوم خدایان آریایی به دو گروهاَسوره (اوستایی اَهوره = سرور، فرمانروا) ودَیوه (=درخشنده) تقسیم شده بودند. اسوره‌ها خدایان فرمانروایجهان زیرین و آسمان شب بودند. این خدایان دارای نیرویی جادویی و اسرارآمیز به ناممایا (قس: اوستایی:hūmāyā = دارای مایای نیک، از القاب اهوره مزدا) بودند و قدرت خود را از طریق آن بر هستی اعمال می‌کردند. پاسداری از رته و امور اخلاقی چون پیمانها، سوگند، راستی و نظم در حیطه وظایف آنان بود. میتره و ورونه و همکارانشان در راس این گروه قرار داشتند. در ریگ ودا عنوان اسوره تقریباً بر تمام خدایان، حتی ایندره، سردسته دِوه‌ها که در اصل پسر قدرتمندترین دیوه‌ها بود،دیائوس،اَریَمَن و دیگر همکاران میتره و ورونه گفته می‌شود. اما از کتاب دهم ریگ ودا به بعد، این کلمه معنایی منفی می‌یابد و کم‌کم عنوان خاص دیوان و عناصر پلیدی می‌شود. البته این تغییر فقط به معنای کلمه منحصر بود و اسوره‌های کهن چون میتره، ورونه، اریمن و دیائوس کمابیش چون خدایان پرستش می‌شدند.[۱۲۱]

در ایران اهوره نام خدای بزرگ دین زرتشتی، یعنی اهوره دانا یا اهوره مزدا، و همچنین لقب میثره واپام نپات است. نیز آناهیتا پیرو قانون اهورایی نامیده شده و ورثرغنه و ایزد زمین، اهوره آفریده لقب دارند. زرتشت درگاهان در چندین مورد از اهوره به صورت جمع یاد می‌کند. دیوه‌ها خدایان طبقه جنگجویان مردمان عادی و خدایان آسمان و روز بودند و آیین‌های افراط‌آمیز و خشونت بار و قربانی‌های خونین برای آنان بیشتر در میان جنگجویان، و شاید مردمان عادی گسترش داشته‌است. دیوه‌ها به امور اخلاقی توجهی نداشتند و بیشتر به جنگ و جنگ آوری علاقه نشان می‌دادند. ایندره که در رأس دیوها قرار داشت، درریگ ودا حتی به عنوان مخلرته ظاهر می‌شود. در وداهادِوه به معنی کلی «خدا» به کار رفته‌است، اما اغلب صفت ایندره و همکاران رزمجوی اوست. روشن است که زمانی در ایران هم دیو به معنای عام «خدا» بوده‌است.[۱۲۲]

در گاهان عبارت daēvāiščā mašyāišĉā به مفهوم کهن «با خدایان و مردمان» بکار رفته‌است. اما در نتیجه اصلاحات زرتشت یا شایدی حتی تأکید او بر گرایشی که از قدیم در این جهت داشت، این کلمه برابر اهوره معنایی منفی پیدا کرد و در نهایت برای نامیدن دیوان به کار رفت. در وداها این دو گروه خدایان با هم همزیستی داشتند و از هر دو گروه موازات هم طلب حاجت می‌شد، ولی این همزیستی به هیچ وجه مسالمت‌آمیز نبود.[۱۲۳]

آریایی‌ها بت و شمایل نمی‌پرستیدند و به اقتضای شیوه زندگی اسکان نیافته، برای خدایان خود پرستشگاه نمی‌ساختند. صفه‌ای که مراسم آیینی بر آن برپا می‌شد، سطح صاف شده پاک و تقدیس یافته در فضای آزاد بود. تقدیم قربانی به خدایان و نثار فدیه به آب و آتش مهم‌ترین مشغله‌های دینی آریایی‌ها بوده‌است. آنان بر آن بودند که اجرای صحیح مراسم قربانی برای تمامی جامعه سلامت و رفاه به همراه می‌آورد. تنها روحانیون می‌توانستند این مراسم را انجام دهند و شاهان و جنگجویان برای تقدیم قربانی‌های خود باید روحانیان را به خدمت می‌گرفتند. در ازای این کار باید پاداشی به روحانیون می‌پرداختند. آریایی‌ها فقط حیوانات اهلی، یعنی گاو و اسب و بز و گوسفند را مناسب قربانی کردن می‌دانستند. از این میان، اسب از همه مهم‌تر بود و در مراسم به تخت نشستن پادشاهان قربانی می‌شد. گاو مهم‌ترین حیوانی قربانی برای موارد معمولی بود؛ ولی گاه بز و گوسفند را که ارزش کمتری داشتند، جایگزین آن می‌کردند. قربانی انسان هم در میان آریایی‌ها مانند بقیه اقوام هندوآریایی مرسوم بود. در هند قربانی انسان راپوروشَه مِدهه می‌نامیدند. در ایران باستان هم مواردی از قربانی انسان گزارش شده‌است. از جمله بر اساس روایت ضعیفی که هرودوت نقل می‌کند،آمستریس، همسرخشایارشا در پیری به عنوان سپاسگزاری برای خدایی که در زیرزمین جای دارد، ۱۴ پسر بچه از خاندان‌های اشرافی را زنده به گور کرد. نیز به گزارش هرودوت، وقتی سپاه خشایارشا در هنگام لشکرکشی به یونان بهاسترومُن رسید، در محلی که نامش به معنای «نه راه» است، ۹ پسر و ۹ دختر بچه که در آنجا زاده شده بودند را به خاک سپردند. این گزارش هرودوت که می‌گوید زنده به گور کردن، رسم پارسیان است، جای تردید دارد. با این همه، شاید قربانی کردن انسان برای خدای جنگ و دیگر خدایان در میانسکاها معمول بوده‌است. با رواج دین زرتشتی در ایران و اعتقاد به آزار نرساندن به موجودات زنده (اَهیمسه) در دوره‌های بعد ودایی این آیین منسوخ شد.[۱۲۴]

در هنگام قربانی کردن حیوانات، زیر پای آن‌ها و در اطراف محوطهٔ برگزاری آیین، سبزه‌های تازه می‌گستردند (اوستایی:harəsman سنسکریت:bahris) و روحانی حاضر در مراسم دسته‌ای از این سبزه‌ها را که ظاهراً نماد جهان گیاهی بود، در دست می‌گرفت. پس از قربانی کردن حیوان و گاه پختن گوشت، آن را تکه‌تکه کرده، روی سبزه‌ها می‌چیدند. این مراسم که با دعا و ستایش خدایان همراه بود ویَنگه (اوستایی:yasna، سنسکریت:yajna) نامیده می‌شد. بعدها، هم در ایران و هم در هند این کلمه که در اصل فقط به معنای مراسم قربانی بود، معنای پرستش نیز پیدا کرد.[۱۲۵]

سومه در مراسم آیینی آریایی‌ها نقش مهمی داشت. امروزهزرتشتیان آن راهوم می‌نامند و جای گیاهی که در آن دوره برای تهیه نوشیدنی سومه به کار می‌رفت و عصاره آن قطعاً خواص سکرآور یا خلسه آفرین داشت، گیاهاِفِدرا را به کار می‌برند. ظاهراً گیاه اصلی پس از مهاجرت از مسکن نخستین آریایی‌ها، دیگر در دسترس آن‌ها نبود و ناچار شدند تا گیاهان دیگری جایگزین آن کنند. این گیاه هم قربانی بود و هم خدایی که نیایش می‌شد و قسمتی از حیوان قربانی شده در یَگنه را به او تقدیم می‌کردند.[۱۲۶]

پنداشته می‌شد که سرمه درمانگر، توان افزا، دورکننده خشکسالی و نگهبان گله‌ها است. آن را در هاونی می‌سابند و پس از مخلوط کردن با چیزهای دیگر (آب، شیر)، هم روحانیون و هم حاضران در مراسم از آن می‌نوشند.[۱۲۷]

در دوره آریایی نخستین، انسان‌هامنو ونِمه بوده‌اند. منو که در هندواروپایی به معنی «مرد، انسان» است در سنت ایرانی به چند فرد مختلف تبدیل شده و نقش نخستین وی مبهم است. در اوستا از فردی به ناممَنوش چیثره (از نژاد منو) نام برده شده که پسراَیریاوه است. اما دربندهش موبدان پارس از نسلمنوچهر شمرده شده‌اند. در هند منو پسرویوَسوَنت و برادر نِمه است. بر اساس ریگ ودا، او نخستین کسی است که قربانی بر پا می‌دارد، بعید نیست که آریایی‌ها و حتی هندواروپایی‌ها وی را یکی از نمونه‌های نخستین انسان و پیش نمونه روحانیون می‌دانسته‌اند.[۱۲۸]

انسان نخستین دیگر، نِمه (اوستایی: ییمه «جمشید») نیز پسر ویوَسوَنت است. تغییرات بعدی در دو سنت ایرانی و هندی دو شخصیت متفاوت از وی ساخته‌است. در ایران او نخستین شاه و فرمانروای دوران طلایی بی مرگی است که با ارتکاب گناهی نامعلوم مقام خود را از دست می‌دهد. اما در هند، یَمه نخستین کس از آدمیان است که دستخوش مرگ شد و از این رو،شاه مردگان گشت. نام او به معنی توأمان و هم شکم است و در هر دو سنت ایرانی و هندی از خواهر توأمان وییَمی (پهلوی:جَمیگ) نام برده شده‌است. لینکلن بر این عقیده است که یَمه، نخستین شاه و پیش نمونه شاهان به دست برادرش، مَنو پیش نمونه روحانیون قربانی شد و از این قربانی جهان‌زاده شد. او این اسطوره را متعلق به هندواروپایی می‌داند. وی همچنین یکی دیگر از پیش نمونه‌های نخستین انسان راتَریته می‌داند که از قهرمانان پرآوازه عهد آریایی بود. نام وی لفظاً به معنی «سومین» است. او در هند قهرمانی است اژدهاکش و کسی است کهسومه مقدس را می‌فشارد و می‌نوشد. در ایران این شخصیت در دو تن متجلی شده‌است. یکی ثَرینه (اثرط در متون بعدی) که شفابخش و آماده سازندههوم مقدس است. لینکلن وی را نیز قهرمانی از دوره هندواروپایی می‌داند.[۱۲۹]

در دوره آریایی امر قضا به وسیله آزمون‌های بس دشواری صورت می‌گرفت که می‌پنداشتند، نتیجه آن‌ها می‌تواند بی گناهی یا گناهکاری فردی را اثبات کند. جان سالم به در بردن از این آزمون‌ها به معنای صحت ادعای آزمون شونده بود. آتش نقش مهمی در این مراسم ایفا می‌کرد. برای شناختن پیمان شکنان آزمون آتش، مثل دویدن از میان دو توده عظیم آتش، یا ریختن فلز گداخته بر سینه آزمون شونده و مانند آن صورت می‌گرفت. برای اثبات سوگندها آزمون آب نقش تعیین‌کننده داشت. در این مورد تیری از کمان رها می‌شد و دونده‌ای تیزپا برای گرفتن آن می‌دوید. در طی این مدت فرد آزمون شونده باید زیر آب باقی می‌ماند.[۱۳۰]

سنت خاکسپاری

[ویرایش]

پیش از گسترش فرهنگ سفال خاکستری، مرده‌ها ار در زیر کف محل‌های مسکونی دفن می‌کردند. درسیلک الف، جنازه به صورت جمع شده (جنینی شکل) در کف اتاق و همراه با لوازم آرایش مانند آیینه‌های مسی و جواهرات به خاک سپرده می‌شد. طی هزاره دوم و اول پ. م دگرگونی قابل توجهی در محوطه باستانی ایران رخ داد که به نوبه خود حاکی از حضور قومی جدید به جای قوم کهن است.[۱۳۱]

این دگرگونی را می‌توان در سیلک ب مشاهده کرد، شکل گورها با توجه به تنوع نژادی اقوام مهاجر و تدریجی بودن مهاجرت متفاوت است. گورها شامل حفره‌ای بیضی شکل بوده که در زمین ایجاد می‌کردند. جدار برخی از آنها، همچون گورهایی که درلرستان کشف شده، از سنگ و درحسنلو از سنگ و خشت بود. مرده بر پهلوی راست یا چپ و گاه به صورت جمع شده (جنینی شکل) دفن می‌شد. به نظر می‌رسد که صورت مرده، به سمت تابش آفتاب برگردانیده شده‌است. محتویات گورها را زینت آلات، اسلحه، سپر، پیکانی که از جنس مفرغ و آهن ساخته می‌شد و ظروفی برای غذای مرده به رنگ‌های مختلف یا یک رنگ (خاکستری - سیاه، قرمز یا خرمایی کم رنگ) تشکیل می‌داد. روی گور را با کنده و شاخه‌های درختان می پوشانیدند و بر روی آن توده‌ای از خاک می‌انباشتند؛ و با الواح سنگی یا گلی پخته و به صورت شیروانی می‌ساختند. نمونه‌هایی از این نوع قبرها را می‌توان درگورستان قیطریه تهران مشاهده کرد. از دیگر انواع گورها می‌توان از نوع «گورگانی» یاد کرد. در این گورها بقایای جسد انسان و اسکلتهای اسب و لوازم مربوط به آن در کنار هم کشف شده‌است.[۱۳۲]

گورهایی از این قبیل درآسیای میانه وگورستان چنگیزخان واویگارک، دردلتای سیحون ومحوطهٔ باستانی تیان شان مرکزی وپالمیر و درتپه حسنلو یافت شده‌است که به نظر می‌رسد مربوط بهسکاها وکیمری‌ها باشد.[۱۳۳]

تاریخچهٔ پژوهش‌های آریاشناسانه

[ویرایش]

سده‌های ۱۹ و ۲۰ میلادی

[ویرایش]

اروپاییانِ معاصر برای نخستین بار توسط کتابِ «آریایان» ازانکتیل دوپرون در سال ۱۷۷۱ با واژهٔ Arya آشنا شدند. دوپرون در این کتاب به درستی نوشته‌است که این واژه با واژگان «ایران»، واژهٔ یونانی «arioi» (اَریُی) و واژهٔ اوستایی «airya» (اَیریَه) هم‌ریشه است.ویلیام جونز، واژهٔ ā́rya درمنوسمرتیِسانسکریت را «نخبه/نجیب» ترجمه کرد.[۱۳۴] بنابر همین مسئله که واژهٔ آریا در متون باستانی و حتی لاتینِ اروپایی برای اشاره به ایرانیان به کار رفته بود، پژوهشگران تمایل انداختند کهزبان‌های ایرانی،زبان نیاهندوایرانی ومردمان هندوایرانی را با صفت و نامِ «آریایی» یاد کنند.[۱۳۵]

رفته‌رفته با پژوهش‌هایکارل ویلهلم فریدریش شلگل(۱۸۲۹–۱۷۷۲)، کیریستیان لاسن(۱۸۷۶–۱۸۰۰)، آدُلف پیکتت (۱۸۷۵–۱۷۹۹) وماکس مولر(۱۹۰۰–۱۸۲۳)، واژهٔ آریایی در فضای آکادمیک مترادفِ «هندواروپایی/نیاهندواروپایی» در نظر گرفته شد.[۱۳۶] باور برای بسیاری بر این افتاده بود که «آریا» واژه‌ای بوده که تمام نیاهندواروپاییان بر خود نهاده بوده‌اند و همچنین واژهٔ ایرلند (Ériu) را با واژهٔ آریا از یک ریشه می‌دانستند.[۱۳۷] اما امروز می‌دانیم که آنان اشتباه می‌کرده‌اند و شاهدی وجود ندارد که اثبات بکند بیرون از ایران و هند هم از این واژه برای خودتعریفیِ فرهنگی استفاده می‌شده‌است.[۴۴]

پژوهش‌های معاصر

[ویرایش]

در پژوهش‌های معاصر، اصطلاحاتِ آریایی و نیاآریایی (Proto-Aryan) همچنان برای اشاره بههندوایرانیان به کار می‌روند اما استفاده از آن برای اشاره به تمامزبان‌های هندواروپایی یک انحراف شناخته می‌شود که باید از آن پرهیخت. همچنین گاهیزبان‌های هندوایرانی (شاملزبان‌های ایرانی،زبان‌های هندوآریایی وزبان‌های نورستانی) را هم «زبان‌های آریایی» می‌نامند.[۱۳۸][۱۳۹][۴۴] دانشگاهیان در غرب، به دلیلِ جنایت‌هایی که به نامِ «آریایی‌گرایی» انجام شده، چندان روی خوشی به اینکه از این کلمه استفاده شود نشان نمی‌دهند هرچند همچنان زبان‌های هندی را «هندوآریایی» می‌نامند.[۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲] واژگان «ایرانی» (Iranian) و «ایرانیگ» (Iranic) هم باتوجه به اینکه ریشه‌دار و قدیمی‌اند، برای اشاره بهگروهی از زبان‌هایِفلات ایران (زبان‌های ایرانی) به کار می‌روند.[۳۲]

  • «هندوآریایی» به جمعیت‌هایی اطلاق می‌شود که به زبان‌های هندوآریایی صحبت می‌کنند. آن‌ها گروه غالب در شمال هندوستان هستند.[۱۴۳] بزرگ‌ترین گروه‌های زبان‌شناختیِ هندوآریایی، هندی-اردو، بنگالی، پنجابی، مراتی، گجراتی، راجستانی، بوجپوری، مایتیلی، اودیا و سندی هستند. بیش از ۹۰۰ میلیون نفر، گویش‌وَرِ بومیِ یک زبان هندوآریایی هستند.[۱۴۴]
  • ایرانی (یا ایرانیگ) برای اشاره به گویش‌ورانزبان‌های ایرانی یا مردمی که خود را «ایرانی» می‌دانند، به‌ویژه درایران بزرگ استفاده می‌شود.گروه‌های قومی-زبانیِ ایرانیگِ امروزی شامل فارس‌ها، پشتون‌ها، کُردها، تاجیک‌ها، بلوچ‌ها، لُرها، پامیری‌ها زازاها و اوستی‌ها هستند. حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون نفر، گویش‌وَرِ بومیِ یک زبان ایرانیگ هستند.[۱۴۵]

ژنتیک

[ویرایش]

در طی یک بررسی ژنتیکی از گورهای آریاییان واردشده به ایران و شمال هند در سال ۲۰۰۴، وجودِهاپلوگروپ پدری R1a به عنوانِ دلیلِ هم‌تباری آریایی‌ها با روس‌ها و اوکراینی‌ها و اسکاندیناویایی ارائه شده‌است.[۱۴۶](هاپلوگروپِ پدری، جهشی ژنی درفام‌تن Y است که از پدر به پسر می‌رسد؛ اقوامی که هاپلوگروپ مشترک دارند یعنی جد پدری مشترک نیز دارند)

آناتولی کلیوسوف، دانشمند روس بر این باور است که تمام اقوامِ دارایِ هاپلوگروپِ R1a از روس‌ها تا فارس‌ها را می‌توان آریایی پنداشت.[۱۴۷]

بر اساس پژوهش‌های منتشر شده توسط مجلهٔ ژنتیکی nature، شبیه‌ترین اقوام به آریایی‌های اولیه،تاجیک‌ها ویغنابی‌ها (واپسین سغدی‌زبانان) هستند. تبار آنان بیشترین همخوانی را با اسکلت‌های یافت‌شده از تمدن‌های اولیهٔایرانیگ‌زبان در ترکمنستان (مرو) دارد.[۱۴۸]

توزیع و پراکندگیهاپلوگروپ R1a در ایران، مربوط به مهاجرت پارسیان،سکاها،مادها ومیتانی‌ها است. این هاپلوگروپ در بعضی اقوامِ تُرک‌تبار مانندباشقیرها وقرقیزها (به دلیل آمیختگی با سکاها) هم یافت می‌شود.[۱۴۹]

همچنین با توجه به اینکه هاپلوگروپ مردم اروپای شرقی و آریایی‌هایِ واردشده به ایران یکی است، پژوهشگران بر این باورند که در گذشته، جمعیتی از مردمان دارایهاپلوگروپ R1a در حوالی اکراین و روسیه زندگی می‌کرده‌اند که یک شاخه از آنان به شرق رفته و بعدها به ایران و شمال هند مهاجرت کرده (آریایی‌ها) و شاخهٔ بعدی به غرب به نواحی لهستان و روسیه و اروپای مرکزی رفته واسلاوها را به وجود آورده‌اند.[۱۵۰]

با مطالعه بازمانده‌استخوان‌ها و بررسی جمجمه‌های اقوام مهاجر، آریایی‌ها را گِردجمجمه یا قصیرالرأس دانسته‌اند. نمونه‌هایی از این نوع جمجمه‌ها در دوره‌های «الف» و «ب» یِ تپهسیلک کاشان،گوی تپه، دوران «د» یِ مربوط بههزاره دوم پ. م در نزدیکیدریاچهٔ ارومیه وشاه تپه در ۱۳ کیلومتری غربگرگان یافت شده‌است. اقوام بومی، مستطیل‌الرأس (مستطیل‌جمجمه) بوده‌اند که در هزاره چهارم و سوم پ. م و حتی در اواخر هزاره دوم در ایران در اکثریت بودند تا اینکه در هزاره اول پ. م گِردجمجمه‌ها جایگزین آن‌ها شدند.[۱۵۱]

آریایی و نژادپرستی

[ویرایش]
همچنین ببینید:آریایی‌گرایی

این واقعیت که مفاهیم «آریایی» (به عنوانصفت) و «آریایی‌ها» (به عنواناسم خاص) درایدئولوژیِناسیونال‌سوسیالیستیِ هیتلر مترادف با «غیریهود» و «غیریهودی‌ها» مورد استفاده قرار می‌گرفتند، قطعاً استفادهٔ بی‌ملاحظه و سرسری از این واژه‌ها را در مناطق آلمانی‌زبان در آینده دور و نزدیک بدنام و با مشکل روبرو کرد. حال آنکه این واژه‌ها، تا زمانی کهنازیها موجب بدنامی آن‌ها نشده بودند، تاریخچه‌ای طولانی از تحول معانی را پشت سر داشتند که وجه مشخص آن از سویی تحولی چند مرحله‌ای در جهت موارد کاربردیِ روزافزون گسترده‌تر و متنوع‌تر آن‌ها بود و از سوی دیگر و هم‌زمان با آن موجب عامیانه‌ترشدنِ فزایندهٔ معانی و کاسته‌شدنِ روزافزونِ دقت و بار علمی معانی آن‌ها شد:[۱۵۲]

سرآغاز این روند، آشنایی با واژه هندیِ «آریا» و واژه ایرانی «اَریَه/اَریا» بود که به زودی برای نامگذاری زبان‌های خویشاوندِ هندواروپایی مورد استفاده قرار گرفت.[۱۵۳] اما آبراهام ه. آنکتیل دوپرونِ فرانسوی که گویا نخستین بار این واژه را به کار برده بود، منظورش از آن صرفاً مشخص کردن اقوام بود:

این نویسنده (هرودوت) به دو قوم موسوم به «آری‌ها» یا «آرین‌ها» اشاره می‌کند، اولی … قوم همسایهٔسُغدیان بوده‌است.

و دربارهٔ دومی می‌نویسد:

سابقاًمادها را به‌طور کلی با نام «آرین‌ها» یا «آری‌ها» می‌شناختند. هرودوت از سویی به ما می‌آموزد که در روزگاران کهن به مادها، آرین‌ها، یعنی اقوام ایرانی، می‌گفته‌اند و از سویی دیگردیودوروس سیسیلی می‌نویسدزرتشت،مرید ایزد نیکی، قانون‌گذار آریایی‌ها بوده‌است. پس چگونه می‌توانیم از این ویژگی‌ها نپذیریم که این زرتشت همان زرتشت، مَردِاورمزد (اهورامزدا) و قانون‌گذار مادها و مردم ایران بوده‌است.[۱۵۴]

یوهان فردریش کلویکر مقالهٔ دوپرون را به آلمانی ترجمه کرد و بدین ترتیب برای نخستین بار، واژه «آریایی‌ها» به زبان و ادبیات آلمانی راه یافت. آرنولت هرمان لودویگ هه‌رن هم از واژه «آریایی‌ها» به عنوان واژه‌ای در راستای مشخص‌کردنِ یک قوم استفاده کرد. یوهان گونلیپ روده نیز با استناد به سه مؤلف بالا این مفهوم را به همین معنا به کار برد. فردریش کرویتزر نیز این واژه را در معنای قوم‌شناسانه استفاده کرد.[۱۵۵]

این واژه را فردریش فون اشلگل دستخوش نخستین و در عین حال تعیین‌کننده‌ترین گسترش معنا کرد چون وی به دلایل زبان‌شناختی، نظریه خویشاوندی اقوامژرمنی با ایرانیان را مطرح کرد:

اما برای نام آریایی‌ها خویشاوند دیگری نیز وجود دارد که بیش از همه به خود ما مربوط می‌شود. چون این همان ریشه هند ari است که بیپشک با ژرمنی‌ها زنده و شناختنی است … تعجب نکنید اگر اضافه کنم که این نظریه از مدت‌ها پیش برای من به یک حدس تاریخی تبدیل شده که در تأیید آن شواهد بسیاری یافته‌ام. شواهدی که نشان می‌دهند نیاکان ژرمنی‌ما زمانی که هنوز در آسیا می‌زیستند، در آنجا عمدتاً با نام آریایی شناخته می‌شدند … که در صورت آن افسانه و باور باستانی که آلمانی‌ها یا به عبارت دیگر اقوام ژرمن وگُت را خویشاوند پارسیان و ایرانیان می‌داند، یکباره صورت دیگری به خود می‌گیرد و سرنخ و مبنای تاریخی معینی کسب می‌کند.[۱۵۶]

کریستین لاسن استاد سوئدی رشتههندی‌شناسیدانشگاه بن، از اشلگل نیز پا را فراتر گزارد. از سویی پیشنهاد کرد برای نامیدن اعضای خانواده زبان‌هایی که امروزه غالباً «هندواروپایی» یا «هندوژرمنی» نامیده می‌شوند، از صفت «آریایی» استفاده شود، و از سوی دیگر باور داشت که واژه «آریایی‌ها» را که مشخص‌کنندهٔ قوم (آریایی) است، باید به مجموعه «قوم آغازین» تسری داد:

دانشمندان برای این زبان‌ها نام‌های گوناگون ابداع کرده‌اند که همگی یا مانند «یافتیک» و «قفقازی» غیرتاریخی هستند یا مثل «هندوژرمنی» تلفظ آن‌ها به دلیل ترکیبی بودن دشوار است… از آنجا که نام مشترک قومی که از یک مرکز واحد تا مسافت‌های غیرقابل تصور در سراسر جهان چنان گسترش یافته که شاخه‌های زبان آن امروزه تقریباً تمام اروپا را به‌طور کامل پوشانده، در آمریکا زبان فرمانروایان را از آن خود کرده و در میهن اصلی‌اش آسیا نیز هنوز بخشی از زیباترین سرزمین‌ها را در اختیار دارد و حتی دراسترالیا وآفریقا هم ریشه دوانده‌است و جهانگشایی‌های جدیدی را نیز مژده می‌دهد… از آنجا که این نام اکنون دیگر یافت نشدنی و غیرقابل اثبات است، من پیشنهاد می‌کنم برای نامیدن آن همان اسمی انتخاب کنیم که توسط تیره‌ها و طوایف زیادی از این قوم به راستی به کار رفته و مورد استفاده قرار گرفته بود. هندیان و ایرانیان باستان خود را به همین نام، یعنی آریایی می‌شناختند، نامی که در میان آلمانی‌های جنگاور نیز همچون بالیدنی و افتخارآمیز مطرح بوده‌است.[۱۵۷]

تفاسیرِ نژادگرایانه از «آریاهای ودایی» به عنوانِ «مهاجمانِ روشن‌پوستِ خارجی که از شمال می‌آمده‌اند» منجر به تبدیلِ اصطلاح «آریا» به یک عنوان برای طبقه‌بندیِ نژادی شد که در آن طبقه‌بندی، «نژاد آریا» نژاد برتری معرفی می‌شد که مسئول بیشترین دستاوردهای تمدن بشری است.[۱۵۸] شماری از نویسندگان اروپایی شاملِانسان‌شناسان و افرادِ غیرِ متخصصی که ازداروینیسم تأثر پذیرفته بودند، برداشتِ خود از «آریا» به عنوان «گونه‌ای متمایز از نظر ژنتیک و اندام» را به جای کاربردِ زبان‌شناسانهٔ آن مرسوم کردند.[۱۵۹][۱۶۰]

در اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل سدهٔ بیستم میلادی، شماری از نویسندگان مانندِآرتور دو گوبینو،تئودور پوشه،هیوستون استیوارت چمبرلین،پل بروکا،کارل پِنکا، وهانس گونتِر با تلفیقِآریایی‌گرایی ونُردگرایی ایده‌ای را گستراندند مبنی بر اینکه آریایی‌ها (منظورِ آنان، هندواروپایی‌های آغازین بود) مردمانی بور و بُلَند با چشمانِ آبی و جمجمهٔبلندسَر بوده‌اند.[۱۶۱][۱۶۲] این تلفیق از آن جهت تسهیل شد که در اواخرِ دههٔ ۱۸۶۰ میلادی، این فرضیه که هندواروپاییانِ آغازین از جنوب آسیا (هندوستان) آمده‌اند، کمرنگ شد و فرضیه‌های تازه‌ای جان گرفتند مبنی بر اینکه زادگاهِ نخستینِ هندواروپایی‌ها، شمالِ اروپا (جنوبِ اسکاندیناوی) بوده‌است.[۱۶۱][۱۶۳]

پس به زودی اقوام دارای زبان آریایی یا هندوژرمنی یا هندواروپایی در فرهنگِ علمِزبان‌شناسیِ آن سال‌ها به عنوان نژاد معرفی شدند. هر چند لازم است ذکر شود که این رویداد بیشتر مربوط به کشورهای غیرآلمانی بود. پنداشت‌های این‌گونه پژوهندگانْ از بهشت باستانی آریایی و فضایل شاخصی‌ای که آریایی‌ها را تا امروز از دیگران متمایز می‌سازد، به ایجاد نوعی اسطورهٔ آریایی انجامید که شالوده‌ای شد برای نظریه‌هایِ پریشانِ بعدی و به دیگران امکان داد که آن را گسترش دهند.[۱۶۴]

موج غالبآریایی‌گرایی در اروپا زبان‌های هندواروپایی را به عنوان زبان‌هایی پویا در گذر زمان و زبان‌های سامی را به عنوان زبان‌هایی ایستا که در مرحله‌ی ابتدایی خود متوقف مانده‌اند، معرفی می‌کرد. از همین منظر، سامی زبانی با ایمانی سرسختانه درباره‌ی یکتاپرستی «بدون کوچک‌ترین تلاشی برای تفکر یا استدلال در مورد معانی و مفاهیم انتزاعی فلسفی» دسته‌بندی شد و همین نشان‌دهنده‌ی ناتوانی‌اش در بلوغ زبانی قلمداد شد. اولندر می‌نویسد،[۱۶۵] چنین استدلالی بازتابِ این ایده بود که بین ساختارِ یک زبان و روحی که آن را ساخته، پیوندی ضروری وجود دارد. بنابراین، زبانِ سخت و سازش‌ناپذیرِ سامی، نشان‌دهنده‌ی روح سرسخت و سازش‌ناپذیر یهودی‌ها و عرب‌ها تعبیر می‌شد.[۱۶۶]

تعدد زبان‌های هندواروپایی، بازتابی از توانایی مهاجرت مردمانش تعبیر می‌شد. آن‌ها را به عنوان فاتحان بزرگی که دیاسپورایی از هند تا دورترین نقاط غربی اروپا داشته‌اند، بررسی می‌کردند و در مقابل، از سامی‌ها به عنوان مردمانی ساکنِ یک جغرافیای ثابت، با اندک زبان‌ها و فرهنگی محدود یاد می‌شد. به باور محققان این عصر، سامی‌ها نه در مکان که بلکه در زمان هم ثابت مانده و ایستایی‌شان سبب شده بود هیچ نقشی در پیشرفت‌های تاریخیِ جهان قرنِ نوزدهم نداشته باشند.[۱۶۶]

پژوهندگانی چونانماکس مولر مخالفت خود با این دیدگاه‌های نژادگرایانه را ابراز کردند. او در یک سخنرانی دردانشگاه استراسبورگ چنین گفت:

(بسیاری) این واقعیت را به سادگی فراموش می‌کنند که اگر ما دربارهٔ خانواده آریایی‌ها یاسامیها سخن می‌گوییم، معیارِ تمایز و تقسیم‌بندیِ ما صرفاً زبان‌شناختی است. وجود زبان‌های سامی و آریایی، اَمری مسلم است. اما غیر علمی است اگر … از نژاد آریایی، خون آریایی یا جمجمه آریایی سخن بگوییم و سپس بکوشیم تا بر مبنای معیارهای زبان شناختی، تقسیم‌بندی‌های نژادشناسانه انجام دهیم … هر چه در تفاوت و تفکیکِ این دو رشته یعنی زبان‌شناسی ونژادشناسی بگوییم، کم گفته‌ایم … هنگامی که این دو رشتهٔ متفاوت، تقسیم‌بندیِ اقوام و زبان‌ها را مستقلاً و جدا از هم به سرانجام رساندند (تازه آنگاه) هنگامِ آن است که نتایجْ با هم سنجیده شوند. اما حتی در آن زمان هم نمی‌توان از یک زباندرازجمجمه یا دستورزبانِ کوتاه‌جمجمه سخن گفت.[۱۶۷][۱۶۸]

لازم است ذکر شود که همینماکس مولر خودش از از آغازندگانِ ارائهٔ تفاسیر نژادی ازریگ‌ودا بود.[۱۶۹]ماکس مولر ادعا می‌کرد که یک تفاوتِ زبان‌های آریایی (هندواروپایی) با عبری در این است که لغات آریایی از آزادی بیش‌تری برخوردار بوده‌اند و در نتیجه، قدرت بیش‌تری برای تخیل، خلق و ساخت اسطوره داشته‌اند.[۱۶۶] هنگامی كه از سخنان ماكس مولر در مورد نژاد آريايی چنين برداشت شد كه اين نژاد يک زيرگروه انسانیِ متمايز از لحاظ زيست‌شناسی است، او فوراً تصريح كرد كه منظور او بسادگی بخشی از يک دودمان بوده است. وی پافشاری كرد كه اين بسيار خطرناک است كه علمزبان‌شناسی باانسان‌شناسی مخلوط گردد:«من بايد تكرار كنم كه اين بسيار نادرست است كه دربارهِ خونِ (نژادِ) آريايی به عنوان سرآغاز دستورزبانِ مردمانِ جمجمه‌كشيده (دولیکوسِفالی‌ها، Dolichocephalic) صحبت شود.» او مخالفت خود را در سال ۱۸۸۸ در مقاله‌ای تحت عنوان «زندگی‌نامهٔ واژه‌ها و سرزمين آرياها» (Biographies of words and home of Aryas) مطرح کرد.[۱۷۰]

ارنست رنان از علملغت‌شناسی (Philology) به عنوان داور نهایی علوم انسانی یاد می‌کرد. او با همین نگاه به سراغ واکاوی «روح زبان» رفت. برای مثال باور داشت که آریایی و سامی هر کدام فراتر از اینکه یک خانواده‌ی زبانی باشند، بنابر بر مشیت الهی، هر یک نقش خود را ایفاء کرده‌اند. او زبان‌های هندواروپایی را خانواده‌ی عظیمی می‌دانست که منعکس‌کننده‌ی شخصیت متمایز مردمانش از جمله یونانی‌ها، ایرانی‌ها، هندی‌ها و آلمانی‌ها است. درعین‌حال، زبان سامی را متشکل از چند گویش (dialect) تعریف میکرد که تفاوت چندانی با هم نداشتند. در چنین برداشتی، زبان‌های آریایی (هندواروپایی) به تسلط و درک بشر از طبیعت منجر شده بودند. به باور رنان حتی درک مفهوم زمان، ابداعِ علم و اسطوره و هنر نیز از مسیر زبان‌های آریایی می‌گذشت. او معتقد بود زبان‌های سامی، نظیرعبری وعربی، تنها راز وَحدانیت را مکشوف کرده‌اند و عبری را زبانی خام می‌دانست که هیچ گامی برای توسعه‌ی گنجینه‌ی زبانی خود برنداشته است.[۱۶۶]

رفته‌رفته و به‌ویژه پس از دوران نازی‌ها در محافل علمی زبان‌شناسی آلمان استفاده از واژه «آریایی» به معنای اعم (یعنی مترادف با واژه «هندوژرمنی») تقریباً به‌طور کل از مد افتاد بود و نیز استفاده از مفهوم نژاد آریایی بر اساس معیارهای پژوهش‌هایانسان شناختی آن سال‌ها هم با مخالفت روبرو بود. اما کاربرد واژه آریایی به مفهوم «هندوایرانی» آن همچنان رواج داشت؛ ولی با توجه به محبوبیت استفاده از این واژه غالباً تذکر با پانویسی به آن می‌افزودند تا نشان دهند واژه مورد نظر فقط به این معنای خاص برای مصارف علمی قابل قبول است.[۱۷۱]

زیگرت نوشت:

البته اصلاً معلوم نیست که آیا هنوز می‌توان اصطلاح آریایی به مفهوم خون آلمانی و نژادهای خویشاوندی را کنار گذاشت و منسوخ کرد یا نه … بنابراین لزوم اینکه پژوهشگران علوم دقیق در پژوهش‌های خود به استثنای واژه ترکیبی و روشن هندواروپایی و نیز معادل قرار دادن دو مفهوم آریایی و هندوایرانی به‌طور کلی از کاربرد واژه آرایی چشم بپوشند، بسیار اهمیت دارد.[۱۷۲]

یا آنچنانکه ووست می‌گفت:

پیش از هر چیز باید قویاً و قاطعانه مشخص کرد که به هیچ وجه نمی‌توان واژه آریایی را با واژه هندوژرمنی (هندواروپایی) برابر دانست؛ یعنی به عبارت دیگر نمی‌توان مجموعه اقوامی را که به زبان‌های هندوژرمنی تکلم می‌کنند را به این اسم نامید.[۱۷۳]

هرچند به همانندی‌های میان آریایی‌ها (هندوایرانی‌ها) و آلمانی‌ها در شیوه تفکر، در احساس و عمل پای می‌فشرد و به روابط خویشاوندی موروثی میان آلمانی‌ها و آریایی‌ها اشاره می‌کرد. این اظهارات، صرف نظر از درستی یا نادرستی شان، از یک سو نشان می‌دهند که برای روست مفهوم هندوژرمنی (و نیز آریایی) به عنوان موضوعی ذاتی و شخصیتی، به یک واژه دارای بار معنایی و موضع فکری و ایدئولوژیک، دقیقاً همانند واژه نژاد تبدیل شده بود و از سوی دیگر نمایانگر آن است که از دید او این دو صفت «آریایی» و «آلمانی» گرچه دو مفهوم یکسان نیستند، اما به هر حال پیوند و نزدیکی شان مهم‌تر از جداسازی و تفکیک دقیقواژه شناختی میان آنهاست.[۱۷۴]

کارل‌فون بونزن (۱۸۵۷) و منتقد و مفسر آثار او یعنیآلفردفون اشمیت (۱۸۵۸) واژهٔ «آریایی» را به معنای هندوایرانی و هندوایرانیان به کار برده‌اند. همین نکته دربارهٔمارکس دونکرهگلی‌مسلک نیز صدق می‌کند. (۱۸۷۵–۱۸۷۷) دونکر پژوهش مفصل خود دربارهٔ هندی‌ها و ایرانیان را با عنوان «آریایی‌های ساحلسند وگنگ» و «آریایی‌های ایران خاوری» معرفی کرد. ضمن اینکه برای نامیدن اقوام و مللی که دارای زبان خویشاوند مورد بحث در آنجا بوده‌اند، از واژه هندواروپایی هم استفاده کرده‌است.[۱۷۵]

البته این استفاده گسترده از واژه آریایی به نظرِ مرتضی ثاقب‌فر یک استثناء است، چون در تمام دیگر نوشته‌های پژوهشی مربوط به تاریخ ایران که به ترتیب تقدم و تأخر تاریخی مرتب نوشته‌های پژوهشی مربوط به تاریخ ایران که به ترتیب تقدم و تأخر تاریخی مرتب شده‌اند و در اختیار من قرار دارند، «آریایی» به اقوامی گفته می‌شوند که در دوره‌ای خاص از هزاره دوم/اول پیش از میلاد به هند و ایران سرازیر شده‌اند (و امروزه با عنوان «هندوایرانی» یا «ایرانی» شناخته می‌شوند)؛ ولی البته اگر منظور تمام اقوامی باشد که از نظر زبان خویشاوند هستند، در این صورت از عنوان‌های «هندوژرمنی» یا «هندواروپایی» استفاده می‌شود. پژوهندگان زیر از جمله کسانی هستند که از این قاعده پیروی کرده‌اند: بیلربک، یوستی، پراشک، ادوئارت مایر، زولتائو.[۱۷۶]

پانویس

[ویرایش]
  1. Schmitt،ARYANS،684-687.
  2. "Aryan | Definition, History, & Facts | Britannica".www.britannica.com(به انگلیسی). 2023-06-19. Retrieved2023-07-22.
  3. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  4. Foundation، Encyclopaedia Iranica.«Aryans».iranicaonline.org (به انگلیسی). دریافت‌شده در۲۰۲۱-۱۱-۰۹.
  5. "Aryan | Definition, History, & Facts | Britannica".www.britannica.com(به انگلیسی). 2023-06-19. Retrieved2023-07-15.
  6. Norman, F. (1929).""Indo-European" and "Indo-Germanic"".The Modern Language Review.24 (3): 313–321.doi:10.2307/3715962.ISSN 0026-7937.
  7. برجیان، «آریاییان عصر مفرغ»،تاریخ جامع ایران،275-276.
  8. «How genetics is settling the Aryan migration debate» (به انگلیسی). The Hindu.۲۰۱۷-۰۶-۱۶.شاپا 0971-751X. دریافت‌شده در۲۰۲۳-۰۷-۲۲.
  9. Klyosov, Anatole A.; Rozhanskii, Igor L. (2012-02-29)."Haplogroup R1a as the Proto Indo-Europeans and the Legendary Aryans as Witnessed by the DNA of Their Current Descendants".Advances in Anthropology(به انگلیسی).2 (1): 1–13.doi:10.4236/aa.2012.21001.ISSN 2163-9353.
  10. «Haplogroup R1a as the Proto Indo-Europeans and the Legendary Aryans as Witnessed by the DNA of Their Current Descendants - Advances in Anthropology - SCIRP».www.scirp.org. دریافت‌شده در۲۰۲۳-۰۷-۱۸.
  11. «How genetics is settling the Aryan migration debate» (به انگلیسی). The Hindu.۲۰۱۷-۰۶-۱۶.شاپا 0971-751X. دریافت‌شده در۲۰۲۳-۰۷-۲۲.
  12. Lal, B.B. (1998)."Rigvedic Aryans: The Debate Must Go On".East and West.48 (3/4): 439–448.ISSN 0012-8376.
  13. Lal, B.B. (1998)."Rigvedic Aryans: The Debate Must Go On".East and West.48 (3/4): 439–448.ISSN 0012-8376.
  14. Skin color in ancient india.https://books.google.com/books?id=UDEaE4Jf78sC&pg=PA17.پارامتر|عنوان= یا |title= ناموجود یا خالی (کمک)
  15. Daniyal، Shoaib.«Two new genetic studies upheld Indo-Aryan migration. So why did Indian media report the opposite?».Scroll.in (به انگلیسی). دریافت‌شده در۲۰۲۱-۱۱-۱۲.
  16. "Genetics Proves Indian Population Mixture".hms.harvard.edu(به انگلیسی). 2013-08-08. Retrieved2023-07-17.
  17. orientali, Università degli studi di Roma "La Sapienza " Dipartimento di studi (1994-01-01).The East and the meaning of history: international conference (23-27 November 1992)(به انگلیسی). Bardi.
  18. electricpulp.com.«IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافت‌شده در۲۰۱۶-۱۱-۲۶.We also know, thanks to this very same inscription, that Ahura Mazdā was considered the “god of the Iranians” in passages of the Elamite version corresponding to DB IV 60 and 62 in the Old Persian version, whose language was called “Iranian” or ariya (DB IV, 88-89). Then again, the Avesta clearly uses airya as an ethnic name (Vd. 1; Yt. 13.143-44, etc.), where it appears in expressions such as airyāfi; daiŋˊhāvō “Iranian lands, peoples,” airyō. šayanəm“land inhabited by Iranians,” and airyanəm vaējō vaŋhuyāfi; dāityayāfi; “Iranian stretch of the good Dāityā,” the river Oxus, the modern Āmū Daryā (q.v. ; see ĒRĀN-WĒZ). There can be no doubt about the ethnic value of Old Iran. arya(Benveniste, 1969, I, pp. 369 f. ; Szemerényi; Kellens).
  19. electricpulp.com.«ĒR, ĒR MAZDĒSN – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافت‌شده در۲۰۱۶-۱۱-۲۶.ĒR, ĒR MAZDĒSN (Inscr. Mid. Pers. ēr [ʾyly], plur. ērān [ʾylʾn, ʾyrʾn]), an ethnonym, like Old Persian ariya- and Avestan airya-, meaning “Aryan” or “Iranian. ”
  20. electricpulp.com.«ARYA – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. بایگانی‌شده ازاصلی در ۳ مارس ۲۰۱۶. دریافت‌شده در۲۰۱۶-۱۱-۲۶.ARYA, an ethnic epithet in the Achaemenid inscriptions and in the Zoroastrian Avestan tradition. It is used in the Avesta of members of an ethnic group and contrasts with other named groups[…]in the past, the Medes had been called Arioi. The Greek use of Areia (Latin Aria) for Old Pers. Haraiva, Balōčī Harē(v), Arm. H(a)reu, was likely to cause confusion. The same ethnic concept was held in the later centuries
  21. electricpulp.com.«ARYANS – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافت‌شده در۲۰۱۶-۱۱-۲۶.The name “Aryan” (OInd. āˊrya-, Ir. *arya– [with short a-], in Old Pers. ariya-, Av. airiia-, etc.) is the self designation of the peoples of Ancient India and Ancient Iran who spoke Aryan languages
  22. "Aryan | Definition, History, & Facts | Britannica".www.britannica.com(به انگلیسی). 2023-06-19. Retrieved2023-07-22.
  23. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  24. «Max Muller and the word aryan».
  25. Szemerényi, Oswald (1977). Studies in the Kinship Terminology of the Indo-European Languages. Brill. OCLC 470049907, pp. 125–146
  26. Watkins, Calvert (1985). The American Heritage Dictionary of Indo-European Roots. Houghton Mifflin.ISBN 0-395-37888-5. OCLC 11533475, p. 3.
  27. Mallory, J. P. ; Adams, Douglas Q. (1997). Encyclopedia of Indo-European Culture. Fitzroy Dearborn.ISBN 978-1-884964-98-5, p. 304
  28. Fortson, Benjamin W. (2011). Indo-European Language and Culture (2 ed.). Blackwell Publishing.ISBN 978-1-4051-0316-9, p. 209
  29. Benveniste, Émile 1973. University of Miami Press.ISBN 978-0-87024-250-2. p. 295: "Arya … is the common ancient designation of the 'Indo-Iranians'."
  30. Gamkrelidze, Tamaz V. ; Ivanov, Vyacheslav V. 1995. Indo-European and the Indo-Europeans: A Reconstruction and Historical Analysis of a Proto-Language and a Proto-Culture. Mouton de Gruyter.ISBN 978-3-11-014728-5. pp. 657–658.
  31. Kuzmina, Elena E. 2007. The Origin of the Indo-Iranians. Brill.ISBN 978-90-04-16054-5. p. 456.
  32. ۳۲٫۰۳۲٫۱Schmitt 1987.
  33. Witzel 2001, pp. 4, 24.
  34. Witzel 2001, p. 4.
  35. (Bailey 1987)
  36. (Gnoli 2006)
  37. ۳۷٫۰۳۷٫۱Gnoli،AVESTAN GEOGRAPHY،44-47.
  38. Anthony 2007, p. 408.
  39. مناف‌زاده، عیرضا (۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۴).«ایران به چه معناست؟ D'où vient le mot Iran».رادیو فرانسه فارسی. rfi.بایگانی‌شده از روی نسخه اصلی در ۱۸ اوت ۲۰۱۵. دریافت‌شده در۱۸ اوت ۲۰۱۵.
  40. (Watkins 1985، ص. 3); (Gamkrelidze و Ivanov 1995، صص. 657–658); (Mallory و Adams 1997، ص. 213); (Anthony 2007، صص. 92, 303)
  41. (Delamarre 2003، ص. 55)
  42. (Matasović 2009، ص. 43)
  43. ۴۳٫۰۴۳٫۱۴۳٫۲۴۳٫۳Mallory & Adams 1997, p. 213.
  44. ۴۴٫۰۴۴٫۱۴۴٫۲Fortson 2011, p. 209.
  45. Duchesne-Guillemin 1979, p. 337.
  46. Szemerényi 1977, pp. 125–146.
  47. ۴۷٫۰۴۷٫۱۴۷٫۲Bailey،ARYA،681-683.
  48. نیولی،آرمان ایران،۶۲.
  49. مالاندرا،مقدمه‌ای بر دین ایران باستان،250.
  50. مالاندرا،مقدمه‌ای بر دین ایران باستان،250.
  51. MacKenzie،ĒRĀN-WĒZ،536.
  52. MacKenzie،ĒRĀN-WĒZ،536.
  53. رضایی باغ‌بیدی،تاریخ زبان‌های ایرانی،9.
  54. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  55. رضایی باغ‌بیدی،تاریخ زبان‌های ایرانی،9.
  56. مالاندرا،مقدمه‌ای بر دین ایران باستان،250.
  57. Bailey،ARYA،681-683.
  58. برجیان،آریاییان عصر مفرغ،291.
  59. مالاندرا،مقدمه‌ای بر دین ایران باستان،250.
  60. Bailey،ARYA،681-683.
  61. رضایی باغ‌بیدی،تاریخ زبان‌های ایرانی،9-10.
  62. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  63. بنگرید به کتبهٔ DSe در اینجا[۱] و سنگ‌نوشتهٔ DNa در اینجا[۲]
  64. بنگرید به سنگ‌نوشتهٔ XPh دراینجا
  65. نیولی،آرمان ایران،۴۰.
  66. نیولی،آرمان ایران،۴۰.
  67. نیولی،آرمان ایران،۴۰.
  68. Shahbazi, A. Sh. (1986)."Ariyāramna".Encyclopædia Iranica. Vol. 2. Routledge & Kegan Paul.,Shahbazi, A. Sh. (1986)."Ariabignes".Encyclopædia Iranica. Vol. 2. Routledge & Kegan Paul.,Brunner, C. J. (1986)."Ariaratus".Encyclopædia Iranica. Vol. 2. Routledge & Kegan Paul.,Lecoq, P. (1986)."Ariobarzanes".Encyclopædia Iranica. Vol. 2. Routledge & Kegan Paul.,Shahbazi, A. Sh. (1986)."Ariaeus".Encyclopædia Iranica. Vol. 2. Routledge & Kegan Paul.
  69. داندامایف،ایرانیان در بابل هخامنشی،187.
  70. electricpulp.com.«ARYA – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. بایگانی‌شده ازاصلی در ۳ مارس ۲۰۱۶. دریافت‌شده در۲۰۱۶-۱۱-۲۶.ARYA, an ethnic epithet in the Achaemenid inscriptions and in the Zoroastrian Avestan tradition. It is used in the Avesta of members of an ethnic group and contrasts with other named groups[…]in the past, the Medes had been called Arioi. The Greek use of Areia (Latin Aria) for Old Pers. Haraiva, Balōčī Harē(v), Arm. H(a)reu, was likely to cause confusion. The same ethnic concept was held in the later centuries
  71. Bailey،ARYA،681-683.
  72. هرودوت، ۷/۶۲
  73. سرفراز، چایچی امیرخیز و سعیدی،شهر باستانی بیشاپور،54-55.
  74. اشمیت،زبان‌های ایرانی: مقاهیم و اصطلاحات،23-24.
  75. نیولی،واژهٔ فارسی میانهٔ er «ایرانی»،45-46.
  76. Carlson, Adam (10 May 2013)."Game of Thrones baby names on the march". Entertainment Weekly.
  77. Mzimba, Lizo (20 September 2017)."Game of Thrones Arya among 200 most popular names". BBC News.
  78. Kumar, Priya (2012). Elisabeth Weber (ed.).Beyond tolerance and hospitality: Muslims as strangers and minor subjects in Hindu nationalist and Indian nationalist discourse.Living Together: Jacques Derrida's Communities of Violence and Peace. Fordham University Press. pp. 95–96.ISBN 978-0-8232-4992-3.
  79. K. L. Chanchreek; Mahesh Jain (2003).Jainism: Rishabha Deva to Mahavira. Shree Publishers & Distributors. p. 276.ISBN 978-81-88658-01-5.
  80. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  81. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  82. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  83. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  84. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  85. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  86. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  87. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  88. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  89. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  90. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  91. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  92. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  93. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  94. «Genetic studies on indian castes».
  95. "Controversial study says upper caste Indians are of European descent, lower castes of Asians".India Today(به انگلیسی). Retrieved2023-07-29.
  96. Bryant 2001;Bryant و Patton 2005;Singh 2008، p. 186;Witzel ۲۰۰۱.
  97. Alinei, Mario (2002). "Towards a generalised continuity model for Uralic and Indo European languages". In Julku, Kyösti (ed.).The Roots of Peoples and Languages of Northern Eurasia IV, Oulu 18.8–20.8.2000. Oulu, Finland: Societas Historiae Fenno-Ugricae.CiteSeerX 10.1.1.370.8351.
  98. David W. Anthony.The Horse, the Wheel, and Language: How Bronze-Age Riders from the Eurasian Steppes Shaped the Modern World. pp. 300–400.
  99. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  100. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  101. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  102. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  103. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  104. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  105. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  106. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  107. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  108. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  109. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  110. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  111. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  112. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  113. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  114. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  115. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  116. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  117. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  118. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  119. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  120. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  121. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  122. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  123. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  124. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  125. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  126. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  127. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  128. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  129. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  130. سینایی،آریایی،۶۱۹–۶۲۷.
  131. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  132. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  133. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  134. Simpson, John Andrew; Weiner, Edmund S. C., eds. (1989),"Aryan, Arian",Oxford English Dictionary, vol. I (2nd ed.),Oxford University Press, p. 672,ISBN 0-19-861213-3
  135. Siegert, Hans (1941–1942), "Zur Geschichte der Begriffe 'Arier' und 'Arisch'",Wörter und Sachen, New Series,4: 84–99
  136. Arvidsson, Stefan (2006-09-15) [2000]. "Primitive Aryans: Research near the Beginning of the Twentieth Century". Aryan Idols: Indo-European Mythology as Ideology and Science, p.21
  137. (Schmitt 1987)
  138. (Schmitt 1987)
  139. Anthony 2007, p. 385.
  140. Arvidsson 2006, p. 22.
  141. Anthony 2007, p. 10.
  142. (Witzel 2001، ص. 3)
  143. Witzel 2001, p. 3.
  144. Bryant & Patton 2005, pp. 246–247.
  145. Windfuhr, Gernot L. (2013).The Iranian Languages. Routledge. p. 1.ISBN 978-1-135-79703-4.
  146. Lalueza-Fox, C.; Sampietro, M. L.; Gilbert, M. T. P.; Castri, L.; Facchini, F.; Pettener, D.; Bertranpetit, J. (2004-05-07)."Unravelling migrations in the steppe: mitochondrial DNA sequences from ancient central Asians".Proceedings of the Royal Society B: Biological Sciences.271 (1542): 941–947.ISSN 0962-8452.PMC 1691686.PMID 15255049.
  147. Rozhanskii, Igor L.; Klyosov, Anatole A. (2012-08-17)."Haplogroup R1a, Its Subclades and Branches in Europe During the Last 9,000 Years".Advances in Anthropology(به انگلیسی).2 (3): 139–156.doi:10.4236/aa.2012.23017.
  148. Guarino-Vignon, Perle; Marchi, Nina; Bendezu-Sarmiento, Julio; Heyer, Evelyne; Bon, Céline (2022-01-14)."Genetic continuity of Indo-Iranian speakers since the Iron Age in southern Central Asia".Scientific Reports(به انگلیسی).12 (1): 733.doi:10.1038/s41598-021-04144-4.ISSN 2045-2322.
  149. Maciamo."Eupedia".Eupedia(به انگلیسی). Retrieved2023-08-05.
  150. «R1a and it's migration towards east and west and it's presence in slavic people».
  151. نیستانی،آریایی، مدارک و شواهد،۶۲۷–۶۳۱.
  152. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎۲۲۱.
  153. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎۲۲۱–۲۲۲.
  154. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎۲۲۲.
  155. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎۲۲۲.
  156. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎۲۲۲–۲۲۳.
  157. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎۲۲۳–۲۲۴.
  158. Bryant 2001, pp. 60–63.
  159. Goodrick-Clarke 1985, p. 5.
  160. Arvidsson 2006, p. 61.
  161. ۱۶۱٫۰۱۶۱٫۱Mallory 1989, p. 268.
  162. Arvidsson 2006, p. 43.
  163. Arvidsson 2006, p. 52.
  164. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎۲۲۵.
  165. Olender, Maurice. The Languages of Paradise: Race, Religion, and Philology in the Nineteenth Century. Translated by Arthur Goldhammer. Cambridge: Harvard University Press, 1992.
  166. ۱۶۶٫۰۱۶۶٫۱۱۶۶٫۲۱۶۶٫۳جباری، الکساندر (۱۴۰۳).زبان و ملی‌گرایی (بحث‌هایی پیرامون رابطه‌ی زبان، سیاست و هویت‌های مدرن). آسو. ص. ۱۷۱–۱۶۰.
  167. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎225-226.
  168. Mallory 1989, p. 269.
  169. Bryant 2001, p. 60.
  170. Andrea Orsucci (1998), “Ariani, indogermani, stirpi mediterranee: aspetti del dibattito sulle razze europee (1870-1914)”, in Cromohs, (Italian).
  171. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎226-227.
  172. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎227.
  173. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎227-228.
  174. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎228.
  175. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎228-۲۲۹.
  176. ویزه‌هوفر،مفاهیم «آریایی‌ها» و «آریایی»، ۵:‎۲۲۹.

پانویس

[ویرایش]
  1. در بند هفتادِ سنگ‌نوشته و در نسخهٔ ایلامی‌اش
  2. داریوش بزرگ واژه «آریایی» را برای خود به عنوان درجه‌ای از طبقهٔ اجتماعی به کار می‌برد: «من (...)، پسرویشتاسپه هخامنشی، پارسی، پسر پارسی، آریایی، از تبار آریایی هستم». پس حوزه معنایی این واژه از حوزه «پارس» پا را فراتر می‌گذارد و در نتیجه باید اقوام دیگر مانند آنان را هم شامل شود.
  3. ترجمهٔ عیلامی سنگ‌نوشته بیستون اهورامزدا را «خدای آریایی‌ها» می‌نامد.
  4. برخی نقلِ قول‌ها از پشتیبانانِ فرضیهٔ کنونیِ مهاجرتِ آریایی‌ها: رُمیلا تاپار: «امروزه هیچ محققی به شکل جدی استدلال نمی‌کند که آریایی‌ها بومی هندوستان بوده باشند.» وِندی دُنیگِر: «استدلالی که می‌گوید هندواروپایی‌های آغازین، ساکنانِ بومیِ هندوستان بوده‌اند توسط هیچ پژوهشگر معتبری پشتیبانی نمی‌شود مگر ناسیونالیست‌های هندو.»[۳]

خطای یادکرد: برچسپ<ref> که با نام «FOOTNOTEThapar2006» درون<references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است.

منابع

[ویرایش]

پیوند به بیرون

[ویرایش]
درویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔآریایی موجود است.
اشاره‌هایوندیداد
The Achaemenid Empire at its maximum extent
اشاره‌هاییَشت‌ها
منزل‌گاه‌های خانمان‌هایآریایی (اَیریو.شَیانَه):

کوه هَرا · ایشکاته · پروته · هَرویوه · سغد ·

خوارزم
زادگاه‌های چند شخصیت که از نیرویفَرَوَشی برخوردار بودند:

موژا · رَوژدیا · تَنیا · اَنهوی ·

اَپَخشیرا
رودهای:

خواسترا · هوَسپا · فَرَدَثا · خوَرنَهوَیتی · اوشتَوَیتی · اوروَذا · اِرِزی · زورِنومَیتی ·

هَئِتومَنت
گاه‌شمارهای تاریخ ایران
۱۰۰٬۰۰۰ سال پ.م. تا ۶۵۱ میلادی
از ۶۵۱ تا ۱۲۲۰ میلادی
از ۱۲۲۰ تا ۱۵۰۱ میلادی
از ۱۵۰۱ تاکنون
جستارهای وابسته
موضوع‌های مرتبط باآریایی‌ها
مردم
زبان
جغرافیا
ایران موضوعاتایران
باستانی
۵۵۰–۳۴۰۰ق.م.
۵۵۰ ق.م. – ۲۲۴ب.م.
۲۲۴–۶۵۱ ب.م.
قرون وسطی
اوایل مدرنیته
۶۳۷–۱۰۵۵
۹۷۵–۱۴۳۲
۱۳۷۰–۱۹۲۵
مدرن
۱۹۲۵–۱۹۷۹
جمهوری اسلامی
۱۹۷۹–اکنون
همچنین ببینید
ق.م. = قبل از میلاد / م. = میلادی
کلی
شوراها
مقامات عالی‌رتبه
کلی
بخش‌های اقتصادی
شرکت دولتی
مکان‌ها
جمعیت‌شناسی ایران
زبان‌های رایج در ایران
مردم
دین در ایران
دیگر
فرهنگ ایرانی
موسیقی در ایران
سایر موضوعات
داده‌های کتابخانه‌ای: کتابخانه‌های ملیویرایش در ویکی‌داده
برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=آریایی&oldid=42853689»
رده‌ها:
رده‌های پنهان:

[8]ページ先頭

©2009-2025 Movatter.jp